شعر Øماسي - ' گءورگ ویلهلم Ùردریش Ù‡Ú¯Ù„ ...... یدالله موقن
يادداشت مترجم
زيبايي شناسي جزو درسهايي بوده كه Ù‡Ú¯Ù„ در دانشگاه تدريس ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است. پس از مرگ Ù‡Ú¯Ù„ مجموعۀ اين درسها را هوتو از روي يادداشتهاي Ù‡Ú¯Ù„ ونيز يادداشتهاي دانشجويان وي ويرايش كرد Ùˆ در سه جلد جزو مجموعه آثار Ù‡Ú¯Ù„ به سال 1835 به چاپ رساند.
البته Ù‡Ú¯Ù„ پيشتر، در اواخر كتاب پديدارشناسي Ø±ÙˆØ ÙˆÙ†ÙŠØ² دردايره المعار٠علوم ÙلسÙÙŠ: ÙلسÙÙ‡ Ø±ÙˆØ Ø¨Ù†Ø¯Ù‡Ø§ÛŒ 556 تا563 به اختصار دربارۀ ÙلسÙÛ€ هنر سخن Ú¯Ùته بود. اما در درسهاي خود دربارۀ زيباشناسي مشروØتر Ùˆ ملموستر سخن Ú¯Ùته است ونظر خويش را با مثالهاي متعدد Ùˆ متنوع از آثار هنري مصريان، هنديان، ايرانيان Ùˆ يونانيان مستدل تر كرده است.
هد٠نظام ÙلسÙÙŠ Ù‡Ú¯Ù„ Ùقط اين نبودكه در كنار علم جايي شايسته براي تاريخ به دست آورد بلكه تØقق Ùˆ بيان واقعي هر گونه شناختي رادر تاريخ ميâ€Ø¯ÙŠØ¯. بر پايه همين اعتقاد Ù‡Ú¯Ù„ هنر را به سه نوع اساسي بخش ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:1) سمبليك؛2) كلاسيك؛3) رمانتيك. او با اعترا٠به اينكه ميâ€ØªÙˆØ§Ù† معنا را از اثر هنري جدا كرد،ناگزير ميâ€Ø´ÙˆØ¯ نتيجه بگيرد كه هنر غير ضروري Ùˆ زائد است. مثلاً او معتقد است كه Ù…Øتواي هنر رمانتيك تعاليم مسيØÙŠ است؛ ولي چون اين تعاليم مستقل از آثار هنري نيز وجود دارند پس بيان آنها به وسيلۀ هنر غير ضروري Ùˆ زائد است.اما بر عكس شعر وهنر يوناني انديشهâ€Ø§ÙŠ را ارائه نميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه قبلاً به صورت انتزاعي يا در قالب تعاليم ديني بيان شده باشد،. شاعران يوناني آنچه را از درونشان ميâ€Ø¬ÙˆØ´ÙŠØ¯ØŒ بيان كرده اند. از اين رو Ùقط هنر يوناني اصيل است؛ Ùˆ به دنبال آن،هگل نتيجه ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ كه عصر هنر به سر آمده است؛« به نظر ما هنر چيزي است متعلق به دوران گذشته»
گرچه درسهاي Ù‡Ú¯Ù„ درباره زيبايي شناسي به آثار ÙيلسوÙان زيبايي شناس Ùˆ مورخان هنر Ùˆ منتقدان پيش از اوو معاصر او وابسته است،با اين وص٠هگل Ùقط بر اساس پژوهشهاي مستقل خويش درباره آثار هنري داوري مي كند.
Ù‡Ú¯Ù„ تØقق هر نوع هنري را وابسته به شرايط تاريخي خاص ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯. مثلاً براي سرايش شعر Øماسي، شرايط تاريخي ويژه â€Ø§ÙŠ قائل است. ولي اگر آن شرايط به تمامي â€Ù…وجود نباشند، شعري كه Ø¢Ùريده ميâ€Ø´ÙˆØ¯ ديگر به معناي اخص Øماسي نيست. در مقالۀ بعدی« لوكاچ Ùˆ Øماسه»،خواهيم ديدكه Ù‡Ú¯Ù„ بر پايۀ همين نظر دربارۀ شاهنامۀ Ùردوسي داوري ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ نيز خواهيم ديدكه چگونه لوكاچ در كتاب خود تئوري رمان، در به كار بردن روش تاريخگرايي در قلمرو مقولات زيبايي شناسي Øتي از Ù‡Ú¯Ù„ Ùراتر ميâ€Ø±ÙˆØ¯. مقالۀ زير تلخيص Ùˆ ترجمۀ بخش «شعر Øماسي» از مجموعه درسهاي Ù‡Ú¯Ù„ است.
G. W. Hegel , Werke ,(Suhrkamp Verlag ,1970 ) Bd. 15 , S. 325-95.
و ترجمۀ انگلیسی آن با مشخصات زیر :
G. W. Hegel ,Aesthetics ( Translated by T. M. Knox , Oxford U. P. ,1975) pp.1040-90
شعر Øماسي
گئورگ ويلهلم Ùريدريش Ù‡Ú¯Ù„
ترجمه وتلخیص از یدالله موقن
1- خصلت كلي Øماسه
اثر Øماسي،«كتاب» يك قوم است. هر يك از اقوام بزرگ كتابهاي بسيار كهني دارند كه Ø±ÙˆØ Ø¢ØºØ§Ø²ÙŠÙ† آن قوم را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ Ùˆ شالوده هاي آگاهي قومي â€Ø¢Ù†Ø§Ù† را تشكيل ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. همۀ آثار Øماسي كتابهاي ديني نيستند Ùˆ همۀ كتابهاي ديني نيز در قالب شعر Øماسي بيان نشده اند. يونانيان ايلياد واوديسه دارند؛ اما همچون هنديان يا پارسيان كتاب ديني ندارند. Øماسه†هاي كهن،تمامي â€Ø±ÙˆØ يك قوم را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯Ø› اما آثار متاخر كلاسيك تنها برخي گرايشهاي خاص Ø±ÙˆØ Ø¢Ù† قوم را باز ميâ€Ù†Ù…ايند. مثلاً تراژديهاي سوÙوكلس يا شعر دراماتيك هندي تصوير جامع Ø±ÙˆØ ÙŠÙˆÙ†Ø§Ù†ÙŠ يا هندي را همچون ايلياد واوديسه يا رامايانا Ùˆ مهابهارات منعكس نميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯.
در Øماسه،به معناي اخص آن، براي نخستين بار آگاهي دورۀ كودكي يك قوم به صورت شعر بيان ميâ€Ø´ÙˆØ¯. بنابراين شعر Øماسي واقعي در دوره اي خلق ميâ€Ø´ÙˆØ¯ كه قوميâ€Ø§Ø² Øالت ناآگاهي بيرون آمده Ùˆ به وجود خود وخصايص خويش آگاه شده باشد. دوره اي كه Ø±ÙˆØ Ø¢Ù† قوم چنان قوت ياÙته باشد كه بتواند جهان خاص خود را بياÙريند تا درآن زندگي كند. در عصر Øماسي، Ùرد خود رااز چيزهايي كه بعداً دگم هاي ديني وقانون مدني يا اخلاق شناخته ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ جدا اØساس نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ بلكه اينها از درون او سرچشمه ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯Ùˆ ميان اØساس Ùرد وارادۀ او جدايي نيست.
هنگاميâ€ÙƒÙ‡ Ø±ÙˆØ Ùرد از كليت انضمامي â€Ù‚وم خود، يعني موقعيتها وكردار Ùˆ سرنوشت Ùˆ علايق ذهني آن جدا شده باشد، شعري كه ميâ€Ø¢Ùريند ديگر Øماسي نيست بلكه دراماتيك است؛ Ùˆ هنگاميâ€ÙƒÙ‡ اØساس Ùرد از ارادۀ او جدا باشد،شعري كه پديد ميâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯ شعر غنايي(ليريك) است.
اين مرØله در دوره هاي بعدي Øيات يك قوم پيش ميâ€Ø¢ÙŠØ¯Ø› يعني هنگاميâ€ÙƒÙ‡ اصول كلي یی كه ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ خرد انسان را راهنمايي كنند ديگر جزئي جداييâ€Ù†Ø§Ù¾Ø°ÙŠØ± از جان Ùˆ دل یا تمايل ذهني آن قوم نباشند؛ بلكه خود را به صورت نظميâ€Ø¹ÙŠÙ†ÙŠØŒ قائم به ذات ومشروع يا به شكل قانون اساسي يا تكالي٠اخلاقي عرضه â€â€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. نتيجۀ چنين وضعي اين است كه وظاي٠اساسي انسان نه به صورت وظايÙÙŠ كه از درون او سرچشمه ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯ØŒ بلكه به شكل تكالي٠اجباري در ميâ€Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ كه از بيرون بر او تØميل ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. ذهن Ùرد در مقابله با اين وضع،كه Øدود Ùˆ ثغوري كاملاً مشخص ياÙته است، جهان ذهني مستقلی از اشراق وتعلق خاطر Ùˆ اØساس ميâ€Ø¢Ùريند، بي آنكه براي تغيير اين وضع دست به عمل بزند.اساسي ترين خصيصۀ شعر غنایي همين است؛ يعني شعر غنايي بيانگر اين موضوع است كه Ùرد با زندگي خصوصي Ùˆ دروني خويش دل مشغول است Ùˆ جهان ذهني او خود Ù…Øور است.
اگر موضوع اصلي شعر، شور Ùردي باشد كه هدÙÙŠ عملي در سر دارد Ùˆ ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯Ø¨Ø§ از ميان برداشتن موانع خارجي Ùˆ غلبه بر رويدادها ÙˆØوادث ،استقلال خود را تØقق ببخشد واستواري خصلت او Ùˆ هدÙهايش نيز از درون خود او مايه بگيرد،شعر دراماتيك پديد خواهد آمد.
اما Øماسه ÙˆØدت بي واسطۀ اØساس Ùˆ عمل ونيز ÙˆØدت هدÙهاي دروني را ميâ€Ø·Ù„بد كه از Ù„Øاظ منطقي پابه پاي Øوادث خارجي Ùˆ رويدادها دنبال شوند. ÙˆØدتي كه به دليل خصلت آغازين Ùˆ آشÙته نشدۀ خويش،تنها در دوره هاي ابتدايي شعر ÙˆØيات قوميâ€ÙˆØ¬ÙˆØ¯ دارد. گاه ممكن است قوميâ€Ø¯Ø±Ø¹ØµØ± قهرماني،كه گهواره Øماسه است، به سر برد،اما نتواند خود را با بيان شعري توصي٠كند. زيرا بودن در وضعيت Øماسي يك چيز است، Ùˆ داشتن قوۀ خيال Ùˆ آگاهي از Ù…ØµØ§Ù„Ø Ø´Ø¹Ø±ÙŠ براي توصي٠جهان Øماسه،چيزي ديگر. به كار گرÙتن تصورات نيروي خيال در ارائه اثر هنري Ùˆ تØول هنر، ضرورتاً پس از عصر Øماسه پيش ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. هومر قرنها پس از جنگ تروا پابه عرصه وجود گذاشت، اما،به رغم اين Ùاصلۀ زماني، ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ ميان شاعر Ùˆ موضوع شعرش ارتباطي نزديك وجود داشته باشد. شاعر ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ هم چنان به تماميâ€Ù…جذوب اوضاع قديم باشد وشيوۀ نگرش او به جهان همانند Ù†ØÙˆÛ€ نگاه قهرمانان Øماسي، واعتقاداتش همانند اعتقادات آنان باشد.در چنين وضعي آنچه شاعر نياز دارد اين است كه به موضوع خود، آگاهي شعري Ùˆ تصوير هنري ببخشد.اما اگر ميان رويدادهايي كه شاعر در Øماسۀ خويش توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ùˆ نگرش او به جهان،تشابه Ùˆ همانندي نباشد، شعر او ضرورتا Ùاقد شيرازه Ùˆ انتظام خواهد بود. هم موضوع شعر،يعني جهان Øماسه كه توصي٠ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ Ùˆ هم آگاهي شاعر Ùˆ شيوۀنگرش او به جهان، هر كدام داراي خصوصيت روØÙŠ خود واصل خويش است.
بنابراين،اگر Ø±ÙˆØ Ù‡Ù†Ø±Ù…Ù†Ø¯ØŒÙƒÙ‡ از طريق آن ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ زندگي Ùˆ كردار Øماسي يك قوم توصي٠شود، با Ø±ÙˆØ Ø¹ØµØ± قهرماني يا Øماسي متÙاوت باشد،در شعر او ناهماهنگي ايجاد ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. زیرا از يك سو صØنه هايي متعلق به عصر سپري شدۀ Øماسي وجود دارد Ùˆ از ديگر سو نگرش Ùˆ تÙكري كه متعلق به آن عصر نيست. اين ناموزوني باعث ميâ€Ø´ÙˆØ¯ كه آیين ها Ùˆ باورهاي عصر Øماسي Ùاقد Ø±ÙˆØ Ø§ØµÙŠÙ„ Ùˆ Øيات واقعي باشند Ùˆ به صورت خراÙÙ‡ Ùˆ اموري مهمل جلوه كنند كه صناعت شعري آنها را آراسته Ùˆ پرداخته است.
اين نكته اهميت موقعيت شاعر رادر ارتباط با شعر Øماسي نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. گرچه Øماسه ظاهراً رويدادي واقعي را توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ يعني جهاني قائم به ذات Ùˆ عيني را عرضه ميâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯ØŒ وبر اثر همانندي نگرش شاعر با قهرمانان Øماسي، شاعر ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ خود را با آنان يكي بداند، با اين وصÙØŒØماسه، به منزلۀ يك اثر هنري، Ø¢Ùريدۀ يك شاعر است. همان گونه كه هرودت ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«هومر Ùˆ هزيود خدايان يوناني را Ø¢Ùريدند.» اين خلاقيت آزاد كه هرودت به هومر Ùˆ هزيود منتسب ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒØ´Ø§Ù‡Ø¯ÙŠ بر اين مدعاست كه Øماسه متعلق به دوره هاي ابتدايي تاريخ يك قوم است.دورهâ€Ø§ÙŠ كه- پيش از سرايش Øماسه- توصي٠نشده است. تقريباً هر قوميâ€Ø¯Ø± آغاز پيدايش خود با Ùرهنگي بيگانه وپرستش خداياني بيگانه رو به رو شده Ùˆ تØت تاثير يا Øتي زير سيطره آنها قرار گرÙته است. زيرا دقيقاً بندگي، خراÙÙ‡ پرستي Ùˆ بربريت Ø±ÙˆØ Ø¯Ø±Ø§ÙŠÙ† است كه آن هستي برين را نه به منزلۀ چيزي بوميâ€Ùˆ خودي كه از آگاهي قوميâ€ÙŠØ§ Ùردي زاييده شده است، بلكه به منزلۀ چيزي بيگانه با خود â€â€Ø¨Ø´Ù†Ø§Ø³Ø¯. براي مثال، در اعتقادات ديني Ùˆ ديگر اوضاع Ùˆ اØوال هنديان- پيش از سرايش Øماسه هاي بزرگ هندي- قطعاً انقلابهايي بايد رخ داده باشند. يونانيان نيز ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ بسياري از چيزهارا از مصر، Ùريگيه Ùˆ آسياي صغير اقتباس كرده وآنها را تغيير داده باشند. روميان نيز با عناصر يوناني Ùˆ مهاجمان بربر نیز با عناصر روميâ€Ùˆ مسيØÙŠ روبهâ€Ø±Ùˆ شدند. تنها هنگاميâ€ÙƒÙ‡ شاعربتواند با روØÙŠ آزاد اين يوغ را دور â€â€Ø§Ùكند Ùˆ نيروهاي خود را ارزيابي â€ÙƒÙ†Ø¯Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø®ÙˆÙŠØ´ را نيرومند â€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ØŒ در آن هنگام ابرهايي كه آگاهي او را تاريك كرده بودند از ميان ميâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ سپيده دم عصر Øماسه پديدار ميâ€Ø´ÙˆØ¯.
در اينجا اين پرسش Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ خصلت وضع كلي جهان Ú†Ù‡ ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ باشدتا زمينه را براي توصي٠يك واقعۀ Øماسي هموار كند؟ سپس ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ كيÙيت اين واقعۀ منÙرد را بررسي Ùˆ نوع آن را معين كرد. همچنين ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ وضعيتي را بازشناخت كه اين واقعه Ùˆ وضع كلي جهان در يكديگر ادغام Ù…ÛŒ شوند تا به قالب يك اثر هنري درآيند.
2- وضعيت كلي جهان Øماسه
بهترين وضع زندگي اجتماعي براي Ø¢Ùرينش Øماسه، وضعي است كه اÙراد آن رابه منزلۀ واقعيتي موجود Ùˆ Øاضر بيابند Ùˆ از طريق پيوندهاي زندگي مشترك ابتدايي خويش به طور ارگانيك با آن در ارتباط باشند. زيرا اگر قهرماناني كه در راس امور قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯ مجبور باشند نخست نوعي نظم اجتماعي برقرار كنند،تعيين آنچه Ùˆ جود دارد Ùˆ آنچه ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ به وجود آيد، باري را بر خصلت ذهني آنان ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯ كه به هيچ وجه مناسب Øال Ùˆ هواي Øماسه نيست. در چنان Øالتي،وضع موجود ديگر نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ به منزلۀ واقعيتي عيني نمودار شود. موازين اخلاقي Ùˆ پيوندهاي خانوادگي Ùˆ نيز قومي،، ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ به منزلۀ پيوند كل يك قوم كش٠شده Ùˆ شكل گرÙته Ùˆ رشد كرده باشند؛ اما نه تا آن Øد كه به شكل نهادهاي عمومي،تكالي٠عموميâ€Ùˆ قوانيني درآمده باشندكه بدون تصويب Ùˆ تصديق Ùرد، ÙÙŠ Ù†Ùسه، داراي اعتبار باشند. در واقع، اين موازين Ùˆ پيوندها نبايد هنوز از چنان قدرتي برخودار باشند كه بقا Ùˆ تداوم آنها، Øتي در تقابل با ارادۀ اÙراد،تضمين شده باشد.
بر عكس، درجهان Øماسه،تنها منشا Ùˆ Øاميâ€Ø±ÙˆØ§Ø¨Ø· خانوادگي ÙˆØيات اخلاقي Ùˆ پيوندهاي خانوادگي Ùˆ قومي،Øسي از عدالت Ùˆ دادخواهي است كه با آيينها Ùˆ رسوم Ùˆ عادات Ùˆ خصايل كلي درآميخته است. بنابراين هيچâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ عقلگرايي به شكل واقعيتي سرد Ùˆ بيâ€Ø±ÙˆØ،كه روياروي شور وخواستهâ€Ù‡Ø§ÙŠ اÙراد بايستد،نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ وجود داشته باشد. پس بايد اين انديشه را از همان آغاز مردود دانست كه عمل Øماسي واقعي بر اساس موقعيتي سياسي صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. موقعيتي كه سرانجام به استقرار قانون اساسي با قوانين مشخص Ùˆ واضØ،و قانون دادرسي عموميâ€Ùˆ تشكيلات سياسي با هيئت وزيران Ùˆ كارمندان اداري Ùˆ نيروهاي انتظاميâ€Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù…د.
موازين اخلاق عيني ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ درخواست شده Ùˆ رشد ياÙته باشند، اما اين موازين Ùقط از طريق اعمال اÙراد وخصلت آنان پا به عرصه وجود ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù†Ø¯ØŒ نه آنكه مستقل از اعمال Ùˆ خصلت آنان، از قبل اعتباري كلي داشته Ùˆ توجيه شده باشند. بنابراين در Øماسه، شالودۀ اجتماعي زندگي عيني وعمل را ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. با اين همه در همين زندگي وعمل،نوعي آزادي وجود دارد كه به نظر ميâ€Ø±Ø³Ø¯ كاملاً از ارادۀ ذهني اÙراد سرچشمه ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯.
همين موضوع در مورد رابطۀ بشر با Ù…Øيط طبيعي، كه وسايل ارضاي نيازهاي خويش را از آن به دست ميâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯ØŒÙ†ÙŠØ² صادق است. بشر براي زندگي بيروني خويش به خانه، باغ، سرپناه، زيرانداز، بستري براي خواب، شمشير Ùˆ مانند آن نيازمنداست؛ Ùˆ براي دريانوردي به كشتي، براي ورود به ميدان رزم به ارابه، براي تهيه خوراك به Ø°Ø¨Ø Ø¬Ø§Ù†ÙˆØ±Ø§Ù† Ùˆ اسباب طبخ Ùˆ نظاير آنها نياز دارد. ولي همۀ اينها، وسايلي بيâ€Ø¬Ø§Ù† براي ادامۀ زندگي هستند. اما بشر بايد در ميان اين وسايل بيâ€Ø¬Ø§Ù†ØŒ با تمام وجود Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø®ÙˆØ¯ اØساس زنده بودن كند. بنابراين ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ به اين وسايل جان ببخشد Ùˆ به آنها خصلتي بدهد كه در ارتباط نزديك با Ùرديت انساني او قرار بگيرند. ماشينهاي مدرن Ùˆ كارخانهâ€Ù‡Ø§ با Ù…Øصولات خود Ùˆ نيز شيوۀ عموميâ€Ø§Ø±Ø¶Ø§ÙŠ نيازهاي زندگي جسماني ما، همان اندازه براي شعر Øماسي نامناسبâ€Ø§Ù†Ø¯ كه سازمانهاي سياسي مدرن ما براي ارائه زمينه اجتماعي زندگي ابتدايي درØماسه نامناسبâ€Ø§Ù†Ø¯.
در Øماسه، به معناي اخص آن، بشر بايد ارتباطي زنده با طبيعت داشته باشد، ارتباطي نيرومند Ùˆ تازه؛ خواه اين ارتباط دوستانه باشد خواه خصمانه.
آنچه تا كنون دربارۀ Øماسه، به معناي اخص آن، Ú¯Ùته شد، در آثار هومر در قالب زيباترين اشعار Ùˆ به شكل غناي شخصيتهاي انساني منعكس شده است. در اشعار او، زندگي خصوصي وعموميâ€Ù†Ù‡ به صورت بر بريت انعكاس ياÙته است ونه به شكل روايتي عقلاني از زندگي منظم خانوادگي Ùˆ نظم سياسي؛ بلكه در قالب شعري اصيل با خصوصياتي كه بر شمرديم؛ يعني Øالتي از Øيات خصوصي Ùˆ عموميâ€Ø±Ø§ نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه ميان بربريت Ùˆ عقلانيت است. نكتهâ€Ø§ÙŠ كه در آثار هومر شايستۀ ذکر است، Ùرديت آزاد همۀ شخصتيهاست. مثلاً در ايلياد آگاممنون شاه شاهان است وديگر شاهزادگان تØت Ùرمان اويند. اما رابطۀ اين شاهزادگان با او، رابطۀ بنده با ارباب يا خادم با مخدوم نيست. بر عكس آگاممنون ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ Ù…Øتاط Ùˆ هوشيار باشد تا بتواند با شاهزادگان كنار آيد. زيرا آنها سر هنگان يا گماشتگان او نيستند كه بتواند آنها را به ميل خود Ùراخواند، بلكه آنها نيز به اندازۀ خود او استقلال رای دارند Ùˆ بنا بر ارادۀ آزاد Ùˆ تصميم خودشان يا به خاطر مسائلي ديگر دور آگاممنون گرد آمدهâ€Ø§Ù†Ø¯ تا وارد نبرد شوند. آگاممنون ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ با آنها مشورت كند Ùˆ اگر آنها Øاضر به نبرد نشدند ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ خود را از صØÙ†Û€ جنگ كنار بكشند؛ همچنان كه آشيل خود را كنار كشيد. اين مشاركت آزادانه در نبرد يا كنار كشيدن از آن، استقلال Ùردي آنان را نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. همين آزادي Ùˆ استقلال Ùردي، به رابطۀ ميان شخصيتها خصلتي Øماسي ميâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯. رابطۀ ميان شاهزادگان با مردم خود،همانند رابطۀ آگاممنون با شاهزادگان است. مردم نيز از ارادۀ خود پيروي ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ نه از قانوني تØميلي. اساس اطاعت آنان، شرÙ،اØترام Ùˆ – در رويارويي با شاهزاده اي مقتدر كه ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بر ضد آنان به زور متوسل شود Ùˆ سرشت پهلواني خود را بر آنان تØميل كند- ترس است. گرچه سازماني از خدمتگزاران وجود ندارد، اما بر اثر وجود آيينها Ùˆ رسوم،نظم در همه جا ØكمÙرماست؛ گويي همه چيز به طور طبيعي رشد كرده است. مثلاً هومر درباره يونانيان ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه گرچه آنها در نبرد با ترواييâ€Ù‡Ø§ جنگجويان بزرگي را از دست دادند،اما تلÙات آنان در مقايسه با تلÙات تراوييâ€Ù‡Ø§ كمتر بود. زيرا آنها در Ùكر يكديگر بودند Ùˆ به كمك همديگر ميâ€Ø´ØªØ§Ùتند Ùˆ مرگ را پس ميâ€Ø±Ø§Ù†Ø¯Ù†Ø¯. امروزه اگر بخواهيم مزيت ارتشي مدرن را بر ارتشي بربر بر شمريم، به همين همبستگي ميان اÙراد آن Ùˆ آگاهي متقابل آنان از اينكه با يكديگر يك واØد بشري را تشكيل ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ØŒ اشاره خواهيم كرد. اما بربر ها مانند رمه اند وهيچ كس نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ از ديگري انتظار Øمايت داشته باشد. آنچه در جهان امروز انضباط رادر ارتش برقرار ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ آموزش سخت نظاميâ€Ùˆ Ùرماندهي Ùˆ سلطۀ سازماني است. اما در Øماسه هاي هومر اين انضباط از طريق رسوم Ùˆ عادات كه در درون اÙراد، به منزلۀ اÙراد ØŒ زنده است خود به خود به وجود آمده است.
همين موضوع در مورد توصيÙهاي بي شمار هومر از اشيا Ùˆ موقعيتها نيز صادق است. او ØŒ برخلا٠نويسندگان رمانهاي امروزين چندان به توصي٠مناظر طبيعي نميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ø¯ØŒ بلكه بر عكس بيشتر به توصي٠چوبدست، بستر خواب، جنگ اÙزار، ريسمان Ùˆ لوØÙ‡ اي كه نام صاØبخانه بر آن نقر شده است،ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ø¯. او Øتي توصي٠پاشنۀ در را نيز از ياد نميâ€Ø¨Ø±Ø¯. در نظر ما اين گونه اشيا اهميتي ندارند، زيرا در جهان نو راههاي ديگري براي تشخص بخشيدن به اÙراد وجود دارد. امروزه وسايل مورد نياز ما در كارخانه ها Ùˆ كارگاههاي مختل٠توليد Ùˆ تهيه ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ به عناصري چنان بي اهميتی تنزل ياÙته اند كه ديگر در خور توجه نيستند، زيرا تشخصي به Ùرد نميâ€Ø¨Ø®Ø´Ù†Ø¯. اما جهان قهرمانان با جهان نو متÙاوت است. در جهان Øماسه اشيا چنان ساده Ùˆ ابتدايي اند كه شاعر ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بر تك تك آنها درنگ كند Ùˆ به توصيÙشان بپردازد. زيرا همۀ اشيادر یك Ø³Ø·Ø Ù‚Ø±Ø§Ø± دارند Ùˆ در ضمن چيزهايي هستند كه باعث مباهات سازنده يا صاØب آن ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ØŒ يا به نوعي موقعيت اجتماعی Ùˆ مرتبۀ او را مشخص ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. علاوه بر اين، قهرمان Øماسي همواره با آن اشيا دمخور است Ùˆ نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ از آنها دل بكند Ùˆ چون قلمرو امور عقلي هنوز Ø¢Ùريده نشده است،توجه قهرمانان به همين امور Ù…Øسوس، Ù…Øدود است. چون هد٠هنري شاعر، شكل دادن به جهاني ويژه است ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ همه جنبه هاي خاص اين جهان را تعين ببخشد؛ Ùˆ چون اين جهان ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ منØصر به Ùرد باشد، بنابراين جهاني كه در آينۀ شعر Øماسي منعكس ميâ€Ø´ÙˆØ¯ متعلق به قوميâ€Ø®Ø§Øµ است.
همه Øماسهâ€Ù‡Ø§ÙŠ كهن، بينشي در مورد Ø±ÙˆØ Ù‚ÙˆÙ…ÙŠâ€Ø§Ø±Ø§Ø¦Ù‡ ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ Ùˆ جنبه هاي مختل٠آن مانند آگاهي ديني ،مناسك، اخلاق خانوادگي،خلق Ùˆ خوي آن قوم به هنگام جنگ Ùˆ صلØØŒ نيازها، هنر، علايق، رسوم وعادات، Ùˆ خلاصه تصويري از شيوۀ تÙكر آن قوم ومرØÙ„Û€ تمدنش را نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. بنابراين مطالعه دقيق Øماسهâ€Ù‡Ø§ Ø±ÙˆØ Ø§Ù‚ÙˆØ§Ù… را در برابر ما زنده ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. مجموعه Øماسه هاي همۀ اقوام، تاريخ جهان را عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه در آن زيباترين Ùˆ آزادترين جنبه هاي زندگي خاص هر قوم، دستاوردها Ùˆ وقايع آن، نشان داده ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. ما Ùقط از طريق آثار هومر است كه ميâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… به ساده ترين وجه، سرشت Ø±ÙˆØ ÙŠÙˆÙ†Ø§Ù†ÙŠ Ùˆ تاريخ يونانيان را بشناسيم يا لااقل جوهر آنچه يونانيان در آغاز بوده اند Ùˆ آنچه را براي رÙع ستيزه هاي دوره هاي مختل٠تاريخ خود انجام داده اند، دريابيم.
مناسبترين موضوع براي شعر Øماسي جنگ ميان دو قوم است. زيرا جنگهاي داخلي، يا جنگ بر سر تاج Ùˆ تخت يا آشوبهاي درون قومي ،موضوعي مناسب براي درام است نه Øماسه. از اين رو ارسطو به تراژدي سرايان توصيه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه جنگ برادر با برادر را موضوع تراژدي قرار دهند. زيرا پيوند طبيعي ميان دو برادر ÙˆÙاق Ùˆ هماهنگي است؛ اما تمايلات آنان به جاي آنكه اين يگانگي را تØكيم ببخشد، آن را از ميان مي برد. تراژديهاي شكسپير گواهي بر اين مدعاست؛ زيرا آنچه در تراژديهاي شكسپير واقعاً توجيه ميâ€Ø´ÙˆØ¯ هماهنگي اÙراد ذي ربط است، اما انگيزه هاي دروني شخصيتها Ùˆ شورآنان موجب ميâ€Ø´ÙˆØ¯ كه هر يك از آنان راه خود را، بي اعتنا به امور ديگر،دنبال كند؛ Ùˆ همين امر به برخورد وجنگ ميان آنان ميâ€Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù…د.
در جنگ آنچه مورد توجه قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒ دلاوري است. دلاوري Øالتي از Ø±ÙˆØ Ø§Ø³Øª Ùˆ Ùعاليتي است كه نه براي شعر غنايي مناسب است Ùˆ نه براي عمل دراماتيك، بلكه بيش از همه براي شعر Øماسي مناسب است، زيرا موضوع اصلي درام، قدرت يا ضع٠روØÙŠ شخصيتها Ùˆ نيز شور آنان است كه از Ù„Øاظ اخلاقي توجيه شدني يا توجيه ناشدني است؛ امادر Øماسه جنبۀ طبيعي روØØŒ يعني خصلت آن Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª. بنابراين، دلاوري جاي راستين خود را در جنگهاي ميهني ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯. زيرا دلاوري نه الزاميâ€Ø§Ø®Ù„اقي است كه اراده، خود به منزلۀ اراده، آن را پذيرÙته باشد Ùˆ نه آگاهي روØÙŠ است؛ بر عكس، اساس آن Ùطرت است، ولي با جنبۀ معنوي درآميخته است تا وزنهâ€Ø§ÙŠ بشود براي اجراي مقاصد عملي.
آنچه در مورد دلاوري در جنگ صادق است در مورد اعمال Ùˆ نتايج Øاصل از آنها نيز صادق است. ميان Øوادث اتÙاقي Ùˆ آنچه اراده انجام ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ نيز موازنه اي وجود دارد. Øوادث اتÙاقي ونيز موانعي كه بر اثر آنها ايجاد ميâ€Ø´ÙˆØ¯ از درام Øذ٠شده اند زيرا در درام هيچ Øادثه اي، Ùارغ از شورها Ùˆ انگيزه هاي شخصيتهاي درام، ØÙ‚ مداخله ندارد. بنابراين، اگر به نظر رسد كه در درام Øوادثي اتÙاقي سير رويدادها را تغيير دادهâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ به رغم ظاهر قضيه، اساس واقعي آن Øوادث را ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ در سرشت دروني شخصيتها وهدÙهاي آنان Ùˆ نيز در سرشت ستيزه ها Ùˆ Ùرجام آنها دانست.
همچنان كه Ú¯Ùته شد جنگ خانگي موضوع مناسبي براي شعر Øماسي نيست، اما جنگ ميان دو قوم،موضوع اساسي Øماسه است. زيرا هر قوم بنابر عقيدۀ خود،كل متÙاوتي است كه با ديگر اقوام در تقابل است. بنابراين، اگر اقوام دشمن يكديگر شوند، چون پيوند اخلاقي ميان آنان وجود ندارد، بر اثر جنگ هيچ پيوند اخلاقی يي گسسته نميâ€Ø´ÙˆØ¯ وهيچ معيار ،به طور مطلق معتبري ØŒ نقض نميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯ Ùˆ هيچ كل ضروريیی تجزيه نميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ بلكه بر عكس، جنگ موجب ميâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ اين كل،منسجم تر شود Ùˆ از ØÙ‚ Øيات خود دÙاع كند. از اين رو براي خصلت اساسي Øماسه وقوع جنگي از اين نوع كاملاً مناسب است. ولي هر گونه جنگي ميان اقوام،Øماسي شناخته نميâ€Ø´ÙˆØ¯. بنابراين چنين جنگي بايد خصوصيتي داشته باشد كه آن را از ديگر جنگها متمايز كند. خصوصيت رزم Øماسي اين است كه يك طر٠درگير در آن، بتواند در دادگاه تاريخ از مشروع بودن آن جنگ دÙاع كند ونيز اثبات نمايد، آن طرÙÙŠ است كه Øامل اصل برتر است،اما نه به شيوه اي ذهني يا با تزوير Ùˆ رياكاري Ùˆ به منظور سرپوش نهادن بر مقاصد توسعه طلبانۀ خود؛ بلكه بر عكس اين مشروعيت ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ بر ضرورتي برتر يعني بر چيزي ÙÙŠ Ù†Ùسه مطلق متكي باشد؛Øتي اگر واقعه اي صرÙاً اتÙاقي همچون اهانت يا تجاوزي منÙرد يا كين خواهي موجب آن جنگ شده باشد. چنين وضعيتي در راماياناو بويژه در ايلياد مشهود است. در ايلياد يونانيان با اقوام آسيايي ميâ€Ø¬Ù†Ú¯Ù†Ø¯Ø› Ùˆ بدين سان نخستين رزمهاي Øماسي يونانيان به وقوع ميâ€Ù¾ÙŠÙˆÙ†Ø¯Ø¯ كه هم براي تاريخ يونان Ùˆ هم برای تاريخ جهان نقطۀ عط٠مهميâ€Ø´Ù…رده ميâ€Ø´ÙˆØ¯. تقريباً در همۀ Øماسه هاي بزرگ،اقواميâ€Ø±Ø§Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠÙ… كه از Ù„Øاظ اخلاق،دين، زبان، ساخت انديشه Ùˆ ذهنيت Ùˆ Ù…Øيط جغراÙيايي با يكديگر متÙاوت اند.گرچه قوميâ€ÙƒÙ‡ Øامل اصل Ùروتر است اينجا Ùˆ آنجا دلاوريهايي از خود نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ ولي از آن دلاوريها سودي عايدش نميâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ سرانجام از قوميâ€ÙƒÙ‡ Øامل اصل برتر است(Ùˆ پيروزيش از Ù„Øاظ تاريخ جهان نيز بØÙ‚ Ùˆ مشروع است) شكست ميâ€Ø®ÙˆØ±Ø¯.
3- عمل Øماسي Ùرد( يا قهرمان)
واقعۀ Øماسي بر زمينۀ جنگ ميان دو قوم پديد ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. خصلتهاي كلي اين واقعه بدين Ø´Ø±Ø Ø§Ø³Øª:
هر اندازه هم، هد٠يك Øماسه بر شالوده اي كلي متكي باشد باز هم ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ Ùرديت شخصيتها در آن زنده Ùˆ مشخص باشد. چون اعمال Ùقط از اÙراد سر ميâ€Ø²Ù†Ù†Ø¯Ø› پس مسئلۀ سرشت كلي شخصيتهاي Øماسي Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. Ùˆ سرانجام وقوع واقعۀ Øماسي صرÙا به صورت Øادثه اي اتÙاقي نمايانده نميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ بلكه در عين Øال به صورت واقعه اي ضروري واساسي نشان داده ميâ€Ø´ÙˆØ¯. بنابراين واقعۀ Øماسي بايد شكلي پيدا كند كه سرشت اساسي آن(يعني ضرورت واقع شدنش) به طور موثر نشان داده شود. از اين رو در Øماسه Øوادث بر اثر ضرورتي دروني، ولي پنهان، يا بر اثر مداخلۀ آشكار نيروهاي جاودان Ùˆ ارادۀ خدايان روي ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯.
شالودۀ جهان Øماسه تقبل امري قوميâ€Ø§Ø³Øª كه در آن، تماميâ€Ø±ÙˆØ قوميâ€Ø¯Ø± تازگي Ùˆ طراوت آغازين خود Ùˆ در موقعيتهاي قهرماني نمايانده ميâ€Ø´ÙˆØ¯. اما بر اين شالوده ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ هدÙÙŠ خاص استوار شود كه تØقق آن، چنان با Øيات تماميâ€Ù‚وم عجين شده باشد كه همۀجنبه هاي خصايل قومي Ùˆ دين Ùˆ كردار را نشان دهد.
براي تØقق كامل اين هدÙ،تماميâ€Ù‚وم به Øركت در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ØŒØ§Ù…ا تØقق اين هدÙØŒ برعهدۀ قهرمانان است. بنابراين وصول به اين هدÙØŒ به صورت يك واقعه نشان داده ميâ€Ø´ÙˆØ¯. زيرا در Øقیقت ØŒ Ù…Øتوا Ùˆ Ùرم Øماسه، به معناي اخص آن، جهان بيني Ùˆ تجلي عيني Ø±ÙˆØ Ù‚ÙˆÙ…ÙŠâ€Ø§Ø³Øª كه روند عيني شدن آن به صورت يك رويداد واقعي عرضه ميâ€Ø´ÙˆØ¯.اما واقعۀ Øماسي در صورتي ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ درشعر عاملي Øياتي باشد كه تنها با يك Ùرد ارتباط يابد. همچنان كه Ú¯Ùته شد سرايندۀ اشعار Øماسي ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ Ùقط يك تن باشد. در اينجا نيز در راس واقعه Ù…ÛŒ بايد يك تن قرار گيرد كه واقعه را هدايت كند Ùˆ به انجام رساند، اما در اينجا ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ اصول ديگري را نيز در نظر گرÙت.مثلاً شايد به نظر رسد كه نقل زندگي واقعي شخصيتي تاريخي بهترين منبع براي سرايش Øماسه باشد؛ اما چنين نيست، زيرا زندگينامۀ يك Ùرد همواره Ø´Ø±Ø Øال اوست ووقايعي كه وي با آنها درگير ميâ€Ø´ÙˆØ¯ شايد با هم ارتباطي نداشته باشند يا ارتباط او با وقايع،اتÙاقي Ùˆ تصادÙÙŠ باشد. اما اگر Øماسه ميâ€Ø¨Ø§ÛŒØ¯ØŒ ÙÙŠ Ù†Ùسه ،يك كل واØد باشد، پس واقعه اي كه Øماسه به نقل آن ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ø¯ نيز ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ يك كل واØد باشد. هم يگانگي Ùرد Ùˆ هم يگانگي واقعه بايد وجود داشته باشند Ùˆ به يكديگر بپيوندند تا Øماسه پديد آيد. اين اصول در ايلياد Ùˆ اوديسه كاملاً تØقق ياÙته اند. در ايلياد، آشيل شخصيت اصلي است ودر راس واقعه قرار دارد Ùˆ در اوديسه،اوليس.
در شعر Øماسي به طور كلي آنچه هست Ùˆ آنچه روي ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ نقل ميâ€Ø´ÙˆØ¯ اما آنچه روي ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ از جلو چشم ما ميâ€Ú¯Ø°Ø±Ø¯ØŒ عمل است. پس دقيقاً اÙراد Ùˆ كردار ها Ùˆ رنجهايشان است كه در Øماسه توصي٠ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.زيرا Ùقط اÙراد- خواه اÙراد انساني باشند خواه خدايان- ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ دست به عمل زنند. نكته مهمتر اينكه آنان بايد با آنچه روي ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كاملاً درگير باشند. هر Ú†Ù‡ درگیري آنها با واقعه بيشتر باشد، بيشتر جلب نظر خواهند كرد. از اين نظر Øماسه با شعر غنايي Ùˆ شعر دراماتيك، بريك شالوده قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. پس بجاست كه شيوۀ توصي٠اÙراد رادر Øماسه مشخصتر كنيم.
عينيت شخصيتهاي Øماسي، Ùˆ بويژه شخصيتهاي اصلي آن، بيانگر اين است كه آنها تجلي تمام خصال Ùˆ صÙات وخلاصه، تجسم انسانهاي كامل اند. بنابراين بايد همۀ خصوصيتهاي روØÙŠ Ùˆ عاطÙÙŠ Ùˆ بويژه خلق وخوي قوميâ€ÙˆØ´ÙŠÙˆÙ‡ كردار آن را نمودار سازند.
يك جنبۀ بسيار مهم در تصوير شخصيتهاي Øماسي اين است كه آنها به منزلۀ انسانهايي كامل در موقعيتهاي گوناگون سرشت خود را به تماميâ€Ø¢Ø´ÙƒØ§Ø± ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. البته ممكن است شخصيتهاي تراژيك Ùˆ كميک نمايشنامه نيز زندگي دروني غنی يي داشته باشند،اما مسئله اصلي در موقعيت آنان،تعارض شديد ميان«شور» يك طرÙÛ€ آنان با شور مخال٠است، آنهم در قلمروهايي كاملاً Ù…Øدود Ùˆ به خاطر هدÙهايي كاملاً مشخص. بنابراين چند جانبه بودن شخصيت نمايشنامه اگر بي مورد نباشد، تصادÙÙŠ است وشور Ùˆ انگيزه اي ديگر- كه مثلاً بر پايۀ ملاØظات اخلاقي است- آن را خنثي ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ چند جانبه بودن خصلت او تØت الشعاع مسائل ديگر قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯.
اما Øماسه يك كليت است وهمه جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ آن،اين شايستگي را دارند كه به طور مستقل رشدكنند وتوسع يابند. زيرا اصل Ùرم Øماسه مستلزم همين توسع وگسترش است Ùˆ قهرمان Øماسي نيز طبق موقعيت جهاني خود از اين ØÙ‚ برخوردار است كه وجود Ùˆ سرشت او Ùˆ آنچه هست كاملاً آشكار شود. چون او در عصري زندگي ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ÙƒÙ‡ وجود او Ùˆ Ùرديت بي واسطۀ او به تماميâ€Ù…تعلق به آن عصر است.البته در مورد خشم آشيل، معلمان اخلاق شايد از ما بخواهند كه دردسرها Ùˆ دشواريهايي را كه خشم آشيل به بار آورد Ùˆ زيانهايي را كه رساند، به ياد آوريم.
سپس نتيجه اي كه خواهيم گرÙت از قدر Ùˆ منزلت او خوهد كاست Ùˆ او را ديگر نه قهرماني كامل خواهيم دانست ونه انساني كامل؛ زيرا او نتوانسته است خشم خود را Ùرو خورد Ùˆ اØساس تند خود را Ùرو نشاند،اما نميâ€ØªÙˆØ§Ù† آشيل را متهم كرد Ùˆ نيازي نيز براي عذرخواهي از خشم او نيست، چون آشيل همان است كه هست. چنين Ùردي همه صÙات خود را آشكار ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ از ديدگاه Øماسه موضوع ديگر خاتمه ياÙته است. همين امر در مورد جاه طلبي ونامجويي او نيز صادق است. زيرا قهرمانان در خصلت ويژۀ خودØامل امركلي هستند.اما اخلاق رايج، شخصيتهاي استثنايي را Ù…Øترم نميâ€Ø´Ù…رد Ùˆ همۀ هم خود را به خوار كردن آنان مصرو٠ميâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯. مگر خود Ù…Øوري عظيم اسكندر نبودكه او را سرور هزاران تن كرد؟ انتقامجويي Ùˆ سنگدلي نيز درعصر قهرماني جزئي از همين نيروي كامل قهرمان است. از اين Ù„Øاظ نيز به آشيل، به منزلۀ شخصيت Øماسي، نبايد درس اخلاق داد.
اما چون شخصيتهاي اصلي Øماسه اÙرادي كامل اند كه در خود همۀ صÙات ويژه Ùˆ خصلت قوميâ€Ø±Ø§ متمركز كرده اند Ùˆ بر همين اساس شخصيتهايي بزرگ Ùˆ آزاد Ùˆ از Ù„Øاظ انساني زيبايند اين ØÙ‚ را به دست ميâ€Ø¢ÙˆØ±Ù†Ø¯ كه در راس امور قرار گيرند Ùˆ واقعۀ اصلي را با هستي خود عجين شده ببينند.از اين روست كه قوم، در وجود آنان متمركز شده Ùˆ به صورت شخصي زنده در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. بنابراين، شخصيتهاي Øماسي براي هدÙÙŠ قومي Ù…ÛŒ رزمند تا آن را تØقق ببخشند Ùˆ به سرنوشتي كه Øوادث براي آنان در نظر گرÙته است،گرÙتار شوند. براي نمونه كاÙÙŠ است به ياد آوريم كه يونانيان تا هنگاميâ€ÙƒÙ‡ آشيل از جنگ كناره گرÙته بود،نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³ØªÙ†Ø¯ پيروز شوند. آشيل، به خاطر مغلوب كردن هكتور، درواقع، يگانه ÙØ§ØªØ ØªØ±ÙˆØ§Ø³Øª. Ùˆ در بازگشت اوليس به زادبوم خود نيز، بازگشت همه يونانيان از تروا منعكس شده است. تنها با اين تÙاوت كه در آنچه بر اوليس ميâ€Ú¯Ø°Ø±Ø¯ همه رنجهاو موقعيتها ونيز نكته سنجيها دربارۀ زندگي،نشان داده شده اند امادر درام، شخصيتها به منزلۀ تجسم تماميâ€Ø®ØµØ§Ù„ قوميâ€Ù¾Ø¯ÙŠØ¯Ø§Ø± نميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ بلكه، برعكس،تمام هّم Ùˆ غم آنها هدÙÙŠ است كه خود برگزيده اند. گزينش اين هد٠يا به خاطر شخصيت خودآنان است يا بر اساس اصول خاصي كه در شخصيت انزواجوي آنان پرورش ياÙته است.
جنبۀ ديگري از خصلت شخصيتهاي Øماسي را ميâ€ØªÙˆØ§Ù† از اين Øقيقت درياÙت كه آنچه را Øماسه توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ انجام عملي نيست بلكه وقوع رويدادي است. در درام، آنچه بيش از همه مهم است تلاش Ùرد براي رسيدن به هد٠خويش است؛ Ùˆ درام دقيقاً همين Ùعاليت ونتايج Øاصل از آن را ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯Ø› اما در Øماسه براي دنبال كردن مداوم مقاصد صرÙاً Ùردي جايي نيست. در اينجا قهرمانان ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ آرزوها Ùˆ هدÙهايي از آن خود داشته باشند؛ اما موضوع اصلي Øماسه، Ùعاليت پيگير قهرمانان براي دستيابي به آرزوها وهدÙهاي خويش نيست، بلكه Øوادثي است كه در راه وصول بدانها پيش ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. شرايط Ùˆ اوضاع Ùˆ اØوال همان قدر موثرند- Ùˆ اغلب موثرترند- تا Ùعاليت قهرمان. مثلاً هد٠واقعي اوليس بازگشتنش به ايتكاست. اوديسه نه تنها او رادر رسيدن به هدÙØ´ نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯Ø› بلكه همچنين رنج هاي او را ميâ€Ù†Ù…اياند Ùˆ موانعي را كه سر راهش قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯ØŒ Ùˆ خطرهايي را كه ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ دÙع نمايد Ùˆ عوامل خارجي را كه ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ مغلوب كند، نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. در Øماسه، همه اين تجارت Ùˆ Øوادث نتيجه يك عمل نيستند، بلكه به گونهâ€Ø§ÙŠ اتÙاقي، در جريان سÙرقهرمان- Ùˆ اغلب بي آن كه او در وقوع آنها نقشي داشته باشد- رخ ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. اوليس، پس از ماجراهاي بسيار، در خواب Ùˆ ناآگاه به سواØÙ„ زادگاه خود Ù…ÛŒ رسد.اين شيوۀ رسيدن به هدÙØŒ مناسب درام نيست؛ در ايلياد نيز خشم آشيل واقعه اي است براي پيامدهاي بعدي كه موضوع خاص Øماسه است. ولي اين خشم مقصود يا هدÙ(يا Øتي عمل) نيست، بلكه يك وضعیت است. آشيل از توهين آگاممنون خشمگين ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ Ùˆ از جنگ كناره ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ Ùˆ در ساØÙ„ØŒ كنار كشتيها اقامت ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.(چنين چيزي در درام روي نميâ€Ø¯Ù‡Ø¯.) سپس نتايج اين كناره گيري به وقوع ميâ€Ù¾ÙŠÙˆÙ†Ø¯Ù†Ø¯. آشيل Ùقط وقتي وارد جنگ ميâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ دوستش به دست هكتور كشته شده است.
اكنون جنبه مهم ديگري از Ùرم واقعۀ Øماسي Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø¯Ù‡ ميâ€Ø´ÙˆØ¯:
بيشتر Ú¯Ùته شد كه در درام ارادۀ دروني Ùرد، يعني خواسته ها Ùˆ هدÙهايش،عامل تعيين كننده Ùˆ شالودۀ هر اتÙاقي است. هر آنچه روي ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ به تماميâ€Ù†ØªÙŠØ¬Û€ خصوصيات يك Ùرد Ùˆ هدÙهاي اوست.از اين رو علاقۀ اصلي به توجيه كردن يا مردود شمردن عملي معطو٠ميâ€Ø´ÙˆØ¯ كه در چارچوب شرايط Ù…Ùروض انجام ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ Ùˆ به نبرد ميâ€Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù…د. گرچه در درام شرايط خارجي نيز موثرند؛ اما اين شرايط تنها ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ از طريق آنچه اراده Ùˆ ذهنيت شخصيت درام از آنها استنباط ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ ونيز از طريق شيوه اي كه او در مقابلشان واكنش نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ØŒØªØ§Ø«ÙŠØ± كنند. ولي در Øماسه، شرايط Ùˆ Øوادث خارجي به همان اندازۀ ارادۀ قهرمان موثرند؛ Ùˆ آنچه قهرمان انجام ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ همان گونه بازنمايانده ميâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ Øوادث خارجي. Øماسه ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ نشان دهدكه عمل قهرمان به همان اندازه كه درگير شرايط Ùˆ Øوادث خارجي Ù…ÛŒ شود مشروط ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. زيرا در Øماسه،قهرمان آزادانه Ùˆ به خاطر خود Ùˆ يا مناÙع خويش عمل نميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› بر عكس او در ميان تماميâ€Ù‚وم جای دارد وهد٠و وجود آن قوم، در ارتباط تنگاتنگ جهان درون Ùˆ جهان برون، شالوده اي خلل ناپذير براي او ايجاد ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.در Øماسه همواره بايد اين نوع شخصيت با همه شورها،تصميمها Ùˆ دستاوردهايش ارائه شود. اكنون كه به شرايط خارجي ÙˆØوادث تصادÙÙŠ ارزشي برابر با عمل قهرمان داديم،راه براي تاثير امور تصادÙÙŠ باز شده است. اما Øماسه ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ آنچه را به طور اصيل عيني است،يعني جوهر اساسي وجود را ارائه دهد.
اين تناقض را ميâ€ØªÙˆØ§Ù† بدين گونه ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ø§Ø¯ÙƒÙ‡ در قلب Øوادث ورويدادها «ضرورت» نهÙته است. براساس اين تلقي ميâ€ØªÙˆØ§Ù† متقاعد شد كه آنچه در Øماسه Øكومت ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ سرنوشت است.البته اين عقيده رايج كه در درام،سرنوشت Ùرمان ميâ€Ø±Ø§Ù†Ø¯ نادرست است؛ زيرا در درام به واسطۀ نوع هدÙÙŠ كه يك شخصيت در شرايط موجود Ùˆ معلوم- Ùˆ به رغم همۀ ستيزهايي كه بر اثر آن Øاصل ميâ€Ø´ÙˆØ¯- دنبال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒØ§ÙŠÙ† نتيجه به دست ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ كه او خود سرنوشت خويش را ميâ€Ø¢Ùريند. اما سرنوشت شخصيت Øماسي براي او ساخته ميâ€Ø´ÙˆØ¯Ø› بدين معني كه نيروي شرايطي كه به اعمال او،شكل Ùردي ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ بخت او را تعيين Ùˆ نتيجه اعمال او را معين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ قلمرو خاص سرنوشت است. آنچه در Øماسه روي ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ بر اثر ضرورت است. در شعر غنايي ميâ€ØªÙˆØ§Ù† صداي اØساس،تعقل Ùˆ علاقه Ùˆ آرزوي شخصي را شنيد؛ Ùˆ درام،موضوع دروني عمل را وارونه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ آن را به طور عيني ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯Ø› اما در شعر Øماسي بر وقايع، ضرورتي باطني Øاكمâ€Ø§Ø³Øª Ùˆ هيچ چيز به ميل Ùرد واگذار نميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ بلكه Ùرد بايد تسليم اين موقعيت اساسي شود، Ùˆ در برابر آنچه «هست»- Ú†Ù‡ Ùراخور او باشد Ú†Ù‡ نباشد- سر تسليم Ùرود آورد. آنچه را اتÙاق اÙتاده سرنوشت معين كرده است وآنچه را اتÙاق خواهد اÙتاد نيز سرنوشت معين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. همان گونه كه اÙراد مقهور سرنوشت اند، پيروزي يا شكست قهرمان Ùˆ زندگي ومرگ اونيز در دست تقدير است. زيرا آنچه واقعاً ارائه ميâ€Ø´ÙˆØ¯ وضعيت كلي عظيميâ€Ø§Ø³Øª كه در آن، اعمال Ùˆ سرنوشت قهرمانان به منزلۀ اموري ناپايدار Ùˆ گذرا جلوه Ù…ÛŒ کند. اموري كه Ùقط متعلق به آنها،به منزلۀ اÙراد، است. اين تقدير،عادلانه Ùˆ در عين Øال تراژيك است،اما نه به معنای دراماتيك واژه،كه در آن Ùرد به منزلۀ يك شخص داوري ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ بلكه به معناي Øماسي تراژيك است. چون در آن، Ùرد در كل وضعيت خود داوري Ù…ÛŒ شود وانتقاميâ€ÙƒÙ‡ از اوگرÙته ميâ€Ø´ÙˆØ¯ از اين Ù„Øاظ تراژيك است كه عظمت وضعيتي كه قهرمان در آن قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ Ùˆ ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ با آن مقابله كند Ùراسوي توان اوست. از اين رو در سراسر Øماسه نسيميâ€Ø³ÙˆÚ¯Ù†Ø§Ùƒ ميâ€ÙˆØ±Ø²Ø¯. در ايلياد قهرمانان زود نقاب مرگ بر چهره ميâ€ÙƒØ´Ù†Ø¯. آشيل Øتي از مرگ پيشرس خويش آگاه است Ùˆ بر سرنوشت Ù…Øتوم خود ماتم گرÙته است. در اوديسه،او Ùˆ آگاممنون ديگر زنده نبوده در جهان مردگان سايهâ€Ø§ÙŠ بيش نيستند Ùˆ خود آنان نيز از اين وضع آگاه اند. تروا نابود ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯ØŒ پريام پير در خانه خويش Ùˆ در قربانگاه به قتل ميâ€Ø±Ø³Ø¯ Ùˆ زنان Ùˆ دخترانش اسير ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.
4- Øماسه به منزلۀ يك كل كاملاًً منسجم
تا اينجا دربارۀ دوموضوع سخن رÙته است:
الÙ) وضعيت كلي عصر Øماسي؛
ب) واقعه Ùردي كه بر زمينۀ اين وضعيت قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒ Ùˆ عمل قهرمانان بر اثر راهنمايي خدايان يا سرنوشت.
اين دو خصلت اصلي ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ تركيب شوند تا يك كل منسجم Øماسي را بسازند. در اينجا بايد ميان يك رويداد صر٠وعمل خاصي كه در Øماسه به شكل يك واقعه نقل ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ Ùرق گذاشت. آنچه را يك رويداد Ù…Øض ميâ€Ù†Ø§Ù…ند جنبۀ خارجی وعيني هر عملي است كه از انسان سر ميâ€Ø²Ù†Ø¯ØŒ بي آنكه عمل براي وصول به هدÙÙŠ انجام گرÙته باشد. همچنين به هر گونه تغيير خارجي كه در شكل وظاهر عيني چیزی به وجود آید، رويداد Ù…Øض گويند. مثلاً اگر آذرخش، موجب مرگ انساني شد، اين رويدادي Ù…Øض يا Øادثه اي خارجي به شمار ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. اما اگر شخصي در جريان ÙØªØ Ø´Ù‡Ø± به دست دشمن كشته شد،كشته شدن او ديگر رويدادي خارجي نيست، زيرا او در راه نيل به هد٠از پاي درآمده است.هدÙÙŠ معين(مانند بازگشت اوليس به زادبوم خود در اوديسه) يا ارضاي شوري خاص (مانند خشم آشيل كه در ايلياد به شكل واقعه در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯) ميâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ ÙˆØدت منسجميâ€Ø¯Ø± Øماسه بوجود آورد. زيرا شاعر آنچه را معلولهاي ويژۀ اين هد٠خود آگاه يا آن شور خاص است،نقل ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. بنابراين آنچه به همراه دنبال كردن اين هد٠يا در پي آن شور خاص ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ ÙˆØدت كاملاً منسجميâ€Ø±Ø§ در Øماسه بوجود ميâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯.
اما Ùقط انسان ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ دست به عمل زند وهد٠خويش را دنبال كند. از اين رو در راس عمل، يك Ùرد قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ كه با هد٠يا شور خويش يگانه است.علاوه بر اين،عمل Ùˆ ارضاي خاطر شخصيت Øماسي كه هد٠يا شور از او ناشي ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ Ùقط در موقعيتهاي كاملا بخصوص Ùˆ به علل ويژه اي رخ ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ زنجيره اي از پيوندهاي گسترده اي را تشكيل ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه به گذشته باز ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯ واز سوي ديگر دنبال كردن هد٠يا ارضاي شور نيز پيامدهاي خاص خود را دارد. نتيجهâ€Ø§ÙŠ كه Øاصل ميâ€Ø´ÙˆØ¯ اين است كه براي هر عمل خاص، علل قبلي Ùˆ نيز معلولهاي بعدي وجود دارند؛ اما اينها هیچ گونه ارتباط شعري با شخصيت خاصي كه اين هد٠را دنبال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ در شعر تصوير ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ ندارند. از اين رو خشم آشيل ارتباطي با ربوده شدن هلن يا مجازات پاريس ندارد. گرچه هر يك از اين وقايع متضمن وجودواقعه اي پيش از خود است ونيز در ارتباط با تسخير ترواست؛ اما آنچه در ايلياد سروده ميâ€Ø´ÙˆØ¯ خشم آشيل است.(ايلياد با اين جمله آغاز ميâ€Ø´ÙˆØ¯:«اي الهۀ شعر،خشم آشيل Ùرزند پله را بسراي».) Ùˆ همين خشم، ÙˆØدت Øماسه را ايجاد ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. اگر تصوير آشيل Ùˆ خشمگين شدن او را از دست آگاممنون- كه كل Øماسه را به هم مرتبط ميâ€Ø³Ø§Ø²Ø¯- در نظر آوريم، درخواهيم ياÙت كه آغاز Ùˆ پاياني بهتر از اين نميâ€ØªÙˆØ§Ù† براي Øماسۀ ايلياد ابداع كرد؛ زيرا پديدار شدن بي درنگ خشم آشيل در سرآغاز، Ùˆ پيامدهاي آن، سير وقايع را موجب ميâ€Ø´ÙˆØ¯. اما كساني كه با اين نظر مخالÙâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯ÙƒÙ‡ Ùصل هاي پاياني ايلياد زائدند Ùˆ ميâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را Øذ٠كرد،Øال انكه اگر كل شعر را در نظر بگيريم، اين پندار زايل ميâ€Ø´ÙˆØ¯Ø› زيرا هنگاميâ€ÙƒÙ‡ آشيل در كنار كشتيها اقامت ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ واز جنگ دوري ميâ€Ú¯Ø²ÙŠÙ†Ø¯ØŒØ§ÙŠÙ† پيامدخشم تلخ اوست. بر اثر كنارهâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠ او از جنگ، ترواييâ€Ù‡Ø§ بر ارتش يونان پيروز ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ پاتروكلس دوست آشيل نيز كشته ميâ€Ø´ÙˆØ¯. آشيل بر مرگ دوست خود سوگواري ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به ميدان رزم باز ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯ تا انتقام او را بگيرد؛ Ùˆ سرانجام هكتور را از پاي در ميâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯. ما اگر چنين بپنداريم كه با مرگ هكتور، Øماسه پايان ميâ€â€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ Ùˆ يونانيان ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ به كشورشان باز گردند، در اشتباه خواهيم بود، با مرگ، طبيعت پايان ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ اما نه انسانيت،نه نظام اخلاقي كه تشييع جنازه با شكوهي را براي قهرمانان درخواست ميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› بنابراين آشيل براي تجليل از پاتروكلس، بر سر گور او مسابقه هايي ترتيب ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. پس از كشته شدن هكتور، پدرش، پريام، به پيش آشيل ميâ€Ø±ÙˆØ¯ Ùˆ دست Ùˆ پاي قاتل پسر خود را ميâ€Ø¨ÙˆØ³Ø¯ Ùˆ ملتمسانه از او ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ كه جنازۀ پسرش را به او باز گرداند، آشيل نيز ميâ€Ù¾Ø°ÙŠØ±Ø¯ ØŒ تا هكتور هم با اÙتخاري كه در خور اوست به جهان ديگر رود. همۀ اينها پاياني زيبا وارضا كننده به Øماسه ميâ€Ø¨Ø®Ø´Ù†Ø¯.
پایان