فضا- زمان

درباره فضا و زمان نمي‏توان سخن گفت و نام آلبرت ‏اينشتاين و هرمان ‏مينكوفسكي را به ‏ميان نياورد.‏ اين دو دانشمند دريافت علمي ما را از فضا و زمان دگرگون كرده ‏اند. آلبرت ‏اينشتاين دراثرخويش «معني نسبيت» ‏مي‏نويسد:«نظريۀ نسبيت پيوندي نزديك با نظريۀ فضا- زمان دارد.»

در نظريۀ نسبيت عمومي ‏اينشتاين زمان همۀ ويژگي هاي خود را از دست ‏مي‏دهد. سه بُعد فضا و بُعد زمان در هم ادغام ‏مي‏شوند و پيوستاري چهار بعدي را‏مي‏سازند. هر نقطه از كيهان با مختصات فضا- زمان X4 , X3 , X2 , X1 معين ‏مي‏شود.‏اين مختصات فقط ارزش عددي دارند و به همين دليل ‏مي‏توانند به جاي يكديگر قرار گيرند.سرانجام در فيزيك نظری،فضا و زمان در عدد محض مستحيل ‏مي‏شوند.



عدد

در نظام شناخت تئوريك،عدد حلقۀ رابط مهمی است كه‏مي‏تواند محتويات بسيار گوناگون و غيرمشابه را در بر بگيرد و آنها را تحت مفهومي يگانه درآورد و دگرگون كند.عدد با مستحيل كردن همه گوناگوني ها و تنوعات در يگانگی شناخت،هدف غايی خود شناخت قرار‏مي‏گيرد و به منزلۀ بيان كنندۀ «حقيقت» نمايان‏مي‏گردد.‏اين خصلت اساسي هنگامی به عدد داده شده است كه نخستين تعريف فلسفي- علمي آن ارائه گرديد.

در مقطعاتی كه از فيلولائوس رياضيدان يوناني(معاصر دموكريتوس) بر جای مانده،‏می‏خوانيم:

" ذات عدد،علت شناخت است. در آنچه معمايی وناشناخته است،ذات عدد راهنما و آموزگار است. اگر عدد و ذات آن نبودند هيچ يك از اشيای موجود،چه في نفسه و چه در ارتباط با ديگر اشيا،وضعي روشن و مشخص نداشت. اما‏اين عدد است كه به همۀ آن چيزهايی كه روح از طريق ادراك حسی،دريافت‏مي‏كند سامان‏مي‏بخشد و آنها را شناختی ‏مي‏كند و قابل مقايسه با يكديگر‏مي‏گرداند. عدد،گويی،به تاثرات حسی، كالبد‏می ‏بخشد و روابط گوناگون ‏ميان آنها را، چه فرد باشندو چه زوج،در گروه هاي چند قرار‏می ‏دهد."

قدرت دقيقاً منطقي عدد در همين به هم پيوستن و از هم گسستن نسبت ها و حدود، و تغييرناپذير كردن آنها نهفته است.

عدد،جهان محسوس يا «ماده» ادراك حسي را بيش از پيش از ماهيت خاص آن تهي‏مي‏كند و فرمي معقول و كلي بدان‏مي‏بخشد.و بدين ترتيب خصلت تاثر حسی بي‏واسطه(مانند ملموس بودن،ديدني بودن و شنيدني بودن)صرفاً به منزلۀ «كيفيات فرعي» نمايان‏ مي‏شوند كه سرچشمۀ حقيقي و شالودۀ اصلي آنها را بايد در مقدار محض جست يا به ديگر سخن در نسبت های صرفاًعددی يافت. تحول علم نظری مدرن‏اين‏ايده‏آل شناخت را با فرو كاستن نه فقط خصلت های خاص ِ ادراك حسی بلكه همچنين طبيعت خاص فرم های ناب شهود مانند ماهيت فضا و زمان به عدد محض تحقق بخشيده است؛ و درست همانگونه كه در‏اينجا عدد به منزلۀ ابزار منطقي ِ حقيقي براي همگون كردن محتويات آگاهي به كار‏مي‏رود، خود عدد نيز بيش از پيش به هستومندي همگون و همسان تبديل‏ مي‏شود.

اعداد هيچ‏گونه تفاوتی با يكديگر ندارند جز تفاوتی كه وضع هر يك از آنها در سيستم كل اعداد دارد. اعداد هيچ هستيی و هيچ طبيعتی ندارند جز آنچه از وضع آنها در دستگاه اعداد حاصل ‏مي‏شود. به ديگر سخن، اعداد هيچ هستيی ندارند جز آنچه از طريق نسبت هايی كه در يك پيوستار‏ايده‏آل(=صوری) به دست‏مي‏آورند. بنابراين،«تعريف» اعداد و نيز آفريدن آنها از طريق روش ساختاری امكان‏پذير‏می ‏شود. حتي اگر‏اين اعداد با هيچ شیء يا امر شهودی ارتباطی مستقيم نداشته باشند، در همين دستگاه نسبت ها به وضوح مشخص‏مي‏گردند،مانند تبيين اعداد گنگ كه از زمان ددكيند مرسوم شده است. در نظريه اعداد ددكيند،اعداد گنگ به منزلۀ «برش هايي» در سيستم اعداد گويا نمايان‏مي‏شوند. قاعدۀ منطقي مشخصي،سيستم اعداد را به دو دسته بخش‏مي‏كند.اساساً انديشۀ رياضي هر عددي را صرفاً به صورت«برش» درك‏مي‏كند. از ديدگاه رياضيات،اعداد چيزی بجز بيان نسبت هاي مفهومي نيستند.‏اين نسبت ها فقط در كليتشان، ساخت يگانه و قائم به ذات عدد و به طور كلي قلمرو اعداد را نمايش‏مي‏دهند.

اما همين كه از قلمرو انديشۀ علمي و شناخت محض به ديگر قلمروهاي فرهنگي گام بگذاريم،عدد خصلت متفاوتی ‏می ‏يابد. از ديدگاه اسطوره،اعداد خصلت كلی ندارند كه قابل كاربرد درهر گونه محتوايی باشند. از ديدگاه علمی،عدد خصلتی مفهومی دارد؛ اما در اسطوره، خصلت عدد از شیء خاص قابل شمارش ناشی ‏مي‏شود و در شهود همين شی، خصلت عدد محدود و محصور‏مي‏گردد. بر پايۀ همين نظر‏، اسطوره اعداد مختلف را به طور مطلق يكسان نمي‏داند. زيرا گوناگونی ماده اشيای قابل شمارش يعني شهود خاص محتوا و احساس بار خاصی كه به مقادير ويژه متصل است موجب ‏مي‏شود كه اعداد وجودهايی كاملاً متمايز داشته باشند وهمين وجود متمايز،بار خاصی بدان ها ‏مي‏بخشد.‏ در اندیشۀ اسطوره ای عدد و معدود در هم ادغام اند . اين بار يا كيفيت تاثير كنندۀ عدد، در قلمرو تصورات اسطوره ‏ای نمايان تر است. در اسطوره هيچ چيز صرفاً صوري(=‏ايده‏آل) نيست. از ديدگاه اسطوره، مشابهت در فرم اشيا صرفاً نسبتی ‏ميان آنها نيست بلكه پيوندی جوهری و واقعی است كه آنها را به يكديگر متصل‏ می ‏كند؛ واين خصلت اسطوره‏ ای بويژه در مورد مشابهت عددی صادق است. هر جا دو مقدار از لحاظ عددی مساوی باشند، يعني هر جا‏ ميان اجزاء دو شیء رابطۀ يك به يك برقرار باشد،انديشۀ رياضي‏اين رابطه را صرفاً نسبتي‏ايده‏آل(يا صوری)‏مي‏داند؛ اما اسطوره ‏اين تساوی عددی را چنين«تبيين‏مي‏كند»كه دو شيء مذكور داراي«سرشت» اسطوره‏اي مشتركي هستند. اگر اشياء از لحاظ عددی مساوی باشند، هر اندازه هم از لحاظ ساير كيفيات متفاوت باشند، اسطوره‏اين تساوی عددی را به يكی بودن جوهر آنها تعبير‏مي‏كند و معتقد است كه فقط يك جوهر است كه خود را به شكل های گوناگون متجلي‏مي‏كند و خود را در پوشش آنها پنهان‏می ‏دارد. براي عدد نيرويی مستقل و وجود جوهری قائل شدن، مثال بارز شخصيت بخشيدن اسطوره به مقولۀ كميت است. در انديشۀ منطقي،عدد مفهومی كلی است و كاركردی عمومی دارد،اما در انديشۀ اسطوره ‏ای، عدد هميشه به منزله وجودی اصيل نمايان‏مي‏شودكه جوهر خود ونيروی خويش را به هر چيزی كه زير سيطره‏اش قرار گيرد، منتقل‏مي‏كند.هر عدد خاصي را حلقه ‏ای جادويی احاطه كرده است و هر شيئی كه با آن عدد خاص مرتبط گردد به آن حلقۀ جادويی نيز كشانده‏می ‏شود. در واقع بخش اعظم جادو، جادوی عددی است.مثلاً عدد یک،عدد مقدسی است و اساس یکتا پرستی است.در بعضی فرهنگ ها عدد دو، عدد مقدسی است . بن ما یۀ تفکر ایرانی دو بنی است مانند اعتقاد به اهورا و اهریمن. دربعضی فرهنگ ها عدد سه مقدس است که پایۀ اعتقاد به تثلیث(خدا،ابن، روح القدس ) است. در بیشتر فرهنگ ها عدد هفت مقدس است که تقسیم روز ها به هفته پی آمد چنین اعتقادی است.عدد هفت ازجمع چهارجهت اصلی فضا، بالا و پایین ومرکز به دست آمده است(معمولاً هر قبیله ای محل سکونت خود را مرکز خلقت می داند).عدد سیزده در بعضی فرهنگ ها عدد نحسی است. در‏اينجا شناخت فرم انديشۀ اسطوره ‏ای به پايان‏ مي‏رسد. دانشجويان رشته فيزيك دريافته‏اند كه با چهار معادلۀ ماكسول ‏مي‏توان همۀ مسائل رادر الكترومغناطيس و با فرمول نيروی جاذبه عمومي،سه قانون نيوتن،اصل بقاء مامنتوم زاويه‏اي واصل بقاء انرژي همه مسائل مكانيك كلاسيك را حل كرد(در واقع بقيۀ مطالب در كتاب های فيزيك كلاسيك صرفاً تكنيك هايی براي حل مسائل‏اند.) زيرا تعداد قوانين طبيعت معدود است.

در‏اين مقاله نيز همه فرمول هاي انديشۀ اسطوره‏اي ارائه گرديده است. اما خوانندۀ ‏اين مقاله نبايد بر‏اين تصور غلط باشد كه مطالعۀ انديشه اسطوره ‏ای صرفاً براي پژوهشگران اساطير مفيد است. دو نمونۀ زير شاهدي گويا بر‏اين مدعاست كه انديشۀ اسطوره‏ ای حتي بر ذهن دانشمندان نيز حاكم بوده است.

اگوست كنت يكي از بنيانگذاران جامعه شناسي و فلسفۀ پوزيتيويسم است. او‏مي‏خواست كه همۀ عناصر اسطوره ‏ای ومتافيزيكي را از قلمرو علم بيرون بريزد. اما نظام او كه با طرد همۀ عناصر اسطوره ‏ای به دورۀ پيش ازعلمی يا اوايل دوره علمی آغاز‏مي‏شود با روساختی اسطوره‏ ای به قلۀ خويش‏مي‏رسد. ماركس نيز مدعي بود كه با هر گونه انديشۀ ‏ايده‏آليستي و اتوپيايي مخالف است. اما سير انديشه ماركس مانندكنت از فلسفه به اسطوره است.(گرچه بهتر است بگوييم كه انديشۀ ماركس از همان آغاز سرشتي اسطوره‏اي داشته اشت). بنابراين،متمايز كردن علم از اسطوره كار بسيار دشواری است، بويژه در قلمرو علوم اجتماعي و علوم انساني.گفتنی است که این شیوۀ اندیشه بر جوامع عقب مانده سلطۀ مطلق دارد و شیوۀ تفکر روشنفکران جهان سومی است.



پایان