(متن ویرایش شده سخنرانی یدالله موقن در تالار شهید فتوحی دانشگاه صنعتی اصفهان به تاریخ 24 آذر4 139

مسئلة اسطوره را اولین بار به آن صورتی ک از طریق ترجمة کتاب‌های «ارنست کاسیرر» مطرح کردم تا آن موقع در ایران مطرح نشده بود، البته آقای «داریوش شایگان» در کتاب «بت‌های ذهنی و خاطره ازلی » هم از ارنست کاسیرر نام برده بودند هم از «لوسین لوی-برول»، ولی به نظر من آقای شایگان مطلب را وارونه فهمیده اند، نه قصد کاسیرر تجلیل از اندیشة اسطوره‌ای بوده است و نه قصد «لوسین لوی-برول» تجلیل و تکریم از ذهنیت ابتدایی. برای هردوی اینها معیارسنجش برای تمایز میان علم و اسطوره، علم غربی است؛ یعنی این دو تفکر پیش-علمی را با معیارهای علمی و فیزیک مدرن سنجیده‌اند.
آنچه کاسیرر یا «لوسین لوی-برول» می‌گویند این است که اسطوره یا ذهنیت ابتدایی نوعی شناخت از جهان است که منطق خاص خودش و مقولات شناختی خاص خودش را دارد و این مقولات متمایز از مقولات علم هستند؛ البته کسانی مثل «امیل دورکم» معتقدند که میان تفکر اسطوره‌ای و تفکر علمی آن شکافی را که «لوسین لوی-برول» ادعا کرده وجود ندارد. آیا واقعا ذهن بشر در همة زمان‌ها و همه مکان‌ها یکسان است ؟ ؛ یعنی ذهن انسان غارنشین به همان مقولات شناختی مجهز است که ذهن انسان فرهیخته قرن بیست و یکمی ؟ بعضی‌ها که رمانتیک هستند می‌گویند بله. هیچ تفاوتی از لحاظ ساخت ذهن، بین انسان ها در اعصار مختلف وجود ندارد. چون مارکسیستها فعالیت بیشتری از سایر گروه‌ها در کشورمان داشته اند آنچه جامعه ما با آن آشناست تقسیم تاریخ به دوران کمون اولیه ، برده داری ، فئودالیته، و سرمایه‌داری است، ولی آنچه کاسیرر یا لوسین لوی-برول به پیروی از متفکران فرانسوی به‌ویژه آگوست کنت می گویند دوره بندی تحول ذهن انسان است. آگوست کنت می‌گوید: که ذهن انسان (البته منظور او از انسان در این‌جا انسان همة فرهنگ‌ها نیست بلکه انسان اروپای غربی و مرکزی است) از سه مرحله گذر کرده است : مرحلة خداشناختی، مرحلة متافیزیکی و مرحلة پوزیتیو یا اثباتی. در انجمن فلسفی فرانسه وقتی کتاب «ذهنیت ابتدایی» لوسین لوی-برول منشر شد، طرفداران امیل دورکم، لوسین لوی-برول را مورد انتقاد و حمله قرار دادند که آنچه تو می‌گویی همان مرحلة نخست از مراحل سه‌گانة تحول ذهن از نظر آگوست کنت است. ؛ البته لوسین لوی-برول تحت تاثیر کنت بوده، فلسفه آگوست کنت را درس می‌داده و درس‌گفتارهایش با عنوان « فلسفه آگوست کنت » چاپ شده است. آن‌چه کاسیرر می‌گوید نیز ،در واقع ، همان مرحله نخست تحول ذهن انسان است. آیا واقعاً ذهن انسان شرقی و انسان خاورمیانه ای مانند: مصری، اردنی، مراکشی در چه مرحله از تحول ذهنی است ؟ آیا ذهن یک عرب اهل عربستان با ذهن یک انسان اهل فرانسه یکی است؟ آیا مقولات شناختی‌شان یکی هستند؟ و آیا می‌توانند حرف‌های همدیگر را درک کنند؟ آیا تحولی که از زمان رنسانس و روشنگری تا امروز در تفکر ذهن انسان غربی رخ داده، در ذهن انسان خاورمیانه‌ای رخ داده است ؟ نه. اگر ما مطبوعات خودمان را بررسی کنیم، روزنامه‌هایمان را بنگریم و با روزنامه‌های فرانسوی با انگلیسی مقایسه کنیم، می‌بینیم مثل این که ما متعلق به دو سیارة مختلفیم، آنان طور دیگری مسائل را تحلیل می‌کنند و ما طور دیگری. آیا آنها جهان را وارونه می‌بینند یا ما وارونه می‌بینیم؟
انسان خاورمیانه‌ای می‌گوید غربی‌ها وارونه می‌بینند، انسان غربی که کمی‌ نسبت به شرقی‌ها فروتن‌تراست می‌گوید به خاطر تفاوت فرهنگی است که جهان را هر کدام از ما متفاوت با دیگری می بیند.
در نظریه تحول ذهن آگوست کنت مرحله اول یا مرحله خداشناختی مرحله ای است که کاسیرر مرحله اسطوره‌ای می‌گوید و لوسین لوی-برول هم مرحله ذهنیت ابتدایی. در این مرحله، علیت ،شخص یا اشخاص هستند؛ یعنی ذهنیت اسطوره‌ای یا ابتدایی برای این که جهان را بفهمد باید جهان را زیر سلطه خدایان و شیاطین قرار دهد، جز از این طریق جهان فیزیکی و جهان اجتماعی برایش فهم پذیر نیست. من در دانشگاه صنعتی صحبت می‌کنم، شما به عنوان دانشجویان رشته‌های مهندسی و علمی می‌دانید در علم علیت ، شخص نیست؛ علیت خیلی چیز ها می‌تواند باشد، البته اگر « پدیده ب » بعد از «پدیده آ» آمد ما «آ» را علت و«ب » را معلول می‌گیریم ولی این ادعا هم کاملا درست نیست. نخست باید ببینیم که در «پدیده آ» چه عواملی وجود دارند، پس نخست باید بیاییم آن را به مؤلفه های سازنده اش تجزیه کنیم. بعد باید « پدیده ب » را نیز تجزیه کنیم، ممکن است یکی از مولفه های «آ» باعث ایجاد یکی از مولفه های «ب» شده باشد، در این صورت علم می‌تواند بین این دو پدیده رابطة علت و معلولی برقرار کند. درستی این نسبت باید مکررا آزمون شود. ولی اگر من خواستم از خانه بیرون بیایم و ناگهان عطسه کردم یا به قول عوام صبر آمد و نایستادم وبعد رفتم زیر ماشین. ذهنیت اسطوره ای علت زیر ماشین رفتنم را این طور تبیین می کند که صبر آمد و صبر نکرد و رفت زیر ماشین؛ یعنی رابطة علت و معلولی که ذهنیت اسطوره‌ای ایجاد می‌کند، توالی زمانی و مجاورت فضائی میان دو رویداد است؛ البته لوی-برول می‌گوید توالی زمانی را به آن صورتی که انسان فرهیخته درک می‌کند انسان ابتدایی درک نمی‌کند پس مشکل ما یکی این است که ما فاقد ابزارهای تفکر تحلیلی هستیم، یعنی ذهن انسان شرقی، قادر به تحلیل و تجزیه نیست. تنها ابزاری که ذهن اسطوره‌ای یا ابتدایی برای شناخت جهان دارد این است که آن را به مقدس و غیرمقدس تقسیم می‌کند. شما به عنوان استاد و دانشجوی رشته‌های علمی می‌دانید چیزی در فضا به عنوان مقدس وجود ندارد، در فضای اقلیدسی از هر نقطه در فضا می‌توان در هر جهتی تا بی‌نهایت یک خط مستقیم کشید. ولی چنین مفهومی ‌از فضا در تفکر اسطوره‌ای معنایی ندارد و هندسه اقلیدسی که بنیان‌گذارش اقلیدس بوده یک علم یونانی است، چنین چیزی در شرق به عنوان علم هندسه مطرح نبوده است . ما می‌گوییم این مکان مقدس است پس از مکان مجاور خودش متمایز می‌شود، در این مکان، معجزات و چیزهای خارق‌العاده‌ای رخ می‌دهند که در مکان بیرون از آن رخ نمی‌دهند. ما دور این مکان مقدس را حصار می‌کشیم و برای ورود به آن باید مناسک انجام دهیم، لباس مخصوص بپوشیم، کفش مخصوص به پا کنیم، حتماً طهارت داشته باشیم، بعد می‌توانیم وارد آن بشویم. در اسطوره مکان ساختدار است.بارگاه خدایان معماری خاص خود را دارد. اگر برای خدایی بارگاه یا خانه ساختید ساختار این خانه همه جا باید یکی باشد. مثلا هر هرمی در مصر باستان نمونه تپه نخستینی بود که نخستین خدا بر آن ظاهر شده بود. هر پرستشگاهی مجرابی داشت که سطحش بالا تر از بقیه جا ها بود که نشانگر تپه نخستین بود. ولی چنین مفهومی ‌از فضا در علم بی‌معناست. هر نقطه‌ای از فضا با هر نقطه‌ دیگری از فضا متجانس یا همسان است.در هندسه نمی‌گوییم این نقطه از آن نقطه متمایز است، این نقطه این خواص را دارد که آن نقطه ندارد. البته من در چهار چوب هندسة اقلیدسی حرف می‌زنم. علیتی که ما در فیزیک با آن روبه‌رو هستیم با علیتی که در اسطوره می‌بینیم خیلی فرق دارد، زمانی که در اسطوره هست با زمانی که در فیزیک نیوتونی هست خیلی فرق دارد، فضا در اسطوره و در فیزیک خیلی فرق دارند، فضای فیزیک نیوتنی، فضای هندسة اقلیدسی است که گالیله مطرح کرده است، با اینشتاین فضای هندسة اقلیدسی جای خود را به فضای هندسه ریمانی می دهد ؛ ولی در اسطوره ما با فضای اقلیدسی یا فضای ریمانی روبرو نیستیم. می‌بینیم تفکر اسطوره ای کاملا بر جوامع خاورمیانه حاکم است. زمان در فیزیک نیوتنی و در تاریخ با زمان در اسطوره بسیار تفاوت دارد.
امروز نوروز است، روزی است که گردش جهان و طبیعت از نو آغاز می‌شود، در چنین روزی در ایران باستان بایستی پادشاهی تازه به تخت می‌نشست، بنابراین مراسمی قبل از نوروزبود که شاه باید به‌نوعی کناره‌گیری کند و مجرمی را به جای شاه بگذارند تا موقع تحویل سال او را بکشند. چون با سالی که می‌مرد، پادشاه هم می‌مرد. پادشاه و طبیعت با هم ادغام بودند، از هم جدایی‌ناپذیر بودند.
«جیمز فریزر» کتابی نوشته با عنوان «شاخة زرین» که دربارة انسان‌شناسی است و سیزده جلد است.فریزر در زمان حیاتش آن را در یک جلد خلاصه کرد. فریزر معتقد است چون اسرائیل قدیم جزو امپراتوری ایران بوده است ، مراسم میر نوروزی به اسرائیل قدیم هم رفته بود.نوروز در راه بود و میر نوروزی می‌خواستند. فرمانده رمی ‌اورشلیم می‌خواست یکی از جنایتکاران را به عنوان میر نوروزی مصلوب کند، خاخام‌ها پافشاری می‌کنند که عیسی بن مریم را به عنوان میر نوروزی مصلوب کنند، فریزر می‌گوید تاج خار ی که عیسی بر سر دارد و نیز پنج روزی که او به جواهر فروشی ها حمله می کند و جواهرات را به خیابان ها می ریزد همه حاکی از آنند که او میر نوروزی بوده است. می‌دانیم که کمی پس ازنو روز عید پاک است، یعنی روزی است که عیسی پس از مصلوب شدن به آسمان می‌رود. اسطوره سیاوش و به ویژه اسطوره عشتره نیز همین گونه است. اینان خدایان برزگری هستند. چون با مرگشان زمستان می میرد و با زنده شدن مجددشان گیاهان مجددا می رویند و سال نو یا طبیعت نو پا به عرصه وجود می گذارد.
تفکر علمی با گالیلة ایتالیایی آغاز می‌شود. او فرزند رنسانس ایتالیاست. آیا ما گالیله داشته ایم ؟آیا خاورمیانه گالیله داشته است ؟ جنگ میان گالیله و کشیشان یکی از آموزنده ترین صفحات تاریخ است. خود پاپ ریاضی‌دان بود و برای یک ریاضی‌دان ،خورشید مرکز منظومه شمسی باشد یا زمین چندان مهم نیست. آن‌چه موجب دردسر گالیله می‌شود، تعریفی است که او از حقیقت ارائه می دهد. می‌گوید حقیقت در کتاب مقدس نیست، حقیقت در برابر ما ست. به طبیعت بنگریم تا زبان طبیعت و زبان پدیده های طبیعی را کشف کنیم. این زبان، زبان ریاضی است. زبان هندسه است، زبان شکل‌های هندسی است. این‌جاست که گالیله مورد تعقیب قرار می‌گیرد، نه آن‌چه در کتاب نوشته شده بلکه آنچه در برابرماست مهم است.. تعطیلی علم در غرب به آسانی تعطیلی علم در شرق نیست، آنجا علم پایه های فلسفی دارد. آنجا مجادلات فلسفی تندی میان دانشمندان با کشیشان صورت گرفته است. بعد ها کشیشان عقب نشستند، نه این که دلشان خواست عقب بنشینند بلکه فشار دستاوردهای علمی بود که آن‌ها را وادار به عقب نشینی کرد.
نیوتن را متهم می‌کنند که به خدا اعتقاد ندارد، چون پارامتری به نام خدا در فرمول های فیزیک نیست.. هگل می گفت نیوتن اته ایست بوده و فیزیکی بی خدا ساخته است. از نظر هگل فیزیک نیوتنی اگر غلط نباشد لااقل ناقص است؛ چون مقوله‌ای به نام خدا ندارد. علم فیزیک یک علم سکولار است. دیگر علوم نیز به تبعیت از فیزیک سکولار ساخته شدند. این مرحله را سکولار شدن ذهن غربی می گویند. از زمان رنسانس به بعد ذهن غربی شروع به سکولار شدن می‌کند. اما چنین وضعی در خاور میانه رخ نداده است، آیا در آینده رخ خواهد داد ؟ یعنی ذهن انسان خاور میانه ای نیز سکولار می شود ؟ در این خصوص به نظر من قراین کاملا مایوس کننده اند.مثالی می زنم : موضوع روز فعلا داعش است، تمام آثار هنری که در موزه‌های موصل بوده اند منهدم شده اند، آیا واقعاً داعشی ها دیوانه‌اند که این کار ها را می‌کنند؟ در اینجا نظریات «ژرژ سورل» که من در مقدمه ام بر ترجمه ام از کتاب کاسیرر « فلسفه صورت های سمبلیک : اندیشه اسطوره ای » آورده ام به کار می آیند. ژرژ سورل هم مارکسیست بودو هم فاشیست، هم به لنین ارج می‌نهاد و او را ستایش می‌کرد و هم موسولینی را. اصلاً موسولینی خود را مرید ژرژ سورل می‌دانست. بعضی ها اعتراض می کنند که مگر می شود هم فاشیست بود و هم کمونیست ؟ می‌گوییم بله . ژرژ سورل نمونه بارز چنین موردی است. کروچه یک فیلسوف ایتالیایی است.او می‌گوید که ژرژ سورل بعد از مارکس بزرگ ترین نظریه پرداز سوسیالیسم است؛ یعنی نقش ژرژ سورل در جنبش سوسیالیسم کم نیست، سورل برای این که جامعه مدرن یا به قول خودش بورژوایی را از میان ببرد به اسطوره اعتصاب عمومی متوسل می‌شود؛ یعنی کارگران اعتصاب کنند تا باعث ورشکستگی بورژوازی شود .بعد که در می یابد چنین چیزی ممکن نیست نسبت به مارکسیسم بدبین می‌شود، ژرژ سورل می‌گوید که اسطوره تصویری جادویی است که ذهن را دچار جنون می‌کند.اسطوره به ذهن حالتی می‌بخشد که مثل این است شخص مست و لایعقل شده باشد . شخصی که دچار توهمات اسطوره‌ای شده باشد حاضر است وضع موجود را به هر قیمتی حتی به قیمت از دست دادن جان خود از میان ببرد. ژرژ سورل می‌گوید که نقش اسطوره در تحولات سیاسی - اجتماعی خیلی زیاد است. یک گروه می‌تواند با اعتقاد به یک اسطوره متشکل شود و برای تحقق آن اسطوره بجنگد و وضع موجود را بی آنکه بهشتی حاضر و آماده داشته باشد که جانشین آن کند بر هم بزند. اسطوره‌ می‌تواند بر ذهن کسانی چون داعشی ها حاکم باشد. موضوع دیگر این که چرا به انهدام آثار هنری دست می زنند؟ چراآثاری راکه باعث افتخار مردم بین النهرین است منهدم می‌کنند؟ این موضوع نیز ما را به تفکر اسطوره‌ای باز می‌گرداند. ما می‌خواهیم آنچه را در خاور میانه می‌گذرد بفهمیم، بنا براین باید مقولات شناختی داشته باشیم تا به کمک آنها بتوانیم چنین پدیده هایی را بشناسیم و تفسیر کنیم. مساله این است که یک داعشی از یک مجسمه ،چه مجسمه یکی از خدایان باشد چه مجسمه یکی از پادشاهان ، چه برداشتی دارد که منهدمش می‌کند؟ اسطوره بین تصویر و خود شی ء تمایز قائل نمی‌شود. اساس بت پرستی همین است، وقتی مجسمه ای از یک خدا پیش ما باشد، این مجسمه خود آن خداست. می‌توانیم برای رازها و نیازهای خود به آن متوسل شویم.اما هنر بین تصویر یک شخص با خود آن شخص تمایز قائل است. هنر این تمایز را درک می‌کند که تصویر با خود شخص یا با خود شی ء یکی نیست. موضع گیری دین در این خصوص چیست ؟ ادیان گاهی اوقات میان تصویر یک شی با خود آن شی تمایز قائل می‌شوند و گاهی اوقات تمایز قائل نمی‌شوند. چون ذهن داعشی ها در مرحله فرو مرتبه تری از تفکر دینی هست میان تصویر یا مجسمه یکی از خدایان یا شاهان با خود آنان تمایز قائل نمی‌شود. بنابراین آن ها را بت می‌داند و وظیفه اش انهدام آنهاست. می بینیم که تفکر اسطوره‌ای چیزی نیست که مثلا یک مشت فیلسوف وآکادمیسین در غرب نشسته باشند و درباره آن حرف زده باشند، تفکر اسطوره‌ای چیزی است که در خاورمیانه آن جنایات عظیم را به بار آورده است.داعشی ها دختران ایزدی را می‌دزدند و می‌برند و به آنها تجاوز می کنند، مردها را سر می‌برند. چگونه می‌توانند چنین جنایاتی را انجام دهند؟ بر اثر جنون اسطوره.اگر با تفکر اسطوره‌ای آشنا نباشیم تمام این حوادث برای ما در هاله ای از ابهام و تاریکی می مانند. مسیحیان انتظار داشتند پس از پایان هزاره نخست، مسیح ظهور کند، تمام تئوری های کلیسا و کتاب های کشیشان بر اساس بازگشت مسیح بود.اما مسیح نیامد. گفتند پس چکار کنیم؟ گفتند معلوم نیست مسیح کی بیاید. پس بهتر است کشورهایمان را آباد کنیم که اگر مسیح بازگشت با کشورهای آباد مسیحی مواجه شود نه کشورهای عقب مانده مسیحی. زمان اسطوره ای یکی از مولفه های اساسی تفکر بشر است.
امروز روز مقدسی است پس باید تعطیل باشد. شنبه برای یهودیان مقدس است و تعطیل است. در این روز آتش روشن نمی‌کنند و تا امروز این رسم شدیدا اجرا می‌شود. ولی در علم این روز مقدس یا این روز معمولی است وجود ندارد، زمان لحظه به لحظه می‌گذرد. ساعت ها زمان را نشان می‌دهند.اما نه در سال تحویل دچار تحول می‌شوند ونه در روزهایی که ما مقدس می‌دانیم، و به این مناسبت جشن می‌گیریم یا عزاداری می‌کنیم. پس تفکر اسطوره‌ای چیزی نیست که در هوا باشد، تفکر اسطوره‌ای چیزی است که تاریخ بشر را شکل داده است و او را از غارها بیرون آورده است . شما مجسمه هایی را که در پترا در دل کوه کنده کاری شده اند یا اهرام مصر را نگاه کنید، این ها را اسطوره ها ساخته اند.آیا انسان مدرن چنین اسطوره هایی دارد؟ تا چند سال پیش اسطوره‌ای که با آن روبه رو بودیم اسطوره کمونیسم بود که با فروپاشی شوروی پیشین از میان رفت. اما اکنون اسطوره ای در خاور میانه قد علم کرده که داعشی ها تجسم آنند.
آیا این اسطوره پیروز می‌شود و خاور میانه غرق در توحش می گردد؟ یا این که خاورمیانه وارد مرحله تازه ای از تفکر می‌شود؟ یا این که همچنان درجا خواهد زند؟
ما بین ذهنیت خودمان و عینیت تمایزی قائل نمی‌شویم. ما وقتی می‌خواهیم یک پدیده سیاسی یا اجتماعی را بررسی کنیم آن ساخت اسطوره ای که از دوران پارینه سنگی بر ذهن مان حاکم شده است مداخله می کند. استاد جامعه شناسی دانشگاه در سر کلاس جامعه شناس است،ولی همین که از کلاس بیرون آمد می شود یک انسان معمولی .اگر از او بپرسید در خاورمیانه چه می گذرد ؟ اگر پوپولیست یا چپ باشد، خواهد گفت توطئه امپریالیست هاست ؛اگر ملی –مذهبی باشد خواهد گفت استعمار گرانان نمی گذارند پیشرفت کنیم. ایرانی برای این که جهان را درک کند آن را زیر سلطه شیاطین یا خدایان قرار می دهد. غرب و استعمار همان نقش شیطان را برایش دارند.
بخش پرسش و پاسخ
واعظ - عرض شود خدمت شما که خیلی از مباحثی که جناب آقای موقن مطرح کردند در دو کتاب کاسیرر آمده اند یکی : «فلسفه صورت های سمبلیک: اندیشه اسطوره‌ای» ودیگری : «اسطوره دولت » که هر دو کتاب ترجمه خودشانند.
موقن - «فلسفه صورت های سمبلیک: اندیشه اسطوره‌ای» اکنون به چاپ چهارم رسیده است و قیمتش 17000 تومان است. البته این کتاب جلد دوم «فلسفه صورت های سمبلیک» است، جلد اول آن به فلسفه زبان اختصاص دارد و هیچ گونه ارتباطی باهم ندارند.پس اگر کسی این کتاب را خواند و نفهمید علتش این نیست که جلد یکم آن را نخوانده است. چون جلد یکم آن مربوط به فلسفه زبان است واین جلدبه بررسی اندیشه اسطوره ای- دینی می پردازد.
برای کمونیست ها رهبران کشور های کمونیستی در مقام خدایان بودند. جنگ سرد ، جنگ میان نیرو های اهورایی به رهبری شوروی پیشین و نیرو های اهریمنی به سرکردگی آمریکا بود. متاسفانه خیلی از استادان دانشگاه ها نه تنها در ایران حتی در غرب نیز همین گونه می اندیشیدند حتی یورگن هابرماس. چنین افرادی میان ذهنیت خودشان و عینیت تمایز قائل نمی‌شوند، نمی‌گویندکه ذهنیت ما اینطور می‌فهمد ولی شاید اینطور نباشد. از خود نمی پرسند چه شواهدی داریم برای اینکه چنین تفسیری بکنیم و چنین برداشتی داشته باشیم. می‌گویند چون چنین چیزی از مخیله ما گذر کرده همین است و جز این نیست. کاسیرر معتقد بود که انسان جانوری سمبل ساز است، برای شناخت جهان زبان را آفریده است . زبان میان ما و طبیعت و جامعه حائل می شود. ما به وساطت زبان است که جهان را می‌شناسیم. اگر زبان وجود نداشت آیا می‌توانستیم اشیا را آن گونه اکنون تشخیص می دهیم تشخیص بدهیم؟ پس یکی از راه های شناخت ما از جهان از طریق زبان است. اما اینجا مشکلی پیش می آید.آیا جهانی که زبان فارسی به ما نشان می‌دهد با هزاران سال یا لاقل دو هزار واندی سال سابقه در تفکر عرفانی و دینی که از زمان زروانیان تا کنون ادامه داشته است همان چیزی را به ما نشان می دهد که زبان انگلیسی به یک انگلیسی زبان؟ کاسیرر ولوی- برول می‌گویند:نه. زبان یک نوع جهان بینی و برداشت از جهان را ارائه می دهد. ما هرچیز زیبایی را به ماه تشبیه می‌کنیم ولی ماه برای یونانیان معیار اندازه گیری است .زبان در آغاز سخن گویی انسان خاصیت جادویی داشته است؛ یعنی انسان های ابتدایی اعتقاد داشته اند که زبان وسیله ای است که خدایان در اختیار بشر گذاشته اند تا او طبیعت را کنترل کند.جادوگر با کمک واژه ها می‌خواهد جهان را زیر سلطه خود در آورد
دین تبعیت از خدایان است . اماجادو سلطه بر خدایان است. جادو می‌خواهد بر اراده خدایان مسلط شود تا از طریق اراده آنان اموری را انجام دهد. در یک افسانه مصری آمده است که ساحره مشهور « ایسیس» ماری را وا می‌دارد تا «رآ» یکی از خدایان مصری را بگزد، آن خدا زجر می‌کشد و می‌گوید به من پاد زهری بده که این زهر خنثی شود،ساحره می‌گوید که تو نامت را به من بگو تا من به تو پاد زهر دهم که از درد خلاصی یابی. خدا مجبور می‌ شود نامش را فاش کند. چرا ساحره نام آن خدا را می خواسته بداند؟ اسطوره می‌گوید که اگر ساحره نام آن خدا را بداند بر این خدا و نیز بر دیگر خدایان سلطه پیدا می‌کند. چرا نام ؟ برای این که قدرت هر خدایی در نامش است نه در خودش. وقتی که رعد و برق می‌شد رمیان باستان تصور می‌کردند که ژوپیتر حرف می‌زند. یهودیان معتقد بودند که وقتی رعد و برق می‌شد یهوه خشمگین است و آنان به خاک می‌افتادند و قربانی ها نثار یهوه می‌کردند. «ایلیاد» و «ادیسه »کتاب های مقدس یونانیان باستان اند. چرا می‌گوییم کتاب های اساطیری یونانیان اند؟ اساطیر به این معناست که این اعتقادات ، اعتقادات دینی مشرکان اند. چون یونانیان یکتا پرست نبودند پس اعتقادات دینی باستانی شان اساطیر نامیده می شوند.، ولی چه زمانی ایلیاد و ادیسه شکل می‌گیرند؟ وقتی که یونان با تروا می‌جنگد. یعنی خدایان در زمانی شکل می‌گیرند که یک قوم با قوم دشمن خود می‌جنگد. خدایان اینجا پا به عرصه وجود می‌گذارند تا به کمک قوم خود بشتابند. یهوه خدای یهود با چه کسی می‌جنگد؟ با خدایان مصری . یهوه نمی‌گوید من یگانه خدا هستم بلکه می‌گوید من قوی ترین خدا هستم. تورات را بخوانید، یهوه هنوز خدای یگانه نشده است . هر اسرائیلی که در زمان قدیم از اسرائیل بیرون می‌آمد حق پرستش یهوه را نداشت مگر این که مقداری از خاک اسرائیل را با خود همراه می برد. خود تورات می‌گوید وقتی شما به میان اقوام دیگر، اقوام بیگانه، می رویدکه آنها خدایان دیگری را می پرستند، برای این که در امان باشید ،خدایان آنان را بپرستید. ولی اگر می‌خواهید یهوه را بپرستید باید مقداری از خاک اسرائیل را با خودداشته باشید. یعنی هر خدایی وابسته به یک محیط جغرافیایی خاصی بود. وقتی که بخت النصر به اسراییل حمله و یهودیان را اسیر می‌کند تا با خود به بابل ببرد از دره ها عبور می‌کند. چون معتقد بود که یهوه خدای طوفان و کوهستان است و ممکن است به سپاهیانش آسیب برساند؛ یعنی حتی بخت النصر معتقد بود که یهوه خداست ولی اعتقاد داشت که خدای بابل قوی تر است ولی با این وصف برای این که در امان بماند باید از دره ها عبور می کرد. مسائل مربوط به اسطوره چیز هایی نیست که فقط در کتاب ها باشند.
در کتاب «اسطوره دولت» در باره نقش اسطوره در زندگی اجتماعی بشر و اسطوره های سیاسی ، اسطوره پیشوا، مقدس بودن افرادی مانند هیتلر، موسولینی، استالین برای پیروانشان بحث شده است. چرا اینها کاریز ما داشتند و عده ای آنان را می‌پرستیدند بررسی شده است. دو کتاب تالیف کرده ام یکی :« ارنست کاسیرر : فیلسوف فرهنگ» و دیگری : «لوسین لوی- برول و مساله ذهنیت ها» که هر دو را دفتر پژوهش های فرهنگی چاپ کرده است
واعظ - آیااز نظر شما وجوداسطوره در زندگی بشر ضروری است یا نه ؟
موقن-البته ژرژ سورل می‌گوید اسطوره نیرویی ویرانگر است نه نیرویی سازنده ؛ یعنی معتقدان به یک اسطوره می‌توانند وضع موجود را به هر قیمتی بهم بزنند بدون این که جایگزین بهتری برای آن داشته باشند. خود لوی- برول معتقد است که دو نهاد مهم کلیسا و کنیسه بقایای ذهنیت ابتدایی هستند. اگر کلیسایی در غرب است یا کنسیه ای در غرب هست معلوم است که ذهنیت ابتدایی همچنان زنده است. پس اسطوره زنده است. مراسم کریسمس هست، که در حقیقت همان یلدا یا تولد خورشید است. چون میترائیسم در میان رمیان رواج می‌یافت و خیلی از کشاورزان رمی به آیین میترا می‌پیوستند ؛ کلیسا برای این که میترائیسم را خنثی کند، تولد خورشید یا میترا یا یلدا را تولد عیسی بن مریم قرار داد؛و گرنه در کتاب هایی که در باره عیسی بن مریم قبل از پیدایش کریسمس نوشته شده بودند، تاریخ تولدی برای او ذکر نکرده بودند. پس تولد عیسی و نیز مرگ و رستاخیز او یا عید پاک متاثر از اسطوره های ایرانی هستند. ما ایرانیان از زمان هخامنشیان در ساختن اسطوره، پرورش اسطوره و صدور اسطوره ید طولایی داشته ایم. ایران یکی پر رونق ترین زادگاه های تفکر اسطوره‌ای است. فرهنگ های ایران و اسرائیل دینی هستند و نقطه مقابل فرهنگ یونانی به شمار می روند. یونان زادگاه فلسفه و علم است و فرهنگش تقریبا سکولار بوده است .ولی فرهنگ های ایرانیان ، یهودیان ، بابلیان، مصریان از آغاز دینی بوده اند و هنوز هم دینی هستند. سنت دینی فرهنگ ایرانی تاریخچه چندین هزار ساله دارد و مسئله دیروز و امروز نیست
واعظ - در جایی کاسیرر در کتابش می‌گوید : جهان سمبلیک علم وهنر نو آورند در حالی که جهان سمبلیک اسطوره محافظه کار و ارتجاعی است این را توضیح دهید.
موقن – گفتم که جهان اسطوره ای نوعی شناخت از جهان را ارئه می دهد. ولی اسطوره در ذاتش سلطه جوست، اسطوره نمی‌گوید من نوعی شناخت از جهان هستم در کنار سایر شناخت ها و انواع شیوه های شناخت جهان مانند : زبان و علم یا هنر بلکه می‌گوید من یگانه راه درست شناخت جهان هستم؛ من حقیقت مطلق هستم. ادیان همواره با هم ‌ می جنگید ند؛ چون اسطوره ها یشان مدعی بودندکه یگانه حقیقت مطلق اند. ادعای حقیقت مطلق را در اختیار داشتن منجر به گروههایی مثل داعش می‌شود. داعشی ها مدعی اند که حقیقت مطلق نزد آنهاست و جهان باید از آنان تبعیت کند؛ نه این که آنان معیارهای جهان متمدن را بپذیرند
واعظ - نظریه تفکر ابتدایی لوی- برول را می‌توان معادل با تفکر اسطوره ای ارنست کاسیرر دانست ؟. لوی- برول معتقد است که در جوامع سنتی و ابتدایی امکان و توان اندیشیدن وجود ندارد؛ یعنی سنت توان اندیشیدن را سلب می‌کند ؛ البته او معتقد است که اندیشیدن به نوعی در جوامع ابتدایی هم وجود دارد؛ اما از چه طریقی؟ از طریق به کار گیری تصاویر محض نه به کار گیری مفاهیم انتزاعی ؛یعنی اگر در تفکر منطقی ،اندیشیدن استفاده از مفاهیم اتزاعی و تجربی است در تفکر ابتدایی، اندیشیدن استفاده از تصاویر است.
موقن - تصاویر اسطوره ای عبارتند از جنگ میان نیک و بد، جنگ میان اهورا و اهریمن. برخورد اسطوره با جهان، عاطفی است نه عقلانی. ما احساساتی می‌شویم برای این که تفکر ما نه علمی بلکه اسطوره‌ای است. بنده در غرب درس خوانده ام و کتابهای غربی راهم ترجمه کرده ام ولی در عین حال شخصیتم شرقی است. یعنی تفکرم هنوز هم اسطوره‌ای است . در پایان می خواهم مطلبی را بخوانم که فکر می کنم خواندنش بی فایده نباشد. گفتیم که آگوست کنت معتقد است که ذهن انسان، که البته منظورش انسان اروپایی است ،از سه مرحله خداشناسی و متافیزیکی گذر کرده تا رسیده است به مرحله اثباتی یا پوزیتیو . آگوست کنت می گوید: در جامعه سنتی تفکر حاکم دینی است، جامعه خدا مدار است، امور جامعه را سنت می‌گرداند، سنت مقدس است، نقض سنت گناه دانسته می‌شود، فعالیت حاکم در جامعه سنتی، نظامی ‌است، نوع حکومت در جوامع سنتی تئوکراتیک است، امور فرهنگی، قضایی، نظامی ، همه در دست کشیشان اند. فعالیت حاکم نظامی است، نظامیان همه کاره اند، منافع به جیب نظامیان می‌ رود. ولی جامعه مدرن قانون مدار و سکولار است، عقلانیت بر آن حاکم است نه سنت و علم بر آن حکم می راند . همه چیز با معیار های علمی سنجیده می‌شوند، چیزی مافوق علم وجود ندارد، علم روی پای خودش استوار ایستاده است.اما انسان ابتدایی چون قوانین فیزیک را نمی‌شناخت برای تبیین پدیده ها به اراده خدایان یا شیاطین متوسل می شد. ولی انسان مدرن چون قوانین فیزیک را می‌شناسد از طریق قوانین فیزیک جهان را تبیین می‌کند. در جامعه سنتی کاهنان و کشیشان همه کاره بودند. ولی در جهان امروز به جای کشیشان، دانشمندان و متخصصان نشسته اند و به جای نظامیان، کارخانه داران و به قول مارکسیست ها، بورژوازی. در جامعه سنتی حکومت تئوکراتیک بود؛ ولی در جامعه مدرن حکومت دموکراتیک است. جامعه سنتی دینی بود اما جامعه مدرن سکولار است. در جامعه سنتی ، سنت مقدس است. بنابراین نقد سنت کفر است و سزای کفر هم مرگ است. اما جامعه مدرن بر خرد نقاد متکی است.در مدرنیته سنت ، نفی سنت است.زیرا مدرنیته همواره خود را نقد و نفی می کند.