تاريخچۀ Ù…Ùهوم٠استبداد شرقي--یدالله موقن ----Yadolah Moughen
نكته مهمي كه باقي ميâ€Ù…اند اين است كه مستبد شرقي ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ هر زمان ميل نمايد اموال اشخاص را مصادره كند Ùˆ كم Ùˆ بيش بر تجارت خارجي Ùˆ توليد Ùˆ توزيع Ù…Øصولات نظارت داشته باشد. سوسياليسمي كه ماركس تبليغ ميâ€ÙƒØ±Ø¯ Ùˆ وظايÙÙŠ كه براي ديكتاتوري پرولتاريا بر ميâ€Ø´Ù…رد با خصلتهاي جامعۀ شرقي Ùˆ استبداد شرقي هماننديهايي داشت.
تاريخچۀ Ù…Ùهوم٠استبداد شرقي
یدالله موقن
كارل ويتÙÙˆÚ¯Ù„ در اثر مشهور خود استبداد شرقي†ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
« هنگامي كه در سدهâ€Ù‡Ø§ÙŠ شانزدهم Ùˆ Ù‡Ùدهم، بر اثر انقلاب بازرگاني Ùˆ صنعتي، قدرت اروپا Ùˆ تجارت آن به سراسر جهان گسترش ياÙت،تعدادي از سياØان Ùˆ پژوهشگران غربي كه ذهني باريك بين داشتند به كش٠عقلي مهمي دست ياÙتند كه همرديÙ٠كشÙيات بزرگ جغراÙيايي عصر بود. آنان پس از تامل دربارۀ تمدنهاي خاور نزديك،چين Ùˆ هند بهâ€Ø§ÙŠÙ† نكته پي بردند كه آنچه درâ€Ø§ÙŠÙ† تمدنها چشمگير است تركيب خصوصيات نهادي است كه نه در يونان Ùˆ روم وجود داشته است ونه در اروپاي سدهâ€Ù‡Ø§ÙŠâ€Ù…يانه Ùˆ نو . اقتصاددانان كلاسيك سرانجام درياÙت Ù…Ùهومي خود را از â€Ø§ÙŠÙ† كش٠با عبارت جامعۀ خاص«شرقي» يا «آسيايي» بیان كردند .
جوهر مشتركâ€Ø§ÙŠÙ† جوامع از همه جا آشكارتر در قدرت استبدادي مرجع سياسي آنها نمايانâ€Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯. البته Øكومتهاي بيدادگر در اروپا ناشناخته نبودند. ظهور نظام سرمايهâ€Ø¯Ø§Ø±ÙŠ با ظهور دولتهاي مطلقه همراه بود. اما ناظران نقاد درياÙتند كه Øكومت مطلقۀ شرقي قطعاً Ùراگيرتر Ùˆ سركوبگرتر از Øكومت غربي نظير خود است. در نظر آنان استبداد«شرقي» بيرØÙ… ترين شكل قدرت توتاليتر (total power) را ارائه â€Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø¯.
دانشâ€Ù¾Ú˜ÙˆÙ‡Ø§Ù† رشتۀ سياست،مانند منتسكيو،بيش ازهر چيز به بررسي تاثيرات دردناكي علاقهâ€Ù…ند بودند كه استبداد شرقي بر شخصâ€Ù…ÙŠâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯Ø› پژوهشگران رشتۀ اقتصاد به مطالعۀ دامنۀ مديريت Ùˆ مالكيت چنين Øكومتي تمايل داشتند. اقتصاددانان كلاسیک،بويژه،تØت تاثير اقدامات وسيعي قرار گرÙتندكه Øكومت شرقي براي شبكۀ آبرساني به منظور كشت Ùˆ زرع â€ÙˆØ¨Ø±Ù‚راری ارتباط انجامâ€Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø¯. سرانجام آنها بهâ€Ø§ÙŠÙ† نكته پي بردند كه در خاور زمين ØŒ Øكومت بزرگترين مالك زمين است.»1
امامÙهوم استبدادشرقی از زمان ÙيلسوÙان يونان باستان براي توصي٠Øكومتهاي آسيايي به كارâ€Ù…ÙŠâ€Ø±Ùته است. مثلاً ارسطو در كتاب سياست â€Ù…ÙŠâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«منش بربرها بيشتر به بردگي متمایل است تا منش٠يونانيان؛ Ùˆ منش آسياييان بيشتر به بردگي تمايل دارد تا منش٠اروپاييان. ازâ€Ø§ÙŠÙ† رو،آسياييان Øكومت استبدادي را بدون اعتراضâ€Ù…ÙŠâ€Ù¾Ø°ÙŠØ±Ù†Ø¯.»2
در دوران جديد درâ€Ù…يان ÙيلسوÙان سياسي غرب، ماكياولي نخستين كسي است كه دولت عثماني را نقطه مقابل رژيمهاي سلطنتي اروپا قرارâ€Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. او در اثر مشهور خود شهريارâ€Ù…ÙŠâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«بر مملكت تÙرکان يك تن Ùرمانâ€Ù…ÙŠâ€Ø±Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ ديگران همه بندگان اويند. وي كشور خود را به سنجاقها( sandjak) بخش بندي†ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ به هر يك Ùرمانرواييâ€Ù…ÙŠâ€Ùرستد Ùˆ بهâ€Ù…يل خويش آنها را عزل Ùˆ نصبâ€Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ†Ø¯.].... [â€Ø§ÙŠÙ†Ø§Ù† بندگان سر سپردۀ خدايگان خويشâ€Ø§Ù†Ø¯.»3
Ùˆ در جاي ديگري از همان كتابâ€Ù…ÙŠâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«امروز، بجز پادشاه ترك Ùˆ سلطان مصر،بر هر شهرياري Ùرض است كه بيشتر در پي خرسندي مردم باشد تا خرسندي سپاهيان؛ زيرا از دست مردم كاري بيش از سپاهيان برâ€Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯. تÙركان را بدان سبب كنارâ€Ù…ÙŠâ€Ù†Ù‡ÙŠÙ… كه Ùرمانروايâ€Ø§ÙŠØ´Ø§Ù† سپاهي از دوازده هزار پياده Ùˆ پانزده هزار سواره دارد كه امنيت Ùˆ قدرت پادشاه وابسته به آنهاست.ازâ€Ø§ÙŠÙ† رو، پادشاه تÙركâ€Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ بيش از هر چيز در پي دلجوييâ€Ø§ÙŠØ´Ø§Ù† باشد. در مورد سلطان مصر نيز همين گونه است كه پادشاهي وي نيزمتكي به سپاهيان است Ùˆâ€Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø§ÙŠØ¯ با چشم پوشيدن از مردم دلâ€Ø§ÙŠØ´Ø§Ù† را به دست آورد؛ Ùˆ بايد يادآور شد كهâ€Ø§ÙŠÙ† سلطنت با پادشاهي ممالك ديگر همانند نيست Ùˆ به Øكومت پاپ همانندتر است؛ زيرا نهâ€Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را پادشاهي موروثي شمرد نه پادشاهي نوبنياد. در آن كشور Ùرزندان پادشاه پيشين به سلطنت نميâ€Ø±Ø³Ù†Ø¯ بلكه كساني كه شايستگي گزينش سلطنت را دارند،كسي را بهâ€Ø§ÙŠÙ† مقام برâ€Ù…ÙŠâ€Ú¯Ø²ÙŠÙ†Ù†Ø¯.»4
پژوهشگران انديشۀ سياسي معتقدندكه تاملات ماكياولي در مورد تÙاوت ماهوي دولت عثماني با دولتهاي اروپايي نخستين تلاش براي تعري٠هويت«اروپايي» Ùˆ نشانâ€Ø¯Ø§Ø¯Ù† تمايز آن از «غيراروپايي» است. شصت سال پس از ماكياولي، بودَن Bodin).J) (1530-1596ØŒ Ùيلسو٠سياسي Ùˆ اجتماعي Ùرانسه) در گيرودار جنگهاي مذهبي در Ùرانسه وجه تمايز دولتهاي اروپايي با دولت عثماني را درâ€Ø§ÙŠÙ† دانست كه در اولي، Øيثيت اشخاص Ù…Øترم شمردهâ€Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ دارايي اتباع Ù…ØÙوظâ€Ù…ÙŠâ€Ù…اند، در Øالي كه در دومي، سلطۀ سلطان بر جان Ùˆ مال اتباعش بيâ€Øد ÙˆØصر است.
Ùرانسيس بيكن(Ùيلسو٠و دولتمرد بريتانيايي؛1561-1626) نيز تمايز اصلي دولت عثماني را با دولتهاي اروپايي در Ùقدان طبقۀ اشرا٠در Øكومت عثمانيâ€Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª Ùˆ معتقد بود، هر كجا اشرا٠نباشند كه جلو تعديات Ùرمانروا را نسبت به جان Ùˆ مال اتباعش بگيرند در آنجا Øكومت، ستمگر tyranny) ) خواهد بود. اما هارينگتون(1611-1677Ø› جمهوريخواه Ùˆ نظريهâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø² سياسي انگليس) نخستين پژوهشگري بود كه بر تÙاوتâ€Ù…يان بنيادهاي اقتصادي در دولت عثماني با دولتâ€Ù‡Ø§ÙŠ اروپايي تاكيد كرد. زيرا وي معتقد بود كه در تركيۀ عثماني هيچ كس جز سلطان، ØÙ‚ مالكيت بر زمين را ندارد. برنيه( Bernier )پزشك Ùرانسوي كه به تركيه Ùˆâ€Ø§ÙŠØ±Ø§Ù† Ùˆ هند سÙر كرده بود Ùˆ پزشك شخصي اورنگ زيب،Ùرمانرواي هند نيز شده بود، â€Ø§ÙŠÙ† خصوصیات را نه تنها به دولت عثماني بلكه به دولتهايâ€Ø§ÙŠØ±Ø§Ù† وهند نيز نسبتâ€Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø¯. توصي٠برنيه از كشورهاي آسيایي تاثيری ژر٠بر متÙكران دوره روشنگري Ùˆ بويژه بر منتسكيو(Ùيلسو٠Ùرانسوي؛1689-17755) داشت. پيیر بل( P. Bayle ) (1647-1706) Ùيلسو٠Ùرانسوي Ùˆ پيشگام عصر روشنگري براي نخستين بار در سال1704 واژۀ «استبداد» را به معناي جديد آن به كار برد.
در اوايل سده هجدهم، منتسكيو به هنگام توصي٠دولت تركيه خصايصي را براي آن بر شمرد كه برنيه در مورد دولتهاي آسيايي ذكر كرده بود. مثلاً منتسكيو در Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†(كتاب پنجم،Ùصل چهاردهم)â€Ù…ÙŠâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«در تركيه سلطان با درياÙت سه درصد از ارثيۀ متوÙÙŠ راضيâ€Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. او بيشتر اراضي را به سپاهيان خود]به طور اقطاع[ واگذارâ€Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› يعني هر Ù„Øظهâ€Ù…يل كندâ€Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ آن اراضي را پس بگيرد. همه اموال Ùرماندهان در سراسر امپراتوري پس از مرگشان به سلطان تعلقâ€Ù…ÙŠâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯Ø› Ùˆ هرگاه كسي Ùرزند ذكور نداشته باشد سلطان وارث اموال اوâ€Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒÚ†ÙˆÙ† دختران متوÙÙŠ Ùقط ØÙ‚ انتÙاع از دارايي پدر خود را دارند نه ØÙ‚ مالكيت آن را.]...[ درâ€Ù…يان Øكومتهاي استبدادي از همه بدتر Øكومتي است كه در آن سلطان خود را مالك همۀ املاك Ùˆ وارث همۀ اتباع بداند كه بر اثر آن، زراعت اراضي متروكâ€Ù…ÙŠâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯ØŒÙˆ چنانچه سلطان در تجارت هم دخالت كند â€Ø§ÙŠÙ† امر نيز موجب نابودي همۀ انواع صنايعâ€Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.»
منتسكيو در Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ† براي نخستين بار نظريهâ€Ø§ÙŠ تطبيقي در مورد آنچه او «استبداد»â€Ù…ÙŠâ€Ù†Ø§Ù…د ارائهâ€Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ آن را به منزلۀ شكل Øكومت غيراروپايي معرÙÙŠâ€Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه با«Ùئوداليسم» اروپايي در تقابل است. وي در Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ† (كتاب Ù‡Ùدهم،Ùصل ششم)â€Ù…ÙŠâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«آسيا هميشه امپراتوريهاي بزرگي داشته است. در اروپا امكان وجود چنين امپراتوريهايي هرگز نبوده است]...[ بنابراين در آسيا قدرت سياسي هميشه بايد استبدادي باشد. زيرا اگر يوغ تعبد Ùˆ بردگي قوي نباشد امپراتوري تجزيهâ€Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒÙƒÙ‡â€Ø§ÙŠÙ† امر با طبيعت جغراÙيايي كشورهاي آسيايي ناسازگار است. برعكس،تقسيمات جغراÙيايي اروپا باعث شده است كه كشورهايâ€Ø§ÙŠÙ† قاره وسعت خاك متوسطي داشته باشند. بنابراين Øكومت متكي بر قوانين،نه تنها با تداوم Ùˆ بقاي دولتهاي اروپايي سرناسازگاري ندارد بلكه چنان به Øال آنان مساعد است كه بدون قانون،اين دولتها راه زوالâ€Ù…ÙŠâ€Ø³Ù¾Ø±Ù†Ø¯ Ùˆ طعمۀ همسايگان خودâ€Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.â€Ø§ÙŠÙ† خصوصيت سبب پيدايش قريØÛ€ آزادي شده است. ازâ€Ø§ÙŠÙ† رو انقياد هر بخش از خاك اروپا به دولتي بيگانه امري بسيار دشوار است؛ Ùقط قوانين Ùˆ مزاياي اقتصاديâ€Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بخشي از اروپا را مطيع دولتي ديگر گرداند. برعكس، در آسيا Ø±ÙˆØ ØªØ¹Ø¨Ø¯ Ùˆ بردگي Øاكم است Ùˆ ملتهاي آسيايي هرگز نتوانستهâ€Ø§Ù†Ø¯ يوغ بردگي را به دور اÙكند. در تاريخ آسياييان صÙØÙ‡â€Ø§ÙŠ وجود ندارد كه بيانگر آزادي Ø±ÙˆØ Ø¢Ù†Ø§Ù† باشد، در تاريخ آنان چيزي جز رقيت Ùˆ بردگي نميâ€ØªÙˆØ§Ù† ديد.»
منتسكيو كه عميقاً متاثير از بودن Ùˆ برنيه بود بيش از هر كس ديگري Ù…Ùهوم «استبداد شرقي» را رايج كرد. درâ€Ø§ÙŠÙ†Ø¬Ø§ بهتر است كه عنان قلم را به دست لويي آلتوسر(Ùيلسو٠Ùرانسوي؛(1989-1918)بسپاريم تا او نظريات منتسكيو را به شيوۀ خاص خود بازگو كند:
«نخستين خصوصيت استبداد â€Ø§ÙŠÙ† است كه یک رژيم سياسي Ùاقد ساختار است؛ نه ساخت سياسي- قضايي دارد Ùˆ نه ساخت اجتماعي. منتسكيو به كرات ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه استبداد Ùاقد قانون است،كه البته منظور او بيش از همه قوانين اساسي fundamental laws)) است. اما منتسكيو در عين Øال ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه مستبد همۀ قدرت خويش را به وزير اعظم واگذار ميâ€ÙƒÙ†Ø¯(Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒ كتاب دوم، Ùصل پنجم) كه اين انتقال قدرت به ظاهر قانون سياسي است؛ ولي در واقع قانون هواي Ù†Ùسانی است.(قانون روانâ€Ø´Ù†Ø§Ø®ØªÙŠ است كه خوي بهيمي مستبد را نشان مي دهد).]...[ اين قانون دروغين كه به طور نامشروع هواي Ù†Ùساني را به سياست تبديل ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ بيانگر اين است كه در Øكومت استبدادی هميشه ميâ€ØªÙˆØ§Ù† تمامي سياست را به هواي Ù†Ùساني تØويل كرد. هنوز ساختي در ميان نيست. گرچه در Øكومت استبدادي دين نقش یک قانون اساسي( fundamental law) را ايÙا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ مرجعي ميâ€Ø´ÙˆØ¯ كه ماÙوق مرجع سياسي قرار دارد، Ùˆ در مواقعي هم از بيرØمي شديد سلطان Ùˆ هم از ترس اتباع ميâ€ÙƒØ§Ù‡Ø¯ØŒØ¨Ø§ اين وص٠جوهر اين يك نيز عاطÙÙ‡ است؛ چون در رژيم استبدادي،دين خود نيز مستبد است؛ Ùˆ ترسي است كه به ترس پيشين اÙزوده ميâ€Ø´ÙˆØ¯(Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒÙƒØªØ§Ø¨ پنجم، Ùصل چهاردهم).
بنابراين نه در وزارت ونه در دين چيزي همانند شرايط يك نظام سياسي يایک نظام قضايي وجود ندارد كه از عواط٠بشري Ùراتر رود. در Øقيقت استبداد هيچ قانوني براي ادارۀ امور كشور Ùˆ تداوم آنها نميâ€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø¯. يعني در نظر مستبد چيزي وجود نداردكه Ùرداي او را با ديروز اتباعش به هم پيوند دهد. استبداد Øتي Ùرمان دلخواستۀ خود مستبد را نيز قبول ندارد. Ùرماني كه ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ با شورشي در كاخ سلطان، يا توطئهâ€Ø§ÙŠ در Øرمسراي وي يا با قيامي عمومي منسوخ شود. استبداد هيچ قانون سياسي نميâ€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø¯Ø¬Ø² قانوني كه بر انتقال عجيب Ùˆ غريب قدرت سلطان Øاكم است Ùˆ اين قدرت همواره قدرت مطلق است. اين قدرت مطلق از شخص سلطان آغاز ميâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ به رئيس هر خاندان در اقصي نقاط كشور انتقال ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯. منطق هواي Ù†Ùساني از طريق وزير اعظم،پاشاها، Ùˆ Ùرمانداران در سرتاسر قلمرو مستبد گسترده ميâ€Ø´ÙˆØ¯. اين منطق هواي Ù†Ùساني از يك سو تنبلي است Ùˆ از ديگر سو لذت بردن از سلطۀ بر ديگران. استبداد Ùاقد قوانين قضايي است. يگانه ضابطۀ قاضي به هنگام دادرسي،خلق Ùˆ خوي اوست Ùˆ تنها آيين دادرسي، ناشكيبايي اوست. قاضي كه هنوز به ØرÙهاي اصØاب دعوا كاملاً گوش نسپرده است Øكم خود را صادر ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ دستور ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه همانâ€Ø¬Ø§ØŒÙŠØ§ Ù…Øكوم را Ùلك كنند يا سرش را از تن جدا سازند. سرانجام آنكه اين رژيم عجيب Ùˆ غريب با تشكيل Øداقل نيروي انتظامي كه شايد امور مبادله Ùˆ تجارت را سامان ببخشند خود را به دردسر نميâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²Ø¯. در رژيم استبدادي Øتي قوانين ناآگاه بر«جامعۀ نيازها» كه تشكيل دهندۀ بازار اقتصادي است،Øكومت نميâ€ÙƒÙ†Ø¯. يعني نظام اقتصادي كه از زندگي عملي اÙراد Ùراتر رود وجود ندارد. در چنين رژيمي منطق اقتصاد، بي منطقي است. منطق اقتصاد نيز به هواي Ù†Ùساني Ù…Øض اÙراد تقليل ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯. زندگي تاجر Ùقط از امروز به Ùردا موكول ميâ€Ø´ÙˆØ¯. زيرا همواره اين ترس وجود دارد كه هر آنچه را امروز گرد آورده است Ùردا از او بگيرند. تاجر در رژيم استبدادي مانند انسان ÙˆØشي در قارۀ آمريكاست كه ژان ژاك روسو نقل كرده است. اين انسان ÙˆØشي بستري را كه شب پيش در آن Ø®Ùته است ميâ€Ùروشد بيâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ به Ùكر امشب خود باشد.]...[ استبداد Ùاقد قوانين سياسي Ùˆ قضايي است؛ نه گذشته را به ياد ميâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯ Ùˆ نه به Ùكر آينده است. استبداد رژيمي است كه Ùقط در Ù„Øظه به سر ميâ€Ø¨Ø±Ø¯. اين بيâ€Ø«Ø¨Ø§ØªÙŠ را Ùقدان هر گونه ساختار اجتماعي تداوم ميâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯ Ùˆ بقايش را تضمين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. در دموكراسي، قضات ملزم به پیروی از قوانین اند Ø› Øتي داشتن ثروت را قانون ضمانت كرده است.بنابر این ØŒ قضات دارای مال Ùˆ مكنت اند. در اروپا Øكومتهاي سلطنتي امتيازات اشرا٠و روØانيان را به رسميت شناختهâ€Ø§Ù†Ø¯. اما در Øكومت استبدادي هيچ چيز وجود ندارد كه اÙراد را از يكديگر متمايز كند. استبداد قلمرو برابري اÙراطي است. چون زير سيطرۀ استبداد همه اتباع به يك Ø³Ø·Ø Ùˆ مرتبه تقليل ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ù†Ø¯(Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒÙƒØªØ§Ø¨ پنجم،Ùصل چهاردهم). در اينجا منتسكيو ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه در Øكومت استبدادي همه اÙراد برابرند؛ اما نه به اين علت كه داراي Øيثيت Ùˆ منش انسانيâ€Ø§Ù†Ø¯ يعني مانند وضعي كه اÙراد در دموكراسي دارند، بلكه اÙراد از آن رو در Øكومت استبدادي برابرند چون همۀ آنان هيچâ€Ø§Ù†Ø¯(Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒÙƒØªØ§Ø¨ ششم، Ùصل دوم). اين تساوي بر اثر سركوب همۀ مراتب اجتماعي ÙˆÙ‡Ù…Ø³Ø·Ø ÙƒØ±Ø¯Ù† اÙراد ايجاد شده است. اين رژيم قهار نه به منزلت موروثي اÙراد وقعي ميâ€Ù†Ù‡Ø¯ ونه به مرتبۀ اشراÙÙŠ آنها. استبداد وجود خاندانهاي اصيل را تØمل نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ آدم ثروتمند را به چيزي نميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯.
مستبد تاب ديدن بقاي«خاندانهايي» را ندارد كه طي اعصار مال اندوختهâ€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ موÙقيت نسلهايي را برتابد كه جامعۀ انساني را تعالي دادهâ€Ø§Ù†Ø¯. مستبد Øتي نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ جاه Ùˆ مقامي را تØمل كند كه خود به اتباعش بخشيده است. گرچه سرانجام به وزيران، Ùرمانداران، پاشاها Ùˆ قضات نياز دارد،اما اين مقامها صرÙاً اتÙاقيâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ Ùˆ Ù„Øظهâ€Ø§ÙŠ كه اين كسان بايد از مقامهاي خود خلع شوند Ùرا خواهد رسيد. اين مقامها موقتيâ€Ø§Ù†Ø¯Ùˆ همين كه Ù„Øظه خلع آنها رسيد، هيچ ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. هر منشي شايد تمامي قدرت مستبد را در اختيار گيرد؛ اما زندگي او، زندگي شخص مغضوبي است كه مغضوبيتش به تاخير اÙتاده است يا زندگي او مانندمØكوم به اعدامي است كه اجراي Øكم اعدام وي به تعويق اÙكنده شده است. همۀ آزادي چنين شخصي همين است؛ تمامي امنيت او همين است. در Øكومت استبدادي هيچ كس بر جان Ùˆ مال خويش ايمن نيست. منتسكيو ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ همان قدر آسان است Ú©Ù‡ سلطاني،آشپزشودكه آشپزي،سلطان گردد.(Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒÙƒØªØ§Ø¨ پنجم، Ùصل نوزدهم).]...[ Øتي آن دستگاهي كه براي ايجاد نظم يا ترساندن مردم وجودش آن همه ضروري است، يعني ارتش،در چنين رژيمي جايي ندارد. زيرا ارتش دستگاهي است بسيار باثبات Ùˆ براي بيâ€Ø«Ø¨Ø§ØªÙŠ عمومي كه مشخصۀ اصلي Øكومت استبدادي است بسيار خطرناك است. Øداكثر چيزي كه مورد نياز چنين Øكومتي است گارد «جان نثاران» است كه وابسته به شخص سلطان است واو آنان را براي دستبردهاي برق آسا به سر وقت اشخاص ميâ€Ùرستد Ùˆ پس از اتمام كار، آنها را Ùرا ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù†Ø¯ Ùˆ در تاريكي كاخ نگاهشان ميâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯.]...[ در چنين رژيمي چيزي نيست كه ميان اÙراد تمايز اجتماعي برقرار كند يا نشانهâ€Ø§ÙŠ از مراتب Ùˆ منزلتهاي اجتماعي در بر داشته باشد. هيچâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ سازمان اجتماعي وجود ندارد كه به اعقاب، راه آينده را نشان دهد Ùˆ مقام Ùˆ منزلت اجتماعي در خور آنها را تضمين كند،]...[ همچنان كه استبداد Ùاقد ساختار سياسي Ùˆ قضايي است، همين طور نيز Ùاقد ساختار اجتماعي است.
همين خصلت به Øيات اين رژيم آهنگي غريب ميâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯. گرچه Øكومت استبدادي بر Ùضاهاي وسيعي Ùرمانروايي ميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› ولي به معنايي Ùاقد هر گونه Ùضاي اجتماعي است. مثلاً اين رژيم در چين هزاران سال ادامه داشته است؛ اما به گونهâ€Ø§ÙŠ كه گويي Ùاقد مدت( duration) است. «Ùضاي» اجتماعي Ùˆ «زمان» سياسي رژيم استبدادي خنثي Ùˆ يكنواخت است. يعني Ùضايي است بدون مكان Ùˆ زماني است بدون مدت. منتسكيو ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه پادشاهان اروپا اختلاÙهاي ميان استانها را ميâ€Ø´Ù†Ø§Ø³Ù†Ø¯ Ùˆ به آنها ارج ميâ€Ù†Ù‡Ù†Ø¯Ø› اما مستبد شرقي نه تنها به چنين اختلاÙهايي پي نميâ€Ø¨Ø±Ø¯ بلكه در صورت شناختن آنها در صدد نابوديشان بر ميâ€Ø¢ÙŠØ¯. مستبد Ùقط بر يكنواختي خالي وتهي Ùˆ بر خلايي Ùرمان ميâ€Ø±Ø§Ù†Ø¯ كه از عدم اطمينان به Ùردا به وجود آمده است. او بر زمينهاي متروك Ùˆ بر تجارتي كه سر زا رÙته است وبر بيابانهاي برهوت Øكومت ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. مستبد همين بيابانهاي برهوت را مرزهاي خود با كشورهاي همسايه قرار ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯Ø› Ùˆ بدين منظور زمينها Øتي زمين قلمرو Ùرمانروايي خويش را ميâ€Ø³ÙˆØ²Ø§Ù†Ø¯ تا در برابر بيماريهاي مسري Ùˆ Øملات اقوام بيگانه در امان بماند. زيرا تنها راه نجات خود را همين ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯(Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒÙƒØªØ§Ø¨ نهم،Ùصلهاي چهارم Ùˆ ششم)
اما زمان از نظر مستبد،نقطۀ مقابل مدت است؛ يعني Ùقط Ù„Øظه است. استبداد نه تنها Ùاقد نهادهاومراتب اجتماعي Ùˆ خاندانهايي است كه در زمان تداوم دارند، بلكه خود اعمال رژيم نيز در يك Ù„Øظه بروز ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. مستبد در جهان خيالي خود به سر ميâ€Ø¨Ø±Ø¯. او بيâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ بينديشد ودلايل مواÙÙ‚ Ùˆ مخال٠را بسنجد،بدون آنكه«ميانجيگراني»وجود داشته باشندو بيâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ درتصميمâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠ خود«مØدوديتهايي» داشته باشد،Ùقط در يك Ù„Øظه تصميم†ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯( Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒÙƒØªØ§Ø¨ سوم، Ùصل دهم) زيرا انديشيدن وقت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ Ùˆ مستلزم داشتن تصوري از آينده است. اما مستبد هيچ انديشهâ€Ø§ÙŠ دربارۀ آينده بيش از آن تاجري ندارد كه سود ميâ€Ø¨Ø±Ø¯ تا امروز خود را به Ùردا برساند. همۀ تاملات مستبد به تصميمâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠ Ù„Øظهâ€Ø§ÙŠ ختم ميâ€Ø´ÙˆØ¯ وخيل عظيم كارگزاران موقت او همين تصميمâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠ ناسنجيده را تا اقصي نقاط كشور منتقل ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. در واقع آنان Ú†Ù‡ تصميمي ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ بگيرند؟ آنان مانند قضاتي هستندكه Ùاقد آيين دادرسيâ€Ø§Ù†Ø¯. آنان دلايل مستبد را براي اتخاذ چنان تصميمي نميâ€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯.
از اين گذشته مگر مستبد خود براي اخذ چنان تصميمي دليلي داشته است؟ كاگزاران بايد تصميم بگيرند! از اين رو آنان نيز «از شيوۀ تصميمâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠ ناگهاني» پيروي ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ همينطور كه آنها به طور«ناگهاني» مغضوب ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ يا به قتل ميâ€Ø±Ø³Ù†Ø¯(Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒ كتاب پنجم، Ùصل شانزدهم).
كارگزاراني گويي از هر Ù„Øاظ در وضع Ùرمانرواي خود هستند، Ùرمانروايي كه از آيندۀ خويش Ùقط از طريق مرگ با خبر ميâ€Ø´ÙˆØ¯: تازه اگر هم اکنون در Øال اØتضار نباشد. با اين همه،اين منطق بيدرنگي Ù…Øض،Øقيقت Ùˆ Ù…Øتوايي دارد.]...[ Øيات رژيم استبدادي،Øيات شهوت يا خشم آني است.
شايد اين موضوع به Øد كاÙÙŠ درك نشده باشد كه در نظريۀ منتسكيو عواط٠مشهوري كه اصل Øكومتهاي مختل٠را تشكيل ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ØŒ همه از يك سنخ نيستند. مثلاً شرÙØŒ عاطÙÛ€ سادهâ€Ø§ÙŠ نيست(يا بهتر است Ú¯Ùته شود) عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ «روانâ€Ø´Ù†Ø§Ø®ØªÙŠÂ» نيست. گرچه شر٠مانند عواط٠ديگر دمدمي است؛ اما دمدمي بودن آن با قاعده است؛ يعني قوانين Ùˆ ضوابط خود را دارد. براي منتسكيو چندان دشوار نبوده است كه دريابد در اروپا ذات سلطنت، ناÙرماني است. اما اين ناÙرماني طبق قاعده است. بدين ترتيب شر٠Øتي به شكل سرپيچي Ùˆ ناÙرماني طبق قاعده است. بدين ترتيب شر٠Øتي به شكل سرپيچي Ùˆ ناÙرماني،عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ متكي بر تامل است. هر قدر هم شرÙØŒ «روانâ€Ø´Ù†Ø§Ø®ØªÙŠÂ» وبيâ€ÙˆØ§Ø³Ø·Ù‡ باشد، با اين همه، عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ است كه جامعه آن را تا Øد عالي آموزش داده است. شرÙØŒ عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ Ùرهنگي Ùˆ اجتماعيâ€Ø§Ø³Øª.
همين مطلب در مورد عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ صدق ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه اصل Øكومت جمهوري است. اين يك نيز عاطÙÙ‡ عجيبي است Ùˆ شخص در مورد آن اØساس بيâ€ÙˆØ§Ø³Ø·Ù‡ ندارد؛ بلكه اين عاطÙÙ‡ آرزوهاي او را قرباني ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ تا خير عمومي را به منزله غايت زندگي او به وي ببخشد. Ùضيلت را عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ براي خير عامه تعري٠ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯.]...[ Ùضيلت نيز،مانند شرÙØŒ ضوابط Ùˆ قوانين خود را دارد. يا دقيقتر، قانون خود را دارد؛ يعني قانون عشق به سرزمين پدري. اين عاطÙÙ‡ كه خصلت امري كلي را ياÙته است،نيازمند آموزش كلي است. مكتبي كه شخص ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ اين آموزش را در آن ببيند همه عمر او را در بر ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. به اين پرسش كهن سقراط كه آيا Ùضيلت را ميâ€ØªÙˆØ§Ù† آموخت؟ منتسكيو چنين پاسخ ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه Ùضيلت را بايد آموخت Ùˆ سرنوشت Ùضيلت دقيقاً به همين امر وابسته است. اما عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ كه استبداد را پابرجا نگاه ميâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯ØŒÚ†Ù†ÙŠÙ† نيست. ترس آموختني نيست. بنابراين در Øكومت استبدادي آموزش Ùˆ پرورش«تا Øدودي بيâ€Ù…ورد» است(Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒÙƒØªØ§Ø¨ چهارم،Ùصل سوم). ترس نه عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ مركب است نه عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ Ùرهيخته. ترس نه ضابطهâ€Ø§ÙŠ ميâ€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø¯ ونه قانوني. ترس عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ است كه نه پيشينهâ€Ø§ÙŠ دارد نه لقبي. ترس عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ است كه بدو تولد خود همواره بيâ€ØªØºÙŠÙŠØ± ميâ€Ù…اند. ترس عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ است Ù„Øظهâ€Ø§ÙŠ كه Ùقط همواره خود را تكرار ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. در ميان عواطÙ«سياسي»، ترس يگانه عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ است كه سياسي نيست بلكه «روانâ€Ø´Ù†Ø§Ø®ØªÙŠÂ» است، به اين دليل كه عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ است بيâ€ÙˆØ§Ø³Ø·Ù‡ Ùˆ Ù„Øظهâ€Ø§ÙŠ. با اين وص٠ترس عاطÙÙ‡â€Ø§ÙŠ است كه اصل Øيات رژيم عجيب Ùˆ غريب استبداد را تشكيل ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯.
اگر مستبد امور Øكومت را بر اثر تنبلي Ùˆ بيâ€Øوصلگي به شخص ديگري واگذار كند به اين علت است كه او نميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ آدمي باشد كه در انظار عمومي ظاهر ميâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ نميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ به صورت Ùردي غير متشخص درآيد كه لازمۀ يك دولتمرد است. نيروي هوس يا بيâ€Øوصلگي مستبد به يال Ùˆ يراق ابهت ملبس ميâ€Ø´ÙˆØ¯. مستبد خود را از شر اينكه آدمي در انظار عمومي باشد خلاص ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ اختيارات خويش را به شخص ديگري تÙويض ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ تا خود را به لذات Ù†Ùساني بسپارد. مستبد چيزي جز هواهاي Ù†Ùساني خويش نيست، بنابراين به سوي Øرمسرا ميâ€Ø´ØªØ§Ø¨Ø¯. پس چندان Ø´Ú¯Ùتâ€Ø¢ÙˆØ± نيست اگر ببينيم همين الگو در همه مرداني كه جزء امپراتوري هستند به طور نامØدودي تكرار ميâ€Ø´ÙˆØ¯. Øقيرترين تبعه نيز لااقل بر زنان خود مستبد است Ùˆ در عين Øال زنداني آنهاست،چون او زنداني شهوات خويش است. هنگامي كه او خانۀ خود را ترك ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ اين هواهاي Ù†Ùساني اوست كه او را برميâ€Ø§Ù†Ú¯ÙŠØ²Ù†Ø¯. اين امر نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه در Øكومت استبدادي يگانه خواستهâ€Ø§ÙŠ كه باقي ميâ€Ù…اند خواستۀ«Øوايج زندگي» است. منتسكيو ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه استبداد، Ùرمانروايي «نÙع خصوصي» است(Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÙŠÙ†ØŒÙƒØªØ§Ø¨ نهم Ùصل ششم). هواي Ù†Ùساني نيز مدت يا تداوم ندارد تا بتواند براي خود آيندهâ€Ø§ÙŠ بسازد.]...[ منشا استبداد همان قدر كه ترس است هواي Ù†Ùساني نيز هست.»5
نظريۀ منتسكيو دربارۀ«استبداد شرقي»(اگر نظر چند منتقد را ناديده بگيريم) پذيرش عام ياÙت Ùˆ هم براي ÙلسÙÙ‡ Ùˆ هم براي اقتصاد سياسي ميراث گرانبهايي شد. در همين راستا گام بعدي را آدام سميت(Ùيلسو٠و اقتصاد دان اسكاتلندي؛1723-1790)برداشت. او براي نخستين بار اروپا Ùˆ آسيا را از Ù„Øاظ رشتهâ€Ù‡Ø§ÙŠ مختل٠توليد اقتصادي در مقابل يكديگر نهاد. آدام اسميت در كتاب مشهور خود ثروت ملل ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«همان گونه كه اقتصاد سياسي ملتهاي اروپاي مدرن بيشتر به Øال توليدات صنعتي Ùˆ تجارت خارجي Ùˆ توسعۀ صنايع در شهرها مساعد بوده است تا به Øال كشاورزي Ùˆ صنايع دستي روستايي؛همين طور نيز ساير ملتها از برنامه متÙاوتي پيروي كردهâ€Ø§Ù†Ø¯. اقتصاد آنها بيشتر به Øال كشاورزي مساعد بوده است تا صنعت Ùˆ بازرگاني خارجي.سياست چين كار كشاورزي را بر ساير مشاغل ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. Ú¯Ùته ميâ€Ø´ÙˆØ¯ كه در چين، برعكس اروپا، وضع كشاورزان خيلي بهتر از صنعتگران است.»6
Ù‡Ú¯Ù„(Ùيلسو٠آلماني؛1770-1831) نيز در زمينۀ «استبداد شرقي» سخنان بديعي Ú¯Ùته است. او آثار منتسكيو Ùˆ آدام سميت را به دقت مطالعه كرده Ùˆ Ù…Ùاهيم منتسكيو درباره«استبداد آسيايي» را در قالب اصطلاØات ويژه خود ريخته بود.
Ù‡Ú¯Ù„ در درسهاي خود دربارۀ ÙلسÙÛ€ تاريخ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«چين، ايران،تركيه Ùˆ به طور كلي آسيا، سرزمين استبداد است. آسيا صØÙ†Û€ خصلت بد رژيمهاي ستمگر است.»7
منتسکیو در Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚ÙˆØ§Ù†ÛŒÙ† (کتاب چهاردهم ØŒ Ùصل چهارم ) Ù…ÛŒ گوید :
«اندامهاي Øسي اقوام خاور زمين نسبت به درياÙت تاثرات Øسي بسيار Øساسâ€Ø§Ù†Ø¯. اگر به اين Øساسيت Øسي نوعي تنبلي ذهني را نيز بيÙزاييم كه به طور طبيعي با جسم مرتبط است، آنگاه درك اين موضوع آسان ميâ€Ø´ÙˆØ¯ كه چرا اين اقوام از تلاش Ùˆ كنكاش ذهني ناتوانâ€Ø§Ù†Ø¯. بنابراين هنگامی كه Ø±ÙˆØ Ø´Ø±Ù‚ÙŠ عقيده يا رسمي را پذيرÙت ديگر نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ آن را رها كند. به همين سبب در كشورهاي آسيايي قوانين، آداب Ùˆ رسوم، Øتي آن دسته كه كاملاً بيâ€Ø§Ù‡Ù…يتâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ مانند طرز لباس پوشيدن، همانطور كه هزار سال پيش بودهâ€Ø§Ù†Ø¯ هنوز هم هستند.»
Ù‡Ú¯Ù„ اين نظر منتسكيو را ميâ€Ù¾Ø°ÙŠØ±Ø¯ Ùˆ جوامع آسيايي را ايستا ميâ€Ù†Ø§Ù…د. وي ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«چين Ùˆ هند وضعي ايستا دارند ÙˆØتي تا زمان ما زندگيشان به شيوهâ€Ø§ÙŠ طبيعي Ùˆ گياهي ميâ€Ú¯Ø°Ø±Ø¯.»8
Ùˆ نيز ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:« از نظر يك هندي عامي همه انقلابهاي سياسي اموري بيâ€Ø§Ù‡Ù…يتâ€Ø§Ù†Ø¯. زيرا سرنوشت او تغيير ناكردني است.»9
Ù‡Ú¯Ù„ نوع Øكومت كشورهاي آسيايي را چنين توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:
«Øكومت كشورهاي آسيايي را ميâ€ØªÙˆØ§Ù† تئوكراسي توصي٠كرد. خدا، Ùرمانرواي زميني است Ùˆ Ùرمانرواي زميني،خداست. Ùرمانروا همزمان هر دو اينهاست. خدا]كه به شكل Ùرمانروا[ تجسد ياÙته است بر دولت Øاكم است.
اما اين اصل، سه شكل متمايز ياÙته است كه به بررسي آنها ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²ÙŠÙ…. امپراتوري چين Ùˆ مغولستان قلمرو استبداد تئوكراتيك است. دولت اساساً پدرشاهي است. Ùرمانروا پدري است كه بر امور وجداني اتباع كشور نيز نظارت دارد.]...[ Øتي امور مذهبي Ùˆ خانوادگي را قوانين دولت تنظيم ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ Ùˆ Ùرد هيچگونه هويت اخلاقي]مستقل ازØكومت تئوكراتيك[ ندارد.
]...[ در هند كاستâ€Ù‡Ø§ هستند كه Øقوق Ùˆ وظاي٠هر كس را معين ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯.]...[ ميâ€ØªÙˆØ§Ù† اين نظام را اريستوكراسي تئوكراتيك توصي٠كرد.]...[ در ايران شكل Øكومت را ميâ€ØªÙˆØ§Ù† پادشاهي تئوكراتيك ناميد.»10
ماركس Ùˆ انگلس با آثار متÙكران ياد شده آشنايي داشتند ودر آثار خود نه تنها نظريات آنان را مورد تاييد قرار ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ بلكه در بيان مجدد آنها Ù„ØÙ† گزندهâ€ØªØ±ÙŠ بر ميâ€Ú¯Ø²ÙŠÙ†Ù†Ø¯. ماركس در مقالۀ خود با عنوان«پيامدهاي آتي Øاكميت انگلستان در هند» كه در روزنامۀ نيويورك ديلي تريبيون(شمارۀ 3840،مورخ 8 اوت1853) به چاپ رسيده است ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«من در اين مقاله مشاهدات خود را دربارۀ هند جمعâ€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠ ميâ€ÙƒÙ†Ù….]..[ هند كشوري است كه نه Ùقط ميان مسلمانان Ùˆ هندوهابلكه ميان اين قبيله Ùˆ آن قبيله،ميان اين كاست Ùˆ آن كاست تقسيم شده است. چارچوب جامعۀ هند بر اساس نوعي توازن است؛ Ùˆ اين توازن بر اثر انزجار اعضاي آن از يكديگر Ùˆ بر اساس قانون جامعۀ هند كه يگانگي اعضاي آن را با همديگر منع ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ به وجود آمده است. آيا سرنوشت چنين كشور Ùˆ چنين جامعهâ€Ø§ÙŠ اين نيست كه مسخر ديگران شود؟]...[ بنابراين هند نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ از اين سرنوشت كه منقاد ديگران شود بگريزد. تمامي تاريخ گذشته آن،البته اگر تاريخي داشته باشد، تاريخ تسخير پياپي آن است. جامعۀ هند به هيچ وجه تاريخ ندارد،يا لااقل تاريخ شناخته شدهâ€Ø§ÙŠ ندارد. آنچه را تاريخ هند ميâ€Ù†Ø§Ù…ند Ùقط تاريخ مهاجماني است كه از پي يكديگر هند را تسخير كردهâ€Ø§Ù†Ø¯ وامپراتوري خود را بر پايۀ اين جامعۀ غير قابل دÙاع Ùˆ تغيير ناپذير بنا نهادهâ€Ø§Ù†Ø¯. بنابراين پرسش اين نيست كه آيا انگلستان ØÙ‚ داشته است كه هند را تسخير كند، بلكه سوال بايد اين باشد كه آيا ما ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡ÙŠÙ… هند را تركâ€Ù‡Ø§ØŒ ايرانيها Ùˆ روسâ€Ù‡Ø§ تسخير ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯ يا انگليسيâ€Ù‡Ø§ØŸ
انگلستان در هند ماموريت دو گانهâ€Ø§ÙŠ دارد. يكي ويران كردن Ùˆ ديگري ساختن. بدين معني كه در وهلۀ نخست بايد جامعۀ كهن آسيايي را نابود كند سپس شالودهâ€Ù‡Ø§ÙŠ مادي ايجاد جامعهâ€Ø§ÙŠ غربي را در آسيا بريزد.
عربâ€Ù‡Ø§ØŒØªØ±Ùƒâ€Ù‡Ø§ØŒØªØ§ØªØ§Ø±Ù‡Ø§ Ùˆ مغولâ€Ù‡Ø§ كه از پي يكديگر هند را تسخير كردند پس از مدت كوتاهي خود هندي شدند. طبق قانون جاودان تاريخ، بربرهاي ÙØ§ØªØ Ø®ÙˆØ¯ مغلوب تمدن برتر زيردستان خود شدند. اما انگليسيâ€Ù‡Ø§ نخستين ÙاتØاني بودندكه تمدنشان از تمدن هنديان برتر بود. بنابراين تØت تاثير تمدن هند قرار نگرÙتند. انگليسيâ€Ù‡Ø§ با در هم شكستن جماعتهاي بومي Ùˆ انهدام صنایع دستي آنان Ùˆ با خاك يكسان كردن آنچه در جامعۀ هند عظمت داشت Ùˆ والا بود،تمدن هند را نابود كردند. صÙØات تاريخ Øاكميت انگليسيâ€Ù‡Ø§ در هند به دشواري چيزي Ùراسوي اين انهدام را نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. در ميان تل ويرانهâ€Ù‡Ø§ به سختي ميâ€ØªÙˆØ§Ù† كار ساختن راتشخيص داد. اما با اين همه، كار ساختن هند آغاز شده است.
ÙˆØدت سياسي هند استØكام بيشتري ياÙته است واين ÙˆØدت كه نخستين شرط بازسازي هند است Øتي از ÙˆØدتي كه هند تØت Ùرمانروايي مغولان كبير به دست آورده بود انسجام بيشتري دارد. اين ÙˆØدت سياسي را شمشير انگليسيâ€Ù‡Ø§ بر هنديان تØميل كرده Ùˆ اكنون تلگرا٠نيز بدان استØكام Ùˆ تداوم بيشتري بخشيده است. ارتش بومي را گروهبانهاي انگليسي سازمان Ùˆ تعلیم دادهâ€Ø§Ù†Ø¯ كه بي†آن†رهايي هند ممكن نخواهد بود Ùˆ ديگر اينكه از اين پس به سبب وجود همين ارتش،هند به آساني طمعۀ مهاجمان بيگانه نخواهد شد. براي نخستين بار انگليسيâ€Ù‡Ø§ مطبوعات آزاد را به جامعهâ€Ø§ÙŠ آسيايي وارد كردند Ùˆ سرپرستي آن را Ùرزندان مشترك هندوها Ùˆ اروپاييان عهدهâ€Ø¯Ø§Ø± شدند Ùˆ همين مطبوعات آزاد عاملي نو Ùˆ قدرتمند براي ساختن جامعۀ مدرن هند اند.در هندوستان براي نخستين بار انگليسيâ€Ù‡Ø§ مالكيت خصوصي زمين را برقرار كردند، يعني زمينداري Ùˆ رعيت واري را. گرچه اين دو Ù†Ùرت آورند اما در بردارندۀ دو نوع متمايز از مالكيت خصوصي زمينâ€Ø§Ù†Ø¯Ø› Ùˆ در جامعۀ آسيايي داشتن زمين آرزوي بزرگي بوده است. از ميان بوميان هند كه با بيâ€Ù…يلي Ùˆ اكراه زير نظر انگليسيâ€Ù‡Ø§ درس خواندهâ€Ø§Ù†Ø¯ طبقۀ جديدي به وجود آمده است كه با Ùنون مدرن Øكومت Ùˆ باعلم اروپايي آشنا شده است. نيروي بخار، باعث ارتباط سريع Ùˆ منظم هند با اروپا شده Ùˆ بندرهاي مهم آن را به بنادر جنوب شرقي اقيانوس مرتبط ساخته است Ùˆ هند را از انزوايي كه عامل اصلي ركود وتØجر آن بود بيرون آورده است. آن روز چندان دور نيست كه با اتØاد راهâ€Ø¢Ù‡Ù† Ùˆ كشتي بخار Ùاصلۀ ميان انگلستان Ùˆ هند به هشت روز تقليل يابد؛ Ùˆ بدين ترتيب اين كشور اÙسانهâ€Ø§ÙŠ به جهان غرب منضم شود.]...[
صنعت مدرن كه از سيستم راهâ€Ø¢Ù‡Ù† ناشي ميâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ تقسيم كار موروثي را از ميان خواهد برد. كاستâ€Ù‡Ø§ÙŠ هندي بر همين تقسيم كار متكيâ€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ مانع اصلي در راه پيشرÙت Ùˆ توانمندي هند هستند.
]...{ عصر تاريخي بورژوايي بايد شالودهâ€Ù‡Ø§ÙŠ جهان نو را بياÙزيند. بدين معني كه از يك سو ارتباط جهاني را خلق كند كه اساس وابستگي متقابل نوع بشر است؛ ونيز وسايل ايجاد اين ارتباط را به وجود آورد. Ùˆ از سوي ديگر بايد باعث توسعۀ نيروهاي مولد شود ونيز تولید مادي را به سلطۀ علمي بر عوامل طبيعي تبديل كند.»11
ماركس در مقالۀ ديگری با عنوان« Øاكميت انگلستان در هند» كه آن نيز در روزنامۀ نيويورك ديلي تريبيون(شمارۀ 3804ØŒ مورخ 25 ژوئن 1853) به چاپ رسيده است،ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«در Øكومتهاي آسيايي از زمانهاي قديم سه ديوان وجود داشته است: ديوان استيÙاء]= وزارت ماليه[ براي چپاول اتباع،ديوان َعَرض]= وزارت جنگ[ براي غارت بيگانگان Ùˆ سرانجام ديوان Ùوايد عامه.»
ماركس سپس به توصي٠روستاهاي خود بسندۀ هندي ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ø¯ Ùˆ ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«بيشتر اين شكلهاي قالبي Ùˆ متØجر ارگانيسم اجتماعي تجزيه شده Ùˆ در Øال Ù…ØÙˆ شدن هستند، اما نه بر اثر مداخلۀ مامور ماليات انگليسي يا سرباز انگليسي، بلكه بر اثر نيروي بخار Ùˆ تجارت آزاد انگليسي. در هند جماعتهاي خانوادگي بر پايۀ صنایع دستي تشكيل ميâ€Ø´Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ اين صنايع كه عبارت از تركيب خاص دوك Ùˆ چرخ نخريسي Ùˆ ماشين دستبا٠وكشت Ùˆ زرع دستي بودند] از Ù„Øاظ اقتصادي[ به اين جماعتها، نيروي خود بسندهâ€Ø§ÙŠ ميâ€Ø¨Ø®Ø´ÙŠØ¯Ù†Ø¯. مداخلۀ انگلستان باعث شده كه نخريس در بنگال Ùˆ باÙنده در لانكا شاير قرار گيرند؛ Ùˆ هم نخ ريس Ùˆ هم باÙندۀ هندي در روستاي خود بسنده از ميان بروند Ùˆ به دنبال آن، اين جماعتهاي كوچك نيمه بربر- نيمه متمدن متلاشي شوند Ùˆ با انهدام اساس اقتصادي آنها، عظيمترين Ùˆ اگر بخواهيم Øقيقت را بگوييم يگانه انقلاب اجتماعي كه آسيا به خود ديده است روي دهد.
گرچه بايد براي اØساس انساني ما ناخوشايند باشد كه ببينيم اين هزاران سازمان پدرشاهي سختكوش Ùˆ بيâ€Ø¯Ùاع اجتماعي از هم ميâ€Ù¾Ø§Ø´Ù†Ø¯ Ùˆ به تك تك اجزايشان تجزيه ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ بر سر هر يك از اÙراد اين جماعتها كوهي از غم Ùˆ اندوه Ùرو ميâ€Ø±ÙŠØ²Ø¯ وهر يك از آنان هم تمدن سنتي خود را از دست ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ هم وسيلۀ موروثي امرار معاش خويش را؛ اما نبايد Ùراموش كنيم كه گرچه اين جماعتهاي روستايي، بيâ€Ø¯Ùاع به نظر ميâ€Ø±Ø³Ù†Ø¯ØŒÙˆÙ„ÛŒ هميشه شالودۀ Ù…Øكمي براي استبداد شرقي بودهâ€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ ذهن بشر را در دايرۀ بسيار تنگي زنداني كردهâ€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ آن را در برابر خراÙات ابزاري منÙعل ساخته Ùˆ بردۀ رسوم سنتي نموده Ùˆ از انرژيهاي عظيم Ùˆ تاريخي Ù…Øروم كردهâ€Ø§Ù†Ø¯. بنابراین نبايد بربريت خود پرستي را ناديده بگيريم كه در قطعه زمين كوچكي متمركز شده است. اين بربريت به آرامي شاهد زوال امپراتوريها Ùˆ ارتكاب قساوتهاي وص٠ناشدني Ùˆ قتل عام سكنۀ شهرهاي بزرگ بوده است Ùˆ همۀ اين وقايع را،كه بر سرش Ùرو ميâ€Ø¨Ø§Ø±ÙŠØ¯Ù‡ØŒ Øوادثي طبيعي ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ‡ است. اين بربريت خودپرست خود طعمۀ بيچارۀ مهاجمي بوده كه Øتي از سر لط٠نيز به او اعتنايي نميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است. نبايد Ùراموش كنيم كه Øيات اين جماعتهاي كوچك عبارت از زندگي Ù…Øقر، راكد Ùˆ گياهوار بوده است. ولي همين Øيات منÙعلانه در جاي ديگري Ùعال Ùˆ پر جنب Ùˆ جوش ميâ€Ø´ÙˆØ¯ يعني در نيروهاي ويرانگر، معارض، ÙˆØشي، بيâ€Ù‡Ø¯Ù Ùˆ لگام گسيخته. در هندوستان همين شيوۀ زندگي منÙعلانه، آدمكشي را از مناسك ديني ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯. نبايد Ùراموش كنيم كه اين جماعتهاي كوچك با تمايزاتي از نوع كاست Ùˆ بردهâ€Ø¯Ø§Ø± ÙŠ آلوده بودهâ€Ø§Ù†Ø¯Ø› Ùˆ به جاي اينكه انسان را سرور Ù…Øيط كنند او را منقاد آن كردهâ€Ø§Ù†Ø¯. اين جماعتها، وضع اجتماعي را كه بايد متØول باشد به سرنوشتي طبيعي تبديل كردهâ€Ø§Ù†Ø¯ كه هرگز تغيير نميâ€Ù¾Ø°ÙŠØ±Ø¯Ø› Ùˆ بدين ترتيب پرستش قساوت گونه طبيعت را پيش آوردهâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ واين پرستش به درجهâ€Ø§ÙŠ تنزل ياÙته است كه انسان يعني سرور كائنات در برابر ميمون Ùˆ گاو زانو ميâ€Ø²Ù†Ø¯ Ùˆ آنها را ميâ€Ù¾Ø±Ø³ØªØ¯.
درست است كه انگلستان در ايجاد انقلاب اجتماعي در هندوستان صرÙاً به خاطر مناÙع پست،تØريك شده، Ùˆ در عملي كردن مقاصد خود نيز Øماقت نشان داده است، اما مسئله اين نيست؛ بلكه مسئله اين است كه آيا نوع بشر ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ به هد٠خود برسد بيâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ انقلابي اساسي در وضع اجتماعي آسيا رخ دهد؟ اگر پاسخ منÙÙŠ است، پس جنايات انگلستان هر Ú†Ù‡ ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ بوده باشد،انگلستان ابزار ناآگاه تاريخ براي تØقق انقلاب اجتماعي در آسيا بوده است.
هر قدر منظرۀ Ùروريزي جهان كهن براي اØساسات ماناخوشايند باشد باز هم از ديدگاه تاريخ اين ØÙ‚ را داريم كه به همراه گوته بانگ برآوريم:
آيا بايد اين عذاب
كه خشنودي بيشتري براي ما ميâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯
مايۀ ناراØتي ما شود؟
مگر در Øكومت تيمور
تعداد بيâ€Ø´Ù…اري از انسانها قتل عام نشدند؟»12
ماركس Ùˆ انگلس روسيه را نيز كشوري نيمه آسيايي Ùˆ رژيم آن را از نوع استبداد شرقي ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ†Ø¯. ماركس شخصاً نسبت به كشورهاي شرقي نظر خوبي نداشت. پري اندرسن در اثر خويش: دودمانهاي دولت مطلقه 13 نظريات ماركس را دربارۀ چين چنين خلاصه مي كند:«هم ماركس Ùˆ هم انگلس به كرات آن خصوصيات عمومي را كه دربارۀ خاور زمين بر شمرده بودند به چين نيز تعميم ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯.» در واقع اشارات آنان Ùني Ùˆ تخصصي نيست. ماركس درباره چين ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:« نقطه مقابل اروپاست.» چين«بربروار Ùˆ معتكÙانه، جداي از جهان متمدن به سر ميâ€Ø¨Ø±Ø¯Â».«اين نيمه تمدن پوسيده» Ùˆ «كهنترين امپراتوري جهان» در سكنۀ خود«Øماقت موروثي »را تلقين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ و«بر خلا٠عقربه هاي زمان به زندگي گياهي خود ادامه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯Â». چين«نمايندۀ جهان منسوخ شده است»؛ اماتلاش ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه «خود را با اين توهم Ùريب دهد كه كمال آسماني است». ماركس در مقالۀ مهمي كه در سال1862 نوشته است Ùرمول استاندارد خود از استبداد شرقي Ùˆ شيوۀ توليد آسيايي را يك بار ديگر در مورد امپراتوري چين به كار ميâ€Ø¨Ø±Ø¯. وي درباره قيام تاي پينگ چنين اظهار نظر مي كند كه چين«اين Ùسيل زنده» بر اثر انقلاب متشنج شده است. سپس ميâ€Ø§Ùزايد: «هيچ چيز Ùوق العادهâ€Ø§ÙŠ در اين قيام نيست. چون شالوده هاي اجتماعي امپراتوريهاي خاور زمين همواره بي تØرك Ùˆ ايستايند،(اين امر موجب مي â€Ø´ÙˆØ¯ به جاي آنكه نيروي اتباع آنها در راه سازندگي جامعه به كار اÙتد) در اتباع Ùˆ قبايل آنها ناآرامي بيâ€ÙˆÙ‚ÙÙ‡â€Ø§ÙŠ به وجود آید كه آنان را برمی â€Ø§Ù†Ú¯ÙŠØ²Ø¯ كه كنترل رو ساخت سياسي را به دست گيرند». پيامدهاي عقلاني چنين برداشتي در داوري ماركس دربارۀ قيام تاي پينگ به طور تكان دهنده اي آشكار ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.(به نظر پري اندرسن) قيام تاي پينگ عظيمترين Ùˆ يگانه شورش توده هاي استثمار شده Ùˆ سركوب شده اي بود كه طي قرن نوزدهم به وقوع پيوست. اما داوري ماركس در مورد انقلابيون تاي پينگ به طور غريبي تند Ùˆ خصمانه است. او آنان را چنين توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:«اين انقلابيان در نظر توده هاي مردم Ù†Ùرت انگيزترند تا Ùرمانروايان قديم. به نظر ميâ€Ø¢ÙŠØ¯ كه سرنوشت آنان چيزي جز اين نبوده كه با ويرانگري عظيمي كه شكل Ù†Ùرت آوري ياÙته است به مقابله باركود Ùˆ تØجر Ù…ØاÙظه كاران برخاسته باشند. اما ويرانگري آنان بدون ذره اي از سازندگي Ùˆ نوآوري است». اين انقلابيان كه از ميان«اراذل Ùˆ اوباش Ùˆ عناصر Ùرومايه Ùˆ ولگرد»دستچين شدهâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ اختيار تام داشتهâ€Ø§Ù†Ø¯ كه هر اهانت قابل تصوري را نسبت به زنان Ùˆ دختران روا دارند».انقلابيان تاي پينگ«پس از ده سال شبه Ùعاليت پر سر Ùˆ صدا همه چيز را ويران كردند بيâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ چيزي به وجود آورند.»14
Ú¯Ùتني است كه نظريات ماركس Ùˆ انگلس دربارۀ كشورهاي آسيايي Ùˆ Ø¢Ùريقايي Ùˆ نقش استعمار غرب در آنها در تقابل شديد بانظريات لنين، استالين،مائو، سميرامين Ùˆ آندره گوندر Ùرانك است. بيل وارن اقتصاددان ماركسيست انگليسي در كتاب خود امپرياليسم پيشگام سرمايهâ€Ø¯Ø§Ø±ÙŠ15 نظريات كلاسيك ماركس Ùˆ انگلس دربارۀ امپرياليسم را اØيا كرده Ùˆ كتاب لنين به نام امپرياليسم آخرین مرØله سرمايهâ€Ø¯Ø§Ø±ÙŠ را به باد انتقاد گرÙته است.
اما نظر ماركس درباره نقش استعمار براي تØول Ùˆ مدرنيزه كردن جوامع آسيايي بيش از Øد ماترياليستي Ùˆ پوزيتيويستي است، Ùˆ همين ماترياليسم خام لاجرم به ايدهâ€Ø¢Ù„يسم سطØÙŠ خوشبينانهâ€Ø§ÙŠ ميâ€Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù…د. البته مستعمرات انگلستان(مانند ايالات متØدۀ آمريكا،كانادا،استراليا Ùˆ نيوزیلند) جزء كشورهاي پيشرÙتۀ جهانâ€Ø§Ù†Ø¯. پيروان ماركس علت اين وضع را چنين توجيه ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ كه مهاجرت وسيعي از كشور های استعمارگر به مستعمرات ياد شده صورت گرÙت؛ ولي چنين مهاجرت وسيعي به علت تراكم جمعيت كشورهاي آسيايي امكان پذير نبود.
نكته مهمي كه باقي ميâ€Ù…اند اين است كه مستبد شرقي ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ هر زمان ميل نمايد اموال اشخاص را مصادره كند Ùˆ كم Ùˆ بيش بر تجارت خارجي Ùˆ توليد Ùˆ توزيع Ù…Øصولات نظارت داشته باشد. سوسياليسمي كه ماركس تبليغ ميâ€ÙƒØ±Ø¯ Ùˆ وظايÙÙŠ كه براي ديكتاتوري پرولتاريا بر ميâ€Ø´Ù…رد با خصلتهاي جامعۀ شرقي Ùˆ استبداد شرقي هماننديهايي داشت. ماركس خود به اين هماننديها پي برد Ùˆ در اواخر عمر خويش در مورد «استبداد شرقي» و«شيوۀ توليد آسيايي» سكوت اختيار كرد. اما مخالÙان او، Ùˆ در راس آنها ميخائيل باكونين(انقلابي روس؛ 1814-1876) نیز به شباهت موجود ميان برنامۀ سوسياليستي ماركس Ùˆ استبداد شرقي Ù¾ÛŒ بردند، Ùˆ به همين دليل باكونين ماركس را متهم كرد كه ميâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ با سوسياليسم دولتي خود نه وسايل رهايي بشر بلكه اسباب بردگي او را Ùراهم آورد16. تجربۀ تلخ كشورهاي سوسياليستي مؤيد درستي اين پيشâ€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠ بود.
پانوشت ها :
1-Karl Wittfogel,Oriental Despotism ,Yale U. P. 1957,P.1
2-The Politics of Aristotle (traslated by Ernest Barker),Oxford U. P.1948,(III,IX,3),p.138.
3- ماكياولي، شهريار،ترجمه داريوش آشوري(ترجمۀ Ùارسي كمي تغيير داده شده است)ØŒ تهران ØŒ نشر پرواز، 1366(Ùصل چهارم)،ص40.
4- پيشين(Ùصل نوزدهم)،ص 80- 79.
5-Louis Althusser, Montesquieu , La Politique et l'histoire, Presses Universitaire de France, 1959, pp.88-91.
(Ùˆ در ترجمۀ انگلیسی آن صÙØات 81-76)
6-Adam Smith ,The Wealth of Nations ,London ,Dent Pub. 1957 ,vol. II,p.173.
7-G.W. F. Hegel, Werke,Suhrkamp,1970,Bd.12,S.202.
8-Ibid.,S.215.
9-Ibid.,S. 194.
10- Ibid.,S. 145.
11-K. Marx,"The future results of the British rule in India ",K. Marx & F. Engels ,On Colonialism.pp.81-87.
12-K. Marx," The British rule in India ",K. Marx & F. Engels ,On Colonialism,pp37-41.
13-Perry Anderson , Lineages of the Absolutist State(London , NL B , 1976),P.493
14- مآخذ اندرسن براي نقل قولهاي Ùوق:
Marx-Engels ,Werke ,Bd.15,S.514-5.
15-Bill Warren,Imperialism :Pioneer of Capitalism ,London,New Left Books.1980.
16-cf. Karl Wittfogel,Oriental Despotism ,Yale U. P. 1957,pp.372-412,especially,p.388
(برگرÙته از کتاب: یدالله موقن ،زبان ØŒÙرهنگ Ùˆ اندیشه،(مجموعه مقالات) تهران،1378،صÙØات200- 181)