یدالله موقن ------------ نقدي بر ماركسيسم - 2
اكنون كمونيسم كه ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯ تا همه شكلهاي نابرابري اجتماعي را از ميان ببرد ÙˆØتي خودنابرابري را نيز Ù…ØÙˆ كند،درست مانند Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ هگلي است كه بايد همه شكلهاي مشقت ذهني را از ميان ببرد Ùˆ در قله دستاوردش Øتي خود مشقت را نيز Ù…ØÙˆ كند. چنين درياÙتي از اجتماع، اتوپيايي است؛ زيرا همين كه چنين اجتماعي تØقق ياÙت،ديگر اجتماعي زنده نيست، درست همان گونه كه Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ هگلي در اوج اعتلاي خود ديگر روØÙŠ متÙكر نيست.
ماركس كه ذهنش زنداني اتوپيا شده بود همواره ازاتوپيايي دÙاع ميâ€ÙƒØ±Ø¯ كه جديداً روبرت اون[1771-1858] سنت- سيمون[1760-1825]ØŒ Ùوريه-1772)-1837(ØŒ اتين كابه[1788-1856] Ùˆ ديگران ابداع كرده بودند Ùˆ شهرت عام ياÙته بود.«البته ماركس دربارۀ جامعهâ€Ø§ÙŠ كه به دنبال پيروزي انتØاري پرولتاريا، طبقهâ€Ø§ÙŠ كه موجب مرگ ساير طبقات ميâ€Ø´ÙˆØ¯ وخودنيز در ميدان نبرد از پاي در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ØŒ چيزي نميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ Ùˆ از بØØ« دربارۀ خصلت Ùˆ نوع اين جامعه Ø·Ùره ميâ€Ø±ÙˆØ¯.»اما به آساني ميâ€ØªÙˆØ§Ù† از سخنان ماركس خصلت غير واقعي اين جامعه جديد Ùˆ نيز اين انسانيت تازه را كه بر اثر انتقاد بي رØمانه از همۀ آن چيزهايي كه موجودند پا به عرصه وجود ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù†Ø¯ استنباط كرد.[....] او ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ در چنين جامعه اي دولت Ù…ØÙˆ خواهد شد، نه قانون مدني وجود خواهد داشت نه قانون كيÙري، ميان Ùرد Ùˆ گروه تعارضي نخواهد بود؛ زيرا رشد Ùرد شرايط لازم براي رشدهمه است. در يك كلام، زمين بهشت ميâ€Ø´ÙˆØ¯ وبشر هم از ريختن عرق جبين Ùˆ هم از اضطراب Ùˆ كوبش هاي دل رها خواهد شد.[...] بر خلا٠ضرورت تقسيم كار در جامعۀ موجود، در جامعۀ كمونيستي كه توليد عموميâ€Ø±Ø§ تنظيم خواهد كرد نيازي به متخصصان نيست Ùˆ Ùرد ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯Ø¯Ø± اوقات مختل٠روز مشاغل متÙاوتي داشته باشد. مثلاً ØµØ¨Ø Ø´ÙƒØ§Ø±Ú†ÙŠ باشد بعدازظهر ماهيگير Ùˆ غروب چوپان Ùˆ اگر دوست داشته باشد در خانه آشپز با ذوقي شود. البته در اين جامعۀ جديد كسي به اين گونه كارها نيازي ندارد Ùقط براي سرگرميâ€Ø´ÙƒØ§Ø±Ú†ÙŠØŒ ماهيگير يا چوپان ميâ€Ø´ÙˆØ¯. اگر سخن ماركس را درست Ùهميده باشم اين دقيقاً Ø´Ø±Ø ÙƒØ§Ø± تÙنني Ùˆ تÙريØÙŠ است كه Ùوريه از آن سخن ميâ€Ú¯Ùت Ùˆ آن را تجليل ميâ€ÙƒØ±Ø¯.
اما اگر اساس تÙكر ماركس با سوسياليست هاي اتوپيايي يكي است، پس از Ú†Ù‡ Ù„Øاظ او خود را از آنها متمايز ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª Ùˆ در واقع دچار اين توهم شده بودكه سوسياليسم را از اتوپيا به علم ارتقا داده است؟ Ù…Ùهوم ماركس از تاريخ بر اساس طرØÙŠ ÙلسÙÙŠ است كه بخشي از آن از Ù‡Ú¯Ù„ اقتباس شده Ùˆ بخش ديگر آن به تقليد از آن ساخته شده است. تا آنجا كه به توالي دورانهاي تاريخي كه به طور منطقي از يكديگر استخراج شده اند مربوط ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒØ·Ø±Ø ماركس از Ù‡Ú¯Ù„ گرÙته شده است. اما در مورد زير ماركس از ÙلسÙÛ€ تاريخ Ù‡Ú¯Ù„ تقليد كرده است. در ÙلسÙÛ€ تاريخ Ù‡Ú¯Ù„ دورانهاي تاريخي از Ù„Øاظ درجۀ آزادي از يكديگر متمايز ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ قهرمان تاريخ] در مرØله نهايي آن[ تمدن ژرمني است؛ اما در ÙلسÙÛ€ ماركس دورانهاي تاريخ از Ù„Øاظ اقتصادي از يكديگر متمايز ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ قهرمان تاريخ ] در مرØله نهايي آن[ پرولتارياست كه مقدر است بورژوازي را به گور بÙرستد. درست همان گونه كه بورژوازي در دوران خود Ùئوداليسم را دÙÙ† كرد واقتصاد سر٠Ùئودالي نيز به نوبه خود در دوران خويش اقتصاد برده داري دوران باستان را به گور سپره بود.
همين ساختمان متاÙيزيكي كه منشا كلاميâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯ØŒÙ‡Ù…ين پيشگويي به طور از پيشي(a priori) آينده(كه لابريولا ميâ€ÙƒÙˆØ´ÙŠØ¯ تا تØت عنوان«پيش بيني ريخت شناسانه»، تÙسيري آبرومندانه بدان ببخشد)ØŒ همين بخش نازل نظام Ù‡Ú¯Ù„ كه ماركس Ùˆ سرسپردهâ€Ø§Ø´ انگلس، پرولتارياي آلمان را وارث آن ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ†Ø¯ØŒ همان چيزي است كه وقتي ماركس از «علم» سخن ميâ€Ú¯Ùت آن را مد نظر داشت؛ Ùˆ برپايه همين«علم» (كه واقعاً متاÙيزيك خالص است) ماركس ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´Øª كه كمونيسم را بر شالوده اي استوار متكي ساخته Ùˆ Ù…ØÙ‚ است كه در مقايسه با انواع سوسياليسم «اتوپياپي»، آن را«علمي» توصي٠كند.[...]
اما تاريخ آزادانه Øركت ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به Ø·Ø±Ø Ù‡Ø§ÙŠÙŠ كه نه از روي تامل Ùˆ تÙكر بلكه با نيروي تخيل ساخته شده اند Ùˆ ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ù†Ø¯ تجليات آينده Ùˆ نيز شتاب Ùˆ آهنگ تاريخ را،طبق آن طرØهاي خيالي، پيشگويي كنند وقعي نميâ€Ù†Ù‡Ø¯. ماركس طي چهل سال Ùعاليت سياسي خود، بهاي نوميديهاي زيادي را پرداخت؛ زيرا در مانيÙست كمونيست اين توّهم را ايجاد كرده بود كه سانØÙ‡ نزديك است Ùˆ بورژوازي سقوط خواهد كرد Ùˆ جهش سريعي از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادي يا بهشت شبه Ùوريه اي كشش Ùˆ هماهنگي، صورت خواهد گرÙت. در اينجا تاريخ Ùعاليتهاي سياسي او را بر نميâ€Ø´Ù…ارم، Ùقط به ذكر اين نكته بسنده ميâ€ÙƒÙ†Ù… كه ماركس بارها از شيوه انديشۀ كهن ديالكتيكي Ù‡Ú¯Ù„ منØر٠شد Ùˆ به رابطۀ علّي يا جبري(دترمينيستي) روي آورد. مثلاً هنگاميâ€ÙƒÙ‡ او تكرار انقلابهاي عموميâ€Ø³Ø§Ù„ 1848 را انتظار ميâ€ÙƒØ´ÙŠØ¯Ø› زيرا آنها را معلول بØران بزرگ اقتصادي ميâ€Ø´Ù†Ø§Ø®Øª كه مقدم بر بØران سياسي روي داده بودند. اوبيهوده در انتظار تكرار معلولهاي مشابه از يك رشته بØرانهاي اقتصادي جهان بود. هم ماركس Ùˆ هم انگلس در سالهاي آخر عمر خود در وصله Ùˆ پينه كردن الگوهاي ماترياليسم تاريخي،براي آنكه تا Øدودي با واقعيت رويدادهاي پس از سال 1848 هماهنگ درآيند، دشواريهايي داشتند.
شايد در اينجا بي Ùايده نباشد Ú©Ù‡ این پرسش بسيار بØØ« شده را دوباره Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†ÙŠÙ… كه بدان به طرق گوناگون پاسخ داده اند. گاهي اظهار شده است كه نظريۀ ماركس در بارۀ كار اضاÙÙŠ Ùˆ ارزش اضاÙÙŠ Ùˆ سودي كه از كار پرداخت نشده Øاصل ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ هيچگونه ارتباطي با اخلاق ندارد Ùˆ زماني نيز Ú¯Ùته شده است كه اين نظريه اي اخلاقي است. شايد بهترين پاسخ اين باشد كه ماركس به نظريۀ مورد بØث،كه با سرشت علم اقتصاد اين همه بيگانه است Ùˆ به همين دليل نيز اكنون Ùراموش شده است، از طريق مقايسۀ عيني سادهâ€Ø§ÙŠ ميان دو نوع مالكيت دست ياÙت، يكي مالكيت Ùردي Ùˆ ديگري مالكيت جمعي.
گرچه اين مقايسه ÙÙŠ Ù†Ùسه در قالب اصطلاØات اقتصادي Ùˆ جامعه شناختي صورت گرÙته اما انگيزۀ آن بي شك اخلاقي بوده؛ بدين معني كه او Ù…ÛŒ خواسته است Ú©Ù‡ اتهام استثمار Ùريبكارانه كار كارگر را عليه سرمایه داري Ùرمول بندي كند Ùˆ آن را بقبولاند Ùˆ بدين وسيله آموزۀ ماترياليسم تاريخي را با نتيجه اي از نوع اخلاقي تكميل كند. اماماركس بي آنكه به چنين نظريه اي در مورد منشا سود رجوع كند،كتاب سرمايه راطبق برداشت ماترياليستي تاريخ،كه آن را قبلاً ساخته Ùˆ پرداخت بود، Ø·Ø±Ø Ø±ÙŠØ²ÙŠ Ùˆ تالي٠كرد.
اين آموزه همان قدر در قلمرو علم اقتصاد نادرست بودكه آموزۀ ماترياليسم تاريخي در قلمرو نظريۀ تاريخي؛ اما هر دو اينها در قلمرو رجز خواني يا تبليغات موثر بوده اند Ùˆ هنوز هم تا Øدودي موثرند، يعني در جايي كه مطلب ضرورتي نداردكه درست باشد، بلكه بايد تخيل را تØريك كند Ùˆ ذهن را بر آشوبد.]...[ من بيش از پنجاه سال پيش، در Øالي كه ماركس را متÙكر ناچيزی شمردم، استعدادهاي سياسي او را به عنوان یک انقلابي ستودم Ùˆ او را«ماكياولي پرولتاريا» ناميدم؛ زيرا ميان او Ùˆ ماكياولي مشاور Ùˆ Ù…Øرك شهرياران براي اتØاد واستقلال ايتاليا نوعي توازي ميâ€Ø¯ÙŠØ¯Ù…. اكنون Øتي بيشتر از گذشته،مايل به اينم كه تاثير او را در تاريخ دوران خودمان دست كم نگيرم. در واقع او جامعۀ كمونيستي جديد را ايجاد نكرد، زيرا هيچ بشري Ùˆ هيچ تلاشي نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ اتوپيا را به واقعيت تبديل كند. امانظريات او در واقعۀ بزرگ انقلاب روسيه ونيز در تØريكات وانقلاب هايي كه اين واقعه در ساير كشورها به وجود آورده Ùˆ به وجود خواهد آورد، قطعاً نقش داشته است. ولي اگر ماركس ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³Øª آنچه را به نام او Ùˆ تعاليمش در روسيه Ùˆ ديگر جاها ميâ€Ú¯Ø°Ø±Ø¯ ببيند، اØتمالاً متعجب Ùˆ مبهوت ميâ€Ø´Ø¯.[....]
البته خشم من متوجه ماركس نيست،گرچه ملزم به اينم كه نظريات او را هنگاميâ€ÙƒÙ‡ به منزلۀ Øقيقت ارائه ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ ابطال كنم. بديهي است كه خشم من عليه روسيه هم نيست،گرچه آن كشور سرنوشت خود را دنبال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به ما كمونيسميâ€Ø§Ø±Ø§Ø¦Ù‡ نميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه نوع بشر را رستگار كند؛ بلكه همان خطر پان اسلاويسم را عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ يعني همان چيزي كه تزارها نيز عرضه ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ سرزمينهاي كلاسيك اروپا از تهديد آن در جستجوي ملجا بودند؛ زيرا آنهادر پان اسلاويسم،مرگ خود ومرگ تمدن را ميâ€Ø¯ÙŠØ¯Ù†Ø¯.
خشم من مسلماً عليه كارگراني نيست كه مايلâ€Ø§Ù†Ø¯ مانند ساير طبقات، وضع خود را بهتر كنند Ùˆ در اين راه نيز ميâ€ÙƒÙˆØ´Ù†Ø¯ Ø› گرچه كمونيسم با روش خاص خود براي كارگران نه وضع بهتر اقتصادي پديد آورده Ùˆ نه برابري واقعي Ù…Øال را تØقق بخشيده است. سرانجام خشم من متوجه «سوسیالیسم» نیست Ú©Ù‡ متمایز از کمونیسم وهمزاد با لیبرالیسم است، «سوسياليسمي» كه در سراسر قرن نزودهم Ùعال بوده است Ùˆ سابقه اي نيكوكارانه دارد. خشم من متوجه اينها نيست بلكه عليه«روشنÙكران» Ùاجعه Ø¢Ùرين يعني آن ايتاليايي ها يا پروÙسورهايي است كه براي ساليان متمادي اعتنايي به ماركسيسم نميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯Ø› اما اكنون سرهاي خود را به سوي آن گردانيده اند Ùˆ ميâ€ÙƒÙˆØ´Ù†Ø¯ آن را ارج نهند Ùˆ تبليغ كنند Ùˆ اين آموزه را در نوشته هاي مغلطه آميز خود بپراكنند؛ زيرا به نظر آنان اين آموزه در روسيه به موÙقيت رسيده Ùˆ تاج Ú¯Ù„ پيروزي را بر سر نهاده Ùˆ Øلقۀ Ú¯Ù„ اÙتخار را بر گردن اÙكنده است. روسيه از همه كشورهاي اروپايي سنت هاي ضعي٠تري در انديشه Ùˆ روش تعقل Ùˆ روشنÙكري دارد Ùˆ ناچيزترين تجربه Ùˆ آموزش رادر اين قلمرو معنوي كسب كرده است. خود ماركس نيز هرگز به خواب نميâ€Ø¯ÙŠØ¯ كه روسيه بتواند نخستين كشوري باشدكه جامعه اي مطابق با روياهاي او بياÙريند. اگر او ميخواست اين نقش را به كشوري Ù…Øول كند آن كشور،انگلستان بودكه در صنعت پيشگام بود؛ در Øالي كه ارجØيت را در تØول آن نوع علميâ€ÙƒÙ‡ او خود پرورانده بود به آلمان ميâ€Ø¯Ø§Ø¯. Øتي مدتها پيش از اين پيتر چاداي٠در سال 1829 ضع٠مزمن دماغي ملت خود را تشخيص داده بود. او علت اين سستي دماغي را در انزواي متمادي روسيه از Ùرهنگ يوناني - روميâ€Ùˆ رنسانس ÙˆØتي آموزش منطقي اصØاب مدرسي قرون وسطي ميâ€Ø¯ÙŠØ¯.» (14 )
به بØØ« خود درباره سرشت منطق Ù‡Ú¯Ù„ باز Ù…ÛŒ گرديم. يكي از Ù‡Ú¯Ù„ شناسان، نظر كواين را، كه يكي از بزرگترين منطقدانان قرن بيستم بود، دربارۀ منطق Ù‡Ú¯Ù„ جويا ميâ€Ø´ÙˆØ¯. كواين ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: براي آنكه منطق Ù‡Ú¯Ù„ معنا پيدا كند بايد قوانين منطق را تغيير داد (15 ).
پيروان ديالكتيك همواره ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯ كه Ù…Øتوا Ùˆ Ùرم را نميâ€ØªÙˆØ§Ù† از يكديگر جدا دانست Ùˆ خصلت منطق ديالكتيكي را در اين ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯ كه موضوع Ùˆ روش بررسي موضوع از يكديگر جدا ناشدني اند، ولي همچنان كه پيشتر Ú¯Ùته شد Ù‡Ú¯Ù„ منطق ديالكتيكي را«نمايش خدا» در ذات جاودانش ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯.ارنست كاسيرر در جلد سوم اثر مهم خود،مسئلۀ شناخت ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«منطق هگل،منطق Ùهم شهودي است؛ يعني Ùهميâ€ÙƒÙ‡ Ùقط آنچه را خودش Ø¢Ùريده، برون خويش دارد. اين منطق با انكسار Ùˆ تيرگيي كه Ùهم دچار آن ميâ€Ø´ÙˆØ¯(هنگاميâ€ÙƒÙ‡ ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ به وسايل خارجي به جهان Ù…Øسوسي كه در كنار او يا زير دست او قرار دارد، دست يابد) آشنا نيست.» (16 )
بدين معني ميâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯Ùت كه Ù…Øتواي منطق ]Ù‡Ú¯Ù„[«باز نمايي خداست» بدان گونه كه ذات جاودانش، پيش از Ø¢Ùريدن طبيعت Ùˆ هر Ø±ÙˆØ Ù…ØªÙ†Ø§Ù‡ÙŠØŒ بوده است؛ Ùˆ ميâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯Ùت كه ديالكتيك همان لوگوس يا كلمه مسيØÙŠ است كه به Øركت در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯.
شايد براي Ùهم بهتر منطق Ù‡Ú¯Ù„ بي Ùايده نباشدكه آن را با نظريۀ كانت در مورد مسئله شناخت مقايسه كنيم. در نظريۀ كانت در برابر Ùهم،امر Ù…Øسوس پيچيده اي قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ كه Ùهم ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بتدريج از طريق مقولات Ù…Øض انديشه آن را متعين سازد؛ اما هرگز نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ آن را در اين مقولات مستØيل كند. يعني چنين Ùهمي، شيء(ابژه) را از طريق انديشه متعين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ اما برايش وجود شيء( ابژه ) هميشه از Ù…Ùهوم آن جداست. اما در منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ Ùهم شهودي هر چيز پيچيدهâ€Ø§ÙŠ را تنها به منزلۀ از پس پرده برون شدن خود Ø´ Ùˆ متعين شدن مشخص تر يگانگي آغازيني كه خودش]= ايده[ دارا بوده است ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯. Ùˆ بدين ترتيب انديشه Ùˆ موضوع انديشه، ذهن(سوژه) Ùˆ عين(ابژه) چيزي واØد ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. يعني Øايلي كه،در ÙلسÙÛ€ كانت، Ùهم تجربي Ù…ÛŒ بايد ضرورتاً ميان امر واقعي Ùˆ امر صرÙاً ممكن قرار دهد، در ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ براي Ùهم وجود ندارد. يعني عين ( ابژه ) در ذهن ( سوژه ) ØÙ„ ميâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ ابژه به Ù…Ùهوم تبديل ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«در نظام Ù‡Ú¯Ù„ در نقطه اي كه ايده به ارادۀ خود«آزادانه به منزلۀ طبيعت پيش ميâ€Ø±ÙˆØ¯Â»]...[زبان سراسر منطق گروي Ù‡Ú¯Ù„ بي هيچ تغييري به زبان اسطوره مبدل ميâ€Ø´ÙˆØ¯.]....[ اين شيوۀ عرضه ايده- كه جهاني ديگر Ùˆ بيگانه با خود را از ذات خود بيرون ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ به رغم اين Ø¢Ùرينش، قائم به ذات ميâ€Ù…اند Ùˆ هيچ يك از صÙاتش را از دست نميâ€Ø¯Ù‡Ø¯- در واقع بازگويي مضمون اسطورهâ€Ø§ÙŠ- ديني كهن است كه بنابر آن،خدا جهان را طبق نمونۀ ازلي خويش Ù…ÛŒ Ø¢Ùريند Ùˆ دگرگوني] شدن[ اين جهان مخلوق، طبق ذات ازلي او صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯.»( 17 )
كاسيرر در همان كتاب، در جاي ديگري ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«در نظر شلينگ، درآمدن«ايده» به شكل Ùضا Ùˆ زمان نوعي«هبوط» از ذات واقعي«ايده» به شمار ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. ولي اين «هبوط» بايد آزادانه صورت گرÙته باشد. اما Ù‡Ú¯Ù„ تلاش ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه اين غير عقلاني بودن را پوشيده بدارد. بنابراين در ÙلسÙÛ€ او، طبيعت در عين Øال كه به صورت Ùضا Ùˆ زمان تظاهر خارجي ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ØŒ بايد دقيقاً تصوير«ايده» باشد كه به صورت خارجي در برابر«ايده» ظاهر ميâ€Ø´ÙˆØ¯.]...[ تØول تجربي- زماني«ايده» به شكل Ù…Ùاهيم ناب در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. در اين Ù…Ùاهيم، دوباره شكل اساسي تØول ديالكتيكي را به صورت خالص Ùˆ عام آن ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. هر جا كه اين شكل ديالكتيكي به صورت ناب خود رخ نگشايد، اين امر را نه به پاي«ناتواني Ù…Ùاهيم ديالكتيكي» بلكه بايد به پاي«ناتواني طبيعت» گذاشت. زيرا Ù…Ùهوم ديالكتيكي از پژوهش«امور واقع» وتØليل آنها Øاصل نشده است، بلكه پويندگي خود به خود امر مطلق Ùˆ تجليات او را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.»
كاسيرر در مورد ÙلسÙۀطبيعت Ù‡Ú¯Ù„ چنين اظهار نظر ميكند:
«شكل انگارشي ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ در بررسي طبيعت، روش رياضي Ùˆ تجربي شناخت طبيعت را تØقير ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. شيوۀ بررسي Ù‡Ú¯Ù„ به شكل تازه اي از Ù†Ùوذ به «درون طبيعت » منجر مي شود.. اما در اينجا منظور از«درون طبيعت»، درون روØÙŠ است. Ø´Ø±Ø Ù‡Ú¯Ù„ از ÙلسÙÛ€ طبيعت، قطعاً نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه اين تغيير جهت ظاهري به سوي شيوۀ ملموس تر بررسي اشياء، در واقع، Ùقط به تبخير ديالكتيكي Ù…Øتواي طبيعت ميâ€Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù…د؛ تا آنجا كه قوانين مختص طبيعت Ùˆ تجربه ناپديد ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.»
كاسيرر در اين مورد انزجار گوته را از ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ این گونه باز Ú¯Ùˆ ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:
«به نظر گوته اين ÙلسÙÙ‡ دگرگوني ارگانيك را به شكل شدن منطقي عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. گزاره هاي منطق Ù‡Ú¯Ù„ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه غنچه با باز شدن Ú¯Ù„ ناپديدميâ€Ø´ÙˆØ¯. بنابراين طبق اين منطق ميâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯Ùت كه گل،نقيض غنچه است Ùˆ ميوه، شكوÙÙ‡ را به منزلۀ «وجود دروغين گياه» تعري٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. از اين رو به نظر گوته منطق Ù‡Ú¯Ù„ عجيب Ùˆ غريب بود واين تاثير را در او ايجاد ميâ€ÙƒØ±Ø¯ كه Ù‡Ú¯Ù„ ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ واقعيت جاودان طبيعت را با شوخي زنندۀ سÙسطه آميزي از ميان ببرد.» (18 )
اكنون نشان ميâ€Ø¯Ù‡ÙŠÙ… كه كتاب سرمايه اثر ماركس گرده برداري از ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ است. در ÙلسÙÛ€ هگل«ايده» به صورت طبيعت در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ يعني طبيعت يا جهان مادي شكل از خود بيگانۀ«ايده» است؛ Ùˆ چون«ايده» به صورت ماده، متجسد شده است در هر شيء مادي، تناقض وجود دارد. در كتاب سرمايه ØŒ «كار» جاي«ايدۀ»هگلي را ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. كار به صورت كالا در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ يعني شيء ميâ€Ø´ÙˆØ¯.
بدين ترتيب كالا،كار با خود بيگانه است(همان گونه كه طبيعت، ايدۀ با خود بيگانه است). كار، تجسم مادي ياÙته يعني به شكل كالا در آمده است پس در كالا، تناقض وجود دارد(همان طور كه در ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ØŒ در ماده تناقض وجود دارد). نماي زیر اين تبديلات را نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯:
ديديم كه Ù‡Ú¯Ù„ روش Ùيزيك نظري را در مطالعۀ طبيعت تØقير ميâ€ÙƒØ±Ø¯. او معتقد بودكه Ùيزيك نيوتني،ماترياليستي است Ùˆ در مقايسه با متاÙيزيك اگر نادرست نباشد لااقل ناقص است. همين نظر را ماركس در مورد علم اقتصاد بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. او معتقد است كه علم اقتصاد روابط ميان انسانها را به روابط ميان اشياء تبديل ميكند (شيء شدگي ،ماترياليسم) Ùˆ چون علم اقتصاد تماميت جامعه را در نظر نميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ شناختي نادرست يا لااقل ناقص از جامعه دارد. همچنان كه كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ در ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ قوانين طبيعي Ù…ØÙˆ ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. ماركس نيز معتقد بود كه قوانين علم اقتصاد مظهر از خود بيگانگي اندو با پيروزي پرولتاريا نه تنها علم اقتصاد بلكه ديگر شاخه هاي علوم اجتماعي Ùˆ علوم انساني نيز از ميان ميâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯. زيرا اين علوم Ù…Øصول از خود بيگانگي Ùˆ زاييدۀ مناسبات اقتصاد سرمايه داري اند. هم چنان كه Ù‡Ú¯Ù„ معتقد بود ايده از طريق Øركت ديالكتيكي، به خود آگاهي ميâ€Ø±Ø³Ø¯ Ùˆ جهان مادي Ù…ØÙˆ ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒÙ…اركس نيز اعتقاد داشت پرولتاريا به خود آگاهي ميâ€Ø±Ø³Ø¯(از طريق ماركسيسم) Ùˆ سرمايهâ€Ø¯Ø§Ø±ÙŠ را بر ميâ€Ø§Ùكند Ùˆ بدين ترتيب توليد كالا كه مظهر شيء شدگي كار ونيز روابط از خودبيگانگي است از ميان ميâ€Ø±ÙˆØ¯. ژرژ سورل ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«هيچ چيز مانند كتاب سرمايه، همانند ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ نيست.» (19 )
بندتو كروچه معتقد بودكه پس ازماركس ØŒ ژرژ سورل نظريه پرداز بزرگ جنبش سوسياليسم است. به همين دليل نگارنده با نقل قولي از سورل اين مقاله را آغاز كرد Ùˆ با نقل نظر او درباره ماركسيسم آن را پايان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. سورل اعتقاد داشت كه مانيÙست كمونيست اثر ماركس Ùˆ انگلس كاملاً با ايده آليسم اشباع شده Ùˆ پر از سمبلها Ùˆ تصاوير است. او ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:«مسيØيان صدر مسيØيت منتظر بودندكه در پايان نسل اول آنها Øضرت Ù…Ø³ÙŠØ Ø¨Ø§Ø² گردد Ùˆ جهان شرك از ميان برود وسلطنت كشيشان بر زمين آغاز شود.»( 20 )
گرچه چنين واقعه اي روي نداد اما همين اسطوره موجب شد كه بسياري به مسيØيت بگروند وخود جماعت اوليۀ مسيØÙŠ نيز متشكل Ùˆ منسجم شود. ماركس وانگلس نيز از همين تصوير اسطوره اي- شعري در سراسر آثار خود سود جسته اند،مثلاً مانيÙست كمونيست با اين تصوير اسطوره اي- شعري آغاز ميâ€Ø´ÙˆØ¯:«شبØÙŠ در اروپا در گشت Ùˆ گذار است، Ø´Ø¨Ø ÙƒÙ…ÙˆÙ†ÙŠØ³Ù…Â» Ùˆ با اين عبارات تهييجي پايان ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯:«بگذار طبقات Øاكم در برابر انقلاب كمونيستي به خود بلرزند. پرولتاريا جز زنجيرهاي خود چيز ديگري ندارد كه از دست بدهد. پرولتاريا، جهاني را تسخير خواهد كرد.»
سورل با مطالعۀ دقيق آثار ماركس در مورد انسجام تÙكر علميâ€Ù…اركس دچار ترديد شد. وي ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«در سال 1898 كوشيدم تا منابعي را كه ماركس از آنها استÙاده كرده است پيدا كنم، اما از اينكه ديدم ارجاعهاي كتاب سرمايه نارسايي هايي را در دانش مول٠آن نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كاملاً يكه خوردم… ماركس از Ø±ÙˆØ Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€Ø³Ø¯Ù‡ نوزدهم بهره اي نبرده بود. بر عكس،ماركس نظريات كهنه شده اي را به ارث برده بود كه در«علم طبيعي» سده هجدهم، در آلمان زمان او، Øاكم بود. در اين نوع«علم طبيعي» تلاش ميâ€Ø´ÙˆØ¯ كه جهان را از طريق شهود هنري بازآÙريني كنند.»
از اين رو ماركس در بيشتر جاها به جاي«تØليل علمي» به سرايش شعر اجتماعي پرداخته است.» ( 21 )
پس بنا بر نظر ژرژ سورل، ماركسيسم چيست؟ او پاسخ ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯:
«ماركسيسم، اسطورۀ پرولتارياست» ولي اسطوره چيست؟ سورل ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: اسطوره،سرچشمۀ الهام يك گروه،يك قوم يا يك جامعۀ مخÙÙŠ است. اسطوره، وجود آنها را توجيه Ùˆ بقاي آنان را تضمين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. اسطوره، نوعي نظامي(ميليتاري) كردن تخيل يا ايمان كور است.اسطوره،نيروي خلاق،Øياتي، پراگماتيك ÙˆÙعالي است كه مستقيماً از عميق ترين«انگيزه هاي» انسان سرچشمه ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒ اما اسطوره به «گروه هاي» انساني تعلق دارد نه به Ùرد منÙرد. از اين رو پذيرش مرجعیت تصاويري كه اسطوره ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ اجباري است Ùˆ گروه بدان تصاوير ايمان دارد Ùˆ براي تØقق آنها جان بر ك٠ميâ€Ø±Ø²Ù…د. بقاي اسطوره Ùˆ استمرار آن مستلزم اعمال مخربي است كه هدÙشان نه انعكاس واقعيت بلكه عمل كردن بر آن Ùˆ تغيير دادنش است. اسطوره، يك كليت است،تصويري است كه بايد آن را به منزله يك كل در نظر گرÙت Ùˆ نميâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را به اجزاي سازنده اش تجزيه كرد. اما هنگاميâ€ÙƒÙ‡ اسطوره، مرجعيت خود را از دست بدهد به موضوعي براي ØÙظ زيبايي شناختي مبدل ميâ€Ø´ÙˆØ¯.
تاريخچۀ ماركسيسم از آغاز تا پايان تاييدي بر همين برداشت از اسطوره است. ( 22 )
پی نوشت ها:
1-Georges Sorel ,Reflections on Violence (English translation 1915 ,reprint New york ,Peter Smith 1914 ), pp. 128-129.
2- این مقا له را نگارنده به Ùارسی بر گردانده است.
3-P. Srafa ,The Production Of Commodities by means of Commodities , Cambridge U. P. 1960 ..
4-Ian Steedman , Marx after Srafa ,London , New Left Books , 1977 ,pp.13-15
5-این مصاØبه نخست در نیولÙت روی ویو، شمارۀ 86 (ژوئیه – اوت 1974) به چاپ رسید . سپس به همراه مقالاتی Ú©Ù‡ دیگر پژوهشگران دربارۀ سایر ÙیلسوÙان مارکسیست نوشته بودند Ùˆ در مجلۀ مذکور منتشر شده بود در کتاب زیر به چاپ رسید:
Western Marxsim, A Critical Reader, London NLB 1977, pp. 315-350.
6-مقدمۀ کولتی بر کتاب : L. Colletti & C. Napoleoni , Il Futur del Capitalismo-croll o Sviluppo? , Bari , 1970 , pp. C-CV.,ff.
7-گویا منظور کولتی پانوشت صÙØÙ‡ 23 کتاب سرمایۀ انØصاری است. – ÛŒ. Ù…. Paul A. Baran and Paul M. Sweezy , Monopoly Capital , Pelican Books , 1968 , P.23 ,f.
8-چاپ اول کتاب سرمایه در هامبورگ و به سال 1867 بوده است. بنابر این موریس داب باید بر ترجمۀ ایتالیایی سال 1967 مقدمه نوشته باشد.ی.م.
9-Marx- Engels , Werke ,Bd. ,29, S. 260 .
10- Roman Rosdolsky , The Making of Marx " s Capital ,( translated by Peter Burgess )London ,Pluto Press ,1977 ,P. xiii .
11- Ernst Cassirer , Das Erkenntnis problem , vierter Bd. Hildesheim ,1973 ,S. 11 Ùˆ برای آگاهی بیشتر از ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ رجوع کنید به Ùصل Ù‡Ùدهم کتاب اسطورۀ دولت، ارنست کاسیرر، ترجمۀ یدالله موقن (تهران، انتشارات هرمس، 1377) ص 363-398.
12-Benedetto Croce ," The Historical Materialism of Marx and His Alleged Promotion of Commonism From Utopia to Sciece " درکتاب : B. Croce , Philosophy ,Poetry , History (An Anthology of Essays ) (translated by Cecil Sprigge ) Oxford U. P. , 1966 , P. 620 .
13-G . F . W . Hegel ,Werke (Suhrkamp verlag = ,1969 , Bd. 5 , S. 44
14-کروچه،یپشین ، ص 620-628.
15-Yvom Gauthier ," Hegel "s Logic from a Logical Point of View " در کتاب زیر : R. S. Cohen &M. W. Wartofsky (ed.) Hegel and the Sciences ,D. Reidel Publishing Company ,1984 ,p. 303 .
16-Ernst Cassirer , Das Erkenntnisproblem ,Dritte Bd. , Hildesheim , S. 364 .
17-Ibid.,S. 374-375 .
18-Ibid.,S.375-376
19-From Georges Sorel ( Essays in Socialism and Philosophy )Edited with anew introduction by John Stanley , Transaction books ,1987 , P.xiv.
20-Georges Sorel ,Reflections on Violence (English translation 1915 ,reprintNew york ,Peter Smith 1914 ), pp. 134.
21-From Georges Sorel ( Essays in Socialism and Philosophy )Edited with a new introduction by John Stanley , Transaction books ,1987 , P. XV
22-البته نگارنده مطالبی را Ú©Ù‡ در خصوص مارکسیم در پیشگÙتار خود بر ترجمۀ کتاب اسطورۀ دولت اثر ارنست کاسیرر (تهران، انتشارات هرمس، 1377) Ú¯Ùته است در اینجا تکرارنکرد.
پایان
ماركس كه ذهنش زنداني اتوپيا شده بود همواره ازاتوپيايي دÙاع ميâ€ÙƒØ±Ø¯ كه جديداً روبرت اون[1771-1858] سنت- سيمون[1760-1825]ØŒ Ùوريه-1772)-1837(ØŒ اتين كابه[1788-1856] Ùˆ ديگران ابداع كرده بودند Ùˆ شهرت عام ياÙته بود.«البته ماركس دربارۀ جامعهâ€Ø§ÙŠ كه به دنبال پيروزي انتØاري پرولتاريا، طبقهâ€Ø§ÙŠ كه موجب مرگ ساير طبقات ميâ€Ø´ÙˆØ¯ وخودنيز در ميدان نبرد از پاي در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ØŒ چيزي نميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ Ùˆ از بØØ« دربارۀ خصلت Ùˆ نوع اين جامعه Ø·Ùره ميâ€Ø±ÙˆØ¯.»اما به آساني ميâ€ØªÙˆØ§Ù† از سخنان ماركس خصلت غير واقعي اين جامعه جديد Ùˆ نيز اين انسانيت تازه را كه بر اثر انتقاد بي رØمانه از همۀ آن چيزهايي كه موجودند پا به عرصه وجود ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù†Ø¯ استنباط كرد.[....] او ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ در چنين جامعه اي دولت Ù…ØÙˆ خواهد شد، نه قانون مدني وجود خواهد داشت نه قانون كيÙري، ميان Ùرد Ùˆ گروه تعارضي نخواهد بود؛ زيرا رشد Ùرد شرايط لازم براي رشدهمه است. در يك كلام، زمين بهشت ميâ€Ø´ÙˆØ¯ وبشر هم از ريختن عرق جبين Ùˆ هم از اضطراب Ùˆ كوبش هاي دل رها خواهد شد.[...] بر خلا٠ضرورت تقسيم كار در جامعۀ موجود، در جامعۀ كمونيستي كه توليد عموميâ€Ø±Ø§ تنظيم خواهد كرد نيازي به متخصصان نيست Ùˆ Ùرد ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯Ø¯Ø± اوقات مختل٠روز مشاغل متÙاوتي داشته باشد. مثلاً ØµØ¨Ø Ø´ÙƒØ§Ø±Ú†ÙŠ باشد بعدازظهر ماهيگير Ùˆ غروب چوپان Ùˆ اگر دوست داشته باشد در خانه آشپز با ذوقي شود. البته در اين جامعۀ جديد كسي به اين گونه كارها نيازي ندارد Ùقط براي سرگرميâ€Ø´ÙƒØ§Ø±Ú†ÙŠØŒ ماهيگير يا چوپان ميâ€Ø´ÙˆØ¯. اگر سخن ماركس را درست Ùهميده باشم اين دقيقاً Ø´Ø±Ø ÙƒØ§Ø± تÙنني Ùˆ تÙريØÙŠ است كه Ùوريه از آن سخن ميâ€Ú¯Ùت Ùˆ آن را تجليل ميâ€ÙƒØ±Ø¯.
اما اگر اساس تÙكر ماركس با سوسياليست هاي اتوپيايي يكي است، پس از Ú†Ù‡ Ù„Øاظ او خود را از آنها متمايز ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª Ùˆ در واقع دچار اين توهم شده بودكه سوسياليسم را از اتوپيا به علم ارتقا داده است؟ Ù…Ùهوم ماركس از تاريخ بر اساس طرØÙŠ ÙلسÙÙŠ است كه بخشي از آن از Ù‡Ú¯Ù„ اقتباس شده Ùˆ بخش ديگر آن به تقليد از آن ساخته شده است. تا آنجا كه به توالي دورانهاي تاريخي كه به طور منطقي از يكديگر استخراج شده اند مربوط ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒØ·Ø±Ø ماركس از Ù‡Ú¯Ù„ گرÙته شده است. اما در مورد زير ماركس از ÙلسÙÛ€ تاريخ Ù‡Ú¯Ù„ تقليد كرده است. در ÙلسÙÛ€ تاريخ Ù‡Ú¯Ù„ دورانهاي تاريخي از Ù„Øاظ درجۀ آزادي از يكديگر متمايز ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ قهرمان تاريخ] در مرØله نهايي آن[ تمدن ژرمني است؛ اما در ÙلسÙÛ€ ماركس دورانهاي تاريخ از Ù„Øاظ اقتصادي از يكديگر متمايز ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ قهرمان تاريخ ] در مرØله نهايي آن[ پرولتارياست كه مقدر است بورژوازي را به گور بÙرستد. درست همان گونه كه بورژوازي در دوران خود Ùئوداليسم را دÙÙ† كرد واقتصاد سر٠Ùئودالي نيز به نوبه خود در دوران خويش اقتصاد برده داري دوران باستان را به گور سپره بود.
همين ساختمان متاÙيزيكي كه منشا كلاميâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯ØŒÙ‡Ù…ين پيشگويي به طور از پيشي(a priori) آينده(كه لابريولا ميâ€ÙƒÙˆØ´ÙŠØ¯ تا تØت عنوان«پيش بيني ريخت شناسانه»، تÙسيري آبرومندانه بدان ببخشد)ØŒ همين بخش نازل نظام Ù‡Ú¯Ù„ كه ماركس Ùˆ سرسپردهâ€Ø§Ø´ انگلس، پرولتارياي آلمان را وارث آن ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ†Ø¯ØŒ همان چيزي است كه وقتي ماركس از «علم» سخن ميâ€Ú¯Ùت آن را مد نظر داشت؛ Ùˆ برپايه همين«علم» (كه واقعاً متاÙيزيك خالص است) ماركس ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´Øª كه كمونيسم را بر شالوده اي استوار متكي ساخته Ùˆ Ù…ØÙ‚ است كه در مقايسه با انواع سوسياليسم «اتوپياپي»، آن را«علمي» توصي٠كند.[...]
اما تاريخ آزادانه Øركت ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به Ø·Ø±Ø Ù‡Ø§ÙŠÙŠ كه نه از روي تامل Ùˆ تÙكر بلكه با نيروي تخيل ساخته شده اند Ùˆ ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ù†Ø¯ تجليات آينده Ùˆ نيز شتاب Ùˆ آهنگ تاريخ را،طبق آن طرØهاي خيالي، پيشگويي كنند وقعي نميâ€Ù†Ù‡Ø¯. ماركس طي چهل سال Ùعاليت سياسي خود، بهاي نوميديهاي زيادي را پرداخت؛ زيرا در مانيÙست كمونيست اين توّهم را ايجاد كرده بود كه سانØÙ‡ نزديك است Ùˆ بورژوازي سقوط خواهد كرد Ùˆ جهش سريعي از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادي يا بهشت شبه Ùوريه اي كشش Ùˆ هماهنگي، صورت خواهد گرÙت. در اينجا تاريخ Ùعاليتهاي سياسي او را بر نميâ€Ø´Ù…ارم، Ùقط به ذكر اين نكته بسنده ميâ€ÙƒÙ†Ù… كه ماركس بارها از شيوه انديشۀ كهن ديالكتيكي Ù‡Ú¯Ù„ منØر٠شد Ùˆ به رابطۀ علّي يا جبري(دترمينيستي) روي آورد. مثلاً هنگاميâ€ÙƒÙ‡ او تكرار انقلابهاي عموميâ€Ø³Ø§Ù„ 1848 را انتظار ميâ€ÙƒØ´ÙŠØ¯Ø› زيرا آنها را معلول بØران بزرگ اقتصادي ميâ€Ø´Ù†Ø§Ø®Øª كه مقدم بر بØران سياسي روي داده بودند. اوبيهوده در انتظار تكرار معلولهاي مشابه از يك رشته بØرانهاي اقتصادي جهان بود. هم ماركس Ùˆ هم انگلس در سالهاي آخر عمر خود در وصله Ùˆ پينه كردن الگوهاي ماترياليسم تاريخي،براي آنكه تا Øدودي با واقعيت رويدادهاي پس از سال 1848 هماهنگ درآيند، دشواريهايي داشتند.
شايد در اينجا بي Ùايده نباشد Ú©Ù‡ این پرسش بسيار بØØ« شده را دوباره Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†ÙŠÙ… كه بدان به طرق گوناگون پاسخ داده اند. گاهي اظهار شده است كه نظريۀ ماركس در بارۀ كار اضاÙÙŠ Ùˆ ارزش اضاÙÙŠ Ùˆ سودي كه از كار پرداخت نشده Øاصل ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ هيچگونه ارتباطي با اخلاق ندارد Ùˆ زماني نيز Ú¯Ùته شده است كه اين نظريه اي اخلاقي است. شايد بهترين پاسخ اين باشد كه ماركس به نظريۀ مورد بØث،كه با سرشت علم اقتصاد اين همه بيگانه است Ùˆ به همين دليل نيز اكنون Ùراموش شده است، از طريق مقايسۀ عيني سادهâ€Ø§ÙŠ ميان دو نوع مالكيت دست ياÙت، يكي مالكيت Ùردي Ùˆ ديگري مالكيت جمعي.
گرچه اين مقايسه ÙÙŠ Ù†Ùسه در قالب اصطلاØات اقتصادي Ùˆ جامعه شناختي صورت گرÙته اما انگيزۀ آن بي شك اخلاقي بوده؛ بدين معني كه او Ù…ÛŒ خواسته است Ú©Ù‡ اتهام استثمار Ùريبكارانه كار كارگر را عليه سرمایه داري Ùرمول بندي كند Ùˆ آن را بقبولاند Ùˆ بدين وسيله آموزۀ ماترياليسم تاريخي را با نتيجه اي از نوع اخلاقي تكميل كند. اماماركس بي آنكه به چنين نظريه اي در مورد منشا سود رجوع كند،كتاب سرمايه راطبق برداشت ماترياليستي تاريخ،كه آن را قبلاً ساخته Ùˆ پرداخت بود، Ø·Ø±Ø Ø±ÙŠØ²ÙŠ Ùˆ تالي٠كرد.
اين آموزه همان قدر در قلمرو علم اقتصاد نادرست بودكه آموزۀ ماترياليسم تاريخي در قلمرو نظريۀ تاريخي؛ اما هر دو اينها در قلمرو رجز خواني يا تبليغات موثر بوده اند Ùˆ هنوز هم تا Øدودي موثرند، يعني در جايي كه مطلب ضرورتي نداردكه درست باشد، بلكه بايد تخيل را تØريك كند Ùˆ ذهن را بر آشوبد.]...[ من بيش از پنجاه سال پيش، در Øالي كه ماركس را متÙكر ناچيزی شمردم، استعدادهاي سياسي او را به عنوان یک انقلابي ستودم Ùˆ او را«ماكياولي پرولتاريا» ناميدم؛ زيرا ميان او Ùˆ ماكياولي مشاور Ùˆ Ù…Øرك شهرياران براي اتØاد واستقلال ايتاليا نوعي توازي ميâ€Ø¯ÙŠØ¯Ù…. اكنون Øتي بيشتر از گذشته،مايل به اينم كه تاثير او را در تاريخ دوران خودمان دست كم نگيرم. در واقع او جامعۀ كمونيستي جديد را ايجاد نكرد، زيرا هيچ بشري Ùˆ هيچ تلاشي نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ اتوپيا را به واقعيت تبديل كند. امانظريات او در واقعۀ بزرگ انقلاب روسيه ونيز در تØريكات وانقلاب هايي كه اين واقعه در ساير كشورها به وجود آورده Ùˆ به وجود خواهد آورد، قطعاً نقش داشته است. ولي اگر ماركس ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³Øª آنچه را به نام او Ùˆ تعاليمش در روسيه Ùˆ ديگر جاها ميâ€Ú¯Ø°Ø±Ø¯ ببيند، اØتمالاً متعجب Ùˆ مبهوت ميâ€Ø´Ø¯.[....]
البته خشم من متوجه ماركس نيست،گرچه ملزم به اينم كه نظريات او را هنگاميâ€ÙƒÙ‡ به منزلۀ Øقيقت ارائه ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ ابطال كنم. بديهي است كه خشم من عليه روسيه هم نيست،گرچه آن كشور سرنوشت خود را دنبال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به ما كمونيسميâ€Ø§Ø±Ø§Ø¦Ù‡ نميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه نوع بشر را رستگار كند؛ بلكه همان خطر پان اسلاويسم را عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ يعني همان چيزي كه تزارها نيز عرضه ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ سرزمينهاي كلاسيك اروپا از تهديد آن در جستجوي ملجا بودند؛ زيرا آنهادر پان اسلاويسم،مرگ خود ومرگ تمدن را ميâ€Ø¯ÙŠØ¯Ù†Ø¯.
خشم من مسلماً عليه كارگراني نيست كه مايلâ€Ø§Ù†Ø¯ مانند ساير طبقات، وضع خود را بهتر كنند Ùˆ در اين راه نيز ميâ€ÙƒÙˆØ´Ù†Ø¯ Ø› گرچه كمونيسم با روش خاص خود براي كارگران نه وضع بهتر اقتصادي پديد آورده Ùˆ نه برابري واقعي Ù…Øال را تØقق بخشيده است. سرانجام خشم من متوجه «سوسیالیسم» نیست Ú©Ù‡ متمایز از کمونیسم وهمزاد با لیبرالیسم است، «سوسياليسمي» كه در سراسر قرن نزودهم Ùعال بوده است Ùˆ سابقه اي نيكوكارانه دارد. خشم من متوجه اينها نيست بلكه عليه«روشنÙكران» Ùاجعه Ø¢Ùرين يعني آن ايتاليايي ها يا پروÙسورهايي است كه براي ساليان متمادي اعتنايي به ماركسيسم نميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯Ø› اما اكنون سرهاي خود را به سوي آن گردانيده اند Ùˆ ميâ€ÙƒÙˆØ´Ù†Ø¯ آن را ارج نهند Ùˆ تبليغ كنند Ùˆ اين آموزه را در نوشته هاي مغلطه آميز خود بپراكنند؛ زيرا به نظر آنان اين آموزه در روسيه به موÙقيت رسيده Ùˆ تاج Ú¯Ù„ پيروزي را بر سر نهاده Ùˆ Øلقۀ Ú¯Ù„ اÙتخار را بر گردن اÙكنده است. روسيه از همه كشورهاي اروپايي سنت هاي ضعي٠تري در انديشه Ùˆ روش تعقل Ùˆ روشنÙكري دارد Ùˆ ناچيزترين تجربه Ùˆ آموزش رادر اين قلمرو معنوي كسب كرده است. خود ماركس نيز هرگز به خواب نميâ€Ø¯ÙŠØ¯ كه روسيه بتواند نخستين كشوري باشدكه جامعه اي مطابق با روياهاي او بياÙريند. اگر او ميخواست اين نقش را به كشوري Ù…Øول كند آن كشور،انگلستان بودكه در صنعت پيشگام بود؛ در Øالي كه ارجØيت را در تØول آن نوع علميâ€ÙƒÙ‡ او خود پرورانده بود به آلمان ميâ€Ø¯Ø§Ø¯. Øتي مدتها پيش از اين پيتر چاداي٠در سال 1829 ضع٠مزمن دماغي ملت خود را تشخيص داده بود. او علت اين سستي دماغي را در انزواي متمادي روسيه از Ùرهنگ يوناني - روميâ€Ùˆ رنسانس ÙˆØتي آموزش منطقي اصØاب مدرسي قرون وسطي ميâ€Ø¯ÙŠØ¯.» (14 )
به بØØ« خود درباره سرشت منطق Ù‡Ú¯Ù„ باز Ù…ÛŒ گرديم. يكي از Ù‡Ú¯Ù„ شناسان، نظر كواين را، كه يكي از بزرگترين منطقدانان قرن بيستم بود، دربارۀ منطق Ù‡Ú¯Ù„ جويا ميâ€Ø´ÙˆØ¯. كواين ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: براي آنكه منطق Ù‡Ú¯Ù„ معنا پيدا كند بايد قوانين منطق را تغيير داد (15 ).
پيروان ديالكتيك همواره ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯ كه Ù…Øتوا Ùˆ Ùرم را نميâ€ØªÙˆØ§Ù† از يكديگر جدا دانست Ùˆ خصلت منطق ديالكتيكي را در اين ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯ كه موضوع Ùˆ روش بررسي موضوع از يكديگر جدا ناشدني اند، ولي همچنان كه پيشتر Ú¯Ùته شد Ù‡Ú¯Ù„ منطق ديالكتيكي را«نمايش خدا» در ذات جاودانش ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯.ارنست كاسيرر در جلد سوم اثر مهم خود،مسئلۀ شناخت ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«منطق هگل،منطق Ùهم شهودي است؛ يعني Ùهميâ€ÙƒÙ‡ Ùقط آنچه را خودش Ø¢Ùريده، برون خويش دارد. اين منطق با انكسار Ùˆ تيرگيي كه Ùهم دچار آن ميâ€Ø´ÙˆØ¯(هنگاميâ€ÙƒÙ‡ ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ به وسايل خارجي به جهان Ù…Øسوسي كه در كنار او يا زير دست او قرار دارد، دست يابد) آشنا نيست.» (16 )
بدين معني ميâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯Ùت كه Ù…Øتواي منطق ]Ù‡Ú¯Ù„[«باز نمايي خداست» بدان گونه كه ذات جاودانش، پيش از Ø¢Ùريدن طبيعت Ùˆ هر Ø±ÙˆØ Ù…ØªÙ†Ø§Ù‡ÙŠØŒ بوده است؛ Ùˆ ميâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯Ùت كه ديالكتيك همان لوگوس يا كلمه مسيØÙŠ است كه به Øركت در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯.
شايد براي Ùهم بهتر منطق Ù‡Ú¯Ù„ بي Ùايده نباشدكه آن را با نظريۀ كانت در مورد مسئله شناخت مقايسه كنيم. در نظريۀ كانت در برابر Ùهم،امر Ù…Øسوس پيچيده اي قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ كه Ùهم ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بتدريج از طريق مقولات Ù…Øض انديشه آن را متعين سازد؛ اما هرگز نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ آن را در اين مقولات مستØيل كند. يعني چنين Ùهمي، شيء(ابژه) را از طريق انديشه متعين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ اما برايش وجود شيء( ابژه ) هميشه از Ù…Ùهوم آن جداست. اما در منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ Ùهم شهودي هر چيز پيچيدهâ€Ø§ÙŠ را تنها به منزلۀ از پس پرده برون شدن خود Ø´ Ùˆ متعين شدن مشخص تر يگانگي آغازيني كه خودش]= ايده[ دارا بوده است ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯. Ùˆ بدين ترتيب انديشه Ùˆ موضوع انديشه، ذهن(سوژه) Ùˆ عين(ابژه) چيزي واØد ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. يعني Øايلي كه،در ÙلسÙÛ€ كانت، Ùهم تجربي Ù…ÛŒ بايد ضرورتاً ميان امر واقعي Ùˆ امر صرÙاً ممكن قرار دهد، در ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ براي Ùهم وجود ندارد. يعني عين ( ابژه ) در ذهن ( سوژه ) ØÙ„ ميâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ ابژه به Ù…Ùهوم تبديل ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«در نظام Ù‡Ú¯Ù„ در نقطه اي كه ايده به ارادۀ خود«آزادانه به منزلۀ طبيعت پيش ميâ€Ø±ÙˆØ¯Â»]...[زبان سراسر منطق گروي Ù‡Ú¯Ù„ بي هيچ تغييري به زبان اسطوره مبدل ميâ€Ø´ÙˆØ¯.]....[ اين شيوۀ عرضه ايده- كه جهاني ديگر Ùˆ بيگانه با خود را از ذات خود بيرون ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ به رغم اين Ø¢Ùرينش، قائم به ذات ميâ€Ù…اند Ùˆ هيچ يك از صÙاتش را از دست نميâ€Ø¯Ù‡Ø¯- در واقع بازگويي مضمون اسطورهâ€Ø§ÙŠ- ديني كهن است كه بنابر آن،خدا جهان را طبق نمونۀ ازلي خويش Ù…ÛŒ Ø¢Ùريند Ùˆ دگرگوني] شدن[ اين جهان مخلوق، طبق ذات ازلي او صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯.»( 17 )
كاسيرر در همان كتاب، در جاي ديگري ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«در نظر شلينگ، درآمدن«ايده» به شكل Ùضا Ùˆ زمان نوعي«هبوط» از ذات واقعي«ايده» به شمار ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. ولي اين «هبوط» بايد آزادانه صورت گرÙته باشد. اما Ù‡Ú¯Ù„ تلاش ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه اين غير عقلاني بودن را پوشيده بدارد. بنابراين در ÙلسÙÛ€ او، طبيعت در عين Øال كه به صورت Ùضا Ùˆ زمان تظاهر خارجي ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ØŒ بايد دقيقاً تصوير«ايده» باشد كه به صورت خارجي در برابر«ايده» ظاهر ميâ€Ø´ÙˆØ¯.]...[ تØول تجربي- زماني«ايده» به شكل Ù…Ùاهيم ناب در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. در اين Ù…Ùاهيم، دوباره شكل اساسي تØول ديالكتيكي را به صورت خالص Ùˆ عام آن ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. هر جا كه اين شكل ديالكتيكي به صورت ناب خود رخ نگشايد، اين امر را نه به پاي«ناتواني Ù…Ùاهيم ديالكتيكي» بلكه بايد به پاي«ناتواني طبيعت» گذاشت. زيرا Ù…Ùهوم ديالكتيكي از پژوهش«امور واقع» وتØليل آنها Øاصل نشده است، بلكه پويندگي خود به خود امر مطلق Ùˆ تجليات او را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.»
كاسيرر در مورد ÙلسÙۀطبيعت Ù‡Ú¯Ù„ چنين اظهار نظر ميكند:
«شكل انگارشي ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ در بررسي طبيعت، روش رياضي Ùˆ تجربي شناخت طبيعت را تØقير ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. شيوۀ بررسي Ù‡Ú¯Ù„ به شكل تازه اي از Ù†Ùوذ به «درون طبيعت » منجر مي شود.. اما در اينجا منظور از«درون طبيعت»، درون روØÙŠ است. Ø´Ø±Ø Ù‡Ú¯Ù„ از ÙلسÙÛ€ طبيعت، قطعاً نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه اين تغيير جهت ظاهري به سوي شيوۀ ملموس تر بررسي اشياء، در واقع، Ùقط به تبخير ديالكتيكي Ù…Øتواي طبيعت ميâ€Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù…د؛ تا آنجا كه قوانين مختص طبيعت Ùˆ تجربه ناپديد ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.»
كاسيرر در اين مورد انزجار گوته را از ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ این گونه باز Ú¯Ùˆ ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:
«به نظر گوته اين ÙلسÙÙ‡ دگرگوني ارگانيك را به شكل شدن منطقي عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. گزاره هاي منطق Ù‡Ú¯Ù„ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه غنچه با باز شدن Ú¯Ù„ ناپديدميâ€Ø´ÙˆØ¯. بنابراين طبق اين منطق ميâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯Ùت كه گل،نقيض غنچه است Ùˆ ميوه، شكوÙÙ‡ را به منزلۀ «وجود دروغين گياه» تعري٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. از اين رو به نظر گوته منطق Ù‡Ú¯Ù„ عجيب Ùˆ غريب بود واين تاثير را در او ايجاد ميâ€ÙƒØ±Ø¯ كه Ù‡Ú¯Ù„ ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ واقعيت جاودان طبيعت را با شوخي زنندۀ سÙسطه آميزي از ميان ببرد.» (18 )
اكنون نشان ميâ€Ø¯Ù‡ÙŠÙ… كه كتاب سرمايه اثر ماركس گرده برداري از ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ است. در ÙلسÙÛ€ هگل«ايده» به صورت طبيعت در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ يعني طبيعت يا جهان مادي شكل از خود بيگانۀ«ايده» است؛ Ùˆ چون«ايده» به صورت ماده، متجسد شده است در هر شيء مادي، تناقض وجود دارد. در كتاب سرمايه ØŒ «كار» جاي«ايدۀ»هگلي را ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. كار به صورت كالا در ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ يعني شيء ميâ€Ø´ÙˆØ¯.
بدين ترتيب كالا،كار با خود بيگانه است(همان گونه كه طبيعت، ايدۀ با خود بيگانه است). كار، تجسم مادي ياÙته يعني به شكل كالا در آمده است پس در كالا، تناقض وجود دارد(همان طور كه در ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ØŒ در ماده تناقض وجود دارد). نماي زیر اين تبديلات را نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯:
ديديم كه Ù‡Ú¯Ù„ روش Ùيزيك نظري را در مطالعۀ طبيعت تØقير ميâ€ÙƒØ±Ø¯. او معتقد بودكه Ùيزيك نيوتني،ماترياليستي است Ùˆ در مقايسه با متاÙيزيك اگر نادرست نباشد لااقل ناقص است. همين نظر را ماركس در مورد علم اقتصاد بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. او معتقد است كه علم اقتصاد روابط ميان انسانها را به روابط ميان اشياء تبديل ميكند (شيء شدگي ،ماترياليسم) Ùˆ چون علم اقتصاد تماميت جامعه را در نظر نميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ شناختي نادرست يا لااقل ناقص از جامعه دارد. همچنان كه كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ در ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ قوانين طبيعي Ù…ØÙˆ ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. ماركس نيز معتقد بود كه قوانين علم اقتصاد مظهر از خود بيگانگي اندو با پيروزي پرولتاريا نه تنها علم اقتصاد بلكه ديگر شاخه هاي علوم اجتماعي Ùˆ علوم انساني نيز از ميان ميâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯. زيرا اين علوم Ù…Øصول از خود بيگانگي Ùˆ زاييدۀ مناسبات اقتصاد سرمايه داري اند. هم چنان كه Ù‡Ú¯Ù„ معتقد بود ايده از طريق Øركت ديالكتيكي، به خود آگاهي ميâ€Ø±Ø³Ø¯ Ùˆ جهان مادي Ù…ØÙˆ ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒÙ…اركس نيز اعتقاد داشت پرولتاريا به خود آگاهي ميâ€Ø±Ø³Ø¯(از طريق ماركسيسم) Ùˆ سرمايهâ€Ø¯Ø§Ø±ÙŠ را بر ميâ€Ø§Ùكند Ùˆ بدين ترتيب توليد كالا كه مظهر شيء شدگي كار ونيز روابط از خودبيگانگي است از ميان ميâ€Ø±ÙˆØ¯. ژرژ سورل ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«هيچ چيز مانند كتاب سرمايه، همانند ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ نيست.» (19 )
بندتو كروچه معتقد بودكه پس ازماركس ØŒ ژرژ سورل نظريه پرداز بزرگ جنبش سوسياليسم است. به همين دليل نگارنده با نقل قولي از سورل اين مقاله را آغاز كرد Ùˆ با نقل نظر او درباره ماركسيسم آن را پايان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. سورل اعتقاد داشت كه مانيÙست كمونيست اثر ماركس Ùˆ انگلس كاملاً با ايده آليسم اشباع شده Ùˆ پر از سمبلها Ùˆ تصاوير است. او ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:«مسيØيان صدر مسيØيت منتظر بودندكه در پايان نسل اول آنها Øضرت Ù…Ø³ÙŠØ Ø¨Ø§Ø² گردد Ùˆ جهان شرك از ميان برود وسلطنت كشيشان بر زمين آغاز شود.»( 20 )
گرچه چنين واقعه اي روي نداد اما همين اسطوره موجب شد كه بسياري به مسيØيت بگروند وخود جماعت اوليۀ مسيØÙŠ نيز متشكل Ùˆ منسجم شود. ماركس وانگلس نيز از همين تصوير اسطوره اي- شعري در سراسر آثار خود سود جسته اند،مثلاً مانيÙست كمونيست با اين تصوير اسطوره اي- شعري آغاز ميâ€Ø´ÙˆØ¯:«شبØÙŠ در اروپا در گشت Ùˆ گذار است، Ø´Ø¨Ø ÙƒÙ…ÙˆÙ†ÙŠØ³Ù…Â» Ùˆ با اين عبارات تهييجي پايان ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯:«بگذار طبقات Øاكم در برابر انقلاب كمونيستي به خود بلرزند. پرولتاريا جز زنجيرهاي خود چيز ديگري ندارد كه از دست بدهد. پرولتاريا، جهاني را تسخير خواهد كرد.»
سورل با مطالعۀ دقيق آثار ماركس در مورد انسجام تÙكر علميâ€Ù…اركس دچار ترديد شد. وي ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«در سال 1898 كوشيدم تا منابعي را كه ماركس از آنها استÙاده كرده است پيدا كنم، اما از اينكه ديدم ارجاعهاي كتاب سرمايه نارسايي هايي را در دانش مول٠آن نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كاملاً يكه خوردم… ماركس از Ø±ÙˆØ Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€Ø³Ø¯Ù‡ نوزدهم بهره اي نبرده بود. بر عكس،ماركس نظريات كهنه شده اي را به ارث برده بود كه در«علم طبيعي» سده هجدهم، در آلمان زمان او، Øاكم بود. در اين نوع«علم طبيعي» تلاش ميâ€Ø´ÙˆØ¯ كه جهان را از طريق شهود هنري بازآÙريني كنند.»
از اين رو ماركس در بيشتر جاها به جاي«تØليل علمي» به سرايش شعر اجتماعي پرداخته است.» ( 21 )
پس بنا بر نظر ژرژ سورل، ماركسيسم چيست؟ او پاسخ ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯:
«ماركسيسم، اسطورۀ پرولتارياست» ولي اسطوره چيست؟ سورل ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: اسطوره،سرچشمۀ الهام يك گروه،يك قوم يا يك جامعۀ مخÙÙŠ است. اسطوره، وجود آنها را توجيه Ùˆ بقاي آنان را تضمين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. اسطوره، نوعي نظامي(ميليتاري) كردن تخيل يا ايمان كور است.اسطوره،نيروي خلاق،Øياتي، پراگماتيك ÙˆÙعالي است كه مستقيماً از عميق ترين«انگيزه هاي» انسان سرچشمه ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒ اما اسطوره به «گروه هاي» انساني تعلق دارد نه به Ùرد منÙرد. از اين رو پذيرش مرجعیت تصاويري كه اسطوره ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ اجباري است Ùˆ گروه بدان تصاوير ايمان دارد Ùˆ براي تØقق آنها جان بر ك٠ميâ€Ø±Ø²Ù…د. بقاي اسطوره Ùˆ استمرار آن مستلزم اعمال مخربي است كه هدÙشان نه انعكاس واقعيت بلكه عمل كردن بر آن Ùˆ تغيير دادنش است. اسطوره، يك كليت است،تصويري است كه بايد آن را به منزله يك كل در نظر گرÙت Ùˆ نميâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را به اجزاي سازنده اش تجزيه كرد. اما هنگاميâ€ÙƒÙ‡ اسطوره، مرجعيت خود را از دست بدهد به موضوعي براي ØÙظ زيبايي شناختي مبدل ميâ€Ø´ÙˆØ¯.
تاريخچۀ ماركسيسم از آغاز تا پايان تاييدي بر همين برداشت از اسطوره است. ( 22 )
پی نوشت ها:
1-Georges Sorel ,Reflections on Violence (English translation 1915 ,reprint New york ,Peter Smith 1914 ), pp. 128-129.
2- این مقا له را نگارنده به Ùارسی بر گردانده است.
3-P. Srafa ,The Production Of Commodities by means of Commodities , Cambridge U. P. 1960 ..
4-Ian Steedman , Marx after Srafa ,London , New Left Books , 1977 ,pp.13-15
5-این مصاØبه نخست در نیولÙت روی ویو، شمارۀ 86 (ژوئیه – اوت 1974) به چاپ رسید . سپس به همراه مقالاتی Ú©Ù‡ دیگر پژوهشگران دربارۀ سایر ÙیلسوÙان مارکسیست نوشته بودند Ùˆ در مجلۀ مذکور منتشر شده بود در کتاب زیر به چاپ رسید:
Western Marxsim, A Critical Reader, London NLB 1977, pp. 315-350.
6-مقدمۀ کولتی بر کتاب : L. Colletti & C. Napoleoni , Il Futur del Capitalismo-croll o Sviluppo? , Bari , 1970 , pp. C-CV.,ff.
7-گویا منظور کولتی پانوشت صÙØÙ‡ 23 کتاب سرمایۀ انØصاری است. – ÛŒ. Ù…. Paul A. Baran and Paul M. Sweezy , Monopoly Capital , Pelican Books , 1968 , P.23 ,f.
8-چاپ اول کتاب سرمایه در هامبورگ و به سال 1867 بوده است. بنابر این موریس داب باید بر ترجمۀ ایتالیایی سال 1967 مقدمه نوشته باشد.ی.م.
9-Marx- Engels , Werke ,Bd. ,29, S. 260 .
10- Roman Rosdolsky , The Making of Marx " s Capital ,( translated by Peter Burgess )London ,Pluto Press ,1977 ,P. xiii .
11- Ernst Cassirer , Das Erkenntnis problem , vierter Bd. Hildesheim ,1973 ,S. 11 Ùˆ برای آگاهی بیشتر از ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ رجوع کنید به Ùصل Ù‡Ùدهم کتاب اسطورۀ دولت، ارنست کاسیرر، ترجمۀ یدالله موقن (تهران، انتشارات هرمس، 1377) ص 363-398.
12-Benedetto Croce ," The Historical Materialism of Marx and His Alleged Promotion of Commonism From Utopia to Sciece " درکتاب : B. Croce , Philosophy ,Poetry , History (An Anthology of Essays ) (translated by Cecil Sprigge ) Oxford U. P. , 1966 , P. 620 .
13-G . F . W . Hegel ,Werke (Suhrkamp verlag = ,1969 , Bd. 5 , S. 44
14-کروچه،یپشین ، ص 620-628.
15-Yvom Gauthier ," Hegel "s Logic from a Logical Point of View " در کتاب زیر : R. S. Cohen &M. W. Wartofsky (ed.) Hegel and the Sciences ,D. Reidel Publishing Company ,1984 ,p. 303 .
16-Ernst Cassirer , Das Erkenntnisproblem ,Dritte Bd. , Hildesheim , S. 364 .
17-Ibid.,S. 374-375 .
18-Ibid.,S.375-376
19-From Georges Sorel ( Essays in Socialism and Philosophy )Edited with anew introduction by John Stanley , Transaction books ,1987 , P.xiv.
20-Georges Sorel ,Reflections on Violence (English translation 1915 ,reprintNew york ,Peter Smith 1914 ), pp. 134.
21-From Georges Sorel ( Essays in Socialism and Philosophy )Edited with a new introduction by John Stanley , Transaction books ,1987 , P. XV
22-البته نگارنده مطالبی را Ú©Ù‡ در خصوص مارکسیم در پیشگÙتار خود بر ترجمۀ کتاب اسطورۀ دولت اثر ارنست کاسیرر (تهران، انتشارات هرمس، 1377) Ú¯Ùته است در اینجا تکرارنکرد.
پایان