یدالله موقن ------------ نقدي بر ماركسيسم - 2
اكنون كمونيسم كه ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯ تا همه شكلهاي نابرابري اجتماعي را از ميان ببرد ÙˆØØªÙŠ Ø®ÙˆØ¯Ù†Ø§Ø¨Ø±Ø§Ø¨Ø±ÙŠ را نيز Ù…ØÙˆ كند،درست مانند Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ هگلي است كه بايد همه شكلهاي مشقت ذهني را از ميان ببرد Ùˆ در قله دستاوردش ØØªÙŠ Ø®ÙˆØ¯ مشقت را نيز Ù…ØÙˆ كند. چنين Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙŠ Ø§Ø² اجتماع، اتوپيايي است؛ زيرا همين كه چنين اجتماعي تØÙ‚Ù‚ ÙŠØ§ÙØªØŒØ¯ÙŠÚ¯Ø± اجتماعي زنده نيست، درست همان گونه كه Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ هگلي در اوج اعتلاي خود ديگر روØÙŠ Ù…ØªÙكر نيست.
ماركس كه ذهنش زنداني اتوپيا شده بود همواره ازاتوپيايي Ø¯ÙØ§Ø¹ ميâ€ÙƒØ±Ø¯ كه جديداً روبرت اون[1771-1858] سنت- سيمون[1760-1825]ØŒ Ùوريه-1772)-1837(ØŒ اتين كابه[1788-1856] Ùˆ ديگران ابداع كرده بودند Ùˆ شهرت عام ÙŠØ§ÙØªÙ‡ بود.«البته ماركس دربارۀ Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ به دنبال پيروزي Ø§Ù†ØªØØ§Ø±ÙŠ Ù¾Ø±ÙˆÙ„ØªØ§Ø±ÙŠØ§ØŒ Ø·Ø¨Ù‚Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ موجب مرگ ساير طبقات Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ وخودنيز در ميدان نبرد از پاي در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯ØŒ چيزي نميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ Ùˆ از Ø¨ØØ« دربارۀ خصلت Ùˆ نوع اين جامعه Ø·ÙØ±Ù‡ Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯.»اما به آساني Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† از سخنان ماركس خصلت غير واقعي اين جامعه جديد Ùˆ نيز اين انسانيت تازه را كه بر اثر انتقاد بي رØÙ…انه از همۀ آن چيزهايي كه موجودند پا به عرصه وجود ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù†Ø¯ استنباط كرد.[....] او ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ در چنين جامعه اي دولت Ù…ØÙˆ خواهد شد، نه قانون مدني وجود خواهد داشت نه قانون ÙƒÙŠÙØ±ÙŠØŒ ميان ÙØ±Ø¯ Ùˆ گروه تعارضي نخواهد بود؛ زيرا رشد ÙØ±Ø¯ شرايط لازم براي رشدهمه است. در يك كلام، زمين بهشت Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ وبشر هم از ريختن عرق جبين Ùˆ هم از اضطراب Ùˆ كوبش هاي دل رها خواهد شد.[...] بر خلا٠ضرورت تقسيم كار در جامعۀ موجود، در جامعۀ كمونيستي كه توليد Ø¹Ù…ÙˆÙ…ÙŠâ€Ø±Ø§ تنظيم خواهد كرد نيازي به متخصصان نيست Ùˆ ÙØ±Ø¯ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯Ø¯Ø± اوقات مختل٠روز مشاغل Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡ باشد. مثلاً ØµØ¨Ø Ø´ÙƒØ§Ø±Ú†ÙŠ باشد بعدازظهر ماهيگير Ùˆ غروب چوپان Ùˆ اگر دوست داشته باشد در خانه آشپز با ذوقي شود. البته در اين جامعۀ جديد كسي به اين گونه كارها نيازي ندارد Ùقط براي Ø³Ø±Ú¯Ø±Ù…ÙŠâ€Ø´ÙƒØ§Ø±Ú†ÙŠØŒ ماهيگير يا چوپان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اگر سخن ماركس را درست Ùهميده باشم اين دقيقاً Ø´Ø±Ø ÙƒØ§Ø± تÙنني Ùˆ ØªÙØ±ÙŠØÙŠ است كه Ùوريه از آن سخن ميâ€Ú¯Ùت Ùˆ آن را تجليل ميâ€ÙƒØ±Ø¯.
اما اگر اساس تÙكر ماركس با سوسياليست هاي اتوپيايي يكي است، پس از Ú†Ù‡ Ù„ØØ§Ø¸ او خود را از آنها متمايز Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª Ùˆ در واقع دچار اين توهم شده بودكه سوسياليسم را از اتوپيا به علم ارتقا داده است؟ Ù…Ùهوم ماركس از تاريخ بر اساس طرØÙŠ ÙلسÙÙŠ است كه بخشي از آن از Ù‡Ú¯Ù„ اقتباس شده Ùˆ بخش ديگر آن به تقليد از آن ساخته شده است. تا آنجا كه به توالي دورانهاي تاريخي كه به طور منطقي از يكديگر استخراج شده اند مربوط Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒØ·Ø±Ø ماركس از Ù‡Ú¯Ù„ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شده است. اما در مورد زير ماركس از ÙلسÙÛ€ تاريخ Ù‡Ú¯Ù„ تقليد كرده است. در ÙلسÙÛ€ تاريخ Ù‡Ú¯Ù„ دورانهاي تاريخي از Ù„ØØ§Ø¸ درجۀ آزادي از يكديگر متمايز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ قهرمان تاريخ] در مرØÙ„Ù‡ نهايي آن[ تمدن ژرمني است؛ اما در ÙلسÙÛ€ ماركس دورانهاي تاريخ از Ù„ØØ§Ø¸ اقتصادي از يكديگر متمايز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ قهرمان تاريخ ] در مرØÙ„Ù‡ نهايي آن[ پرولتارياست كه مقدر است بورژوازي را به گور Ø¨ÙØ±Ø³ØªØ¯. درست همان گونه كه بورژوازي در دوران خود ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„يسم را دÙÙ† كرد واقتصاد Ø³Ø±Ù ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„ÙŠ نيز به نوبه خود در دوران خويش اقتصاد برده داري دوران باستان را به گور سپره بود.
همين ساختمان متاÙيزيكي كه منشا ÙƒÙ„Ø§Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯ØŒÙ‡Ù…ين پيشگويي به طور از پيشي(a priori) آينده(كه لابريولا ميâ€ÙƒÙˆØ´ÙŠØ¯ تا ØªØØª عنوان«پيش بيني ريخت شناسانه»، ØªÙØ³ÙŠØ±ÙŠ Ø¢Ø¨Ø±ÙˆÙ…Ù†Ø¯Ø§Ù†Ù‡ بدان ببخشد)ØŒ همين بخش نازل نظام Ù‡Ú¯Ù„ كه ماركس Ùˆ Ø³Ø±Ø³Ù¾Ø±Ø¯Ù‡â€Ø§Ø´ انگلس، پرولتارياي آلمان را وارث آن Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ†Ø¯ØŒ همان چيزي است كه وقتي ماركس از «علم» سخن ميâ€Ú¯Ùت آن را مد نظر داشت؛ Ùˆ برپايه همين«علم» (كه واقعاً متاÙيزيك خالص است) ماركس ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´Øª كه كمونيسم را بر شالوده اي استوار متكي ساخته Ùˆ Ù…ØÙ‚ است كه در مقايسه با انواع سوسياليسم «اتوپياپي»، آن را«علمي» توصي٠كند.[...]
اما تاريخ آزادانه ØØ±ÙƒØª ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به Ø·Ø±Ø Ù‡Ø§ÙŠÙŠ كه نه از روي تامل Ùˆ تÙكر بلكه با نيروي تخيل ساخته شده اند Ùˆ Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ù†Ø¯ تجليات آينده Ùˆ نيز شتاب Ùˆ آهنگ تاريخ را،طبق آن طرØÙ‡Ø§ÙŠ Ø®ÙŠØ§Ù„ÙŠØŒ پيشگويي كنند وقعي نميâ€Ù†Ù‡Ø¯. ماركس طي چهل سال ÙØ¹Ø§Ù„يت سياسي خود، بهاي نوميديهاي زيادي را پرداخت؛ زيرا در Ù…Ø§Ù†ÙŠÙØ³Øª كمونيست اين توّهم را ايجاد كرده بود كه سانØÙ‡ نزديك است Ùˆ بورژوازي سقوط خواهد كرد Ùˆ جهش سريعي از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادي يا بهشت شبه Ùوريه اي كشش Ùˆ هماهنگي، صورت خواهد Ú¯Ø±ÙØª. در اينجا تاريخ ÙØ¹Ø§Ù„يتهاي سياسي او را بر Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´Ù…ارم، Ùقط به ذكر اين نكته بسنده ميâ€ÙƒÙ†Ù… كه ماركس بارها از شيوه انديشۀ كهن ديالكتيكي Ù‡Ú¯Ù„ Ù…Ù†ØØ±Ù شد Ùˆ به رابطۀ علّي يا جبري(دترمينيستي) روي آورد. مثلاً هنگاميâ€ÙƒÙ‡ او تكرار انقلابهاي Ø¹Ù…ÙˆÙ…ÙŠâ€Ø³Ø§Ù„ 1848 را انتظار ميâ€ÙƒØ´ÙŠØ¯Ø› زيرا آنها را معلول Ø¨ØØ±Ø§Ù† بزرگ اقتصادي Ù…ÙŠâ€Ø´Ù†Ø§Ø®Øª كه مقدم بر Ø¨ØØ±Ø§Ù† سياسي روي داده بودند. اوبيهوده در انتظار تكرار معلولهاي مشابه از يك رشته Ø¨ØØ±Ø§Ù†Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ù‚ØªØµØ§Ø¯ÙŠ جهان بود. هم ماركس Ùˆ هم انگلس در سالهاي آخر عمر خود در وصله Ùˆ پينه كردن الگوهاي ماترياليسم تاريخي،براي آنكه تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ø¨Ø§ واقعيت رويدادهاي پس از سال 1848 هماهنگ درآيند، دشواريهايي داشتند.
شايد در اينجا بي ÙØ§ÙŠØ¯Ù‡ نباشد Ú©Ù‡ این پرسش بسيار Ø¨ØØ« شده را دوباره Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†ÙŠÙ… كه بدان به طرق گوناگون پاسخ داده اند. گاهي اظهار شده است كه نظريۀ ماركس در بارۀ كار اضاÙÙŠ Ùˆ ارزش اضاÙÙŠ Ùˆ سودي كه از كار پرداخت نشده ØØ§ØµÙ„ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ هيچگونه ارتباطي با اخلاق ندارد Ùˆ زماني نيز Ú¯ÙØªÙ‡ شده است كه اين نظريه اي اخلاقي است. شايد بهترين پاسخ اين باشد كه ماركس به نظريۀ مورد Ø¨ØØ«ØŒÙƒÙ‡ با سرشت علم اقتصاد اين همه بيگانه است Ùˆ به همين دليل نيز اكنون ÙØ±Ø§Ù…وش شده است، از طريق مقايسۀ عيني Ø³Ø§Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù…ÙŠØ§Ù† دو نوع مالكيت دست ÙŠØ§ÙØªØŒ يكي مالكيت ÙØ±Ø¯ÙŠ Ùˆ ديگري مالكيت جمعي.
گرچه اين مقايسه ÙÙŠ Ù†ÙØ³Ù‡ در قالب Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª اقتصادي Ùˆ جامعه شناختي صورت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اما انگيزۀ آن بي شك اخلاقي بوده؛ بدين معني كه او Ù…ÛŒ خواسته است Ú©Ù‡ اتهام استثمار ÙØ±ÙŠØ¨ÙƒØ§Ø±Ø§Ù†Ù‡ كار كارگر را عليه سرمایه داري ÙØ±Ù…ول بندي كند Ùˆ آن را بقبولاند Ùˆ بدين وسيله آموزۀ ماترياليسم تاريخي را با نتيجه اي از نوع اخلاقي تكميل كند. اماماركس بي آنكه به چنين نظريه اي در مورد منشا سود رجوع كند،كتاب سرمايه راطبق برداشت ماترياليستي تاريخ،كه آن را قبلاً ساخته Ùˆ پرداخت بود، Ø·Ø±Ø Ø±ÙŠØ²ÙŠ Ùˆ تالي٠كرد.
اين آموزه همان قدر در قلمرو علم اقتصاد نادرست بودكه آموزۀ ماترياليسم تاريخي در قلمرو نظريۀ تاريخي؛ اما هر دو اينها در قلمرو رجز خواني يا تبليغات موثر بوده اند Ùˆ هنوز هم تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ù…ÙˆØ«Ø±Ù†Ø¯ØŒ يعني در جايي كه مطلب ضرورتي نداردكه درست باشد، بلكه بايد تخيل را ØªØØ±ÙŠÙƒ كند Ùˆ ذهن را بر آشوبد.]...[ من بيش از پنجاه سال پيش، در ØØ§Ù„ÙŠ كه ماركس را متÙكر ناچيزی شمردم، استعدادهاي سياسي او را به عنوان یک انقلابي ستودم Ùˆ او را«ماكياولي پرولتاريا» ناميدم؛ زيرا ميان او Ùˆ ماكياولي مشاور Ùˆ Ù…ØØ±Ùƒ شهرياران براي Ø§ØªØØ§Ø¯ واستقلال ايتاليا نوعي توازي Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙŠØ¯Ù…. اكنون ØØªÙŠ Ø¨ÙŠØ´ØªØ± از گذشته،مايل به اينم كه تاثير او را در تاريخ دوران خودمان دست كم نگيرم. در واقع او جامعۀ كمونيستي جديد را ايجاد نكرد، زيرا هيچ بشري Ùˆ هيچ تلاشي Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ اتوپيا را به واقعيت تبديل كند. امانظريات او در واقعۀ بزرگ انقلاب روسيه ونيز در ØªØØ±ÙŠÙƒØ§Øª وانقلاب هايي كه اين واقعه در ساير كشورها به وجود آورده Ùˆ به وجود خواهد آورد، قطعاً نقش داشته است. ولي اگر ماركس Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³Øª آنچه را به نام او Ùˆ تعاليمش در روسيه Ùˆ ديگر جاها ميâ€Ú¯Ø°Ø±Ø¯ ببيند، Ø§ØØªÙ…الاً متعجب Ùˆ مبهوت Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯.[....]
البته خشم من متوجه ماركس نيست،گرچه ملزم به اينم كه نظريات او را هنگاميâ€ÙƒÙ‡ به منزلۀ ØÙ‚يقت ارائه Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ ابطال كنم. بديهي است كه خشم من عليه روسيه هم نيست،گرچه آن كشور سرنوشت خود را دنبال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به ما ÙƒÙ…ÙˆÙ†ÙŠØ³Ù…ÙŠâ€Ø§Ø±Ø§Ø¦Ù‡ Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه نوع بشر را رستگار كند؛ بلكه همان خطر پان اسلاويسم را عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ يعني همان چيزي كه تزارها نيز عرضه ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ سرزمينهاي كلاسيك اروپا از تهديد آن در جستجوي ملجا بودند؛ زيرا آنهادر پان اسلاويسم،مرگ خود ومرگ تمدن را Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙŠØ¯Ù†Ø¯.
خشم من مسلماً عليه كارگراني نيست كه Ù…Ø§ÙŠÙ„â€Ø§Ù†Ø¯ مانند ساير طبقات، وضع خود را بهتر كنند Ùˆ در اين راه نيز ميâ€ÙƒÙˆØ´Ù†Ø¯ Ø› گرچه كمونيسم با روش خاص خود براي كارگران نه وضع بهتر اقتصادي پديد آورده Ùˆ نه برابري واقعي Ù…ØØ§Ù„ را تØÙ‚Ù‚ بخشيده است. سرانجام خشم من متوجه «سوسیالیسم» نیست Ú©Ù‡ متمایز از کمونیسم وهمزاد با لیبرالیسم است، «سوسياليسمي» كه در سراسر قرن نزودهم ÙØ¹Ø§Ù„ بوده است Ùˆ سابقه اي نيكوكارانه دارد. خشم من متوجه اينها نيست بلكه عليه«روشنÙكران» ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ Ø¢ÙØ±ÙŠÙ† يعني آن ايتاليايي ها يا Ù¾Ø±ÙˆÙØ³ÙˆØ±Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø§Ø³Øª كه براي ساليان متمادي اعتنايي به ماركسيسم نميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯Ø› اما اكنون سرهاي خود را به سوي آن گردانيده اند Ùˆ ميâ€ÙƒÙˆØ´Ù†Ø¯ آن را ارج نهند Ùˆ تبليغ كنند Ùˆ اين آموزه را در نوشته هاي مغلطه آميز خود بپراكنند؛ زيرا به نظر آنان اين آموزه در روسيه به موÙقيت رسيده Ùˆ تاج Ú¯Ù„ پيروزي را بر سر نهاده Ùˆ ØÙ„Ù‚Û€ Ú¯Ù„ Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± را بر گردن اÙكنده است. روسيه از همه كشورهاي اروپايي سنت هاي ضعي٠تري در انديشه Ùˆ روش تعقل Ùˆ روشنÙكري دارد Ùˆ ناچيزترين تجربه Ùˆ آموزش رادر اين قلمرو معنوي كسب كرده است. خود ماركس نيز هرگز به خواب Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙŠØ¯ كه روسيه بتواند نخستين كشوري باشدكه جامعه اي مطابق با روياهاي او Ø¨ÙŠØ§ÙØ±ÙŠÙ†Ø¯. اگر او ميخواست اين نقش را به كشوري Ù…ØÙˆÙ„ كند آن كشور،انگلستان بودكه در صنعت پيشگام بود؛ در ØØ§Ù„ÙŠ كه ارجØÙŠØª را در تØÙˆÙ„ آن نوع علميâ€ÙƒÙ‡ او خود پرورانده بود به آلمان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø¯. ØØªÙŠ Ù…Ø¯ØªÙ‡Ø§ پيش از اين پيتر چاداي٠در سال 1829 ضع٠مزمن دماغي ملت خود را تشخيص داده بود. او علت اين سستي دماغي را در انزواي متمادي روسيه از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ يوناني - روميâ€Ùˆ رنسانس ÙˆØØªÙŠ Ø¢Ù…ÙˆØ²Ø´ منطقي Ø§ØµØØ§Ø¨ مدرسي قرون وسطي Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙŠØ¯.» (14 )
به Ø¨ØØ« خود درباره سرشت منطق Ù‡Ú¯Ù„ باز Ù…ÛŒ گرديم. يكي از Ù‡Ú¯Ù„ شناسان، نظر كواين را، كه يكي از بزرگترين منطقدانان قرن بيستم بود، دربارۀ منطق Ù‡Ú¯Ù„ جويا Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. كواين ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: براي آنكه منطق Ù‡Ú¯Ù„ معنا پيدا كند بايد قوانين منطق را تغيير داد (15 ).
پيروان ديالكتيك همواره ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯ كه Ù…ØØªÙˆØ§ Ùˆ ÙØ±Ù… را Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† از يكديگر جدا دانست Ùˆ خصلت منطق ديالكتيكي را در اين Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯ كه موضوع Ùˆ روش بررسي موضوع از يكديگر جدا ناشدني اند، ولي همچنان كه پيشتر Ú¯ÙØªÙ‡ شد Ù‡Ú¯Ù„ منطق ديالكتيكي را«نمايش خدا» در ذات جاودانش Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯.ارنست كاسيرر در جلد سوم اثر مهم خود،مسئلۀ شناخت ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«منطق هگل،منطق Ùهم شهودي است؛ يعني Ùهميâ€ÙƒÙ‡ Ùقط آنچه را خودش Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Ù‡ØŒ برون خويش دارد. اين منطق با انكسار Ùˆ تيرگيي كه Ùهم دچار آن Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯(هنگاميâ€ÙƒÙ‡ Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ به وسايل خارجي به جهان Ù…ØØ³ÙˆØ³ÙŠ ÙƒÙ‡ در كنار او يا زير دست او قرار دارد، دست يابد) آشنا نيست.» (16 )
بدين معني Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª كه Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ù…Ù†Ø·Ù‚ ]Ù‡Ú¯Ù„[«باز نمايي خداست» بدان گونه كه ذات جاودانش، پيش از Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Ù† طبيعت Ùˆ هر Ø±ÙˆØ Ù…ØªÙ†Ø§Ù‡ÙŠØŒ بوده است؛ Ùˆ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª كه ديالكتيك همان لوگوس يا كلمه مسيØÙŠ Ø§Ø³Øª كه به ØØ±ÙƒØª در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯.
شايد براي Ùهم بهتر منطق Ù‡Ú¯Ù„ بي ÙØ§ÙŠØ¯Ù‡ نباشدكه آن را با نظريۀ كانت در مورد مسئله شناخت مقايسه كنيم. در نظريۀ كانت در برابر Ùهم،امر Ù…ØØ³ÙˆØ³ پيچيده اي قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ كه Ùهم Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بتدريج از طريق مقولات Ù…ØØ¶ انديشه آن را متعين سازد؛ اما هرگز Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ آن را در اين مقولات مستØÙŠÙ„ كند. يعني چنين Ùهمي، شيء(ابژه) را از طريق انديشه متعين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ اما برايش وجود شيء( ابژه ) هميشه از Ù…Ùهوم آن جداست. اما در منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ Ùهم شهودي هر چيز Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ تنها به منزلۀ از پس پرده برون شدن خود Ø´ Ùˆ متعين شدن مشخص تر يگانگي آغازيني كه خودش]= ايده[ دارا بوده است Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯. Ùˆ بدين ترتيب انديشه Ùˆ موضوع انديشه، ذهن(سوژه) Ùˆ عين(ابژه) چيزي ÙˆØ§ØØ¯ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. يعني ØØ§ÙŠÙ„ÙŠ كه،در ÙلسÙÛ€ كانت، Ùهم تجربي Ù…ÛŒ بايد ضرورتاً ميان امر واقعي Ùˆ امر ØµØ±ÙØ§Ù‹ ممكن قرار دهد، در ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ براي Ùهم وجود ندارد. يعني عين ( ابژه ) در ذهن ( سوژه ) ØÙ„ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ ابژه به Ù…Ùهوم تبديل ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«در نظام Ù‡Ú¯Ù„ در نقطه اي كه ايده به ارادۀ خود«آزادانه به منزلۀ طبيعت پيش Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯Â»]...[زبان سراسر منطق گروي Ù‡Ú¯Ù„ بي هيچ تغييري به زبان اسطوره مبدل Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.]....[ اين شيوۀ عرضه ايده- كه جهاني ديگر Ùˆ بيگانه با خود را از ذات خود بيرون Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ به رغم اين Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´ØŒ قائم به ذات ميâ€Ù…اند Ùˆ هيچ يك از ØµÙØ§ØªØ´ را از دست Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯- در واقع بازگويي مضمون Ø§Ø³Ø·ÙˆØ±Ù‡â€Ø§ÙŠ- ديني كهن است كه بنابر آن،خدا جهان را طبق نمونۀ ازلي خويش Ù…ÛŒ Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø¯ Ùˆ دگرگوني] شدن[ اين جهان مخلوق، طبق ذات ازلي او صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯.»( 17 )
كاسيرر در همان كتاب، در جاي ديگري ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«در نظر شلينگ، درآمدن«ايده» به شكل ÙØ¶Ø§ Ùˆ زمان نوعي«هبوط» از ذات واقعي«ايده» به شمار Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯. ولي اين «هبوط» بايد آزادانه صورت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ باشد. اما Ù‡Ú¯Ù„ تلاش ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه اين غير عقلاني بودن را پوشيده بدارد. بنابراين در ÙلسÙÛ€ او، طبيعت در عين ØØ§Ù„ كه به صورت ÙØ¶Ø§ Ùˆ زمان تظاهر خارجي ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ØŒ بايد دقيقاً تصوير«ايده» باشد كه به صورت خارجي در برابر«ايده» ظاهر Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.]...[ تØÙˆÙ„ تجربي- زماني«ايده» به شكل Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… ناب در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯. در اين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ…ØŒ دوباره شكل اساسي تØÙˆÙ„ ديالكتيكي را به صورت خالص Ùˆ عام آن ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. هر جا كه اين شكل ديالكتيكي به صورت ناب خود رخ نگشايد، اين امر را نه به پاي«ناتواني Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… ديالكتيكي» بلكه بايد به پاي«ناتواني طبيعت» گذاشت. زيرا Ù…Ùهوم ديالكتيكي از پژوهش«امور واقع» وتØÙ„يل آنها ØØ§ØµÙ„ نشده است، بلكه پويندگي خود به خود امر مطلق Ùˆ تجليات او را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.»
كاسيرر در مورد ÙلسÙۀطبيعت Ù‡Ú¯Ù„ چنين اظهار نظر ميكند:
«شكل انگارشي ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ در بررسي طبيعت، روش رياضي Ùˆ تجربي شناخت طبيعت را تØÙ‚ير ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. شيوۀ بررسي Ù‡Ú¯Ù„ به شكل تازه اي از Ù†Ùوذ به «درون طبيعت » منجر مي شود.. اما در اينجا منظور از«درون طبيعت»، درون روØÙŠ Ø§Ø³Øª. Ø´Ø±Ø Ù‡Ú¯Ù„ از ÙلسÙÛ€ طبيعت، قطعاً نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه اين تغيير جهت ظاهري به سوي شيوۀ ملموس تر بررسي اشياء، در واقع، Ùقط به تبخير ديالكتيكي Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø·Ø¨ÙŠØ¹Øª Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù…د؛ تا آنجا كه قوانين مختص طبيعت Ùˆ تجربه ناپديد Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.»
كاسيرر در اين مورد انزجار گوته را از ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ این گونه باز Ú¯Ùˆ ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:
«به نظر گوته اين ÙلسÙÙ‡ دگرگوني ارگانيك را به شكل شدن منطقي عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. گزاره هاي منطق Ù‡Ú¯Ù„ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه غنچه با باز شدن Ú¯Ù„ Ù†Ø§Ù¾Ø¯ÙŠØ¯Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. بنابراين طبق اين منطق Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª كه گل،نقيض غنچه است Ùˆ ميوه، شكوÙÙ‡ را به منزلۀ «وجود دروغين گياه» تعري٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. از اين رو به نظر گوته منطق Ù‡Ú¯Ù„ عجيب Ùˆ غريب بود واين تاثير را در او ايجاد ميâ€ÙƒØ±Ø¯ كه Ù‡Ú¯Ù„ Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ واقعيت جاودان طبيعت را با شوخي زنندۀ Ø³ÙØ³Ø·Ù‡ آميزي از ميان ببرد.» (18 )
اكنون نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡ÙŠÙ… كه كتاب سرمايه اثر ماركس گرده برداري از ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ است. در ÙلسÙÛ€ هگل«ايده» به صورت طبيعت در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯ يعني طبيعت يا جهان مادي شكل از خود بيگانۀ«ايده» است؛ Ùˆ چون«ايده» به صورت ماده، متجسد شده است در هر شيء مادي، تناقض وجود دارد. در كتاب سرمايه ØŒ «كار» جاي«ايدۀ»هگلي را ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. كار به صورت كالا در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯ يعني شيء Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.
بدين ترتيب كالا،كار با خود بيگانه است(همان گونه كه طبيعت، ايدۀ با خود بيگانه است). كار، تجسم مادي ÙŠØ§ÙØªÙ‡ يعني به شكل كالا در آمده است پس در كالا، تناقض وجود دارد(همان طور كه در ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ØŒ در ماده تناقض وجود دارد). نماي زیر اين تبديلات را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯:

ديديم كه Ù‡Ú¯Ù„ روش Ùيزيك نظري را در مطالعۀ طبيعت تØÙ‚ير ميâ€ÙƒØ±Ø¯. او معتقد بودكه Ùيزيك نيوتني،ماترياليستي است Ùˆ در مقايسه با متاÙيزيك اگر نادرست نباشد لااقل ناقص است. همين نظر را ماركس در مورد علم اقتصاد بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. او معتقد است كه علم اقتصاد روابط ميان انسانها را به روابط ميان اشياء تبديل ميكند (شيء شدگي ،ماترياليسم) Ùˆ چون علم اقتصاد تماميت جامعه را در نظر نميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ شناختي نادرست يا لااقل ناقص از جامعه دارد. همچنان كه كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ در ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ قوانين طبيعي Ù…ØÙˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. ماركس نيز معتقد بود كه قوانين علم اقتصاد مظهر از خود بيگانگي اندو با پيروزي پرولتاريا نه تنها علم اقتصاد بلكه ديگر شاخه هاي علوم اجتماعي Ùˆ علوم انساني نيز از ميان Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯. زيرا اين علوم Ù…ØØµÙˆÙ„ از خود بيگانگي Ùˆ زاييدۀ مناسبات اقتصاد سرمايه داري اند. هم چنان كه Ù‡Ú¯Ù„ معتقد بود ايده از طريق ØØ±ÙƒØª ديالكتيكي، به خود آگاهي Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ Ùˆ جهان مادي Ù…ØÙˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒÙ…اركس نيز اعتقاد داشت پرولتاريا به خود آگاهي Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯(از طريق ماركسيسم) Ùˆ Ø³Ø±Ù…Ø§ÙŠÙ‡â€Ø¯Ø§Ø±ÙŠ Ø±Ø§ بر Ù…ÙŠâ€Ø§Ùكند Ùˆ بدين ترتيب توليد كالا كه مظهر شيء شدگي كار ونيز روابط از خودبيگانگي است از ميان Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯. ژرژ سورل ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«هيچ چيز مانند كتاب سرمايه، همانند ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ نيست.» (19 )
بندتو كروچه معتقد بودكه پس ازماركس ØŒ ژرژ سورل نظريه پرداز بزرگ جنبش سوسياليسم است. به همين دليل نگارنده با نقل قولي از سورل اين مقاله را آغاز كرد Ùˆ با نقل نظر او درباره ماركسيسم آن را پايان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. سورل اعتقاد داشت كه Ù…Ø§Ù†ÙŠÙØ³Øª كمونيست اثر ماركس Ùˆ انگلس كاملاً با ايده آليسم اشباع شده Ùˆ پر از سمبلها Ùˆ تصاوير است. او ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:«مسيØÙŠØ§Ù† صدر مسيØÙŠØª منتظر بودندكه در پايان نسل اول آنها ØØ¶Ø±Øª Ù…Ø³ÙŠØ Ø¨Ø§Ø² گردد Ùˆ جهان شرك از ميان برود وسلطنت كشيشان بر زمين آغاز شود.»( 20 )
گرچه چنين واقعه اي روي نداد اما همين اسطوره موجب شد كه بسياري به مسيØÙŠØª بگروند وخود جماعت اوليۀ مسيØÙŠ Ù†ÙŠØ² متشكل Ùˆ منسجم شود. ماركس وانگلس نيز از همين تصوير اسطوره اي- شعري در سراسر آثار خود سود جسته اند،مثلاً Ù…Ø§Ù†ÙŠÙØ³Øª كمونيست با اين تصوير اسطوره اي- شعري آغاز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯:«شبØÙŠ Ø¯Ø± اروپا در گشت Ùˆ گذار است، Ø´Ø¨Ø ÙƒÙ…ÙˆÙ†ÙŠØ³Ù…Â» Ùˆ با اين عبارات تهييجي پايان ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯:«بگذار طبقات ØØ§ÙƒÙ… در برابر انقلاب كمونيستي به خود بلرزند. پرولتاريا جز زنجيرهاي خود چيز ديگري ندارد كه از دست بدهد. پرولتاريا، جهاني را تسخير خواهد كرد.»
سورل با مطالعۀ دقيق آثار ماركس در مورد انسجام تÙكر علميâ€Ù…اركس دچار ترديد شد. وي ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«در سال 1898 كوشيدم تا منابعي را كه ماركس از آنها Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ كرده است پيدا كنم، اما از اينكه ديدم ارجاعهاي كتاب سرمايه نارسايي هايي را در دانش مول٠آن نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كاملاً يكه خوردم… ماركس از Ø±ÙˆØ Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€Ø³Ø¯Ù‡ نوزدهم بهره اي نبرده بود. بر عكس،ماركس نظريات كهنه شده اي را به ارث برده بود كه در«علم طبيعي» سده هجدهم، در آلمان زمان او، ØØ§ÙƒÙ… بود. در اين نوع«علم طبيعي» تلاش Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه جهان را از طريق شهود هنري Ø¨Ø§Ø²Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†ÙŠ ÙƒÙ†Ù†Ø¯.»
از اين رو ماركس در بيشتر جاها به جاي«تØÙ„يل علمي» به سرايش شعر اجتماعي پرداخته است.» ( 21 )
پس بنا بر نظر ژرژ سورل، ماركسيسم چيست؟ او پاسخ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯:
«ماركسيسم، اسطورۀ پرولتارياست» ولي اسطوره چيست؟ سورل ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: اسطوره،سرچشمۀ الهام يك گروه،يك قوم يا يك جامعۀ مخÙÙŠ است. اسطوره، وجود آنها را توجيه Ùˆ بقاي آنان را تضمين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. اسطوره، نوعي نظامي(ميليتاري) كردن تخيل يا ايمان كور است.اسطوره،نيروي خلاق،ØÙŠØ§ØªÙŠØŒ پراگماتيك ÙˆÙØ¹Ø§Ù„ÙŠ است كه مستقيماً از عميق ترين«انگيزه هاي» انسان سرچشمه ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒ اما اسطوره به «گروه هاي» انساني تعلق دارد نه به ÙØ±Ø¯ Ù…Ù†ÙØ±Ø¯. از اين رو پذيرش مرجعیت تصاويري كه اسطوره ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ اجباري است Ùˆ گروه بدان تصاوير ايمان دارد Ùˆ براي تØÙ‚Ù‚ آنها جان بر ÙƒÙ Ù…ÙŠâ€Ø±Ø²Ù…د. بقاي اسطوره Ùˆ استمرار آن مستلزم اعمال مخربي است كه Ù‡Ø¯ÙØ´Ø§Ù† نه انعكاس واقعيت بلكه عمل كردن بر آن Ùˆ تغيير دادنش است. اسطوره، يك كليت است،تصويري است كه بايد آن را به منزله يك كل در نظر Ú¯Ø±ÙØª Ùˆ Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را به اجزاي سازنده اش تجزيه كرد. اما هنگاميâ€ÙƒÙ‡ اسطوره، مرجعيت خود را از دست بدهد به موضوعي براي ØÙظ زيبايي شناختي مبدل Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.
تاريخچۀ ماركسيسم از آغاز تا پايان تاييدي بر همين برداشت از اسطوره است. ( 22 )
پی نوشت ها:
1-Georges Sorel ,Reflections on Violence (English translation 1915 ,reprint New york ,Peter Smith 1914 ), pp. 128-129.
2- این مقا له را نگارنده به ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ بر گردانده است.
3-P. Srafa ,The Production Of Commodities by means of Commodities , Cambridge U. P. 1960 ..
4-Ian Steedman , Marx after Srafa ,London , New Left Books , 1977 ,pp.13-15
5-این Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡ نخست در Ù†ÛŒÙˆÙ„ÙØª روی ویو، شمارۀ 86 (ژوئیه – اوت 1974) به چاپ رسید . سپس به همراه مقالاتی Ú©Ù‡ دیگر پژوهشگران دربارۀ سایر ÙÛŒÙ„Ø³ÙˆÙØ§Ù† مارکسیست نوشته بودند Ùˆ در مجلۀ مذکور منتشر شده بود در کتاب زیر به چاپ رسید:
Western Marxsim, A Critical Reader, London NLB 1977, pp. 315-350.
6-مقدمۀ کولتی بر کتاب : L. Colletti & C. Napoleoni , Il Futur del Capitalismo-croll o Sviluppo? , Bari , 1970 , pp. C-CV.,ff.
7-گویا منظور کولتی پانوشت ØµÙØÙ‡ 23 کتاب سرمایۀ Ø§Ù†ØØµØ§Ø±ÛŒ است. – ÛŒ. Ù…. Paul A. Baran and Paul M. Sweezy , Monopoly Capital , Pelican Books , 1968 , P.23 ,f.
8-چاپ اول کتاب سرمایه در هامبورگ و به سال 1867 بوده است. بنابر این موریس داب باید بر ترجمۀ ایتالیایی سال 1967 مقدمه نوشته باشد.ی.م.
9-Marx- Engels , Werke ,Bd. ,29, S. 260 .
10- Roman Rosdolsky , The Making of Marx " s Capital ,( translated by Peter Burgess )London ,Pluto Press ,1977 ,P. xiii .
11- Ernst Cassirer , Das Erkenntnis problem , vierter Bd. Hildesheim ,1973 ,S. 11 Ùˆ برای آگاهی بیشتر از ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ رجوع کنید به ÙØµÙ„ Ù‡ÙØ¯Ù‡Ù… کتاب اسطورۀ دولت، ارنست کاسیرر، ترجمۀ یدالله موقن (تهران، انتشارات هرمس، 1377) ص 363-398.
12-Benedetto Croce ," The Historical Materialism of Marx and His Alleged Promotion of Commonism From Utopia to Sciece " درکتاب : B. Croce , Philosophy ,Poetry , History (An Anthology of Essays ) (translated by Cecil Sprigge ) Oxford U. P. , 1966 , P. 620 .
13-G . F . W . Hegel ,Werke (Suhrkamp verlag = ,1969 , Bd. 5 , S. 44
14-کروچه،یپشین ، ص 620-628.
15-Yvom Gauthier ," Hegel "s Logic from a Logical Point of View " در کتاب زیر : R. S. Cohen &M. W. Wartofsky (ed.) Hegel and the Sciences ,D. Reidel Publishing Company ,1984 ,p. 303 .
16-Ernst Cassirer , Das Erkenntnisproblem ,Dritte Bd. , Hildesheim , S. 364 .
17-Ibid.,S. 374-375 .
18-Ibid.,S.375-376
19-From Georges Sorel ( Essays in Socialism and Philosophy )Edited with anew introduction by John Stanley , Transaction books ,1987 , P.xiv.
20-Georges Sorel ,Reflections on Violence (English translation 1915 ,reprintNew york ,Peter Smith 1914 ), pp. 134.
21-From Georges Sorel ( Essays in Socialism and Philosophy )Edited with a new introduction by John Stanley , Transaction books ,1987 , P. XV
22-البته نگارنده مطالبی را Ú©Ù‡ در خصوص مارکسیم در Ù¾ÛŒØ´Ú¯ÙØªØ§Ø± خود بر ترجمۀ کتاب اسطورۀ دولت اثر ارنست کاسیرر (تهران، انتشارات هرمس، 1377) Ú¯ÙØªÙ‡ است در اینجا تکرارنکرد.
پایان
ماركس كه ذهنش زنداني اتوپيا شده بود همواره ازاتوپيايي Ø¯ÙØ§Ø¹ ميâ€ÙƒØ±Ø¯ كه جديداً روبرت اون[1771-1858] سنت- سيمون[1760-1825]ØŒ Ùوريه-1772)-1837(ØŒ اتين كابه[1788-1856] Ùˆ ديگران ابداع كرده بودند Ùˆ شهرت عام ÙŠØ§ÙØªÙ‡ بود.«البته ماركس دربارۀ Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ به دنبال پيروزي Ø§Ù†ØªØØ§Ø±ÙŠ Ù¾Ø±ÙˆÙ„ØªØ§Ø±ÙŠØ§ØŒ Ø·Ø¨Ù‚Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ موجب مرگ ساير طبقات Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ وخودنيز در ميدان نبرد از پاي در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯ØŒ چيزي نميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ Ùˆ از Ø¨ØØ« دربارۀ خصلت Ùˆ نوع اين جامعه Ø·ÙØ±Ù‡ Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯.»اما به آساني Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† از سخنان ماركس خصلت غير واقعي اين جامعه جديد Ùˆ نيز اين انسانيت تازه را كه بر اثر انتقاد بي رØÙ…انه از همۀ آن چيزهايي كه موجودند پا به عرصه وجود ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù†Ø¯ استنباط كرد.[....] او ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ در چنين جامعه اي دولت Ù…ØÙˆ خواهد شد، نه قانون مدني وجود خواهد داشت نه قانون ÙƒÙŠÙØ±ÙŠØŒ ميان ÙØ±Ø¯ Ùˆ گروه تعارضي نخواهد بود؛ زيرا رشد ÙØ±Ø¯ شرايط لازم براي رشدهمه است. در يك كلام، زمين بهشت Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ وبشر هم از ريختن عرق جبين Ùˆ هم از اضطراب Ùˆ كوبش هاي دل رها خواهد شد.[...] بر خلا٠ضرورت تقسيم كار در جامعۀ موجود، در جامعۀ كمونيستي كه توليد Ø¹Ù…ÙˆÙ…ÙŠâ€Ø±Ø§ تنظيم خواهد كرد نيازي به متخصصان نيست Ùˆ ÙØ±Ø¯ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯Ø¯Ø± اوقات مختل٠روز مشاغل Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡ باشد. مثلاً ØµØ¨Ø Ø´ÙƒØ§Ø±Ú†ÙŠ باشد بعدازظهر ماهيگير Ùˆ غروب چوپان Ùˆ اگر دوست داشته باشد در خانه آشپز با ذوقي شود. البته در اين جامعۀ جديد كسي به اين گونه كارها نيازي ندارد Ùقط براي Ø³Ø±Ú¯Ø±Ù…ÙŠâ€Ø´ÙƒØ§Ø±Ú†ÙŠØŒ ماهيگير يا چوپان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اگر سخن ماركس را درست Ùهميده باشم اين دقيقاً Ø´Ø±Ø ÙƒØ§Ø± تÙنني Ùˆ ØªÙØ±ÙŠØÙŠ است كه Ùوريه از آن سخن ميâ€Ú¯Ùت Ùˆ آن را تجليل ميâ€ÙƒØ±Ø¯.
اما اگر اساس تÙكر ماركس با سوسياليست هاي اتوپيايي يكي است، پس از Ú†Ù‡ Ù„ØØ§Ø¸ او خود را از آنها متمايز Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª Ùˆ در واقع دچار اين توهم شده بودكه سوسياليسم را از اتوپيا به علم ارتقا داده است؟ Ù…Ùهوم ماركس از تاريخ بر اساس طرØÙŠ ÙلسÙÙŠ است كه بخشي از آن از Ù‡Ú¯Ù„ اقتباس شده Ùˆ بخش ديگر آن به تقليد از آن ساخته شده است. تا آنجا كه به توالي دورانهاي تاريخي كه به طور منطقي از يكديگر استخراج شده اند مربوط Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒØ·Ø±Ø ماركس از Ù‡Ú¯Ù„ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شده است. اما در مورد زير ماركس از ÙلسÙÛ€ تاريخ Ù‡Ú¯Ù„ تقليد كرده است. در ÙلسÙÛ€ تاريخ Ù‡Ú¯Ù„ دورانهاي تاريخي از Ù„ØØ§Ø¸ درجۀ آزادي از يكديگر متمايز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ قهرمان تاريخ] در مرØÙ„Ù‡ نهايي آن[ تمدن ژرمني است؛ اما در ÙلسÙÛ€ ماركس دورانهاي تاريخ از Ù„ØØ§Ø¸ اقتصادي از يكديگر متمايز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ قهرمان تاريخ ] در مرØÙ„Ù‡ نهايي آن[ پرولتارياست كه مقدر است بورژوازي را به گور Ø¨ÙØ±Ø³ØªØ¯. درست همان گونه كه بورژوازي در دوران خود ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„يسم را دÙÙ† كرد واقتصاد Ø³Ø±Ù ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„ÙŠ نيز به نوبه خود در دوران خويش اقتصاد برده داري دوران باستان را به گور سپره بود.
همين ساختمان متاÙيزيكي كه منشا ÙƒÙ„Ø§Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯ØŒÙ‡Ù…ين پيشگويي به طور از پيشي(a priori) آينده(كه لابريولا ميâ€ÙƒÙˆØ´ÙŠØ¯ تا ØªØØª عنوان«پيش بيني ريخت شناسانه»، ØªÙØ³ÙŠØ±ÙŠ Ø¢Ø¨Ø±ÙˆÙ…Ù†Ø¯Ø§Ù†Ù‡ بدان ببخشد)ØŒ همين بخش نازل نظام Ù‡Ú¯Ù„ كه ماركس Ùˆ Ø³Ø±Ø³Ù¾Ø±Ø¯Ù‡â€Ø§Ø´ انگلس، پرولتارياي آلمان را وارث آن Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ†Ø¯ØŒ همان چيزي است كه وقتي ماركس از «علم» سخن ميâ€Ú¯Ùت آن را مد نظر داشت؛ Ùˆ برپايه همين«علم» (كه واقعاً متاÙيزيك خالص است) ماركس ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´Øª كه كمونيسم را بر شالوده اي استوار متكي ساخته Ùˆ Ù…ØÙ‚ است كه در مقايسه با انواع سوسياليسم «اتوپياپي»، آن را«علمي» توصي٠كند.[...]
اما تاريخ آزادانه ØØ±ÙƒØª ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به Ø·Ø±Ø Ù‡Ø§ÙŠÙŠ كه نه از روي تامل Ùˆ تÙكر بلكه با نيروي تخيل ساخته شده اند Ùˆ Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ù†Ø¯ تجليات آينده Ùˆ نيز شتاب Ùˆ آهنگ تاريخ را،طبق آن طرØÙ‡Ø§ÙŠ Ø®ÙŠØ§Ù„ÙŠØŒ پيشگويي كنند وقعي نميâ€Ù†Ù‡Ø¯. ماركس طي چهل سال ÙØ¹Ø§Ù„يت سياسي خود، بهاي نوميديهاي زيادي را پرداخت؛ زيرا در Ù…Ø§Ù†ÙŠÙØ³Øª كمونيست اين توّهم را ايجاد كرده بود كه سانØÙ‡ نزديك است Ùˆ بورژوازي سقوط خواهد كرد Ùˆ جهش سريعي از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادي يا بهشت شبه Ùوريه اي كشش Ùˆ هماهنگي، صورت خواهد Ú¯Ø±ÙØª. در اينجا تاريخ ÙØ¹Ø§Ù„يتهاي سياسي او را بر Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´Ù…ارم، Ùقط به ذكر اين نكته بسنده ميâ€ÙƒÙ†Ù… كه ماركس بارها از شيوه انديشۀ كهن ديالكتيكي Ù‡Ú¯Ù„ Ù…Ù†ØØ±Ù شد Ùˆ به رابطۀ علّي يا جبري(دترمينيستي) روي آورد. مثلاً هنگاميâ€ÙƒÙ‡ او تكرار انقلابهاي Ø¹Ù…ÙˆÙ…ÙŠâ€Ø³Ø§Ù„ 1848 را انتظار ميâ€ÙƒØ´ÙŠØ¯Ø› زيرا آنها را معلول Ø¨ØØ±Ø§Ù† بزرگ اقتصادي Ù…ÙŠâ€Ø´Ù†Ø§Ø®Øª كه مقدم بر Ø¨ØØ±Ø§Ù† سياسي روي داده بودند. اوبيهوده در انتظار تكرار معلولهاي مشابه از يك رشته Ø¨ØØ±Ø§Ù†Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ù‚ØªØµØ§Ø¯ÙŠ جهان بود. هم ماركس Ùˆ هم انگلس در سالهاي آخر عمر خود در وصله Ùˆ پينه كردن الگوهاي ماترياليسم تاريخي،براي آنكه تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ø¨Ø§ واقعيت رويدادهاي پس از سال 1848 هماهنگ درآيند، دشواريهايي داشتند.
شايد در اينجا بي ÙØ§ÙŠØ¯Ù‡ نباشد Ú©Ù‡ این پرسش بسيار Ø¨ØØ« شده را دوباره Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†ÙŠÙ… كه بدان به طرق گوناگون پاسخ داده اند. گاهي اظهار شده است كه نظريۀ ماركس در بارۀ كار اضاÙÙŠ Ùˆ ارزش اضاÙÙŠ Ùˆ سودي كه از كار پرداخت نشده ØØ§ØµÙ„ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ هيچگونه ارتباطي با اخلاق ندارد Ùˆ زماني نيز Ú¯ÙØªÙ‡ شده است كه اين نظريه اي اخلاقي است. شايد بهترين پاسخ اين باشد كه ماركس به نظريۀ مورد Ø¨ØØ«ØŒÙƒÙ‡ با سرشت علم اقتصاد اين همه بيگانه است Ùˆ به همين دليل نيز اكنون ÙØ±Ø§Ù…وش شده است، از طريق مقايسۀ عيني Ø³Ø§Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù…ÙŠØ§Ù† دو نوع مالكيت دست ÙŠØ§ÙØªØŒ يكي مالكيت ÙØ±Ø¯ÙŠ Ùˆ ديگري مالكيت جمعي.
گرچه اين مقايسه ÙÙŠ Ù†ÙØ³Ù‡ در قالب Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª اقتصادي Ùˆ جامعه شناختي صورت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اما انگيزۀ آن بي شك اخلاقي بوده؛ بدين معني كه او Ù…ÛŒ خواسته است Ú©Ù‡ اتهام استثمار ÙØ±ÙŠØ¨ÙƒØ§Ø±Ø§Ù†Ù‡ كار كارگر را عليه سرمایه داري ÙØ±Ù…ول بندي كند Ùˆ آن را بقبولاند Ùˆ بدين وسيله آموزۀ ماترياليسم تاريخي را با نتيجه اي از نوع اخلاقي تكميل كند. اماماركس بي آنكه به چنين نظريه اي در مورد منشا سود رجوع كند،كتاب سرمايه راطبق برداشت ماترياليستي تاريخ،كه آن را قبلاً ساخته Ùˆ پرداخت بود، Ø·Ø±Ø Ø±ÙŠØ²ÙŠ Ùˆ تالي٠كرد.
اين آموزه همان قدر در قلمرو علم اقتصاد نادرست بودكه آموزۀ ماترياليسم تاريخي در قلمرو نظريۀ تاريخي؛ اما هر دو اينها در قلمرو رجز خواني يا تبليغات موثر بوده اند Ùˆ هنوز هم تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ù…ÙˆØ«Ø±Ù†Ø¯ØŒ يعني در جايي كه مطلب ضرورتي نداردكه درست باشد، بلكه بايد تخيل را ØªØØ±ÙŠÙƒ كند Ùˆ ذهن را بر آشوبد.]...[ من بيش از پنجاه سال پيش، در ØØ§Ù„ÙŠ كه ماركس را متÙكر ناچيزی شمردم، استعدادهاي سياسي او را به عنوان یک انقلابي ستودم Ùˆ او را«ماكياولي پرولتاريا» ناميدم؛ زيرا ميان او Ùˆ ماكياولي مشاور Ùˆ Ù…ØØ±Ùƒ شهرياران براي Ø§ØªØØ§Ø¯ واستقلال ايتاليا نوعي توازي Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙŠØ¯Ù…. اكنون ØØªÙŠ Ø¨ÙŠØ´ØªØ± از گذشته،مايل به اينم كه تاثير او را در تاريخ دوران خودمان دست كم نگيرم. در واقع او جامعۀ كمونيستي جديد را ايجاد نكرد، زيرا هيچ بشري Ùˆ هيچ تلاشي Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ اتوپيا را به واقعيت تبديل كند. امانظريات او در واقعۀ بزرگ انقلاب روسيه ونيز در ØªØØ±ÙŠÙƒØ§Øª وانقلاب هايي كه اين واقعه در ساير كشورها به وجود آورده Ùˆ به وجود خواهد آورد، قطعاً نقش داشته است. ولي اگر ماركس Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³Øª آنچه را به نام او Ùˆ تعاليمش در روسيه Ùˆ ديگر جاها ميâ€Ú¯Ø°Ø±Ø¯ ببيند، Ø§ØØªÙ…الاً متعجب Ùˆ مبهوت Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯.[....]
البته خشم من متوجه ماركس نيست،گرچه ملزم به اينم كه نظريات او را هنگاميâ€ÙƒÙ‡ به منزلۀ ØÙ‚يقت ارائه Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ ابطال كنم. بديهي است كه خشم من عليه روسيه هم نيست،گرچه آن كشور سرنوشت خود را دنبال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به ما ÙƒÙ…ÙˆÙ†ÙŠØ³Ù…ÙŠâ€Ø§Ø±Ø§Ø¦Ù‡ Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه نوع بشر را رستگار كند؛ بلكه همان خطر پان اسلاويسم را عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ يعني همان چيزي كه تزارها نيز عرضه ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ سرزمينهاي كلاسيك اروپا از تهديد آن در جستجوي ملجا بودند؛ زيرا آنهادر پان اسلاويسم،مرگ خود ومرگ تمدن را Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙŠØ¯Ù†Ø¯.
خشم من مسلماً عليه كارگراني نيست كه Ù…Ø§ÙŠÙ„â€Ø§Ù†Ø¯ مانند ساير طبقات، وضع خود را بهتر كنند Ùˆ در اين راه نيز ميâ€ÙƒÙˆØ´Ù†Ø¯ Ø› گرچه كمونيسم با روش خاص خود براي كارگران نه وضع بهتر اقتصادي پديد آورده Ùˆ نه برابري واقعي Ù…ØØ§Ù„ را تØÙ‚Ù‚ بخشيده است. سرانجام خشم من متوجه «سوسیالیسم» نیست Ú©Ù‡ متمایز از کمونیسم وهمزاد با لیبرالیسم است، «سوسياليسمي» كه در سراسر قرن نزودهم ÙØ¹Ø§Ù„ بوده است Ùˆ سابقه اي نيكوكارانه دارد. خشم من متوجه اينها نيست بلكه عليه«روشنÙكران» ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ Ø¢ÙØ±ÙŠÙ† يعني آن ايتاليايي ها يا Ù¾Ø±ÙˆÙØ³ÙˆØ±Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø§Ø³Øª كه براي ساليان متمادي اعتنايي به ماركسيسم نميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯Ø› اما اكنون سرهاي خود را به سوي آن گردانيده اند Ùˆ ميâ€ÙƒÙˆØ´Ù†Ø¯ آن را ارج نهند Ùˆ تبليغ كنند Ùˆ اين آموزه را در نوشته هاي مغلطه آميز خود بپراكنند؛ زيرا به نظر آنان اين آموزه در روسيه به موÙقيت رسيده Ùˆ تاج Ú¯Ù„ پيروزي را بر سر نهاده Ùˆ ØÙ„Ù‚Û€ Ú¯Ù„ Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± را بر گردن اÙكنده است. روسيه از همه كشورهاي اروپايي سنت هاي ضعي٠تري در انديشه Ùˆ روش تعقل Ùˆ روشنÙكري دارد Ùˆ ناچيزترين تجربه Ùˆ آموزش رادر اين قلمرو معنوي كسب كرده است. خود ماركس نيز هرگز به خواب Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙŠØ¯ كه روسيه بتواند نخستين كشوري باشدكه جامعه اي مطابق با روياهاي او Ø¨ÙŠØ§ÙØ±ÙŠÙ†Ø¯. اگر او ميخواست اين نقش را به كشوري Ù…ØÙˆÙ„ كند آن كشور،انگلستان بودكه در صنعت پيشگام بود؛ در ØØ§Ù„ÙŠ كه ارجØÙŠØª را در تØÙˆÙ„ آن نوع علميâ€ÙƒÙ‡ او خود پرورانده بود به آلمان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø¯. ØØªÙŠ Ù…Ø¯ØªÙ‡Ø§ پيش از اين پيتر چاداي٠در سال 1829 ضع٠مزمن دماغي ملت خود را تشخيص داده بود. او علت اين سستي دماغي را در انزواي متمادي روسيه از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ يوناني - روميâ€Ùˆ رنسانس ÙˆØØªÙŠ Ø¢Ù…ÙˆØ²Ø´ منطقي Ø§ØµØØ§Ø¨ مدرسي قرون وسطي Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙŠØ¯.» (14 )
به Ø¨ØØ« خود درباره سرشت منطق Ù‡Ú¯Ù„ باز Ù…ÛŒ گرديم. يكي از Ù‡Ú¯Ù„ شناسان، نظر كواين را، كه يكي از بزرگترين منطقدانان قرن بيستم بود، دربارۀ منطق Ù‡Ú¯Ù„ جويا Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. كواين ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: براي آنكه منطق Ù‡Ú¯Ù„ معنا پيدا كند بايد قوانين منطق را تغيير داد (15 ).
پيروان ديالكتيك همواره ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯ كه Ù…ØØªÙˆØ§ Ùˆ ÙØ±Ù… را Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† از يكديگر جدا دانست Ùˆ خصلت منطق ديالكتيكي را در اين Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯ كه موضوع Ùˆ روش بررسي موضوع از يكديگر جدا ناشدني اند، ولي همچنان كه پيشتر Ú¯ÙØªÙ‡ شد Ù‡Ú¯Ù„ منطق ديالكتيكي را«نمايش خدا» در ذات جاودانش Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯.ارنست كاسيرر در جلد سوم اثر مهم خود،مسئلۀ شناخت ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«منطق هگل،منطق Ùهم شهودي است؛ يعني Ùهميâ€ÙƒÙ‡ Ùقط آنچه را خودش Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Ù‡ØŒ برون خويش دارد. اين منطق با انكسار Ùˆ تيرگيي كه Ùهم دچار آن Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯(هنگاميâ€ÙƒÙ‡ Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ به وسايل خارجي به جهان Ù…ØØ³ÙˆØ³ÙŠ ÙƒÙ‡ در كنار او يا زير دست او قرار دارد، دست يابد) آشنا نيست.» (16 )
بدين معني Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª كه Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ù…Ù†Ø·Ù‚ ]Ù‡Ú¯Ù„[«باز نمايي خداست» بدان گونه كه ذات جاودانش، پيش از Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Ù† طبيعت Ùˆ هر Ø±ÙˆØ Ù…ØªÙ†Ø§Ù‡ÙŠØŒ بوده است؛ Ùˆ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª كه ديالكتيك همان لوگوس يا كلمه مسيØÙŠ Ø§Ø³Øª كه به ØØ±ÙƒØª در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯.
شايد براي Ùهم بهتر منطق Ù‡Ú¯Ù„ بي ÙØ§ÙŠØ¯Ù‡ نباشدكه آن را با نظريۀ كانت در مورد مسئله شناخت مقايسه كنيم. در نظريۀ كانت در برابر Ùهم،امر Ù…ØØ³ÙˆØ³ پيچيده اي قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ كه Ùهم Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بتدريج از طريق مقولات Ù…ØØ¶ انديشه آن را متعين سازد؛ اما هرگز Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ آن را در اين مقولات مستØÙŠÙ„ كند. يعني چنين Ùهمي، شيء(ابژه) را از طريق انديشه متعين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ اما برايش وجود شيء( ابژه ) هميشه از Ù…Ùهوم آن جداست. اما در منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ Ùهم شهودي هر چيز Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ تنها به منزلۀ از پس پرده برون شدن خود Ø´ Ùˆ متعين شدن مشخص تر يگانگي آغازيني كه خودش]= ايده[ دارا بوده است Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯. Ùˆ بدين ترتيب انديشه Ùˆ موضوع انديشه، ذهن(سوژه) Ùˆ عين(ابژه) چيزي ÙˆØ§ØØ¯ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. يعني ØØ§ÙŠÙ„ÙŠ كه،در ÙلسÙÛ€ كانت، Ùهم تجربي Ù…ÛŒ بايد ضرورتاً ميان امر واقعي Ùˆ امر ØµØ±ÙØ§Ù‹ ممكن قرار دهد، در ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ براي Ùهم وجود ندارد. يعني عين ( ابژه ) در ذهن ( سوژه ) ØÙ„ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ ابژه به Ù…Ùهوم تبديل ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«در نظام Ù‡Ú¯Ù„ در نقطه اي كه ايده به ارادۀ خود«آزادانه به منزلۀ طبيعت پيش Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯Â»]...[زبان سراسر منطق گروي Ù‡Ú¯Ù„ بي هيچ تغييري به زبان اسطوره مبدل Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.]....[ اين شيوۀ عرضه ايده- كه جهاني ديگر Ùˆ بيگانه با خود را از ذات خود بيرون Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ به رغم اين Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´ØŒ قائم به ذات ميâ€Ù…اند Ùˆ هيچ يك از ØµÙØ§ØªØ´ را از دست Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯- در واقع بازگويي مضمون Ø§Ø³Ø·ÙˆØ±Ù‡â€Ø§ÙŠ- ديني كهن است كه بنابر آن،خدا جهان را طبق نمونۀ ازلي خويش Ù…ÛŒ Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø¯ Ùˆ دگرگوني] شدن[ اين جهان مخلوق، طبق ذات ازلي او صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯.»( 17 )
كاسيرر در همان كتاب، در جاي ديگري ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«در نظر شلينگ، درآمدن«ايده» به شكل ÙØ¶Ø§ Ùˆ زمان نوعي«هبوط» از ذات واقعي«ايده» به شمار Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯. ولي اين «هبوط» بايد آزادانه صورت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ باشد. اما Ù‡Ú¯Ù„ تلاش ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه اين غير عقلاني بودن را پوشيده بدارد. بنابراين در ÙلسÙÛ€ او، طبيعت در عين ØØ§Ù„ كه به صورت ÙØ¶Ø§ Ùˆ زمان تظاهر خارجي ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ØŒ بايد دقيقاً تصوير«ايده» باشد كه به صورت خارجي در برابر«ايده» ظاهر Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.]...[ تØÙˆÙ„ تجربي- زماني«ايده» به شكل Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… ناب در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯. در اين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ…ØŒ دوباره شكل اساسي تØÙˆÙ„ ديالكتيكي را به صورت خالص Ùˆ عام آن ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. هر جا كه اين شكل ديالكتيكي به صورت ناب خود رخ نگشايد، اين امر را نه به پاي«ناتواني Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… ديالكتيكي» بلكه بايد به پاي«ناتواني طبيعت» گذاشت. زيرا Ù…Ùهوم ديالكتيكي از پژوهش«امور واقع» وتØÙ„يل آنها ØØ§ØµÙ„ نشده است، بلكه پويندگي خود به خود امر مطلق Ùˆ تجليات او را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.»
كاسيرر در مورد ÙلسÙۀطبيعت Ù‡Ú¯Ù„ چنين اظهار نظر ميكند:
«شكل انگارشي ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ در بررسي طبيعت، روش رياضي Ùˆ تجربي شناخت طبيعت را تØÙ‚ير ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. شيوۀ بررسي Ù‡Ú¯Ù„ به شكل تازه اي از Ù†Ùوذ به «درون طبيعت » منجر مي شود.. اما در اينجا منظور از«درون طبيعت»، درون روØÙŠ Ø§Ø³Øª. Ø´Ø±Ø Ù‡Ú¯Ù„ از ÙلسÙÛ€ طبيعت، قطعاً نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه اين تغيير جهت ظاهري به سوي شيوۀ ملموس تر بررسي اشياء، در واقع، Ùقط به تبخير ديالكتيكي Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø·Ø¨ÙŠØ¹Øª Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù…د؛ تا آنجا كه قوانين مختص طبيعت Ùˆ تجربه ناپديد Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.»
كاسيرر در اين مورد انزجار گوته را از ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ این گونه باز Ú¯Ùˆ ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:
«به نظر گوته اين ÙلسÙÙ‡ دگرگوني ارگانيك را به شكل شدن منطقي عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. گزاره هاي منطق Ù‡Ú¯Ù„ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه غنچه با باز شدن Ú¯Ù„ Ù†Ø§Ù¾Ø¯ÙŠØ¯Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. بنابراين طبق اين منطق Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª كه گل،نقيض غنچه است Ùˆ ميوه، شكوÙÙ‡ را به منزلۀ «وجود دروغين گياه» تعري٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. از اين رو به نظر گوته منطق Ù‡Ú¯Ù„ عجيب Ùˆ غريب بود واين تاثير را در او ايجاد ميâ€ÙƒØ±Ø¯ كه Ù‡Ú¯Ù„ Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ واقعيت جاودان طبيعت را با شوخي زنندۀ Ø³ÙØ³Ø·Ù‡ آميزي از ميان ببرد.» (18 )
اكنون نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡ÙŠÙ… كه كتاب سرمايه اثر ماركس گرده برداري از ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ است. در ÙلسÙÛ€ هگل«ايده» به صورت طبيعت در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯ يعني طبيعت يا جهان مادي شكل از خود بيگانۀ«ايده» است؛ Ùˆ چون«ايده» به صورت ماده، متجسد شده است در هر شيء مادي، تناقض وجود دارد. در كتاب سرمايه ØŒ «كار» جاي«ايدۀ»هگلي را ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. كار به صورت كالا در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯ يعني شيء Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.
بدين ترتيب كالا،كار با خود بيگانه است(همان گونه كه طبيعت، ايدۀ با خود بيگانه است). كار، تجسم مادي ÙŠØ§ÙØªÙ‡ يعني به شكل كالا در آمده است پس در كالا، تناقض وجود دارد(همان طور كه در ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ØŒ در ماده تناقض وجود دارد). نماي زیر اين تبديلات را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯:

ديديم كه Ù‡Ú¯Ù„ روش Ùيزيك نظري را در مطالعۀ طبيعت تØÙ‚ير ميâ€ÙƒØ±Ø¯. او معتقد بودكه Ùيزيك نيوتني،ماترياليستي است Ùˆ در مقايسه با متاÙيزيك اگر نادرست نباشد لااقل ناقص است. همين نظر را ماركس در مورد علم اقتصاد بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. او معتقد است كه علم اقتصاد روابط ميان انسانها را به روابط ميان اشياء تبديل ميكند (شيء شدگي ،ماترياليسم) Ùˆ چون علم اقتصاد تماميت جامعه را در نظر نميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ شناختي نادرست يا لااقل ناقص از جامعه دارد. همچنان كه كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ در ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ قوانين طبيعي Ù…ØÙˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. ماركس نيز معتقد بود كه قوانين علم اقتصاد مظهر از خود بيگانگي اندو با پيروزي پرولتاريا نه تنها علم اقتصاد بلكه ديگر شاخه هاي علوم اجتماعي Ùˆ علوم انساني نيز از ميان Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯. زيرا اين علوم Ù…ØØµÙˆÙ„ از خود بيگانگي Ùˆ زاييدۀ مناسبات اقتصاد سرمايه داري اند. هم چنان كه Ù‡Ú¯Ù„ معتقد بود ايده از طريق ØØ±ÙƒØª ديالكتيكي، به خود آگاهي Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ Ùˆ جهان مادي Ù…ØÙˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒÙ…اركس نيز اعتقاد داشت پرولتاريا به خود آگاهي Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯(از طريق ماركسيسم) Ùˆ Ø³Ø±Ù…Ø§ÙŠÙ‡â€Ø¯Ø§Ø±ÙŠ Ø±Ø§ بر Ù…ÙŠâ€Ø§Ùكند Ùˆ بدين ترتيب توليد كالا كه مظهر شيء شدگي كار ونيز روابط از خودبيگانگي است از ميان Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯. ژرژ سورل ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«هيچ چيز مانند كتاب سرمايه، همانند ÙلسÙÛ€ طبيعت Ù‡Ú¯Ù„ نيست.» (19 )
بندتو كروچه معتقد بودكه پس ازماركس ØŒ ژرژ سورل نظريه پرداز بزرگ جنبش سوسياليسم است. به همين دليل نگارنده با نقل قولي از سورل اين مقاله را آغاز كرد Ùˆ با نقل نظر او درباره ماركسيسم آن را پايان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. سورل اعتقاد داشت كه Ù…Ø§Ù†ÙŠÙØ³Øª كمونيست اثر ماركس Ùˆ انگلس كاملاً با ايده آليسم اشباع شده Ùˆ پر از سمبلها Ùˆ تصاوير است. او ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:«مسيØÙŠØ§Ù† صدر مسيØÙŠØª منتظر بودندكه در پايان نسل اول آنها ØØ¶Ø±Øª Ù…Ø³ÙŠØ Ø¨Ø§Ø² گردد Ùˆ جهان شرك از ميان برود وسلطنت كشيشان بر زمين آغاز شود.»( 20 )
گرچه چنين واقعه اي روي نداد اما همين اسطوره موجب شد كه بسياري به مسيØÙŠØª بگروند وخود جماعت اوليۀ مسيØÙŠ Ù†ÙŠØ² متشكل Ùˆ منسجم شود. ماركس وانگلس نيز از همين تصوير اسطوره اي- شعري در سراسر آثار خود سود جسته اند،مثلاً Ù…Ø§Ù†ÙŠÙØ³Øª كمونيست با اين تصوير اسطوره اي- شعري آغاز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯:«شبØÙŠ Ø¯Ø± اروپا در گشت Ùˆ گذار است، Ø´Ø¨Ø ÙƒÙ…ÙˆÙ†ÙŠØ³Ù…Â» Ùˆ با اين عبارات تهييجي پايان ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯:«بگذار طبقات ØØ§ÙƒÙ… در برابر انقلاب كمونيستي به خود بلرزند. پرولتاريا جز زنجيرهاي خود چيز ديگري ندارد كه از دست بدهد. پرولتاريا، جهاني را تسخير خواهد كرد.»
سورل با مطالعۀ دقيق آثار ماركس در مورد انسجام تÙكر علميâ€Ù…اركس دچار ترديد شد. وي ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«در سال 1898 كوشيدم تا منابعي را كه ماركس از آنها Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ كرده است پيدا كنم، اما از اينكه ديدم ارجاعهاي كتاب سرمايه نارسايي هايي را در دانش مول٠آن نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كاملاً يكه خوردم… ماركس از Ø±ÙˆØ Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€Ø³Ø¯Ù‡ نوزدهم بهره اي نبرده بود. بر عكس،ماركس نظريات كهنه شده اي را به ارث برده بود كه در«علم طبيعي» سده هجدهم، در آلمان زمان او، ØØ§ÙƒÙ… بود. در اين نوع«علم طبيعي» تلاش Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه جهان را از طريق شهود هنري Ø¨Ø§Ø²Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†ÙŠ ÙƒÙ†Ù†Ø¯.»
از اين رو ماركس در بيشتر جاها به جاي«تØÙ„يل علمي» به سرايش شعر اجتماعي پرداخته است.» ( 21 )
پس بنا بر نظر ژرژ سورل، ماركسيسم چيست؟ او پاسخ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯:
«ماركسيسم، اسطورۀ پرولتارياست» ولي اسطوره چيست؟ سورل ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: اسطوره،سرچشمۀ الهام يك گروه،يك قوم يا يك جامعۀ مخÙÙŠ است. اسطوره، وجود آنها را توجيه Ùˆ بقاي آنان را تضمين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. اسطوره، نوعي نظامي(ميليتاري) كردن تخيل يا ايمان كور است.اسطوره،نيروي خلاق،ØÙŠØ§ØªÙŠØŒ پراگماتيك ÙˆÙØ¹Ø§Ù„ÙŠ است كه مستقيماً از عميق ترين«انگيزه هاي» انسان سرچشمه ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒ اما اسطوره به «گروه هاي» انساني تعلق دارد نه به ÙØ±Ø¯ Ù…Ù†ÙØ±Ø¯. از اين رو پذيرش مرجعیت تصاويري كه اسطوره ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ اجباري است Ùˆ گروه بدان تصاوير ايمان دارد Ùˆ براي تØÙ‚Ù‚ آنها جان بر ÙƒÙ Ù…ÙŠâ€Ø±Ø²Ù…د. بقاي اسطوره Ùˆ استمرار آن مستلزم اعمال مخربي است كه Ù‡Ø¯ÙØ´Ø§Ù† نه انعكاس واقعيت بلكه عمل كردن بر آن Ùˆ تغيير دادنش است. اسطوره، يك كليت است،تصويري است كه بايد آن را به منزله يك كل در نظر Ú¯Ø±ÙØª Ùˆ Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را به اجزاي سازنده اش تجزيه كرد. اما هنگاميâ€ÙƒÙ‡ اسطوره، مرجعيت خود را از دست بدهد به موضوعي براي ØÙظ زيبايي شناختي مبدل Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.
تاريخچۀ ماركسيسم از آغاز تا پايان تاييدي بر همين برداشت از اسطوره است. ( 22 )
پی نوشت ها:
1-Georges Sorel ,Reflections on Violence (English translation 1915 ,reprint New york ,Peter Smith 1914 ), pp. 128-129.
2- این مقا له را نگارنده به ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ بر گردانده است.
3-P. Srafa ,The Production Of Commodities by means of Commodities , Cambridge U. P. 1960 ..
4-Ian Steedman , Marx after Srafa ,London , New Left Books , 1977 ,pp.13-15
5-این Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡ نخست در Ù†ÛŒÙˆÙ„ÙØª روی ویو، شمارۀ 86 (ژوئیه – اوت 1974) به چاپ رسید . سپس به همراه مقالاتی Ú©Ù‡ دیگر پژوهشگران دربارۀ سایر ÙÛŒÙ„Ø³ÙˆÙØ§Ù† مارکسیست نوشته بودند Ùˆ در مجلۀ مذکور منتشر شده بود در کتاب زیر به چاپ رسید:
Western Marxsim, A Critical Reader, London NLB 1977, pp. 315-350.
6-مقدمۀ کولتی بر کتاب : L. Colletti & C. Napoleoni , Il Futur del Capitalismo-croll o Sviluppo? , Bari , 1970 , pp. C-CV.,ff.
7-گویا منظور کولتی پانوشت ØµÙØÙ‡ 23 کتاب سرمایۀ Ø§Ù†ØØµØ§Ø±ÛŒ است. – ÛŒ. Ù…. Paul A. Baran and Paul M. Sweezy , Monopoly Capital , Pelican Books , 1968 , P.23 ,f.
8-چاپ اول کتاب سرمایه در هامبورگ و به سال 1867 بوده است. بنابر این موریس داب باید بر ترجمۀ ایتالیایی سال 1967 مقدمه نوشته باشد.ی.م.
9-Marx- Engels , Werke ,Bd. ,29, S. 260 .
10- Roman Rosdolsky , The Making of Marx " s Capital ,( translated by Peter Burgess )London ,Pluto Press ,1977 ,P. xiii .
11- Ernst Cassirer , Das Erkenntnis problem , vierter Bd. Hildesheim ,1973 ,S. 11 Ùˆ برای آگاهی بیشتر از ÙلسÙÛ€ Ù‡Ú¯Ù„ رجوع کنید به ÙØµÙ„ Ù‡ÙØ¯Ù‡Ù… کتاب اسطورۀ دولت، ارنست کاسیرر، ترجمۀ یدالله موقن (تهران، انتشارات هرمس، 1377) ص 363-398.
12-Benedetto Croce ," The Historical Materialism of Marx and His Alleged Promotion of Commonism From Utopia to Sciece " درکتاب : B. Croce , Philosophy ,Poetry , History (An Anthology of Essays ) (translated by Cecil Sprigge ) Oxford U. P. , 1966 , P. 620 .
13-G . F . W . Hegel ,Werke (Suhrkamp verlag = ,1969 , Bd. 5 , S. 44
14-کروچه،یپشین ، ص 620-628.
15-Yvom Gauthier ," Hegel "s Logic from a Logical Point of View " در کتاب زیر : R. S. Cohen &M. W. Wartofsky (ed.) Hegel and the Sciences ,D. Reidel Publishing Company ,1984 ,p. 303 .
16-Ernst Cassirer , Das Erkenntnisproblem ,Dritte Bd. , Hildesheim , S. 364 .
17-Ibid.,S. 374-375 .
18-Ibid.,S.375-376
19-From Georges Sorel ( Essays in Socialism and Philosophy )Edited with anew introduction by John Stanley , Transaction books ,1987 , P.xiv.
20-Georges Sorel ,Reflections on Violence (English translation 1915 ,reprintNew york ,Peter Smith 1914 ), pp. 134.
21-From Georges Sorel ( Essays in Socialism and Philosophy )Edited with a new introduction by John Stanley , Transaction books ,1987 , P. XV
22-البته نگارنده مطالبی را Ú©Ù‡ در خصوص مارکسیم در Ù¾ÛŒØ´Ú¯ÙØªØ§Ø± خود بر ترجمۀ کتاب اسطورۀ دولت اثر ارنست کاسیرر (تهران، انتشارات هرمس، 1377) Ú¯ÙØªÙ‡ است در اینجا تکرارنکرد.
پایان