چند نكته درباره‌ی پرسش نوبودگی رنسانس
مقالۀ زیر اÙزودۀ مترجم بر ترجمۀ خود از کتاب " Ùرد Ùˆ کیهان در ÙلسÙÛ€ رنسانس " اثر ارنست کاسیرر است Ú©Ù‡ نشر ماهی آن را در تیر ماه 1391 منتشر کرده است.
چند نكته درباره‌ی پرسش نوبودگی رنسانس1
ارنست كاسیرر
از دعوت صمیمانه‌ی ویراستاران « مجله‌ی تاریخ اندیشه‌ها » (Journal of History of Ideas ) بسیار سپاسگزارم Ùˆ خشنودم از این كه در بØØ« «نوبودگی رنسانس» شركت می‌كنم. اما ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ù… كه در اینجا درباره‌ی این موضوع خود را به تكرار نظریاتم Ù…Øدود نكنم؛ زیرا كه آنها را در كتاب‌هایم Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù… Ùˆ نمی‌خواهم كه با دلایل تازه آنها را توجیه كنم. اگر این پرسش هنوز هم چندان روشن نشده است Ùˆ اگر این پرسش هنوز هم پاسخ‌های كاملاً متضادی دریاÙت می‌دارد، به نظر من، سبب آن نه اختلا٠نظر درباره‌ی خود مدارك تاریخی بلكه Ùقدان نظری ÙˆØ§Ø¶Ø Ø¯Ø± خصوص مسئله Ùˆ روش بررسی در تاریخ اندیشه‌ها است این نكته در مقاله‌های دوراند (Dorand) Ùˆ بارون (Baron) به ÙˆØ¶ÙˆØ Ú¯Ùته شده است. نكته‌های زیر را صرÙاً به منظور گسترش آنچه این دو نویسنده در این خصوص Ú¯Ùته‌اند بیان می‌كنم.
هر واژه‌شناسی با پدیده‌ای كه " تغییر معنایی " ( semantic change) می‌نامیم آشناست. برای زبان‌شناسی تغییر آوایی (phonetic) Ùˆ تغییر قیاسی (analogic) Ùˆ تغییر معنایی، یگانه وسایل ممكن برای تبیین واقعیات زبان‌اند.2 در تغییر معنایی، ممكن است شكل‌های كهنه‌ی زبان تا مدتی طولانی ØÙظ شوند اما معنایشان تغییر كنند Ùˆ گاهی اوقات نیز Øتی ممكن است كه معنایشان كاملاً وارونه شوند. این " تغییر معنایی " در قلمرو تاریخ نیز صادق است. اما تعیین" معنای" تاریخی یك «ایده»ی ارائه شده به آسانی تعیین معنای زبان شناختی یك واژه نیست. این تعیین معنا همیشه مستلزم تØلیلی دشوار Ùˆ طاقت‌Ùرسا است. در اینجا از وارد شدن به جزئیات این پرسش مهم خودداری می‌كنم اما مایلم تا منظور خود را در خصوص چند موردی كه در آثار جدیدی كه درباره‌ی رنسانس انتشار یاÙته Ùˆ به تÙصیل به بØØ« گذشته‌ شده‌اند، Ùˆ در Øال Øاضر به نظر می‌رسد كه مورد توجه‌اند، روشن كنم.
.1 اكنون پیشگامان علم٠گالیله نسبت به چند دهه پیش دقیق‌تر شناخته‌شده‌اند. چهل سال پیش هنگامی كه پژوهش‌های خود را درباره‌ی گالیله آغاز كردم این قلمرو، وسیعاً سرزمینی بسیار ناشناخته بود. اما در این قلمرو بررسی‌های دوهم (Duhem) نقطه‌ی چرخشی بودند.3بر اثر این پژوهش ها روشن شد كه نظریه‌ی ارسطو درباره‌ی Øركت در قرن شانزدهم دیگر مرجعیت بی‌چون Ùˆ چرایی را كه اغلب به آن نسبت می‌دهند نداشته است. اكنون می‌دانیم كه مدت زمانی طولانی پیش از گالیله نظریه‌ی نیروی Ù…Øرك "(impetus) وجود داشته است كه از بسیاری جهات راه را برای نظریه‌ی دینامیك گالیله هموار كرده بود. پیشگامان نظریه‌ی گالیله درباره‌ی روش نیز كاملاً Ùˆ دقیقاً بررسی شده‌اند.4 به روشنی به یاد می‌آورم كه چگونه Ø´Ú¯Ùت‌زده شدم هنگامی كه آثار زابارلا (zabarella) را مطالعه می‌كردم Ùˆ به بیان ØµØ±ÛŒØ ØªÙاوت میان روش‌ "تركیبی" "compositive" Ùˆ روش "تجزیه‌ای" "resolutive" رسیدم كه با برداشت گالیله در همین خصوص، شباهت Ùوق‌العاده‌ای داشت. در بررسی‌ام از مسئله شناخت تأكید زیادی بر این تشابه گذاشتم كه به نظرم از دیدگاه تاریخی خیلی مهم می‌رسید.5 اما در اینجا زابارلا Ùقط Øلقه‌ای در زنجیره‌ای بزرگ از سنتی یك صد ساله بود كه از میان تاریخ مكتب پادوآ می‌گذشت، Ùˆ موضوع اخیر را از پژوهش‌های پروÙسور راندل (Randell) آموختم.
اما آیا همه‌ی این شواهد Ùˆ مدارك تاریخی می‌توانند اعتقاد ما را به نوآوری علمی بی‌مانند گالیله جداً متزلزل كنند؟ نه، بر عكس معتقدم كه این مدارك Ùقط می‌توانند این اعتقاد را قوی‌تر Ùˆ آن را با دلایل جدید Øمایت كنند. گالیله در ادعای خود كاملاً Ù…ØÙ‚ بود هنگامی كه در كتابش:" Ú¯Ùتگوهایی درباره‌ی دو علم جدید"ØŒ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ كه او « علم خیلی جدیدی را درباره‌ی موضوع بسیار كهنی ارائه می‌دهد»6. اثری مانند « دینامیك » گالیله نمی‌توانست یك باره ØŒ مانند آتنه از سر زئوس متولد شود بلكه به تمهیداتی تدریجی، Ú†Ù‡ از Ù„Øاظ تجربی Ùˆ Ú†Ù‡ از Ù„Øاظ منطقی Ùˆ روش شناختی ØŒ نیاز داشت.
اما گالیله به همه‌ی این عناصر Øاضر Ùˆ آماده، چیز كاملاً تازه‌ای اÙزود. هیچ‌كس پیش از او نتوانسته بود از « روش تجزیه Ùˆ تركیب » چنان استÙاده‌ای بكند كه گالیله در نشان دادن قوانین سقوط اجسام یا در كش٠سهمی بودن شكل Øركت پرتابه‌ها كرد. همه‌ی این دستاورد‌ها كاملاً تازه‌ Ùˆ بی‌همانندند Ùˆ بی‌همانندی‌شان نه به معنای كشÙÛŒ خاص بلكه به معنای بیان یك رویه Ùˆ خوی٠علمی است. زیرا اعتبار Ùˆ اهمیتی كه به روش ریاضی می‌دهد- نه به صرÙÙ…Øتوای٠آن – آغاز گر تغیری واقعی در رویه Ùˆ خوی علمی در قرن پانزدهم می‌شود.
ریاضیات، چنانچه بیان كانت را به كار ببریم،«Ùخر خرد انسانی»7 است Ùˆ این موضوع از زمان اÙلاطون هرگز به طور جدی مورد مناقشه قرار نگرÙته بود. Øتی قدیس آگوستین، همانند كانت با اشتیاق زیاد از ریاضات Ùˆ "Øقایق جاودان" آن سخن می‌گÙت Ùˆ مدعی بود كه ریاضیات بی‌درنگ دری به روی ما برای ورود به جهان معقول می‌گشاید.
Øتی Ùكر یك علم ریاضی٠طبیعت به هیچ وجه برای نخستین بار در قرن‌های پانزدهم Ùˆ شانزدهم Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯. مثلاً ضرورت بررسی دقیقاً ریاضی٠نور(اÙپتیك) را راجربیكن دریاÙته بود: "در بررسی نوربدون به کار گیری مؤثر ریاضیات هیچ ثمری Øاصل نمی شود."8
Ùˆ به نظر می‌رسد كه ویلیام اÙكام پیشگام گالیله در برداشتش از علیت باشد، هنگامی كه ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ كه هیچ رویدادی را نمی‌توان [به طور از پیشی] علّت رویداد دیگری دانست: " Ùقط با تجربه Ù…ÛŒ توان دانست Ú©Ù‡ یک چیز علت چیز دیگری است Ùˆ Ùقط اگر آن چیز Øضور داشته باشد باید معلول آن ظاهر شود Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ Øضور نداشته باشد ،معلول آن نیز نباید ظاهر شود ."9
اما همه‌ی این مقایسه ‌ها كه می‌توان تعداد دیگری را نیز بدان‌ها اÙزود چیزی را اثبات نمی‌كنند. زمان طولانی پیش از رنسانس ریاضیات عنصری در Ùرهنگ بوده است، اما در رنسانس، با متÙكرانی مانند لئوناردو یا گالیله، ریاضیات نیروی Ùرهنگی جدیدی می‌شود. شدّتی كه با آن این نیروی جدید كل Øیات Ùرهنگی را پر می‌كندو آن را از درون دگرگون می‌كند باید چیز مهم جدیدی شناخته ‌شود. لئوناردو می‌گوید: « آن كسی كه قطعبت عالی ریاضیات را خوار می‌شمارد دچار پریشان اندیشی Ùˆ سردرگمی است Ùˆ هرگز نمی‌تواند تناقض‌های علوم سÙسطه آلودی را رÙع كند كه به نیزنگبازی همیشگی می‌انجامند.»9 اعتقاد گالیله نیز همین است. برای گالیله ریاضیات Ùقط یك قلمرو از شناخت نیست بلكه یگانه معیار معتبر شناخت است – سنجه‌ای است كه با آن همه‌ی دیگر چیز‌هایی كه شناخت نامیده‌ می‌شوند باید اندازه‌گیری شوند Ùˆ در برابر آن باید آزمون خود را بگذارنند. این ارزیابی جدید از اعتبار Ùˆ ارزش Ùیزیك٠ریاضی به ایده‌ی دیگری متكی است. در ÙلسÙه‌ی قرون وسطی دو شاخه شدن شناخت را می‌یابیم كه برای نخستین بار در آموزه‌های آگوستین با آن بر خورد می‌كنیم وسپس همچون رشته‌ای سرخ‌ Ùام از میان سراسر تاریخ سكولاستیسم می‌گذرد. این دو شاخه شدن شناخت عبارت از جدا شدن " علم " "scientia" از " Øكمت" ( =یعنی ما بعد الطبیعه Ùˆ الهیات ) ("sapientia") است . "علم به قلمرو طبیعت" تعلق می‌گیرد Ùˆ Øكمت به "قلمرو Ùیض الهی".
تقدم Ùˆ "برتری" بی‌چون Ùˆ چرای Øكمت بر علم Ù…Øض برای همه‌ی متÙكران قرون وسطی مسلم Ùˆ Ù…Øرز بود. 10طبق این تمایز هرگونه علم ریاضی طبیعت – اگر چنین علمی وجود می‌داشت – علم به عالم مخلوق بود Ø› بنابراین هرگز نمی‌توانست مدعی مقامی برابر با متاÙیزیك Ùˆ الهیات، یعنی علوم مربوط به امور جاودان باشد11.
همه‌ی این عقاید با گالیله كاملاً تغییر می‌كنند. از نظر گالیله Ùیزیك ریاضی صرÙاً شاخه‌ای خاص از " علم " نیست، بلكه ابزار Ùˆ شرط لازم Ùˆ وسیله‌ی ضروری برای هرگونه شناختی از Øقیقت می‌شود. بدون Ùیزیك ریاضی هیچ Øقیقتی برای بشر وجود ندارد. هر Øقیقت "Ùوق طبیعی" كه نتایج علم طبیعی را نقض كند یا بكوشد Ù…Øدودیت‌هایی برای آن قائل شود توّهم Ù…Øض است. این ایده‌‌آلی جدید بود كه گالیله برای تØقق آن مبارزه می‌كرد Ùˆ این مبارزه به Ù…Øكومیت او انجامید. برای او Ùیزیك ریاضی عنصری لازم در برداشتش از زندگی Ùˆ جهان Ùˆ نیز در تÙسیرش از كیهان شده بود.
آنچه گالیله معرÙÛŒ كرد Ùˆ مستقر ساخت هرمنوتیك (=تÙسیر) جدیدی بود. هرمنوتیك خداشناسانه‌ی قرون وسطی، Øقیقت را در متون مقدس ونیز درآن تÙسیری Ú©Ù‡ پدران كلیسا از این متون ارائه داده بودند، در اختیار داشت. هرمنوتیك انسان شناسانه‌ی اومانیست ها نیز هیچ مرجع عالیتری را جز نویسندگان كلاسیك قبول نداشت: به نظر اومانیست‌ها مقابله‌ی متون با یكدیگر، Øقیقت را به دست می‌داد Ùˆ " Øقیقت " در این متون بود. همه‌ی این ادعاها را گالیله با این سخن هجوآمیز خود مردود اعلام می‌كند: او به كپلر می‌نویسد:"این قبیل اÙراد معتقدند كه ÙلسÙÙ‡ كتابی است مانند انۀید (ویرژیل) یا اودیسه‌ی (هومر) Ùˆ Øقیقت چیزی نیست كه باید در كیهان یا در طبیعت كش٠كرد بلكه ( این سخن خود آنان است كه ) در مقابله‌ی متون، Øقیقت مكشو٠خواهد شد».12
2. همین موضوع درباره‌ی اثر كپلز « ستاره شناسی جدید‌ » نیز صادق است. عنوان این اثر كاملاً موجه است، زیرا نه Ùقط Ù…Øتوایش بلكه هم چنین روش شناسی‌اش جدید است. تصدیق این موضوع بی‌چون Ùˆ چراست كه بدون قوانین كپلر، نیوتن نمی‌توانست "سیستم جهان" خود را بنا نهد Ùˆ نمی‌توانست كتابش:" اصول ریاضی ÙلسÙه‌ی طبیعی" را بنویسد. در اهمیت جهان شمول ÙلسÙÛŒ اثر كپلر را نباید شك Ùˆ تردید كرد. اما در آثار تازه‌ای كه درباره‌ی كپلر نوشته شده‌اند به نظر می‌رسد كه تمایلی قوی وجود دارد كه بیشتر بر عناصر "عرÙانی" اندیشه‌اش تأكید ورزیده شود. البته چنین عناصری در اندیشه‌ی او وجود دارند Ùˆ بی‌شك او بیش از گالیله به سنت‌های نو اÙلاطونی Ùˆ نو Ùیثاغورسی نزدیك است. اما هنگامی كه كسانی مانند دیتریش مانكه13 می‌كوشند تا تمامی علم كپلر را از این ایده‌های عرÙانی استنتاج كنند، كوشش آنان را نه تنها غلّوآمیز بلكه عبث باید دانست. ممكن است كه ایده‌های "عرÙانی" تأثیر زیادی در رَویه‌ی شخصی كپلر گذاشته باشند؛ مثلاً رگه ÛŒ روشنی از این ایده‌های عرÙانی را در آثارش همچون: « راز كیهان نگاری» (Mysterium cosmographicum) Ùˆ "هماهنگی جهان" "Harmonia mundi" می‌توان یاÙت؛ Øتی به نظر می‌رسد كه اعتقاد او به طالع‌بینی هرگز كاملاً از میان نرÙته باشد – گرچه كپلر با بی‌تÙاوتی Ùˆ اغلب با طنزی روشن درباره‌ی اعتقادات طالع‌بینانه‌ی خود سخن می‌گوید.
اما هیچ یك از این‌ها واقعاً موضوع مهمی نیستند. رهایی واقعی علم با كار كپلر به انجام می‌رسد. Ùˆ این رهایی به این علّت می‌توانست تØقق یابد چون كپلر برای ایده‌آلی تازه Ùˆ دقیق در خصوص Øقیقت تلاش می‌كرد. كپلر خود می‌گوید كه پژوهش‌های نخستینتش درباره‌ی Øركت سیارات به Ùرضیه‌ای انجامیدند كه همه‌ی رصدهای او را با دقت كاÙÛŒ Ùرمولبندی می‌كردند: خطا [ یعنی آنچه Ùرضیه پیش‌بینی می‌كرد Ùˆ آنچه رصدها نشان می‌دادند] Ùقط Øدود هشت دقیقه بود، Ùˆ این خطا طبق عقیده‌ی رایج در آن زمان، خطایی صر٠نظر كردنی بود. اما كپلر به سبب وجود همین خطا [ یا ناخوانی میان آنچه Ùرضیه پیش‌بینی می‌كرد Ùˆ آنچه رصدها نشان می‌دادند] ناخرسند بود Ùˆ به پژوهش‌هایش ادامه داد Ùˆ چنانچه خود می‌گوید: " این هشت دقیقه سر آغاز ستاره شناسی جدید شدند."14
به این ترتیب خواسته‌ی جدید كپلر برای رÙع این ناهمخوانی Ùˆ " دقت " بیشتر بود كه موجب ارائه قوانین كپلر شد. Ùˆ بدین سان نقد تازه Ùˆ دقیقتر علمی از همه‌ی ایده‌های تصویری Ùˆ سمبلیك رشد كرد.
3. در پایان مایلم كه به مسئله‌ی‌ دیگری اشاره كنم كه مدتی است مركز" مباØثات رنسانسی " شده است. از زمانی كه بوركهارت « كش٠طبیعت Ùˆ انسان » را در دوره‌ی رنسانس Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯- یعنی از زمانی كه رنسانس ایتالیایی را این گونه تبیین كرد كه در آن دوره «انسان، Ùردی اندیشه ورز شد Ùˆ خود را چنین شناخت»15 نظر او را به دÙعات بی‌شمار تكرار كرده‌اند. آنچه "Ùردگرایی" رنسانس نامیده می‌شود اغلب ورد زبان‌ها بوده است. Ùˆ این موضوع را به آسانی می‌توان Ùهمید كه چرا این ورد زبان‌ها بودن موجب شدیدترین انتقادها نیز شده است.
اوزینگا (Huizinga) یكبار Ú¯Ùت غیر ممكن است كه "Ùردگرایی" را منØصر به رنسانس بدانیم، چون اÙرادی مانند آبلار، جان اهل سالزبوری Ùˆ ولÙرام اهل اÙشنباخ (Wolfram of Eschenbach) خارج از Ù…Øدوده‌ی رنسانس قرار می‌گیرند [Ùˆ آنان نیز Ùردگرایان بارزی بوده‌اند] .
اما ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª كه مقصود بوركهارت به این معنایی كه از آن استباط می‌كنند نبوده است. آنچه او می‌كوشید بگوید این بود كه در دوره‌ی رنسانس تأكید نسبی كه بر امر «جهان شمول» ( یاكلی ) Ùˆ بر امر "خاص" (یا جزئی) گذاشته می‌شد شروع به تغییر كرد. اكنون Ùرد در نردبان ارزش‌ها مكان Ùˆ مقام دیگری به دست می‌آورد. برای روشن شدن آنچه می‌گویم Ùقط به این بسنده می‌كنم كه نمونه‌ای بیاورم Ùˆ آن مونتنی است. "مقالات" یا "تتبعات" مونتی "ÙلسÙه‌ی" جدیدی در خصوص Ùرد Ø¢Ùرید.این موضوع كه تصویر او از آدمی خاص در مقام آدمی خاص – با همه‌ی خصوصیات ویژه‌ی خودش، Øوادث خاص خودش Ùˆ تك هنجاری‌های مخصوص به خودش-- بتواند علاقه‌ای تئوریك بر انگیزد در هیچ ÙلسÙه‌ای پیش از رنسانس شناخته شده نبود. تصویر انسان‌ها بیشتر تیپ یا "كاراكتر"هایی از نوع "شمایل" اثر تئوÙراستوس بود. مونتنی نخستین متÙكری است كه جرأت می‌كند تا از این سنت بگسلد؛ Ùˆ این گسستن را با آگاهی از آنچه انجام می‌دهد تكمیل می‌كند. آگوستین می‌توانست" اعتراÙات" خصوصی خود را بنویسد – اما ارائه تصویری از خودش، به آن معنایی كه مونتنی در آثارش ترسیم می‌كند، از نظر آگوستین ÙƒÙرگویی Ù…Øض بود. مونتنی Ù…ÛŒ نویسد: « دیگران به Ø´Ø±Ø Ø§Ù†Ø³Ø§Ù†Ù Ú©Ù„ÛŒ Ù…ÛŒ پردازند ØŒ اما من انسان را نقل Ùˆ Øکایت Ù…ÛŒ کنم؛آن انسانی Ú©Ù‡ خصوصیاتی ویژه Ùˆ نا بهنجاریهای خاص خودش را دارد. به موضوع خود چندان اطمینانی ندارم Ø› چون ØŒ گویی ØŒ انسانی را Ú©Ù‡ Øکایت Ù…ÛŒ کنم دچار مستی طبیعی است Ùˆ آنچه انجام Ù…ÛŒ دهد Ùˆ ماجراهایی Ú©Ù‡ بر او Ù…ÛŒ گذرند Øوادثی ناپایدار Ùˆ گذرا هستند. امادر همین Øوادث گذرا است Ú©Ù‡ به او توجه Ù…ÛŒ کنم Ø› زیرا او Ùقط در جنین Ù„Øظاتی وجود دارد.من هستی یا امور پایدار را تصویر نمی کنم بلکه ماجراها Ùˆ Øوادث Ù„Øظه ای را به تصویر Ù…ÛŒ کشم.من به نقل Øوادث از یک دوره تا دورۀ دیگر- یا آن چنان Ú©Ù‡ مردم Ù…ÛŒ گویند به نقل وقایع Ù‡Ùت ساله- نمی پردازم بلکه Øوادث روزمره Ùˆ Ù„Øظه ای را نقل Ù…ÛŒ کنم(...)هر انسانی با خود شرایط کامل یک انسان Ú©Ù„ÛŒ را دارد. مؤلÙان با چند نشانۀ ویژه Ùˆ عجیب Ùˆ غریب پیام خود را به مردم Ù…ÛŒ رسانند Ø› اما من بیش از هر چیز از طریق وجود Ú©Ù„ÛŒ خودم - یعنی نه در مقام یک Ù†ØÙˆÛŒ Ùˆ دستوری یا شاعر Ùˆ مشاور قضایی - بلکه در مقام آدمی به نام میشل مونتنی با دیگران ارتباط بر قرار Ù…ÛŒ کنم. من لااقل این موضوع را به عنوان یک اصل پذیرÙته ام Ú©Ù‡ انسان هرگز نمی تواند آنجه رانمی Ùهمد موضوع بررسی قرار دهد. اما من وظیÙÙ‡ ای را Ú©Ù‡ بر عهده گرÙته ام به خوبی انجام Ù…ÛŒ دهم Ø› زیرا در این خصوص داناترین Ùˆ آگاه ترین کس هستم.»16
این كه نویسنده‌ای باید جرأت تصویر كردن خودش را - با همه‌ی ویژگی‌ها ØŒ Ø®Ùلقیات Ùˆ Øوادث Ùˆ تك هنجارهایش - داشته باشد Ùˆ با این وص٠مدعی شود كه این تصویر، اهمیت Ùˆ مقام یك تصویر كلی یا جهان شمول را دارد، در Øقیقت چیز تازه‌ای بود كه در دوره‌‌ی رنسانس پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. به این ترتیب بررسی خصوصیات Ùردی‌، ارزش Ùˆ اعتباری كاملاً تازه یاÙت. بی‌سبب نبود كه " مقالات" یا "تتبعات" (Essais) مونتنی یكی از كتاب‌های مورد علاقه‌ی شكسپیر بود.
مباØثه‌ی ما درباره‌ی نوبودگی رنسانس Ùˆ كشیدن خط جداكننده‌ای میان " رنسانس " با "قرون وسطی" به نظر من از بسیاری Ù„Øاظ، مناقشه‌ای "منطقی" است نه مناقشه‌ای بر سر واقعیات تاریخی.
ایده‌هایی مانند"رنسانس " ØŒ"گوتیك" (Gothic) یا "باروك "(Baroque) ایده‌هایی هستند درباره‌ی "سبك" تاریخی. در خصوص معنای این ایده‌های "سبك"ÛŒ هنوزهم از بسیاری Ù„Øاظ ابهام وجود دارد.17
این ایده‌ها را می‌توان برای خصلت بخشیدن به جنبش‌های Ùكری Ùˆ تÙسیر آنها به كار برد؛ اما آنها واقعیات واقعی تاریخی را، كه زمانی وجود داشته‌اند؛ هرگز ارائه نمی‌دهند. "رنسانس" Ùˆ "قرون وسطی"ØŒ به سخن دقیق، ابداً نام‌هایی برای دوره‌های تاریخی نیستند؛ بلكه Ù…Ùاهیم "تیپ‌های ایده‌آل" به معنای ماكس وبری ‌اند. بنابراین نمی‌توانیم آنها را به منزله‌ی ابزاری برای تقسیم دقیق دوره‌های تاریخی به كار ببریم؛ Ùˆ نمی‌توانیم تØقیق كنیم كه در Ú†Ù‡ نقطه‌ی زمانی،" قرون وسطی" "متوقÙ" یا رنسانس" " آغاز " می‌شود.آن واقعیات تاریخی ( كه مشخصه‌ی هر كدام از این دو دوره‌ی تاریخی است ) به شیوه‌ای بسیار پیچیده‌، در هر دو دوره‌ی مشهودند.
با این وص٠تمایز میان "قرون وسطی " با "رنسانس" معنایی واقعی دارد.آنجه را با این تمایز بیان می‌كنیم Ùˆ قصد Ú¯Ùتنش را داریم این است كه از آغاز قرن پانزدهم به بعد توازن میان نیروهای خاص – یعنی جامعه، دولت، دین، كلیسا، هنر Ùˆ علم- به كندی تغییر می‌كند. اكنون نیروهایی تازه‌ از اعماق جامعه سر بر می‌كشند Ùˆ Ùشار می‌آورند تا توازن موجود را بر هم زنند؛ Ùˆ می‌دانیم كه خصلت هر Ùرهنگی به توازن میان نیروهایی متكی است كه به آن شكل بخشیده‌اند. بنابراین هر وقت مقایسه‌ای میان قرون وسطی با رنسانس می‌كنیم هرگز كاÙÛŒ نیست كه ایده‌هایی خاص یا Ù…Ùاهیم ویژه‌ای را بیرون بكشیم . آنچه را می‌خواهیم بدانیم ایده‌ی ویژه‌ای نیست بلكه اهمیت آن ایده است Ø› Ùˆ آنچه مورد توجه ما است نیرویی است كه با آن در كل ساختار Ùرهنگ عمل می‌كند. "قرون وسطی" Ùˆ "رنسانس" دو جریان بزرگ Ùˆ گسترده‌ی ایده‌ها هستند. هنگامی كه ایده‌ی ویژه‌ای را از این جریان جدا می‌كنیم، كاری كه انجام می‌دهیم مانند كاری است كه جغراÙÛŒ دان در پی‌گیری آب رودخانه به سرچشمه‌اش می‌كند. هیچ كس منكر این موضوع نمی‌شود كه این پرسش‌ها جالب Ùˆ مهم‌اند. اما آنها نه یگانه موضوع Ùˆ نه مهمترین موضوع برای مورخ اندیشه‌ها هستند. Ùˆ مورخ اندیشه‌ها می‌داند آبی كه در رودخانه جریان دارد Ùقط خیلی كند تغییر می‌كند. همین اندیشه‌ها همیشه دوباره نمایان می‌شوند Ùˆ برای قرن‌ها تداوم دارند.در باره ÛŒ نیروی سنت Ùˆ سرسختی آن نباید بیش از Øد اغراق کرد. از این دیدگاه باید دوباره Ùˆ دوباره اعلام كنیم كه زیر این خورشید هیچ چیز تازه‌ای نیست. اما مورخ اندیشه‌ها در وهله‌ی نخست نمی‌پرسد كه Ù…Øتوای این ایده‌های خاص چیست بلكه درباره‌ی كاركردشان پرس‌و‌جو می‌كند. آنچه او پژوهش می‌كند- یا باید پژوهش كند- چندان Ù…Øتوای ایده‌ها نیست بلكه دینامیك (یا نیروی پویای) آنهاست. اگر به مقایسه‌ی بالا ادامه دهیم، می‌توانیم بگوییم كه مورخ ایده‌ها نمی‌كوشد تا قطره‌های آب رودخانه را تجزیه كند بلكه تلاش می‌ورزد تا پهنا Ùˆ عمق رودخانه را اندازه بگیرد Ùˆ نیرو Ùˆ سرعت جریان آب را تعیین كند. همه‌ی این عوامل در رنسانس تغییر می‌كنند: نیروی پویای ایده‌ها ست Ú©Ù‡ تغییر كرده است.
مثلاً نمونه‌ی پیكودلامیراندولا را بررسی كنیم. در مقاله‌ای كه به تازگی در همین نشریه منتشر شد18ØŒ كوشیدم تا نشان دهم كه مسئله اختیار به پرسش‌های همیشگی ÙلسÙÙ‡ تعلق
دارد Ùˆ هیچ متÙكر ÙلسÙÛŒ Ùˆ هیچ متكلمی نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد. اما آنچه پیكو در مورد این مسئله انجام داد -یعنی طریقی كه این مسئله را در كانون دغدغه‌های ÙلسÙÛŒ Ùˆ دینی گذاشت وچنان آن را Ù¾ÛŒ گرÙت كه انگار از این كانون ØŒ در همه جهات نور ساطع Ù…ÛŒ شد – تمامآً نو Ùˆ کاملاً با اهمیت بود. به نظر من Ùقط این نوع خلاقیت Ùˆ نوبودگی را می‌توان برای رنسانس ادعا كرد. دستاورد عظیم آن چندان در Ù…Øتوای جدیدی نیست كه Ø¢Ùرید- گرجه این Ù…Øتوا نیز بی نهایت غنی است - بلکه درنیرو های جدیدی است Ú©Ù‡ آنها را بیدار کرد Ùˆ در شدت Ùˆ قوت عمل این نیروها است.
دانشگاه ییل
1- این مقاله :
»Some Remarks on the Question Of the Originality of the Renaissance«
نخست در مجله ی زیر به چاپ رسیده است:
Journal of the History of Ideas, 4, 1943, pp. 56-49.
Ùˆ سپس در مجموعه آثار كاسیرر جلد بیست Ùˆ چهارم صÙØات 175-183 تجدید چاپ شده است:
Ernst Cassirer, Gesammelte Werke, Bd. 24, Aufsatze und Kleine Schriften (1946-1941), Felix Meiner Verlag, Hamburg, 2007, S. 175-183.
2 Cf.Leonard Bloomfield, Language (Chap.24-20), 2nd ed., rev., London 1935, pp.443-346.
3 Cf. Dana Bennett Durand, Tradition and Innovation in Fifteenth Century Italy. “Il Primato dell’ Italia†in the Field of science,
در مجله ی:
Journal of the History of Ideas, 4(1943), pp.20-1; p.6.
4 John Herman Randall, Jr., The Development of Scientific Method in the School of Padua,
در مجله ی:
Journal of the History of Ideas, 1, 1940, pp. 206-177.
Ùˆ:
Philip Paul Wiener, The Tradition behind Galileo’s Methodology,
در مجله ی:
Osiris, 1, 1936, pp.746-733.
5 Das Erkenntnisproblem in der Philosophie und Wissenschaft der neueren Zeit, vol. 1, 2nd ed., rev. Berlin 1911, pp.136f.
6 Galilei, Discorsi e dimostrazioni mathematiche intorno a due nuove scienze, Opere vol. XIII, p.148.
7 Immanuel Kant, Kritik der reinen Vernunft, Werke, Berlin 1913, (Bd. iii), S. 333.
8 Roger Bacon, The »Opus Majus« (pt. 4, dist. 2, chap.1). ed. By John Henry Bridges, Vol. 1, Oxford 1900, p.110.
9 Cf. Galileo Galileo, Il Saggiatore,
در:
Opere, Vol. IV, pp. 369-145: P.216:
" ...آن چیزی رامی توان علت چیز دیگری دانست Ú©Ù‡ ( همیشه )در Ù¾ÛŒ آن همان معلول بیاید Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ آن چیز Øضور نداشته باشد باید آن معلول آن نیز ظاهر نشود..."
»[…] quella e non altra si debba proprimente stimar causa, la qual posta segue sempre I’ effetto, e rimossa si rimuove […]«.
10 Jean Paul Richter (ed), Works of Leonardo da Vinci (2vols., London, 1833), No. 1157.
11 Aurelius Augustine, De trinitate libri XV (Bk. 12, chap.15), Opera Omnia, ed. By Jacques-Paul Migne, Vol. VIII, Paris 1886, col. 1098-819: col. 1012.
12 - Bonaventura, Itinerarium mentis in Deum,
در:
Opera Omnia, Vol. V, Florence 1891, pp. 316-293.
-14 برای آگاهی از جزییات بیشتر رجوع كنید به این مقاله از نویسنده:
E.Cassirer, » Wahrheitsbegriff und Wahrheitsproblem bei Galilei « in: Scientia (1937), pp.130-121 & 193-185.
13 - Dietrich Mahnke, Unendliche Sphäre und Allmittelpunkt. Beitrage Zur Genealogie der mathematischen Mystik, Halle on the saale 1937 (Deutsche Vierteljahrsschrift fur literaturwissenschaft und Geistesgeschichte, vol . 23)
برای نقد این كتاب رجوع كنید به این مقاله‌ی از نویسنده:
E,Cassirer, Mathematische Mytik und mathematische Naturwissenschaft« in:Lychnos (1940), pp.248-265.
14 - Johannes Kepler, Astronomia nova, Opera Omnia, Bd. III, S. 135-508: S. 258.
15- Jacob Burkhardt, Die Kultur der Renaissance in Italien. Ein Versuch (Kap. 4: Die Entdeckung der welt und des menschen) (Gesamtausgabe, Bd. V, hrsg. V Werner Kaegi), Berlin/Leipzig, 1930, s. 202 u. 95.
16-Michel de Montaigne ,Du repentir(Bk.3.chaper.2), in : Essais , avec les notes de tous pp.220-222 .les commentateurs , ed. By Joseph-Victor Le Clerc , vol. ii,Paris 1836 , pp.220-239;
- كوشیده ام تا این خصلت را در كتاب زیر كه به تازگی منتشر شده است تØلیل كنم Ùˆ روشن سازم -17
E.Cassirer, Zur Logik der Kulturwissenschaften, funf studien., Gotenburg 1942 (Goteborgs
Högskolas Årsskrift, Vol. 48, 1942:1)
18 - E. Cassirer, » Giovanni Pico dell Mirandola. A Study in the History of Renissance Ideas « ,
در:
Journals of the History of Ideas 3 (1942), pp. 123-144 and 319-346.