چند نكته درباره‌ی پرسش نوبودگی رنسانس
مقالۀ زیر Ø§ÙØ²ÙˆØ¯Û€ مترجم بر ترجمۀ خود از کتاب " ÙØ±Ø¯ Ùˆ کیهان در ÙلسÙÛ€ رنسانس " اثر ارنست کاسیرر است Ú©Ù‡ نشر ماهی آن را در تیر ماه 1391 منتشر کرده است.
چند نكته درباره‌ی پرسش نوبودگی رنسانس1
ارنست كاسیرر
از دعوت صمیمانه‌ی ویراستاران « مجله‌ی تاریخ اندیشه‌ها » (Journal of History of Ideas ) بسیار سپاسگزارم Ùˆ خشنودم از این كه در Ø¨ØØ« «نوبودگی رنسانس» شركت می‌كنم. اما ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ù… كه در اینجا درباره‌ی این موضوع خود را به تكرار نظریاتم Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ نكنم؛ زیرا كه آنها را در كتاب‌هایم Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù… Ùˆ نمی‌خواهم كه با دلایل تازه آنها را توجیه كنم. اگر این پرسش هنوز هم چندان روشن نشده است Ùˆ اگر این پرسش هنوز هم پاسخ‌های كاملاً متضادی Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØª می‌دارد، به نظر من، سبب آن نه اختلا٠نظر درباره‌ی خود مدارك تاریخی بلكه Ùقدان نظری ÙˆØ§Ø¶Ø Ø¯Ø± خصوص مسئله Ùˆ روش بررسی در تاریخ اندیشه‌ها است این نكته در مقاله‌های دوراند (Dorand) Ùˆ بارون (Baron) به ÙˆØ¶ÙˆØ Ú¯ÙØªÙ‡ شده است. نكته‌های زیر را ØµØ±ÙØ§Ù‹ به منظور گسترش آنچه این دو نویسنده در این خصوص Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ بیان می‌كنم.
هر واژه‌شناسی با پدیده‌ای كه " تغییر معنایی " ( semantic change) می‌نامیم آشناست. برای زبان‌شناسی تغییر آوایی (phonetic) Ùˆ تغییر قیاسی (analogic) Ùˆ تغییر معنایی، یگانه وسایل ممكن برای تبیین واقعیات زبان‌اند.2 در تغییر معنایی، ممكن است شكل‌های كهنه‌ی زبان تا مدتی طولانی ØÙظ شوند اما معنایشان تغییر كنند Ùˆ گاهی اوقات نیز ØØªÛŒ ممكن است كه معنایشان كاملاً وارونه شوند. این " تغییر معنایی " در قلمرو تاریخ نیز صادق است. اما تعیین" معنای" تاریخی یك «ایده»ی ارائه شده به آسانی تعیین معنای زبان شناختی یك واژه نیست. این تعیین معنا همیشه مستلزم تØÙ„یلی دشوار Ùˆ Ø·Ø§Ù‚Øªâ€ŒÙØ±Ø³Ø§ است. در اینجا از وارد شدن به جزئیات این پرسش مهم خودداری می‌كنم اما مایلم تا منظور خود را در خصوص چند موردی كه در آثار جدیدی كه درباره‌ی رنسانس انتشار ÛŒØ§ÙØªÙ‡ Ùˆ به ØªÙØµÛŒÙ„ به Ø¨ØØ« گذشته‌ شده‌اند، Ùˆ در ØØ§Ù„ ØØ§Ø¶Ø± به نظر می‌رسد كه مورد توجه‌اند، روشن كنم.
.1 اكنون پیشگامان علم٠گالیله نسبت به چند دهه پیش دقیق‌تر شناخته‌شده‌اند. چهل سال پیش هنگامی كه پژوهش‌های خود را درباره‌ی گالیله آغاز كردم این قلمرو، وسیعاً سرزمینی بسیار ناشناخته بود. اما در این قلمرو بررسی‌های دوهم (Duhem) نقطه‌ی چرخشی بودند.3بر اثر این پژوهش ها روشن شد كه نظریه‌ی ارسطو درباره‌ی ØØ±ÙƒØª در قرن شانزدهم دیگر مرجعیت بی‌چون Ùˆ چرایی را كه اغلب به آن نسبت می‌دهند نداشته است. اكنون می‌دانیم كه مدت زمانی طولانی پیش از گالیله نظریه‌ی نیروی Ù…ØØ±Ùƒ "(impetus) وجود داشته است كه از بسیاری جهات راه را برای نظریه‌ی دینامیك گالیله هموار كرده بود. پیشگامان نظریه‌ی گالیله درباره‌ی روش نیز كاملاً Ùˆ دقیقاً بررسی شده‌اند.4 به روشنی به یاد می‌آورم كه چگونه Ø´Ú¯ÙØªâ€ŒØ²Ø¯Ù‡ شدم هنگامی كه آثار زابارلا (zabarella) را مطالعه می‌كردم Ùˆ به بیان ØµØ±ÛŒØ ØªÙØ§ÙˆØª میان روش‌ "تركیبی" "compositive" Ùˆ روش "تجزیه‌ای" "resolutive" رسیدم كه با برداشت گالیله در همین خصوص، شباهت Ùوق‌العاده‌ای داشت. در بررسی‌ام از مسئله شناخت تأكید زیادی بر این تشابه گذاشتم كه به نظرم از دیدگاه تاریخی خیلی مهم می‌رسید.5 اما در اینجا زابارلا Ùقط ØÙ„قه‌ای در زنجیره‌ای بزرگ از سنتی یك صد ساله بود كه از میان تاریخ مكتب پادوآ می‌گذشت، Ùˆ موضوع اخیر را از پژوهش‌های Ù¾Ø±ÙˆÙØ³ÙˆØ± راندل (Randell) آموختم.
اما آیا همه‌ی این شواهد Ùˆ مدارك تاریخی می‌توانند اعتقاد ما را به نوآوری علمی بی‌مانند گالیله جداً متزلزل كنند؟ نه، بر عكس معتقدم كه این مدارك Ùقط می‌توانند این اعتقاد را قوی‌تر Ùˆ آن را با دلایل جدید ØÙ…ایت كنند. گالیله در ادعای خود كاملاً Ù…ØÙ‚ بود هنگامی كه در كتابش:" Ú¯ÙØªÚ¯ÙˆÙ‡Ø§ÛŒÛŒ درباره‌ی دو علم جدید"ØŒ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ كه او « علم خیلی جدیدی را درباره‌ی موضوع بسیار كهنی ارائه می‌دهد»6. اثری مانند « دینامیك » گالیله نمی‌توانست یك باره ØŒ مانند آتنه از سر زئوس متولد شود بلكه به تمهیداتی تدریجی، Ú†Ù‡ از Ù„ØØ§Ø¸ تجربی Ùˆ Ú†Ù‡ از Ù„ØØ§Ø¸ منطقی Ùˆ روش شناختی ØŒ نیاز داشت.
اما گالیله به همه‌ی این عناصر ØØ§Ø¶Ø± Ùˆ آماده، چیز كاملاً تازه‌ای Ø§ÙØ²ÙˆØ¯. هیچ‌كس پیش از او نتوانسته بود از « روش تجزیه Ùˆ تركیب » چنان Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡â€ŒØ§ÛŒ بكند كه گالیله در نشان دادن قوانین سقوط اجسام یا در كش٠سهمی بودن شكل ØØ±ÙƒØª پرتابه‌ها كرد. همه‌ی این دستاورد‌ها كاملاً تازه‌ Ùˆ بی‌همانندند Ùˆ بی‌همانندی‌شان نه به معنای كشÙÛŒ خاص بلكه به معنای بیان یك رویه Ùˆ خوی٠علمی است. زیرا اعتبار Ùˆ اهمیتی كه به روش ریاضی می‌دهد- نه به صرÙÙ…ØØªÙˆØ§ÛŒÙ آن – آغاز گر تغیری واقعی در رویه Ùˆ خوی علمی در قرن پانزدهم می‌شود.
ریاضیات، چنانچه بیان كانت را به كار Ø¨Ø¨Ø±ÛŒÙ…ØŒÂ«ÙØ®Ø± خرد انسانی»7 است Ùˆ این موضوع از زمان اÙلاطون هرگز به طور جدی مورد مناقشه قرار Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود. ØØªÛŒ قدیس آگوستین، همانند كانت با اشتیاق زیاد از ریاضات Ùˆ "ØÙ‚ایق جاودان" آن سخن Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª Ùˆ مدعی بود كه ریاضیات بی‌درنگ دری به روی ما برای ورود به جهان معقول می‌گشاید.
ØØªÛŒ Ùكر یك علم ریاضی٠طبیعت به هیچ وجه برای نخستین بار در قرن‌های پانزدهم Ùˆ شانزدهم Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯. مثلاً ضرورت بررسی دقیقاً ریاضی٠نور(اÙپتیك) را راجربیكن Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØªÙ‡ بود: "در بررسی نوربدون به کار گیری مؤثر ریاضیات هیچ ثمری ØØ§ØµÙ„ نمی شود."8
Ùˆ به نظر می‌رسد كه ویلیام اÙكام پیشگام گالیله در برداشتش از علیت باشد، هنگامی كه ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ كه هیچ رویدادی را نمی‌توان [به طور از پیشی] علّت رویداد دیگری دانست: " Ùقط با تجربه Ù…ÛŒ توان دانست Ú©Ù‡ یک چیز علت چیز دیگری است Ùˆ Ùقط اگر آن چیز ØØ¶ÙˆØ± داشته باشد باید معلول آن ظاهر شود Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ ØØ¶ÙˆØ± نداشته باشد ،معلول آن نیز نباید ظاهر شود ."9
اما همه‌ی این مقایسه ‌ها كه می‌توان تعداد دیگری را نیز بدان‌ها Ø§ÙØ²ÙˆØ¯ چیزی را اثبات نمی‌كنند. زمان طولانی پیش از رنسانس ریاضیات عنصری در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ بوده است، اما در رنسانس، با متÙكرانی مانند لئوناردو یا گالیله، ریاضیات نیروی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ جدیدی می‌شود. شدّتی كه با آن این نیروی جدید كل ØÛŒØ§Øª ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ را پر می‌كندو آن را از درون دگرگون می‌كند باید چیز مهم جدیدی شناخته ‌شود. لئوناردو می‌گوید: « آن كسی كه قطعبت عالی ریاضیات را خوار می‌شمارد دچار پریشان اندیشی Ùˆ سردرگمی است Ùˆ هرگز نمی‌تواند تناقض‌های علوم Ø³ÙØ³Ø·Ù‡ آلودی را Ø±ÙØ¹ كند كه به نیزنگبازی همیشگی می‌انجامند.»9 اعتقاد گالیله نیز همین است. برای گالیله ریاضیات Ùقط یك قلمرو از شناخت نیست بلكه یگانه معیار معتبر شناخت است – سنجه‌ای است كه با آن همه‌ی دیگر چیز‌هایی كه شناخت نامیده‌ می‌شوند باید اندازه‌گیری شوند Ùˆ در برابر آن باید آزمون خود را بگذارنند. این ارزیابی جدید از اعتبار Ùˆ ارزش Ùیزیك٠ریاضی به ایده‌ی دیگری متكی است. در ÙلسÙه‌ی قرون وسطی دو شاخه شدن شناخت را می‌یابیم كه برای نخستین بار در آموزه‌های آگوستین با آن بر خورد می‌كنیم وسپس همچون رشته‌ای سرخ‌ ÙØ§Ù… از میان سراسر تاریخ سكولاستیسم می‌گذرد. این دو شاخه شدن شناخت عبارت از جدا شدن " علم " "scientia" از " ØÙƒÙ…ت" ( =یعنی ما بعد الطبیعه Ùˆ الهیات ) ("sapientia") است . "علم به قلمرو طبیعت" تعلق می‌گیرد Ùˆ ØÙƒÙ…ت به "قلمرو Ùیض الهی".
تقدم Ùˆ "برتری" بی‌چون Ùˆ چرای ØÙƒÙ…ت بر علم Ù…ØØ¶ برای همه‌ی متÙكران قرون وسطی مسلم Ùˆ Ù…ØØ±Ø² بود. 10طبق این تمایز هرگونه علم ریاضی طبیعت – اگر چنین علمی وجود می‌داشت – علم به عالم مخلوق بود Ø› بنابراین هرگز نمی‌توانست مدعی مقامی برابر با متاÙیزیك Ùˆ الهیات، یعنی علوم مربوط به امور جاودان باشد11.
همه‌ی این عقاید با گالیله كاملاً تغییر می‌كنند. از نظر گالیله Ùیزیك ریاضی ØµØ±ÙØ§Ù‹ شاخه‌ای خاص از " علم " نیست، بلكه ابزار Ùˆ شرط لازم Ùˆ وسیله‌ی ضروری برای هرگونه شناختی از ØÙ‚یقت می‌شود. بدون Ùیزیك ریاضی هیچ ØÙ‚یقتی برای بشر وجود ندارد. هر ØÙ‚یقت "Ùوق طبیعی" كه نتایج علم طبیعی را نقض كند یا بكوشد Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒÛŒ برای آن قائل شود توّهم Ù…ØØ¶ است. این ایده‌‌آلی جدید بود كه گالیله برای تØÙ‚Ù‚ آن مبارزه می‌كرد Ùˆ این مبارزه به Ù…ØÙƒÙˆÙ…یت او انجامید. برای او Ùیزیك ریاضی عنصری لازم در برداشتش از زندگی Ùˆ جهان Ùˆ نیز در ØªÙØ³ÛŒØ±Ø´ از كیهان شده بود.
آنچه گالیله معرÙÛŒ كرد Ùˆ مستقر ساخت هرمنوتیك (=ØªÙØ³ÛŒØ±) جدیدی بود. هرمنوتیك خداشناسانه‌ی قرون وسطی، ØÙ‚یقت را در متون مقدس ونیز درآن ØªÙØ³ÛŒØ±ÛŒ Ú©Ù‡ پدران كلیسا از این متون ارائه داده بودند، در اختیار داشت. هرمنوتیك انسان شناسانه‌ی اومانیست ها نیز هیچ مرجع عالیتری را جز نویسندگان كلاسیك قبول نداشت: به نظر اومانیست‌ها مقابله‌ی متون با یكدیگر، ØÙ‚یقت را به دست می‌داد Ùˆ " ØÙ‚یقت " در این متون بود. همه‌ی این ادعاها را گالیله با این سخن هجوآمیز خود مردود اعلام می‌كند: او به كپلر می‌نویسد:"این قبیل Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ معتقدند كه ÙلسÙÙ‡ كتابی است مانند انۀید (ویرژیل) یا اودیسه‌ی (هومر) Ùˆ ØÙ‚یقت چیزی نیست كه باید در كیهان یا در طبیعت كش٠كرد بلكه ( این سخن خود آنان است كه ) در مقابله‌ی متون، ØÙ‚یقت مكشو٠خواهد شد».12
2. همین موضوع درباره‌ی اثر كپلز « ستاره شناسی جدید‌ » نیز صادق است. عنوان این اثر كاملاً موجه است، زیرا نه Ùقط Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒØ´ بلكه هم چنین روش شناسی‌اش جدید است. تصدیق این موضوع بی‌چون Ùˆ چراست كه بدون قوانین كپلر، نیوتن نمی‌توانست "سیستم جهان" خود را بنا نهد Ùˆ نمی‌توانست كتابش:" اصول ریاضی ÙلسÙه‌ی طبیعی" را بنویسد. در اهمیت جهان شمول ÙلسÙÛŒ اثر كپلر را نباید شك Ùˆ تردید كرد. اما در آثار تازه‌ای كه درباره‌ی كپلر نوشته شده‌اند به نظر می‌رسد كه تمایلی قوی وجود دارد كه بیشتر بر عناصر "Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ" اندیشه‌اش تأكید ورزیده شود. البته چنین عناصری در اندیشه‌ی او وجود دارند Ùˆ بی‌شك او بیش از گالیله به سنت‌های نو اÙلاطونی Ùˆ نو Ùیثاغورسی نزدیك است. اما هنگامی كه كسانی مانند دیتریش مانكه13 می‌كوشند تا تمامی علم كپلر را از این ایده‌های Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ استنتاج كنند، كوشش آنان را نه تنها غلّوآمیز بلكه عبث باید دانست. ممكن است كه ایده‌های "Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ" تأثیر زیادی در رَویه‌ی شخصی كپلر گذاشته باشند؛ مثلاً رگه ÛŒ روشنی از این ایده‌های Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ را در آثارش همچون: « راز كیهان نگاری» (Mysterium cosmographicum) Ùˆ "هماهنگی جهان" "Harmonia mundi" می‌توان ÛŒØ§ÙØªØ› ØØªÛŒ به نظر می‌رسد كه اعتقاد او به طالع‌بینی هرگز كاملاً از میان Ù†Ø±ÙØªÙ‡ باشد – گرچه كپلر با Ø¨ÛŒâ€ŒØªÙØ§ÙˆØªÛŒ Ùˆ اغلب با طنزی روشن درباره‌ی اعتقادات طالع‌بینانه‌ی خود سخن می‌گوید.
اما هیچ یك از این‌ها واقعاً موضوع مهمی نیستند. رهایی واقعی علم با كار كپلر به انجام می‌رسد. Ùˆ این رهایی به این علّت می‌توانست تØÙ‚Ù‚ یابد چون كپلر برای ایده‌آلی تازه Ùˆ دقیق در خصوص ØÙ‚یقت تلاش می‌كرد. كپلر خود می‌گوید كه پژوهش‌های نخستینتش درباره‌ی ØØ±ÙƒØª سیارات به ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡â€ŒØ§ÛŒ انجامیدند كه همه‌ی رصدهای او را با دقت كاÙÛŒ ÙØ±Ù…ولبندی می‌كردند: خطا [ یعنی آنچه ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡ پیش‌بینی می‌كرد Ùˆ آنچه رصدها نشان می‌دادند] Ùقط ØØ¯ÙˆØ¯ هشت دقیقه بود، Ùˆ این خطا طبق عقیده‌ی رایج در آن زمان، خطایی صر٠نظر كردنی بود. اما كپلر به سبب وجود همین خطا [ یا ناخوانی میان آنچه ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡ پیش‌بینی می‌كرد Ùˆ آنچه رصدها نشان می‌دادند] ناخرسند بود Ùˆ به پژوهش‌هایش ادامه داد Ùˆ چنانچه خود می‌گوید: " این هشت دقیقه سر آغاز ستاره شناسی جدید شدند."14
به این ترتیب خواسته‌ی جدید كپلر برای Ø±ÙØ¹ این ناهمخوانی Ùˆ " دقت " بیشتر بود كه موجب ارائه قوانین كپلر شد. Ùˆ بدین سان نقد تازه Ùˆ دقیقتر علمی از همه‌ی ایده‌های تصویری Ùˆ سمبلیك رشد كرد.
3. در پایان مایلم كه به مسئله‌ی‌ دیگری اشاره كنم كه مدتی است مركز" Ù…Ø¨Ø§ØØ«Ø§Øª رنسانسی " شده است. از زمانی كه بوركهارت « كش٠طبیعت Ùˆ انسان » را در دوره‌ی رنسانس Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯- یعنی از زمانی كه رنسانس ایتالیایی را این گونه تبیین كرد كه در آن دوره «انسان، ÙØ±Ø¯ÛŒ اندیشه ورز شد Ùˆ خود را چنین شناخت»15 نظر او را به Ø¯ÙØ¹Ø§Øª بی‌شمار تكرار كرده‌اند. آنچه "ÙØ±Ø¯Ú¯Ø±Ø§ÛŒÛŒ" رنسانس نامیده می‌شود اغلب ورد زبان‌ها بوده است. Ùˆ این موضوع را به آسانی می‌توان Ùهمید كه چرا این ورد زبان‌ها بودن موجب شدیدترین انتقادها نیز شده است.
اوزینگا (Huizinga) یكبار Ú¯ÙØª غیر ممكن است كه "ÙØ±Ø¯Ú¯Ø±Ø§ÛŒÛŒ" را Ù…Ù†ØØµØ± به رنسانس بدانیم، چون Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ÛŒ مانند آبلار، جان اهل سالزبوری Ùˆ ÙˆÙ„ÙØ±Ø§Ù… اهل Ø§ÙØ´Ù†Ø¨Ø§Ø® (Wolfram of Eschenbach) خارج از Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡â€ŒÛŒ رنسانس قرار می‌گیرند [Ùˆ آنان نیز ÙØ±Ø¯Ú¯Ø±Ø§ÛŒØ§Ù† بارزی بوده‌اند] .
اما ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª كه مقصود بوركهارت به این معنایی كه از آن استباط می‌كنند نبوده است. آنچه او می‌كوشید بگوید این بود كه در دوره‌ی رنسانس تأكید نسبی كه بر امر «جهان شمول» ( یاكلی ) Ùˆ بر امر "خاص" (یا جزئی) گذاشته می‌شد شروع به تغییر كرد. اكنون ÙØ±Ø¯ در نردبان ارزش‌ها مكان Ùˆ مقام دیگری به دست می‌آورد. برای روشن شدن آنچه می‌گویم Ùقط به این بسنده می‌كنم كه نمونه‌ای بیاورم Ùˆ آن مونتنی است. "مقالات" یا "تتبعات" مونتی "ÙلسÙه‌ی" جدیدی در خصوص ÙØ±Ø¯ Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯.این موضوع كه تصویر او از آدمی خاص در مقام آدمی خاص – با همه‌ی خصوصیات ویژه‌ی خودش، ØÙˆØ§Ø¯Ø« خاص خودش Ùˆ تك هنجاری‌های مخصوص به خودش-- بتواند علاقه‌ای تئوریك بر انگیزد در هیچ ÙلسÙه‌ای پیش از رنسانس شناخته شده نبود. تصویر انسان‌ها بیشتر تیپ یا "كاراكتر"هایی از نوع "شمایل" اثر ØªØ¦ÙˆÙØ±Ø§Ø³ØªÙˆØ³ بود. مونتنی نخستین متÙكری است كه جرأت می‌كند تا از این سنت بگسلد؛ Ùˆ این گسستن را با آگاهی از آنچه انجام می‌دهد تكمیل می‌كند. آگوستین می‌توانست" Ø§Ø¹ØªØ±Ø§ÙØ§Øª" خصوصی خود را بنویسد – اما ارائه تصویری از خودش، به آن معنایی كه مونتنی در آثارش ترسیم می‌كند، از نظر آگوستین ÙƒÙØ±Ú¯ÙˆÛŒÛŒ Ù…ØØ¶ بود. مونتنی Ù…ÛŒ نویسد: « دیگران به Ø´Ø±Ø Ø§Ù†Ø³Ø§Ù†Ù Ú©Ù„ÛŒ Ù…ÛŒ پردازند ØŒ اما من انسان را نقل Ùˆ ØÚ©Ø§ÛŒØª Ù…ÛŒ کنم؛آن انسانی Ú©Ù‡ خصوصیاتی ویژه Ùˆ نا بهنجاریهای خاص خودش را دارد. به موضوع خود چندان اطمینانی ندارم Ø› چون ØŒ گویی ØŒ انسانی را Ú©Ù‡ ØÚ©Ø§ÛŒØª Ù…ÛŒ کنم دچار مستی طبیعی است Ùˆ آنچه انجام Ù…ÛŒ دهد Ùˆ ماجراهایی Ú©Ù‡ بر او Ù…ÛŒ گذرند ØÙˆØ§Ø¯Ø«ÛŒ ناپایدار Ùˆ گذرا هستند. امادر همین ØÙˆØ§Ø¯Ø« گذرا است Ú©Ù‡ به او توجه Ù…ÛŒ کنم Ø› زیرا او Ùقط در جنین Ù„ØØ¸Ø§ØªÛŒ وجود دارد.من هستی یا امور پایدار را تصویر نمی کنم بلکه ماجراها Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« Ù„ØØ¸Ù‡ ای را به تصویر Ù…ÛŒ کشم.من به نقل ØÙˆØ§Ø¯Ø« از یک دوره تا دورۀ دیگر- یا آن چنان Ú©Ù‡ مردم Ù…ÛŒ گویند به نقل وقایع Ù‡ÙØª ساله- نمی پردازم بلکه ØÙˆØ§Ø¯Ø« روزمره Ùˆ Ù„ØØ¸Ù‡ ای را نقل Ù…ÛŒ کنم(...)هر انسانی با خود شرایط کامل یک انسان Ú©Ù„ÛŒ را دارد. Ù…Ø¤Ù„ÙØ§Ù† با چند نشانۀ ویژه Ùˆ عجیب Ùˆ غریب پیام خود را به مردم Ù…ÛŒ رسانند Ø› اما من بیش از هر چیز از طریق وجود Ú©Ù„ÛŒ خودم - یعنی نه در مقام یک Ù†ØÙˆÛŒ Ùˆ دستوری یا شاعر Ùˆ مشاور قضایی - بلکه در مقام آدمی به نام میشل مونتنی با دیگران ارتباط بر قرار Ù…ÛŒ کنم. من لااقل این موضوع را به عنوان یک اصل Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ‡ ام Ú©Ù‡ انسان هرگز نمی تواند آنجه رانمی Ùهمد موضوع بررسی قرار دهد. اما من وظیÙÙ‡ ای را Ú©Ù‡ بر عهده Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ ام به خوبی انجام Ù…ÛŒ دهم Ø› زیرا در این خصوص داناترین Ùˆ آگاه ترین کس هستم.»16
این كه نویسنده‌ای باید جرأت تصویر كردن خودش را - با همه‌ی ویژگی‌ها ØŒ Ø®Ùلقیات Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« Ùˆ تك هنجارهایش - داشته باشد Ùˆ با این وص٠مدعی شود كه این تصویر، اهمیت Ùˆ مقام یك تصویر كلی یا جهان شمول را دارد، در ØÙ‚یقت چیز تازه‌ای بود كه در دوره‌‌ی رنسانس پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. به این ترتیب بررسی خصوصیات ÙØ±Ø¯ÛŒâ€ŒØŒ ارزش Ùˆ اعتباری كاملاً تازه ÛŒØ§ÙØª. بی‌سبب نبود كه " مقالات" یا "تتبعات" (Essais) مونتنی یكی از كتاب‌های مورد علاقه‌ی شكسپیر بود.
Ù…Ø¨Ø§ØØ«Ù‡â€ŒÛŒ ما درباره‌ی نوبودگی رنسانس Ùˆ كشیدن خط جداكننده‌ای میان " رنسانس " با "قرون وسطی" به نظر من از بسیاری Ù„ØØ§Ø¸ØŒ مناقشه‌ای "منطقی" است نه مناقشه‌ای بر سر واقعیات تاریخی.
ایده‌هایی مانند"رنسانس " ØŒ"گوتیك" (Gothic) یا "باروك "(Baroque) ایده‌هایی هستند درباره‌ی "سبك" تاریخی. در خصوص معنای این ایده‌های "سبك"ÛŒ هنوزهم از بسیاری Ù„ØØ§Ø¸ ابهام وجود دارد.17
این ایده‌ها را می‌توان برای خصلت بخشیدن به جنبش‌های Ùكری Ùˆ ØªÙØ³ÛŒØ± آنها به كار برد؛ اما آنها واقعیات واقعی تاریخی را، كه زمانی وجود داشته‌اند؛ هرگز ارائه نمی‌دهند. "رنسانس" Ùˆ "قرون وسطی"ØŒ به سخن دقیق، ابداً نام‌هایی برای دوره‌های تاریخی نیستند؛ بلكه Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… "تیپ‌های ایده‌آل" به معنای ماكس وبری ‌اند. بنابراین نمی‌توانیم آنها را به منزله‌ی ابزاری برای تقسیم دقیق دوره‌های تاریخی به كار ببریم؛ Ùˆ نمی‌توانیم تØÙ‚یق كنیم كه در Ú†Ù‡ نقطه‌ی زمانی،" قرون وسطی" "متوقÙ" یا رنسانس" " آغاز " می‌شود.آن واقعیات تاریخی ( كه مشخصه‌ی هر كدام از این دو دوره‌ی تاریخی است ) به شیوه‌ای بسیار پیچیده‌، در هر دو دوره‌ی مشهودند.
با این وص٠تمایز میان "قرون وسطی " با "رنسانس" معنایی واقعی دارد.آنجه را با این تمایز بیان می‌كنیم Ùˆ قصد Ú¯ÙØªÙ†Ø´ را داریم این است كه از آغاز قرن پانزدهم به بعد توازن میان نیروهای خاص – یعنی جامعه، دولت، دین، كلیسا، هنر Ùˆ علم- به كندی تغییر می‌كند. اكنون نیروهایی تازه‌ از اعماق جامعه سر بر می‌كشند Ùˆ ÙØ´Ø§Ø± می‌آورند تا توازن موجود را بر هم زنند؛ Ùˆ می‌دانیم كه خصلت هر ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ به توازن میان نیروهایی متكی است كه به آن شكل بخشیده‌اند. بنابراین هر وقت مقایسه‌ای میان قرون وسطی با رنسانس می‌كنیم هرگز كاÙÛŒ نیست كه ایده‌هایی خاص یا Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… ویژه‌ای را بیرون بكشیم . آنچه را می‌خواهیم بدانیم ایده‌ی ویژه‌ای نیست بلكه اهمیت آن ایده است Ø› Ùˆ آنچه مورد توجه ما است نیرویی است كه با آن در كل ساختار ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عمل می‌كند. "قرون وسطی" Ùˆ "رنسانس" دو جریان بزرگ Ùˆ گسترده‌ی ایده‌ها هستند. هنگامی كه ایده‌ی ویژه‌ای را از این جریان جدا می‌كنیم، كاری كه انجام می‌دهیم مانند كاری است كه جغراÙÛŒ دان در پی‌گیری آب رودخانه به سرچشمه‌اش می‌كند. هیچ كس منكر این موضوع نمی‌شود كه این پرسش‌ها جالب Ùˆ مهم‌اند. اما آنها نه یگانه موضوع Ùˆ نه مهمترین موضوع برای مورخ اندیشه‌ها هستند. Ùˆ مورخ اندیشه‌ها می‌داند آبی كه در رودخانه جریان دارد Ùقط خیلی كند تغییر می‌كند. همین اندیشه‌ها همیشه دوباره نمایان می‌شوند Ùˆ برای قرن‌ها تداوم دارند.در باره ÛŒ نیروی سنت Ùˆ سرسختی آن نباید بیش از ØØ¯ اغراق کرد. از این دیدگاه باید دوباره Ùˆ دوباره اعلام كنیم كه زیر این خورشید هیچ چیز تازه‌ای نیست. اما مورخ اندیشه‌ها در وهله‌ی نخست نمی‌پرسد كه Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ این ایده‌های خاص چیست بلكه درباره‌ی كاركردشان پرس‌و‌جو می‌كند. آنچه او پژوهش می‌كند- یا باید پژوهش كند- چندان Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ ایده‌ها نیست بلكه دینامیك (یا نیروی پویای) آنهاست. اگر به مقایسه‌ی بالا ادامه دهیم، می‌توانیم بگوییم كه مورخ ایده‌ها نمی‌كوشد تا قطره‌های آب رودخانه را تجزیه كند بلكه تلاش می‌ورزد تا پهنا Ùˆ عمق رودخانه را اندازه بگیرد Ùˆ نیرو Ùˆ سرعت جریان آب را تعیین كند. همه‌ی این عوامل در رنسانس تغییر می‌كنند: نیروی پویای ایده‌ها ست Ú©Ù‡ تغییر كرده است.
مثلاً نمونه‌ی پیكودلامیراندولا را بررسی كنیم. در مقاله‌ای كه به تازگی در همین نشریه منتشر شد18ØŒ كوشیدم تا نشان دهم كه مسئله اختیار به پرسش‌های همیشگی ÙلسÙÙ‡ تعلق
دارد Ùˆ هیچ متÙكر ÙلسÙÛŒ Ùˆ هیچ متكلمی نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد. اما آنچه پیكو در مورد این مسئله انجام داد -یعنی طریقی كه این مسئله را در كانون دغدغه‌های ÙلسÙÛŒ Ùˆ دینی گذاشت وچنان آن را Ù¾ÛŒ Ú¯Ø±ÙØª كه انگار از این كانون ØŒ در همه جهات نور ساطع Ù…ÛŒ شد – تمامآً نو Ùˆ کاملاً با اهمیت بود. به نظر من Ùقط این نوع خلاقیت Ùˆ نوبودگی را می‌توان برای رنسانس ادعا كرد. دستاورد عظیم آن چندان در Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ جدیدی نیست كه Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯- گرجه این Ù…ØØªÙˆØ§ نیز بی نهایت غنی است - بلکه درنیرو های جدیدی است Ú©Ù‡ آنها را بیدار کرد Ùˆ در شدت Ùˆ قوت عمل این نیروها است.
دانشگاه ییل
1- این مقاله :
»Some Remarks on the Question Of the Originality of the Renaissance«
نخست در مجله ی زیر به چاپ رسیده است:
Journal of the History of Ideas, 4, 1943, pp. 56-49.
Ùˆ سپس در مجموعه آثار كاسیرر جلد بیست Ùˆ چهارم ØµÙØØ§Øª 175-183 تجدید چاپ شده است:
Ernst Cassirer, Gesammelte Werke, Bd. 24, Aufsatze und Kleine Schriften (1946-1941), Felix Meiner Verlag, Hamburg, 2007, S. 175-183.
2 Cf.Leonard Bloomfield, Language (Chap.24-20), 2nd ed., rev., London 1935, pp.443-346.
3 Cf. Dana Bennett Durand, Tradition and Innovation in Fifteenth Century Italy. “Il Primato dell’ Italia†in the Field of science,
در مجله ی:
Journal of the History of Ideas, 4(1943), pp.20-1; p.6.
4 John Herman Randall, Jr., The Development of Scientific Method in the School of Padua,
در مجله ی:
Journal of the History of Ideas, 1, 1940, pp. 206-177.
Ùˆ:
Philip Paul Wiener, The Tradition behind Galileo’s Methodology,
در مجله ی:
Osiris, 1, 1936, pp.746-733.
5 Das Erkenntnisproblem in der Philosophie und Wissenschaft der neueren Zeit, vol. 1, 2nd ed., rev. Berlin 1911, pp.136f.
6 Galilei, Discorsi e dimostrazioni mathematiche intorno a due nuove scienze, Opere vol. XIII, p.148.
7 Immanuel Kant, Kritik der reinen Vernunft, Werke, Berlin 1913, (Bd. iii), S. 333.
8 Roger Bacon, The »Opus Majus« (pt. 4, dist. 2, chap.1). ed. By John Henry Bridges, Vol. 1, Oxford 1900, p.110.
9 Cf. Galileo Galileo, Il Saggiatore,
در:
Opere, Vol. IV, pp. 369-145: P.216:
" ...آن چیزی رامی توان علت چیز دیگری دانست Ú©Ù‡ ( همیشه )در Ù¾ÛŒ آن همان معلول بیاید Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ آن چیز ØØ¶ÙˆØ± نداشته باشد باید آن معلول آن نیز ظاهر نشود..."
»[…] quella e non altra si debba proprimente stimar causa, la qual posta segue sempre I’ effetto, e rimossa si rimuove […]«.
10 Jean Paul Richter (ed), Works of Leonardo da Vinci (2vols., London, 1833), No. 1157.
11 Aurelius Augustine, De trinitate libri XV (Bk. 12, chap.15), Opera Omnia, ed. By Jacques-Paul Migne, Vol. VIII, Paris 1886, col. 1098-819: col. 1012.
12 - Bonaventura, Itinerarium mentis in Deum,
در:
Opera Omnia, Vol. V, Florence 1891, pp. 316-293.
-14 برای آگاهی از جزییات بیشتر رجوع كنید به این مقاله از نویسنده:
E.Cassirer, » Wahrheitsbegriff und Wahrheitsproblem bei Galilei « in: Scientia (1937), pp.130-121 & 193-185.
13 - Dietrich Mahnke, Unendliche Sphäre und Allmittelpunkt. Beitrage Zur Genealogie der mathematischen Mystik, Halle on the saale 1937 (Deutsche Vierteljahrsschrift fur literaturwissenschaft und Geistesgeschichte, vol . 23)
برای نقد این كتاب رجوع كنید به این مقاله‌ی از نویسنده:
E,Cassirer, Mathematische Mytik und mathematische Naturwissenschaft« in:Lychnos (1940), pp.248-265.
14 - Johannes Kepler, Astronomia nova, Opera Omnia, Bd. III, S. 135-508: S. 258.
15- Jacob Burkhardt, Die Kultur der Renaissance in Italien. Ein Versuch (Kap. 4: Die Entdeckung der welt und des menschen) (Gesamtausgabe, Bd. V, hrsg. V Werner Kaegi), Berlin/Leipzig, 1930, s. 202 u. 95.
16-Michel de Montaigne ,Du repentir(Bk.3.chaper.2), in : Essais , avec les notes de tous pp.220-222 .les commentateurs , ed. By Joseph-Victor Le Clerc , vol. ii,Paris 1836 , pp.220-239;
- كوشیده ام تا این خصلت را در كتاب زیر كه به تازگی منتشر شده است تØÙ„یل كنم Ùˆ روشن سازم -17
E.Cassirer, Zur Logik der Kulturwissenschaften, funf studien., Gotenburg 1942 (Goteborgs
Högskolas Årsskrift, Vol. 48, 1942:1)
18 - E. Cassirer, » Giovanni Pico dell Mirandola. A Study in the History of Renissance Ideas « ,
در:
Journals of the History of Ideas 3 (1942), pp. 123-144 and 319-346.