سلطه ي کاريزمايي از نظر ماکس وبر
Ù€ هر انقلابي، مستلزم وجود يك اسطوره است. Øال اين اسطوره مي تواند سياسي يا غيرسياسي باشد. يعني براي مثال اگر انقلاب Ùرانسه را در نظر بگيريم، مي بينيم كه آنجا هم اسطوره است. آنجا هم نوعي كاريزما وجود دارد. در آنجا كاريزما، كاريزماي خرد است. يعني روبسپير كاريزما را ملي مي كند. مي گويد هر Ùرد از شهروندان Ùرانسه، از خرد Ùˆ عقل برخوردار است؛يعني داراي كاريزماست. بنابراين مي تواند قانون وضع كند. يا مي تواندعده يي را انتخاب كند تا آنان قانون وضع كنند. وضع قانون، خود، به نوعي به كاريزما متكي ست. ولي در اينجا ديگر، كاريزما عبارتست از كاريزماي خرد شهروند.
در انقلاب روسيه، اسطوره ÙŠ ماركسيستي را داريم؛ جامعه ÙŠ بي طبقه يا بي دولت. تبلور تمامي اين آرزوهاي كمونيستي در شخص لنين تجسم پيدا مي كند. اگر در شخص لنين هم كاملاً تجسم پيدا نكند، درØزب بلشويك تبلور پيدا مي كند. Øزب بلشويك، مجري همان اسطوره ÙŠ ماركسيستي ست. Øال، اگر اين پرسش را از ماكس وبر بپرسيد، مي گويد دين؛ Ùˆ اگر از كاسيرر بپرسيد، مي گويد اسطوره ÙŠ سياسي. تÙاوتي ندارد. زيرا وقتي ماكس وبر از گسست پيامبرانه سخن مي گويد Ùˆ ØªØµØ±ÙŠØ Ù…ÙŠ كند كه دين مي تواند پيشرÙت اجتماعي ايجاد كند، دقيقاً منظورش همين است. اگر دين را به اسطوره تعبير كنيم، سخن كاسيرر مكمل سخن ماكس وبر مي شود. بله، هر انقلابي مستلزم وجود يك اسطوره ÙŠ سياسي ست. وجود اسطوره ÙŠ سياسي ضروري است. Ùˆ رهبري انقلاب هم داراي سلطه ÙŠ كاريزمايي يا اسطوره ÙŠ رهبري ست.
Ú¯Ùت Ùˆ گويی با يدالله موقن
Ú¯Ùتگو کننده مهدي ÙلاØتي
***
س Ù€ آقاي موقن! يكي از Ù…Øورهاي نظريه ماكس وبر، سلطه ÙŠ كاريزمايي Ùˆ كاريزماي سلطه است. در اين كتاب هم كه ترجمه Ùˆ شرØÙŠ ست بر نظرات وبر، بر همين نكته به عنوان وجهي اساسي در جامعه شناسي، تاكيد شده است. نخست، به همين Ù…Øور Ùˆ همين وجه اساسي بپردازيم.
ج Ù€ آنچه كه وبر، كاريزما مي نامد، كاسيرر، اسطوره مي خواند. بنده، قبل از اينكه به جامعه شناسي وبر بپردازم، كتاب «اسطوره ÙŠ دولت» كاسيرر را ترجمه كردم. در آنجا، كاسيرر، به تعري٠اسطوره پرداخته Ùˆ به عواملي كه موجب نضج گرÙتن اسطوره هاي سياسي در آلمان شد اشاره کرده است. اسطوره هاي سياسي يي را كه در آلمان گسترش پيدا كردند Ùˆ منجر به ظهور نازيسم Ùˆ پيروزي هيتلر شدند کاسيرر برسي مي کند Ùˆ نشان مي دهد Ú©Ù‡ چگونه اسطوره ÙŠ رهبر يا سلطه كاريزمايي كه وبر از آن نام مي برد، بر جامعه ÙŠ آلمان مسلط شد. آنچه وبر، كاريزما يا سلطه ÙŠ كاريزمايي مي نامد، سرسپردگي غيرعادي به قداست يك شخص، يك قهرمان Ùˆ يا كسي ست كه خصائلي نمونه دارد. اين شخص مي تواند وعده دهنده ÙŠ نظم نويني باشد Ùˆ همان نظم نويني كه اين شخص وعده اش را مي دهد، خود مي تواند نوعي كاريزما باشد. اين همان چيزي است كه كاسيرر اسطوره مي نامد. اسطوره هاي سياسي، گسترش پيدا مي كنندو باعث مي شوند رهبران سياسي بر موجي كه اين اسطوره هاي سياسي راه انداخته اند، سوار شوند Ùˆ سلطه ÙŠ اسطوره يي يا كاريزمايي خود را برقرار كنند.
س Ù€ يك سمت شكل گيري سلطه كاريزمايي، خود شخص- خود رهبر- است؛ اما جنبه ÙŠ ديگر اينست كه اين سلطه ÙŠ كاريزما، قائم به ذات بوجود نمي آيد Ùˆ شرايط اجتماعي Ùˆ Ùرهنگي ست كه بايد در ايجاد آن تعيين كننده باشد. اين شرايط اجتماعي Ùˆ Ùرهنگي را وبر چگونه ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…ÙŠ دهد Ùˆ شما چگونه آن را تÙسير مي كنيد؟
ج Ù€ همين موضوع را كاسيرر در «اسطوره ÙŠ دولت» بررسي كرده است. او مي گويد اسطوره، شخصيت ياÙتن آرزوهاي جمعي ست. يعني وقتي Ú©Ù‡ آرزوهاي ÙŠÚ© قوم Ùˆ ÙŠÚ© ملت در شخصي تبلور پيدا کند Ùˆ آن شخص در برابر آن قوم Ùˆ ملت، تجسم عيني داشته باشد، آنان همه اميدهاشان را در وجود اين شخص مي بينند Ùˆ در اين كه او معجزه يي بكند Ùˆ آنان را از تنگناهايي كه گرÙتارش هستند، برهاند. اين رهبر كاريزمايي در زماني ظهور مي كند كه هنجارهاي معمول براي رÙع مشكلات اجتماعي، كارآيي خود را از دست داده باشند؛ Ùˆ مردم، انتظار يك معجزه يا واقعه ÙŠ خارق العاده يي را داشته باشند. البته اين موقعيت، زماني پيش مي آيد كه نوعي زمينه ÙŠ تÙكر اسطوره يي هم به اين بØران اجتماعي كمك كند. در شرايط بØران هاي اجتماعي ست كه اسطوره ها مي توانند رواج بيابند.
س Ù€ در توضيØتان درباره ÙŠ شرايط ظهور كاريزما، Ú¯Ùتيد كه روبرو شدن جامعه با بØران، پديدآورنده ÙŠ موقعيت ظهور كاريزماست. اين شرايط بØران اجتماعي، زمينه ساز انقلاب است. انقلاب ها معمولاً يك سلطه ÙŠ كاريزمايي دارند. گويا وجه الزامي انقلاب ها پروراندن يك سلطه ÙŠ كاريزماست.
ج Ù€ هر انقلابي، مستلزم وجود يك اسطوره است. Øال اين اسطوره مي تواند سياسي يا غيرسياسي باشد. يعني براي مثال اگر انقلاب Ùرانسه را در نظر بگيريم، مي بينيم كه آنجا هم اسطوره است. آنجا هم نوعي كاريزما وجود دارد. در آنجا كاريزما، كاريزماي خرد است. يعني روبسپير كاريزما را ملي مي كند. مي گويد هر Ùرد از شهروندان Ùرانسه، از خرد Ùˆ عقل برخوردار است؛يعني داراي كاريزماست. بنابراين مي تواند قانون وضع كند. يا مي تواندعده يي را انتخاب كند تا آنان قانون وضع كنند. وضع قانون، خود، به نوعي به كاريزما متكي ست. ولي در اينجا ديگر، كاريزما عبارتست از كاريزماي خرد شهروند.
در انقلاب روسيه، اسطوره ÙŠ ماركسيستي را داريم؛ جامعه ÙŠ بي طبقه يا بي دولت. تبلور تمامي اين آرزوهاي كمونيستي در شخص لنين تجسم پيدا مي كند. اگر در شخص لنين هم كاملاً تجسم پيدا نكند، درØزب بلشويك تبلور پيدا مي كند. Øزب بلشويك، مجري همان اسطوره ÙŠ ماركسيستي ست. Øال، اگر اين پرسش را از ماكس وبر بپرسيد، مي گويد دين؛ Ùˆ اگر از كاسيرر بپرسيد، مي گويد اسطوره ÙŠ سياسي. تÙاوتي ندارد. زيرا وقتي ماكس وبر از گسست پيامبرانه سخن مي گويد Ùˆ ØªØµØ±ÙŠØ Ù…ÙŠ كند كه دين مي تواند پيشرÙت اجتماعي ايجاد كند، دقيقاً منظورش همين است. اگر دين را به اسطوره تعبير كنيم، سخن كاسيرر مكمل سخن ماكس وبر مي شود. بله، هر انقلابي مستلزم وجود يك اسطوره ÙŠ سياسي ست. وجود اسطوره ÙŠ سياسي ضروري است. Ùˆ رهبري انقلاب هم داراي سلطه ÙŠ كاريزمايي يا اسطوره ÙŠ رهبري ست.
س Ù€ به هر Øال، اگر بخواهيم در مجموع با Ù…Ùاهيم جامعه شناسانه ÙŠ ماكس وبر، صØبت كنيم، آيا مي توان به اين نتيجه رسيد كه به دليل اين كه رهبري كاريزما در چارچوب قانون Ùˆ در يك نظام قانونمند٠پذيرÙته شده در ساخت سازمانياÙته ÙŠ جامعه، خود را نمي بيند، بنابراين مانعي ست در برابر جهت تكاملي يك جامعه؟
ج ـسلطه ÙŠ كاريزمايي، سلطه ÙŠ سنتي Ùˆ سلطه ÙŠ عقلاني نيست. نوعي سلطه ÙŠ غير معمولي ست. به همين دليل هم معمولاً پس از مرگ رهبر كاريزمايي، جانشينان او با مشكل روبرو مي شوند. اما اين كه رهبر كاريزمايي Ú†Ù‡ نوع ديدگاهي دارد ØŒ مهم است . آيا جهان بيني او لائيك است يا ديني ست؟ زماني كه پاسخ به اين پرسش، روشن شد، خط سيري كه اين جنبش كاريزمايي در آينده در پيش مي گيرد، روشن مي شود. اگر جهان بيني او بر پايه ÙŠ خدامداري باشد، اØتمال اين كه پس از مرگ رهبر كاريزمايي، سلطه ÙŠ كاريزمايي به سلطه ÙŠ سنتي تبديل شود، بيشتر است. واگر اين سلطه ÙŠ سنتي، غير معمولي باشد، قوانيني Ú©Ù‡ در كشور جاري مي شوند، قوانين شرع اند. ولي اگر اين سلطه ÙŠ سنتي، معمولي باشد، قوانين جاري Ùˆ Øاكم در جامعه، قوانين عرÙÙŠ خواهند بود. همينجا خوبست عرض كنم كه برخي از روشنÙكران ما براي آن كه نخواسته اند واژه ÙŠ لائيك را به كار ببرند، مي گويند ما روشنÙكر عرÙÙŠ هستيم. روشنÙكر عرÙÙŠØŒ به معناي روشنÙكر معمولي Ùˆ سنتي ست Ùˆ به معناي روشنÙكر لائيك نيست. اكنون در مورد اين كه روشنÙكر لائيك، Ú†Ù‡ كسي ست، همين واژه ÙŠ عرÙÙŠØŒ اختلال ايجاد مي كند.
اگر جهان بيني رهبر كاريزمايي، لائيك باشد، سلطه ÙŠ كاريزمايي مي تواند پس از مرگ او Ùˆ Øتا در زمان Øيات او، به سلطه ÙŠ عقلاني تبديل شود. اگر اين سلطه ÙŠ عقلاني، معمولي باشد، قوانيني كه بر كشور Øاكم مي شوند، قوانين موضوعه اند. اگر اين سلطه ÙŠ عقلاني، غير معمولي باشد، قوانيني كه جاري مي شوند، قوانين طبيعي خواهند بود.
س ـ منظور شما از قوانين موضوعه، قوانين وضعي ست؟
ج Ù€ بله، در دوره ÙŠ رهبري كاريزمايي، چيزي به نام قانون اساسي Ùˆ تقسيم قوا Ùˆ قانونمندي وجود ندارد. هر كس هم اين Øر٠ها را بزند، درك درستي از رهبري كاريزمايي ندارد .
س ـ و قوانين موضوعه ي شكلي ـ به تعبير ماكس وبر ـ همين قوانيني ست كه ما در جوامع اروپا شاهديم.
ج-بله، قوانين شكلي عقلاني در اين كشورها قوانين موضوعه اند.
س Ù€ نكته بسيار مهمي كه در نظرات ماكس وبر هست، موقعيت دين در جوامع است. وبر مي گويد دين عامل تغيير Ùˆ پيشرÙت يا پسرÙت جوامع مي شود. در Øالي كه علي العموم، هر جا كه در عصر جديد، نشانه يي از دين همچون يك گروهبندي سازمانياÙته Ùˆ دولتي ديده شده، نشانه هاي بازگشت به گذشته ÙŠ پيشامدرن هم بلاÙاصله ديده شده. اين نظريه ÙŠ «دين، عامل پيشرÙت» در نظرات ماكس وبر را چگونه مي شود ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ø§Ø¯ØŸ
ج Ù€ منظور وبر از دين، Ù…Ùهومش گسترده تر از آن چيزي ست كه ما در نظر داريم. اگر ما دين را اسطوره يا اساطير Ùرض كنيم Ùˆ به تعريÙÙŠ كه شلينگ براي اساطير قائل است Ùˆ مي گويد «اساطير يك قوم، تاريخ آن قوم را پيشاپيش تعيين مي كنند»، بازگرديم آنگاه، سخن وبر را در مي يابيم. وبر مي خواهد اين موضوع را بررسي كند كه چرا سرمايه داري صنعتي، Ùقط در غرب ظهور كرد؟ او مي گويد پروتستانتيسم عامل نضج سرمايه داري صنعتي- كه به نظر او نظامي ست عقلاني است- بود. Ùˆ به Ú¯Ùته ÙŠ او اگر در چين، هند Ùˆ ديگر كشورها سرمايه داري صنعتي ظهور نكرد، به دليل آن بود كه اديان آن جوامع اجازه ÙŠ ظهور چنين چيزي را نمي دادند زيرا نتوانسته بودند Øوزه هاي دين، قانون Ùˆ Øكومت را عقلاني كنند. Ùˆ هنگامي كه يك جامعه، خود، غيرعقلاني ست، نمي شود يك اقتصاد عقلاني را بر آن Øاكم كرد.
البته وبر نمي گويد كه هر جنبش ديني جنبشي مترقي Ùˆ تكاملي ست. او بيشتر به پروتستانتيسم نظر دارد Ùˆ پروتستانتيسم را عامل پيشرÙت مي داند . زماني هم كه درباره ÙŠ رهبري كاريزمايي مي گويد، منظورش پيش از دوره ÙŠ روشنگري اروپاست. يعني زماني ست كه خرد، Øاكم نشده Ùˆ دين يا به قول كاسيرر تÙكر اسطوره يي، همه جا دست بالا را دارد.
س Ù€ در اين كتاب، اشاره يي هست به اين موضوع به اين صورت كه: وبر، بين كاريزماي جادويي Ùˆ كاريزماي ديني Ùˆ كاريزماي عقل، Ùرق مي گذارد.
ماكس وبر خود مي گويد كه دولت مدرن، بي ترديد سلطه ي قانوني را عرضه مي كند. اين سلطه ي قانوني، چه ارتباطي دارد با سلطه ي كاريزمايي كه بتوان از آن برداشت دمكراتيك داشت؟
ج ـ او نمي گويد سلطه كاريزمايي سلطه يي دمكراتيك است. مي گويد سلطه ي كاريزمايي ممكن است با گسستي كه در امور ايجاد مي كند، سرانجام به استقرار دموكراسي بينجامد؛ به اين شرط كه جهان بيني رهبر كاريزما لائيك و انسان مدار باشد. و بنابراين اگر جهان بيني رهبر كاريزمايي خدا مدار و ديني باشد، اين به يك سلطه ي عقلاني نمي انجامد، بلكه به سلطه ي سنتي مي رسد.
س Ù€ از اين كلمه ÙŠ «سرانجام» كه در اين پاسخ Ùˆ پاسخ هاي گذشته هم Ú¯Ùتيد، چنين بر مي آيد كه بايد منتظر مرگ رهبر كاريزما بود تا شايد به انكشا٠دمكراتيك رسيد.
ج Ù€ اگر كاريزما در يك شخص متبلور باشد بله ولي براي مثال در انقلاب Ùرانسه، اين كاريزما ديگر غيرشخصي ست. كاريزماي خرد است. Ùˆ هر شهروندي داراي كاريزماست.
س ـ بله. اما وقتي درباره ي كاريزماي سنتي، كاريزماي شخصي، و كاريزماي غير لائيك سخن مي گوييم، به اين نتيجه مي رسيم كه مادامي كه اين رهبر كاريزما- اگر كاريزما در وجود يك شخص متبلور باشد - زنده است، اميدي به قانونمندي و دمكراسي نيست.
با مرگ اين رهبركاريزماي شخصي مي توان دو راه را پيش بيني كرد: يا در جهت رهبري سنتي Ùˆ كاريزماي سنتي، جريان خواهد ياÙت Ùˆ غير قانوني بودن Ùˆ سلطه ÙŠ Ùردي بر جامعه ادامه مي يابد؛ Ùˆ يا در سمت تثبيت قوانين موضوعه ÙŠ شكلي.
ج Ù€ بله، سلطه ÙŠ سنتي، دو نوع است Ùˆ سلطه ÙŠ عقلاني هم دو نوع است . ولي سلطه ÙŠ سنتي اگر غير معمولي باشد، قوانين جاري مي شوند قوانين شرع؛ Ùˆ اگر اين سلطه، معمولي باشد، قوانين جاري مي شوند قوانين عرÙÙŠ . البته در اينجا منظور از عرÙÙŠØŒ لائيك نيست .
س- تÙاوت اين انواع كاريزما، بويژه کاريزماي جادويي Ùˆ كاريزماي ديني چيست؟
ج Ù€ كاريزماي جادويي، عقلاني نيست. بيشتر بر معجزات Ùˆ ابزار هاي غير عقلاني متكي ست. ولي دين، يك زير ساخت عقلاني دارد، برخلا٠جادو. منظور وبر از دين، در اين جا، باز بيشتر Ùرقه هاي مسيØÙŠ Ùˆ يهودي Ùˆ اينهاست. نه اديان چيني Ùˆ هندي Ùˆ غيره. بر اديان چيني Ùˆ هندي، عناصر جادويي غالب است. Ùˆ بر به جزئيات تÙاوت كاريزماي جادو Ùˆ كاريزماي دين، چندان وارد نمي شود. او كاريزما ÙŠ دين را بيش از Øد، عقلاني مي بيند Ùˆ شايد همين يكي از نقاط ضع٠جامعه شناسي اش باشد . البته تصور وبر از تاريخ تصوري ست ديني. تاريخ را صØنه ÙŠ ظهور پيامبران مي داند كه با ظهور هر پيامبري در آن گسست ايجاد مي شود Ùˆ هر پيامبري نظم نويني را اعلام مي كند Ùˆ باعث مي شود كه وضع موجود از ميان برود Ùˆ وضع ديگري مستقر شود . منظور از پيامبران البته پيامبران توØيدي نيستند. در جامعه شناسي وبر، پيامبر Ù…Ùهوم وسيع تري دارد. از نظر او پيامبر كسي ست كه بتواند به وضع موجود اعلان جنگ بدهد .
س Ù€ اگر بخواهيم جمع بندي بكنيم، ميتوان نخست اين نكته را Ú¯Ùت كه تنها در موردي مي توان سلطه ÙŠ كاريزمايي را دمكراتيك خواند Ùˆ يا دست كم برداشت دمكراتيك از اين سلطه داشت، كه يك سلطه ÙŠ لائيك باشد .
ج ـ يا انسان مدار باشد . و اگر غير از اين باشد، به سلطه ي سنتي مي انجامد، نه به سلطه ي عقلاني .
س Ù€ Ù…Ùهوم ÙلسÙÙŠ سلطه ÙŠ كاريزما را همينجا Ù†Ú¯Ù‡ داريم Ùˆ به سلطه ÙŠ قانون بپردازيم. من مي خواهم از اين بØØ« ها رابطه يي ايجاد كنيم به Ù…Ùهوم جامعه شناسي قانون Ùˆ سلطه ÙŠ قانوني بر جامعه . روند كنوني جهان معاصر را بر پايه ÙŠ همين نظرات، چگونه ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…ÙŠ دهيد؟ آيا به سمت گسترش سلطه ÙŠ كاريزما Øركت مي كند، يا به سمت گسترش بيواسطه ÙŠ سلطه ÙŠ قانون؟
ج Ù€ در جوامع غربي سلطه ÙŠ قانون Øاكم بوده است. اما در جوامع غيرغربي، نه. چون سنت ها در برابرسلطه ÙŠ قانوني مقاومت نشان مي دهند، Ùˆ در آنجا ها بØران هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي، رواني وجود دارند Ø› چون نظام هاي عشيره يي در Øال Ùروريختن اند؛ Ùˆ اÙراد در خلاء زندگي مي كنند. بنا براين اينان به نوعي رهبري كاريزمايي نياز دارند. يعني به نوعي جنبش كاريزمايي Ù…Øتاج اند تا بتوانند از طريق كرامات Ùˆ معجزات مشكلات اجتماعي شان را ØÙ„ كنند. در كشورهايي كه تÙكر اسطوره يي Øاكم است Ùˆ تÙكر عقلاني علمي، دست بالا را پيدا نكرده، در آينده شاهد ظهور جنبش هاي كاريزمايي خواهيم بود. جنبش هايي كه بطور مسلم گسست هايي را در امور ايجاد مي كنند. گسست هايي كه هر آنچه را كه دوره هاي قبل Ùˆ روشنÙكران دوره هاي قبل، سرشته اند، پنبه خواهند کرد Ùˆ جامعه را به عقب بر مي گردانند. ولي در جوامع غربي چون سلطه ÙŠ خرد Ùˆ قانون Øاكم شده، چنين خطري وجود ندارد؛ مگر آنكه بØران عظيمي ايجاد شود Ùˆ شخصي مانند هيتلر ظهور كند.