لوكاچ Ùˆ ØÙ…اسه Georg Lukacs------يدالله موقن----Yadolah Moughen

Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ مراسم ومناسک قربانی کردن را درک نمی کند واظهار نظرش کاملاً گمراه کننده وبی مورد است.چون ÙØ§ØµÙ„Û€ زمانی میان ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ باعصر اساطیر بسیار طولانی است ذهنیت ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ دیگر ØŒ ذهنیت عصر ØÙ…اسه نیست.در هیچ نوع ژانر ادبی دیگری جز ØÙ…اسه میان اسطوره وشعرچنین پیوند تنگاتنگی وجود ندارد.ولی به خاطر ÙØ§ØµÙ„Û€ زمانی، ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ شعایر Ùˆ مناسک کهن دینی را درک نمی کند. ذهنیت ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ سیاسی است Ùˆ همه چیز را دسیسه Ùˆ توطئۀ درباریان Ù…ÛŒ داند.گویی در ذهنیت او، مناسک Ùˆ مراسم دینی جایی ندارند .Ùˆ این نقص بزرگ،از اعتبار ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ به عنوان یک شاعر ØÙ…اسی Ù…ÛŒ کاهد.
لوكاچ Ùˆ ØÙ…اسه
يدالله موقن
گئورگ لوكاچ پس از کتاب Ø±ÙˆØ Ùˆ ÙØ±Ù…ها كتاب تئوري رمان را نوشت. او Ø±ÙˆØ Ùˆ ÙØ±Ù…ها را ØªØØª تاثير مكتب نوكانتي هايدلبرگ(يا مكتب بادن) نگاشت كه نمايندگان برجستۀ آن ويلهلم ويندلباند Ùˆ هاينريش ريكرت بودند.
مكتب نوكانتي هايدلبرگ بيشتر به ÙلسÙÛ€ علوم انساني Ùˆ بويژه ÙلسÙÛ€ تاريخ ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø®Øª Ùˆ روش پژوهش در علوم انساني را Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با روش پژوهش در علوم طبيعي Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª. آنان معتقد بودند كه در Ùيزيك Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به قوانين عموميâ€Ùˆ اصول اوليه دست ÙŠØ§ÙØªØ› زيرا پديدارهاي طبيعي تكرار شونده اند، اما رويدادهاي تاريخي Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯Ù†Ø¯. بنابراين شكل گيري Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… در تاريخ Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با شكل گيري Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… در Ùيزيك است. ماكس وبر نيز ØªØØª تاثير مكتب هايدلبرگ Ùˆ بويژه ريكرت Ùˆ Ùيلسو٠برجستۀ آلماني ویلهلم ديلتاي جامعه شناسي تÙÙ‡Ù…ÙŠâ€Ø±Ø§ ارائه داد(البته ارنست كاسيرر جامعه شناسي دين ماكس وبر را متأثر از ÙلسÙÛ€ شلينگ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯)
در مقابل مكتب نوكانتي هايدلبرگ، مكتب نوكانتي ماربورگ قرار داشت كه نمايندگان برجستۀ آن هرمان كوهن، پل ناتورپ Ùˆ ارنست كاسيرر بودند كه بيشتر به ÙلسÙۀعلوم طبيعي Ùˆ بويژه Ùيزيك ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø®ØªÙ†Ø¯ÙˆÙ†Ù…ونۀ اعلاي شناخت انساني را Ùيزيك نظري Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ†Ø¯.
لوكاچ در Ø±ÙˆØ ÙˆÙØ±Ù…ها اعتقادارد كه ÙØ±Ù…ها به طور از پيشي وجود دارندنه آنكه بعداً از آثار هنري منتزع شده باشند. مثلاً پيش از آنكه تراژدي نوشته شده باشد، ÙØ±Ù… تراژدي وجود داشته است.«ايده(ایده به معنی ÙØ±Ù… ناب است ) آنجاست پيش از انكه در آثار هنري متجلي شود.» وظيÙÛ€ منتقد نشان دادن خصلت از پيشي ÙØ±Ù…هاي ادبي است. ÙØ±Ù…ØŒ ايستا Ùˆ جاودان است، آنچه تغيير ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ شرايط زماني است كه موجب تغيير Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø§Ø«Ø± هنري Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. شرايط زمان ممكن است براي تØÙ‚Ù‚ برخي از ÙØ±Ù…های ادبی مساعد Ùˆ براي بعضي از آنها نامساعد باشند. مثلاً سرشت بي Ø±ÙˆØ Ø¬Ù‡Ø§Ù† مدرن براي زايش دوباره تراژدي مناسب است،اما ÙØ±Ù…ها خود تغيير ناپذيرند.
اما لوكاچ در تئوري رمان به پيروي از Ù‡Ú¯Ù„ روش تاريخگرايي ر ادر قلمرو مقولات زيبايي شناسي به كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯ Ùˆ در اين جهت ØØªÙŠ Ø§Ø² Ù‡Ú¯Ù„ گاميâ€Ùراتر ميâ€Ù†Ù‡Ø¯. او نيز مانند Ù‡Ú¯Ù„ معتقد است كه تنها آثار هومر يعني ايلياد Ùˆ اوديسه ØÙ…اسۀ ÙˆØ§Ù‚Ø¹ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯. Ù‡Ú¯Ù„ مراØÙ„ مختل٠تاريخ را تجليات گوناگون Ø±ÙˆØ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª. لوكاچ نيز گرايشهاي ذهنيتي را كه مختص عصر ØÙ…Ø§Ø³Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ بررسي ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. او معتقد است كه مشخصۀ عصر ØÙ…اسه اين است كه هنوز Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙŠ Ø§Ø² جهان درون وجود ندارد Ùˆ Ø±ÙˆØ Ù‡Ù†ÙˆØ² با خود بيگانه نشده است؛ بنابراين به جستجوي خود خويش بر Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯. ميان خدايان وانسان ÙØ§ØµÙ„Ù‡ اي ناپيمودني نيست. زندگي مدرن Ø¯Ø±ØØ§Ù„ÙŠ كه جهان را وسعت بخشيده، شكا٠ميان من Ùˆ جهان را- كه در عصر ØÙ…اسه وجود نداشت Ùˆ پس از آن پديد آمد- عميقتر كرده است. در عصر ØÙ…اسه نيز هنوز Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙŠ Ø§Ø² آنچه بايد باشد وجود ندارد. آنچه هست همان آنچه بايد باشد است؛ زيرا در جهان ØÙ…اسي عناصر Ùˆ اجزاي جهان همساز Ùˆ كاملاً به هم ÙˆØ§Ø¨Ø³ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯. اما معناي زندگي يوناني كه كليتي كامل بود از ميان Ø±ÙØªÙ‡ است؛ كليتي كه جامع همه چيز بود وهیچ چیز به واقعيتي بيرون از خود اشاره نميâ€ÙƒØ±Ø¯.انسان نو ديگر مانند انسان عصر هومر جهان را خانۀ خود Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯. در عصر Ù†ÙˆØŒÙØ±Ù… ادبيي كه اين بي خانماني ÙØ±Ø§Ø¨Ø§Ø´ÙŠ(ترانساندانتال) را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ رمان است.
لوكاچ در مقالۀ «متاÙيزيك تراژدي» كه آخرين Ùˆ مهمترين مقالۀ كتاب Ø±ÙˆØ Ùˆ ÙØ±Ù…هاست ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كساني ايراد ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯ كه نمايش ميان شخصيتها چنان خلايي ايجاد ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ÙƒÙ‡ ارتباط ميان آنان را دشوار Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ø¯. از اين رو در نمايش شخصيتها ÙØ§Ù‚د ØÙŠØ§Øª ÙˆØ§Ù‚Ø¹ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯. لوكاچ اين ايراد را مردود Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ØŒ ودر پاسخ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«آنان چيزي را نقص نمايش Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø¯Ù†Ø¯ØŒ كه در واقع، ØÙسن آن است. زيرا زندگي ÙØ§Ù‚د نظم است Ùˆ در آن، ميان امور هيچ مرز مشخصي نيست وهيچ كاري به انجام Ù†Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯. اما در ابتذال اين نوع زندگي، ناگهان چيزي مشوش كننده وارد Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯: ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ØŒ Ù„ØØ¸Û€ بزرگ، امر Ø´Ú¯ÙØª انگيز. اين امر Ø´Ú¯ÙØª انگيز همه ØØ¬Ø§Ø¨Ù‡Ø§ÙŠ ÙØ±ÙŠØ¨Ù†Ø¯Ù‡ اي را كه ØØ¬Ø§Ø¨ Ø±ÙˆØ Ø§Ù†Ø¯ØŒÙƒÙ†Ø§Ø± Ù…ÙŠâ€Ø²Ù†Ø¯ Ùˆ ذات آن را آشكار ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. Ø±ÙØ¹ ØØ¬Ø§Ø¨ØŒÙƒØ§Ø± تراژدي Ùˆ نيز دليل وجودي آن است. بنابراين Ù„ØØ¸Ø§Øª بزرگ براي تراژدي Ø§Ø³Ø§Ø³ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ در واقع آنچه تراژدي نويس بايد انجام دهد، اين است كه اين Ù„ØØ¸Ø§Øª را مرئي كند Ùˆ به شكل تجربۀ بي واسطه در آورد.»
لوكاچ نظريۀ خود را در بارۀ تراژدي، با اين نظر سنتي كه نمايش را بيان ÙˆØØ¯Øª زمان،مكان وعمل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ مرتبط ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. تراژدي بايد شدن زمان را بي زمان بيان كند. نظر سنتي نيز ÙˆØØ¯Øª زمان را به اين معني Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ÙƒÙ‡ امر تراژيك اساساً يك Ù„ØØ¸Ù‡ است. ولي نظر سنتي Ùقط تا همين جا درست است. Ù„ØØ¸Ù‡ به خاطر سرشت خود، مدت يا تداوم ندارد كه به تجربه درآيد. در صØÙ†Û€ نمايش نيز امر تراژيك تنها يك Ù„ØØ¸Ù‡ است. اين وضع از آنجا ناشي Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه هر تلاشي براي بيان تجربۀ Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ø¯Ø± قالب واژه ها بي ثمر است. البته Ø¹Ø±ÙØ§Ù† Ùˆ تجربۀ تراژيك يكي نيستند. خلسۀ Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ ØªØ¬Ø±Ø¨Ù‡ اي از مرتبۀ اعلاي وجود است كه تراژدي ÙØ±Ù… آن است. در Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ØŒ مرتبۀ اعلاي وجود در آسمان مه آلود ÙˆØØ¯Øª همه ناپديد Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. Ø¹Ø±ÙØ§Ù† همۀ تمايزات وهمۀ ÙØ±Ù…ها را از ميان Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯. زيرا Ø¹Ø±ÙØ§Ù† بر اين باور استوار است كه واقعيت در وراي ÙØ±Ù…هاست .اما امر Ø´Ú¯ÙØª انگيزي كه تراژدي عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒÙرم Ø¢ÙØ±ÙŠÙ† است. ذات آن، شناختن خود خويش است؛ در ØØ§Ù„ÙŠ كه ذات Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ØŒ رها كردن خود است. راه Ø¹Ø§Ø±ÙØŒ تسليم Ùˆ رضا؛ Ùˆ راه قهرمان تراژيك ØŒ نبرد است.
لوكاچ ÙØ±Ù‚ ميان تراژدي ÙˆØ¹Ø±ÙØ§Ù† Ùˆ زندگي عادي را با مقايسه Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª آنها از مرگ خلاصه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. زندگي عادي، مرگ را امري هولناك Ùˆ بي معني Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ØŒ اما Ø¹Ø±ÙØ§Ù† آن را غير واقعي Ù…ÙŠâ€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø¯. در تراژدي،مرگ هميشه ØØ§Ø¶Ø± Ùˆ واقعي است. مرگ همواره همراه هر واقعۀ تراژيك است. لوكاچ Ù…ÙŠâ€Ø§Ùزايد كه آگاهي از مرگ، بيدار شدن Ø±ÙˆØ Ùˆ آگاهي ÙŠØ§ÙØªÙ† او به وجود خويش است.
درکتاب تئوري زمان ميان كليت گستردۀ زندگي Ùˆ كليت متمركز ذات ÙØ± Ù‚ نهاده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. لوكاچ معتقد است كه نمايشنامه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯(بر خلا٠ØÙ…اسه)ØŒ در عصر معاصر نيز وجود داشته باشد،زیرا گرچه ديگر معنايي در زندگي نيست؛ اما ذات چون با زندگي بيگانه شده نجات ÙŠØ§ÙØªÙ‡ است.هر چند نمايش مدرن با نمايش باستان ØªÙØ§ÙˆØª دارد، ولي به علت ارتباطش با ذات، هنوز Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ جهاني Ø¨ÙŠØ§ÙØ²ÙŠÙ†Ø¯ كه كليتي كامل باشد. يعني كليتي جامع كه در خود Ù…ØØµÙˆØ± است يا به سخن ديگر، خود بسامان است Ùˆ چيزي آن را از بيرون Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ Ùˆ Ù…ØØµÙˆØ± نميâ€ÙƒÙ†Ø¯.
رمان، ØÙ…اسۀ عصري است كه در آن كليت گستردۀ زندگي را ديگر Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به طور Ù…ØØ³ÙˆØ³ ارائه داد؛ اما هنوز تمايلي به بيان اين كليت وجود دارد. در ØØ§Ù„ÙŠ كه ØÙ…اسه به كليتي كه جامع Ùˆ خود Ù…ØØµÙˆØ± است ÙØ±Ù… Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ØŒ رمان ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯ تا كليت زندگي را كه اكنون پنهان است كش٠و Ø¨Ø§Ø²Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†ÙŠ ÙƒÙ†Ø¯.هد٠اصلي رمان، دادن ÙØ±Ù… عيني به روان شناسي قهرمانان خود است كه Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ÙŠ Ø¬Ø³ØªØ¬ÙˆÚ¯Ø±Ù†Ø¯. همچنان كه Ù‡Ú¯Ù„ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«قهرمان ØÙ…اسه، قوم يا جامعه است؛اما قهرمان رمان، ÙØ±Ø¯ است واين وضع از آن جا ناشي Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ انسان نو با جهان وجامعۀ خود بيگانه است.» لوكاچ قهرمان رمان را ÙØ±Ø¯ مسئله دار ميâ€Ù†Ø§Ù…د. ÙØ±Ø¯ مسئله دار، جستجوگر است؛ Ùˆ آنچه او جستجو ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ من خويش است. سير او از زندان واقعيتي است كه برايش هيچ معنايي ندارد، به سوي شناخت من خويش. اما هنگاميâ€ÙƒÙ‡ من خويش را شناخت، هنوز هم ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ميان آنچه هست Ùˆ آنچه بايد باشد Ø±ÙØ¹ نشده است. قهرمان كش٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه عاليترين چيزي كه زندگي Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ ارائه دهد سايه اي از معني است. رمان اين بصيرت را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه معني هرگز Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ كاملاً به واقعيت راه يابد. از اين رو يكي از خصوصيات بارز رمان طنز است. به علاوه، به نظر لوكاچ، رمان نويس Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ دريابد كه تمايز ميان سوژه Ùˆ ابژه ،انتزاعي Ùˆ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ است Ùˆ به دنبال اين آگاهي، به يگانگي جهان پي Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯. در واقع براي لوكاچ، رمان نويس همان ايدۀ هگلي است كه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ كليت را ببيند. (لوكاچ بعداً دركتاب تاريخ Ùˆ آگاهي طبقاتي اين مقام را به پرولتاريا Ùˆ سرانجام به ØØ²Ø¨ كمونيست ونهایتاً به لنین تÙويض كرد).
لوكاچ دركتاب تئوري رمان، ÙØ±Ù… رمان را به انواع گوناگون تقسيم ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. در عصر جديد، Ø±ÙˆØ Ø®ÙˆØ¯ را يا Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ØªØ± از جهان ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ يا Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€ØªØ± از آن. اين دو وضعيت در دو نوع رمان بيان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.اين Ù…Ùهوم كه Ø±ÙˆØ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ØªØ± از جهان است، بي واسطه درك شدني نيست. شايد منظور لوكاچ اين باشدكه جهان براي Ø±ÙˆØ Ø¨Ø³ÙŠØ§Ø± پهناور Ùˆ پيچيده شده است وانسان در چنين جهاني Ø§ØØ³Ø§Ø³ تنهايي Ùˆ آسيب پذيري ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. اما اگر تنهايي به معني داشتن اين Ø§ØØ³Ø§Ø³ باشد كه خدا انسان را رها كرده است،اين ÙØ±Ù… خاصي از رمان نيست، بلكه خصلت هر رماني است.
مقصود لوكاچ شايد اين باشد كه Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ بودن Ø±ÙˆØØŒ تجلي نوع خاصي از تنهايي انسان است. در اينجا Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ بودن Ø±ÙˆØØŒÙ…ØØ¯ÙˆØ¯ بودن انسان Ùناتيك است. انساني كه مسخر باوري شده است ÙˆÙقط اين باور را واقعيت Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯. او به طور جنون آميزي زنداني باور خويش است. چنين انساني معتقد است كه پندار ذهني او بايد تØÙ‚Ù‚ يابد. اما چون واقعيت مطابق خواستهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ùˆ نيست، ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ø±Ø¯ كه ديوهاي شرير واقعيت را جادو كرده اند. او نه به باور خود شك ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ نه در تØÙ‚Ù‚ آن دچار نوميدي Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. او يك ماجراجوست كه ØµØ±ÙØ§Ù‹ عمل ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. وقتي زندگي چنين شخصي در رمان ارائه شود، وقايع، رشته ماجراجو هايي است كه او خود برگزيده است. لوكاچ دن كيشوت سروانتس رانمونۀ اعلاي اين نوع رمان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯.
اما رماني كه در آن Ø±ÙˆØ Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€ØªØ± از جهان است، رمان رمانتيك، يادقيقتر، رمان پندارزداي رمانتيك است. در اين نوع رمان، Ø±ÙˆØ ÙƒÙ… Ùˆ بيش خود بسنده است Ùˆ خود را يگانه واقعيت راستين Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯Ø› Ùˆ چون خود را تمام Ùˆ كامل ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ø±Ø¯ دست به عمل Ù†Ù…ÙŠâ€Ø²Ù†Ø¯ Ùˆ ØØ§Ù„تي Ù…Ù†ÙØ¹Ù„ دارد. انتخاب قهرمان اين نوع رمان بر اساس اعمالي كه انجام Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ نيست، بلكه به اين سبب است كه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ تجربه هاي خاصي را كسب كند،تجربه هايي كه مشابه تجربه هاي نويسنده خلاق است. اما همين كه اين نوع زندگي با واقعيت برخورد كند، بيهودگي تلاشهاي آن آشكار Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. از اين رو رمان رمانتيك معناي زندگي، رمان سرخوردگي است. لوكاچ همچنين درباره نقش زمان در رمان نظر Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. زمان عظيمترين عامل ناسازگاري ميان Ø§ÙŠØ¯Ù‡â€Ø¢Ù„ Ùˆ واقعيت است. ناتواني Ø±ÙˆØ Ø¯Ø± مهار كردن Ù¾ÙŠØ´Ø±ÙØª ÙƒÙند ولي مداوم زمان موجب سراÙكندگي Ø±ÙˆØ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. Ùقط در رمان است كه زمان يكي از اصول سازندۀ آن ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. اگر بپرسند چرا زمان از اركان رمان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŸ پاسخ اين است كه ØÙ…اسه نيز مانند نمايش، زمان را Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø¯. درست است كه وقايع در ايلياد Ùˆ اوديسه پهنۀ زماني چند Ø³Ø§Ù„Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ در بر ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯ اما در اشعار ايلياد واوديسه گذشت زمان بر قهرمانان اثر نميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯. مثلاً نستور پيراست ولي معلوم نيست چند سال دارد.زمان Ù‡Ù†Ú¯Ø§Ù…ÙŠâ€Ø¹Ù†ØµØ±ÙŠ Ø¨Ù†ÙŠØ§Ø¯ÙŠ در اثر ادبي Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه زندگي ديگر معنايي نداشته باشد؛ يعني در عصر جديد كه ÙØ±Ù… هنريش رمان است. لوكاچ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه رمان نويسان، در آثار خود زمان را به شيوه هاي گوناگون نشان داده اند. در بسياري از رمانهاي رمانتيك سرخوردگي، زمان ØµØ±ÙØ§Ù‹ ويرانگر است. جواني Ùˆ زيبايي را از ميان Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯ Ùˆ سرانجام موجب مرگ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اما Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† در برابر زمان ØØ§Ù„ت تسليم Ùˆ رضا داشت. در اين ØØ§Ù„ت، تجربه هايي از اميد Ùˆ خاطره ØØ§ØµÙ„ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اين گونه تجربهâ€Ù‡Ø§ØŒ پيروزي بر زمان است. به اين معني كه تجربه ها بينشي از زندگي را ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه یک كل زماني است. تجربه ها اين Ø§ØØ³Ø§Ø³ را القا ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ كه معنا Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³ÙŠ Ø¯Ø± زندگي وجود دارند كه به آن نظم Ùˆ شكل Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø®Ø´Ù†Ø¯. به نظر لوكاچ نمونه چنين تجربه اي از زمان، تربيت عاطÙÙŠ Ùلوبر است. اين رمان، رمان پندارزداست. اما ÙØ±Ù‚ آن با ديگر رمانهايی از اين نوع در اين است كه رويه اش نسبت به زمان ØµØ±ÙØ§Ù‹ منÙÙŠ نيست. گرچه شايد در نخستين نگاه این رمان ÙØ§Ù‚د شيرازه به نظر آيد Ùˆ زندگي قهرمان به همان بي انسجاميâ€Ù…ØÙŠØ· باشد؛ اما با اين ÙˆØµÙØŒØ§ÙŠÙ† رمان بي ÙØ±Ù… نيست وجريان پيوستۀ زمان بدان ÙˆØØ¯Øª Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯. در اين نوع رمان هر Ú†Ù‡ Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…ÙŠâ€Ø§Ùتد شايد بي معني Ùˆ تكه تكه باشد، با اين همه، هميشه در آن خاطره يا اميد درخشاني هست كه به اثر كليت Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯. لوكاچ درکتاب تئوري رمان ØªØØª تاثير برگسون نظريه ای درباره ذهني شدن زمان در رمان ارائه داد. اگر به ياد آورده شودكه تئوري رمان در سال 1920 منتشر شد Ùˆ در آن زمان هنوز رمان پروست، در جستجوي زمان از دست Ø±ÙØªÙ‡ در آلمان شناخته نبود Ùˆ رمان اوليس،اثر جويس(سال انتشار1922) Ùˆ رمان كوه جادو نوشته تومان مان(سال انتشار1924) هنوز منتشر نشده بودند؛ تقدم ونو بودن تئوري لوكاچ درباره زمان آشكار ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯ (گرچه لوكاچ بعداً به پيروي از ماركسيسم روسي، ذهني شدن زمان را در رمان به منزلۀ Ù¾Ø¯ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨ÙˆØ±Ú˜ÙˆØ§ÙŠÙŠ مردود شمرد). لوكاچ ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«يگانگي شخصيت Ùˆ جهان تنها در خاطرۀ ] شخصيت[ ØØ§ØµÙ„ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ با اين همه تجربه اي است زنده؛ Ùˆ عميقترين Ùˆ اصيلترين وسيله براي دستيابي به كليتي است كه شكل رمان Ù…ÙŠâ€Ø·Ù„بد. در اينجا آنچه ارائه ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯ تجربۀ بازگشت ÙØ±Ø¯ به خويش است.»1
دو ÙØµÙ„ آخري تئوري رمان به گوته Ùˆ تولستوي اختصاص ÙŠØ§ÙØªÙ‡ اند. لوكاچ معتقداست Ú©Ù‡ گوته در رمان سالهاي آموزش ويلهلم مايستر ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯ تا اين دو نوع رمان را تركيب كند. يعني راهي بيابد براي متوازن كردن زندگي ÙØ¹Ø§Ù„ با زندگي Ù…Ù†ÙØ¹Ù„ÙŠ كه Ùقط به تÙكر Ùˆ تامل ميâ€Ú¯Ø°Ø±Ø¯.اما تولستوي موقعيتي دو گانه دارد. اگر Ùقط ÙØ±Ù… جنگ Ùˆ ØµÙ„Ø Ø¨Ø±Ø±Ø³ÙŠ شود قطعاً به رمانتيسيسم اروپايي تعلق دارد. اما اين Ø±Ù‡ÙŠØ§ÙØª آنچه را در اثر او اساسي است ناديده ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. در اين اثر Ù„ØØ¸Ø§Øª عظيم رويارويي با مرگ وجود دارد. مثلاً آندره ÛŒ بولكونسكي Andrei ) Bolkonsky) كه Ø²Ø®Ù…ÙŠâ€Ø§Ø³Øª در Ù„ØØ¸Ù‡ هايي با واقعيتي روبرو Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه اگر گسترش ميâ€ÙŠØ§Ùت یک كليت به وجود Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯. اما اين كليت براي مقولات رمان كاملاً نامناسب است Ùˆ ÙØ±Ù… هنري تازه اي را Ù…ÙŠâ€Ø·Ù„بد؛ يعني اØÙŠØ§ÙŠ ÙØ±Ù… شعر ØÙ…اسي را. اما هر تلاشي براي تصوير كردن اتوپيا در رمان،Ùقط به تباهي ÙØ±Ù… رمان Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù…د Ùˆ واقعيتي را خلق نميâ€ÙƒÙ†Ø¯. زيرا گسيختگي امور جهان Ùˆ ناهماهنگي ميان من Ùˆ جهان، شرط لازم براي وجود هنر واعتلاي آن است. سبك نگارش لوكاچ در Ø±ÙˆØ Ùˆ ÙØ±Ù…ها Ùˆ تئوري رمان بسيار موجز Ùˆ مبهم است. تئوري رمان چنين آغاز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯:
«شادند آن اعصاري كه آسمان پر ستاره نقشۀ همۀ راههايي است كه بايد پيموده شوند. راههايي كه با نور ستارگان Ø±ÙˆØ´Ù†â€Ø§Ù†Ø¯. در چنين عصري همه چز نو اما آشناست، غريب اما خودي است. جهان پهناور است اما چون خانه اي مانوس است. زيرا آتشي كه در Ø±ÙˆØ Ø´Ø¹Ù„Ù‡â€ÙˆØ± است هم سرشت ستارگان است. جهان ومن،نور Ùˆ آتش، آشكارا از هم متمايزند اما براي هميشه نسبت به هم بيگانه نميâ€Ù…انند. زيرا آتش، Ø±ÙˆØ Ù†ÙˆØ± كامل است Ùˆ آتش كامل،جامۀ نور در بر دارد. از اين رو هر عمل Ø±ÙˆØ Ø¨Ø§ معني است Ùˆ در اين دوگانگي ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯ Ùˆ كامل Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ : كامل در معني Ùˆ كامل براي معني. ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯: زيرا Ø±ÙˆØ ØØªÙŠ Ù‡Ù†Ú¯Ø§Ù… عمل در درون خويش قرار دارد. ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯: زيرا عمل از خود، جدايش ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ چون به خود باز Ù…ÛŒ گردد مركزي از آن خويش ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ Ùˆ ØØµØ§Ø±ÙŠ Ø¨Ù‡ دور خود ميâ€ÙƒØ´Ø¯. Ù†ÙˆÙØ§Ù„يس ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«ÙلسÙÙ‡ واقعاً غم غربت است. ÙلسÙÙ‡ شور همه جا در خانۀ خود بودن است.»
از اين رو ÙلسÙÙ‡ به منزلۀ بينشي از زندگي يا همچون چيزي كه تعیين كنندۀ ÙØ±Ù… Ùˆ ÙØ±Ø§Ù‡Ù… آورندۀ Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´ ادبي است هميشه نشانه اي است از شكا٠ميان درون Ùˆ برون Ùˆ اختلا٠اساسي ميان من Ùˆ جهان Ùˆ ناهماهنگي Ø±ÙˆØ Ø¨Ø§ كردار.
از اين روست كه اعصار شاد ÙلسÙÙ‡ ندارند، يا به عبارت ديگر در چنين اعصاري همه ÙيلسوÙâ€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ شريك در هد٠اتوپيايي هر ÙلسÙÙ‡â€Ø§ÙŠ. زيرا مگر كار ÙلسÙÛ€ راستين رسم کردن آن نمونۀ ازلي( آرکه تیپ) نيست؟ مگر مسئلۀ جايگاه ÙØ±Ø§Ø¨Ø§Ø´ ]= ترانساندان[ جز اين است كه هر شور برخاسته از Ú˜Ø±ÙØ§ÙŠ Ø¯Ø±ÙˆÙ† را با ÙØ±Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ‡ از ازل برايش تخصيص ÙŠØ§ÙØªÙ‡ØŒ ولي از آن ناآگاه است، هماهنگ كند؛ Ùˆ نيز معلوم نمايد كه چگونه اين ÙØ±Ù…(یعنی ØÙ…اسه) بايد به آن شور جامه هاي نمادين رستگاري بپوشاند؟ هنگاميâ€ÙƒÙ‡ وضع چنين باشد شور راهي است كه خرد از پيش معين كرده است؛ راهي به سوي به ØªÙ…Ø§Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ¯ بودن. Ùˆ از جنون، پيامهايي رمزي اما كش٠شدني از نيرويي ÙØ±Ø§Ø¨Ø§Ø´ Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ù†Ø¯ كه اگر رمزشان كش٠نشود مكتوم ميâ€Ù…انند. هنوز براي Ø±ÙˆØØŒ دروني نيست زيرا هنوز برون يا ديگر بودني نيست. Ø±ÙˆØ Ø¨Ù‡ طلب ماجرا خروج ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ در ماجراها زندگي ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. اما هنوز عذاب واقعي جستن وخطر واقعي ÙŠØ§ÙØªÙ† را Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯. چنين روØÙŠ Ù‡Ø±Ú¯Ø² من خويش را بازي Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ØŒ هنوز Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ كه ممكن است من خويش را از دست بدهد. او هرگز در اين انديشه نيست كه بايد من خويش را بجويد. چنين عصري، عصر ØÙ…اسه است.
نه Ùقدان رنج است نه نا ايمني وجود كه در چنين عصري مردان Ùˆ كردارها در گرته هايي كه هم شاد است Ùˆ هم جدي به هم Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. زيرا ØÙˆØ§Ø¯Ø« بي معني Ùˆ تراژيك در جهان بيش از آن نيست كه در آغاز زمان بوده است.از اين رو ترانه هاي دلگرم كننده Ùقط بانوايي صا٠تر يا Ø®ÙØªÙ‡ تر نواخته Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. كردارها، خواستۀ دروني Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ براي عظمت داشتن، آشكار كردن خويش Ùˆ كامل بودن برآورده ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. هنگاميâ€ÙƒÙ‡ Ø±ÙˆØ Ù‡Ù†ÙˆØ² به مغاك درون خود پي نبرده است؛ مغاكي كه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ او را به سقوط وسوسه كند يا به او جرئت دهد تا بلنديهاي بي راه را در نوردد؛ Ùˆ هنگاميâ€ÙƒÙ‡ ملكوتي كه بر جهان ÙØ±Ù…ان Ù…ÙŠâ€Ø±Ø§Ù†Ø¯ وهديه هاي مجهول وغير عادلانه سرنوشت را تقسيم ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ هنوز براي بشر شناخته شده نيست؛ اما آشنا Ùˆ نزديك به اوست، مانند پدري به كودكش؛ وهر عمل Ø±ÙˆØ ØªÙ†Ù‡Ø§ جامۀ برازنده اي براي اوست؛ Ùˆ نيز هستي Ùˆ تقدير،ماجرا Ùˆ انجام، زندگي Ùˆ Ø°Ø§ØªØŒÙ…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ…ÙŠâ€ÙŠÙƒØ³Ø§Ù†â€Ø§Ù†Ø¯. زيرا آن پرسشي كه Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ù†Ø¯Û€ پاسخهاي ساختاري ØÙ…اسه Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ اين است: زندگي چگونه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ ذات گردد؟ اگر كسي تا كنون با هومر همتراز نشده يا ØØªÙŠ Ø¨Ù‡ مقام او نزديك نگشته است از آن روست كه به سخن دقيق تنها آثار او ØÙ…Ø§Ø³ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯. او، پيش از آنكه Ù¾ÙŠØ´Ø±ÙØª ذهن انسان در تاريخ اجازه دهد كه اين پرسش Ù…Ø·Ø±Ø Ø´ÙˆØ¯ØŒ پاسخ را ÙŠØ§ÙØª.
اگر مشتاق باشيم،اين خط سير Ùكري Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ به طريقي ما را در Ùهم راز جهان يوناني ياري دهد؛ جهاني كه كمال آن براي ما باور نكردني است Ùˆ شكاÙÙŠ عظيم وعبور ناپذير ما را از آن جدا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. يوناني Ùقط پاسخها را Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª نه پرسشها را، Ùقط Ø±Ø§Ù‡â€ØÙ„Ù‡Ø§ را Ù…ÙŠâ€Ø´Ù†Ø§Ø®Øª(گر Ú†Ù‡ به صورت رمزي) نه پارادوكسâ€Ù‡Ø§ را، Ùقط ÙØ±Ù…ها را در ميâ€ÙŠØ§Ùت نه Ø¢Ø´ÙØªÚ¯ÙŠÙ‡Ø§ را.او دايرۀ خلاق ÙØ±Ù…ها را در اين سوي پارادوكس رسم كرد Ùˆ هر چيز كه در زمان پارادوكسي ما بايد به ابتذال بينجامد او را به كمال راهبري ميâ€ÙƒØ±Ø¯.
هنگاميâ€ÙƒÙ‡ سخن از يونانيان است. هميشه ÙلسÙÛ€ تاريخ را با زيبايي شناسي، Ùˆ Ø±ÙˆØ§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ Ø±Ø§ با متاÙيزيك در هم Ù…ÙŠâ€Ø¢Ù…يزيم Ùˆ ميان ÙØ±Ù…هاي يوناني Ùˆ دوران خويش Ø±Ø§Ø¨Ø·Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¬Ø¹Ù„ ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ….»2
پيشتر Ú¯ÙØªÙ‡ شد كه لوكاچ، به پيروي از Ù‡Ú¯Ù„ØŒ روش تاريخگرايي را در قلمرو مقولات زيبايي شناسي به كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯. او به منتقدان ادبي Ùˆ ÙŠÙˆÙ†Ø§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù† ايراد ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ كه قياس به Ù†ÙØ³ كرده ميâ€Ù¾Ø±Ø³Ù†Ø¯ اگر خود آنها Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ†Ø¯ ايلياد Ùˆ اوديسه را خلق كنند Ú†Ù‡ رنجي ميâ€ÙƒØ´ÙŠØ¯Ù†Ø¯ØŸ آنها Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯ كه ذهنيت يوناني در عصر ØÙ…اسه Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با ذهنيت آنان بوده است. ساخت انديشۀ يوناني در عصر هومر مشابه ساخت انديشۀ جديد انسان اروپايي نبوده است. از اين رو جهان يوناني با Ùهم ما بيگانه است.
بر رويدادهاي طبيعي اصل همساني Ùˆ يكنواختي ØØ§ÙƒÙ… است. مثلاً نتايج آزمايش در مورد يك پديدۀ طبيعي خاص بايد در مسكو Ùˆ واشنگتن يكي باشند. چون قوانين طبيعت تغييرناپذيرند؛ اما همين كه وارد قلمرو امور اجتماعي Ùˆ سياسي Ùˆ تاريخي Ù…ÛŒ شويم، اصل همساني Ùˆ يكنواختي ديگر صادق نيست. بايد نسبي بودن معيارهاي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ø±Ø§ Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØª Ùˆ وابستگي آنها را به زمان Ùˆ مكان در نظر Ú¯Ø±ÙØª. همچنان كه هردر بنيانگذار واقعي تاريخگرايي ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«براي شناخت هر دوره يا قوم بايد معيارهاي خاص آن دوره يا آن قوم را كش٠كرد»، براي شناخت جهان يوناني بايد معيارهاي خاص آن را كش٠كرد، Ùˆ اين كار ÙŠ است بس دشوار. بنابراين كار مورخ از كار Ùيزيكدان به مراتب دشوارتر است Ùˆ پژوهش در علوم انساني بسيار مشكل تر از پژوهش در علوم طبيعي است. زيرا در علوم طبيعي پيشداوريهاي قوميâ€ÙƒÙ…تر دخالت ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ اما در علوم انساني راه بر پيشداوريهاي قوميâ€Ùˆ شخصي باز است. در ارزيابي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù‡Ø§ معيارهايی مطلق وجود ندارند. آنچه در ميان قوميâ€ÙŠØ§ در دوره اي ÙØ¶ÙŠÙ„ت خوانده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ Ú†Ù‡ بسا در نظر قوم ديگر يا دوره اي ديگر رذيلت باشد.
لوكاچ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ØŒ ØÙ…اسه به اين پرسش كه زندگي چگونه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ ذات شود؟ پاسخ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. اما پرسش پس از پاسخ Ùˆ وقتي Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯ كه ذات از زندگي جدا شده بود؛ یعنی هنگامی Ú©Ù‡ جهان همساز Ùˆ بسامان عصر ØÙ…اسي از ميان Ø±ÙØªÙ‡ بود. بنابراين عصر تراژدي آغاز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. تراژدي ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯ تا به اين پرسش كه ذات چگونه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ زنده شود؟ پاسخ دهد. ذات ناب در قهرمان تراژيك، كه با Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´ خود،من خويش را ميâ€â€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ ونيز در ÙØ±Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ‡ سرنوشت پيدا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ ØÙŠØ§Øª دوباره ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯. زندگي عادي در برابر ذات ناب رنگ Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø§Ø²Ø¯ Ùˆ به قلمرو نبودن رانده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.
اما قهرمان تراژيك شكست Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ±Ø¯ Ùˆ ذات ناب كه كاملاً از زندگي جدا شده است، واقعيت ÙØ±Ø§Ø¨Ø§Ø´(= ترانساندان) Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اكنون عصر ÙلسÙÙ‡ آغاز ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯.
ÙلسÙه، سرنوشت تراژيك را به منزلۀ بي رØÙ…ÙŠâ€Ùˆ خودسري بي معناي امر تجربي، Ùˆ شور قهرمان را به منزله دلبستگي او به امور دنيوي، Ùˆ كمال او را به مثابۀ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠØª موجودممكن الوجود تبيين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. پاسخ تراژدي به مسئلۀ زندگي Ùˆ ذات، ديگر طبيعي Ùˆ بديهي نميâ€Ù†Ù…ايد بلكه به منزلۀ معجزه شناخته Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. لوكاچ ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«قهرمان تراژيك جاي انسان زندۀ هومر را ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒØ§Ùˆ را تبيين ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ تغيير شكل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. زيرا دقيقاً او مشعل تقريباً خاموش را از دست انسان هومري Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ آن را دوباره Ø¨Ø±Ø§ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ‡ است. انسان نو اÙلاطون، يعني انسان ÙØ±Ø²Ø§Ù†Ù‡ØŒ با قوۀ شناخت ÙØ¹Ø§Ù„ خود Ùˆ بينش ذات Ø¢ÙØ±ÙŠÙ† خويش، نه تنها نقاب از چهره قهرمان تراژيك بر ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒ بلكه تاريكي Ù…Ø®Ø§Ø·Ø±Ù‡â€Ø¢Ù…يزي را كه او مغلوب كرده بود، روشن ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. انسان ÙØ±Ø²Ø§Ù†Û€ اÙلاطون با ÙØ±Ø§ØªØ± Ø±ÙØªÙ† از قهرمان تراژيك، او را تغيير شكل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. اين انسان ÙØ±Ø²Ø§Ù†Ù‡ آخرين نوع انسان Ùˆ جهان او آخرين ساخت زندگي پارادیمی ( Paradigmatic) بود كه Ø±ÙˆØ ÙŠÙˆÙ†Ø§Ù†ÙŠ Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯.
بنابراين چيزي به نام زيبايي شناسي يوناني وجود ندارد، زيرا متاÙيزيك بر هر امر زيبايي شناختی پيشي Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود. در يونان ميان تاريخ Ùˆ ÙلسÙÛ€ تاريخ نيز ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ù†ÙŠØ³Øª. چون يونانيان درخود تاريخ Ùˆ از ميان همۀ مراØÙ„ آن سير Ù…ÛŒ كردند. مراØÙ„ÙŠ كه به طور از پيشي بر ÙØ±Ù…هاي بزرگ ØÙ…اسه Ùˆ تراژدي Ùˆ ÙلسÙÙ‡ منطبق بودند. تاريخ وهنر آنان زيبايي شناسي متاÙيزيكي- تكويني، Ùˆ Ù¾ÙŠØ´Ø±ÙØª ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ø¢Ù†Ø§Ù† ÙلسÙÛ€ تاريخ بود.»3
البته آنچه لوكاچ دربارۀ عصر ØÙ…اسه ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ØŒ توصي٠آنچه واقعاً در عصر هومر وجود داشته است نيست، بلكه ارائه تيپ Ø§ÙŠØ¯Ù‡â€Ø¢Ù„ – به آن معنايي كه در Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡â€Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ Ù…Ø§ÙƒØ³ وبر به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯- از عصر ØÙ…اسه است. اما در سخنان لوكاچ چيزي بيش از اين وجود دارد. سخنان او سراسر Ù…Ø¯Ø Ùˆ ستايش عصر ØÙ…اسه است. لوكاچ خود معتر٠است كه به هنگام نوشتن تئوري رمان Ùˆ تاريخ Ùˆ آگاهي طبقاتي ØªØØª تاثير ژرژ سورل ÙÙŠÙ„Ø³ÙˆÙ ÙØ±Ø§Ù†Ø³ÙˆÙŠ Ø¨ÙˆØ¯Ù‡ است. ژرژ سورل هم ماركسيست بود هم ÙØ§Ø´ÙŠØ³ØªØŒ ØØªÙŠ Ø¯Ø± ØØ²Ø¨ ÙØ§Ø´ÙŠØ³Øª ايتاليا ÙØ±Ø§ÙƒØ³ÙŠÙˆÙ† سورلي بود. سورل مانند هر رمانتيكي(Ú†Ù‡ ماركسيست Ùˆ Ú†Ù‡ مرتجع ÙØ§Ø´ÙŠØ³Øª) عاطÙÙ‡ Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³ را از خرد، شعر Ùˆ اسطوره را از علم، شهود را از تØÙ„يل عقلي، دوران گذشته را از دوران كنوني، جامعۀ ابتدايي را از جامعه مدرن، بدوي گرايي را از مدرنيسم، Ùˆ قبيلهâ€Ú¯Ø±ÙˆÙŠ Ø±Ø§ از جهان گروي برتر Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª. لوكاچ نيز عصر اساطير را Ù…ÙŠâ€Ø³ØªØ§ÙŠØ¯ Ùˆ عصر ÙلسÙÙ‡ وعلم را تØÙ‚ير ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. او همچون ماركس معتقد است كه چون علم از جهان Ø§ÙØ³ÙˆÙ† زدايي كرده،انسان با خود وبا جهان بيگانه شده است. شايد لوكاچ انتظار داشته است كه با پيروزي ماركسيسم Ùˆ استقرار كمونيسم،عصر ØÙ…اسه باز گردد Ùˆ از خود بيگانگي Ø±ÙØ¹ شود. شايد او ماركس را هومر عصر جديد Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ‡ است، با اين ØªÙØ§ÙˆØª كه هومر پاسخ را پيش از Ø·Ø±Ø Ù¾Ø±Ø³Ø´(زندگي چگونه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ ذات شود؟) ارائه داد؛ اما ماركس پاسخ را پس از پرسش.
نكتۀ بسيار مهميâ€ÙƒÙ‡ بايد در اينجا Ú¯ÙØª اين است كه بهشت سياسي از دست Ø±ÙØªÙ‡ براي Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ نيز الگوي ماركس براي ساختن جامعۀ كمونيستي همين جامعۀ يوناني عصر اساطير است.
لوكاچ در ÙØµÙ„ يكم كتاب تئوري رمان سير ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ غرب را از سپیده دم آن در يونان تا عصر نو دنبال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ تطور آن را باز ميâ€Ù†Ù…ايد. از اين رو ÙØµÙ„ يكم كتاب بسيار ÙØ´Ø±Ø¯Ù‡ Ùˆ Ùهم آن دشوار است. به اعتقاد او پس از آنكه ÙلسÙÛ€ يوناني پابه عرصۀ وجود گذاشت، ÙØ±ÙˆÙ¾Ø§Ø´ÙŠ Ø¬Ù‡Ø§Ù† همساز Ùˆ بسامان يوناني تسريع شد. سپس شخصيتهاي اساطيري يوناني با شخصيتهاي اساطيري اقوام خاور نزديك آميخته شدند؛ Ùˆ از اين طريق زيبايي شناسي يوناني مجدداً به متاÙيزيك Ùˆ دولتشهر يوناني به كليسا مبدل شد. Ùˆ بدين ترتيب در قرون وسطي دوباره جهاني بسامان Ùˆ همساز، اما از Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¯ÙŠÚ¯Ø±ØŒ ايجاد گرديد.
همچنان كه Ú¯ÙØªÙ‡ شد،لوكاچ بر اثر پيروي از روش تاريخگرايي هگل،مانند او به اين نتيجه رسيد كه تنها آثار هومر يعني ايلياد Ùˆ اوديسه آثار ØÙ…Ø§Ø³ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯. شايد در اينجا بي مورد نباشد كه بدانيم Ù‡Ú¯Ù„ØŒ بر اساس ÙلسÙÛ€ زيبايي شناسي خويش، درباره شاهنامۀ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÙŠ4 به Ú†Ù‡ نظري دست ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ اين نظر بيش از يك صد Ùˆ شصت سال پيش اظهار شده است. Ù‡Ú¯Ù„ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«شعر ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø¯Ø± دورۀ تمدن جديد ايران، يعني زماني كه اسلام زبان ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ùˆ قوم ايراني را دگرگون كرده بود، به بار نشست.اما درست در آغاز اين زيباترين دورۀ Ø´ÙƒÙˆÙØ§ÙŠÙŠ Ø´Ø¹Ø± ÙØ§Ø±Ø³ÙŠØŒ با شعر ØÙ…اسي روبه رو Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙŠÙ… كه لااقل در موضوع خود، ما را به گذشتهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¯ÙˆØ±ØŒ به زمان اساطير Ùˆ Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ها Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯ Ùˆ از اعصار قهرماني تا آخرين روزهاي ساسانيان سخن ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯. اين اثر جامع كه از باستان نامه Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شده اثر ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ باغبان زاده طوسي است.5
اما Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† اشعار شاهنامه را ØÙ…اسي به معناي اخص دانست. زيرا در مركز آنها عملي ÙØ±Ø¯ÙŠ ÙƒÙ‡ خود Ù…ØØµÙˆØ± باشد وجود ندارد.6 در شاهنامه با سير قرون، هيچ آداب Ùˆ رسوم ثابت] Ùˆ مشخصي[ Ú†Ù‡ از Ù„ØØ§Ø¸ زماني Ùˆ Ú†Ù‡ از Ù„ØØ§Ø¸ مكاني نشان داده Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯Ø› بويژه كهنترين شخصيتهاي اساطيري Ùˆ سنتهاي Ø¢Ø´ÙØªÙ‡ Ùˆ در هم ريخته، در جهان خيالي]سايه وار[ به نوسان در Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠÙ†Ø¯. شخصيتهاي اساطيري چنان مبهم بيان Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ÙƒÙ‡ اغلب Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†ÙŠÙ… آيا با Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ رو به رو هستيم يا با كل طوايÙ. ولي از سوي ديگر شخصيتهاي تاريخي واقعي نيز ظاهر Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÙŠ Ø¨Ù‡ عنوان يك شاعر مسلمان، آزادي بيشتري در بررسي Ùˆ گزينش منابع داشته Ùˆ دقيقاً همين آزادي سبب شده است تا تصاويري كه از Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ Ù…ÙŠâ€Ø¢Ùريند انسجام Ùˆ استØÙƒØ§Ù… قهرمانان Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ هاي عربي را نداشته باشند. Ùˆ چون ميان شاعر وجهان ناپديد شدۀ ØÙ…اسی ØŒ زماني بسيار دراز سپري شده، آن هواي تازه اي كه وجودش براي زندگي بي واسطۀØÙ…اسۀ ملي مطلقًا ضروري است، در شاهنامه وجود ندارد.»7
این نکته را در آغاز بگوییم Ú©Ù‡ ژانر های ادبی شرقی منطبق با ژانر های ادبی غربی نیستند.بیاییم بر سر ایراد Ù‡Ú¯Ù„ به ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ùˆ شاهنامه. شايد منظور Ù‡Ú¯Ù„ اين باشد كه مثلاً رستم قهرمان اصلي شاهنامه در خلا قرار دارد. زيرا از نوع اعتقادات او،خدا يا خداياني كه ميâ€Ù¾Ø±Ø³ØªÙŠØ¯Ù‡ Ùˆ مناسكي كه انجام Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø¯Ù‡ Ùˆ قربانيهايي كه ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است سخني در ميان نيست؛ Ùˆ اگر هم باشد بسيار اندك Ùˆ ØªØØ±ÙŠÙ شده است. يونان شناسان از طريق مطالعه دقيق ايلياد Ùˆ اوديسه ساخت انديشۀ يوناني Ùˆ بويژه ساخت انديشۀ اسطوره اي Ùˆ اعتقادات ديني Ùˆ مناسك يوناني را Ø¨Ø§Ø²Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†ÙŠ Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. چون همۀ جنبه هاي زندگي يوناني در سپيده دم تاريخ در ايلياد Ùˆ اوديسه انعكاس ÙŠØ§ÙØªÙ‡ اند. اما ساخت انديشۀ ايراني در سپيده دم تاريخ در شاهنامه منعكس نشده است.همچنان Ú©Ù‡ لوکاچ Ù…ÛŒ گوید در عصر ØÙ…اسه خدایان Ùˆ آدمیان با هم آمیزش دارند ØŒ در ایلیاد خدایان با آدمیان ØØªÛŒ آمیزش جنسی دارند Ùˆ قهرمانان، انسان –خدا هستند.نمونۀ بارز انسان-خدا را در اعتقاد مسیØÛŒØ§Ù† Ù…ÛŒ توان دیدکه معتقدند عیسی پسر خدا است. اما چنین چیزی در شاهنامه به طور آشکار مشهود نیست.زیرا یکتا پرستی ØØ§Ú©Ù… اجازۀ بیان چنین مطلبی را نمی داده است.ولی چنانچه میان خطوط شاهنامه را به دقت بخوانیم شاید بتوان چنین استنباطی کرد. در اینجا به اختصار به بررسی اسطورۀ سیاوش Ù…ÛŒ پردازیم. البته هر اسطوره ای از لایه های مختل٠تشکیل شده است Ú©Ù‡ هر کدام در دوره ای Ùˆ یا درمنطقۀجغراÙیایی دیگری به روایت اولیه Ø§ÙØ²ÙˆØ¯Ù‡ شده یا ØªØØ±ÛŒÙ هایی در آن صورت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است Ùˆ پرداختن به این لایه ها در اینجا مقدور نیست. مادر سیاوش Ùˆ مادر زال Ùˆ مادر اسÙندیار، به Ø§ØØªÙ…ال قوی، الهه یا پری هستندو به همین دلیل هم بسیار مبهم معرÙÛŒ Ù…ÛŒ شوند. بنابر این Ù‹ زال ØŒ رستم ،سیاوش ØŒ کیخسرو Ùˆ اسÙندیار انسان-خدا هستند. شاهنامه معمولاً وقتی مادر قهرمانی، پری یا الهه است او را خارجی معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کند. مثلاً مادر سیاوش را تورانی Ù…ÛŒ داند. او را طوس Ùˆ گیو در بیشه پیدا Ù…ÛŒ کنند وپیش کیکاوس Ù…ÛŒ آورند.در اینجا شاهنامه ØªÙ„ÙˆÛŒØØ§Ù‹ مادر سیاوش را با بیشه ارتباط Ù…ÛŒ دهد. پس مادر سیاوش Ù…ÛŒ تواند الهۀ بیشه Ùˆ درخت باشد.Ùˆ گویا از قربانگاه گریخته است. اما خود سیاوش نیز مبهم معرÙÛŒ Ù…ÛŒ شود.آیا او به عنوان توطئه گر به قتل Ù…ÛŒ رسد؟ پس چرا در طشت طلا سرش را Ù…ÛŒ برند؟آیا سیاوش میر نوروزی است؟یا خدای درخت است؟جیمز ÙØ±ÛŒØ²Ø± در کتاب شاخۀ زرین بخش ششم:«بز بلاگردان» (ØµÙØØ§Øª423-412) Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ عیسی بن مریم ØŒ به Ø§ØØªÙ…ال قوی، به عنوان میر نوروزی مصلوب شد. رسم کشتن میر نوروزی از ایران به میان یهودیان Ø±ÙØªÙ‡ بود. تاجی از خوار Ú©Ù‡ بر سرعیسی گذاشته بودند نماد تاج واقعی بود وچند روزی Ú©Ù‡ عیسی بن مریم طلا ÙØ±ÙˆØ´ÛŒ ها را به هم Ù…ÛŒ زد به خاطر این بودکه او شاه بود Ùˆ آزادبود Ú©Ù‡ در آن چند روز(معمولاًبین پنج روز تا Ù‡ÙØª روز) هر کاری Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهد بکند. در پایان این مدت میر نوروزی را در اسراییل مصلوب Ù…ÛŒ کردند.آیا سیاوش نیز در این مقام قربانی Ù…ÛŒ شود؟
چون ازشهرو زلشکر اندر گذشت
کشانش ببردند بسته به دشت
ز گرسیوز آن خنجر آبگون
گروی زره بستد از بهر خون
یعنی این خنجر، خنجر مخصوصی است. Ø§ØØªÙ…الاً خنجر مقدس برای بریدن سر قربانی بوده است.
پیاده همی برد مویش کشان
چو آمد بدان جایگاه نشان
Ú©Ù‡ آن روز اÙکنده بودند تیر
سیاوش و گرسیوز شیر گیر
Ú†Ùˆ پیش نشانه ÙØ±Ø§Ø² آمد اوی
گروی زره آن بد زشت خوی
Ú†Ù‡ نشانه ای؟آیا منظور قربانگاه است؟آیا سیاوش با گرسیوز تا آخر Ù„ØØ¸Ù‡ مشغول شکار بوده است؟در این صورت، مجرم شناخته نمی شده است بلکه بر عکس، شخص مقدسی به ØØ³Ø§Ø¨ Ù…ÛŒ آمده است.
بیÙکند پیل ژیان را به خاک
نه شرم آمدش زان سپهبد نه باک
Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ مراسم ومناسک قربانی کردن را درک نمی کند واظهار نظرش کاملاً گمراه کننده وبی مورد است.چون ÙØ§ØµÙ„Û€ زمانی میان ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ باعصر اساطیر بسیار طولانی است ذهنیت ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ دیگر ØŒ ذهنیت عصر ØÙ…اسه نیست.در هیچ نوع ژانر ادبی دیگری جز ØÙ…اسه میان اسطوره وشعرچنین پیوند تنگاتنگی وجود ندارد.ولی به خاطر ÙØ§ØµÙ„Û€ زمانی، ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ شعایر Ùˆ مناسک کهن دینی را درک نمی کند. ذهنیت ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ سیاسی است Ùˆ همه چیز را دسیسه Ùˆ توطئۀ درباریان Ù…ÛŒ داند.گویی در ذهنیت او، مناسک Ùˆ مراسم دینی جایی ندارند .Ùˆ این نقص بزرگ،از اعتبار ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ به عنوان یک شاعر ØÙ…اسی Ù…ÛŒ کاهد.
یکی طشت بنهادزرین برش
به خنجر جدا کرد از تن سرش
آیا سر مجرم را در طشت طلا Ù…ÛŒ برند؟ آیا نمی توان نتیجه Ú¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ سیاوش را در مقام موجودی مقدس Ùˆ در مراسم دینی ویژه ای قربانی Ù…ÛŒ کنند؟
بجایی Ú©Ù‡ ÙØ±Ù…وده بد، طشت خون
گروی زره برد و کردش نگون
به ÙØ±Ù…ان Ú©ÛŒ ؟معلوم نیست! شاید منظور رسم است! آیا خون سیاوش برای تدهین صØÙ† قربانگاه به کار Ù…ÛŒ رود؟یا اگر او، مانند مادرش Ú©Ù‡ الهۀ درخت بود، ایزددرخت (در اساطیر هندو اروپایی)ویا ایزد گیاه (در اساطیر بین النهرین) است باید خونش برای رویش درختان یا گیاهان بر زمین ریخته شود؟گر Ú†Ù‡ دو بیت زیر را Ø§Ù„ØØ§Ù‚ÛŒ Ù…ÛŒ دانند ولی اطلاعات بهتری Ù…ÛŒ دهند تا ابیات اصلی شاهنامه:
بساعت گیاهی بر آمد ز خون
بدانجاکه آن طشت کردش نگون
گیا را دهم من کنونت نشان
که خوانی همی خون اسیاوشان
به Ø§ØØªÙ…ال قوی سیاوش ایزد رویش گیاهان ،مانند تموز، آدونیس وامثالهم بوده است ومراسم سوگ سیاوش Ú©Ù‡ در ایران Ùˆ آسیای میانه بر گزار Ù…ÛŒ شده نیز موید همین موضوع است. اما ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ درک روشنی از این آیین نداشته است؛بنا بر این ایراد Ù‡Ú¯Ù„ به شاهنامه موجه است.
اگر در اينجا ØªÙØ§ÙˆØª ساخت انديشۀ قوم ايراني با قوم يوناني يعني ØªÙØ§ÙˆØª ساخت انديشۀ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÙŠ Ø¨Ø§ هومر را کنار بگذاریم Ù…ÛŒ توان Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ ایلیاد Ùˆ ادیسه ØÙ…اسه های یک قوم پیروزند Ùˆ شاهنامه ØÙ…اسۀ يك قوم مغلوب Ùˆ شكست خورده است.شاهنامه در زمان سلطان Ù…ØÙ…ود غزنوی، Ú©Ù‡ از ترکان زرد پوست آسیای میانه Ùˆ سر سپردۀ خلیÙÛ€ عباسی بود، سروده شد یعنی در زمانی Ú©Ù‡ ایرانی زیر یوغ اعراب Ùˆ ترکان آسیای میانه بود. ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ یگانه شاعر ایرانی است Ú©Ù‡ Ø¨ØØ±Ø§Ù† هویت ایرانی را در Ù…ÛŒ یابد Ùˆ آن را بیان Ù…ÛŒ کند؛امادر اینجا نیز مسئله را Ùقط از Ù„ØØ§Ø¸ نژادی Ù…ÛŒ بیند نه از Ù„ØØ§Ø¸ ذهنیت!Ùیعنی ایرانی Ù…ÛŒ تواند از Ù„ØØ§Ø¸ ذهنی عرب شود وزبان ترکی را بپذیرد ولی از Ù„ØØ§Ø¸ نژادی تغییر چندانی نکند.
از ایران و از ترک واز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک ونه تازی بود
سخن ها به کردار بازی بود
نكتۀ ديگر اينكه شاهنامه در زماني سروده شد كه يكتاپرستي ØØ§ÙƒÙ… شده Ùˆ شرك از ميان Ø±ÙØªÙ‡ بود Ùˆ ØØªÙŠ ÙلسÙÛ€ يوناني نيز به ايران آمده بود. بنابراين نگاه ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÙŠ Ø¨Ù‡ جهان ديگر Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³Øª مانند نگاه هومر باشد، Ùˆ ØØ§Ù„ Ùˆ هواي شاهنامه نيز Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³Øª مانند ØØ§Ù„ وهواي ايلياد واوديسه باشد.ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ بیشتر یک شاعر سیاسی است تا یک شاعر ØÙ…اسی Ùˆ به قول امروزی ها او یک شاعر متعهد است Ú©Ù‡ برای ØÙظ زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ù…ÛŒ کوشد:
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پانوشت ها:
Georg Lukacs ,Die Theorie des Romans (Luchterhand,1971),S.114
و مشخصات انگلیسی آن :
Georg Lukacs ,The Theory of the Novel (tr.by A.Bostock,Merlin Press , London,1974),P.128.
2-تئوری رمان ،متن آلمانی ØµÙØØ§Øª23 -21 ،و ترجمۀ انگلیسی آن ØµÙØØ§Øª 31 -29
3- تئوری رمان ،متن آلمانی ØµÙØÛ€28 ،و ترجمۀ انگلیسی آن ØµÙØÛ€ 38.
4-Ù‡Ú¯Ù„ ترجمۀ آلمانی شاهنامه را Ú©Ù‡ به توسط یوهان Ùون گورز صورت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بوده در اختیار داشته است.
5-مترجم انگلیسی کتاب زیبایی شناسی Ù‡Ú¯Ù„ در پانوشت این جمله با استناد به کتاب آربری:ادبیات کلاسیک ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ù…ÛŒ نویسد Ú©Ù‡ نه باستان نامه بلکه شاهنامۀ منثور ابو منصور منبع ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ برای سرودن شاهنامه بوده Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ نه باغبان زاده بلکه دهقان زاده بوده است.
6-مانند خشم آشیل در ایلیاد یا باز گشت اولیس به زاد بوم خود در اودیسه.م
7-G. W. Hegel , Werke ,(Suhrkamp Verlag ,1970 ) Bd. 15 , S. 325-95.
و ترجمۀ انگلیسی آن با مشخصات زیر :
G. W. Hegel ,Aesthetics ( Translated by T. M. Knox , Oxford U. P. ,1975) pp.1040-90
پایان