مختصري از ÙلسÙÙ‡ هنر ارنست كاسيرر----یداله موقن
مختصري از ÙلسÙÙ‡ هنر ارنست كاسيرر
يادداشت مترجم
هنر Ùˆ ادبيات در نوشتهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ارنست كاسيرر اعتباري بسزا دارند.او در چهار اثر خود به طور گسترده به بررسي نظريات زيبايي شناسي Ùˆ به مطالعۀ هولدرلين، لسينگ، شيلر،كلايست Ùˆ گوته پرداخته است. او در ÙلسÙÛ€ روشنگري(ترجمه يدالله موقن،تهران،انتشارات نيلوÙر،چاپ دوم،1382) Ù…Ùصلترين Ùصل كتاب را
به «مسائل اساسي زيبایی شناسي»(صÙØات529-419) اختصاص داده كه در واقع تاريخ رشد سيستماتيك زيبايي شناسي ÙلسÙÙŠ است. در اثر ديگر خويش رساله اي در بارۀ بشر، Ùصلي را به هنر تخصيص داده است؛ Ùˆ به همين دليل از بيست Ùˆ سه مقاله اي كه منتقدان درباره آراي كاسيرر در كتاب ÙلسÙÛ€ ارنست كاسيرر1 نگاشتهâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ سه مقاله (جمعاً در Øدود هشتاد صÙØÙ‡) مربوط به Ø´Ø±Ø Ùˆ نقد نظريات او در هنر Ùˆ نقد ادبي است.
كاسيرر بر آن بودكه در ÙلسÙۀصورتهاي سمبليك به هنر نيز مانند زبان، اسطوره Ùˆ علم،كتابي مستقل تخصيص دهد كه متاسÙانه موÙÙ‚ به انجام آن نشد؛ Ùˆ گويا آخرين اثري كه قصد داشته بنويسد دربارۀ شكسپير بوده است.بنابراين ميâ€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠÙ… كه هنر درâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Û€ كاسيرر مقاميâ€ÙˆØ§Ù„ا دارد.
روش كاسيرر در بررسي هنر،همانند روش منتقد،روان شناس يا هنرمند نيست بلكه صرÙاً ÙلسÙÙŠ است. او هنر را مانند زبان،اسطوره، دين Ùˆ علم در قلمرو Ø±ÙˆØ Ù‚Ø±Ø§Ø± ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ واستقلال آن را از ديگر قلمروهاي آن تصديق Ùˆ تائيد ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.
كاسيرر منشا هنر تجسميâ€Ø±Ø§ با تØول در درك Øيات پس از مرگ مرتبط ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯.او Ø´Ø±Ø Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه چگونه مصريان، Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ØŒ در سير به سوي سرنوشت جاودان خود،نخست با ØÙظ خانۀ ميراي او يعني كالبد، ميâ€Ù¾Ø±ÙˆØ±Ø§Ù†Ø¯Ù†Ø¯Ø› Ùˆ بدين منظور جسد را موميایي ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯. بعداً براي تضمين بقاي انسان پس از مرگ راه ديگري كش٠شد. بدين معني كه جز جسد موميايي، مجسمۀ شخص مرده را نيز ميâ€Ø³Ø§Ø®ØªÙ†Ø¯Ø› Ùˆ بدين ترتيب هنر تجسميâ€Ù¾Ø¯ÙŠØ¯ آمد.
مطلب زیر ترجمۀ چندصÙØÙ‡ از كتاب
John Micheal Krois , Cassirer: Symbolic Forms and History , New Haven: Yale University Press, 1987 pp.131-34
است كه به طور موجز ÙلسÙÛ€ هنر كاسيرر را به زباني ساده بيان كرده است.
Øرو٠انگليسي آمده در متن،مخÙ٠نام كتابهاي زيرند:
EM= An Essay on Man, New Haven, Yale University Press,1944.
LH= The Logic of Humanities, New Haven, Yale University Press, 1961.
RPE= The Platonic Renaissance in England , 1932.
PSF = Philosophie der Symbolischen Formen 3bde.[1923-29]
SF/ST= Substance and Function[1910]/Einsteins Theory of Relativity[1921] English Translation,1923.
SMC=Symbol , Myth , and Culture: Essays and Leatures of Emest Cassirer(1935-1945)
Ed.by D.P.Verene, New Haven , Yale University Press,1979.
STS=Symbol , Technik , Sprache : Aufsatze aus den Jahren , (1927-1933)ed.by E.W.orth J.M.Krois , Hamburg . Felix Meier Verlag 1985.
1-The Philosiphy of Ernst Cassirer(ed. by P. A. Schilpp ) 1949.
جان مايكل كرويز
ترجمۀ یدالله موقن
هنرمند مانند مورخ، Ùرمهاي ايدهâ€Ø¢Ù„ را به ما عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. Ùرم هنري گرچه صرÙاً زيبايي شناختي است، با اين وص٠امري است مربوط به شناخت؛ زيرا هنر، Ùرم سمبليك است. كاسيرر پيش از موريس، لانگر Ùˆ گودمن اين برنهاد]تز[ را كه آثار هنري سمبلâ€Ø§Ù†Ø¯ پروراند. او مداÙع هنر براي هنر نيست Ùˆ بر اين باور است كه هنر امري ضروري براي دستيابي به جهان Ùˆ راهي براي Ùهم واقعيت است. در يك قطب،هنرمند Ùˆ بويژه غزلسرا يا آهنگساز قرار دارد كه ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بينش Ùˆ اØساس اسطوره اي را اØيا كند(EM,154-156/SMS,188)Ø› Ùˆ در قطب ديگر،هنر ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ طبيعتگرايانه Ùˆ Øتي«واقعگرايانه»تر از يك گزارش علميâ€Ø¨Ø§Ø´Ø¯. كاسيرر چنين رئاليسميâ€Ø±Ø§ بويژه در اثر كميك ميâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯.«شايد ما هرگز به جهان انساني خود، نزديكتر از انچه د رآثار يك نويسنده بزرگ كميك هستيم، نباشيم.» مثلاً در دن كيشوت اثر سر وانتس يا تريسترام شاندي اثر استرن يا يادداشتهاي پيك Ùˆ يك اثر ديكنز. ما در اين آثار ريزترين جزئيات را مشاهده ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… Ùˆ تنگي، تهي بودن Ùˆ Øماقتهاي اين جهان را در ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. ما در اين جهان Ù…Øدود زندگي ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… اما ديگر زنداني آن نيستيم. خصلت زنگ خاطرزدايي اثر كميك همين است. در اثر كميك اشيا Ùˆ رويدادها ثقل مادي خود را رÙته رÙته از دست ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. طعنه در خنده Ù…ØÙˆ ميâ€Ø´ÙˆØ¯Ø› Ùˆ خنده، رهايي است(EM,150) هنر، آگاهي ما را ارتقا ميâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯ Ùˆ ما را در وضع جديدي قرار ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. عواطÙÙŠ كه در تجربۀ عادي ما برانگيخته ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ به هنگام مطالعه(يا ديدن Ùˆ شنيدن) آثار هنري پديد نميâ€Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ØŒ در غير اين صورت چگونه ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³ØªÙŠÙ… در برابر Ùشارها، ستمها Ùˆ بيرØميâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ كه در يك نمايشنامه سوÙوكلس يا شكسپير نشان داده ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ تاب بياوريم؟(EM,149)ØŒ با اين همه اين سخن بدین معني نيست كه هنر ما را با امور خيالي Ùريب ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. هنر ما را با جهاني از تصاوير آشنا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه از طريق آنها چشمâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ از جهاني كه معمولاً در آن به سر ميâ€â€Ø¨Ø±ÙŠÙ… Ùˆ نيز منظري ازâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ ها وعواطÙÙŠ كه معمولا داريم در برابر ما ميâ€Ú¯Ø³ØªØ±Ø§Ù†Ø¯. اگر اثر هنري درخشان باشد پس از خواندن (يا ديدن Ùˆ شنيدن) آن نميâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… زندگي را مانند پيش بنگريم. زيرا هنر اÙÙ‚ ديد ما را گسترش ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ ما، جهان وجاي خود رادر آن به گونه اي ديگر ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. در هنر گويي«جهان به شيوه هاي تازه اي رخ مي گشایند»(LH,83) Øتي هنگاميâ€ÙƒÙ‡ اثري هنري به توصي٠تاريخي، مانند شعر Øماسي،نزديك باشد، باز هم چيزي بيش از زنده كردن Ù…ØÙوظات ذهني ماست. هد٠گزارش تاريخي در وهلۀ نخست اين است كه شرØÙŠ دقيق به ترتيب تاريخي از رويدادهاي واقعي ارائه دهد، اما اثر Øماسي، «چشمâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ از جهان در برابر ديدگان ما ميâ€Ú¯Ø³ØªØ±Ø§Ù†Ø¯ كه از طريق آن ميâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… تماميت رويدادها وكل جهان انساني را در پرتوي تازه ببينيم»(LH,83)
اما چگونه ميâ€ØªÙˆØ§Ù† درباره هنر از ديدگاه هنجار«Øقيقت» سخن Ú¯Ùت؟ كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«هر غزلسراي بزرگي به ما شناختي از اØساسي تازه نسبت به جهان ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯... شناختي كه نميâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را در قالب Ù…Ùاهيم انتزاعي درك كرد... ما از آن رو به هنر مديونيم كه در آثارش به ما اجازه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ آنچه را عيني است اØساس كنيم Ùˆ بشناسيم؛ بدين معني كه هنر همه Ø¢Ùرينشهاي عيني خود را با ملموس بودن ÙˆÙرديتي كه سرشار از Øياتي برخوردار از قوت Ùˆ شدت است به ما ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯Â»(LH,58).
اين خصلت هنر، قطب مقابل خصلت شناخت Ùيزيك مدرن است كه از ويژگيهاي ملموس ÙˆÙردي مبراست؛ Ùˆ جهان را از «ديدگاه هيچ Ùرد خاصي» توصي٠نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ (PSF,3.559) Ùيزيك مدرن، سمبليسم دلالت Ù…Øض است؛ Ùˆ هيچ رابطهâ€Ø§ÙŠ با تجربۀ Øسي بي واسطۀ ما ندارد، در Øالي كه سمبلهاي هنر از Ù…Øتواي Øسي Ùˆ بياني جدايي ناپذيرند. اما آثار هنري مانند سمبليسم بيان كننده در Øالات چهره يا در ادراك Ùيزيولوژيكي خواص اجسام، صرÙاً بازنمايي كننده نيستند. اثر هنري نوعي تصوير است اما از گونه اي خاص. كاسيرر برخلا٠كروچه استدلال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه هنر، بيان ساده وخالص نيست. هنرمند Ùقط عواط٠خويش را بيان نميâ€ÙƒÙ†Ø¯(SMC,157). هنر،تÙسيري از واقعيت است؛ گشودن جهاني نو به روي ماست. هنرمند در واقعيت عادي تجربي يا در اشياي دور Ùˆ بر خود باقي نميâ€Ù…اند ولي از جهان هم روي بر نميâ€ØªØ§Ø¨Ø¯ تا به درون خويش خزد Ùˆ به اØساسهاي شخصي خود پناه برد. در هنر واسطه اي هست كه موجب ميâ€Ø´ÙˆØ¯ تاثرات، Ùرم عيني بگيرند. اما اثر هنري كه هنرمند ميâ€Ø¢Ùريند از طريق كار كردن با يك واسطۀ تنها خلق نميâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ نتيجه به منزلۀ «زيبا» شناخته نميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. كاسيرر متذكر ميâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ اگر شخصي در نامه اي عاشقانه در بيان عواط٠خويش موÙÙ‚ گردد، اين امر او را هنرمند نميâ€ÙƒÙ†Ø¯. نويسنده در مقام هنرمند بايد چيزي بيش از Ùرم بخشيدن به اØساسات خود انجام دهد. او بايد از ميان بيانهاي بالقوۀ بي شمار زيبايي شناختي، Ùرميâ€Ø±Ø§ برگزيند كه چيزي را به بهترين وجه بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. ميزان درخشاني يك اثر هنري «درجه انتقال(عواط٠بيان شده در اثر به مخاطب) نيست بلكه درجه تشديد (تجربۀ ما) Ùˆ بر اÙروختن آن است»(EM,148). هنرمند با تشديد تجربۀ ما Ùˆ براÙروختن آن توجه ما را متمركز ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. آثار هنري ادعاهايي مانند قضاياي رياضي Ùˆ منطقي ندارند. بنابراين نميâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را به اعتبار Øقيقت Ùˆ صدقشان داوري كرد. اما آثار هنري چون چيزي را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ با مخاطب به Ú¯Ùتگو ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ù†Ø¯ØŒØ§ÙŠÙÙ„ در سخنراني خود در جمع هنرمندان پاريسي زيبايي برج خود را در توازني دانست كه براي ØÙ„ مسئلۀ Ùني مقاومت برج در برابر بادهاي شديد ياÙته بود. اما كاسيرر خاطر نشان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه اين موضوع با زيبايي به منزلۀ رابطه اي ميان انسان Ùˆ جهان ارتباطي ندارد(STS,85-86). هنر، نه صرÙاً امري زيبايي شناختي است Ùˆ نه سرگرميâ€ÙˆÙ†Ù‡ راهي است براي گريز از Øقيقت،هنر براي شناختن آن وجوهي از زندگي كه در مشاهده «تجربي» Ù…Øض نامریيâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ شيوهâ€Ø§ÙŠ در اختيار ما ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯.
از نظر كاسيرر هنر خصلتي دو گانه دارد . نخست Ùرآيند خلاقي است كه در آن،كل گسترۀ تجربۀ انساني در قالب Ùرمهايي ايدهâ€Ø¢Ù„ يا تصاوير بيان ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯Ø› چنين تصاويري Ùقط براي انتقال اØساسات ياتمايلات بشر نيست ØŒ آن گونه كه منتقدان هنر از اÙلاطون گرÙته تا تولستوي از آن واهمه داشتهâ€Ø§Ù†Ø¯. تصاوير هنر،انسان را برده اي تسليم در برابر عواط٠خويش نميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯(SMC,199-220)Ø› چون دومين خصلت هنر، رهايي بخشي است.هنر از طريق انتقال واقعيت به Ùرمهاي عيني هنري اجازه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه مخاطب با اØساسات خود Ùاصله بگيرد(SMC,196-215). هنر اجازه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه مخاطب چشمâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ از جهان Ùˆ وضعيت بشر به دست آورد؛ Ùˆ از اين طريق،اÙÙ‚ ديد انسان را گسترش ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. كاسيرر درباره اين دومين جنبۀ هنر يعني خصلت رهايي بخش آن بØثهاي عميقي كرده است. او در اثر خويش رنسانس اÙلاطوني در انگلستان ومكتب كمريج گزارشي از اهميت آثار ÙƒÙميك در ادبيات رنسانس ارائه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ در آن ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه چگونه اثر ÙƒÙميك ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ به منزلۀ«معياري عيني براي تعيين صدق Ùˆ كذب» قرار گيرد(PRE,168). كاسيرر هزل نويسندگاني مانند سروانتس، بوكاچو، اراسموس،رابÙله،هانس زاخز Ùˆ بويژه شكسپير را به منزله«نيروي رهايي بخش روØ،نيروي جان Ùزا Ùˆ نيروي شكل دهندۀ زندگي» توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.اين گونه هزل، ريشخند نيست. بنابراين«هيچ چيز به واقع اصيل Ùˆ Øياتي نبايد از داوري هزل واهمه اي داشته باشد»(PRE,183). هزل، جديت بيجا، Ùضل Ùروشي Ùˆ تعصب را بر ملا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.«از نظر Ùرد Ùضل Ùروش يا متعصب، آزاديâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ مكروه است؛ Ùضل Ùروش Ùˆ متعصب،ترس خود را از آزاديâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ پشت Øرمتها پنهان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. هنگاميâ€ÙƒÙ‡ آنها پشت چنين سنگرهايي موضع ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯ تنها كاري كه بايد كرد اين است كه آنها را در معرض استهزاء قرار داد واز اين طريق آنها را اÙشا كرد.»اثر ÙƒÙميك وسيلهâ€Ø§ÙŠ براي اÙشاي Øقيقت است. كاسيرر سخت ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯ تا هزل Ú¯Ùˆ را از الكي خوش يا طبعي كه نسبت به امور تراژيك بيگانه است متمايز كند. هزل در بهترين وجه خود، وسيلهâ€Ø§ÙŠ براي اÙشاي Øقيقت مكتوم درباره اعمال بشر Ùˆ وضعيت اوست. هزل ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ نشان دهد كه تمايلاتي خاص به Ú†Ù‡ چيز منجر ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ بدين طريق هزل،نوعي تØويل به امر Ù…Øال را ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. شخصيتهاي دراميâ€Ù…انند خسيس اثر مولير،گرچه به يك معنا غيرواقعيâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ اما نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه هدÙهاي متÙاوت انسان ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ آزادي Ùˆ Øتي خود زندگي را Ù†ÙÙŠ كنند Ùˆ يا برعكس Øاميâ€Ø¢Ù† باشند.
عناصر كميك، تراژيك Ùˆ غنايي هنر با هم، چيزي را تصوير ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ كه كاسيرر آن را تصوير كل زندگي،Øركت مداوم از تشكلي از اØساس به تشكلي ديگر،Ùراز Ùˆ نشيبها Ùˆ چرخشهاي زندگي ميâ€Ù†Ø§Ù…د:«همۀ آنچه را ما زندگي ميâ€Ù†Ø§Ù…يم همين انتقال از تمايل Ùˆ خوشي به بيزاري Ùˆ ناخوشي است Ùˆ بر عكس. بنابراين زندگي نه رنج است نه خوشي،نه تراژدي است نه كمدي؛ بلكه هر دو آنها توأمان است.» دستاوردد هنر نشان دادن همين تصوير جامع از زندگي است،اما علم Ùˆ تاريخ ناتوان از ارائه چنين تصويريâ€Ø§Ù†Ø¯.
كاسيرر بر اين باور است كه علم، تاريخ Ùˆ هنر هرگز نمي توانند جاي يكديگر را بگيرند. علم Ùيزيك در پي ياÙتن قوانين جهانشمول Ùˆ اثبات درستي آنهاست. تاريخ، بي آنكه به طبيعتگرايي (ناتوراليسم) در نغلتد نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ چنين هدÙÙŠ را دنبال كند. تاريخ، نيروهاي تاريخي Ùˆ هدÙهاي متنازع انسان Ùˆ معناي رويدادها را به نمایش Ù…ÛŒ گذارد.اما این معنا،همچنان Ú©Ù‡ رویداد های بعدی به رویدادهای قبلی اهميت تازه اي ميâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯ØŒÙ…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ تغيير كند. هنر، ما را با جهان Ùرمهاي تخيلي ايده آل روبه رو ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه در آن ميâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… امكانات Ùˆ واقعيتهاي اØساس Ùˆ تجربۀ انساني را به منزلۀ واقعيتي شخصي Ùˆ واقعيتي بشناسيم كه در آن زندگي كرده ايم. جهان اØساس را با معيارهاي تاريخي يا علمي†نميâ€ØªÙˆØ§Ù† سنجيد. درباره هنر تنها با معيارهاي Øقيقت هنري ميâ€ØªÙˆØ§Ù† داوري كرد.
آن نظريهâ€Ø§ÙŠ دربارۀ Øقيقت كه خواهان مطلق كردن Øقيقت علم يا تاريخ يا هنر به تنهايي است Ùقط يكي از ابعاد زندگي را به طور جزميâ€Ø¨Ù‡ مقام برتري مطلق ارتقاء داده است. هد٠اصلي نظريۀ Øقيقت از ديدگاه ÙلسÙÙ‡ بايد ØÙظ اين بينش باشد كه Øقيقت، يگانگي Øقايق قلمروهاي گوناگون است واين اشتباه را رÙع كند كه Øقيقت،واØد Ùˆ به يك Ùرم است. نظريۀ Øقيقت بايد از ادغام صورتهاي سمبليك مختل٠با آنچه كاسيرر«يگانگي نهايي متاÙيزيكي Ùˆ يگانگي اساس مطلق جهان، Ùˆ بسيط بودن آن» ميâ€Ù†Ø§Ù…د بپرهيزد(SF/ST,446)
پایان
يادداشت مترجم
هنر Ùˆ ادبيات در نوشتهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ارنست كاسيرر اعتباري بسزا دارند.او در چهار اثر خود به طور گسترده به بررسي نظريات زيبايي شناسي Ùˆ به مطالعۀ هولدرلين، لسينگ، شيلر،كلايست Ùˆ گوته پرداخته است. او در ÙلسÙÛ€ روشنگري(ترجمه يدالله موقن،تهران،انتشارات نيلوÙر،چاپ دوم،1382) Ù…Ùصلترين Ùصل كتاب را
به «مسائل اساسي زيبایی شناسي»(صÙØات529-419) اختصاص داده كه در واقع تاريخ رشد سيستماتيك زيبايي شناسي ÙلسÙÙŠ است. در اثر ديگر خويش رساله اي در بارۀ بشر، Ùصلي را به هنر تخصيص داده است؛ Ùˆ به همين دليل از بيست Ùˆ سه مقاله اي كه منتقدان درباره آراي كاسيرر در كتاب ÙلسÙÛ€ ارنست كاسيرر1 نگاشتهâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ سه مقاله (جمعاً در Øدود هشتاد صÙØÙ‡) مربوط به Ø´Ø±Ø Ùˆ نقد نظريات او در هنر Ùˆ نقد ادبي است.
كاسيرر بر آن بودكه در ÙلسÙۀصورتهاي سمبليك به هنر نيز مانند زبان، اسطوره Ùˆ علم،كتابي مستقل تخصيص دهد كه متاسÙانه موÙÙ‚ به انجام آن نشد؛ Ùˆ گويا آخرين اثري كه قصد داشته بنويسد دربارۀ شكسپير بوده است.بنابراين ميâ€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠÙ… كه هنر درâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Û€ كاسيرر مقاميâ€ÙˆØ§Ù„ا دارد.
روش كاسيرر در بررسي هنر،همانند روش منتقد،روان شناس يا هنرمند نيست بلكه صرÙاً ÙلسÙÙŠ است. او هنر را مانند زبان،اسطوره، دين Ùˆ علم در قلمرو Ø±ÙˆØ Ù‚Ø±Ø§Ø± ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ واستقلال آن را از ديگر قلمروهاي آن تصديق Ùˆ تائيد ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.
كاسيرر منشا هنر تجسميâ€Ø±Ø§ با تØول در درك Øيات پس از مرگ مرتبط ميâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯.او Ø´Ø±Ø Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه چگونه مصريان، Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ØŒ در سير به سوي سرنوشت جاودان خود،نخست با ØÙظ خانۀ ميراي او يعني كالبد، ميâ€Ù¾Ø±ÙˆØ±Ø§Ù†Ø¯Ù†Ø¯Ø› Ùˆ بدين منظور جسد را موميایي ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯. بعداً براي تضمين بقاي انسان پس از مرگ راه ديگري كش٠شد. بدين معني كه جز جسد موميايي، مجسمۀ شخص مرده را نيز ميâ€Ø³Ø§Ø®ØªÙ†Ø¯Ø› Ùˆ بدين ترتيب هنر تجسميâ€Ù¾Ø¯ÙŠØ¯ آمد.
مطلب زیر ترجمۀ چندصÙØÙ‡ از كتاب
John Micheal Krois , Cassirer: Symbolic Forms and History , New Haven: Yale University Press, 1987 pp.131-34
است كه به طور موجز ÙلسÙÛ€ هنر كاسيرر را به زباني ساده بيان كرده است.
Øرو٠انگليسي آمده در متن،مخÙ٠نام كتابهاي زيرند:
EM= An Essay on Man, New Haven, Yale University Press,1944.
LH= The Logic of Humanities, New Haven, Yale University Press, 1961.
RPE= The Platonic Renaissance in England , 1932.
PSF = Philosophie der Symbolischen Formen 3bde.[1923-29]
SF/ST= Substance and Function[1910]/Einsteins Theory of Relativity[1921] English Translation,1923.
SMC=Symbol , Myth , and Culture: Essays and Leatures of Emest Cassirer(1935-1945)
Ed.by D.P.Verene, New Haven , Yale University Press,1979.
STS=Symbol , Technik , Sprache : Aufsatze aus den Jahren , (1927-1933)ed.by E.W.orth J.M.Krois , Hamburg . Felix Meier Verlag 1985.
1-The Philosiphy of Ernst Cassirer(ed. by P. A. Schilpp ) 1949.
جان مايكل كرويز
ترجمۀ یدالله موقن
هنرمند مانند مورخ، Ùرمهاي ايدهâ€Ø¢Ù„ را به ما عرضه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. Ùرم هنري گرچه صرÙاً زيبايي شناختي است، با اين وص٠امري است مربوط به شناخت؛ زيرا هنر، Ùرم سمبليك است. كاسيرر پيش از موريس، لانگر Ùˆ گودمن اين برنهاد]تز[ را كه آثار هنري سمبلâ€Ø§Ù†Ø¯ پروراند. او مداÙع هنر براي هنر نيست Ùˆ بر اين باور است كه هنر امري ضروري براي دستيابي به جهان Ùˆ راهي براي Ùهم واقعيت است. در يك قطب،هنرمند Ùˆ بويژه غزلسرا يا آهنگساز قرار دارد كه ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بينش Ùˆ اØساس اسطوره اي را اØيا كند(EM,154-156/SMS,188)Ø› Ùˆ در قطب ديگر،هنر ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ طبيعتگرايانه Ùˆ Øتي«واقعگرايانه»تر از يك گزارش علميâ€Ø¨Ø§Ø´Ø¯. كاسيرر چنين رئاليسميâ€Ø±Ø§ بويژه در اثر كميك ميâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯.«شايد ما هرگز به جهان انساني خود، نزديكتر از انچه د رآثار يك نويسنده بزرگ كميك هستيم، نباشيم.» مثلاً در دن كيشوت اثر سر وانتس يا تريسترام شاندي اثر استرن يا يادداشتهاي پيك Ùˆ يك اثر ديكنز. ما در اين آثار ريزترين جزئيات را مشاهده ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… Ùˆ تنگي، تهي بودن Ùˆ Øماقتهاي اين جهان را در ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. ما در اين جهان Ù…Øدود زندگي ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… اما ديگر زنداني آن نيستيم. خصلت زنگ خاطرزدايي اثر كميك همين است. در اثر كميك اشيا Ùˆ رويدادها ثقل مادي خود را رÙته رÙته از دست ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. طعنه در خنده Ù…ØÙˆ ميâ€Ø´ÙˆØ¯Ø› Ùˆ خنده، رهايي است(EM,150) هنر، آگاهي ما را ارتقا ميâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯ Ùˆ ما را در وضع جديدي قرار ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. عواطÙÙŠ كه در تجربۀ عادي ما برانگيخته ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ به هنگام مطالعه(يا ديدن Ùˆ شنيدن) آثار هنري پديد نميâ€Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ØŒ در غير اين صورت چگونه ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø³ØªÙŠÙ… در برابر Ùشارها، ستمها Ùˆ بيرØميâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ كه در يك نمايشنامه سوÙوكلس يا شكسپير نشان داده ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ تاب بياوريم؟(EM,149)ØŒ با اين همه اين سخن بدین معني نيست كه هنر ما را با امور خيالي Ùريب ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. هنر ما را با جهاني از تصاوير آشنا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه از طريق آنها چشمâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ از جهاني كه معمولاً در آن به سر ميâ€â€Ø¨Ø±ÙŠÙ… Ùˆ نيز منظري ازâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ ها وعواطÙÙŠ كه معمولا داريم در برابر ما ميâ€Ú¯Ø³ØªØ±Ø§Ù†Ø¯. اگر اثر هنري درخشان باشد پس از خواندن (يا ديدن Ùˆ شنيدن) آن نميâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… زندگي را مانند پيش بنگريم. زيرا هنر اÙÙ‚ ديد ما را گسترش ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ ما، جهان وجاي خود رادر آن به گونه اي ديگر ميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ…. در هنر گويي«جهان به شيوه هاي تازه اي رخ مي گشایند»(LH,83) Øتي هنگاميâ€ÙƒÙ‡ اثري هنري به توصي٠تاريخي، مانند شعر Øماسي،نزديك باشد، باز هم چيزي بيش از زنده كردن Ù…ØÙوظات ذهني ماست. هد٠گزارش تاريخي در وهلۀ نخست اين است كه شرØÙŠ دقيق به ترتيب تاريخي از رويدادهاي واقعي ارائه دهد، اما اثر Øماسي، «چشمâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ از جهان در برابر ديدگان ما ميâ€Ú¯Ø³ØªØ±Ø§Ù†Ø¯ كه از طريق آن ميâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… تماميت رويدادها وكل جهان انساني را در پرتوي تازه ببينيم»(LH,83)
اما چگونه ميâ€ØªÙˆØ§Ù† درباره هنر از ديدگاه هنجار«Øقيقت» سخن Ú¯Ùت؟ كاسيرر ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
«هر غزلسراي بزرگي به ما شناختي از اØساسي تازه نسبت به جهان ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯... شناختي كه نميâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را در قالب Ù…Ùاهيم انتزاعي درك كرد... ما از آن رو به هنر مديونيم كه در آثارش به ما اجازه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ آنچه را عيني است اØساس كنيم Ùˆ بشناسيم؛ بدين معني كه هنر همه Ø¢Ùرينشهاي عيني خود را با ملموس بودن ÙˆÙرديتي كه سرشار از Øياتي برخوردار از قوت Ùˆ شدت است به ما ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯Â»(LH,58).
اين خصلت هنر، قطب مقابل خصلت شناخت Ùيزيك مدرن است كه از ويژگيهاي ملموس ÙˆÙردي مبراست؛ Ùˆ جهان را از «ديدگاه هيچ Ùرد خاصي» توصي٠نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ (PSF,3.559) Ùيزيك مدرن، سمبليسم دلالت Ù…Øض است؛ Ùˆ هيچ رابطهâ€Ø§ÙŠ با تجربۀ Øسي بي واسطۀ ما ندارد، در Øالي كه سمبلهاي هنر از Ù…Øتواي Øسي Ùˆ بياني جدايي ناپذيرند. اما آثار هنري مانند سمبليسم بيان كننده در Øالات چهره يا در ادراك Ùيزيولوژيكي خواص اجسام، صرÙاً بازنمايي كننده نيستند. اثر هنري نوعي تصوير است اما از گونه اي خاص. كاسيرر برخلا٠كروچه استدلال ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه هنر، بيان ساده وخالص نيست. هنرمند Ùقط عواط٠خويش را بيان نميâ€ÙƒÙ†Ø¯(SMC,157). هنر،تÙسيري از واقعيت است؛ گشودن جهاني نو به روي ماست. هنرمند در واقعيت عادي تجربي يا در اشياي دور Ùˆ بر خود باقي نميâ€Ù…اند ولي از جهان هم روي بر نميâ€ØªØ§Ø¨Ø¯ تا به درون خويش خزد Ùˆ به اØساسهاي شخصي خود پناه برد. در هنر واسطه اي هست كه موجب ميâ€Ø´ÙˆØ¯ تاثرات، Ùرم عيني بگيرند. اما اثر هنري كه هنرمند ميâ€Ø¢Ùريند از طريق كار كردن با يك واسطۀ تنها خلق نميâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ نتيجه به منزلۀ «زيبا» شناخته نميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. كاسيرر متذكر ميâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ اگر شخصي در نامه اي عاشقانه در بيان عواط٠خويش موÙÙ‚ گردد، اين امر او را هنرمند نميâ€ÙƒÙ†Ø¯. نويسنده در مقام هنرمند بايد چيزي بيش از Ùرم بخشيدن به اØساسات خود انجام دهد. او بايد از ميان بيانهاي بالقوۀ بي شمار زيبايي شناختي، Ùرميâ€Ø±Ø§ برگزيند كه چيزي را به بهترين وجه بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. ميزان درخشاني يك اثر هنري «درجه انتقال(عواط٠بيان شده در اثر به مخاطب) نيست بلكه درجه تشديد (تجربۀ ما) Ùˆ بر اÙروختن آن است»(EM,148). هنرمند با تشديد تجربۀ ما Ùˆ براÙروختن آن توجه ما را متمركز ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. آثار هنري ادعاهايي مانند قضاياي رياضي Ùˆ منطقي ندارند. بنابراين نميâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را به اعتبار Øقيقت Ùˆ صدقشان داوري كرد. اما آثار هنري چون چيزي را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ با مخاطب به Ú¯Ùتگو ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ù†Ø¯ØŒØ§ÙŠÙÙ„ در سخنراني خود در جمع هنرمندان پاريسي زيبايي برج خود را در توازني دانست كه براي ØÙ„ مسئلۀ Ùني مقاومت برج در برابر بادهاي شديد ياÙته بود. اما كاسيرر خاطر نشان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه اين موضوع با زيبايي به منزلۀ رابطه اي ميان انسان Ùˆ جهان ارتباطي ندارد(STS,85-86). هنر، نه صرÙاً امري زيبايي شناختي است Ùˆ نه سرگرميâ€ÙˆÙ†Ù‡ راهي است براي گريز از Øقيقت،هنر براي شناختن آن وجوهي از زندگي كه در مشاهده «تجربي» Ù…Øض نامریيâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ شيوهâ€Ø§ÙŠ در اختيار ما ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯.
از نظر كاسيرر هنر خصلتي دو گانه دارد . نخست Ùرآيند خلاقي است كه در آن،كل گسترۀ تجربۀ انساني در قالب Ùرمهايي ايدهâ€Ø¢Ù„ يا تصاوير بيان ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯Ø› چنين تصاويري Ùقط براي انتقال اØساسات ياتمايلات بشر نيست ØŒ آن گونه كه منتقدان هنر از اÙلاطون گرÙته تا تولستوي از آن واهمه داشتهâ€Ø§Ù†Ø¯. تصاوير هنر،انسان را برده اي تسليم در برابر عواط٠خويش نميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯(SMC,199-220)Ø› چون دومين خصلت هنر، رهايي بخشي است.هنر از طريق انتقال واقعيت به Ùرمهاي عيني هنري اجازه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه مخاطب با اØساسات خود Ùاصله بگيرد(SMC,196-215). هنر اجازه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه مخاطب چشمâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²ÙŠ از جهان Ùˆ وضعيت بشر به دست آورد؛ Ùˆ از اين طريق،اÙÙ‚ ديد انسان را گسترش ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. كاسيرر درباره اين دومين جنبۀ هنر يعني خصلت رهايي بخش آن بØثهاي عميقي كرده است. او در اثر خويش رنسانس اÙلاطوني در انگلستان ومكتب كمريج گزارشي از اهميت آثار ÙƒÙميك در ادبيات رنسانس ارائه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ در آن ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه چگونه اثر ÙƒÙميك ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ به منزلۀ«معياري عيني براي تعيين صدق Ùˆ كذب» قرار گيرد(PRE,168). كاسيرر هزل نويسندگاني مانند سروانتس، بوكاچو، اراسموس،رابÙله،هانس زاخز Ùˆ بويژه شكسپير را به منزله«نيروي رهايي بخش روØ،نيروي جان Ùزا Ùˆ نيروي شكل دهندۀ زندگي» توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.اين گونه هزل، ريشخند نيست. بنابراين«هيچ چيز به واقع اصيل Ùˆ Øياتي نبايد از داوري هزل واهمه اي داشته باشد»(PRE,183). هزل، جديت بيجا، Ùضل Ùروشي Ùˆ تعصب را بر ملا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯.«از نظر Ùرد Ùضل Ùروش يا متعصب، آزاديâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ مكروه است؛ Ùضل Ùروش Ùˆ متعصب،ترس خود را از آزاديâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ پشت Øرمتها پنهان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. هنگاميâ€ÙƒÙ‡ آنها پشت چنين سنگرهايي موضع ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯ تنها كاري كه بايد كرد اين است كه آنها را در معرض استهزاء قرار داد واز اين طريق آنها را اÙشا كرد.»اثر ÙƒÙميك وسيلهâ€Ø§ÙŠ براي اÙشاي Øقيقت است. كاسيرر سخت ميâ€ÙƒÙˆØ´Ø¯ تا هزل Ú¯Ùˆ را از الكي خوش يا طبعي كه نسبت به امور تراژيك بيگانه است متمايز كند. هزل در بهترين وجه خود، وسيلهâ€Ø§ÙŠ براي اÙشاي Øقيقت مكتوم درباره اعمال بشر Ùˆ وضعيت اوست. هزل ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ نشان دهد كه تمايلاتي خاص به Ú†Ù‡ چيز منجر ميâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ بدين طريق هزل،نوعي تØويل به امر Ù…Øال را ارائه ميâ€Ø¯Ù‡Ø¯. شخصيتهاي دراميâ€Ù…انند خسيس اثر مولير،گرچه به يك معنا غيرواقعيâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ اما نشان ميâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه هدÙهاي متÙاوت انسان ميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ آزادي Ùˆ Øتي خود زندگي را Ù†ÙÙŠ كنند Ùˆ يا برعكس Øاميâ€Ø¢Ù† باشند.
عناصر كميك، تراژيك Ùˆ غنايي هنر با هم، چيزي را تصوير ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ كه كاسيرر آن را تصوير كل زندگي،Øركت مداوم از تشكلي از اØساس به تشكلي ديگر،Ùراز Ùˆ نشيبها Ùˆ چرخشهاي زندگي ميâ€Ù†Ø§Ù…د:«همۀ آنچه را ما زندگي ميâ€Ù†Ø§Ù…يم همين انتقال از تمايل Ùˆ خوشي به بيزاري Ùˆ ناخوشي است Ùˆ بر عكس. بنابراين زندگي نه رنج است نه خوشي،نه تراژدي است نه كمدي؛ بلكه هر دو آنها توأمان است.» دستاوردد هنر نشان دادن همين تصوير جامع از زندگي است،اما علم Ùˆ تاريخ ناتوان از ارائه چنين تصويريâ€Ø§Ù†Ø¯.
كاسيرر بر اين باور است كه علم، تاريخ Ùˆ هنر هرگز نمي توانند جاي يكديگر را بگيرند. علم Ùيزيك در پي ياÙتن قوانين جهانشمول Ùˆ اثبات درستي آنهاست. تاريخ، بي آنكه به طبيعتگرايي (ناتوراليسم) در نغلتد نميâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ چنين هدÙÙŠ را دنبال كند. تاريخ، نيروهاي تاريخي Ùˆ هدÙهاي متنازع انسان Ùˆ معناي رويدادها را به نمایش Ù…ÛŒ گذارد.اما این معنا،همچنان Ú©Ù‡ رویداد های بعدی به رویدادهای قبلی اهميت تازه اي ميâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯ØŒÙ…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ تغيير كند. هنر، ما را با جهان Ùرمهاي تخيلي ايده آل روبه رو ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه در آن ميâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… امكانات Ùˆ واقعيتهاي اØساس Ùˆ تجربۀ انساني را به منزلۀ واقعيتي شخصي Ùˆ واقعيتي بشناسيم كه در آن زندگي كرده ايم. جهان اØساس را با معيارهاي تاريخي يا علمي†نميâ€ØªÙˆØ§Ù† سنجيد. درباره هنر تنها با معيارهاي Øقيقت هنري ميâ€ØªÙˆØ§Ù† داوري كرد.
آن نظريهâ€Ø§ÙŠ دربارۀ Øقيقت كه خواهان مطلق كردن Øقيقت علم يا تاريخ يا هنر به تنهايي است Ùقط يكي از ابعاد زندگي را به طور جزميâ€Ø¨Ù‡ مقام برتري مطلق ارتقاء داده است. هد٠اصلي نظريۀ Øقيقت از ديدگاه ÙلسÙÙ‡ بايد ØÙظ اين بينش باشد كه Øقيقت، يگانگي Øقايق قلمروهاي گوناگون است واين اشتباه را رÙع كند كه Øقيقت،واØد Ùˆ به يك Ùرم است. نظريۀ Øقيقت بايد از ادغام صورتهاي سمبليك مختل٠با آنچه كاسيرر«يگانگي نهايي متاÙيزيكي Ùˆ يگانگي اساس مطلق جهان، Ùˆ بسيط بودن آن» ميâ€Ù†Ø§Ù…د بپرهيزد(SF/ST,446)
پایان
علي نوشت
به خصوص در معرÙÙŠ كاسيرر Ùˆ انتقال
شايسته انديشه هاي او
آرزوي سلامتي براي ايشان دارم