مختصري از ÙلسÙÙ‡ هنر ارنست كاسيرر----یداله موقن
مختصري از ÙلسÙÙ‡ هنر ارنست كاسيرر

يادداشت مترجم
هنر Ùˆ ادبيات در نوشتهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ø±Ù†Ø³Øª كاسيرر اعتباري بسزا دارند.او در چهار اثر خود به طور گسترده به بررسي نظريات زيبايي شناسي Ùˆ به مطالعۀ هولدرلين، لسينگ، شيلر،كلايست Ùˆ گوته پرداخته است. او در ÙلسÙÛ€ روشنگري(ترجمه يدالله موقن،تهران،انتشارات Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ±ØŒÚ†Ø§Ù¾ دوم،1382) Ù…ÙØµÙ„ترين ÙØµÙ„ كتاب را
به «مسائل اساسي زيبایی شناسي»(ØµÙØØ§Øª529-419) اختصاص داده كه در واقع تاريخ رشد سيستماتيك زيبايي شناسي ÙلسÙÙŠ است. در اثر ديگر خويش رساله اي در بارۀ بشر، ÙØµÙ„ÙŠ را به هنر تخصيص داده است؛ Ùˆ به همين دليل از بيست Ùˆ سه مقاله اي كه منتقدان درباره آراي كاسيرر در كتاب ÙلسÙÛ€ ارنست كاسيرر1 Ù†Ú¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ سه مقاله (جمعاً در ØØ¯ÙˆØ¯ هشتاد ØµÙØÙ‡) مربوط به Ø´Ø±Ø Ùˆ نقد نظريات او در هنر Ùˆ نقد ادبي است.
كاسيرر بر آن بودكه در ÙلسÙۀصورتهاي سمبليك به هنر نيز مانند زبان، اسطوره Ùˆ علم،كتابي مستقل تخصيص دهد كه Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ موÙÙ‚ به انجام آن نشد؛ Ùˆ گويا آخرين اثري كه قصد داشته بنويسد دربارۀ شكسپير بوده است.بنابراين Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠÙ… كه هنر Ø¯Ø±â€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Û€ كاسيرر مقاميâ€ÙˆØ§Ù„ا دارد.
روش كاسيرر در بررسي هنر،همانند روش منتقد،روان شناس يا هنرمند نيست بلكه ØµØ±ÙØ§Ù‹ ÙلسÙÙŠ است. او هنر را مانند زبان،اسطوره، دين Ùˆ علم در قلمرو Ø±ÙˆØ Ù‚Ø±Ø§Ø± Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ واستقلال آن را از ديگر قلمروهاي آن تصديق Ùˆ تائيد ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.
كاسيرر منشا هنر ØªØ¬Ø³Ù…ÙŠâ€Ø±Ø§ با تØÙˆÙ„ در درك ØÙŠØ§Øª پس از مرگ مرتبط Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯.او Ø´Ø±Ø Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه چگونه مصريان، Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ØŒ در سير به سوي سرنوشت جاودان خود،نخست با ØÙظ خانۀ ميراي او يعني كالبد، ميâ€Ù¾Ø±ÙˆØ±Ø§Ù†Ø¯Ù†Ø¯Ø› Ùˆ بدين منظور جسد را موميایي ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯. بعداً براي تضمين بقاي انسان پس از مرگ راه ديگري كش٠شد. بدين معني كه جز جسد موميايي، مجسمۀ شخص مرده را نيز Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø®ØªÙ†Ø¯Ø› Ùˆ بدين ترتيب هنر تجسميâ€Ù¾Ø¯ÙŠØ¯ آمد.
مطلب زیر ترجمۀ Ú†Ù†Ø¯ØµÙØÙ‡ از كتاب
John Micheal Krois , Cassirer: Symbolic Forms and History , New Haven: Yale University Press, 1987 pp.131-34
است كه به طور موجز ÙلسÙÛ€ هنر كاسيرر را به زباني ساده بيان كرده است.
ØØ±ÙˆÙ انگليسي آمده در متن،مخÙ٠نام كتابهاي زيرند:
EM= An Essay on Man, New Haven, Yale University Press,1944.
LH= The Logic of Humanities, New Haven, Yale University Press, 1961.
RPE= The Platonic Renaissance in England , 1932.
PSF = Philosophie der Symbolischen Formen 3bde.[1923-29]
SF/ST= Substance and Function[1910]/Einsteins Theory of Relativity[1921] English Translation,1923.
SMC=Symbol , Myth , and Culture: Essays and Leatures of Emest Cassirer(1935-1945)
Ed.by D.P.Verene, New Haven , Yale University Press,1979.
STS=Symbol , Technik , Sprache : Aufsatze aus den Jahren , (1927-1933)ed.by E.W.orth J.M.Krois , Hamburg . Felix Meier Verlag 1985.
1-The Philosiphy of Ernst Cassirer(ed. by P. A. Schilpp ) 1949.
جان مايكل كرويز
ترجمۀ یدالله موقن
هنرمند مانند مورخ، ÙØ±Ù…هاي Ø§ÙŠØ¯Ù‡â€Ø¢Ù„ را به ما عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. ÙØ±Ù… هنري گرچه ØµØ±ÙØ§Ù‹ زيبايي شناختي است، با اين وص٠امري است مربوط به شناخت؛ زيرا هنر، ÙØ±Ù… سمبليك است. كاسيرر پيش از موريس، لانگر Ùˆ گودمن اين برنهاد]تز[ را كه آثار هنري Ø³Ù…Ø¨Ù„â€Ø§Ù†Ø¯ پروراند. او Ù…Ø¯Ø§ÙØ¹ هنر براي هنر نيست Ùˆ بر اين باور است كه هنر امري ضروري براي دستيابي به جهان Ùˆ راهي براي Ùهم واقعيت است. در يك قطب،هنرمند Ùˆ بويژه غزلسرا يا آهنگساز قرار دارد كه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بينش Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³ اسطوره اي را اØÙŠØ§ كند(EM,154-156/SMS,188)Ø› Ùˆ در قطب ديگر،هنر Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ طبيعتگرايانه Ùˆ ØØªÙŠÂ«ÙˆØ§Ù‚عگرايانه»تر از يك گزارش Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø§Ø´Ø¯. كاسيرر چنين Ø±Ø¦Ø§Ù„ÙŠØ³Ù…ÙŠâ€Ø±Ø§ بويژه در اثر كميك Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯.«شايد ما هرگز به جهان انساني خود، نزديكتر از انچه د رآثار يك نويسنده بزرگ كميك هستيم، نباشيم.» مثلاً در دن كيشوت اثر سر وانتس يا تريسترام شاندي اثر استرن يا يادداشتهاي پيك Ùˆ يك اثر ديكنز. ما در اين آثار ريزترين جزئيات را مشاهده ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… Ùˆ تنگي، تهي بودن Ùˆ ØÙ…اقتهاي اين جهان را در ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. ما در اين جهان Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ زندگي ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… اما ديگر زنداني آن نيستيم. خصلت زنگ خاطرزدايي اثر كميك همين است. در اثر كميك اشيا Ùˆ رويدادها ثقل مادي خود را Ø±ÙØªÙ‡ Ø±ÙØªÙ‡ از دست Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. طعنه در خنده Ù…ØÙˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯Ø› Ùˆ خنده، رهايي است(EM,150) هنر، آگاهي ما را ارتقا Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯ Ùˆ ما را در وضع جديدي قرار Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. عواطÙÙŠ كه در تجربۀ عادي ما برانگيخته Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ به هنگام مطالعه(يا ديدن Ùˆ شنيدن) آثار هنري پديد Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ØŒ در غير اين صورت چگونه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³ØªÙŠÙ… در برابر ÙØ´Ø§Ø±Ù‡Ø§ØŒ ستمها Ùˆ بيرØÙ…ÙŠâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ در يك نمايشنامه سوÙوكلس يا شكسپير نشان داده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ تاب بياوريم؟(EM,149)ØŒ با اين همه اين سخن بدین معني نيست كه هنر ما را با امور خيالي ÙØ±ÙŠØ¨ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. هنر ما را با جهاني از تصاوير آشنا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه از طريق آنها Ú†Ø´Ù…â€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ Ø§Ø² جهاني كه معمولاً در آن به سر ميâ€â€Ø¨Ø±ÙŠÙ… Ùˆ نيز منظري Ø§Ø²â€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ ها وعواطÙÙŠ كه معمولا داريم در برابر ما ميâ€Ú¯Ø³ØªØ±Ø§Ù†Ø¯. اگر اثر هنري درخشان باشد پس از خواندن (يا ديدن Ùˆ شنيدن) آن Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… زندگي را مانند پيش بنگريم. زيرا هنر اÙÙ‚ ديد ما را گسترش Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ ما، جهان وجاي خود رادر آن به گونه اي ديگر ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. در هنر گويي«جهان به شيوه هاي تازه اي رخ مي گشایند»(LH,83) ØØªÙŠ Ù‡Ù†Ú¯Ø§Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ‡ اثري هنري به توصي٠تاريخي، مانند شعر ØÙ…اسي،نزديك باشد، باز هم چيزي بيش از زنده كردن Ù…ØÙوظات ذهني ماست. هد٠گزارش تاريخي در وهلۀ نخست اين است كه شرØÙŠ Ø¯Ù‚ÙŠÙ‚ به ترتيب تاريخي از رويدادهاي واقعي ارائه دهد، اما اثر ØÙ…اسي، Â«Ú†Ø´Ù…â€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ Ø§Ø² جهان در برابر ديدگان ما ميâ€Ú¯Ø³ØªØ±Ø§Ù†Ø¯ كه از طريق آن Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… تماميت رويدادها وكل جهان انساني را در پرتوي تازه ببينيم»(LH,83)
اما چگونه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† درباره هنر از ديدگاه هنجار«ØÙ‚يقت» سخن Ú¯ÙØªØŸ كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«هر غزلسراي بزرگي به ما شناختي از Ø§ØØ³Ø§Ø³ÙŠ ØªØ§Ø²Ù‡ نسبت به جهان ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯... شناختي كه Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را در قالب Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… انتزاعي درك كرد... ما از آن رو به هنر مديونيم كه در آثارش به ما اجازه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ آنچه را عيني است Ø§ØØ³Ø§Ø³ كنيم Ùˆ بشناسيم؛ بدين معني كه هنر همه Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´Ù‡Ø§ÙŠ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ خود را با ملموس بودن ÙˆÙØ±Ø¯ÙŠØªÙŠ ÙƒÙ‡ سرشار از ØÙŠØ§ØªÙŠ Ø¨Ø±Ø®ÙˆØ±Ø¯Ø§Ø± از قوت Ùˆ شدت است به ما ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯Â»(LH,58).
اين خصلت هنر، قطب مقابل خصلت شناخت Ùيزيك مدرن است كه از ويژگيهاي ملموس ÙˆÙØ±Ø¯ÙŠ Ù…Ø¨Ø±Ø§Ø³ØªØ› Ùˆ جهان را از «ديدگاه هيچ ÙØ±Ø¯ خاصي» توصي٠نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ (PSF,3.559) Ùيزيك مدرن، سمبليسم دلالت Ù…ØØ¶ است؛ Ùˆ هيچ Ø±Ø§Ø¨Ø·Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø§ تجربۀ ØØ³ÙŠ Ø¨ÙŠ واسطۀ ما ندارد، در ØØ§Ù„ÙŠ كه سمبلهاي هنر از Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ ØØ³ÙŠ Ùˆ بياني جدايي ناپذيرند. اما آثار هنري مانند سمبليسم بيان كننده در ØØ§Ù„ات چهره يا در ادراك Ùيزيولوژيكي خواص اجسام، ØµØ±ÙØ§Ù‹ بازنمايي كننده نيستند. اثر هنري نوعي تصوير است اما از گونه اي خاص. كاسيرر برخلا٠كروچه استدلال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه هنر، بيان ساده وخالص نيست. هنرمند Ùقط عواط٠خويش را بيان نميâ€ÙƒÙ†Ø¯(SMC,157). Ù‡Ù†Ø±ØŒØªÙØ³ÙŠØ±ÙŠ Ø§Ø² واقعيت است؛ گشودن جهاني نو به روي ماست. هنرمند در واقعيت عادي تجربي يا در اشياي دور Ùˆ بر خود باقي نميâ€Ù…اند ولي از جهان هم روي بر Ù†Ù…ÙŠâ€ØªØ§Ø¨Ø¯ تا به درون خويش خزد Ùˆ به Ø§ØØ³Ø§Ø³Ù‡Ø§ÙŠ Ø´Ø®ØµÙŠ خود پناه برد. در هنر واسطه اي هست كه موجب Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ تاثرات، ÙØ±Ù… عيني بگيرند. اما اثر هنري كه هنرمند Ù…ÙŠâ€Ø¢Ùريند از طريق كار كردن با يك واسطۀ تنها خلق Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ نتيجه به منزلۀ «زيبا» شناخته نميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. كاسيرر متذكر Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ اگر شخصي در نامه اي عاشقانه در بيان عواط٠خويش موÙÙ‚ گردد، اين امر او را هنرمند نميâ€ÙƒÙ†Ø¯. نويسنده در مقام هنرمند بايد چيزي بيش از ÙØ±Ù… بخشيدن به Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª خود انجام دهد. او بايد از ميان بيانهاي بالقوۀ بي شمار زيبايي شناختي، ÙØ±Ù…ÙŠâ€Ø±Ø§ برگزيند كه چيزي را به بهترين وجه بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. ميزان درخشاني يك اثر هنري «درجه انتقال(عواط٠بيان شده در اثر به مخاطب) نيست بلكه درجه تشديد (تجربۀ ما) Ùˆ بر Ø§ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ† آن است»(EM,148). هنرمند با تشديد تجربۀ ما Ùˆ Ø¨Ø±Ø§ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ† آن توجه ما را متمركز ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. آثار هنري ادعاهايي مانند قضاياي رياضي Ùˆ منطقي ندارند. بنابراين Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را به اعتبار ØÙ‚يقت Ùˆ صدقشان داوري كرد. اما آثار هنري چون چيزي را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ با مخاطب به Ú¯ÙØªÚ¯Ùˆ ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ù†Ø¯ØŒØ§ÙŠÙÙ„ در سخنراني خود در جمع هنرمندان پاريسي زيبايي برج خود را در توازني دانست كه براي ØÙ„ مسئلۀ Ùني مقاومت برج در برابر بادهاي شديد ÙŠØ§ÙØªÙ‡ بود. اما كاسيرر خاطر نشان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه اين موضوع با زيبايي به منزلۀ رابطه اي ميان انسان Ùˆ جهان ارتباطي ندارد(STS,85-86). هنر، نه ØµØ±ÙØ§Ù‹ امري زيبايي شناختي است Ùˆ نه سرگرميâ€ÙˆÙ†Ù‡ راهي است براي گريز از ØÙ‚يقت،هنر براي شناختن آن وجوهي از زندگي كه در مشاهده «تجربي» Ù…ØØ¶ Ù†Ø§Ù…Ø±ÛŒÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¯Ø± اختيار ما ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯.
از نظر كاسيرر هنر خصلتي دو گانه دارد . نخست ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ خلاقي است كه در آن،كل گسترۀ تجربۀ انساني در قالب ÙØ±Ù…هايي Ø§ÙŠØ¯Ù‡â€Ø¢Ù„ يا تصاوير بيان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯Ø› چنين تصاويري Ùقط براي انتقال Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª ياتمايلات بشر نيست ØŒ آن گونه كه منتقدان هنر از اÙلاطون Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تا تولستوي از آن واهمه Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯. تصاوير هنر،انسان را برده اي تسليم در برابر عواط٠خويش نميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯(SMC,199-220)Ø› چون دومين خصلت هنر، رهايي بخشي است.هنر از طريق انتقال واقعيت به ÙØ±Ù…هاي عيني هنري اجازه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه مخاطب با Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª خود ÙØ§ØµÙ„Ù‡ بگيرد(SMC,196-215). هنر اجازه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه مخاطب Ú†Ø´Ù…â€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ Ø§Ø² جهان Ùˆ وضعيت بشر به دست آورد؛ Ùˆ از اين طريق،اÙÙ‚ ديد انسان را گسترش Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. كاسيرر درباره اين دومين جنبۀ هنر يعني خصلت رهايي بخش آن Ø¨ØØ«Ù‡Ø§ÙŠ Ø¹Ù…ÙŠÙ‚ÙŠ كرده است. او در اثر خويش رنسانس اÙلاطوني در انگلستان ومكتب كمريج گزارشي از اهميت آثار ÙƒÙميك در ادبيات رنسانس ارائه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ در آن ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه چگونه اثر ÙƒÙميك Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ به منزلۀ«معياري عيني براي تعيين صدق Ùˆ كذب» قرار گيرد(PRE,168). كاسيرر هزل نويسندگاني مانند سروانتس، بوكاچو، اراسموس،رابÙله،هانس زاخز Ùˆ بويژه شكسپير را به منزله«نيروي رهايي بخش Ø±ÙˆØØŒÙ†ÙŠØ±ÙˆÙŠ Ø¬Ø§Ù† ÙØ²Ø§ Ùˆ نيروي شكل دهندۀ زندگي» توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.اين گونه هزل، ريشخند نيست. بنابراين«هيچ چيز به واقع اصيل Ùˆ ØÙŠØ§ØªÙŠ Ù†Ø¨Ø§ÙŠØ¯ از داوري هزل واهمه اي داشته باشد»(PRE,183). هزل، جديت بيجا، ÙØ¶Ù„ ÙØ±ÙˆØ´ÙŠ Ùˆ تعصب را بر ملا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.«از نظر ÙØ±Ø¯ ÙØ¶Ù„ ÙØ±ÙˆØ´ يا متعصب، Ø¢Ø²Ø§Ø¯ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ مكروه است؛ ÙØ¶Ù„ ÙØ±ÙˆØ´ Ùˆ متعصب،ترس خود را از Ø¢Ø²Ø§Ø¯ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ پشت ØØ±Ù…تها پنهان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. هنگاميâ€ÙƒÙ‡ آنها پشت چنين سنگرهايي موضع ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯ تنها كاري كه بايد كرد اين است كه آنها را در معرض استهزاء قرار داد واز اين طريق آنها را Ø§ÙØ´Ø§ كرد.»اثر ÙƒÙميك ÙˆØ³ÙŠÙ„Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ Ø§ÙØ´Ø§ÙŠ ØÙ‚يقت است. كاسيرر سخت ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯ تا هزل Ú¯Ùˆ را از الكي خوش يا طبعي كه نسبت به امور تراژيك بيگانه است متمايز كند. هزل در بهترين وجه خود، ÙˆØ³ÙŠÙ„Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ Ø§ÙØ´Ø§ÙŠ ØÙ‚يقت مكتوم درباره اعمال بشر Ùˆ وضعيت اوست. هزل Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ نشان دهد كه تمايلاتي خاص به Ú†Ù‡ چيز منجر Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ بدين طريق هزل،نوعي تØÙˆÙŠÙ„ به امر Ù…ØØ§Ù„ را ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. شخصيتهاي دراميâ€Ù…انند خسيس اثر مولير،گرچه به يك معنا ØºÙŠØ±ÙˆØ§Ù‚Ø¹ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ اما نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه هدÙهاي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª انسان Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ آزادي Ùˆ ØØªÙŠ Ø®ÙˆØ¯ زندگي را Ù†ÙÙŠ كنند Ùˆ يا برعكس ØØ§Ù…ÙŠâ€Ø¢Ù† باشند.
عناصر كميك، تراژيك Ùˆ غنايي هنر با هم، چيزي را تصوير ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ كه كاسيرر آن را تصوير كل Ø²Ù†Ø¯Ú¯ÙŠØŒØØ±ÙƒØª مداوم از تشكلي از Ø§ØØ³Ø§Ø³ به تشكلي Ø¯ÙŠÚ¯Ø±ØŒÙØ±Ø§Ø² Ùˆ نشيبها Ùˆ چرخشهاي زندگي ميâ€Ù†Ø§Ù…د:«همۀ آنچه را ما زندگي ميâ€Ù†Ø§Ù…يم همين انتقال از تمايل Ùˆ خوشي به بيزاري Ùˆ ناخوشي است Ùˆ بر عكس. بنابراين زندگي نه رنج است نه خوشي،نه تراژدي است نه كمدي؛ بلكه هر دو آنها توأمان است.» دستاوردد هنر نشان دادن همين تصوير جامع از زندگي است،اما علم Ùˆ تاريخ ناتوان از ارائه چنين ØªØµÙˆÙŠØ±ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯.
كاسيرر بر اين باور است كه علم، تاريخ Ùˆ هنر هرگز نمي توانند جاي يكديگر را بگيرند. علم Ùيزيك در پي ÙŠØ§ÙØªÙ† قوانين جهانشمول Ùˆ اثبات درستي آنهاست. تاريخ، بي آنكه به طبيعتگرايي (ناتوراليسم) در نغلتد Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ چنين هدÙÙŠ را دنبال كند. تاريخ، نيروهاي تاريخي Ùˆ هدÙهاي متنازع انسان Ùˆ معناي رويدادها را به نمایش Ù…ÛŒ گذارد.اما این معنا،همچنان Ú©Ù‡ رویداد های بعدی به رویدادهای قبلی اهميت تازه اي Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯ØŒÙ…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ تغيير كند. هنر، ما را با جهان ÙØ±Ù…هاي تخيلي ايده آل روبه رو ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه در آن Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… امكانات Ùˆ واقعيتهاي Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ تجربۀ انساني را به منزلۀ واقعيتي شخصي Ùˆ واقعيتي بشناسيم كه در آن زندگي كرده ايم. جهان Ø§ØØ³Ø§Ø³ را با معيارهاي تاريخي يا Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€ Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† سنجيد. درباره هنر تنها با معيارهاي ØÙ‚يقت هنري Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† داوري كرد.
آن Ù†Ø¸Ø±ÙŠÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¯Ø±Ø¨Ø§Ø±Û€ ØÙ‚يقت كه خواهان مطلق كردن ØÙ‚يقت علم يا تاريخ يا هنر به تنهايي است Ùقط يكي از ابعاد زندگي را به طور Ø¬Ø²Ù…ÙŠâ€Ø¨Ù‡ مقام برتري مطلق ارتقاء داده است. هد٠اصلي نظريۀ ØÙ‚يقت از ديدگاه ÙلسÙÙ‡ بايد ØÙظ اين بينش باشد كه ØÙ‚يقت، يگانگي ØÙ‚ايق قلمروهاي گوناگون است واين اشتباه را Ø±ÙØ¹ كند كه ØÙ‚ÙŠÙ‚ØªØŒÙˆØ§ØØ¯ Ùˆ به يك ÙØ±Ù… است. نظريۀ ØÙ‚يقت بايد از ادغام صورتهاي سمبليك مختل٠با آنچه كاسيرر«يگانگي نهايي متاÙيزيكي Ùˆ يگانگي اساس مطلق جهان، Ùˆ بسيط بودن آن» ميâ€Ù†Ø§Ù…د بپرهيزد(SF/ST,446)
پایان

يادداشت مترجم
هنر Ùˆ ادبيات در نوشتهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ø±Ù†Ø³Øª كاسيرر اعتباري بسزا دارند.او در چهار اثر خود به طور گسترده به بررسي نظريات زيبايي شناسي Ùˆ به مطالعۀ هولدرلين، لسينگ، شيلر،كلايست Ùˆ گوته پرداخته است. او در ÙلسÙÛ€ روشنگري(ترجمه يدالله موقن،تهران،انتشارات Ù†ÙŠÙ„ÙˆÙØ±ØŒÚ†Ø§Ù¾ دوم،1382) Ù…ÙØµÙ„ترين ÙØµÙ„ كتاب را
به «مسائل اساسي زيبایی شناسي»(ØµÙØØ§Øª529-419) اختصاص داده كه در واقع تاريخ رشد سيستماتيك زيبايي شناسي ÙلسÙÙŠ است. در اثر ديگر خويش رساله اي در بارۀ بشر، ÙØµÙ„ÙŠ را به هنر تخصيص داده است؛ Ùˆ به همين دليل از بيست Ùˆ سه مقاله اي كه منتقدان درباره آراي كاسيرر در كتاب ÙلسÙÛ€ ارنست كاسيرر1 Ù†Ú¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ سه مقاله (جمعاً در ØØ¯ÙˆØ¯ هشتاد ØµÙØÙ‡) مربوط به Ø´Ø±Ø Ùˆ نقد نظريات او در هنر Ùˆ نقد ادبي است.
كاسيرر بر آن بودكه در ÙلسÙۀصورتهاي سمبليك به هنر نيز مانند زبان، اسطوره Ùˆ علم،كتابي مستقل تخصيص دهد كه Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ موÙÙ‚ به انجام آن نشد؛ Ùˆ گويا آخرين اثري كه قصد داشته بنويسد دربارۀ شكسپير بوده است.بنابراين Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠÙ… كه هنر Ø¯Ø±â€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Û€ كاسيرر مقاميâ€ÙˆØ§Ù„ا دارد.
روش كاسيرر در بررسي هنر،همانند روش منتقد،روان شناس يا هنرمند نيست بلكه ØµØ±ÙØ§Ù‹ ÙلسÙÙŠ است. او هنر را مانند زبان،اسطوره، دين Ùˆ علم در قلمرو Ø±ÙˆØ Ù‚Ø±Ø§Ø± Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ واستقلال آن را از ديگر قلمروهاي آن تصديق Ùˆ تائيد ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.
كاسيرر منشا هنر ØªØ¬Ø³Ù…ÙŠâ€Ø±Ø§ با تØÙˆÙ„ در درك ØÙŠØ§Øª پس از مرگ مرتبط Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯.او Ø´Ø±Ø Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه چگونه مصريان، Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ØŒ در سير به سوي سرنوشت جاودان خود،نخست با ØÙظ خانۀ ميراي او يعني كالبد، ميâ€Ù¾Ø±ÙˆØ±Ø§Ù†Ø¯Ù†Ø¯Ø› Ùˆ بدين منظور جسد را موميایي ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯. بعداً براي تضمين بقاي انسان پس از مرگ راه ديگري كش٠شد. بدين معني كه جز جسد موميايي، مجسمۀ شخص مرده را نيز Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø®ØªÙ†Ø¯Ø› Ùˆ بدين ترتيب هنر تجسميâ€Ù¾Ø¯ÙŠØ¯ آمد.
مطلب زیر ترجمۀ Ú†Ù†Ø¯ØµÙØÙ‡ از كتاب
John Micheal Krois , Cassirer: Symbolic Forms and History , New Haven: Yale University Press, 1987 pp.131-34
است كه به طور موجز ÙلسÙÛ€ هنر كاسيرر را به زباني ساده بيان كرده است.
ØØ±ÙˆÙ انگليسي آمده در متن،مخÙ٠نام كتابهاي زيرند:
EM= An Essay on Man, New Haven, Yale University Press,1944.
LH= The Logic of Humanities, New Haven, Yale University Press, 1961.
RPE= The Platonic Renaissance in England , 1932.
PSF = Philosophie der Symbolischen Formen 3bde.[1923-29]
SF/ST= Substance and Function[1910]/Einsteins Theory of Relativity[1921] English Translation,1923.
SMC=Symbol , Myth , and Culture: Essays and Leatures of Emest Cassirer(1935-1945)
Ed.by D.P.Verene, New Haven , Yale University Press,1979.
STS=Symbol , Technik , Sprache : Aufsatze aus den Jahren , (1927-1933)ed.by E.W.orth J.M.Krois , Hamburg . Felix Meier Verlag 1985.
1-The Philosiphy of Ernst Cassirer(ed. by P. A. Schilpp ) 1949.
جان مايكل كرويز
ترجمۀ یدالله موقن
هنرمند مانند مورخ، ÙØ±Ù…هاي Ø§ÙŠØ¯Ù‡â€Ø¢Ù„ را به ما عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. ÙØ±Ù… هنري گرچه ØµØ±ÙØ§Ù‹ زيبايي شناختي است، با اين وص٠امري است مربوط به شناخت؛ زيرا هنر، ÙØ±Ù… سمبليك است. كاسيرر پيش از موريس، لانگر Ùˆ گودمن اين برنهاد]تز[ را كه آثار هنري Ø³Ù…Ø¨Ù„â€Ø§Ù†Ø¯ پروراند. او Ù…Ø¯Ø§ÙØ¹ هنر براي هنر نيست Ùˆ بر اين باور است كه هنر امري ضروري براي دستيابي به جهان Ùˆ راهي براي Ùهم واقعيت است. در يك قطب،هنرمند Ùˆ بويژه غزلسرا يا آهنگساز قرار دارد كه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بينش Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³ اسطوره اي را اØÙŠØ§ كند(EM,154-156/SMS,188)Ø› Ùˆ در قطب ديگر،هنر Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ طبيعتگرايانه Ùˆ ØØªÙŠÂ«ÙˆØ§Ù‚عگرايانه»تر از يك گزارش Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø§Ø´Ø¯. كاسيرر چنين Ø±Ø¦Ø§Ù„ÙŠØ³Ù…ÙŠâ€Ø±Ø§ بويژه در اثر كميك Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯.«شايد ما هرگز به جهان انساني خود، نزديكتر از انچه د رآثار يك نويسنده بزرگ كميك هستيم، نباشيم.» مثلاً در دن كيشوت اثر سر وانتس يا تريسترام شاندي اثر استرن يا يادداشتهاي پيك Ùˆ يك اثر ديكنز. ما در اين آثار ريزترين جزئيات را مشاهده ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… Ùˆ تنگي، تهي بودن Ùˆ ØÙ…اقتهاي اين جهان را در ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. ما در اين جهان Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ زندگي ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… اما ديگر زنداني آن نيستيم. خصلت زنگ خاطرزدايي اثر كميك همين است. در اثر كميك اشيا Ùˆ رويدادها ثقل مادي خود را Ø±ÙØªÙ‡ Ø±ÙØªÙ‡ از دست Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. طعنه در خنده Ù…ØÙˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯Ø› Ùˆ خنده، رهايي است(EM,150) هنر، آگاهي ما را ارتقا Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯ Ùˆ ما را در وضع جديدي قرار Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. عواطÙÙŠ كه در تجربۀ عادي ما برانگيخته Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ به هنگام مطالعه(يا ديدن Ùˆ شنيدن) آثار هنري پديد Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ØŒ در غير اين صورت چگونه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³ØªÙŠÙ… در برابر ÙØ´Ø§Ø±Ù‡Ø§ØŒ ستمها Ùˆ بيرØÙ…ÙŠâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ در يك نمايشنامه سوÙوكلس يا شكسپير نشان داده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ تاب بياوريم؟(EM,149)ØŒ با اين همه اين سخن بدین معني نيست كه هنر ما را با امور خيالي ÙØ±ÙŠØ¨ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. هنر ما را با جهاني از تصاوير آشنا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه از طريق آنها Ú†Ø´Ù…â€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ Ø§Ø² جهاني كه معمولاً در آن به سر ميâ€â€Ø¨Ø±ÙŠÙ… Ùˆ نيز منظري Ø§Ø²â€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ ها وعواطÙÙŠ كه معمولا داريم در برابر ما ميâ€Ú¯Ø³ØªØ±Ø§Ù†Ø¯. اگر اثر هنري درخشان باشد پس از خواندن (يا ديدن Ùˆ شنيدن) آن Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… زندگي را مانند پيش بنگريم. زيرا هنر اÙÙ‚ ديد ما را گسترش Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ ما، جهان وجاي خود رادر آن به گونه اي ديگر ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. در هنر گويي«جهان به شيوه هاي تازه اي رخ مي گشایند»(LH,83) ØØªÙŠ Ù‡Ù†Ú¯Ø§Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ‡ اثري هنري به توصي٠تاريخي، مانند شعر ØÙ…اسي،نزديك باشد، باز هم چيزي بيش از زنده كردن Ù…ØÙوظات ذهني ماست. هد٠گزارش تاريخي در وهلۀ نخست اين است كه شرØÙŠ Ø¯Ù‚ÙŠÙ‚ به ترتيب تاريخي از رويدادهاي واقعي ارائه دهد، اما اثر ØÙ…اسي، Â«Ú†Ø´Ù…â€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ Ø§Ø² جهان در برابر ديدگان ما ميâ€Ú¯Ø³ØªØ±Ø§Ù†Ø¯ كه از طريق آن Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… تماميت رويدادها وكل جهان انساني را در پرتوي تازه ببينيم»(LH,83)
اما چگونه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† درباره هنر از ديدگاه هنجار«ØÙ‚يقت» سخن Ú¯ÙØªØŸ كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«هر غزلسراي بزرگي به ما شناختي از Ø§ØØ³Ø§Ø³ÙŠ ØªØ§Ø²Ù‡ نسبت به جهان ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯... شناختي كه Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را در قالب Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… انتزاعي درك كرد... ما از آن رو به هنر مديونيم كه در آثارش به ما اجازه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ آنچه را عيني است Ø§ØØ³Ø§Ø³ كنيم Ùˆ بشناسيم؛ بدين معني كه هنر همه Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´Ù‡Ø§ÙŠ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ خود را با ملموس بودن ÙˆÙØ±Ø¯ÙŠØªÙŠ ÙƒÙ‡ سرشار از ØÙŠØ§ØªÙŠ Ø¨Ø±Ø®ÙˆØ±Ø¯Ø§Ø± از قوت Ùˆ شدت است به ما ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯Â»(LH,58).
اين خصلت هنر، قطب مقابل خصلت شناخت Ùيزيك مدرن است كه از ويژگيهاي ملموس ÙˆÙØ±Ø¯ÙŠ Ù…Ø¨Ø±Ø§Ø³ØªØ› Ùˆ جهان را از «ديدگاه هيچ ÙØ±Ø¯ خاصي» توصي٠نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ (PSF,3.559) Ùيزيك مدرن، سمبليسم دلالت Ù…ØØ¶ است؛ Ùˆ هيچ Ø±Ø§Ø¨Ø·Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø§ تجربۀ ØØ³ÙŠ Ø¨ÙŠ واسطۀ ما ندارد، در ØØ§Ù„ÙŠ كه سمبلهاي هنر از Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ ØØ³ÙŠ Ùˆ بياني جدايي ناپذيرند. اما آثار هنري مانند سمبليسم بيان كننده در ØØ§Ù„ات چهره يا در ادراك Ùيزيولوژيكي خواص اجسام، ØµØ±ÙØ§Ù‹ بازنمايي كننده نيستند. اثر هنري نوعي تصوير است اما از گونه اي خاص. كاسيرر برخلا٠كروچه استدلال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه هنر، بيان ساده وخالص نيست. هنرمند Ùقط عواط٠خويش را بيان نميâ€ÙƒÙ†Ø¯(SMC,157). Ù‡Ù†Ø±ØŒØªÙØ³ÙŠØ±ÙŠ Ø§Ø² واقعيت است؛ گشودن جهاني نو به روي ماست. هنرمند در واقعيت عادي تجربي يا در اشياي دور Ùˆ بر خود باقي نميâ€Ù…اند ولي از جهان هم روي بر Ù†Ù…ÙŠâ€ØªØ§Ø¨Ø¯ تا به درون خويش خزد Ùˆ به Ø§ØØ³Ø§Ø³Ù‡Ø§ÙŠ Ø´Ø®ØµÙŠ خود پناه برد. در هنر واسطه اي هست كه موجب Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ تاثرات، ÙØ±Ù… عيني بگيرند. اما اثر هنري كه هنرمند Ù…ÙŠâ€Ø¢Ùريند از طريق كار كردن با يك واسطۀ تنها خلق Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ نتيجه به منزلۀ «زيبا» شناخته نميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. كاسيرر متذكر Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ اگر شخصي در نامه اي عاشقانه در بيان عواط٠خويش موÙÙ‚ گردد، اين امر او را هنرمند نميâ€ÙƒÙ†Ø¯. نويسنده در مقام هنرمند بايد چيزي بيش از ÙØ±Ù… بخشيدن به Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª خود انجام دهد. او بايد از ميان بيانهاي بالقوۀ بي شمار زيبايي شناختي، ÙØ±Ù…ÙŠâ€Ø±Ø§ برگزيند كه چيزي را به بهترين وجه بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. ميزان درخشاني يك اثر هنري «درجه انتقال(عواط٠بيان شده در اثر به مخاطب) نيست بلكه درجه تشديد (تجربۀ ما) Ùˆ بر Ø§ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ† آن است»(EM,148). هنرمند با تشديد تجربۀ ما Ùˆ Ø¨Ø±Ø§ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ† آن توجه ما را متمركز ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. آثار هنري ادعاهايي مانند قضاياي رياضي Ùˆ منطقي ندارند. بنابراين Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را به اعتبار ØÙ‚يقت Ùˆ صدقشان داوري كرد. اما آثار هنري چون چيزي را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ با مخاطب به Ú¯ÙØªÚ¯Ùˆ ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ù†Ø¯ØŒØ§ÙŠÙÙ„ در سخنراني خود در جمع هنرمندان پاريسي زيبايي برج خود را در توازني دانست كه براي ØÙ„ مسئلۀ Ùني مقاومت برج در برابر بادهاي شديد ÙŠØ§ÙØªÙ‡ بود. اما كاسيرر خاطر نشان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه اين موضوع با زيبايي به منزلۀ رابطه اي ميان انسان Ùˆ جهان ارتباطي ندارد(STS,85-86). هنر، نه ØµØ±ÙØ§Ù‹ امري زيبايي شناختي است Ùˆ نه سرگرميâ€ÙˆÙ†Ù‡ راهي است براي گريز از ØÙ‚يقت،هنر براي شناختن آن وجوهي از زندگي كه در مشاهده «تجربي» Ù…ØØ¶ Ù†Ø§Ù…Ø±ÛŒÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¯Ø± اختيار ما ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯.
از نظر كاسيرر هنر خصلتي دو گانه دارد . نخست ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ خلاقي است كه در آن،كل گسترۀ تجربۀ انساني در قالب ÙØ±Ù…هايي Ø§ÙŠØ¯Ù‡â€Ø¢Ù„ يا تصاوير بيان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯Ø› چنين تصاويري Ùقط براي انتقال Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª ياتمايلات بشر نيست ØŒ آن گونه كه منتقدان هنر از اÙلاطون Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تا تولستوي از آن واهمه Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯. تصاوير هنر،انسان را برده اي تسليم در برابر عواط٠خويش نميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯(SMC,199-220)Ø› چون دومين خصلت هنر، رهايي بخشي است.هنر از طريق انتقال واقعيت به ÙØ±Ù…هاي عيني هنري اجازه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه مخاطب با Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª خود ÙØ§ØµÙ„Ù‡ بگيرد(SMC,196-215). هنر اجازه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه مخاطب Ú†Ø´Ù…â€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ Ø§Ø² جهان Ùˆ وضعيت بشر به دست آورد؛ Ùˆ از اين طريق،اÙÙ‚ ديد انسان را گسترش Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. كاسيرر درباره اين دومين جنبۀ هنر يعني خصلت رهايي بخش آن Ø¨ØØ«Ù‡Ø§ÙŠ Ø¹Ù…ÙŠÙ‚ÙŠ كرده است. او در اثر خويش رنسانس اÙلاطوني در انگلستان ومكتب كمريج گزارشي از اهميت آثار ÙƒÙميك در ادبيات رنسانس ارائه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ در آن ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه چگونه اثر ÙƒÙميك Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ به منزلۀ«معياري عيني براي تعيين صدق Ùˆ كذب» قرار گيرد(PRE,168). كاسيرر هزل نويسندگاني مانند سروانتس، بوكاچو، اراسموس،رابÙله،هانس زاخز Ùˆ بويژه شكسپير را به منزله«نيروي رهايي بخش Ø±ÙˆØØŒÙ†ÙŠØ±ÙˆÙŠ Ø¬Ø§Ù† ÙØ²Ø§ Ùˆ نيروي شكل دهندۀ زندگي» توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.اين گونه هزل، ريشخند نيست. بنابراين«هيچ چيز به واقع اصيل Ùˆ ØÙŠØ§ØªÙŠ Ù†Ø¨Ø§ÙŠØ¯ از داوري هزل واهمه اي داشته باشد»(PRE,183). هزل، جديت بيجا، ÙØ¶Ù„ ÙØ±ÙˆØ´ÙŠ Ùˆ تعصب را بر ملا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.«از نظر ÙØ±Ø¯ ÙØ¶Ù„ ÙØ±ÙˆØ´ يا متعصب، Ø¢Ø²Ø§Ø¯ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ مكروه است؛ ÙØ¶Ù„ ÙØ±ÙˆØ´ Ùˆ متعصب،ترس خود را از Ø¢Ø²Ø§Ø¯ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ پشت ØØ±Ù…تها پنهان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. هنگاميâ€ÙƒÙ‡ آنها پشت چنين سنگرهايي موضع ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯ تنها كاري كه بايد كرد اين است كه آنها را در معرض استهزاء قرار داد واز اين طريق آنها را Ø§ÙØ´Ø§ كرد.»اثر ÙƒÙميك ÙˆØ³ÙŠÙ„Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ Ø§ÙØ´Ø§ÙŠ ØÙ‚يقت است. كاسيرر سخت ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯ تا هزل Ú¯Ùˆ را از الكي خوش يا طبعي كه نسبت به امور تراژيك بيگانه است متمايز كند. هزل در بهترين وجه خود، ÙˆØ³ÙŠÙ„Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ Ø§ÙØ´Ø§ÙŠ ØÙ‚يقت مكتوم درباره اعمال بشر Ùˆ وضعيت اوست. هزل Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ نشان دهد كه تمايلاتي خاص به Ú†Ù‡ چيز منجر Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ بدين طريق هزل،نوعي تØÙˆÙŠÙ„ به امر Ù…ØØ§Ù„ را ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. شخصيتهاي دراميâ€Ù…انند خسيس اثر مولير،گرچه به يك معنا ØºÙŠØ±ÙˆØ§Ù‚Ø¹ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ اما نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه هدÙهاي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª انسان Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ آزادي Ùˆ ØØªÙŠ Ø®ÙˆØ¯ زندگي را Ù†ÙÙŠ كنند Ùˆ يا برعكس ØØ§Ù…ÙŠâ€Ø¢Ù† باشند.
عناصر كميك، تراژيك Ùˆ غنايي هنر با هم، چيزي را تصوير ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ كه كاسيرر آن را تصوير كل Ø²Ù†Ø¯Ú¯ÙŠØŒØØ±ÙƒØª مداوم از تشكلي از Ø§ØØ³Ø§Ø³ به تشكلي Ø¯ÙŠÚ¯Ø±ØŒÙØ±Ø§Ø² Ùˆ نشيبها Ùˆ چرخشهاي زندگي ميâ€Ù†Ø§Ù…د:«همۀ آنچه را ما زندگي ميâ€Ù†Ø§Ù…يم همين انتقال از تمايل Ùˆ خوشي به بيزاري Ùˆ ناخوشي است Ùˆ بر عكس. بنابراين زندگي نه رنج است نه خوشي،نه تراژدي است نه كمدي؛ بلكه هر دو آنها توأمان است.» دستاوردد هنر نشان دادن همين تصوير جامع از زندگي است،اما علم Ùˆ تاريخ ناتوان از ارائه چنين ØªØµÙˆÙŠØ±ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯.
كاسيرر بر اين باور است كه علم، تاريخ Ùˆ هنر هرگز نمي توانند جاي يكديگر را بگيرند. علم Ùيزيك در پي ÙŠØ§ÙØªÙ† قوانين جهانشمول Ùˆ اثبات درستي آنهاست. تاريخ، بي آنكه به طبيعتگرايي (ناتوراليسم) در نغلتد Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ چنين هدÙÙŠ را دنبال كند. تاريخ، نيروهاي تاريخي Ùˆ هدÙهاي متنازع انسان Ùˆ معناي رويدادها را به نمایش Ù…ÛŒ گذارد.اما این معنا،همچنان Ú©Ù‡ رویداد های بعدی به رویدادهای قبلی اهميت تازه اي Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯ØŒÙ…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ تغيير كند. هنر، ما را با جهان ÙØ±Ù…هاي تخيلي ايده آل روبه رو ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه در آن Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… امكانات Ùˆ واقعيتهاي Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ تجربۀ انساني را به منزلۀ واقعيتي شخصي Ùˆ واقعيتي بشناسيم كه در آن زندگي كرده ايم. جهان Ø§ØØ³Ø§Ø³ را با معيارهاي تاريخي يا Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€ Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† سنجيد. درباره هنر تنها با معيارهاي ØÙ‚يقت هنري Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† داوري كرد.
آن Ù†Ø¸Ø±ÙŠÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¯Ø±Ø¨Ø§Ø±Û€ ØÙ‚يقت كه خواهان مطلق كردن ØÙ‚يقت علم يا تاريخ يا هنر به تنهايي است Ùقط يكي از ابعاد زندگي را به طور Ø¬Ø²Ù…ÙŠâ€Ø¨Ù‡ مقام برتري مطلق ارتقاء داده است. هد٠اصلي نظريۀ ØÙ‚يقت از ديدگاه ÙلسÙÙ‡ بايد ØÙظ اين بينش باشد كه ØÙ‚يقت، يگانگي ØÙ‚ايق قلمروهاي گوناگون است واين اشتباه را Ø±ÙØ¹ كند كه ØÙ‚ÙŠÙ‚ØªØŒÙˆØ§ØØ¯ Ùˆ به يك ÙØ±Ù… است. نظريۀ ØÙ‚يقت بايد از ادغام صورتهاي سمبليك مختل٠با آنچه كاسيرر«يگانگي نهايي متاÙيزيكي Ùˆ يگانگي اساس مطلق جهان، Ùˆ بسيط بودن آن» ميâ€Ù†Ø§Ù…د بپرهيزد(SF/ST,446)
پایان
علي نوشت
به خصوص در معرÙÙŠ كاسيرر Ùˆ انتقال
شايسته انديشه هاي او
آرزوي سلامتي براي ايشان دارم