یدالله موقن : بØØ« مارتین هایدگر در بارۀ «هستی»
مقاله زیر در ماهنامه قلمیاران شماره 14 به تاریخ آذر ماه 1397 صÙØات:
78-69 به چاپ رسیده است.
برای دریاÙت Ùایل Ù¾ÛŒ.دی.اÙ. رجوع کنید به کانال تلگرامم به آدرس : https://t.me/moughen
شاید برای بعضی از خوانندگان این مقاله این پرسش Ù…Ø·Ø±Ø Ø´ÙˆØ¯ چرا من Ú©Ù‡ معتقدم اندیشۀ هایدگر اسطوره ای- دینی است به ÙلسÙÛ€ او علاقمند شده ام ØŸ پاسخ من این است Ú©Ù‡ نخستین آشنایی جدی من با ÙلسÙÛ€ هایدگر از طریق مطالعۀ آثار ارنست کاسیرر بود. هایدگر Ùˆ کاسیرر با یک¬دیگر درگیری¬های Ùکری داشتند. پس از آن¬که جلد دوم « ÙلسÙÙ‡ صورت¬های سلمبلیک: اندیشه اسطوره¬ای» منتشر شد هایدگر نقدی بر آن نوشت (این کتاب را من به Ùارسی ترجمه کرده¬ام Ùˆ نشر هرمس آن را به چاپ رسانده Ùˆ تا کنون شش بار تجدید چاپ شده است).1 ØŒ در داوÙس سوئیس نیز کاسیرر Ùˆ هایدگر در برابر استادان Ùˆ دانشجویان ÙلسÙÙ‡ Ú©Ù‡ از کشورهای مخلتل٠اروپایی برای شرکت در بØث¬های ÙلسÙÛŒ به آن¬جا آمده بودند، بر سر متناهی بودن انسان، کتاب نقد خرد Ù…Øض کانت، Ùˆ مکتب نوکانتی آلمان(به ویژه شاخه ماربورگی آن ) بØØ« می¬کنند. روز پس از این مباØثه روز نامه های سوئیسی نوشتند Ú©Ù‡ رویارویی ناÙتا Ùˆ ستمبرینی Ú©Ù‡ موضوع رمان توماس مان کوه جادو است در داوÙس تکرار شد . در رمان کوه جادو ناÙتا یک یهودی یسوعی شده Ú©Ù‡ ضد روشنگری است با ستمبرینی Ú©Ù‡ هوادار روشنگری است بØØ« Ùˆ مجادله Ù…ÛŒ کنند. ( برای Ø´Ø±Ø Ø¨ÛŒØ´ØªØ± بنگرید به مقالۀ من با عنوان : «لوکاچ در کوه جادو» Ú©Ù‡ در کتابم : « زبان ØŒ اندیشه Ùˆ Ùرهنگ» تجدید چاپ شده است یا بنگرید به کانال تلگرامم ). این بØØ« Ùˆ رویارویی هنوز هم مورد بØØ« مورخان ÙلسÙÙ‡ است. در برخی کتاب¬هایی Ú©Ù‡ در باره هایدگر Ùˆ ارنست کاسیرر نوشته شده¬اند به این بØØ« Ùˆ اختلا٠نظر نیز پرداخته شده است. بنابراین هرکس Ú©Ù‡ بخواهد به طور عمیق با ÙلسÙÙ‡ هایدگر یا کاسیرر آشنا شود، خواه ناخواه به بØØ« داوÙس سوئیس نیز Ù…ÛŒ رسد. پس از آن¬که هایدگر کتاب کانت Ùˆ مسئله متاÙیزیک 2 را منتشر کرد، کاسیرر بر آن نقدی در مجلۀ پژوهش های کانتی (1931) نوشت Ùˆ در آن¬جا با زبانی ملایم ØŒ اما نه سازشکارانه ØŒ مدعی شد Ú©Ù‡ هایدگر Ù…ÛŒ خواهد به زور اسلØÙ‡ وارد سیستم کانت شود Ùˆ مباØØ« مطروØÙ‡ در ÙلسÙÛ€ کانت را تØری٠کند Ùˆ یکپارچگی Ùˆ انسجام آن را از میان ببرد. . کاسیرر به هایدگر گوشزد کرد Ú©Ù‡ شما نمی¬توانید ÙلسÙÛ€ کانت را به صورت ÙلسÙÛ€ کیرکه¬گور درآورید. کاسیرر نوشت : « به متعالی ترین Ùˆ زیبا ترین معنای عبارت٠«متÙکر٠روشنگری» کانت Ùیلسو٠روشنگری است Ùˆ Ùیلسو٠روشنگری نیز باقی خواهد ماند. کانت در نور Ùˆ روشنایی Ùعالیت Ù…ÛŒ کرد ØŒ Øتی زمانی Ú©Ù‡ عمیق ترین Ùˆ نهÙته ترین بنیاد های هستی را معنا Ù…ÛŒ کرد. اما ÙلسÙÛ€ هایدگر از همان آغار بر اصول دیگری متکی است .» پس از این نقد رابطۀ هایدگر با کاسیرر قطع می¬شود. بعد هم نازی¬ها سر کار آمدند Ùˆ کاسیرر به ناچار از آلمان مهاجرت کرد. اما هایدگر به Øزب نازی پیوست Ùˆ رئیس دانشگاه Ùرایبورگ شد. چون من مترجم پنج کتاب از کاسیرر هستم ØŒ Ùˆ Ú©Ù… Ùˆ بیش ØŒ با همۀ آثار او آشنایم ØŒ خواه نا خواه به بØØ«ÛŒ Ú©Ù‡ در داوÙس سوئیس میان کاسیرر Ùˆ هایدگر صورت گرÙته است علاقه¬مندم Ùˆ قطعا باید با اندیشۀ هایدگر نیز آشنا می¬شدم. همین موضوع سبب شد Ú©Ù‡ کتابهای هایدگر Ùˆ نیز کتاب¬هایی را Ú©Ù‡ در بارۀ او نوشته¬اند گردآوری کنم Ùˆ بخوانم.
کاسیرر Ø·ÛŒ مطالعه کتاب هایدگر: هستی Ùˆ زمان یادداشت¬هایی نوشته است Ú©Ù‡ چندسال پیش به همراه دیگر یادداشت¬ها Ùˆ نوشته-های او Ú©Ù‡ مرتبط با ÙلسÙÙ‡ Øیات بودند تØت عنوان متاÙیزیک صورت¬های سمبلیک 3 Ùˆ به منزله جلد چهارم ÙلسÙÙ‡ صورت¬های سمبلیک به چاپ رسیدند. من بخشی از این یادداشت¬ها را ترجمه کردم Ùˆ در پیشگÙتارم بر ترجمۀ کتاب کاسیرر اسطوره دولت به این Ø´Ø±Ø Ø¢ÙˆØ±Ø¯Ù…:
1
«اکنون جا دارد Ú©Ù‡ به‌طوراجمالي به معرÙÙŠ ÙلسÙØ© ÙيلسوÙÙŠ بپردازيم Ú©Ù‡ به قول کاسيرر از جمله ÙلسÙه‌هايي است Ú©Ù‡ همة اميد خود را در داشتن سهمي Ùعال براي ساختن Ùˆ بازسازي Øيات Ùرهنگ انساني از دست داده است. چنين ÙلسÙه‌اي آرمان‌هاي اساسي تئوريک Ùˆ اخلاقي را انکار مي‌کند. بنابراين، مي‌تواند آلت دست رهبران سياسي شود. ÙلسÙØ© جديد آلماني آن نيروهايي را متزلزل Ùˆ تضعي٠کرد Ú©Ù‡ مي‌توانستند در برابر اسطوره‌هاي سياسي جديد ايستادگي کنند.» (اسطورة دولت، صÙØØ© Û´Û¶Û·). در Øقيقت، «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک» کاسيرر پاسخي به ÙلسÙØ© Øيات است. ÙلسÙØ© کاسيرر ÙلسÙØ© Ø±ÙˆØ Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ در تقابل با ÙلسÙØ© امر غيرعقلاني، يعني ÙلسÙØ© Øيات يا اگزيستانسياليسم قرار دارد. ÙلسÙØ© Ø±ÙˆØ Ø§Ø¯Ø§Ù…Ø© سنت دکارت است Ú©Ù‡ مي‌کوشد در جهان Ù…Ùاهيم ÙˆØ§Ø¶Ø Ùˆ متمايز (نه در جهان تصاوير شاعرانه Ùˆ عبارات ابهام‌آميز) Øرکت کند. اما ÙلسÙØ© Øيات بيشتر با تصاوير شاعرانه Ùˆ عبارات مبهم، Ú©Ù‡ هيچکس معناي آنها را به‌تمامي در نمي‌يابد، Ùˆ نيز در جهان ايماها Ùˆ اشاره‌ها به سر مي‌برد Ùˆ مي‌خواهد با امر بي‌واسطه يا با هستي (ØŸ!) تماس Øاصل کند.
نيچه، كيركه گور ØŒ دیلتای ØŒ ماکس شللر Ùˆ هايدگر از جمله نمايندگان ÙلسÙØ© Øيات هستند. خستگي ذهني برخي از متÙلسÙان از Ù…Ùاهيم عقلاني، ÙلسÙØ© Øيات را Ú©Ù‡ بيشتر زباني شعرگونه دارد، برايشان جذاب ساخته است. به نظر کاسيرر، هستي يا در قلمرو زبان Ø´Ú©Ù„ مي‌گيرد، يا در قلمرو اسطوره Ùˆ دين Ùˆ هنر، يا در قلمرو علم. هستي‌اي Ú©Ù‡ خارج از اين قلمروها وجود داشته باشد Ùˆ بتوان با آن تماس Øاصل کرد، پندار Ù…Øض است. بنابراين، به نظر کاسيرر، اگر بخواهيم شکل‌گيري هستي را در زبان بشناسيم، بايد ÙلسÙØ© زبان بخوانيم كه جلد ÙŠÚ©Ù… کتاب «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک : زبان » در واقع به همين موضوع اختصاص دارد. اگر علاقمند به شناخت شکل‌گيري هستي در اسطوره Ùˆ دين هستيم، بايد به پژوهش در ÙلسÙØ© اسطوره Ùˆ دين بپردازيم Ú©Ù‡ موضوع جلد دوم کتاب «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک : اندیشۀ اسطوره ای » است. Ùˆ در نهايت اگر بخواهيم بدانيم Ú©Ù‡ علم چگونه هستي را مي‌شناسد، بايد ÙلسÙØ© علم بخوانيم Ú©Ù‡ موضوع جلد سوم «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک : پدیدار شناسی شناخت » است. هستي، Ùي‌نÙسه، Ú¯Ù†Ú¯ Ùˆ خاموش است . اين Ø±ÙˆØ Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ هستي را به سخن وامي‌دارد. بنابراين، ايرادهاي كيركه گور، شللر Ùˆ هايدگر به ÙلسÙØ© Ø±ÙˆØ Ø¨ÙŠâ€ŒÙ¾Ø§ÙŠÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯. کاسيرر قصد داشت Ú©Ù‡ موضوع جلد چهارم «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک» را به بررسي ÙلسÙØ© Øيات يا اگزيستانسياليسم، Ú©Ù‡ از نظر او جديدترين Ø´Ú©Ù„ متاÙيزيک است، اختصاص دهد؛ ولي ظاهراً موضوع را دنبال نکرده است. کاسيررشناسان در ميان دست‌ نوشته‌هاي او، Ú©Ù‡ در دانشگاه ييل امريکا نگهداري مي‌شوند، به يادداشت‌هايي دست ياÙته‌اند Ú©Ù‡ مربوط به اين جلد چهارم مي‌شوند. بخشي از اين يادداشت‌ها دنبالة جلد سوم است Ú©Ù‡ به علت قطورشدن بيش‌ ازØد جلد سوم، کاسيرر از چاپ آنها در جلد سوم صرÙ‌ نظر کرد. ولي بقية آنها مختص جلد چهارم‌اند. در اين يادداشت‌ها، Ú©Ù‡ سال گذشته متن آلماني آنها Ùˆ چند ماه پيش ترجمة انگليسي‌شان انتشار ياÙته‌اند، کاسيرر دربارة ÙلسÙØ© هايدگر سخن Ú¯Ùته Ùˆ ايرادهاي اساسي به آن گرÙته است. کاسيرر در بخشي از جلد چهارم «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک: متاÙيزيک صورت‌هاي سمبليک» تØت عنوان Ø±ÙˆØ Ùˆ زندگي مي‌نويسد:
«براي هايدگر Ú©Ù‡ نه از زيست‌شناسي بلکه از طريق ÙلسÙØ© دين ]وارد بØØ« هستي[ شده است، مسئلة زندگي Ùˆ Ø±ÙˆØ (Geist) طور ديگري Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯. مبناي نظر او دربارة «وجود» (existence) Ùˆ «زماني‌بودن» (temporality)- برخلا٠برگسون Ú©Ù‡ نظرش از طريق تأمل در پديدارهاي طبيعي Øيات، يعني پديدارهاي طبيعي٠پا به عرصة وجود گذاشتن Ùˆ سپس از ميان رÙتن Ø´Ú©Ù„ گرÙته است- زماني‌بودن در Ù„Øظة کنوني است Ú©Ù‡ اين Ù„Øظة کنوني به معناي ديني درک مي‌شود؛ زيرا Ù„Øظة کنوني از طريق «دغدغة خاطر» (Sorge آلماني، Care انگليسي) Ùˆ از طريق پديدة ديني٠مرگ Ùˆ اضطراب (angst) Ø´Ú©Ù„ مي‌گيرد (رجوع کنيد به آثار کيرکه گور). هايدگر نمي‌کوشد Ú©Ù‡ قلمرو Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ از طبيعت به دست آورد، يعني آنتولوژي (هستي‌شناسي) وجود را از هستي اشياء يا از هستي٠واقعيت به دست آورد. برعکس، او معتقد است Ú©Ù‡ Ú©Ù„ جهان اشياء ØŒ Ú©Ù„ جهان واقعيت، پديداري ثانوي Ùˆ Ùرعي است. ريشة ايده‌آليسم هايدگر همين‌جاست. جهان نه چيزي «Øاضر-در-دست» است نه چيزي آمادة دست ياÙتن، بلکه جهان خود را در زمان ØŒ زماني مي‌کند. جهان با خارج از خودش، Ú©Ù‡ ناشي از خود بي‌خود شدن است، آنجا هست. اگر دازين (Dasein) ]هستي-در-آنجا[ نباشد، جهاني نيز آنجا نيست. ]کاسيرر در پي‌نويس مي‌گويد Ú©Ù‡ اين موضوع سخت مورد ترديد است[. ]...[ در اينجا اساساً راه من Ùˆ هايدگر از يکديگر جدا مي‌شوند. زيرا به نظر من امر آنتولوژيک نمي‌تواند از امر اÙنتيک (Ontic)ØŒ Ùˆ امر منÙرد نمي‌تواند از امر کلي بدان شيوه‌اي جدا باشد Ú©Ù‡ هايدگر مي‌کوشد آنها را از يکديگر جدا کند، بلکه اين دو همبستة هم‌اند. ما امر کلي را به منزلة آنهاي صر٠نمي‌شناسيم، بلکه آن را به مثابه Ø±ÙˆØ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ Ùˆ Ùرهنگ عيني مي‌دانيم. اما از نظر هايدگر انديشه به چنين عينيتي دسترسي ندارد. بنابراين، Øتي لوگوس (Logos)ØŒ زبان، اکنون صرÙاً پديده‌اي اجتماعي مي‌شود Ú©Ù‡ در اين مقام، مانند نظر برگسون در مورد زبان، هيچ Ù…Øتواي عقلاني ندارد. Ú¯Ùتار استدلالي (Discoure) به منزلة نوموس (Nomos) به مثابه در بردارندة خرد درک نمي‌شود، بلکه صرÙاً سخن‌گÙتن دربارة امور عادي، يا سخن‌گÙتن دربارة امور پيش‌پا اÙتاده شناخته مي‌شود. در اينجا تسليم‌شدن به جهان٠امر کلي دوباره به منزلة نگريستن به دور از وجود خويشتن شناخته مي‌گردد، يا نوعي هبوط از بهشت دانسته مي‌شود. در اينجا اساساً جايي است Ú©Ù‡ ما از او جدا مي‌شويم. زيرا از نظر ما، Ø±ÙˆØ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ نه با ساختار امور روزمره به پايان مي‌رسد، نه در اين ساختار تباه مي‌شود. امر غيرشخصي صرÙاً در Ø´Ú©Ù„ اجتماعي بي‌رنگ Ùˆ بي‌رمق امور روزمرة خلاصه نمي‌شود، بلکه معناي Ùراشخصي دارد. اما ÙلسÙØ© هايدگر به اين معناي Ùراشخصي دسترسي ندارد. مسلماً ÙلسÙØ© هايدگر معنايي براي Øيات تاريخي قايل است. اما از نظر اين ÙلسÙه، همة Ùهم تاريخي صرÙاً تکرار سرنوشت٠هستي‌هاي ]دازين[ شخصي، يا سرنوشت‌هاي شخصي‌اند. ÙلسÙØ© هايدگر اين جنبه از تاريخ را عميق Ùˆ بسيار خوب درک کرده است ]...[ ارادة آزادشده Ú©Ù‡ به سوي خود باز مي‌گردد، به تکرار امکان ارائه‌ شدة وجود مبدل مي‌شود. در ÙلسÙØ© هايدگر جنبه‌اي از تاريخي‌بودن٠(Historicality) ]وجود[ به‌طورعميق Ùˆ Ø¨Ù‡â€ŒÙˆØ¶ÙˆØ Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù†Ø¯Ù‡ مي‌شود. اما در اين ÙلسÙÙ‡ هميشه با درک ديني٠Ùردگرايانه از تاريخ روبرو مي‌شويم. از نظر هايدگر تاريخ به منزلة تاريخ Ùرهنگ، تاريخ معنا، Ùˆ تاريخ به منزلة زندگي روØ٠عيني وجود ندارد. به نظر او، تاريخ از اين طريق تجلي پيدا نمي‌کند ]...[ هايدگر در قلمرو زندگي Øرکت مي‌کند Ùˆ در اين قلمرو به وجود شخصي مي‌رسد Ùˆ بلاÙاصله از آن براي هدÙÙŠ ديني سود مي‌جويد. اما از سوي ديگر او در همين قلمروي وجود شخصي متوق٠مي‌شود Ùˆ Ù…Øصور مي‌گردد. دين او توان Ùˆ عمق خود را از گرايش Ùردگرايانه‌اي به دست مي‌آورد Ú©Ù‡ از آثار لوتر Ùˆ کيرکه گور گرÙته است. در تقابل با ÙلسÙØ© هايدگر، ما به‌رغم هر چيز ديگري، به معناي ايده‌آليستي Ùˆ کلي‌تري از دين Ùˆ به معناي ايده‌آليستي از تاريخ اعتقاد داريم. در چنين معنايي، آزادي Ùˆ رهايي از اضطراب را مي‌جوييم Ú©Ù‡ از وضع اساسي ذهن موجود متناهي ناشي مي‌شود. اما اين اضطراب Ùقط بر آغاز دلالت مي‌کند نه بر پايان، نه بر Ùشاري اجتناب‌ناپذير بر وجود متناهي ما ]...[ ÙلسÙØ© هايدگر سرانجام تاريخ را به اين معنا مي‌شناسد: کليت سرنوشت‌هاي ديني Ùردي Ú©Ù‡ هر ÙŠÚ© از آنها، خودبه‌خود، به‌طورغيرعقلاني هبوط کرده Ùˆ خودبه‌خود پراکنده شده‌اند. ايدة انسانيت (humanitas) را هايدگر به‌عنوان Ù…Ùهوم صر٠مردود مي‌داند. ]...[ Ú©Ù„ بØØ« هايدگر بر مسئلة مرگ متمرکز است. تØليل وجود نقطة اتکاي خود را در مسئلة مرگ مي‌يابد، زيرا مسئلة مرگ در معنا Ùˆ ذات وجود بشر قرار دارد، اين وجود پاياني دارد، انسان‌ها مي‌ميرند. مردن سرنوشت عارضي بشر نيست، بلکه بايد آن را از طريق سرشت اساسي وجود بشر درک کرد. بشر ]به جريان زمان[ پرتاب شده است. ]...[ سخن اصلي هايدگر همين است. زيرا براي وجودي Ú©Ù‡ در زمان است Ùˆ در زمان نيز ناپديد مي‌شود، Øقايق سرمدي نمي‌توانند وجود داشته باشند. بر هر چيز انساني Ùˆ هر چيزي Ú©Ù‡ بشر بدان مي‌پردازد، داغ مرگ زده شده است. بر Øقيقت نيز Ú©Ù‡ موضوع Ùˆ Ù…Øتواي آگاهي بشري است، داغ مرگ زده شده است. زيرا اين آگاهي اساساً آگاهي موجودي متناهي است. اين وضع، اين آگاهي را آگاهي متناهي Ùˆ زودگذري مي‌کند. بنابراين، انديشة Øقايق جاودان، از نظر هايدگر، تقريباً نوعي ترکيب امور متناقض (Hybris) است، نوعي ÙراتررÙتن از Ù…Øدوديت‌هاي انساني است Ú©Ù‡ پديدة اصلي Ùˆ اولي، يعني مرگ را Ùراموش مي‌کند. Ú©Ù„ تØليل وجود هيچ هد٠ديگري ندارد جز اينکه اين روند را وارونه کند، يعني دوباره مرگ را از نهانگاه بيرون آورد Ùˆ آن را در معرض تماشا بگذارد. نمي‌توان اين موضوع را انکار کرد Ú©Ù‡ ]در ÙلسÙØ© هايدگر[ صداي واقعي دين را مي‌شنويم. در ÙلسÙØ© کيرکه گور Ù…Ùهوم اضطراب در مرکز پديدارشناسي او قرار مي‌گيرد Ùˆ اضطراب اساساً اضطراب دربارة متناهي Ùˆ موقتي Ùˆ Ùاني بودن انسان است. اما در ÙلسÙØ© هايدگر، تا آنجا Ú©Ù‡ شيوة او در Ø·Ø±Ø Ù…Ø³Ø¦Ù„Ù‡ کاملاً از طريق بررسي‌هاي خداشناسانه متعين مي‌شود، مسئله عمق بيشتري پيدا مي‌کند. اما هايدگر راه ØÙ„ خداشناسانة مسئله را رد مي‌کند. او اجازه نمي‌دهد Ú©Ù‡ اضطراب به‌عنوان وضع اساسي ذهن نوع بشر، از طريق متاÙيزيک کلامي يا از طريق بشارت رستگاري در آخرت، Ú©Ù‡ دين‌هاي آسماني وعده مي‌دهند، از ميان برود. اما اين گرايش ديني در مورد مرگ Ú©Ù‡ Ú©Ù„ زندگي را به اضطراب Ùرو مي‌کاهد Ùˆ آن را در دغدغة خاطر مستØيل مي‌کند، نه يگانه راه‌ØÙ„ است نه واقعاً راه‌ØÙ„ ÙلسÙÙŠ است.»4
کاسيرر معتقد بود Ú©Ù‡ ÙلسÙØ© هايدگر تسليم‌شدن به وضع موجود را توصيه مي‌کند. اما او نيروي مخرب ÙلسÙØ© هايدگر را دست‌کم گرÙته بود. ÙلسÙØ© بيماري Ú©Ù‡ اضطراب Ùˆ مرگ را در کانون خود قرار مي دهد، پيامدهاي مرگباري نيز خواهد داشت. پيتر Ú¯ÙŠ در کتاب خود «Ùرهنگ دورة وايمار» مي‌نويسد: «در ميان اين پيامبران، شايد هايدگر نامتØمل‌ترين کانديد براي تأثيرگذاري بود. اما تأثير او بسيار زياد بود، بسيار زيادتر از سمينارهاي ÙلسÙي‌اش در دانشگاه ماربورگ، بسيار زيادتر از آنچه ممکن است در پرتو کتاب بيش‌ازØد نامÙهومش « هستي Ùˆ زمان»، منتشرشده در سال Û±Û¹Û²Û·ØŒ به نظر رسد، بسيار زيادتر از آنچه خود هايدگر، در انزواي Ùرهيخته‌وارش Ùˆ تØقير آشکارش نسبت به ديگر ÙيلسوÙان، آرزويش را داشت. اما همچنان‌که ÙŠÚ©ÙŠ از Ùهيم‌ترين منتقدانش، پل هوهنرÙلد Ú¯Ùته است: «اين کتاب‌ها Ú©Ù‡ معنايشان هنگامي‌که منتشر شدند به‌دشواري قابل‌Ùهم بود، بليعده مي‌شدند، Ùˆ تعداد سربازان جوان آلماني Ú©Ù‡ در جنگ جهاني دوم، جايي در روسيه يا در Ø¢Ùريقا جان مي‌سپردند، درØالي‌که کوله‌پشتي‌هايشان پر از کتاب‌هاي هولدرلين Ùˆ هايدگر بود، شمارش‌ناپذير بود. اصطلاØات کليدي ÙلسÙØ© هايدگر اموري دور از دسترس نبودند. بسياري از منتقدان درياÙته‌اند Ú©Ù‡ واژه‌هايي مانند اضطراب، دغدغة خاطر، نيستي، وجود، عزم، Ùˆ شايد از همة آنها مهمتر مرگ، اصطلاØاتي بودند Ú©Ù‡ شاعران Ùˆ نمايشنامه‌نويسان اکسپرسيونيست آنها را کاملاً براي کساني آشنا شناخته بودند Ú©Ù‡ Øتي ÙŠÚ© سطر از آثار کيرکه گور را نخوانده بودند. آنچه هايدگر انجام داد اين بود Ú©Ù‡ به اين امور غيرعقلاني Ùˆ مرگ، Ú©Ù‡ بر زندگي بسياري از آلماني‌ها در آن ايام سخت چيره بود، جديت ÙلسÙÙŠ ببخشد Ùˆ برايشان اØترامي پروÙسوری به دست آورد.»5 مي‌توان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ عصارة ÙلسÙØ© هايدگر همين شعار Ùاشيست‌هاي اسپانيايي است: «مرگ بر عقل، زنده‌باد مرگ».6
2
:
به نظر من نکته مهمی Ú©Ù‡ کاسیرر در این¬جا می¬گوید این است Ú©Ù‡ ما در کتاب هستی Ùˆ زمان صدای واقعی دین را می¬شنویم یعنی هایدگر متÙکری دینی است. از این روی از میان بردن متاÙیزیک Ú©Ù‡ هایدگر Ùˆ پیروانش آن را وظیÙÙ‡ خود می¬دانستند در Øقیقت بØØ«ÛŒ است Ú©Ù‡ در الهیات کاتولیک صورت می¬گیرد. گرچه هایدگر در جوانی به پروتستانیسم متمایل شده بود Ùˆ Øتی همسرش ادعا می¬کند Ú©Ù‡ او زمانی اعتقادش را به خدا از دست داده بود. اما این گرایش¬ها ناپایدار Ùˆ گذرا بودند Ùˆ هایدگر دوباره به اعتقادات کاتولیکی خود بازمی¬گردد. اما در مقام یک Ùیلسو٠این اعتقادات را در قالب عبارت¬های پیچیده Ùˆ نامÙهوم بیان کرده است. اما تمایل او به عرÙانی از نوع مایستر اکهارت نیز مشهود است. به نظر می¬رسد Ú©Ù‡ هایدگر از توماس آکویناس، پدر الهیات کاتولیک نیز تأثیر عمیقی پذیرÙته باشد. در همین زمینه کتاب¬هایی نوشته شده اند مانند: کتاب جان کپوتو: هایدگر Ùˆ آکویناس7 یا کتاب جودیس ولÙÙ‡: هایدگر Ùˆ الهیات.8 البته آثار دیگری در همین ارتباط نوشته شده¬اند. هوگو اوت Ú©Ù‡ بهترین زندگی نامۀ سیاسی هایدگر را نوشته معتقد است Ú©Ù‡ ÙلسÙÛ€ هایدگر از آغاز تا پایان ÙلسÙÛ€ یک Ùیلسو٠کاتولیک است. اما در هر صورت آن¬چه مشخص است این است Ú©Ù‡ اعتقادات اسطوره¬ای- دینی در اندیشۀ هایدگر دست بالا را دارند. هایدگر اÙلاطون را بنیان¬گذار متاÙیزیک می¬داند. از این روی متاÙیزیک در آثار هایدگر Ùˆ پیروانش معانی بسیار زیادی دارد از جمله : علم ØŒ ÙلسÙÙ‡ Ùˆ تکنولوژی است. از همین روی رد متاÙیزیک از سوی هایدگر به خاطر این است Ú©Ù‡ او خواهان بازگشت به عصر اسطوره¬ای- شعری یونان باستان بود.
عصر اسطوره¬ای - شعری عصر سپیده دم تاریخ هر قوم است. ذهنیت اسطوره ای را اقوام در سپیده دم تاریخشان دارند. خواه یونانیان باشند خواه ایرانیان یا سرخ پوستان. مطالعۀ این نوع ذهنیت را کاسیرر در جلد دوم ÙلسÙÙ‡ صورت¬های سمبلیک: اندیشه اسطوره-ای Ùˆ لوسین لوی- برول نیز در همۀ آن کتاب¬هایی Ú©Ù‡ دربارۀ ذهنیت ابتدایی نوشته انجام داده ا¬ند. من یکی از کتاب های لوی- برول را تØت عنوان : کارکردهای ذهنی در جوامع عقب¬مانده9 ترجمه کرده¬ام Ú©Ù‡ نشر هرمس آن را منتشر کرده است Ùˆ تا کنون به چاپ سوم رسیده است. ترجمه این دو کتاب سبب شده است Ú©Ù‡ من خیلی بهتر از برخی متÙکران غربی، Ú†Ù‡ آنانی Ú©Ù‡ Ø´ÛŒÙته هایدگرند Ùˆ Ú†Ù‡ آنانی Ú©Ù‡ منتقد او هستند، سرشت اسطوره¬ای اندیشۀ هایدگر را کش٠کنم. آنچه هایدگر Ùˆ لویناس Ùˆ دریدا Ùˆ امثال او در Ù¾ÛŒ اØیای آن هستند همان چیزی است Ú©Ù‡ لوی - برول ذهنیت ابتدایی Ùˆ کاسیرر ذهنیت اسطوره¬ای می¬نامد. همان ذهنیتی Ú©Ù‡ پیش از ظهور ÙلسÙÙ‡ در یونان بر ذهن یونانیان نیز Øاکم بوده است. Ú©Ù†Ùورد یک Ùیلسو٠انگلیسی بود. او کتابی دربارۀ ذهنیت یونانیان با عنوان:« از دین به ÙلسÙه»10 نگاشته است. او در پیشگÙتار کتاب از مکتب جامعه¬شناسی دورکم در Ùرانسه تجلیل می¬کند Ùˆ به ویژه از لوی - برول نام می¬برد Ùˆ کارهای او را می¬ستاید Ùˆ مدعی می¬شود Ú©Ù‡ آثار لوی - برول الهام¬بخش او در نوشتن کتابش بوده اند. اÙرادی چون Ú©Ù†Ùورد یونانیان را ستایش می¬کنند Ú©Ù‡ اندیشۀ اسطوره¬ای- دینی را پشت سر گذاشتند Ùˆ تÙکر ÙلسÙÛŒ را ابداع کردند. اما هایدگر Ùˆ پیروانش این سیر را ØªÙ‚Ø¨ÛŒØ Ù…ÛŒÂ¬Ú©Ù†Ù†Ø¯ Ùˆ اÙلاطون را به خاطر ابداع ÙلسÙÙ‡ Ùˆ تØول اندیشۀ ÙلسÙÛŒ به باد انتقاد می¬گیرند. گاهی اوقات منظور هایدگر از میان بردن متاÙیزیک، از میان بردن علم ØŒ ÙلسÙÙ‡ Ùˆ تکنولوژی است Ú©Ù‡ با گذر از ذهنیت - اسطوره¬ای به ذهنیت عقلانی Ùˆ انتقادی ظهور کرده اند. جان بورن در کتابش: هایدگر جوان 11 می¬نویسد: «سرانجام الگوهای اصلی در پیش نویس های اسطوره¬ای- شعری هایدگر، شعر هولدرلین ØŒ اندیشه شعری پیش-سقراطی ها ( مقدمه بر متاÙیزیک صÙØات 144 Ùˆ 153 ) ØŒ تراژدی¬سرایان یونانی Ùˆ تÙکر دیونوسیوسی نیچه بودند . هایدگر در میان ترم تابستانی 1939 Ùˆ ترم زمستانی 45-1944 علاوه بر Ú¯Ùتارهای متعدد، دست¬کم سه درسگÙتار درباره هولدرلین، پنج در¬سگÙتار درباره پیش- سقراطی¬ها Ùˆ پنج دوره در¬سگÙتار درباره نیچه داشت. هایدگر در دوره در¬سگÙتارهای ترم زمستانی 52-1951 ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯ Ú©Ù‡ اسطوره¬های پیش- سقراطی Ùˆ هولدرلین از پرده برون اÙتادن «هستیÙ» هستندگان است. از سویی هایدگر در کتاب: آ¬نچه تÙکر نامیده Ù…ÛŒ شود می¬نویسد:
«Øضور ذاتی اسطوره درداستانی است Ú©Ù‡ اسطوره را بیان Ù…ÛŒ کند . این Øضور در درخشش اسطوره نمایان می¬شود».12 از سوی دیگر هایدگر در در¬سگÙتارهای ترم تابستانی 1935ØŒ Ø·ÛŒ تØلیلش از آنتیگون سوÙوکلس می¬گوید:« شناخت تاریخ اولیه به Ø´Ú©Ù„ اسطوره¬شناسی Ùˆ شعر است» (مجموعه آثار هایدگر، جلد 40ØŒ صÙØات 165 Ùˆ 166). الگوی هایدگر برای خود را وقÙ٠ظهور "هستی" کردن دیگر الگوی ÙˆØدت عرÙانی نبود Ùˆ تسلیم شدن پل قدیس به خدای پنهان یا مجذوب شدن پیشه ور٠ارسطویی در اثری هنری Ú©Ù‡ می¬ساخت نیز نبود. بلکه بیشتر هم¬چنان Ú©Ù‡ خودش در نقدی Ú©Ù‡ سال 1928 بر جلد دوم کتاب کاسیرر: ÙلسÙÛ€ صورت¬های سمبلیک: اندیشۀ اسطوره ای نوشته می¬گوید الگویش تجربۀ اسطوره¬ای - شعری Ùˆ پیش تئوریک٠هستی بود. این تجربه ها به مانا (= نیرویی جادویی) ØŒ به امر قدسی ØŒ به جهان Ùˆ به رویدادهای تاریخی¬اش منتقل شده اند. اما Øتی همین بازگشت به این الگوی جدید ØŒ در Øقیقت، نوعی بازگشت به دوره اولیه Ùرایبورگ Ùˆ عرÙان رمانتیکی است Ú©Ù‡ در رساله دوره دکتری¬اش بیان شده بود. هایدگر در کتاب Kriegnotsemeser (1919) Ùˆ در در¬سگÙتارهای ترم زمستانی 20-1919 ترجمه هولدرلین از آنتیگون ØŒ شعر شاعران رمانتیک آلمانی Ùˆ به طور Ú©Ù„ÛŒ خصلت تجربۀ زنده اثر هنری یعنی ٠زندگی٠هنرمندان Ùˆ شاعران را به منزله Ø´Ú©Ù„ دهندۀ خلاق٠جهان¬بینی٠یک قوم Ùˆ به منزله الگویی برای پدیدار شدن «هستی» به کار می¬برد. آگوست کنت مرØله نخست از مراØÙ„ سه گانه تØول ذهن انسان را مرØله اسطوره¬ای- خداشناختی می¬داند Ú©Ù‡ این مرØله نسبت به مرØله سوم Ú©Ù‡ مرØله علمی - تکنولوژیکی٠روشنگری مدرن است، مرØله ای پایین به شمار Ù…ÛŒ آید.13 برعکس، هایدگر بر ارزش¬های والای ذهنیت اقوام ابتدایی Ùˆ سر آغاز های تاریخی اقوام تاکید می¬کند Ú©Ù‡ کسانی مانند هردر Ùˆ شلگل Ú©Ù‡ در مطالعات ¬شان درباره اسطوره Ùˆ داستان¬های اسطوره¬ای اقوام بر ارزش آن ¬ها صØÙ‡ گذاشته بودند. (مجموعه آثار هایدگر، جلدهای 56 Ùˆ 57ØŒ صÙØات 207 Ùˆ 34-132ØŒ Ùˆ مجوعه آثار هایدگر، جلد 58ØŒ صÙØÙ‡ 111 Ùˆ نیز همان، جلد 20ØŒ صÙØات 272ØŒ 76-375). در این¬جا هایدگر جهان هنر، شامل هنر شکسپیر، داستایوسکی، ستÙان گئورگ ØŒ رامبارانت Ùˆ باخ را به منزله تمرکز جهان٠من تØلیل کرده است یا آن رامØتوای اصیلی Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ زیست گاه جهان٠من را بیان می¬کند (مجموعه آثار هایدگر، جلد 58ØŒ صÙØات 32ØŒ 65ØŒ 69ØŒ 76ØŒ 205ØŒ 85ØŒ 58). نگارنده چند سال قبل Ù¾ÛŒ بردکه هایدگر می¬کوشد تا ذهنیت ابتدایی، به ویژه از نوع یونانی آن ØŒ را اØیاء کند. چون انسان ابتدایی خود را با Ù…Øیط پیرامون خود یکی می¬بیند Ùˆ Øتی او به شناخت این Ú©Ù‡ موجودی مستقل از دیگر اعضای قبیله Ùˆ اجسام پیرامونش است نرسیده است. هایدگر به زندگی روستایی Ùˆ اعتقادات اسطوره¬ای Ùˆ خراÙÛŒ عشق می¬ورزید Ùˆ می¬دانیم Ú©Ù‡ خودش هم روستا زاده Ùˆ از زندگی شهری بیزار بود.او در بیشه¬ای دور از شهر کلبه¬ای داشت Ú©Ù‡ بیشتر اوقات خود را در آن¬جا می¬گذراند. او یک مرتجع به تمام معنی بود. هایدگر خصلت اساسی "هستی" انسان را به منزلۀ چیزی می¬دید Ú©Ù‡ « در جهان چهارگانۀ زمین Ùˆ آسمان Ùˆ خدایان Ùˆ میرندگان "اقامت" دارد». در کتاب اسطوره دولت Ú©Ù‡ در بارۀ ظهور اسطوره های سیاسی به ویژه نازیسم در آلمان نوشته است در همان صÙØات نخستین کتاب کاسیرر Ù…ÛŒ نویسد : « (...) از انسان نو Ù…ÛŒ خواهند Ú©Ù‡ هر آنچه را در سیر پیشرÙت Øیات عقلانی خود ÙراگرÙته است Ùراموش کند! او را نصیØت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ به مراØÙ„ ابتدایی Ùرهنگ بشری باز گردد. در اینجا اندیشه ÛŒ عقلانی Ùˆ علمی به درماندگی خود علنا اعترا٠می کنند Ùˆ تسلیم خطرناک ترین دشمن خود ( یعنی اندیشۀ اسطوره ای ) Ù…ÛŒ شوند » ( اسطوره ÛŒ دولت صÙØÛ€ 64 ) این سخن در مورد ÙلسÙÛ€ هایدگر هم کاملا صدق Ù…ÛŒ کند. جان کپوتو در کتابش اسطوره‌زدایی از هایدگر می‌نویسد: «ÙلسÙØ© هایدگر اسطورۀ هستی است؛ اما چون با نازیسم عجین است اسطوره‌ای ضدانسانی است. اما ÙلسÙه‌های Ùرانسوی پیروان هایدگرمانند : دریدا Ùˆ لویناس Ùˆ لیوتار نیز اسطوره‌ای هستند؛ اما چون با نازیسم عجین نیستند انسانی‌اند»14 کپوتو معتقد است Ú©Ù‡ هایدگر بیش از آنكه تØت تأثیر آکویناس باشد، به‌خاطر تمایلات عرÙانی‌اش، تØت تأثیر مایستر اکهارت بود.15 اکهارت می‌گوید: «هستی ØŒ خداست». کپوتو معتقد است Ú©Ù‡ اندیشۀ متأخر هایدگر «چرخش» تازه‌ای نبود، بلکه بازگشت به علائق پیشین او به زندگی قرون وسطایی Ùˆ اندیشۀ قرون وسطی Ùˆ به ‌‌ویژه علاقه‌اش به عرÙان قرون وسطی بود.
کاسیرر در یادداشت¬هایش در بارۀ کتاب هایدگر: هستی Ùˆ زمان تأکید می¬کند Ú©Ù‡ Ùضا در هستی Ùˆ زمان Ùضای اسطوره¬ای است Ú©Ù‡ راه به Ùضای هندسۀ اقلیدسی نمی¬برد. لویناس نیز بر همین نظر است. اما زمان در ÙلسÙÙ‡ هایدگر چگونه است؟ اگر واقعا هایدگر خواستار بازگشت به عصر اسطوره¬ای- شعری یونان باستان است زمان در یونان باستان دوری بوده است Ùˆ نه خطی. زیرا زمان خطی با مسیØیت متداول می¬شود. بورن می¬گوید Ú©Ù‡ ارتباط عمل انسان با جهان را هایدگر به منزله زمان درک می¬کند. هایدگر در اثر خود پرسشی دیگر، آن¬چه را دنبال می¬کند Ùقط هستی٠هستندگان یا وجود٠موجودات نمی داند بلکه در وهلۀ نخست هستی٠هستی یا خود هستی را با در نظر گرÙتن خصلت زمانی بودن آن جست Ùˆ جو می¬کند. Ùهم پنهان وعمیق¬تر "هستی" به منزلۀ "هستی" به صورت تاریخی بودن(تاریخیت) (historicality ) است.
3
هایدگر برای جست Ùˆ جوی "هستی" از این¬جا آغاز می¬کند Ú©Ù‡ مثلا می¬گوییم :« سگ¬ها Ùˆ گربه¬ها وجود دارند.» اما «اسبهای شاخ¬دار یا اسب¬هایی Ú©Ù‡ از کمر به بالا مانند انسان هستند وجود ندارند.» اما اگر سگ¬ها Ùˆ گربه¬ها را دقیقا مورد بررسی قرار دهیم چیزی به نام "وجود" یا "هستی" در آن¬ها نمی¬یابیم. ما هرگز در موجودات زنده یا اشیای بی جان چیزی به نام "وجود" پیدا نمی¬کنیم. هایدگر در نخستین در¬سگÙتار خود در مقدمه بر متاÙیزیک دو معنای واژۀ هستی یا وجود را متمایز می¬کند. در معنای نخستین Ú©Ù‡ معنایی مسئله دار نیست، هستی به معنای این است Ú©Ù‡ Ùقط یک قطعه Ú¯Ú† یا یک مدرسه وجود دارد. اما از نظر هایدگر معنای دوم "وجود" یا "هستی" این است: « آن چیزی Ú©Ù‡ آن قطعه Ú¯Ú† یا آن مدرسه را به وجود می¬آورد چیست؟ آن چیزی Ú©Ù‡ آن دو را از ناوجود یا نیستی متمایز می¬کند چیست؟ یعنی Ú†Ù‡ چیزی سبب می¬شود Ú©Ù‡ آن چیز موجود باشد نه معدوم ØŸ یعنی Ú†Ù‡ چیزی "هستی" آن را تشکیل Ù…ÛŒ دهد ØŸ البته اگر هستی یی باشد. »16 هایدگر در این جا خصوصیات یک قطعه Ú¯Ú† را مورد بررسی قرار می¬دهد ماننداین Ú©Ù‡ : خاکستری است، سبک است، شکننده است Ùˆ... اما آن چیزی Ú©Ù‡ این قطعه Ú¯Ú† را دارای هستی می¬کند کجا است؟ پس هستی یی Ú©Ù‡ سبب می¬شود ما در هستی باقی بمانیم یا به نیستی ÙرواÙتیم چیست؟ همین پرسش در مورد دیگر اشیاء یا موجودات Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒÂ¬Ø´ÙˆØ¯. هایدگر در کتاب مقدمه برمتاÙیزیک می¬نویسد:« در آن¬جا در آن¬سوی خیابان دبیرستانی هست : یک موجود یا یک هستنده. می¬توانیم به ساختمان مدرسه از همه سو بنگریم. می¬توانیم به درون آن برویم Ùˆ از زیرزمین تا طبقه زیر شیروانی آن را مورد واکاوی قرار دهیم Ùˆ از هرچیزی Ú©Ù‡ در آن ساختمان می¬بینیم یادداشت ¬برداری کنیم ØŒ راهرو ها، پله ¬ها، کلاس¬ها Ùˆ تجهیزات آن را بررسی کنیم. اما مسئله این است Ú©Ù‡ در همه جای مدرسه هستندگان را می¬بینیم Ùˆ در می¬یابیم Ú©Ù‡ آن¬ها نظم Ùˆ ترتیب مشخصی دارند» (همان ماخذ Ùˆ همان صÙØÙ‡ ) هایدگر ادامه می¬دهد: « هستی این دبیرستان کجا است؟ چرا این دبیرستان "هست" Ùˆ وجود دارد. این ساختمان "هست:. بنابراین اگر این چیزها به این موجود یعنی ساختمان متعلق باشند پس "هستی" وجود دارد. اما هنوز "هستیÙ" آن را درونش نیاÙته¬ایم". (همان صÙØÙ‡). هایدگر همین پرسش را درمورد برنهاد (تز) کانت در باره "هستی" تکرار می¬کند. «می¬گوییم سنگی پیش پای ما قرار دارد. یعنی آن سنگ "هست". "هست" یا "هستی" Ù…Øمول ØÚ©Ù… ما است Ú©Ù‡ در آن، سنگ موضوع است. لذا معنای این "هست" چیست؟»17
هایدگر معتقد است Ú©Ù‡ مسئلۀ "هستی" مسئلۀ بسیار مهمی است Ú©Ù‡ ما به آن توجه نمی¬کنیم Ùˆ آن را Ùراموش کرده¬ایم. این هستی از نظر هایدگر به Ú†Ù†Ú¯ نیامدنی Ùˆ نامتعین است Ùˆ خود را پنهان می¬کند. "هستی" سرشتی پارادوکسی دارد هم خود را آشکار می¬کند Ùˆ هم خود را پنهان. هنگامی Ú©Ù‡ به موجودات یا در هستندگان می¬نگریم Ùˆ در Ù¾ÛŒ یاÙتن "هستی" آن¬ها برمی¬آییم، "هستی" را در آن¬ها نمی¬یابیم. اما این Øقیقت Ú©Ù‡ هستندگان هستند Ùˆ معدوم نیستند نشان می¬دهد Ú©Ù‡ "هستی" متعلق به آن¬ها Ùˆ در آن¬ها است. انسان مدرن Ùˆ ÙیلسوÙان از زمان پیش از سقراط در مشاهدۀ تمایز "وجود" از موجودات یا "هستی" از هستندگان قصور کرده¬اند Ú©Ù‡ نتیجه این قصور Ùراموشی "هستی" بوده است. اما خوشبختانه در قرن بیستم مردی به نام مارتین هایدگر ظهور کرد Ùˆ از سوی "هستی" به پیامبری "هستی" برگزیده شد واز سوی "هستی" ماموریت یاÙت Ú©Ù‡ تمام زندگی¬اش را وق٠یاد آورشدن "هستی" به خود Ùˆ دیگران کند. او خود را چوپان "هستی" معرÙÛŒ کرد. بنابراین کسانی Ú©Ù‡ «هستی» را به خاطر می¬آورند چوپانان "هستی" می¬شوند Ùˆ از این طریق زندگی آنان جایگاهی والا کسب می¬کند. از زمان هایدگر "هستی" Ùراموش شده را صدها چوپان٠زن Ùˆ مرد در سراسر جهان به یاد می¬آورند. اما به نظر می¬رسد Ú©Ù‡ اکثریت مردم جهان ازاین موضوع نا آگاه مانده باشند Ùˆ از آن-Ú†Ù‡ موجب رنج Ùˆ درد آنان Ù…ÛŒ شود یعنی Ùراموشی "هستی" بی¬خبر باشند. هایدگر Ùˆ دیگر چوپانان دائم خاطرنشان می¬کنند Ú©Ù‡ Ùقر زندگی مدرن بر اثر Ùراموش کردن "هستی" است .اگرخیر Ùˆ برکت از زندگی مدرن رخت بر بسته به خاطر Ùراموشی هستی است. ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ ما با Ùاجعه بزرگی مواجه هستیم Ø› یعنی Ùراموش کردن هستی. اما نه هایدگر Ùˆ نه دیگر چوپانان ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù†Ù…ÛŒ دهند Ú©Ù‡ این "هستی" چیست Ú©Ù‡ Ùراموش کردنش Ùاجعه به بار Ù…ÛŒ آورد ØŸ ویلهلم دیلتای Ùیلسو٠آلمانی سخن تأمل¬برانگیزی دارد. او Ù…ÛŒ-گوید تاریخ ÙلسÙÙ‡ ØŒ تاریخ پنبه¬زنی است. یعنی هر نظام ÙلسÙÛŒ با دیگر نظام¬های ÙلسÙÛŒ در رقابت Ùˆ Øتی در تخاصم است. البته هایدگر Ú©Ù‡ مرید نیچه بود مدعی است Ú©Ù‡ ÙلسÙÙ‡ با نیچه پایان یاÙت Ùˆ نیچه آخرین Øکیم مابعد الطبیعی بود. بنابراین بنا بر همین ادعا ØŒ خود هایدگر نمی تواند ÙلسÙÙ‡ ای داشته باشد. اما پرسش این است Ú©Ù‡ آیا بØØ« "هستی" از زمان پیش - سقراطیان به بعد به دست Ùراموشی سپرده شده است؟ به هیچ وجه.
4
کانت در آثاری Ú©Ù‡ پیش از نوشتن نقد خرد Ù…Øض منتشر کرده به طور Ù…Ø´Ø±ÙˆØ Ø¨Ù‡ این موضوع پرداخته است. ولی در کتاب نقد خرد Ù…Øض به اختصار به آن Ù…ÛŒ پردازد. کانت می¬نویسد:
«هستی آشکارا Ù…Øمول واقعی نیست. یعنی Ù…Ùهومی نیست Ú©Ù‡ بتوان به Ù…Ùهوم یک شئ اÙزود. وجود صرÙا وضعیت یک شئ، یا برخی تعینات Ùی¬نÙسۀ آن است. در کاربرد منطقی، هستی صرÙا رابط در یک ØÚ©Ù… گزاره¬ای است (...).امر واقعی چیزی بیش از امر صرÙا ممکن در بر ندارد. صد دلار واقعی، پشیزی بیش از صد دلار ممکن ندارد. زیرا صد دلار ممکن یک Ù…Ùهوم است ØŒ Ùˆ صد دلار واقعی به معنای موضوع Ùˆ وضعیت٠ÙÛŒ Ù†Ùسۀ آن است ØŒ پس در موردی Ú©Ù‡ موضوع چیزی بیش از Ù…Ùهومش را در خود متعین Ù…ÛŒ کند ØŒ دیگر Ù…Ùهومش Ú©Ù„ موضوع را بیان نمی کند . بنابراین دیگر این Ù…Ùهوم، متناسب با آن موضوع نیست.گرچه دارایی من با داشتن اثر صد دلار واقعی، بیشتر خواهد بود تا بر اثر Ù…Ùهوم Ù…Øض آن(یعنی امکان صد دلار). زیرا در وضعیت واقعی ،صد دلار صرÙا به طور تØلیلی در Ù…Ùهوم من از آن نیست ØŒ بلکه به طور ترکیبی، در Ù…Ùهوم من از موضوع ( یعنی صد دلار ) است. اما باز هم ازاین طریق چیزی به Ù…Ùهوم صد دلار اÙزوده نمی شود . بنابراین اگر من شیئی را از طریق هر گونه Ù…Øمول Ùˆ هر تعداد Ù…Øمولی Ú©Ù‡ دوست داشته باشم به آن بیندیشم Ùˆ اگر عبارت «این شئ هست » را به این Ù…Øمولات بیÙزایم کوچک¬ترین چیزی به شئ اضاÙÙ‡ نمی¬شود. زیرا اگر جز این بود دیگر آن Ø´ÛŒ آن Ù…Ùهومی نخواهد بود Ú©Ù‡ از آن در اندیشه داشتم ØŒ ÙˆØتی از این بیشتر ØŒ من دیگر نمی توانم بگویم Ú©Ù‡ همان Ø´ÛŒ دقیقا موضوع Ù…Ùهوم من است Ú©Ù‡ وجود دارد. Øتی اگر من در یک شئ هر گونه واقعیتی ،جز یک واقعیت، را تصور کنم، وقتی می¬گویم Ú©Ù‡ آن شئ "وجود" دارد آن واقعیت Ù…Ùقود شده به آن اÙزوده نمی¬شود. بلکه برعکس ØŒ آن شئ بدون آن واقعیت Ù…Ùقود شده وجود خواهد داشت ،یعنی آن طور Ú©Ù‡ آن را تصور کرده بودم Ø› زیرا در غیر این صورت چیزی وجود خواهد داشت جز آن¬چه من تصور کرده بودم.»18
برنهاد( تز) کانت این نیست Ú©Ù‡ اشیایی Ú©Ù‡ متناظر با Ù…Ùهوم داده¬شده¬ای هستند، خود این Ù…Ùاهیم هستند. برنهاد او این است Ú©Ù‡
" وجود" یک شئ Ú©Ù‡ متناظر با Ù…Ùهوم داده شده¬ای است خصلت یا Ù…Øمول آن شئ نیست. Ù…Ùهوم صد دلار قطعا با صد دلار Ùیزیکی یکی نیست. اما این به آن معنا نیست Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم یک رویا از صد دلار با چنین رویایی یکی است. ما می¬توانیم سیب Ùˆ پرتقال بخوریم ولی نه Ù…Ùاهیم آن¬¬ها را. هیچ¬یک از آن¬ها کوچک¬ترین تمایلی نشان نمی¬دهندکه "هستی" یکی از خصلت¬ها یایکی از Ù…Øمولاتشان باشد.
5
البته غیر ازکانت، منتقدان دیگری مانند راسل Ùˆ Ùرگه Ùˆ کارناپ Ùˆ دیگران بØØ« وجود را مهمل دانسته بودند. در اینجا می¬توان به قول ویتگنشتاین اشاره کرد Ú©Ù‡ می¬گÙت : مسائل ÙلسÙÙ‡ بر اثر مغالطات زبانی ایجاد می¬شوند. به بØØ« هایدگر باز می¬گردیم. از نظر هایدگر علوم طبیعی، برای همیشه، Ù…Øکوم به این هستند Ú©Ù‡ یک سوی شکا٠میان « هستی» با هستندگان را ببینند. یعنی سوی هستندگان را Ùˆ نه خود هستی را. مهم نیست Ú©Ù‡ پژوهش علمی تا به کجا Ùˆ تا Ú†Ù‡ اندازه بررسی¬های خود را وسعت می¬بخشد. در ضمیمۀ اÙزوده شده به " متاÙیزیک چیست" می¬خوانیم: «پژوهش های علمی، هرگز «هستی» را نخواهند یاÙت زیرا همۀ آن چیزهایی Ú©Ù‡ پژوهش های علمی با آن برخورد می¬کنند هستندگان اند. یعنی از همان آغاز، هدÙ٠تبیین بررسی¬های علمی Ù…Øدود به قلمرو هستندگان
می¬شود». 19« البته همۀ پژوهش¬های علوم طبیعی مرتبط می¬شوند با هستندگان نه هستی. ولی باید به ویژه به یاد دانشمندان اتمی آورد Ú©Ù‡ آنان وابسته به "هستی" هستند. اگر "هستیÙ" هستندگان تجلی نمی¬یاÙت در آن صورت انرژی الکتریکی اتم هرگز ظاهر نمی¬شد»20. هایدگر مدعی است Ú©Ù‡ واژه¬ های "هستی" Ùˆ "هست"ØŒ واژه ¬های تو خالی Ùˆ هوایی نیستند، چون "هستی"ØŒ یگانۀ یگانه¬ها است، چیزی استکاملا متÙاوت با هستندگان. هستی، کاملا یگانه Ùˆ بر خود متکی است. از این جهت همین موضوع اگر توصی٠"هستی" را Ù…Øال نکند دست¬کم دشوار می¬کند. چون هستی، امر Ùراباشی(ترانساندان) است Ùˆ کاملا ناهمانند با موجودات Ùˆ هستندگان است بنابراین نمی¬توانیم آن را با اصطلاØات معمولی خود توصی٠کنیم. زیرا اصطلاØات معمولی ما Ùقط برای توصی٠موجودات معنی می¬دهند Ùˆ به کار می¬روند. از این رو موجودات جهان تجربه معمولی ما را تشکیل می¬دهند. پس Ú†Ù‡ اصطلاØاتی برای توصی٠"هستی" در دست ما است؟ هایدگر بارها بیان کرده است Ú©Ù‡ ما Ùقط صÙات سلبیه را می¬توانیم در مورد "هستی" به کار ببریم یعنی بگوییم Ú©Ù‡ "هستی" Ú†Ù‡ چیزی نیست.. هایدگر این صÙات سلبیه را این¬گونه بر Ù…ÛŒ شمرد: هستی دست¬نیاÙتنی Ùˆ نامشخص است Ùˆ خود را پنهان می¬کند. اما برای چوپانان هستی Øتما گهگاهی خود را نمایان می¬سازد.. هایدگر در" نامه دربارۀ اومانیسم" (1947) Ú©Ù‡ از جمله آثاری است Ú©Ù‡ ارجاع به آن زیاد است می¬نویسد: «هستی ØŒ خدا نیست Ùˆ شالودۀ جهان نیز نیست. هستی از همه چیزهایی Ú©Ù‡ وجود دارند بیش است. با این وص٠از همه چیزهای موجود به انسان نزدیک¬تر است. Ú†Ù‡ این چیز صخره یا شهر یا جانور یا یک اثر هنری باشد Ú†Ù‡ ماشین یا Ùرشته یا خدا. هستی نزدیک¬ترین چیز به انسان است Ø› در Øالی Ú©Ù‡ دورترین چیز به انسان نیز هست.»21 Ùˆ سرانجام آن¬چه در بارۀ «هستی» می¬توان Ú¯Ùت این است: « هستی آن چیزی است Ú©Ù‡ خودش است.» هایدگر در آثار متأخرتر خود اصرار دارد Ú©Ù‡ ما نباید Øتی بگوییم "هستی" هست Ø› زیرا این ادعا این نظر را القاء می¬کند Ú©Ù‡ واقعیت "هستی" Ù‡Ù…Â¬Ø³Ø·Ø ÙˆØ§Ù‚Ø¹ÛŒØª دیگر موجودات است Ùˆ از این¬روی برای سخن Ú¯Ùتن از "هستی" هایدگر واژۀ West را به کار می¬برد. این واژه از واژۀ Wesen مشتق شده است Ú©Ù‡ در انگلیسی آن را به Essences برگردانده ¬اند Ú©Ù‡ به معنی ذات¬ها است. اما چوپانان انگلیسی زبان می¬گویند این ترجمه درخوری از West نیست، چراکه هایدگر بدون این¬که اظهار کند، مضمون آن را به معنای جدیدی به کار برده است Ùˆ نه آن¬چه Ùقط پدیده ای خاص را تشکیل می¬دهد. بلکه هم¬چنین او "آن"that)) اش را هم بیان می¬کند یعنی چیزی Ú©Ù‡ معمولا " وجودش" Ù…ÛŒ نامیم. بنابراین WestØŒ (wesen) "هستی" در "موجوداتی خاص" Ùˆ از طریق آن¬ها ØŒ آن¬چیزی راکه هستند Ùˆ آنیthat)) را Ú©Ù‡ هستند تشکیل می¬دهد. اما ما Ùقط West "هستی" نداریم بلکه در بارۀ "نیستی" هم West به کار می¬رود. هایدگر معتقد است Ú©Ù‡ شاعران به جای "هستی" ØŒ "امر قدسی" می¬گویند Ùˆ بنابراین "هستی" با "امر قدسی" یکی است. اما ،گویی، هایدگر آنچه را در " نامه در باره اومانیسم" در خصوص "هستی" Ú¯Ùته بود Ùراموش کرده Ùˆ سخنانی در تقابل با آن¬ها Ù…ÛŒ گوید. او در Der Satz vom Grund درباره رابطۀ "هستی" با شالوده می¬نویسد:« آن دو یکی هستند . هیچ چیز بدون شالوده نیست. اما هستی Ú©Ù‡ شالودۀ همه چیز است خودش بی شالوده است. هستی به همه چیز شالوده می¬بخشد Ùˆ از این طریق هستندگان، هستندگان می¬شوند.»22 بسیاری از Ù…Ùسران، شالوده را علت پایداری موجودات تÙسیر کرده¬اند. اما علت پایداری به معنای علت تکثیر نیست. بلکه به معنی Ù†Ú¯Ù‡ داشتن موجودات در" وجود" است. مثلا هوا Ùˆ غذا علت پایداری Ùˆ زنده ماندن موجودات اند. اما بعدا هایدگربه جای واژه "هستی" ØŒ واژۀ "ناØیه"region)) یا "منطقه" را به کار می¬برد. منطقه یا ناØیه نه علت٠موجودات است Ùˆ نه بر موجودات تأثیر دارد. در پاسخ به این پرسش Ú©Ù‡ رابطه هستندگان با "منطقه" چیست؟ هایدگر پاسخ می¬دهد Ú©Ù‡ "منطقه" اجازه می¬دهد Ú©Ù‡ موجودات باشند Ùˆ هرچیز را معین Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ باید Ú†Ù‡ چیزی باشد. اما هایدگر تأکید می¬کند Ú©Ù‡ تعیین کردن به معنای ساختن Ùˆ تأثیر گذاشتن نیست. البته در جلد دوم کتابش: " نیچه" مدعی می¬شود Ú©Ù‡ هستی به خاطر ÙˆÙورش به همۀ موجودات شیوۀ خاص هستی¬شان را اعطا می¬کند Ùˆ در ضمیمه کتاب" متاÙیزیک چیست؟" اعلام Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ "هستی" ØŒ موجود بودن هرچیزی را تأمین می¬کند یا به هرچیزی ضمانت بودنش را می¬دهد. آنچه مسلم است این است Ú©Ù‡ هایدگر معتقد بود Ú©Ù‡ موجودات بدون "هستی" Ú©Ù‡ شالوده¬شان است نمی¬توانند وجود داشته باشند. البته هایدگر استاد تناقض¬گویی است. مثلا در چاپ چهارم متاÙیزیک چیست؟ Ú¯Ùته¬های قبلی خود را درباره لازم Ùˆ ملزوم بودن هستی با هستندگان نقض می¬کند Ùˆ مدعی می¬شود Ú©Ù‡ موجودات نمی¬توانند بدون "هستی" وجود داشته باشند. اما هستی می¬تواند بدون هستندگان یا موجودات وجود داشته باشد. اما در چاپ پنجم دوباره نظر خود را تغییر می¬دهد Ùˆ می¬گوید "هستی" ØŒ بدون موجودات نمی¬تواند وجود داشته باشد هم¬چنان Ú©Ù‡ موجودات یا هستندگان نمی¬توانند بدون "هستی" وجود داشته باشند. اما هایدگر برای وصول به "هستی" صبر Ùˆ انتظار را توصیه می¬کند. انتظاری بی¬ چشم داشت. زیرا به اعتقاد او در٠"هستی" باز است Ú©Ù‡ می¬توانیم با انتظاری بی¬چشم داشت واردش شویم Ùˆ به دیدار "هستی" نائل آییم وآن وقت است Ú©Ù‡ "هستی" به سخن در Ù…ÛŒ آید Ùˆ با مت Øر٠می زند . Ú¯Ùتیم Ú©Ù‡ هایدگر هرگز هستی را با خدا یکی نمی دانست. اما آیا واقعا این¬طور است؟ آن¬چه هایدگر در باره رابطۀ انسان با "هستی" می¬گوید کاملا مشابه نوشته¬های برخی الهیون مثل کارل بارت است. هایدگر مدعی است Ú©Ù‡ اگر "هستی" به سراغ انسان¬ها بیاید خود را با سخن Ú¯Ùتن بر آنان آشکار Ù…ÛŒ-کند. هایدگر در این مورد اصطلاØات الهیون Ùˆ عرÙا را به کار می¬برد. در این راستا او به عنوان نمونه واژۀHuld را به کار می¬برد Ú©Ù‡ به معنای "Ùیض" است.هایدگر اعتقاد داشت Ú©Ù‡ با نوع خاصی از تÙکر، البته نه تÙکر علمی Ùˆ ÙلسÙÛŒ ØŒ بلکه از نوع پیش- سقراطی Ùˆ تÙکر انسانهای ابتدایی می¬توان به دیدار "هستی" نائل شد Ùˆ "هستی" نیز به ما نزدیک Ù…ÛŒ شود Ùˆ با ما سخن Ù…ÛŒ گوید.
6
اما منتقدان "هستی" معقتدند Ú©Ù‡ هایدگر میان هست٠Øملی(آسمان آبی است)ØŒ هست٠هویت، ( مانند :مثلث Ø´Ú©Ù„ مسطØÛŒ است Ú©Ù‡ سه ضلع مستقیم الخط دارد ) Ùˆ هست٠وجودی (مانند: خدایی هست) خلط مبØØ« کرده است. هایدگر به اشتباه معتقد است Ú©Ù‡" سالن سخنرانی نورانی است" بیان "وجودی" این جمله است: "سالن سخنرانی هست". یعنی سالن سخنرانی "وجود دارد". Ú¯Ùته Ù…ÛŒ-شود Ú©Ù‡ بر خلا٠is انگلیسی، Ú©Ù‡ گاهی "وجوددارد" معنی می¬دهد، ist آلمانی این¬طور نیست. Ùقط برخی ÙیلسوÙان آلمانی به طور تصنعی، ist را معادل "وجود دارد"(existiert) به کار برده اند. Ùرض کاملا غیرانتقادی هایدگر این است Ú©Ù‡ هستی یا Being باید به موجودات یا هستندگان تعلق داشته باشد. شاید در وهلۀ نخست، این Ùرض قابل تأمل باشد. مثلا می¬گوییم ببرها درنده هستند Ùˆ این سخن بر این پیش Ùرض استوار است Ú©Ù‡ ببرها "وجود دارند". بنابراین غیرطبیعی نخواهد بود اگر این جمله را به این معنا تÙسیر کنیم Ú©Ù‡ این جمله نشان می¬دهد Ú©Ù‡ "وجود" خصلت اساسی¬تری است تا درندگی. ببرها باید "وجود داشته باشند" تا بتوانند درنده باشند. اما ضروری نیست Ú©Ù‡ درنده باشند تا بتوانند "وجود داشته باشند". گزاره¬هایی مشابه این نیز قابلیت این تÙسیر را دارند Ú©Ù‡ خصلت¬هایا Ù…Øمول هایی را به موضوع نسبت ¬دهند. مثلا سگ¬¬ها با ÙˆÙا "هستند" Ùˆ یا سیاست¬مداران جاه¬طلب "هستند". در چنین گزاره¬هایی خصلت اساسی "وجود داشتن" Ù…Ùروض گرÙته Ù…ÛŒ شود؛ پیش از آن¬که خصلت¬هایی غیر اساسی مانند: با ÙˆÙا بودن Ùˆ جاه-طلب بودن به موضوع نسبت داده شود. این Ùرض Ú©Ù‡ "وجود" اساسی¬ترین خصلت اشیای موجود است، یعنی خصلتی است Ú©Ù‡ وجودش پیش¬Ùرض دیگر خصلت¬های اشیاء است به نظر می¬رسد Ú©Ù‡ قابل تأمل باشد. از این جهت Ú©Ù‡ Ø´Ú©Ù„ دستوری گزاره¬ های "وجودی" این تصور را القاء می¬کند. اما Ú©Ù…ÛŒ تأمل نشان می¬دهد Ú©Ù‡ پیش¬Ùرض "وجود" کاذب است. وجود یا هستی، اساسی¬ترین خصلت¬ یا Ù…Øمول اشیای موجود نیست. زیرا اساسا وجود، خصلت یا Ù…Øمول نیست. Ùˆ "وجود" در اشیاء دخیل نمی شود Ùˆ شالوده یا منبع آن¬ها نیز نیست. مثال زیر به ما Ú©Ù…Ú© می¬کند تا ببینیم Ú©Ù‡ واژه "وجود" Ú†Ù‡ معنایی دارد Ùˆ Ú†Ù‡ معنایی ندارد. من به دوستی شکایت می¬¬کنم Ú©Ù‡:« از منشیانی Ú©Ù‡ تا کنون داشته¬ام ناخرسندم Ùˆ به دنبال یک اَبَر منشی می¬گردم Ú©Ù‡ به زبان های Ùارسی ØŒ انگلیسی ØŒ عربی ØŒ آلمانی ØŒ Ùرانسه Ùˆ ایتالیایی تسلط داشته باشد(یعنی شش خصلت یا خصوصیت داشته باشد)» . دوستم در پاسخ می¬گوید:« بیخود دنبال چنین شخصی نکرد Ú©Ù‡ وجود ندارد». من در جواب او می¬گویم Ú©Ù‡ :« شاید یاÙتن چنین شخصی مشکل باشد اما چنین اشخاصی وجود دارند».. در اینجا "وجود دارد" به این معنی نیست Ú©Ù‡ اشخاصی هستند Ú©Ù‡ این شش خصوصیت را دارند. وقتی دوستم می¬گوید:" دنبال چنین شخصی نگرد، "وجود ندارد" منظورش این نیست Ú©Ù‡ اشخاصی "وجود دارند" Ú©Ù‡ این شش خصوصیت را دارند اما "وجود ندارند". منظور من هم این بود Ú©Ù‡ شخص یا اشخاصی، این شش خصوصیت را دارند Ùˆ او یا آنان ابرمنشی هستند. Ùˆ منظور دوستم هم این بود Ú©Ù‡ کسی در جهان این شش خصوصیت را ندارد. یعنی من Ùˆ دوستم "وجود" را به اشخاص Øمل نکرده-ایم. همین موضوع در مورد جملاتی مانند: "گربه¬ها وجود دارند" Ùˆ"سگ ها با ÙˆÙا هستند" نیز صادق است.در اینجا آن¬چه اظهار Ù…ÛŒ کنیم این نیست Ú©Ù‡ Ù…Øمول وجود را به گربه¬ها یا سگ¬ها Øمل می¬کنیم بلکه منظورمان این است Ú©Ù‡ در جهان چیزی یا چیزهایی خصوصیاتی دارند Ú©Ù‡ بر واژۀ گربه دلالت می¬کنند یا این خصوصیات در مورد چیزی به کار می¬رود؛ یا وقتی می¬گوییم «اسب شاخ دار وجود ندارد». یعنی این خصوصیات مرتبط٠به هم قابلیت کاربرد به چیزی را ندارند. به طور Ú©Ù„ÛŒ وقتی می¬گوییم «x وجود دارد» منظورمان این است Ú©Ù‡ آیا خصوصیاتی Ú©Ù‡ Ù…Øتوای Ù…Ùهوم x را تشکیل می¬دهند کاربرد دارند؟ برای کش٠این موضوع Ú©Ù‡ آیا اسب¬های شاخ¬دار وجود دارند، نمی¬آییم این امکان را بررسی کنیم Ú©Ù‡ آیا Ù…Øمول "وجود" در مورد آن¬ها کاربرد دارد یا نه؟ بلکه می¬آییم، موجودات جهان Ùضایی- زمانی را بررسی می¬کنیم Ú©Ù‡ آیا Ù…Øمول اسب شاخ دار در برخی از آن¬ها کاربرد دارد؟ برتراندراسل می¬گوید: « تقریبا مقداری باورنکردنی ÙلسÙÛ€ کاذب از این طریق به وجود آمده اند Ú©Ù‡ درنیاÙته¬اند Ú©Ù‡ "وجود" Ú†Ù‡ معنایی می¬دهد؟ این ÙلسÙه¬های دروغین بر این تصور متکی هستند Ú©Ù‡ ،گویی، "وجود" خاصیتی است Ú©Ù‡ می¬توان به اشیاء نسبت داد. یعنی اشیایی Ú©Ù‡ وجود دارند خاصیت "وجودی دارند" Ùˆ اشیایی Ú©Ù‡ وجود ندارند خاصیت "وجودی ندارند". این ادعا پوچ Ùˆ مهمل است.» وقتی می¬گوییم "گربه وجود دارد" نباید بپنداریم Ú©Ù‡ گربه موضوع است Ùˆ "وجود" Ù…Øمول. می¬توان جمله Ùوق را این¬گونه بیان کرد: x" یک گربه است". در این Øالت x یک موضوع است Ùˆ گربه Ù…Øمول. «X یک گربه است» یعنی این گزاره برای برخی مقادیر x درست است Ùˆ وقتی Ù…ÛŒ-گوییم: «اسب شاخ دار وجود ندارد» این گزاره معادل این است Ú©Ù‡ « x یک اسب شاخ دار است Ùˆ این گزاره برای همه مقادیر x نادرست است»23. ولتر سخنی دلنشین دارد Ú©Ù‡ می¬گوید: "جرئت به خرج دادم Ùˆ چند بالون متاÙیزیکی را سوراخ کردم، اما غیر از هوایی گرم چیزی از آن¬ها بیرون نیامد."
نویسندگان اگزیستانسیالیست دوست دارند Ú©Ù‡ خاطرنشان کنند Ú©Ù‡ برای "منطقی اندیشیدن" یا هرگونه" ÙلسÙیدنی" نخست نیازبه
« وجود» Ùردی است Ú©Ù‡ این کارها را انجام دهد. آنان این¬گونه القاء می¬کنند Ú©Ù‡" وجود دارد" گاهی اوقات به معنی زنده بودن است Ùˆ چون زنده بودن، آشکارا نام یک خصلت یا Ù…Øمول است« وجود» نیز باید دست Ú©Ù… یک خصلت یا Ù…Øمول باشد. این ایراد گرچه جالب است. اما Ùاقد اعتبار است. وقتی ¬می¬گوییم: شخصی یا چیزی زنده است. باید میان دو وضعیت متÙاوت تمایز قائل شویم. در وضعیت نخست، ما موجودات زنده را با موجودات مرده یا موجودات جاندار را با موجودات بی¬جان مقایسه می¬کنیم. Ùرض کنیم Ú©Ù‡ کسی دارد با امشی Øشرات را سمپاشی می¬کند. از او می¬پرسیم Ú©Ù‡ هنوز کارش تمام نشده است؟ او پاسخ می¬دهد Ú©Ù‡ بیشتر Øشرات مرده¬اند، اما تعداد Ú©Ù…ÛŒ از آن¬ها هنوز زنده اند. در این¬جا زنده، نوعی خصلت یا Ù…Øمول را می¬رساند، اما "وجود دارد" معنی نمی¬دهد. چون Øشراتی Ú©Ù‡ مرده¬اند همان¬قدر "وجود دارند" Ú©Ù‡ Øشراتی Ú©Ù‡ زنده اند. در وضعیت دوم، می¬توانیم زنده را به جای "وجود دارد" به کار بریم. مثلا یکی از Øامیان ØÙظ گوریل¬های کوهستانی ممکن است بگوید:« اکنون چند صد گوریل کوهستانی هنوز زنده اند. اما اگر کاری برای Øراست از آن¬ها انجام نشود Ùˆ جلو شکارچیان گرÙته نشود آن گوریل¬ها نیز از میان خواهند رÙت». او می¬توانست به جای جملات بالا بگوید : « چند صد گوریل هنوز وجود دارند Ùˆ اگر جلوی شکارچیان گرÙته نشود آن¬ها نیز دیگر "وجود" نخواهند داشت». قدری تأمل نشان می¬دهد Ú©Ù‡ زنده در این¬جا نام هیچ خصلت یا Ù…Øمولی نیست. بلکه در این¬جا آنچه اظهار می¬شود این است Ú©Ù‡ « چیزی، یک گوریل کوهستانی است یا توصی٠گوریل کوهستانی در چیزی کار برد دارد.»
.
7
تا اینجا نظر هایدگر Ùˆ هوادارانش Ùˆ نیز منتقدانش را آوردم. اما نظر خود من در بارۀ ÙلسÙÙ‡ هایدگر چیست ØŸ
در مقاله¬ای Ú©Ù‡ دربارۀ کارل شمیت نوشتم Ùˆ در ماهنامه قلمیا¬ران (شماره 8 ) چاپ شد Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ Øتی برخی از یهودیان معتقدند Ú©Ù‡ نازیسم نوعی یهودیت تØری٠شده بود. مثلا یهودیان معتقدند Ú©Ù‡ قوم یهود، قوم برگزیدۀ یهوه است Ùˆ نازی¬ها هم معتقد بودند Ú©Ù‡ قوم ژرمن، قوم برگزیدۀ طبیعت است. در مورد ÙلسÙÛ€ هایدگر نیز به نظر من با چنین وضعی رو به رو هستیم Ø› یعنی به رغم نژاد پرستی Ùˆ یهود ستیزی هایدگر ÙلسÙÙ‡ اش شدیدا تØت تاثیر یکتا پرستی یهودی Ùˆ ساخت اندیشۀ یهودی است. اندیشۀ یهودی زیر ساخت ادیان سامی است . هایدگر به عنوان یک کاتولیک نیز، خواه ناخواه ØŒ تØت تاثیر اندیشۀ یهودی بوده است. «هستی»هایدگری ØŒ اندیشۀ یهودی است Ú©Ù‡ سعی شده به قد Ùˆ قامت قوم ژرمن درآید. هایدگر مرید نیچه بود. شعار نیچه همچنان¬که می¬دانیم این بود : «خدا مرده است» . البته منظور نیچه خدای مسیØÛŒ Ùˆ خدای کلیسا بود. هایدگر می¬کوشید تا چیز موهومی را به نام "هستی" به جای خدای مردۀ مسیØیت Ùˆ کلیسا بنشاند. همچنان¬که می¬دانیم، موسی برای دیدن یهوه، خدای قوم یهود به کوه طور Ù…ÛŒ ¬رود. یهوه Ùقط خدای قوم یهود Ùˆ کشور اسرائیل بود. یهوه در میان آتش بر او ظاهر می¬شود Ùˆ با او سخن می¬گوید. Ùˆ همچنان Ú©Ù‡ پیشتر دیدیم ØŒ هایدگر مدعی است Ú©Ù‡ اگر Ùیض نصیبمان شود هستی به ما نزدیک می¬شود Ùˆ با ما سخن می¬گوید. هایدگر تا آنجا پیش Ù…ÛŒ رود Ú©Ù‡ به طور غیرمستقیم مدعی Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ کتاب « هستی Ùˆ زمان» را «هستی» بر او نازل کرده است. در تورات در سÙر خروج (ترجمۀ Ùارسی) Ù…ÛŒ خوانیم : « چون خداوند دید Ú©Ù‡ (موسی ) برای دیدن مایل بدان سو Ù…ÛŒ شود از میان بوته به ÙˆÛŒ ندا در داد Ùˆ Ú¯Ùت ای موسی ! موسی Ú¯Ùت لبیک * ( خدا به موسی) Ú¯Ùت بدین جا نزدیک میا Ø› نعلین خود را از پا هایت بیرون کن؛ زیرا مکانی Ú©Ù‡ در آن ایستاده ای زمین مقدس است* (...) موسی به خدا Ú¯Ùت اینک چون من نزد بنی¬اسرائیل برسم Ùˆ بدیشان ¬گویم Ú©Ù‡ خدای پدران شما مرا نزد شما Ùرستاده است Ùˆ از من بپرسندکه نام او چیست به ایشان Ú†Ù‡ گویم؟* خداوند به موسی ¬گÙت: "هستم آن Ú©Ù‡ هستم" Ùˆ Ú¯Ùت به بنی اسراییل بگو " اهیه( هستم ) " مرا نزد شما Ùرستاده* » (ترجمه Ùارسی کتاب مقدس، سÙر خروج، باب سوم، آیه¬های 4 Ùˆ 5 Ùˆ 6 Ùˆ 13 Ùˆ 14).
لوتر سورۀ 14(" هستم Ú©Ù‡ هستم" ) سÙر خروج تورات را این¬گونه به آلمانی ترجمه کرده است:«Gott Sprach zu Mose: Ich werde sein, der ich sein werde». در اینجا یهوه به صراØت Ù…ÛŒ گوید:« من ØŒ هستی ام». شاید هایدگر «هستی» Ùˆ خصوصیات آن را از همین آیۀ 14 اقتباس کرده باشد. موسی مدعی بود Ú©Ù‡ Ùرستادۀ یهوه است. هایدگر نیز به تقلید از موسی خود را Ùرستادۀ «هستی» می¬دانست . نیچه می¬گÙت Ú©Ù‡ همۀ ÙیلسوÙان آلمانی کشیش هستند. ولی کارل مارکس Ùˆ مارتین هایدگر کشیش بودن را کسر شأن خود می¬دانستند Ùˆ داعیۀ پیامبری داشتند. البته کلیسای کاتولیک هزینۀ تØصیل مارتین هایدگر را پرداخت می¬کرد، چرا Ú©Ù‡ او قرار بود کشیش کاتولیک شود. موسی مدعی بود Ú©Ù‡ سÙر تثنیه را یهوه بر او نازل کرده است . هایدگر هم چنین ادعا هایی به ویژه در مورد هستی Ùˆ زمان Ù…ÛŒ کرد. ÙیلسوÙÛŒ چون شلایرماخر، معتقد بود Ú©Ù‡ برای تÙسیر کتاب مقدس باید دامنۀ هرمنوتیک را وسیع کرد. هایدگر هم اعتقاد داشت Ú©Ù‡ کتاب¬هایش متون مقدسی هستند Ú©Ù‡ برای Ùهم شان باید هرمنوتیک شلایرماخر Ùˆ دیلتای را به کار برد. موسی چوپان بود Ùˆ هایدگر هم به تقلید از موسی خود را چوپان Ù…ÛŒ دانست؛ اما چوپان هستی. همچنان Ú©Ù‡ موسی پیامبر قوم یهوه بود Ùˆ نه پیامبر بشریت، هایدگر نیز خود را پیامبر قوم ژرمن Ù…ÛŒ دانست. همچنان Ú©Ù‡ موسی مدعی بود Ú©Ù‡ با پیروی از او Ùˆ اجرای Ùرامین یهوه ØŒ قوم یهود رستگار می¬شود، هایدگر هم عقیده داشت Ú©Ù‡ قوم ژرمن با پیروی از او Ùˆ نائل آمدن به دیدار "هستی" Ùˆ تبعیت از هیتلر Ùˆ نازیسم به خوشبختی می¬رسد. اخیرا هایدگر شناسان در یاÙته اند Ú©Ù‡ «هستی شناسی» هایدگر با نژاد پرستی Ùˆ یهود ستیزی Ùˆ با نازیسم Ùˆ سرسپردگی به هیتلر گره خورده است. البته ارتباط ÙلسÙÙ‡ هایدگر با نازیسم موضوع جداگانه ای است Ú©Ù‡ بررسی دیگری را Ù…ÛŒ طلبد. هایدگر اعتقاد داشت Ú©Ù‡ ظهور نازیسم به رهبری هیتلر Ùˆ تاریخیت٠اوضاع آلمان Ùˆ اروپا ØŒ شرایطی را پدید آورده بودند Ú©Ù‡ قوم ژرمن Ù…ÛŒ توانست بر اثر آنها به دیدار "هستی" دست یابد. Ùˆ این سرآغاز تازه¬ای در تاریخ آلمان Ùˆ به تبعیت از آن، برای اروپا Ù…ÛŒ شد. این آغاز نو هم آلمان را از انØطاط نوع شپنگلری نجات Ù…ÛŒ داد Ùˆ هم آلمان با دست گرÙتن رهبری٠اروپا ØŒ مردم اروپا را از شر مدرنیته Ùˆ روشنگری Ùˆ علم Ùˆ Ùردگرایی Ùˆ تکنولوژی رها Ù…ÛŒ کرد. هایدگر یک Ù…ØاÙظه کار انقلابی بود.از نظر او Ùاشیسم ایتالیایی Ùˆ نازیسم آلمانی بهترین شیوه برای جنگ با نیهلیسم تاریک اروپایی بودند. او Ù…ÛŒ Ú¯Ùت: « ناسیونال سوسیالیسم سرشتی ÙˆØØ´ÛŒ دارد؛ولی خطر ÛŒ در این بربریت نیست». او هانا آرنت در سال 1946 مقاله¬ای نوشت با عنوان :" ÙلسÙÛ€ اگزیستانسیل چیست؟" Ú©Ù‡ در مجلۀ پارتیزان (1946) به چاپ رسید. او به هنگام نوشتن این مقاله بر خلا٠دیگر نوشته¬هایش،گویی، در خلسۀ عشق به هایدگر نبوده است. او می¬نویسد : « آشکار است Ú©Ù‡ Ù…Ùاهیمی از این نوع Ú©Ù‡ در بالا Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø¯ÛŒÙ…ØŒ Ùقط می¬توانند ما را از قلمرو ÙلسÙÙ‡ بیرون کنند Ùˆ به دامن نوعی خراÙات٠سمت¬گیری شده به سوی طبیعت ببرند.» 24Øال پرسش این است Ú©Ù‡ اگر ÙلسÙÛ€ هایدگر نوعی خراÙات باشد یا در بهترین Øالت، عرÙانی از نوع اکهارت یا بودا باشد Ø› پس چرا در میان استادان ÙلسÙÙ‡ در شرق Ùˆ غرب طرÙداران زیادی دارد؟ شاید این Ú¯Ùتۀ کاسیرر پاسخ آن باشد : "انسان جانوری اسطوره ¬باور است." بنابراین اسطورۀ «هستی» Ú©Ù‡ هایدگر ساخته است به مذاق بسیاری خوش می¬آید. هایدگر Øقیقتا آدمی مذهبی Ùˆ به ویژه عار٠بود. شاید بتوان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ هدÙÛŒ Ú©Ù‡ در سر داشت همان هد٠غزالی برای دÙاع از دین Ùˆ عرÙان بود. خرد ستیزی Ùˆ ÙلسÙÙ‡ ستیزی Ùˆ علم ستیزی هایدگر نیز همانند غزالی بود. آثار هایدگر نیز نوعی تهاÙت الÙلسÙÛ€ غزالی را به خاطر Ù…ÛŒ آورد. غزالی موÙÙ‚ شد ریشۀ عقل باوری را از طریق نهضت اشعری در جهان اسلام نابود کند Ùˆ معتزله را از میدان به در کند . هایدگر هم امید داشت Ú©Ù‡ از طریق جنبش نازیسم به چنین خواسته ای دست یابد Ø› ولی موÙÙ‚ نشد. سخنان هایدگر را مانند Ú¯Ùته های عارÙان آسیایی دانسته اند. شاید به خاطر همین نوع اندیشه های علم ستیزانه در ÙیلسوÙانی مانند هایدگر باشد Ú©Ù‡ دانشمندانی مانند هاوکینگ Ùˆ چند تنی دیگر از Ùیزیکدانان نامی مدعی شده اند Ú©Ù‡ ÙیلسوÙان از علم زمان خود خیلی بی اطلاع اند. ازاین روی بعضی از این دانشمندان تا آنجا پیش رÙته اند Ú©Ù‡ دپارتمان های ÙلسÙÙ‡ را بی اعتبار دانسته اند . زا Ùرانسکی در کتابش: "هایدگر: میان خیر Ùˆ شر "می¬نویسد: «ماکس موللر گزارش می¬دهد Ú©Ù‡ در گردش¬های بیرون شهری Ú©Ù‡ با هایدگر داشته است هرکجا Ú©Ù‡ آن¬ها به کلیسا یا عبادت¬گاهی می¬رسیدند هایدگر وارد آنجا Ù…ÛŒ شدو زانو ¬می زد Ùˆ انگشتان خود را در ظر٠آب متبرک Ùرو می¬برد. یک بار از او پرسیدم Ú©Ù‡ آیا این کار با ادعای او Ú©Ù‡ از دگم¬های کلیسا Ùاصله گرÙته است ناسازگار نیست؟ هایدگر در پاسخ Ú¯Ùت Ú©Ù‡ باید به طور تاریخی اندیشید. هرکجا Ú©Ù‡ این همه دعا خوانده شده باشد در آن¬جا باید الوهیت به شیوه¬ای خاص Øضور داشته باشد.»25.
هایدگر آدم بسیار عجیبی بود. هم از یهودیان متنÙر بود Ùˆ هم دو معشوقش یهودی بودند. استادش ادموند هوسرل یهودی بود Ú©Ù‡ کتاب هستی Ùˆ زمان را با اØترام به او تقدیم کرده بود. هایدگر هم نابغه بود Ùˆ هم آدمی عامی Ùˆ خراÙÙ‡ پرست با ذهنی پر از پیشداوری های قومی.
هایدگر در باره ÛŒ اسقرار نازیسم در آلمان Ù…ÛŒ نویسد : « انقلاب سوسیالیست ملی تØولی Ú©Ù„ÛŒ در دازین (هستی ) ما آلمانی ها ایجاد خواهد کرد. گزینشی Ú©Ù‡ مردم باید اکنون بکنند (...) قوی ترین بیان واقعیت جدید آلمان در دولت سوسیالیست ملی است. اراده ÛŒ ما به خود-مسئولیتی قومی آرزو دارد Ú©Ù‡ هر قومی عظمت Ùˆ Øقیقت سرنوشت خود را بیابد Ùˆ ØÙظ کند(...) نگذاریم Ú©Ù‡ پیشنهادات Ùˆ "ایده ها " ØŒ قواعد هستی ما باشند. پیشوا واقعیت آینده ÛŒ آلمان Ùˆ قانون آن است . درود بر هیتلر . » Ùˆ نیز
« زایش دو باره ÙلسÙÙ‡ Ùˆ آینده اش در هر زمان Ùˆ هر مکان از طریق کوشش های خرد جهانی رخ نخواهد داد. این زایش Ùقط از طریق یک قوم تØقق خواهد یاÙت ØŒ همچنان Ú©Ù‡ معتقدیم از طریق آلمانی ها. »
در سال 1951 هایدگر Ù‡Ùده نامه به معشوق یهودیش هانا آرنت نوشت Ú©Ù‡ در آنها نظرات آخرالزمانی خود را در باره ÛŒ جهان پس از جنگ جهانی دوم آزادانه بیان کرد. هایدگر در این نامه ها مدعی Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ سرچشمه ÛŒ Ùاجعه بار بودن وضع آلمان را در نیمه ÛŒ دهه ÛŒ 1930 کش٠کرده بود. او این Ú©Ø´Ùیات را در درسگÙتار هایش در باره ÛŒ هراکلیتوس Ùˆ پارمنیدس گنجانده است. شمه ای از این Ú©Ø´Ùیات : هایدگر در کتاب هستی Ùˆ Øقیقت( Sein Und Wahrheit) (صÙØات 91-90 ) Ù…ÛŒ نویسد :
« دشمن کسی است Ú©Ù‡ برای وجود قوم Ùˆ اعتقادش اساسی است. دشمن ضرورتا دشمن خارجی نیست. دشمن خارجی ضرورتا خطرناکترین دشمن نیست. شاید هم به نظر رسد اصلا دشمنی وجود ندارد. پس نیاز اساسی این است Ú©Ù‡ دشمنی بیابیم Ùˆ او را بر ملا کنیم یا Øتی دشمن را بیاÙرینیم تا ایستادگی در برابر او صورت گیرد Ùˆ وجود بی شور Ùˆ Øال نشود. دشمن ممکن است Ú©Ù‡ خود را به درونی ترین ریشه ÛŒ یک قوم چسبانده باشد Ùˆ در تقابل با اصیل ترین ذات آن قوم باشد Ùˆ در مخالÙت با آن عمل کند. از اینرو مبرم ترین Ùˆ مشقت بار ترین Ùˆ سخت ترین چیز مبارزه است. زیرا Ùقط بخش Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ از مبارزه شامل ضربه زدن متقابل است . اغلب جستجوی دشمن سخت تر Ùˆ خسته کننده تر است Ùˆ وادار کردن او Ú©Ù‡ خود را لو دهد. برای این Ú©Ù‡ از ایجاد توهمات در مورد او اجتناب شود باید برای Øمله آماده بود. باید این آمادگی را پیدا کرد Ùˆ آن را دائما اÙزایش داد Ùˆ Øمله ای دراز مدت را آغاز کرد با هد٠نابودی کامل او. »
در عبارات بالا هایدگر Ù…ÛŒ گوید یهودیانی را Ú©Ù‡ در جامعه ÛŒ آلمان مستØیل شده اند شناسایی Ùˆ جمع آوری کنید Ùˆ بکشید. این گونه نوشته ها سرانجام به آنچه مشهور به « راه ØÙ„ نهایی » است انجامید. یعنی برپایی کوره های آدم سوزی. لااقل امانوئل Ùای Ùˆ ریچارد ولین عبارات بالا را این طور تÙسیر Ù…ÛŒ کنند.
او به آخر الزمان (apokalypse) اعتقادی راسخ داشت. در سال 1951 به هانا آرنت Ù…ÛŒ نویسد : « جهان تاریک تر Ù…ÛŒ شود(...) وسرشت تاریخ اسرار آمیز تراز همیشه (...) Ùقط تلیم Ùˆ رضا باقی Ù…ÛŒ ماند . با این وص٠، به رغم اÙزایش تهدیدات خارجی در همه ÛŒ امور ØŒ Ùرا رسیدن "راز های" کهن را Ù…ÛŒ بینم .»
او در دÙترچه های سیاه غیب گویی Ù…ÛŒ کند Ùˆ نابودی انسانیت نخستین «پاکسازی هستی» است. خانم دوناتلا دی سزاره ( (Donatella Di Cesare Ú©Ù‡ از مداÙعان هایدگر است این عبارات را این گونه تÙسیر Ù…ÛŒ کند: «هایدگر در اینجا Ù¾ÛŒ آمد اندیشه اش را در Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ قبلا آن را پرورده بود. از نظر او یهودیان پیشگامان نوعی مدرنیته بودند Ú©Ù‡ هایدگر با آن Ù…ÛŒ جنگید. از نظر او یهودیان Ø±ÙˆØ ØºØ±Ø¨ÛŒ را تضعی٠ونا توان کرده بودند ودر عوض شتاب پیشرÙت تکنولوژی را توصیه Ù…ÛŒ کردند. از نظر او Ùقط آلمانی ها Ù…ÛŒ توانند جلوی تاثیرات مخرب تکنولوژی را بگیرند . از اینروی جنگ در Ø³Ø·Ø Ø¬Ù‡Ø§Ù†ÛŒ ØŒ جنگ میان آلمانی ها با یهودیان است». Ùˆ نیز از نظر خانم دوناتلا دی سزاره آخرالزمانی Ú©Ù‡ هایدگر در دÙترچه های سیاه از آن سخن Ù…ÛŒ گوید این بود : « نابودی یهودیان نقطۀ اوج یک غیب گویی آخرالزمانی را نشان Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ در آن نابود کننده ( یعنی یهودیان ) شروع به نابودی خود کرده اند. خود نابودی یهودیان یعنی ساخته شدن شوآ (Schoah) ( یعنی کوره های آدم سوزی ) در عین Øال « نخستین پاکسازی هستی » را ممکن ساخته است. یهودی تمام است Ùˆ تمام شدنش باید آسان باشد. در صورت تØقق این نابودی ØŒ آغاز دیگری ( در تاریخ آلمان Ùˆ اروپا ) پدیدار Ù…ÛŒ شود ».
هایدگر معتقد بود Ú©Ù‡ جانوران وجودی اصیل یا راستین ندارند.در میان انسان ها نیز Ùقط قوم ژرمن وجودی اصیل Ùˆ راستین دارد. یهودیان چون سرزمین Ùˆ ماوایی از آن خود ندارند وجودی اصیل ندارند. بنابراین دلیل وجود داشتن ندارند.
این ها اعتقادات ÙیلسوÙÛŒ است Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گویند ÙلسÙÙ‡ اش در قرن های آتی مورد توجه بیشتری قرار خواهد گرÙت.
زاÙرانسکی در همان کتاب می‌نویسد: «گرچه هایدگر اعلام می‌کند Ú©Ù‡ «هستی ØŒ خدا نیست، اساس Ùˆ پایۀ جهان نیز نیست»،26 با این وص٠این ادعا این موضوع را تغییر نمی‌دهد Ú©Ù‡ تجربۀ هستی ØŒ انسان را در هماهنگی با هستی Ùˆ در رابطۀ سرسپردگی (وقÙ‌کردن خود) به هستی، به اندیشیدن به هستی، شکرگذاري از هستی Ùˆ اØترام‌گذاشتن به هستی Ùˆ سبکبارشدن قرار می‌دهد. همة اینها تأثیراتی‌اند Ú©Ù‡ (ادعا Ù…ÛŒ شود )خدا پیرامون خود ایجاد می‌کند، با این استثنا Ú©Ù‡ هایدگر هرگونه شبیه‌سازی٠تصویرپردازانه را برای این خدا ( یعنی هستی ) اکیداً ممنوع کرده است؛ ممنوعیتی Ú©Ù‡ برای خدای٠دیگر ادیان وجود ندارد.» 27
هایدگر سرانجام به این نتیجه رسید Ú©Ù‡ نازی‌ها خودشان «Øقیقت درونی Ùˆ عظمت نازیسم» را از میان بردند؛ چون Ú©Ù‡ از هایدگر تبعیت نکردند. از این روی، آلمانی‌ها از میعادگاه‌ شان با سرنوشت دور شدند. اکنون همه‌چیز از دست رÙته است، هستی ما را ترک کرده است Ùˆ هیچ‌جا پیدایش نیست. همة آنچه باقی مانده است گسترش برهوت٠روØ٠تکنولوژی Ùˆ سیاست٠مدرن است. بنابراین، آنچه برای متÙکری مانند هایدگر باقی مانده بود، Ùقط اندیشیدن Ùˆ انتظارکشیدن٠صبورانه برای Ùرارسیدن عصر مسیØاییÙ« هستی» بود . اما ،گویی، هایدگر در اواخر عمرش از ظهور دو باره‌ي «هستی» هم مأیوس شده بود. چون در مصاØبه مشهورش با مجلة شپیگل ØŒ Ú©Ù‡ بنا به وصیت او پس از مرگش منتشر شد، اعلام می‌کند: « اکنون Ùقط خدایی می‌تواند ما را نجات دهد.» البته منظور هایدگر خدایی جدید است Ú©Ù‡ باید ظهور کند.
پانوشت ها :
ا- ارنست کاسیرر : ÙلسÙÛ€ صورتهای سمبلیک : اندیشه اسطوره ای ترجمۀ یدالله موقن ( تهران ØŒ نشر هرمس ØŒ چاپ اول 1378 ØŒ چاپ ششم 1396 )
2-Martin Heidegger : Kant und das Problem der Metaphysik, 1929.
3- Ernst Cassirer : Zur Metaphysik der symbolischen Formen , ed. John Michael Krois (Hamburg: Felix Meiner , 1995.
ومشخصات ترجمۀ انگلیسی آن :
Ernst Cassirer: The Metaphysics of symbolic Forms (New Haven and London Yale university press , 1996).
4- Ernst Cassirer: The Metaphysics of symbolic Forms (New Haven and London Yale university press , 1996). pp.200-207.
5- Peter Gay : Weimar Culture: The Outsider as Insider ; The Outsides As Insider,New York , Harper and Row , 1970 pp. 81-82.
6-- ارنست کاسیرر : اسطوره ÛŒ دولت ترجمه ÛŒ یدالله موقن ( تهران ØŒ نشر هرمس ØŒ چاپ اول 1377 چاپ سوم 1393) صÙØات 38-33.
7- John D. Caputo, Heidegger and Aquinas: An Essay on Overcoming Metaphysics, (Fordham University Press, 1982).
8- Judith Wolfe, Heidegger and Theology, T&T, Clark, 2014.
9- لوسین لوي-برول، کارکردهای ذهنی در جوامع عقب‌مانده، ترجمة یدالله موقن، (تهران: هرمس، چاپ اول 1389، چاپ سوم 1393).
و نیز بنگرید به:
یدالله موقن: لوسین لوی-برول Ùˆ مسئلۀ ذهنیت‌ها( تهران: دÙتر پژوهش‌های Ùرهنگی، 1389 ).
Ùˆ یدالله موقن: ارنست کاسیرر Ùیلسو٠Ùرهنگ ( تهران: دÙتر پژوهش‌های Ùرهنگی، 1389 ).
10- Francis Macdonald Cornford, From Religion to Philosophy: A Study in the Origins of Western Speculation, (Dover Publications, 1912).
11- John Van Buren, the Young Heidegger: Rumor of the Hidden King, (Indiana University Press, 1994), p. 373.
12- Martin Heidegger, What is Called Thinking?, trans. J. Glenn Gray and F. Wieck, (New York: Harper & Row, 1968), p. 10.
13- برای آگاهی بیشتر بنگرید به:
یدالله موقن، «متÙکران Ùرانسوی Ùˆ مسئلة تØول ذهن انسان: جامعه‌شناسی٠شناخت یا جامعه‌شناسی٠آگاهی»، نخست در Ù‡Ùته‌نامة صدا، شمارة 58ØŒ (آبان 94)ØŒ صص 39-38. Ùˆ اکنون در کانال تلگرامم به آدرس : .https://t.me/moughen Ùˆ نیز در سایت ماه‌مگ.
14- John D. Caputo, Demythologizing Heidegger, (Bloomington: Indiana University Press, 1993), pp. 2-3.
15- John D. Caputo, The Mystical Element in Heidegger's Thought, (New York: Fordham University Press, 1986).
16- Martin Heidegger, Introduction to Metaphysics, Translated by Ralph Manheim, (Doubleday Anchor, 1959), p. 25.
17- Matin Heidegger, Wegmarken (Frankfurt: Klosterman, 1967), p. 279.
18- Immanual Kant, Kritik Der Reinen Vernunft, A 699, 670, B 627, 628.
19- Matin Heidegger, Wegmarken , op. cit. p. 101.
20-Heidegger, What is Called Thinking?, op. cit. p. 234.
21- Martin Heidegger, Wegmarken, op. cit. p. 162.
22-Martin Heidegger, Der Satz vom Grund, (Pfullingen: Neske, 1957), p. 188.
23- Bertrand Russell, Introduction to Mathematical Philosophy, (London: Allen & Unwin, 1919) pp. 164-5, 171-3.
24- Hannah Arendt, Essays in Understanding, 1930-1954, (Schocken, 2005), p. 181.
25. Rüdiger Safranski, Martin Heidegger: Between Good and Evil, Translated by Ewald Osers, 1998. Pp. 432-3.
26- Martin Heidegger, Uber den Humanismus, (Frankfurt, 1981), “Letter on Humanismâ€, In: David Farrell Krell, ed., Martin Heidegger: Basic Writings, (San Francisco, 1993), p 22.
27- Safranski, op. cit. p 369.
78-69 به چاپ رسیده است.
برای دریاÙت Ùایل Ù¾ÛŒ.دی.اÙ. رجوع کنید به کانال تلگرامم به آدرس : https://t.me/moughen
شاید برای بعضی از خوانندگان این مقاله این پرسش Ù…Ø·Ø±Ø Ø´ÙˆØ¯ چرا من Ú©Ù‡ معتقدم اندیشۀ هایدگر اسطوره ای- دینی است به ÙلسÙÛ€ او علاقمند شده ام ØŸ پاسخ من این است Ú©Ù‡ نخستین آشنایی جدی من با ÙلسÙÛ€ هایدگر از طریق مطالعۀ آثار ارنست کاسیرر بود. هایدگر Ùˆ کاسیرر با یک¬دیگر درگیری¬های Ùکری داشتند. پس از آن¬که جلد دوم « ÙلسÙÙ‡ صورت¬های سلمبلیک: اندیشه اسطوره¬ای» منتشر شد هایدگر نقدی بر آن نوشت (این کتاب را من به Ùارسی ترجمه کرده¬ام Ùˆ نشر هرمس آن را به چاپ رسانده Ùˆ تا کنون شش بار تجدید چاپ شده است).1 ØŒ در داوÙس سوئیس نیز کاسیرر Ùˆ هایدگر در برابر استادان Ùˆ دانشجویان ÙلسÙÙ‡ Ú©Ù‡ از کشورهای مخلتل٠اروپایی برای شرکت در بØث¬های ÙلسÙÛŒ به آن¬جا آمده بودند، بر سر متناهی بودن انسان، کتاب نقد خرد Ù…Øض کانت، Ùˆ مکتب نوکانتی آلمان(به ویژه شاخه ماربورگی آن ) بØØ« می¬کنند. روز پس از این مباØثه روز نامه های سوئیسی نوشتند Ú©Ù‡ رویارویی ناÙتا Ùˆ ستمبرینی Ú©Ù‡ موضوع رمان توماس مان کوه جادو است در داوÙس تکرار شد . در رمان کوه جادو ناÙتا یک یهودی یسوعی شده Ú©Ù‡ ضد روشنگری است با ستمبرینی Ú©Ù‡ هوادار روشنگری است بØØ« Ùˆ مجادله Ù…ÛŒ کنند. ( برای Ø´Ø±Ø Ø¨ÛŒØ´ØªØ± بنگرید به مقالۀ من با عنوان : «لوکاچ در کوه جادو» Ú©Ù‡ در کتابم : « زبان ØŒ اندیشه Ùˆ Ùرهنگ» تجدید چاپ شده است یا بنگرید به کانال تلگرامم ). این بØØ« Ùˆ رویارویی هنوز هم مورد بØØ« مورخان ÙلسÙÙ‡ است. در برخی کتاب¬هایی Ú©Ù‡ در باره هایدگر Ùˆ ارنست کاسیرر نوشته شده¬اند به این بØØ« Ùˆ اختلا٠نظر نیز پرداخته شده است. بنابراین هرکس Ú©Ù‡ بخواهد به طور عمیق با ÙلسÙÙ‡ هایدگر یا کاسیرر آشنا شود، خواه ناخواه به بØØ« داوÙس سوئیس نیز Ù…ÛŒ رسد. پس از آن¬که هایدگر کتاب کانت Ùˆ مسئله متاÙیزیک 2 را منتشر کرد، کاسیرر بر آن نقدی در مجلۀ پژوهش های کانتی (1931) نوشت Ùˆ در آن¬جا با زبانی ملایم ØŒ اما نه سازشکارانه ØŒ مدعی شد Ú©Ù‡ هایدگر Ù…ÛŒ خواهد به زور اسلØÙ‡ وارد سیستم کانت شود Ùˆ مباØØ« مطروØÙ‡ در ÙلسÙÛ€ کانت را تØری٠کند Ùˆ یکپارچگی Ùˆ انسجام آن را از میان ببرد. . کاسیرر به هایدگر گوشزد کرد Ú©Ù‡ شما نمی¬توانید ÙلسÙÛ€ کانت را به صورت ÙلسÙÛ€ کیرکه¬گور درآورید. کاسیرر نوشت : « به متعالی ترین Ùˆ زیبا ترین معنای عبارت٠«متÙکر٠روشنگری» کانت Ùیلسو٠روشنگری است Ùˆ Ùیلسو٠روشنگری نیز باقی خواهد ماند. کانت در نور Ùˆ روشنایی Ùعالیت Ù…ÛŒ کرد ØŒ Øتی زمانی Ú©Ù‡ عمیق ترین Ùˆ نهÙته ترین بنیاد های هستی را معنا Ù…ÛŒ کرد. اما ÙلسÙÛ€ هایدگر از همان آغار بر اصول دیگری متکی است .» پس از این نقد رابطۀ هایدگر با کاسیرر قطع می¬شود. بعد هم نازی¬ها سر کار آمدند Ùˆ کاسیرر به ناچار از آلمان مهاجرت کرد. اما هایدگر به Øزب نازی پیوست Ùˆ رئیس دانشگاه Ùرایبورگ شد. چون من مترجم پنج کتاب از کاسیرر هستم ØŒ Ùˆ Ú©Ù… Ùˆ بیش ØŒ با همۀ آثار او آشنایم ØŒ خواه نا خواه به بØØ«ÛŒ Ú©Ù‡ در داوÙس سوئیس میان کاسیرر Ùˆ هایدگر صورت گرÙته است علاقه¬مندم Ùˆ قطعا باید با اندیشۀ هایدگر نیز آشنا می¬شدم. همین موضوع سبب شد Ú©Ù‡ کتابهای هایدگر Ùˆ نیز کتاب¬هایی را Ú©Ù‡ در بارۀ او نوشته¬اند گردآوری کنم Ùˆ بخوانم.
کاسیرر Ø·ÛŒ مطالعه کتاب هایدگر: هستی Ùˆ زمان یادداشت¬هایی نوشته است Ú©Ù‡ چندسال پیش به همراه دیگر یادداشت¬ها Ùˆ نوشته-های او Ú©Ù‡ مرتبط با ÙلسÙÙ‡ Øیات بودند تØت عنوان متاÙیزیک صورت¬های سمبلیک 3 Ùˆ به منزله جلد چهارم ÙلسÙÙ‡ صورت¬های سمبلیک به چاپ رسیدند. من بخشی از این یادداشت¬ها را ترجمه کردم Ùˆ در پیشگÙتارم بر ترجمۀ کتاب کاسیرر اسطوره دولت به این Ø´Ø±Ø Ø¢ÙˆØ±Ø¯Ù…:
1
«اکنون جا دارد Ú©Ù‡ به‌طوراجمالي به معرÙÙŠ ÙلسÙØ© ÙيلسوÙÙŠ بپردازيم Ú©Ù‡ به قول کاسيرر از جمله ÙلسÙه‌هايي است Ú©Ù‡ همة اميد خود را در داشتن سهمي Ùعال براي ساختن Ùˆ بازسازي Øيات Ùرهنگ انساني از دست داده است. چنين ÙلسÙه‌اي آرمان‌هاي اساسي تئوريک Ùˆ اخلاقي را انکار مي‌کند. بنابراين، مي‌تواند آلت دست رهبران سياسي شود. ÙلسÙØ© جديد آلماني آن نيروهايي را متزلزل Ùˆ تضعي٠کرد Ú©Ù‡ مي‌توانستند در برابر اسطوره‌هاي سياسي جديد ايستادگي کنند.» (اسطورة دولت، صÙØØ© Û´Û¶Û·). در Øقيقت، «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک» کاسيرر پاسخي به ÙلسÙØ© Øيات است. ÙلسÙØ© کاسيرر ÙلسÙØ© Ø±ÙˆØ Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ در تقابل با ÙلسÙØ© امر غيرعقلاني، يعني ÙلسÙØ© Øيات يا اگزيستانسياليسم قرار دارد. ÙلسÙØ© Ø±ÙˆØ Ø§Ø¯Ø§Ù…Ø© سنت دکارت است Ú©Ù‡ مي‌کوشد در جهان Ù…Ùاهيم ÙˆØ§Ø¶Ø Ùˆ متمايز (نه در جهان تصاوير شاعرانه Ùˆ عبارات ابهام‌آميز) Øرکت کند. اما ÙلسÙØ© Øيات بيشتر با تصاوير شاعرانه Ùˆ عبارات مبهم، Ú©Ù‡ هيچکس معناي آنها را به‌تمامي در نمي‌يابد، Ùˆ نيز در جهان ايماها Ùˆ اشاره‌ها به سر مي‌برد Ùˆ مي‌خواهد با امر بي‌واسطه يا با هستي (ØŸ!) تماس Øاصل کند.
نيچه، كيركه گور ØŒ دیلتای ØŒ ماکس شللر Ùˆ هايدگر از جمله نمايندگان ÙلسÙØ© Øيات هستند. خستگي ذهني برخي از متÙلسÙان از Ù…Ùاهيم عقلاني، ÙلسÙØ© Øيات را Ú©Ù‡ بيشتر زباني شعرگونه دارد، برايشان جذاب ساخته است. به نظر کاسيرر، هستي يا در قلمرو زبان Ø´Ú©Ù„ مي‌گيرد، يا در قلمرو اسطوره Ùˆ دين Ùˆ هنر، يا در قلمرو علم. هستي‌اي Ú©Ù‡ خارج از اين قلمروها وجود داشته باشد Ùˆ بتوان با آن تماس Øاصل کرد، پندار Ù…Øض است. بنابراين، به نظر کاسيرر، اگر بخواهيم شکل‌گيري هستي را در زبان بشناسيم، بايد ÙلسÙØ© زبان بخوانيم كه جلد ÙŠÚ©Ù… کتاب «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک : زبان » در واقع به همين موضوع اختصاص دارد. اگر علاقمند به شناخت شکل‌گيري هستي در اسطوره Ùˆ دين هستيم، بايد به پژوهش در ÙلسÙØ© اسطوره Ùˆ دين بپردازيم Ú©Ù‡ موضوع جلد دوم کتاب «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک : اندیشۀ اسطوره ای » است. Ùˆ در نهايت اگر بخواهيم بدانيم Ú©Ù‡ علم چگونه هستي را مي‌شناسد، بايد ÙلسÙØ© علم بخوانيم Ú©Ù‡ موضوع جلد سوم «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک : پدیدار شناسی شناخت » است. هستي، Ùي‌نÙسه، Ú¯Ù†Ú¯ Ùˆ خاموش است . اين Ø±ÙˆØ Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ هستي را به سخن وامي‌دارد. بنابراين، ايرادهاي كيركه گور، شللر Ùˆ هايدگر به ÙلسÙØ© Ø±ÙˆØ Ø¨ÙŠâ€ŒÙ¾Ø§ÙŠÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯. کاسيرر قصد داشت Ú©Ù‡ موضوع جلد چهارم «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک» را به بررسي ÙلسÙØ© Øيات يا اگزيستانسياليسم، Ú©Ù‡ از نظر او جديدترين Ø´Ú©Ù„ متاÙيزيک است، اختصاص دهد؛ ولي ظاهراً موضوع را دنبال نکرده است. کاسيررشناسان در ميان دست‌ نوشته‌هاي او، Ú©Ù‡ در دانشگاه ييل امريکا نگهداري مي‌شوند، به يادداشت‌هايي دست ياÙته‌اند Ú©Ù‡ مربوط به اين جلد چهارم مي‌شوند. بخشي از اين يادداشت‌ها دنبالة جلد سوم است Ú©Ù‡ به علت قطورشدن بيش‌ ازØد جلد سوم، کاسيرر از چاپ آنها در جلد سوم صرÙ‌ نظر کرد. ولي بقية آنها مختص جلد چهارم‌اند. در اين يادداشت‌ها، Ú©Ù‡ سال گذشته متن آلماني آنها Ùˆ چند ماه پيش ترجمة انگليسي‌شان انتشار ياÙته‌اند، کاسيرر دربارة ÙلسÙØ© هايدگر سخن Ú¯Ùته Ùˆ ايرادهاي اساسي به آن گرÙته است. کاسيرر در بخشي از جلد چهارم «ÙلسÙØ© صورت‌هاي سمبليک: متاÙيزيک صورت‌هاي سمبليک» تØت عنوان Ø±ÙˆØ Ùˆ زندگي مي‌نويسد:
«براي هايدگر Ú©Ù‡ نه از زيست‌شناسي بلکه از طريق ÙلسÙØ© دين ]وارد بØØ« هستي[ شده است، مسئلة زندگي Ùˆ Ø±ÙˆØ (Geist) طور ديگري Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯. مبناي نظر او دربارة «وجود» (existence) Ùˆ «زماني‌بودن» (temporality)- برخلا٠برگسون Ú©Ù‡ نظرش از طريق تأمل در پديدارهاي طبيعي Øيات، يعني پديدارهاي طبيعي٠پا به عرصة وجود گذاشتن Ùˆ سپس از ميان رÙتن Ø´Ú©Ù„ گرÙته است- زماني‌بودن در Ù„Øظة کنوني است Ú©Ù‡ اين Ù„Øظة کنوني به معناي ديني درک مي‌شود؛ زيرا Ù„Øظة کنوني از طريق «دغدغة خاطر» (Sorge آلماني، Care انگليسي) Ùˆ از طريق پديدة ديني٠مرگ Ùˆ اضطراب (angst) Ø´Ú©Ù„ مي‌گيرد (رجوع کنيد به آثار کيرکه گور). هايدگر نمي‌کوشد Ú©Ù‡ قلمرو Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ از طبيعت به دست آورد، يعني آنتولوژي (هستي‌شناسي) وجود را از هستي اشياء يا از هستي٠واقعيت به دست آورد. برعکس، او معتقد است Ú©Ù‡ Ú©Ù„ جهان اشياء ØŒ Ú©Ù„ جهان واقعيت، پديداري ثانوي Ùˆ Ùرعي است. ريشة ايده‌آليسم هايدگر همين‌جاست. جهان نه چيزي «Øاضر-در-دست» است نه چيزي آمادة دست ياÙتن، بلکه جهان خود را در زمان ØŒ زماني مي‌کند. جهان با خارج از خودش، Ú©Ù‡ ناشي از خود بي‌خود شدن است، آنجا هست. اگر دازين (Dasein) ]هستي-در-آنجا[ نباشد، جهاني نيز آنجا نيست. ]کاسيرر در پي‌نويس مي‌گويد Ú©Ù‡ اين موضوع سخت مورد ترديد است[. ]...[ در اينجا اساساً راه من Ùˆ هايدگر از يکديگر جدا مي‌شوند. زيرا به نظر من امر آنتولوژيک نمي‌تواند از امر اÙنتيک (Ontic)ØŒ Ùˆ امر منÙرد نمي‌تواند از امر کلي بدان شيوه‌اي جدا باشد Ú©Ù‡ هايدگر مي‌کوشد آنها را از يکديگر جدا کند، بلکه اين دو همبستة هم‌اند. ما امر کلي را به منزلة آنهاي صر٠نمي‌شناسيم، بلکه آن را به مثابه Ø±ÙˆØ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ Ùˆ Ùرهنگ عيني مي‌دانيم. اما از نظر هايدگر انديشه به چنين عينيتي دسترسي ندارد. بنابراين، Øتي لوگوس (Logos)ØŒ زبان، اکنون صرÙاً پديده‌اي اجتماعي مي‌شود Ú©Ù‡ در اين مقام، مانند نظر برگسون در مورد زبان، هيچ Ù…Øتواي عقلاني ندارد. Ú¯Ùتار استدلالي (Discoure) به منزلة نوموس (Nomos) به مثابه در بردارندة خرد درک نمي‌شود، بلکه صرÙاً سخن‌گÙتن دربارة امور عادي، يا سخن‌گÙتن دربارة امور پيش‌پا اÙتاده شناخته مي‌شود. در اينجا تسليم‌شدن به جهان٠امر کلي دوباره به منزلة نگريستن به دور از وجود خويشتن شناخته مي‌گردد، يا نوعي هبوط از بهشت دانسته مي‌شود. در اينجا اساساً جايي است Ú©Ù‡ ما از او جدا مي‌شويم. زيرا از نظر ما، Ø±ÙˆØ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ نه با ساختار امور روزمره به پايان مي‌رسد، نه در اين ساختار تباه مي‌شود. امر غيرشخصي صرÙاً در Ø´Ú©Ù„ اجتماعي بي‌رنگ Ùˆ بي‌رمق امور روزمرة خلاصه نمي‌شود، بلکه معناي Ùراشخصي دارد. اما ÙلسÙØ© هايدگر به اين معناي Ùراشخصي دسترسي ندارد. مسلماً ÙلسÙØ© هايدگر معنايي براي Øيات تاريخي قايل است. اما از نظر اين ÙلسÙه، همة Ùهم تاريخي صرÙاً تکرار سرنوشت٠هستي‌هاي ]دازين[ شخصي، يا سرنوشت‌هاي شخصي‌اند. ÙلسÙØ© هايدگر اين جنبه از تاريخ را عميق Ùˆ بسيار خوب درک کرده است ]...[ ارادة آزادشده Ú©Ù‡ به سوي خود باز مي‌گردد، به تکرار امکان ارائه‌ شدة وجود مبدل مي‌شود. در ÙلسÙØ© هايدگر جنبه‌اي از تاريخي‌بودن٠(Historicality) ]وجود[ به‌طورعميق Ùˆ Ø¨Ù‡â€ŒÙˆØ¶ÙˆØ Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù†Ø¯Ù‡ مي‌شود. اما در اين ÙلسÙÙ‡ هميشه با درک ديني٠Ùردگرايانه از تاريخ روبرو مي‌شويم. از نظر هايدگر تاريخ به منزلة تاريخ Ùرهنگ، تاريخ معنا، Ùˆ تاريخ به منزلة زندگي روØ٠عيني وجود ندارد. به نظر او، تاريخ از اين طريق تجلي پيدا نمي‌کند ]...[ هايدگر در قلمرو زندگي Øرکت مي‌کند Ùˆ در اين قلمرو به وجود شخصي مي‌رسد Ùˆ بلاÙاصله از آن براي هدÙÙŠ ديني سود مي‌جويد. اما از سوي ديگر او در همين قلمروي وجود شخصي متوق٠مي‌شود Ùˆ Ù…Øصور مي‌گردد. دين او توان Ùˆ عمق خود را از گرايش Ùردگرايانه‌اي به دست مي‌آورد Ú©Ù‡ از آثار لوتر Ùˆ کيرکه گور گرÙته است. در تقابل با ÙلسÙØ© هايدگر، ما به‌رغم هر چيز ديگري، به معناي ايده‌آليستي Ùˆ کلي‌تري از دين Ùˆ به معناي ايده‌آليستي از تاريخ اعتقاد داريم. در چنين معنايي، آزادي Ùˆ رهايي از اضطراب را مي‌جوييم Ú©Ù‡ از وضع اساسي ذهن موجود متناهي ناشي مي‌شود. اما اين اضطراب Ùقط بر آغاز دلالت مي‌کند نه بر پايان، نه بر Ùشاري اجتناب‌ناپذير بر وجود متناهي ما ]...[ ÙلسÙØ© هايدگر سرانجام تاريخ را به اين معنا مي‌شناسد: کليت سرنوشت‌هاي ديني Ùردي Ú©Ù‡ هر ÙŠÚ© از آنها، خودبه‌خود، به‌طورغيرعقلاني هبوط کرده Ùˆ خودبه‌خود پراکنده شده‌اند. ايدة انسانيت (humanitas) را هايدگر به‌عنوان Ù…Ùهوم صر٠مردود مي‌داند. ]...[ Ú©Ù„ بØØ« هايدگر بر مسئلة مرگ متمرکز است. تØليل وجود نقطة اتکاي خود را در مسئلة مرگ مي‌يابد، زيرا مسئلة مرگ در معنا Ùˆ ذات وجود بشر قرار دارد، اين وجود پاياني دارد، انسان‌ها مي‌ميرند. مردن سرنوشت عارضي بشر نيست، بلکه بايد آن را از طريق سرشت اساسي وجود بشر درک کرد. بشر ]به جريان زمان[ پرتاب شده است. ]...[ سخن اصلي هايدگر همين است. زيرا براي وجودي Ú©Ù‡ در زمان است Ùˆ در زمان نيز ناپديد مي‌شود، Øقايق سرمدي نمي‌توانند وجود داشته باشند. بر هر چيز انساني Ùˆ هر چيزي Ú©Ù‡ بشر بدان مي‌پردازد، داغ مرگ زده شده است. بر Øقيقت نيز Ú©Ù‡ موضوع Ùˆ Ù…Øتواي آگاهي بشري است، داغ مرگ زده شده است. زيرا اين آگاهي اساساً آگاهي موجودي متناهي است. اين وضع، اين آگاهي را آگاهي متناهي Ùˆ زودگذري مي‌کند. بنابراين، انديشة Øقايق جاودان، از نظر هايدگر، تقريباً نوعي ترکيب امور متناقض (Hybris) است، نوعي ÙراتررÙتن از Ù…Øدوديت‌هاي انساني است Ú©Ù‡ پديدة اصلي Ùˆ اولي، يعني مرگ را Ùراموش مي‌کند. Ú©Ù„ تØليل وجود هيچ هد٠ديگري ندارد جز اينکه اين روند را وارونه کند، يعني دوباره مرگ را از نهانگاه بيرون آورد Ùˆ آن را در معرض تماشا بگذارد. نمي‌توان اين موضوع را انکار کرد Ú©Ù‡ ]در ÙلسÙØ© هايدگر[ صداي واقعي دين را مي‌شنويم. در ÙلسÙØ© کيرکه گور Ù…Ùهوم اضطراب در مرکز پديدارشناسي او قرار مي‌گيرد Ùˆ اضطراب اساساً اضطراب دربارة متناهي Ùˆ موقتي Ùˆ Ùاني بودن انسان است. اما در ÙلسÙØ© هايدگر، تا آنجا Ú©Ù‡ شيوة او در Ø·Ø±Ø Ù…Ø³Ø¦Ù„Ù‡ کاملاً از طريق بررسي‌هاي خداشناسانه متعين مي‌شود، مسئله عمق بيشتري پيدا مي‌کند. اما هايدگر راه ØÙ„ خداشناسانة مسئله را رد مي‌کند. او اجازه نمي‌دهد Ú©Ù‡ اضطراب به‌عنوان وضع اساسي ذهن نوع بشر، از طريق متاÙيزيک کلامي يا از طريق بشارت رستگاري در آخرت، Ú©Ù‡ دين‌هاي آسماني وعده مي‌دهند، از ميان برود. اما اين گرايش ديني در مورد مرگ Ú©Ù‡ Ú©Ù„ زندگي را به اضطراب Ùرو مي‌کاهد Ùˆ آن را در دغدغة خاطر مستØيل مي‌کند، نه يگانه راه‌ØÙ„ است نه واقعاً راه‌ØÙ„ ÙلسÙÙŠ است.»4
کاسيرر معتقد بود Ú©Ù‡ ÙلسÙØ© هايدگر تسليم‌شدن به وضع موجود را توصيه مي‌کند. اما او نيروي مخرب ÙلسÙØ© هايدگر را دست‌کم گرÙته بود. ÙلسÙØ© بيماري Ú©Ù‡ اضطراب Ùˆ مرگ را در کانون خود قرار مي دهد، پيامدهاي مرگباري نيز خواهد داشت. پيتر Ú¯ÙŠ در کتاب خود «Ùرهنگ دورة وايمار» مي‌نويسد: «در ميان اين پيامبران، شايد هايدگر نامتØمل‌ترين کانديد براي تأثيرگذاري بود. اما تأثير او بسيار زياد بود، بسيار زيادتر از سمينارهاي ÙلسÙي‌اش در دانشگاه ماربورگ، بسيار زيادتر از آنچه ممکن است در پرتو کتاب بيش‌ازØد نامÙهومش « هستي Ùˆ زمان»، منتشرشده در سال Û±Û¹Û²Û·ØŒ به نظر رسد، بسيار زيادتر از آنچه خود هايدگر، در انزواي Ùرهيخته‌وارش Ùˆ تØقير آشکارش نسبت به ديگر ÙيلسوÙان، آرزويش را داشت. اما همچنان‌که ÙŠÚ©ÙŠ از Ùهيم‌ترين منتقدانش، پل هوهنرÙلد Ú¯Ùته است: «اين کتاب‌ها Ú©Ù‡ معنايشان هنگامي‌که منتشر شدند به‌دشواري قابل‌Ùهم بود، بليعده مي‌شدند، Ùˆ تعداد سربازان جوان آلماني Ú©Ù‡ در جنگ جهاني دوم، جايي در روسيه يا در Ø¢Ùريقا جان مي‌سپردند، درØالي‌که کوله‌پشتي‌هايشان پر از کتاب‌هاي هولدرلين Ùˆ هايدگر بود، شمارش‌ناپذير بود. اصطلاØات کليدي ÙلسÙØ© هايدگر اموري دور از دسترس نبودند. بسياري از منتقدان درياÙته‌اند Ú©Ù‡ واژه‌هايي مانند اضطراب، دغدغة خاطر، نيستي، وجود، عزم، Ùˆ شايد از همة آنها مهمتر مرگ، اصطلاØاتي بودند Ú©Ù‡ شاعران Ùˆ نمايشنامه‌نويسان اکسپرسيونيست آنها را کاملاً براي کساني آشنا شناخته بودند Ú©Ù‡ Øتي ÙŠÚ© سطر از آثار کيرکه گور را نخوانده بودند. آنچه هايدگر انجام داد اين بود Ú©Ù‡ به اين امور غيرعقلاني Ùˆ مرگ، Ú©Ù‡ بر زندگي بسياري از آلماني‌ها در آن ايام سخت چيره بود، جديت ÙلسÙÙŠ ببخشد Ùˆ برايشان اØترامي پروÙسوری به دست آورد.»5 مي‌توان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ عصارة ÙلسÙØ© هايدگر همين شعار Ùاشيست‌هاي اسپانيايي است: «مرگ بر عقل، زنده‌باد مرگ».6
2
:
به نظر من نکته مهمی Ú©Ù‡ کاسیرر در این¬جا می¬گوید این است Ú©Ù‡ ما در کتاب هستی Ùˆ زمان صدای واقعی دین را می¬شنویم یعنی هایدگر متÙکری دینی است. از این روی از میان بردن متاÙیزیک Ú©Ù‡ هایدگر Ùˆ پیروانش آن را وظیÙÙ‡ خود می¬دانستند در Øقیقت بØØ«ÛŒ است Ú©Ù‡ در الهیات کاتولیک صورت می¬گیرد. گرچه هایدگر در جوانی به پروتستانیسم متمایل شده بود Ùˆ Øتی همسرش ادعا می¬کند Ú©Ù‡ او زمانی اعتقادش را به خدا از دست داده بود. اما این گرایش¬ها ناپایدار Ùˆ گذرا بودند Ùˆ هایدگر دوباره به اعتقادات کاتولیکی خود بازمی¬گردد. اما در مقام یک Ùیلسو٠این اعتقادات را در قالب عبارت¬های پیچیده Ùˆ نامÙهوم بیان کرده است. اما تمایل او به عرÙانی از نوع مایستر اکهارت نیز مشهود است. به نظر می¬رسد Ú©Ù‡ هایدگر از توماس آکویناس، پدر الهیات کاتولیک نیز تأثیر عمیقی پذیرÙته باشد. در همین زمینه کتاب¬هایی نوشته شده اند مانند: کتاب جان کپوتو: هایدگر Ùˆ آکویناس7 یا کتاب جودیس ولÙÙ‡: هایدگر Ùˆ الهیات.8 البته آثار دیگری در همین ارتباط نوشته شده¬اند. هوگو اوت Ú©Ù‡ بهترین زندگی نامۀ سیاسی هایدگر را نوشته معتقد است Ú©Ù‡ ÙلسÙÛ€ هایدگر از آغاز تا پایان ÙلسÙÛ€ یک Ùیلسو٠کاتولیک است. اما در هر صورت آن¬چه مشخص است این است Ú©Ù‡ اعتقادات اسطوره¬ای- دینی در اندیشۀ هایدگر دست بالا را دارند. هایدگر اÙلاطون را بنیان¬گذار متاÙیزیک می¬داند. از این روی متاÙیزیک در آثار هایدگر Ùˆ پیروانش معانی بسیار زیادی دارد از جمله : علم ØŒ ÙلسÙÙ‡ Ùˆ تکنولوژی است. از همین روی رد متاÙیزیک از سوی هایدگر به خاطر این است Ú©Ù‡ او خواهان بازگشت به عصر اسطوره¬ای- شعری یونان باستان بود.
عصر اسطوره¬ای - شعری عصر سپیده دم تاریخ هر قوم است. ذهنیت اسطوره ای را اقوام در سپیده دم تاریخشان دارند. خواه یونانیان باشند خواه ایرانیان یا سرخ پوستان. مطالعۀ این نوع ذهنیت را کاسیرر در جلد دوم ÙلسÙÙ‡ صورت¬های سمبلیک: اندیشه اسطوره-ای Ùˆ لوسین لوی- برول نیز در همۀ آن کتاب¬هایی Ú©Ù‡ دربارۀ ذهنیت ابتدایی نوشته انجام داده ا¬ند. من یکی از کتاب های لوی- برول را تØت عنوان : کارکردهای ذهنی در جوامع عقب¬مانده9 ترجمه کرده¬ام Ú©Ù‡ نشر هرمس آن را منتشر کرده است Ùˆ تا کنون به چاپ سوم رسیده است. ترجمه این دو کتاب سبب شده است Ú©Ù‡ من خیلی بهتر از برخی متÙکران غربی، Ú†Ù‡ آنانی Ú©Ù‡ Ø´ÛŒÙته هایدگرند Ùˆ Ú†Ù‡ آنانی Ú©Ù‡ منتقد او هستند، سرشت اسطوره¬ای اندیشۀ هایدگر را کش٠کنم. آنچه هایدگر Ùˆ لویناس Ùˆ دریدا Ùˆ امثال او در Ù¾ÛŒ اØیای آن هستند همان چیزی است Ú©Ù‡ لوی - برول ذهنیت ابتدایی Ùˆ کاسیرر ذهنیت اسطوره¬ای می¬نامد. همان ذهنیتی Ú©Ù‡ پیش از ظهور ÙلسÙÙ‡ در یونان بر ذهن یونانیان نیز Øاکم بوده است. Ú©Ù†Ùورد یک Ùیلسو٠انگلیسی بود. او کتابی دربارۀ ذهنیت یونانیان با عنوان:« از دین به ÙلسÙه»10 نگاشته است. او در پیشگÙتار کتاب از مکتب جامعه¬شناسی دورکم در Ùرانسه تجلیل می¬کند Ùˆ به ویژه از لوی - برول نام می¬برد Ùˆ کارهای او را می¬ستاید Ùˆ مدعی می¬شود Ú©Ù‡ آثار لوی - برول الهام¬بخش او در نوشتن کتابش بوده اند. اÙرادی چون Ú©Ù†Ùورد یونانیان را ستایش می¬کنند Ú©Ù‡ اندیشۀ اسطوره¬ای- دینی را پشت سر گذاشتند Ùˆ تÙکر ÙلسÙÛŒ را ابداع کردند. اما هایدگر Ùˆ پیروانش این سیر را ØªÙ‚Ø¨ÛŒØ Ù…ÛŒÂ¬Ú©Ù†Ù†Ø¯ Ùˆ اÙلاطون را به خاطر ابداع ÙلسÙÙ‡ Ùˆ تØول اندیشۀ ÙلسÙÛŒ به باد انتقاد می¬گیرند. گاهی اوقات منظور هایدگر از میان بردن متاÙیزیک، از میان بردن علم ØŒ ÙلسÙÙ‡ Ùˆ تکنولوژی است Ú©Ù‡ با گذر از ذهنیت - اسطوره¬ای به ذهنیت عقلانی Ùˆ انتقادی ظهور کرده اند. جان بورن در کتابش: هایدگر جوان 11 می¬نویسد: «سرانجام الگوهای اصلی در پیش نویس های اسطوره¬ای- شعری هایدگر، شعر هولدرلین ØŒ اندیشه شعری پیش-سقراطی ها ( مقدمه بر متاÙیزیک صÙØات 144 Ùˆ 153 ) ØŒ تراژدی¬سرایان یونانی Ùˆ تÙکر دیونوسیوسی نیچه بودند . هایدگر در میان ترم تابستانی 1939 Ùˆ ترم زمستانی 45-1944 علاوه بر Ú¯Ùتارهای متعدد، دست¬کم سه درسگÙتار درباره هولدرلین، پنج در¬سگÙتار درباره پیش- سقراطی¬ها Ùˆ پنج دوره در¬سگÙتار درباره نیچه داشت. هایدگر در دوره در¬سگÙتارهای ترم زمستانی 52-1951 ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯ Ú©Ù‡ اسطوره¬های پیش- سقراطی Ùˆ هولدرلین از پرده برون اÙتادن «هستیÙ» هستندگان است. از سویی هایدگر در کتاب: آ¬نچه تÙکر نامیده Ù…ÛŒ شود می¬نویسد:
«Øضور ذاتی اسطوره درداستانی است Ú©Ù‡ اسطوره را بیان Ù…ÛŒ کند . این Øضور در درخشش اسطوره نمایان می¬شود».12 از سوی دیگر هایدگر در در¬سگÙتارهای ترم تابستانی 1935ØŒ Ø·ÛŒ تØلیلش از آنتیگون سوÙوکلس می¬گوید:« شناخت تاریخ اولیه به Ø´Ú©Ù„ اسطوره¬شناسی Ùˆ شعر است» (مجموعه آثار هایدگر، جلد 40ØŒ صÙØات 165 Ùˆ 166). الگوی هایدگر برای خود را وقÙ٠ظهور "هستی" کردن دیگر الگوی ÙˆØدت عرÙانی نبود Ùˆ تسلیم شدن پل قدیس به خدای پنهان یا مجذوب شدن پیشه ور٠ارسطویی در اثری هنری Ú©Ù‡ می¬ساخت نیز نبود. بلکه بیشتر هم¬چنان Ú©Ù‡ خودش در نقدی Ú©Ù‡ سال 1928 بر جلد دوم کتاب کاسیرر: ÙلسÙÛ€ صورت¬های سمبلیک: اندیشۀ اسطوره ای نوشته می¬گوید الگویش تجربۀ اسطوره¬ای - شعری Ùˆ پیش تئوریک٠هستی بود. این تجربه ها به مانا (= نیرویی جادویی) ØŒ به امر قدسی ØŒ به جهان Ùˆ به رویدادهای تاریخی¬اش منتقل شده اند. اما Øتی همین بازگشت به این الگوی جدید ØŒ در Øقیقت، نوعی بازگشت به دوره اولیه Ùرایبورگ Ùˆ عرÙان رمانتیکی است Ú©Ù‡ در رساله دوره دکتری¬اش بیان شده بود. هایدگر در کتاب Kriegnotsemeser (1919) Ùˆ در در¬سگÙتارهای ترم زمستانی 20-1919 ترجمه هولدرلین از آنتیگون ØŒ شعر شاعران رمانتیک آلمانی Ùˆ به طور Ú©Ù„ÛŒ خصلت تجربۀ زنده اثر هنری یعنی ٠زندگی٠هنرمندان Ùˆ شاعران را به منزله Ø´Ú©Ù„ دهندۀ خلاق٠جهان¬بینی٠یک قوم Ùˆ به منزله الگویی برای پدیدار شدن «هستی» به کار می¬برد. آگوست کنت مرØله نخست از مراØÙ„ سه گانه تØول ذهن انسان را مرØله اسطوره¬ای- خداشناختی می¬داند Ú©Ù‡ این مرØله نسبت به مرØله سوم Ú©Ù‡ مرØله علمی - تکنولوژیکی٠روشنگری مدرن است، مرØله ای پایین به شمار Ù…ÛŒ آید.13 برعکس، هایدگر بر ارزش¬های والای ذهنیت اقوام ابتدایی Ùˆ سر آغاز های تاریخی اقوام تاکید می¬کند Ú©Ù‡ کسانی مانند هردر Ùˆ شلگل Ú©Ù‡ در مطالعات ¬شان درباره اسطوره Ùˆ داستان¬های اسطوره¬ای اقوام بر ارزش آن ¬ها صØÙ‡ گذاشته بودند. (مجموعه آثار هایدگر، جلدهای 56 Ùˆ 57ØŒ صÙØات 207 Ùˆ 34-132ØŒ Ùˆ مجوعه آثار هایدگر، جلد 58ØŒ صÙØÙ‡ 111 Ùˆ نیز همان، جلد 20ØŒ صÙØات 272ØŒ 76-375). در این¬جا هایدگر جهان هنر، شامل هنر شکسپیر، داستایوسکی، ستÙان گئورگ ØŒ رامبارانت Ùˆ باخ را به منزله تمرکز جهان٠من تØلیل کرده است یا آن رامØتوای اصیلی Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ زیست گاه جهان٠من را بیان می¬کند (مجموعه آثار هایدگر، جلد 58ØŒ صÙØات 32ØŒ 65ØŒ 69ØŒ 76ØŒ 205ØŒ 85ØŒ 58). نگارنده چند سال قبل Ù¾ÛŒ بردکه هایدگر می¬کوشد تا ذهنیت ابتدایی، به ویژه از نوع یونانی آن ØŒ را اØیاء کند. چون انسان ابتدایی خود را با Ù…Øیط پیرامون خود یکی می¬بیند Ùˆ Øتی او به شناخت این Ú©Ù‡ موجودی مستقل از دیگر اعضای قبیله Ùˆ اجسام پیرامونش است نرسیده است. هایدگر به زندگی روستایی Ùˆ اعتقادات اسطوره¬ای Ùˆ خراÙÛŒ عشق می¬ورزید Ùˆ می¬دانیم Ú©Ù‡ خودش هم روستا زاده Ùˆ از زندگی شهری بیزار بود.او در بیشه¬ای دور از شهر کلبه¬ای داشت Ú©Ù‡ بیشتر اوقات خود را در آن¬جا می¬گذراند. او یک مرتجع به تمام معنی بود. هایدگر خصلت اساسی "هستی" انسان را به منزلۀ چیزی می¬دید Ú©Ù‡ « در جهان چهارگانۀ زمین Ùˆ آسمان Ùˆ خدایان Ùˆ میرندگان "اقامت" دارد». در کتاب اسطوره دولت Ú©Ù‡ در بارۀ ظهور اسطوره های سیاسی به ویژه نازیسم در آلمان نوشته است در همان صÙØات نخستین کتاب کاسیرر Ù…ÛŒ نویسد : « (...) از انسان نو Ù…ÛŒ خواهند Ú©Ù‡ هر آنچه را در سیر پیشرÙت Øیات عقلانی خود ÙراگرÙته است Ùراموش کند! او را نصیØت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ به مراØÙ„ ابتدایی Ùرهنگ بشری باز گردد. در اینجا اندیشه ÛŒ عقلانی Ùˆ علمی به درماندگی خود علنا اعترا٠می کنند Ùˆ تسلیم خطرناک ترین دشمن خود ( یعنی اندیشۀ اسطوره ای ) Ù…ÛŒ شوند » ( اسطوره ÛŒ دولت صÙØÛ€ 64 ) این سخن در مورد ÙلسÙÛ€ هایدگر هم کاملا صدق Ù…ÛŒ کند. جان کپوتو در کتابش اسطوره‌زدایی از هایدگر می‌نویسد: «ÙلسÙØ© هایدگر اسطورۀ هستی است؛ اما چون با نازیسم عجین است اسطوره‌ای ضدانسانی است. اما ÙلسÙه‌های Ùرانسوی پیروان هایدگرمانند : دریدا Ùˆ لویناس Ùˆ لیوتار نیز اسطوره‌ای هستند؛ اما چون با نازیسم عجین نیستند انسانی‌اند»14 کپوتو معتقد است Ú©Ù‡ هایدگر بیش از آنكه تØت تأثیر آکویناس باشد، به‌خاطر تمایلات عرÙانی‌اش، تØت تأثیر مایستر اکهارت بود.15 اکهارت می‌گوید: «هستی ØŒ خداست». کپوتو معتقد است Ú©Ù‡ اندیشۀ متأخر هایدگر «چرخش» تازه‌ای نبود، بلکه بازگشت به علائق پیشین او به زندگی قرون وسطایی Ùˆ اندیشۀ قرون وسطی Ùˆ به ‌‌ویژه علاقه‌اش به عرÙان قرون وسطی بود.
کاسیرر در یادداشت¬هایش در بارۀ کتاب هایدگر: هستی Ùˆ زمان تأکید می¬کند Ú©Ù‡ Ùضا در هستی Ùˆ زمان Ùضای اسطوره¬ای است Ú©Ù‡ راه به Ùضای هندسۀ اقلیدسی نمی¬برد. لویناس نیز بر همین نظر است. اما زمان در ÙلسÙÙ‡ هایدگر چگونه است؟ اگر واقعا هایدگر خواستار بازگشت به عصر اسطوره¬ای- شعری یونان باستان است زمان در یونان باستان دوری بوده است Ùˆ نه خطی. زیرا زمان خطی با مسیØیت متداول می¬شود. بورن می¬گوید Ú©Ù‡ ارتباط عمل انسان با جهان را هایدگر به منزله زمان درک می¬کند. هایدگر در اثر خود پرسشی دیگر، آن¬چه را دنبال می¬کند Ùقط هستی٠هستندگان یا وجود٠موجودات نمی داند بلکه در وهلۀ نخست هستی٠هستی یا خود هستی را با در نظر گرÙتن خصلت زمانی بودن آن جست Ùˆ جو می¬کند. Ùهم پنهان وعمیق¬تر "هستی" به منزلۀ "هستی" به صورت تاریخی بودن(تاریخیت) (historicality ) است.
3
هایدگر برای جست Ùˆ جوی "هستی" از این¬جا آغاز می¬کند Ú©Ù‡ مثلا می¬گوییم :« سگ¬ها Ùˆ گربه¬ها وجود دارند.» اما «اسبهای شاخ¬دار یا اسب¬هایی Ú©Ù‡ از کمر به بالا مانند انسان هستند وجود ندارند.» اما اگر سگ¬ها Ùˆ گربه¬ها را دقیقا مورد بررسی قرار دهیم چیزی به نام "وجود" یا "هستی" در آن¬ها نمی¬یابیم. ما هرگز در موجودات زنده یا اشیای بی جان چیزی به نام "وجود" پیدا نمی¬کنیم. هایدگر در نخستین در¬سگÙتار خود در مقدمه بر متاÙیزیک دو معنای واژۀ هستی یا وجود را متمایز می¬کند. در معنای نخستین Ú©Ù‡ معنایی مسئله دار نیست، هستی به معنای این است Ú©Ù‡ Ùقط یک قطعه Ú¯Ú† یا یک مدرسه وجود دارد. اما از نظر هایدگر معنای دوم "وجود" یا "هستی" این است: « آن چیزی Ú©Ù‡ آن قطعه Ú¯Ú† یا آن مدرسه را به وجود می¬آورد چیست؟ آن چیزی Ú©Ù‡ آن دو را از ناوجود یا نیستی متمایز می¬کند چیست؟ یعنی Ú†Ù‡ چیزی سبب می¬شود Ú©Ù‡ آن چیز موجود باشد نه معدوم ØŸ یعنی Ú†Ù‡ چیزی "هستی" آن را تشکیل Ù…ÛŒ دهد ØŸ البته اگر هستی یی باشد. »16 هایدگر در این جا خصوصیات یک قطعه Ú¯Ú† را مورد بررسی قرار می¬دهد ماننداین Ú©Ù‡ : خاکستری است، سبک است، شکننده است Ùˆ... اما آن چیزی Ú©Ù‡ این قطعه Ú¯Ú† را دارای هستی می¬کند کجا است؟ پس هستی یی Ú©Ù‡ سبب می¬شود ما در هستی باقی بمانیم یا به نیستی ÙرواÙتیم چیست؟ همین پرسش در مورد دیگر اشیاء یا موجودات Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒÂ¬Ø´ÙˆØ¯. هایدگر در کتاب مقدمه برمتاÙیزیک می¬نویسد:« در آن¬جا در آن¬سوی خیابان دبیرستانی هست : یک موجود یا یک هستنده. می¬توانیم به ساختمان مدرسه از همه سو بنگریم. می¬توانیم به درون آن برویم Ùˆ از زیرزمین تا طبقه زیر شیروانی آن را مورد واکاوی قرار دهیم Ùˆ از هرچیزی Ú©Ù‡ در آن ساختمان می¬بینیم یادداشت ¬برداری کنیم ØŒ راهرو ها، پله ¬ها، کلاس¬ها Ùˆ تجهیزات آن را بررسی کنیم. اما مسئله این است Ú©Ù‡ در همه جای مدرسه هستندگان را می¬بینیم Ùˆ در می¬یابیم Ú©Ù‡ آن¬ها نظم Ùˆ ترتیب مشخصی دارند» (همان ماخذ Ùˆ همان صÙØÙ‡ ) هایدگر ادامه می¬دهد: « هستی این دبیرستان کجا است؟ چرا این دبیرستان "هست" Ùˆ وجود دارد. این ساختمان "هست:. بنابراین اگر این چیزها به این موجود یعنی ساختمان متعلق باشند پس "هستی" وجود دارد. اما هنوز "هستیÙ" آن را درونش نیاÙته¬ایم". (همان صÙØÙ‡). هایدگر همین پرسش را درمورد برنهاد (تز) کانت در باره "هستی" تکرار می¬کند. «می¬گوییم سنگی پیش پای ما قرار دارد. یعنی آن سنگ "هست". "هست" یا "هستی" Ù…Øمول ØÚ©Ù… ما است Ú©Ù‡ در آن، سنگ موضوع است. لذا معنای این "هست" چیست؟»17
هایدگر معتقد است Ú©Ù‡ مسئلۀ "هستی" مسئلۀ بسیار مهمی است Ú©Ù‡ ما به آن توجه نمی¬کنیم Ùˆ آن را Ùراموش کرده¬ایم. این هستی از نظر هایدگر به Ú†Ù†Ú¯ نیامدنی Ùˆ نامتعین است Ùˆ خود را پنهان می¬کند. "هستی" سرشتی پارادوکسی دارد هم خود را آشکار می¬کند Ùˆ هم خود را پنهان. هنگامی Ú©Ù‡ به موجودات یا در هستندگان می¬نگریم Ùˆ در Ù¾ÛŒ یاÙتن "هستی" آن¬ها برمی¬آییم، "هستی" را در آن¬ها نمی¬یابیم. اما این Øقیقت Ú©Ù‡ هستندگان هستند Ùˆ معدوم نیستند نشان می¬دهد Ú©Ù‡ "هستی" متعلق به آن¬ها Ùˆ در آن¬ها است. انسان مدرن Ùˆ ÙیلسوÙان از زمان پیش از سقراط در مشاهدۀ تمایز "وجود" از موجودات یا "هستی" از هستندگان قصور کرده¬اند Ú©Ù‡ نتیجه این قصور Ùراموشی "هستی" بوده است. اما خوشبختانه در قرن بیستم مردی به نام مارتین هایدگر ظهور کرد Ùˆ از سوی "هستی" به پیامبری "هستی" برگزیده شد واز سوی "هستی" ماموریت یاÙت Ú©Ù‡ تمام زندگی¬اش را وق٠یاد آورشدن "هستی" به خود Ùˆ دیگران کند. او خود را چوپان "هستی" معرÙÛŒ کرد. بنابراین کسانی Ú©Ù‡ «هستی» را به خاطر می¬آورند چوپانان "هستی" می¬شوند Ùˆ از این طریق زندگی آنان جایگاهی والا کسب می¬کند. از زمان هایدگر "هستی" Ùراموش شده را صدها چوپان٠زن Ùˆ مرد در سراسر جهان به یاد می¬آورند. اما به نظر می¬رسد Ú©Ù‡ اکثریت مردم جهان ازاین موضوع نا آگاه مانده باشند Ùˆ از آن-Ú†Ù‡ موجب رنج Ùˆ درد آنان Ù…ÛŒ شود یعنی Ùراموشی "هستی" بی¬خبر باشند. هایدگر Ùˆ دیگر چوپانان دائم خاطرنشان می¬کنند Ú©Ù‡ Ùقر زندگی مدرن بر اثر Ùراموش کردن "هستی" است .اگرخیر Ùˆ برکت از زندگی مدرن رخت بر بسته به خاطر Ùراموشی هستی است. ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ ما با Ùاجعه بزرگی مواجه هستیم Ø› یعنی Ùراموش کردن هستی. اما نه هایدگر Ùˆ نه دیگر چوپانان ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù†Ù…ÛŒ دهند Ú©Ù‡ این "هستی" چیست Ú©Ù‡ Ùراموش کردنش Ùاجعه به بار Ù…ÛŒ آورد ØŸ ویلهلم دیلتای Ùیلسو٠آلمانی سخن تأمل¬برانگیزی دارد. او Ù…ÛŒ-گوید تاریخ ÙلسÙÙ‡ ØŒ تاریخ پنبه¬زنی است. یعنی هر نظام ÙلسÙÛŒ با دیگر نظام¬های ÙلسÙÛŒ در رقابت Ùˆ Øتی در تخاصم است. البته هایدگر Ú©Ù‡ مرید نیچه بود مدعی است Ú©Ù‡ ÙلسÙÙ‡ با نیچه پایان یاÙت Ùˆ نیچه آخرین Øکیم مابعد الطبیعی بود. بنابراین بنا بر همین ادعا ØŒ خود هایدگر نمی تواند ÙلسÙÙ‡ ای داشته باشد. اما پرسش این است Ú©Ù‡ آیا بØØ« "هستی" از زمان پیش - سقراطیان به بعد به دست Ùراموشی سپرده شده است؟ به هیچ وجه.
4
کانت در آثاری Ú©Ù‡ پیش از نوشتن نقد خرد Ù…Øض منتشر کرده به طور Ù…Ø´Ø±ÙˆØ Ø¨Ù‡ این موضوع پرداخته است. ولی در کتاب نقد خرد Ù…Øض به اختصار به آن Ù…ÛŒ پردازد. کانت می¬نویسد:
«هستی آشکارا Ù…Øمول واقعی نیست. یعنی Ù…Ùهومی نیست Ú©Ù‡ بتوان به Ù…Ùهوم یک شئ اÙزود. وجود صرÙا وضعیت یک شئ، یا برخی تعینات Ùی¬نÙسۀ آن است. در کاربرد منطقی، هستی صرÙا رابط در یک ØÚ©Ù… گزاره¬ای است (...).امر واقعی چیزی بیش از امر صرÙا ممکن در بر ندارد. صد دلار واقعی، پشیزی بیش از صد دلار ممکن ندارد. زیرا صد دلار ممکن یک Ù…Ùهوم است ØŒ Ùˆ صد دلار واقعی به معنای موضوع Ùˆ وضعیت٠ÙÛŒ Ù†Ùسۀ آن است ØŒ پس در موردی Ú©Ù‡ موضوع چیزی بیش از Ù…Ùهومش را در خود متعین Ù…ÛŒ کند ØŒ دیگر Ù…Ùهومش Ú©Ù„ موضوع را بیان نمی کند . بنابراین دیگر این Ù…Ùهوم، متناسب با آن موضوع نیست.گرچه دارایی من با داشتن اثر صد دلار واقعی، بیشتر خواهد بود تا بر اثر Ù…Ùهوم Ù…Øض آن(یعنی امکان صد دلار). زیرا در وضعیت واقعی ،صد دلار صرÙا به طور تØلیلی در Ù…Ùهوم من از آن نیست ØŒ بلکه به طور ترکیبی، در Ù…Ùهوم من از موضوع ( یعنی صد دلار ) است. اما باز هم ازاین طریق چیزی به Ù…Ùهوم صد دلار اÙزوده نمی شود . بنابراین اگر من شیئی را از طریق هر گونه Ù…Øمول Ùˆ هر تعداد Ù…Øمولی Ú©Ù‡ دوست داشته باشم به آن بیندیشم Ùˆ اگر عبارت «این شئ هست » را به این Ù…Øمولات بیÙزایم کوچک¬ترین چیزی به شئ اضاÙÙ‡ نمی¬شود. زیرا اگر جز این بود دیگر آن Ø´ÛŒ آن Ù…Ùهومی نخواهد بود Ú©Ù‡ از آن در اندیشه داشتم ØŒ ÙˆØتی از این بیشتر ØŒ من دیگر نمی توانم بگویم Ú©Ù‡ همان Ø´ÛŒ دقیقا موضوع Ù…Ùهوم من است Ú©Ù‡ وجود دارد. Øتی اگر من در یک شئ هر گونه واقعیتی ،جز یک واقعیت، را تصور کنم، وقتی می¬گویم Ú©Ù‡ آن شئ "وجود" دارد آن واقعیت Ù…Ùقود شده به آن اÙزوده نمی¬شود. بلکه برعکس ØŒ آن شئ بدون آن واقعیت Ù…Ùقود شده وجود خواهد داشت ،یعنی آن طور Ú©Ù‡ آن را تصور کرده بودم Ø› زیرا در غیر این صورت چیزی وجود خواهد داشت جز آن¬چه من تصور کرده بودم.»18
برنهاد( تز) کانت این نیست Ú©Ù‡ اشیایی Ú©Ù‡ متناظر با Ù…Ùهوم داده¬شده¬ای هستند، خود این Ù…Ùاهیم هستند. برنهاد او این است Ú©Ù‡
" وجود" یک شئ Ú©Ù‡ متناظر با Ù…Ùهوم داده شده¬ای است خصلت یا Ù…Øمول آن شئ نیست. Ù…Ùهوم صد دلار قطعا با صد دلار Ùیزیکی یکی نیست. اما این به آن معنا نیست Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم یک رویا از صد دلار با چنین رویایی یکی است. ما می¬توانیم سیب Ùˆ پرتقال بخوریم ولی نه Ù…Ùاهیم آن¬¬ها را. هیچ¬یک از آن¬ها کوچک¬ترین تمایلی نشان نمی¬دهندکه "هستی" یکی از خصلت¬ها یایکی از Ù…Øمولاتشان باشد.
5
البته غیر ازکانت، منتقدان دیگری مانند راسل Ùˆ Ùرگه Ùˆ کارناپ Ùˆ دیگران بØØ« وجود را مهمل دانسته بودند. در اینجا می¬توان به قول ویتگنشتاین اشاره کرد Ú©Ù‡ می¬گÙت : مسائل ÙلسÙÙ‡ بر اثر مغالطات زبانی ایجاد می¬شوند. به بØØ« هایدگر باز می¬گردیم. از نظر هایدگر علوم طبیعی، برای همیشه، Ù…Øکوم به این هستند Ú©Ù‡ یک سوی شکا٠میان « هستی» با هستندگان را ببینند. یعنی سوی هستندگان را Ùˆ نه خود هستی را. مهم نیست Ú©Ù‡ پژوهش علمی تا به کجا Ùˆ تا Ú†Ù‡ اندازه بررسی¬های خود را وسعت می¬بخشد. در ضمیمۀ اÙزوده شده به " متاÙیزیک چیست" می¬خوانیم: «پژوهش های علمی، هرگز «هستی» را نخواهند یاÙت زیرا همۀ آن چیزهایی Ú©Ù‡ پژوهش های علمی با آن برخورد می¬کنند هستندگان اند. یعنی از همان آغاز، هدÙ٠تبیین بررسی¬های علمی Ù…Øدود به قلمرو هستندگان
می¬شود». 19« البته همۀ پژوهش¬های علوم طبیعی مرتبط می¬شوند با هستندگان نه هستی. ولی باید به ویژه به یاد دانشمندان اتمی آورد Ú©Ù‡ آنان وابسته به "هستی" هستند. اگر "هستیÙ" هستندگان تجلی نمی¬یاÙت در آن صورت انرژی الکتریکی اتم هرگز ظاهر نمی¬شد»20. هایدگر مدعی است Ú©Ù‡ واژه¬ های "هستی" Ùˆ "هست"ØŒ واژه ¬های تو خالی Ùˆ هوایی نیستند، چون "هستی"ØŒ یگانۀ یگانه¬ها است، چیزی استکاملا متÙاوت با هستندگان. هستی، کاملا یگانه Ùˆ بر خود متکی است. از این جهت همین موضوع اگر توصی٠"هستی" را Ù…Øال نکند دست¬کم دشوار می¬کند. چون هستی، امر Ùراباشی(ترانساندان) است Ùˆ کاملا ناهمانند با موجودات Ùˆ هستندگان است بنابراین نمی¬توانیم آن را با اصطلاØات معمولی خود توصی٠کنیم. زیرا اصطلاØات معمولی ما Ùقط برای توصی٠موجودات معنی می¬دهند Ùˆ به کار می¬روند. از این رو موجودات جهان تجربه معمولی ما را تشکیل می¬دهند. پس Ú†Ù‡ اصطلاØاتی برای توصی٠"هستی" در دست ما است؟ هایدگر بارها بیان کرده است Ú©Ù‡ ما Ùقط صÙات سلبیه را می¬توانیم در مورد "هستی" به کار ببریم یعنی بگوییم Ú©Ù‡ "هستی" Ú†Ù‡ چیزی نیست.. هایدگر این صÙات سلبیه را این¬گونه بر Ù…ÛŒ شمرد: هستی دست¬نیاÙتنی Ùˆ نامشخص است Ùˆ خود را پنهان می¬کند. اما برای چوپانان هستی Øتما گهگاهی خود را نمایان می¬سازد.. هایدگر در" نامه دربارۀ اومانیسم" (1947) Ú©Ù‡ از جمله آثاری است Ú©Ù‡ ارجاع به آن زیاد است می¬نویسد: «هستی ØŒ خدا نیست Ùˆ شالودۀ جهان نیز نیست. هستی از همه چیزهایی Ú©Ù‡ وجود دارند بیش است. با این وص٠از همه چیزهای موجود به انسان نزدیک¬تر است. Ú†Ù‡ این چیز صخره یا شهر یا جانور یا یک اثر هنری باشد Ú†Ù‡ ماشین یا Ùرشته یا خدا. هستی نزدیک¬ترین چیز به انسان است Ø› در Øالی Ú©Ù‡ دورترین چیز به انسان نیز هست.»21 Ùˆ سرانجام آن¬چه در بارۀ «هستی» می¬توان Ú¯Ùت این است: « هستی آن چیزی است Ú©Ù‡ خودش است.» هایدگر در آثار متأخرتر خود اصرار دارد Ú©Ù‡ ما نباید Øتی بگوییم "هستی" هست Ø› زیرا این ادعا این نظر را القاء می¬کند Ú©Ù‡ واقعیت "هستی" Ù‡Ù…Â¬Ø³Ø·Ø ÙˆØ§Ù‚Ø¹ÛŒØª دیگر موجودات است Ùˆ از این¬روی برای سخن Ú¯Ùتن از "هستی" هایدگر واژۀ West را به کار می¬برد. این واژه از واژۀ Wesen مشتق شده است Ú©Ù‡ در انگلیسی آن را به Essences برگردانده ¬اند Ú©Ù‡ به معنی ذات¬ها است. اما چوپانان انگلیسی زبان می¬گویند این ترجمه درخوری از West نیست، چراکه هایدگر بدون این¬که اظهار کند، مضمون آن را به معنای جدیدی به کار برده است Ùˆ نه آن¬چه Ùقط پدیده ای خاص را تشکیل می¬دهد. بلکه هم¬چنین او "آن"that)) اش را هم بیان می¬کند یعنی چیزی Ú©Ù‡ معمولا " وجودش" Ù…ÛŒ نامیم. بنابراین WestØŒ (wesen) "هستی" در "موجوداتی خاص" Ùˆ از طریق آن¬ها ØŒ آن¬چیزی راکه هستند Ùˆ آنیthat)) را Ú©Ù‡ هستند تشکیل می¬دهد. اما ما Ùقط West "هستی" نداریم بلکه در بارۀ "نیستی" هم West به کار می¬رود. هایدگر معتقد است Ú©Ù‡ شاعران به جای "هستی" ØŒ "امر قدسی" می¬گویند Ùˆ بنابراین "هستی" با "امر قدسی" یکی است. اما ،گویی، هایدگر آنچه را در " نامه در باره اومانیسم" در خصوص "هستی" Ú¯Ùته بود Ùراموش کرده Ùˆ سخنانی در تقابل با آن¬ها Ù…ÛŒ گوید. او در Der Satz vom Grund درباره رابطۀ "هستی" با شالوده می¬نویسد:« آن دو یکی هستند . هیچ چیز بدون شالوده نیست. اما هستی Ú©Ù‡ شالودۀ همه چیز است خودش بی شالوده است. هستی به همه چیز شالوده می¬بخشد Ùˆ از این طریق هستندگان، هستندگان می¬شوند.»22 بسیاری از Ù…Ùسران، شالوده را علت پایداری موجودات تÙسیر کرده¬اند. اما علت پایداری به معنای علت تکثیر نیست. بلکه به معنی Ù†Ú¯Ù‡ داشتن موجودات در" وجود" است. مثلا هوا Ùˆ غذا علت پایداری Ùˆ زنده ماندن موجودات اند. اما بعدا هایدگربه جای واژه "هستی" ØŒ واژۀ "ناØیه"region)) یا "منطقه" را به کار می¬برد. منطقه یا ناØیه نه علت٠موجودات است Ùˆ نه بر موجودات تأثیر دارد. در پاسخ به این پرسش Ú©Ù‡ رابطه هستندگان با "منطقه" چیست؟ هایدگر پاسخ می¬دهد Ú©Ù‡ "منطقه" اجازه می¬دهد Ú©Ù‡ موجودات باشند Ùˆ هرچیز را معین Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ باید Ú†Ù‡ چیزی باشد. اما هایدگر تأکید می¬کند Ú©Ù‡ تعیین کردن به معنای ساختن Ùˆ تأثیر گذاشتن نیست. البته در جلد دوم کتابش: " نیچه" مدعی می¬شود Ú©Ù‡ هستی به خاطر ÙˆÙورش به همۀ موجودات شیوۀ خاص هستی¬شان را اعطا می¬کند Ùˆ در ضمیمه کتاب" متاÙیزیک چیست؟" اعلام Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ "هستی" ØŒ موجود بودن هرچیزی را تأمین می¬کند یا به هرچیزی ضمانت بودنش را می¬دهد. آنچه مسلم است این است Ú©Ù‡ هایدگر معتقد بود Ú©Ù‡ موجودات بدون "هستی" Ú©Ù‡ شالوده¬شان است نمی¬توانند وجود داشته باشند. البته هایدگر استاد تناقض¬گویی است. مثلا در چاپ چهارم متاÙیزیک چیست؟ Ú¯Ùته¬های قبلی خود را درباره لازم Ùˆ ملزوم بودن هستی با هستندگان نقض می¬کند Ùˆ مدعی می¬شود Ú©Ù‡ موجودات نمی¬توانند بدون "هستی" وجود داشته باشند. اما هستی می¬تواند بدون هستندگان یا موجودات وجود داشته باشد. اما در چاپ پنجم دوباره نظر خود را تغییر می¬دهد Ùˆ می¬گوید "هستی" ØŒ بدون موجودات نمی¬تواند وجود داشته باشد هم¬چنان Ú©Ù‡ موجودات یا هستندگان نمی¬توانند بدون "هستی" وجود داشته باشند. اما هایدگر برای وصول به "هستی" صبر Ùˆ انتظار را توصیه می¬کند. انتظاری بی¬ چشم داشت. زیرا به اعتقاد او در٠"هستی" باز است Ú©Ù‡ می¬توانیم با انتظاری بی¬چشم داشت واردش شویم Ùˆ به دیدار "هستی" نائل آییم وآن وقت است Ú©Ù‡ "هستی" به سخن در Ù…ÛŒ آید Ùˆ با مت Øر٠می زند . Ú¯Ùتیم Ú©Ù‡ هایدگر هرگز هستی را با خدا یکی نمی دانست. اما آیا واقعا این¬طور است؟ آن¬چه هایدگر در باره رابطۀ انسان با "هستی" می¬گوید کاملا مشابه نوشته¬های برخی الهیون مثل کارل بارت است. هایدگر مدعی است Ú©Ù‡ اگر "هستی" به سراغ انسان¬ها بیاید خود را با سخن Ú¯Ùتن بر آنان آشکار Ù…ÛŒ-کند. هایدگر در این مورد اصطلاØات الهیون Ùˆ عرÙا را به کار می¬برد. در این راستا او به عنوان نمونه واژۀHuld را به کار می¬برد Ú©Ù‡ به معنای "Ùیض" است.هایدگر اعتقاد داشت Ú©Ù‡ با نوع خاصی از تÙکر، البته نه تÙکر علمی Ùˆ ÙلسÙÛŒ ØŒ بلکه از نوع پیش- سقراطی Ùˆ تÙکر انسانهای ابتدایی می¬توان به دیدار "هستی" نائل شد Ùˆ "هستی" نیز به ما نزدیک Ù…ÛŒ شود Ùˆ با ما سخن Ù…ÛŒ گوید.
6
اما منتقدان "هستی" معقتدند Ú©Ù‡ هایدگر میان هست٠Øملی(آسمان آبی است)ØŒ هست٠هویت، ( مانند :مثلث Ø´Ú©Ù„ مسطØÛŒ است Ú©Ù‡ سه ضلع مستقیم الخط دارد ) Ùˆ هست٠وجودی (مانند: خدایی هست) خلط مبØØ« کرده است. هایدگر به اشتباه معتقد است Ú©Ù‡" سالن سخنرانی نورانی است" بیان "وجودی" این جمله است: "سالن سخنرانی هست". یعنی سالن سخنرانی "وجود دارد". Ú¯Ùته Ù…ÛŒ-شود Ú©Ù‡ بر خلا٠is انگلیسی، Ú©Ù‡ گاهی "وجوددارد" معنی می¬دهد، ist آلمانی این¬طور نیست. Ùقط برخی ÙیلسوÙان آلمانی به طور تصنعی، ist را معادل "وجود دارد"(existiert) به کار برده اند. Ùرض کاملا غیرانتقادی هایدگر این است Ú©Ù‡ هستی یا Being باید به موجودات یا هستندگان تعلق داشته باشد. شاید در وهلۀ نخست، این Ùرض قابل تأمل باشد. مثلا می¬گوییم ببرها درنده هستند Ùˆ این سخن بر این پیش Ùرض استوار است Ú©Ù‡ ببرها "وجود دارند". بنابراین غیرطبیعی نخواهد بود اگر این جمله را به این معنا تÙسیر کنیم Ú©Ù‡ این جمله نشان می¬دهد Ú©Ù‡ "وجود" خصلت اساسی¬تری است تا درندگی. ببرها باید "وجود داشته باشند" تا بتوانند درنده باشند. اما ضروری نیست Ú©Ù‡ درنده باشند تا بتوانند "وجود داشته باشند". گزاره¬هایی مشابه این نیز قابلیت این تÙسیر را دارند Ú©Ù‡ خصلت¬هایا Ù…Øمول هایی را به موضوع نسبت ¬دهند. مثلا سگ¬¬ها با ÙˆÙا "هستند" Ùˆ یا سیاست¬مداران جاه¬طلب "هستند". در چنین گزاره¬هایی خصلت اساسی "وجود داشتن" Ù…Ùروض گرÙته Ù…ÛŒ شود؛ پیش از آن¬که خصلت¬هایی غیر اساسی مانند: با ÙˆÙا بودن Ùˆ جاه-طلب بودن به موضوع نسبت داده شود. این Ùرض Ú©Ù‡ "وجود" اساسی¬ترین خصلت اشیای موجود است، یعنی خصلتی است Ú©Ù‡ وجودش پیش¬Ùرض دیگر خصلت¬های اشیاء است به نظر می¬رسد Ú©Ù‡ قابل تأمل باشد. از این جهت Ú©Ù‡ Ø´Ú©Ù„ دستوری گزاره¬ های "وجودی" این تصور را القاء می¬کند. اما Ú©Ù…ÛŒ تأمل نشان می¬دهد Ú©Ù‡ پیش¬Ùرض "وجود" کاذب است. وجود یا هستی، اساسی¬ترین خصلت¬ یا Ù…Øمول اشیای موجود نیست. زیرا اساسا وجود، خصلت یا Ù…Øمول نیست. Ùˆ "وجود" در اشیاء دخیل نمی شود Ùˆ شالوده یا منبع آن¬ها نیز نیست. مثال زیر به ما Ú©Ù…Ú© می¬کند تا ببینیم Ú©Ù‡ واژه "وجود" Ú†Ù‡ معنایی دارد Ùˆ Ú†Ù‡ معنایی ندارد. من به دوستی شکایت می¬¬کنم Ú©Ù‡:« از منشیانی Ú©Ù‡ تا کنون داشته¬ام ناخرسندم Ùˆ به دنبال یک اَبَر منشی می¬گردم Ú©Ù‡ به زبان های Ùارسی ØŒ انگلیسی ØŒ عربی ØŒ آلمانی ØŒ Ùرانسه Ùˆ ایتالیایی تسلط داشته باشد(یعنی شش خصلت یا خصوصیت داشته باشد)» . دوستم در پاسخ می¬گوید:« بیخود دنبال چنین شخصی نکرد Ú©Ù‡ وجود ندارد». من در جواب او می¬گویم Ú©Ù‡ :« شاید یاÙتن چنین شخصی مشکل باشد اما چنین اشخاصی وجود دارند».. در اینجا "وجود دارد" به این معنی نیست Ú©Ù‡ اشخاصی هستند Ú©Ù‡ این شش خصوصیت را دارند. وقتی دوستم می¬گوید:" دنبال چنین شخصی نگرد، "وجود ندارد" منظورش این نیست Ú©Ù‡ اشخاصی "وجود دارند" Ú©Ù‡ این شش خصوصیت را دارند اما "وجود ندارند". منظور من هم این بود Ú©Ù‡ شخص یا اشخاصی، این شش خصوصیت را دارند Ùˆ او یا آنان ابرمنشی هستند. Ùˆ منظور دوستم هم این بود Ú©Ù‡ کسی در جهان این شش خصوصیت را ندارد. یعنی من Ùˆ دوستم "وجود" را به اشخاص Øمل نکرده-ایم. همین موضوع در مورد جملاتی مانند: "گربه¬ها وجود دارند" Ùˆ"سگ ها با ÙˆÙا هستند" نیز صادق است.در اینجا آن¬چه اظهار Ù…ÛŒ کنیم این نیست Ú©Ù‡ Ù…Øمول وجود را به گربه¬ها یا سگ¬ها Øمل می¬کنیم بلکه منظورمان این است Ú©Ù‡ در جهان چیزی یا چیزهایی خصوصیاتی دارند Ú©Ù‡ بر واژۀ گربه دلالت می¬کنند یا این خصوصیات در مورد چیزی به کار می¬رود؛ یا وقتی می¬گوییم «اسب شاخ دار وجود ندارد». یعنی این خصوصیات مرتبط٠به هم قابلیت کاربرد به چیزی را ندارند. به طور Ú©Ù„ÛŒ وقتی می¬گوییم «x وجود دارد» منظورمان این است Ú©Ù‡ آیا خصوصیاتی Ú©Ù‡ Ù…Øتوای Ù…Ùهوم x را تشکیل می¬دهند کاربرد دارند؟ برای کش٠این موضوع Ú©Ù‡ آیا اسب¬های شاخ¬دار وجود دارند، نمی¬آییم این امکان را بررسی کنیم Ú©Ù‡ آیا Ù…Øمول "وجود" در مورد آن¬ها کاربرد دارد یا نه؟ بلکه می¬آییم، موجودات جهان Ùضایی- زمانی را بررسی می¬کنیم Ú©Ù‡ آیا Ù…Øمول اسب شاخ دار در برخی از آن¬ها کاربرد دارد؟ برتراندراسل می¬گوید: « تقریبا مقداری باورنکردنی ÙلسÙÛ€ کاذب از این طریق به وجود آمده اند Ú©Ù‡ درنیاÙته¬اند Ú©Ù‡ "وجود" Ú†Ù‡ معنایی می¬دهد؟ این ÙلسÙه¬های دروغین بر این تصور متکی هستند Ú©Ù‡ ،گویی، "وجود" خاصیتی است Ú©Ù‡ می¬توان به اشیاء نسبت داد. یعنی اشیایی Ú©Ù‡ وجود دارند خاصیت "وجودی دارند" Ùˆ اشیایی Ú©Ù‡ وجود ندارند خاصیت "وجودی ندارند". این ادعا پوچ Ùˆ مهمل است.» وقتی می¬گوییم "گربه وجود دارد" نباید بپنداریم Ú©Ù‡ گربه موضوع است Ùˆ "وجود" Ù…Øمول. می¬توان جمله Ùوق را این¬گونه بیان کرد: x" یک گربه است". در این Øالت x یک موضوع است Ùˆ گربه Ù…Øمول. «X یک گربه است» یعنی این گزاره برای برخی مقادیر x درست است Ùˆ وقتی Ù…ÛŒ-گوییم: «اسب شاخ دار وجود ندارد» این گزاره معادل این است Ú©Ù‡ « x یک اسب شاخ دار است Ùˆ این گزاره برای همه مقادیر x نادرست است»23. ولتر سخنی دلنشین دارد Ú©Ù‡ می¬گوید: "جرئت به خرج دادم Ùˆ چند بالون متاÙیزیکی را سوراخ کردم، اما غیر از هوایی گرم چیزی از آن¬ها بیرون نیامد."
نویسندگان اگزیستانسیالیست دوست دارند Ú©Ù‡ خاطرنشان کنند Ú©Ù‡ برای "منطقی اندیشیدن" یا هرگونه" ÙلسÙیدنی" نخست نیازبه
« وجود» Ùردی است Ú©Ù‡ این کارها را انجام دهد. آنان این¬گونه القاء می¬کنند Ú©Ù‡" وجود دارد" گاهی اوقات به معنی زنده بودن است Ùˆ چون زنده بودن، آشکارا نام یک خصلت یا Ù…Øمول است« وجود» نیز باید دست Ú©Ù… یک خصلت یا Ù…Øمول باشد. این ایراد گرچه جالب است. اما Ùاقد اعتبار است. وقتی ¬می¬گوییم: شخصی یا چیزی زنده است. باید میان دو وضعیت متÙاوت تمایز قائل شویم. در وضعیت نخست، ما موجودات زنده را با موجودات مرده یا موجودات جاندار را با موجودات بی¬جان مقایسه می¬کنیم. Ùرض کنیم Ú©Ù‡ کسی دارد با امشی Øشرات را سمپاشی می¬کند. از او می¬پرسیم Ú©Ù‡ هنوز کارش تمام نشده است؟ او پاسخ می¬دهد Ú©Ù‡ بیشتر Øشرات مرده¬اند، اما تعداد Ú©Ù…ÛŒ از آن¬ها هنوز زنده اند. در این¬جا زنده، نوعی خصلت یا Ù…Øمول را می¬رساند، اما "وجود دارد" معنی نمی¬دهد. چون Øشراتی Ú©Ù‡ مرده¬اند همان¬قدر "وجود دارند" Ú©Ù‡ Øشراتی Ú©Ù‡ زنده اند. در وضعیت دوم، می¬توانیم زنده را به جای "وجود دارد" به کار بریم. مثلا یکی از Øامیان ØÙظ گوریل¬های کوهستانی ممکن است بگوید:« اکنون چند صد گوریل کوهستانی هنوز زنده اند. اما اگر کاری برای Øراست از آن¬ها انجام نشود Ùˆ جلو شکارچیان گرÙته نشود آن گوریل¬ها نیز از میان خواهند رÙت». او می¬توانست به جای جملات بالا بگوید : « چند صد گوریل هنوز وجود دارند Ùˆ اگر جلوی شکارچیان گرÙته نشود آن¬ها نیز دیگر "وجود" نخواهند داشت». قدری تأمل نشان می¬دهد Ú©Ù‡ زنده در این¬جا نام هیچ خصلت یا Ù…Øمولی نیست. بلکه در این¬جا آنچه اظهار می¬شود این است Ú©Ù‡ « چیزی، یک گوریل کوهستانی است یا توصی٠گوریل کوهستانی در چیزی کار برد دارد.»
.
7
تا اینجا نظر هایدگر Ùˆ هوادارانش Ùˆ نیز منتقدانش را آوردم. اما نظر خود من در بارۀ ÙلسÙÙ‡ هایدگر چیست ØŸ
در مقاله¬ای Ú©Ù‡ دربارۀ کارل شمیت نوشتم Ùˆ در ماهنامه قلمیا¬ران (شماره 8 ) چاپ شد Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ Øتی برخی از یهودیان معتقدند Ú©Ù‡ نازیسم نوعی یهودیت تØری٠شده بود. مثلا یهودیان معتقدند Ú©Ù‡ قوم یهود، قوم برگزیدۀ یهوه است Ùˆ نازی¬ها هم معتقد بودند Ú©Ù‡ قوم ژرمن، قوم برگزیدۀ طبیعت است. در مورد ÙلسÙÛ€ هایدگر نیز به نظر من با چنین وضعی رو به رو هستیم Ø› یعنی به رغم نژاد پرستی Ùˆ یهود ستیزی هایدگر ÙلسÙÙ‡ اش شدیدا تØت تاثیر یکتا پرستی یهودی Ùˆ ساخت اندیشۀ یهودی است. اندیشۀ یهودی زیر ساخت ادیان سامی است . هایدگر به عنوان یک کاتولیک نیز، خواه ناخواه ØŒ تØت تاثیر اندیشۀ یهودی بوده است. «هستی»هایدگری ØŒ اندیشۀ یهودی است Ú©Ù‡ سعی شده به قد Ùˆ قامت قوم ژرمن درآید. هایدگر مرید نیچه بود. شعار نیچه همچنان¬که می¬دانیم این بود : «خدا مرده است» . البته منظور نیچه خدای مسیØÛŒ Ùˆ خدای کلیسا بود. هایدگر می¬کوشید تا چیز موهومی را به نام "هستی" به جای خدای مردۀ مسیØیت Ùˆ کلیسا بنشاند. همچنان¬که می¬دانیم، موسی برای دیدن یهوه، خدای قوم یهود به کوه طور Ù…ÛŒ ¬رود. یهوه Ùقط خدای قوم یهود Ùˆ کشور اسرائیل بود. یهوه در میان آتش بر او ظاهر می¬شود Ùˆ با او سخن می¬گوید. Ùˆ همچنان Ú©Ù‡ پیشتر دیدیم ØŒ هایدگر مدعی است Ú©Ù‡ اگر Ùیض نصیبمان شود هستی به ما نزدیک می¬شود Ùˆ با ما سخن می¬گوید. هایدگر تا آنجا پیش Ù…ÛŒ رود Ú©Ù‡ به طور غیرمستقیم مدعی Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ کتاب « هستی Ùˆ زمان» را «هستی» بر او نازل کرده است. در تورات در سÙر خروج (ترجمۀ Ùارسی) Ù…ÛŒ خوانیم : « چون خداوند دید Ú©Ù‡ (موسی ) برای دیدن مایل بدان سو Ù…ÛŒ شود از میان بوته به ÙˆÛŒ ندا در داد Ùˆ Ú¯Ùت ای موسی ! موسی Ú¯Ùت لبیک * ( خدا به موسی) Ú¯Ùت بدین جا نزدیک میا Ø› نعلین خود را از پا هایت بیرون کن؛ زیرا مکانی Ú©Ù‡ در آن ایستاده ای زمین مقدس است* (...) موسی به خدا Ú¯Ùت اینک چون من نزد بنی¬اسرائیل برسم Ùˆ بدیشان ¬گویم Ú©Ù‡ خدای پدران شما مرا نزد شما Ùرستاده است Ùˆ از من بپرسندکه نام او چیست به ایشان Ú†Ù‡ گویم؟* خداوند به موسی ¬گÙت: "هستم آن Ú©Ù‡ هستم" Ùˆ Ú¯Ùت به بنی اسراییل بگو " اهیه( هستم ) " مرا نزد شما Ùرستاده* » (ترجمه Ùارسی کتاب مقدس، سÙر خروج، باب سوم، آیه¬های 4 Ùˆ 5 Ùˆ 6 Ùˆ 13 Ùˆ 14).
لوتر سورۀ 14(" هستم Ú©Ù‡ هستم" ) سÙر خروج تورات را این¬گونه به آلمانی ترجمه کرده است:«Gott Sprach zu Mose: Ich werde sein, der ich sein werde». در اینجا یهوه به صراØت Ù…ÛŒ گوید:« من ØŒ هستی ام». شاید هایدگر «هستی» Ùˆ خصوصیات آن را از همین آیۀ 14 اقتباس کرده باشد. موسی مدعی بود Ú©Ù‡ Ùرستادۀ یهوه است. هایدگر نیز به تقلید از موسی خود را Ùرستادۀ «هستی» می¬دانست . نیچه می¬گÙت Ú©Ù‡ همۀ ÙیلسوÙان آلمانی کشیش هستند. ولی کارل مارکس Ùˆ مارتین هایدگر کشیش بودن را کسر شأن خود می¬دانستند Ùˆ داعیۀ پیامبری داشتند. البته کلیسای کاتولیک هزینۀ تØصیل مارتین هایدگر را پرداخت می¬کرد، چرا Ú©Ù‡ او قرار بود کشیش کاتولیک شود. موسی مدعی بود Ú©Ù‡ سÙر تثنیه را یهوه بر او نازل کرده است . هایدگر هم چنین ادعا هایی به ویژه در مورد هستی Ùˆ زمان Ù…ÛŒ کرد. ÙیلسوÙÛŒ چون شلایرماخر، معتقد بود Ú©Ù‡ برای تÙسیر کتاب مقدس باید دامنۀ هرمنوتیک را وسیع کرد. هایدگر هم اعتقاد داشت Ú©Ù‡ کتاب¬هایش متون مقدسی هستند Ú©Ù‡ برای Ùهم شان باید هرمنوتیک شلایرماخر Ùˆ دیلتای را به کار برد. موسی چوپان بود Ùˆ هایدگر هم به تقلید از موسی خود را چوپان Ù…ÛŒ دانست؛ اما چوپان هستی. همچنان Ú©Ù‡ موسی پیامبر قوم یهوه بود Ùˆ نه پیامبر بشریت، هایدگر نیز خود را پیامبر قوم ژرمن Ù…ÛŒ دانست. همچنان Ú©Ù‡ موسی مدعی بود Ú©Ù‡ با پیروی از او Ùˆ اجرای Ùرامین یهوه ØŒ قوم یهود رستگار می¬شود، هایدگر هم عقیده داشت Ú©Ù‡ قوم ژرمن با پیروی از او Ùˆ نائل آمدن به دیدار "هستی" Ùˆ تبعیت از هیتلر Ùˆ نازیسم به خوشبختی می¬رسد. اخیرا هایدگر شناسان در یاÙته اند Ú©Ù‡ «هستی شناسی» هایدگر با نژاد پرستی Ùˆ یهود ستیزی Ùˆ با نازیسم Ùˆ سرسپردگی به هیتلر گره خورده است. البته ارتباط ÙلسÙÙ‡ هایدگر با نازیسم موضوع جداگانه ای است Ú©Ù‡ بررسی دیگری را Ù…ÛŒ طلبد. هایدگر اعتقاد داشت Ú©Ù‡ ظهور نازیسم به رهبری هیتلر Ùˆ تاریخیت٠اوضاع آلمان Ùˆ اروپا ØŒ شرایطی را پدید آورده بودند Ú©Ù‡ قوم ژرمن Ù…ÛŒ توانست بر اثر آنها به دیدار "هستی" دست یابد. Ùˆ این سرآغاز تازه¬ای در تاریخ آلمان Ùˆ به تبعیت از آن، برای اروپا Ù…ÛŒ شد. این آغاز نو هم آلمان را از انØطاط نوع شپنگلری نجات Ù…ÛŒ داد Ùˆ هم آلمان با دست گرÙتن رهبری٠اروپا ØŒ مردم اروپا را از شر مدرنیته Ùˆ روشنگری Ùˆ علم Ùˆ Ùردگرایی Ùˆ تکنولوژی رها Ù…ÛŒ کرد. هایدگر یک Ù…ØاÙظه کار انقلابی بود.از نظر او Ùاشیسم ایتالیایی Ùˆ نازیسم آلمانی بهترین شیوه برای جنگ با نیهلیسم تاریک اروپایی بودند. او Ù…ÛŒ Ú¯Ùت: « ناسیونال سوسیالیسم سرشتی ÙˆØØ´ÛŒ دارد؛ولی خطر ÛŒ در این بربریت نیست». او هانا آرنت در سال 1946 مقاله¬ای نوشت با عنوان :" ÙلسÙÛ€ اگزیستانسیل چیست؟" Ú©Ù‡ در مجلۀ پارتیزان (1946) به چاپ رسید. او به هنگام نوشتن این مقاله بر خلا٠دیگر نوشته¬هایش،گویی، در خلسۀ عشق به هایدگر نبوده است. او می¬نویسد : « آشکار است Ú©Ù‡ Ù…Ùاهیمی از این نوع Ú©Ù‡ در بالا Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø¯ÛŒÙ…ØŒ Ùقط می¬توانند ما را از قلمرو ÙلسÙÙ‡ بیرون کنند Ùˆ به دامن نوعی خراÙات٠سمت¬گیری شده به سوی طبیعت ببرند.» 24Øال پرسش این است Ú©Ù‡ اگر ÙلسÙÛ€ هایدگر نوعی خراÙات باشد یا در بهترین Øالت، عرÙانی از نوع اکهارت یا بودا باشد Ø› پس چرا در میان استادان ÙلسÙÙ‡ در شرق Ùˆ غرب طرÙداران زیادی دارد؟ شاید این Ú¯Ùتۀ کاسیرر پاسخ آن باشد : "انسان جانوری اسطوره ¬باور است." بنابراین اسطورۀ «هستی» Ú©Ù‡ هایدگر ساخته است به مذاق بسیاری خوش می¬آید. هایدگر Øقیقتا آدمی مذهبی Ùˆ به ویژه عار٠بود. شاید بتوان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ هدÙÛŒ Ú©Ù‡ در سر داشت همان هد٠غزالی برای دÙاع از دین Ùˆ عرÙان بود. خرد ستیزی Ùˆ ÙلسÙÙ‡ ستیزی Ùˆ علم ستیزی هایدگر نیز همانند غزالی بود. آثار هایدگر نیز نوعی تهاÙت الÙلسÙÛ€ غزالی را به خاطر Ù…ÛŒ آورد. غزالی موÙÙ‚ شد ریشۀ عقل باوری را از طریق نهضت اشعری در جهان اسلام نابود کند Ùˆ معتزله را از میدان به در کند . هایدگر هم امید داشت Ú©Ù‡ از طریق جنبش نازیسم به چنین خواسته ای دست یابد Ø› ولی موÙÙ‚ نشد. سخنان هایدگر را مانند Ú¯Ùته های عارÙان آسیایی دانسته اند. شاید به خاطر همین نوع اندیشه های علم ستیزانه در ÙیلسوÙانی مانند هایدگر باشد Ú©Ù‡ دانشمندانی مانند هاوکینگ Ùˆ چند تنی دیگر از Ùیزیکدانان نامی مدعی شده اند Ú©Ù‡ ÙیلسوÙان از علم زمان خود خیلی بی اطلاع اند. ازاین روی بعضی از این دانشمندان تا آنجا پیش رÙته اند Ú©Ù‡ دپارتمان های ÙلسÙÙ‡ را بی اعتبار دانسته اند . زا Ùرانسکی در کتابش: "هایدگر: میان خیر Ùˆ شر "می¬نویسد: «ماکس موللر گزارش می¬دهد Ú©Ù‡ در گردش¬های بیرون شهری Ú©Ù‡ با هایدگر داشته است هرکجا Ú©Ù‡ آن¬ها به کلیسا یا عبادت¬گاهی می¬رسیدند هایدگر وارد آنجا Ù…ÛŒ شدو زانو ¬می زد Ùˆ انگشتان خود را در ظر٠آب متبرک Ùرو می¬برد. یک بار از او پرسیدم Ú©Ù‡ آیا این کار با ادعای او Ú©Ù‡ از دگم¬های کلیسا Ùاصله گرÙته است ناسازگار نیست؟ هایدگر در پاسخ Ú¯Ùت Ú©Ù‡ باید به طور تاریخی اندیشید. هرکجا Ú©Ù‡ این همه دعا خوانده شده باشد در آن¬جا باید الوهیت به شیوه¬ای خاص Øضور داشته باشد.»25.
هایدگر آدم بسیار عجیبی بود. هم از یهودیان متنÙر بود Ùˆ هم دو معشوقش یهودی بودند. استادش ادموند هوسرل یهودی بود Ú©Ù‡ کتاب هستی Ùˆ زمان را با اØترام به او تقدیم کرده بود. هایدگر هم نابغه بود Ùˆ هم آدمی عامی Ùˆ خراÙÙ‡ پرست با ذهنی پر از پیشداوری های قومی.
هایدگر در باره ÛŒ اسقرار نازیسم در آلمان Ù…ÛŒ نویسد : « انقلاب سوسیالیست ملی تØولی Ú©Ù„ÛŒ در دازین (هستی ) ما آلمانی ها ایجاد خواهد کرد. گزینشی Ú©Ù‡ مردم باید اکنون بکنند (...) قوی ترین بیان واقعیت جدید آلمان در دولت سوسیالیست ملی است. اراده ÛŒ ما به خود-مسئولیتی قومی آرزو دارد Ú©Ù‡ هر قومی عظمت Ùˆ Øقیقت سرنوشت خود را بیابد Ùˆ ØÙظ کند(...) نگذاریم Ú©Ù‡ پیشنهادات Ùˆ "ایده ها " ØŒ قواعد هستی ما باشند. پیشوا واقعیت آینده ÛŒ آلمان Ùˆ قانون آن است . درود بر هیتلر . » Ùˆ نیز
« زایش دو باره ÙلسÙÙ‡ Ùˆ آینده اش در هر زمان Ùˆ هر مکان از طریق کوشش های خرد جهانی رخ نخواهد داد. این زایش Ùقط از طریق یک قوم تØقق خواهد یاÙت ØŒ همچنان Ú©Ù‡ معتقدیم از طریق آلمانی ها. »
در سال 1951 هایدگر Ù‡Ùده نامه به معشوق یهودیش هانا آرنت نوشت Ú©Ù‡ در آنها نظرات آخرالزمانی خود را در باره ÛŒ جهان پس از جنگ جهانی دوم آزادانه بیان کرد. هایدگر در این نامه ها مدعی Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ سرچشمه ÛŒ Ùاجعه بار بودن وضع آلمان را در نیمه ÛŒ دهه ÛŒ 1930 کش٠کرده بود. او این Ú©Ø´Ùیات را در درسگÙتار هایش در باره ÛŒ هراکلیتوس Ùˆ پارمنیدس گنجانده است. شمه ای از این Ú©Ø´Ùیات : هایدگر در کتاب هستی Ùˆ Øقیقت( Sein Und Wahrheit) (صÙØات 91-90 ) Ù…ÛŒ نویسد :
« دشمن کسی است Ú©Ù‡ برای وجود قوم Ùˆ اعتقادش اساسی است. دشمن ضرورتا دشمن خارجی نیست. دشمن خارجی ضرورتا خطرناکترین دشمن نیست. شاید هم به نظر رسد اصلا دشمنی وجود ندارد. پس نیاز اساسی این است Ú©Ù‡ دشمنی بیابیم Ùˆ او را بر ملا کنیم یا Øتی دشمن را بیاÙرینیم تا ایستادگی در برابر او صورت گیرد Ùˆ وجود بی شور Ùˆ Øال نشود. دشمن ممکن است Ú©Ù‡ خود را به درونی ترین ریشه ÛŒ یک قوم چسبانده باشد Ùˆ در تقابل با اصیل ترین ذات آن قوم باشد Ùˆ در مخالÙت با آن عمل کند. از اینرو مبرم ترین Ùˆ مشقت بار ترین Ùˆ سخت ترین چیز مبارزه است. زیرا Ùقط بخش Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ از مبارزه شامل ضربه زدن متقابل است . اغلب جستجوی دشمن سخت تر Ùˆ خسته کننده تر است Ùˆ وادار کردن او Ú©Ù‡ خود را لو دهد. برای این Ú©Ù‡ از ایجاد توهمات در مورد او اجتناب شود باید برای Øمله آماده بود. باید این آمادگی را پیدا کرد Ùˆ آن را دائما اÙزایش داد Ùˆ Øمله ای دراز مدت را آغاز کرد با هد٠نابودی کامل او. »
در عبارات بالا هایدگر Ù…ÛŒ گوید یهودیانی را Ú©Ù‡ در جامعه ÛŒ آلمان مستØیل شده اند شناسایی Ùˆ جمع آوری کنید Ùˆ بکشید. این گونه نوشته ها سرانجام به آنچه مشهور به « راه ØÙ„ نهایی » است انجامید. یعنی برپایی کوره های آدم سوزی. لااقل امانوئل Ùای Ùˆ ریچارد ولین عبارات بالا را این طور تÙسیر Ù…ÛŒ کنند.
او به آخر الزمان (apokalypse) اعتقادی راسخ داشت. در سال 1951 به هانا آرنت Ù…ÛŒ نویسد : « جهان تاریک تر Ù…ÛŒ شود(...) وسرشت تاریخ اسرار آمیز تراز همیشه (...) Ùقط تلیم Ùˆ رضا باقی Ù…ÛŒ ماند . با این وص٠، به رغم اÙزایش تهدیدات خارجی در همه ÛŒ امور ØŒ Ùرا رسیدن "راز های" کهن را Ù…ÛŒ بینم .»
او در دÙترچه های سیاه غیب گویی Ù…ÛŒ کند Ùˆ نابودی انسانیت نخستین «پاکسازی هستی» است. خانم دوناتلا دی سزاره ( (Donatella Di Cesare Ú©Ù‡ از مداÙعان هایدگر است این عبارات را این گونه تÙسیر Ù…ÛŒ کند: «هایدگر در اینجا Ù¾ÛŒ آمد اندیشه اش را در Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ قبلا آن را پرورده بود. از نظر او یهودیان پیشگامان نوعی مدرنیته بودند Ú©Ù‡ هایدگر با آن Ù…ÛŒ جنگید. از نظر او یهودیان Ø±ÙˆØ ØºØ±Ø¨ÛŒ را تضعی٠ونا توان کرده بودند ودر عوض شتاب پیشرÙت تکنولوژی را توصیه Ù…ÛŒ کردند. از نظر او Ùقط آلمانی ها Ù…ÛŒ توانند جلوی تاثیرات مخرب تکنولوژی را بگیرند . از اینروی جنگ در Ø³Ø·Ø Ø¬Ù‡Ø§Ù†ÛŒ ØŒ جنگ میان آلمانی ها با یهودیان است». Ùˆ نیز از نظر خانم دوناتلا دی سزاره آخرالزمانی Ú©Ù‡ هایدگر در دÙترچه های سیاه از آن سخن Ù…ÛŒ گوید این بود : « نابودی یهودیان نقطۀ اوج یک غیب گویی آخرالزمانی را نشان Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ در آن نابود کننده ( یعنی یهودیان ) شروع به نابودی خود کرده اند. خود نابودی یهودیان یعنی ساخته شدن شوآ (Schoah) ( یعنی کوره های آدم سوزی ) در عین Øال « نخستین پاکسازی هستی » را ممکن ساخته است. یهودی تمام است Ùˆ تمام شدنش باید آسان باشد. در صورت تØقق این نابودی ØŒ آغاز دیگری ( در تاریخ آلمان Ùˆ اروپا ) پدیدار Ù…ÛŒ شود ».
هایدگر معتقد بود Ú©Ù‡ جانوران وجودی اصیل یا راستین ندارند.در میان انسان ها نیز Ùقط قوم ژرمن وجودی اصیل Ùˆ راستین دارد. یهودیان چون سرزمین Ùˆ ماوایی از آن خود ندارند وجودی اصیل ندارند. بنابراین دلیل وجود داشتن ندارند.
این ها اعتقادات ÙیلسوÙÛŒ است Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گویند ÙلسÙÙ‡ اش در قرن های آتی مورد توجه بیشتری قرار خواهد گرÙت.
زاÙرانسکی در همان کتاب می‌نویسد: «گرچه هایدگر اعلام می‌کند Ú©Ù‡ «هستی ØŒ خدا نیست، اساس Ùˆ پایۀ جهان نیز نیست»،26 با این وص٠این ادعا این موضوع را تغییر نمی‌دهد Ú©Ù‡ تجربۀ هستی ØŒ انسان را در هماهنگی با هستی Ùˆ در رابطۀ سرسپردگی (وقÙ‌کردن خود) به هستی، به اندیشیدن به هستی، شکرگذاري از هستی Ùˆ اØترام‌گذاشتن به هستی Ùˆ سبکبارشدن قرار می‌دهد. همة اینها تأثیراتی‌اند Ú©Ù‡ (ادعا Ù…ÛŒ شود )خدا پیرامون خود ایجاد می‌کند، با این استثنا Ú©Ù‡ هایدگر هرگونه شبیه‌سازی٠تصویرپردازانه را برای این خدا ( یعنی هستی ) اکیداً ممنوع کرده است؛ ممنوعیتی Ú©Ù‡ برای خدای٠دیگر ادیان وجود ندارد.» 27
هایدگر سرانجام به این نتیجه رسید Ú©Ù‡ نازی‌ها خودشان «Øقیقت درونی Ùˆ عظمت نازیسم» را از میان بردند؛ چون Ú©Ù‡ از هایدگر تبعیت نکردند. از این روی، آلمانی‌ها از میعادگاه‌ شان با سرنوشت دور شدند. اکنون همه‌چیز از دست رÙته است، هستی ما را ترک کرده است Ùˆ هیچ‌جا پیدایش نیست. همة آنچه باقی مانده است گسترش برهوت٠روØ٠تکنولوژی Ùˆ سیاست٠مدرن است. بنابراین، آنچه برای متÙکری مانند هایدگر باقی مانده بود، Ùقط اندیشیدن Ùˆ انتظارکشیدن٠صبورانه برای Ùرارسیدن عصر مسیØاییÙ« هستی» بود . اما ،گویی، هایدگر در اواخر عمرش از ظهور دو باره‌ي «هستی» هم مأیوس شده بود. چون در مصاØبه مشهورش با مجلة شپیگل ØŒ Ú©Ù‡ بنا به وصیت او پس از مرگش منتشر شد، اعلام می‌کند: « اکنون Ùقط خدایی می‌تواند ما را نجات دهد.» البته منظور هایدگر خدایی جدید است Ú©Ù‡ باید ظهور کند.
پانوشت ها :
ا- ارنست کاسیرر : ÙلسÙÛ€ صورتهای سمبلیک : اندیشه اسطوره ای ترجمۀ یدالله موقن ( تهران ØŒ نشر هرمس ØŒ چاپ اول 1378 ØŒ چاپ ششم 1396 )
2-Martin Heidegger : Kant und das Problem der Metaphysik, 1929.
3- Ernst Cassirer : Zur Metaphysik der symbolischen Formen , ed. John Michael Krois (Hamburg: Felix Meiner , 1995.
ومشخصات ترجمۀ انگلیسی آن :
Ernst Cassirer: The Metaphysics of symbolic Forms (New Haven and London Yale university press , 1996).
4- Ernst Cassirer: The Metaphysics of symbolic Forms (New Haven and London Yale university press , 1996). pp.200-207.
5- Peter Gay : Weimar Culture: The Outsider as Insider ; The Outsides As Insider,New York , Harper and Row , 1970 pp. 81-82.
6-- ارنست کاسیرر : اسطوره ÛŒ دولت ترجمه ÛŒ یدالله موقن ( تهران ØŒ نشر هرمس ØŒ چاپ اول 1377 چاپ سوم 1393) صÙØات 38-33.
7- John D. Caputo, Heidegger and Aquinas: An Essay on Overcoming Metaphysics, (Fordham University Press, 1982).
8- Judith Wolfe, Heidegger and Theology, T&T, Clark, 2014.
9- لوسین لوي-برول، کارکردهای ذهنی در جوامع عقب‌مانده، ترجمة یدالله موقن، (تهران: هرمس، چاپ اول 1389، چاپ سوم 1393).
و نیز بنگرید به:
یدالله موقن: لوسین لوی-برول Ùˆ مسئلۀ ذهنیت‌ها( تهران: دÙتر پژوهش‌های Ùرهنگی، 1389 ).
Ùˆ یدالله موقن: ارنست کاسیرر Ùیلسو٠Ùرهنگ ( تهران: دÙتر پژوهش‌های Ùرهنگی، 1389 ).
10- Francis Macdonald Cornford, From Religion to Philosophy: A Study in the Origins of Western Speculation, (Dover Publications, 1912).
11- John Van Buren, the Young Heidegger: Rumor of the Hidden King, (Indiana University Press, 1994), p. 373.
12- Martin Heidegger, What is Called Thinking?, trans. J. Glenn Gray and F. Wieck, (New York: Harper & Row, 1968), p. 10.
13- برای آگاهی بیشتر بنگرید به:
یدالله موقن، «متÙکران Ùرانسوی Ùˆ مسئلة تØول ذهن انسان: جامعه‌شناسی٠شناخت یا جامعه‌شناسی٠آگاهی»، نخست در Ù‡Ùته‌نامة صدا، شمارة 58ØŒ (آبان 94)ØŒ صص 39-38. Ùˆ اکنون در کانال تلگرامم به آدرس : .https://t.me/moughen Ùˆ نیز در سایت ماه‌مگ.
14- John D. Caputo, Demythologizing Heidegger, (Bloomington: Indiana University Press, 1993), pp. 2-3.
15- John D. Caputo, The Mystical Element in Heidegger's Thought, (New York: Fordham University Press, 1986).
16- Martin Heidegger, Introduction to Metaphysics, Translated by Ralph Manheim, (Doubleday Anchor, 1959), p. 25.
17- Matin Heidegger, Wegmarken (Frankfurt: Klosterman, 1967), p. 279.
18- Immanual Kant, Kritik Der Reinen Vernunft, A 699, 670, B 627, 628.
19- Matin Heidegger, Wegmarken , op. cit. p. 101.
20-Heidegger, What is Called Thinking?, op. cit. p. 234.
21- Martin Heidegger, Wegmarken, op. cit. p. 162.
22-Martin Heidegger, Der Satz vom Grund, (Pfullingen: Neske, 1957), p. 188.
23- Bertrand Russell, Introduction to Mathematical Philosophy, (London: Allen & Unwin, 1919) pp. 164-5, 171-3.
24- Hannah Arendt, Essays in Understanding, 1930-1954, (Schocken, 2005), p. 181.
25. Rüdiger Safranski, Martin Heidegger: Between Good and Evil, Translated by Ewald Osers, 1998. Pp. 432-3.
26- Martin Heidegger, Uber den Humanismus, (Frankfurt, 1981), “Letter on Humanismâ€, In: David Farrell Krell, ed., Martin Heidegger: Basic Writings, (San Francisco, 1993), p 22.
27- Safranski, op. cit. p 369.