ارتباط ماركسیسم با الهیات Ù‡Ú¯Ù„ (2) --مصاØبه با ید الله موقن
ارتباط ماركسیسم با الهیات هگل (2)
مصاØبه با ید الله موقن
ارتباط ماركسیسم با الهیات هگل (2)
مصاØبه با ید الله موقن
روشنÙكران ما هم كه سرچشمهÂهای تاریخی ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ هایدگر Ùˆ لوكاچ Ùˆ اعضای مكتب ÙرانكÙورت را نمیÂشناسند Ùˆ قدرت Ùهم آنÂها را ندارند طوطیÂوار الهیات مسیØÛŒ را به عنوان آخرین دستاوردهای ÙلسÙÛŒ Ùˆ روشنÙكری تكرار Ù…ÛŒÂكنند.
اساطیر یهودی Ù€ مسیØÛŒ Ùˆ الهیات Ù‡Ú¯Ù„ به آثار خود ماركس Ùˆ انگلس راه Ù…ÛŒÂیابند Ùˆ آنÂها را اشباع Ù…ÛŒÂكنند. مثلاً ماتریالیسم دیالكتیكی ØŒ تناقض درون ماده را یك اصل قرار Ù…ÛŒÂدهد Ùˆ ماتریالیسم تاریخی نیز همهÂجا از تناقض سخن Ù…ÛŒÂگوید. ولی تناقض Ùقط میان گزارهÂهای منطقی Ùˆ اØكام وجود دارد نه در اشیاء Ùˆ میان گروهÂهای اجتماعی، ولی چنانÂÚ†Ù‡ به یاد آوریم كه Ù‡Ú¯Ù„ جهان را با مقولات اسطورهÂای Ù€ منطقی بنا Ù…ÛŒÂنهد نه با ماده، پس او Ù…ÛŒÂتواند از تناقض سخن گوید چون منظورش تناقض منطقی است. اما بنده شخصاً‌ نمیÂÙهمم چرا ماركس Ùˆ ماركسیستÂها نیز از تناقض سخن Ù…ÛŒÂگویند در Øالی كه باید از تقابل واقعی یا تضاد سخن بگویند.
نكتهÂÛŒ در خور توجه این است كه ماركسیستÂهای ایرانی چون با ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ آشنا نبودهÂاند Ùˆ تعلیم ÙلسÙÛŒ نیز نداشتهÂاند، تناقض یعنی Contradictionرا، تضاد یعنی Contraryترجمه كردهÂاند كه از دیدگاه هگلیانیسم Ùˆ ماركسیسم اشتباه ÙاØØ´ÛŒ است. مثلاً بØØ« از خودبیگانگی یا بØØ« پرستش بتÂوار كالاها در آثار ماركس را در نظر بگیرید؛ آیا این مباØØ« خود Øاكی از این نیست كه ماركسیسم، الهیات Ù‡Ú¯Ù„ است Ùˆ دشمن آشتیÂناپذیر علم Ùˆ ماتریالیسم؟ به نظر من ماركسیسم به تاریخ اساطیر Ùˆ ادیان تعلق دارد Ùˆ جنبش كمونیسم یك جنبش دینی است Ùˆ Ù†Ùوذ خودماركس نیز بیشÂتر Ù†Ùوذ یك پیامبر است تا یك دانشمند ÙˆÙیلسوÙ.
پرسشگر: آقای دكتر همهÂÛŒ ما Ù…ÛŒÂدانیم ایدهÂآلیسم آلمان به دو صورت از كانت شروع شده است. خود كانت معتقد است كه انقلابی كوپرنیكی در ÙلسÙÙ‡ انجام داده است. به نظر Ù…ÛŒÂرسد در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ مدرن كانت سنگ بنای خوبی Ù¾ÛŒÂریخته باشد.
موقن: آنÂÚ†Ù‡ كانت دربارهÂÛŒ شیء ÙÛŒÂÙ†Ùسه Ù…ÛŒÂگوید این است كه Ø´ÛŒÂØ¡ ÙÛŒÂÙ†Ùسه كه Øكیمان مابعدالطبیعی از آن سخن Ù…ÛŒÂÚ¯Ùتند Ø´ÛŒ شناختی نیست چون علم ما Ùقط به عوارض Ùˆ امور تجربی تعلق Ù…ÛŒÂگیرد نه به ذوات. من در مقالهÂÛŒ " نقدی بر ماركسیسم " Ú¯Ùته ام كه منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ منطق Ùهم شهودی است كه البته Ù‡Ú¯Ù„ آن را خرد دیالكتیكی Ù…ÛŒ نامد. ولی این خرد، همان شهود اسطوره ای است. زیرا این خرد، Ùقط آن چیزی را كه خودش Ø¢Ùریده، برون خویش دارد. چنین خردی با معضلاتی كه Ùهم، برای شناخت جهان Ù…Øسوس با آنÂها روبروست ناآشناست. در منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ Ùهم٠شهودی، هر چیزی را از پس پرده بیرون شدن خودش Ù…ÛŒÂداند. متعین شدن هر شیئی را به معنای متعین شدن یگانگی آغازینی Ù…ÛŒÂشناسد كه ایدهÂدارا بوده است.
در منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ هر شیء با Ù…Ùهومش این همان است یعنی یكی است. دقیقاً مانند وضعی كه شیء Ùˆ Ù…Ùهومش در اسطوره دارند. در Øقیقت Ùهم شهودی، همان Ùهم اسطورهÂÂای است. Ùˆ منطق Ù‡Ú¯Ù„ چون سرشتی دینی دارد باید در آن Ø´ÛŒÂØ¡ با Ù…Ùهومش هم هویت باشد. شاید به همین سبب است كه كاسیرر در جلد دوم " ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ صورتÂهای سمبلیك: اندیشهÂÛŒ اسطورهÂای "ØŒ دیالكتیك آگاهی را به كار Ù…ÛŒÂبرد؛ چون اندیشهÂÛŒ اسطورهÂای همان خصوصیاتی را دارد كه منطق دیالكتیكی Ù‡Ú¯Ù„ داراست. اما در نظریهÂÛŒ شناخت كانت در برابر Ùهم، امر Ù…Øسوس قرا ر Ù…ÛŒÂگیرد كه Ùهم به تدریج با كمك مقولات Ùهم آن را متعین Ù…ÛŒÂسازد؛ اما هرگز نمیÂتواند Ø´ÛŒÂØ¡ را در مقولات مستØیل كند؛ یعنی بر خلا٠منطق دیالكتیكی Ù‡Ú¯Ù„ØŒ در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ كانت Ø´ÛŒÂØ¡ Ùˆ Ù…Ùهومش این همان یا هم هویت نیستند. در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ کانت برای Ùهم تجربی، میان امر واقعی Ùˆ امر صرÙاً‌ممكن Øایل وجود دارد اما در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ØŒ اندیشه Ùˆ موضوع اندیشه، شناسنده (سوژه) Ùˆ موضوع شناخت (ابژه)ØŒ چیزی واØدند. بدین معنی كه ذهن، عین را در خود ØÙ„ Ù…ÛŒÂكند Ùˆ Ø´ÛŒÂØ¡ به Ù…Ùهوم تبدیل Ù…ÛŒÂشود یا همانÂطور كه قبلاً‌گÙتیم ØŒ جهان در خدا یا در ایده مستØیل Ù…ÛŒÂشود.
پرسشگر: از انقلاب كوپرنیكی كانت چیزی Ù†Ú¯Ùتید.
موقن: انقلاب كوپرنیكی كانت عبارت از این بود كه ÙˆÛŒ Ù…ÛŒÂÚ¯Ùت كه ذهن از همان مراØÙ„ بسیار مقدماتی٠در شناخت دخیل است. آگاهی در ایجاد تصویری كه از Ø´ÛŒÂØ¡ یا از ابژه در ذهن نقش Ù…ÛŒÂبندد از همان آغاز دخالت دارد تصویر Ø´ÛŒÂØ¡ كه در آگاهی ساخته Ù…ÛŒÂشود پیش از این ÙˆØدت٠تركیبی Ùˆ نیز خارج از آن، وجود ندارد؛ بلكه Ùقط بر اثر این ÙˆØدت٠تركیبی شكل Ù…ÛŒÂگیرد یعنی ذهن در تنظیم Ùˆ تشكیل تصویر Ø´ÛŒÂØ¡ÙÙØŒ نقش اساسی دارد مثلاً ‌آگاهی، تأثرات Øسی را در ظر٠مكان Ùˆ زمان Ù…ÛŒ ریزد، یا میانشان رابطهÂÛŒ علت Ùˆ معلولی برقرار Ù…ÛŒÂكند Ùˆ كارهایی مانند اینÂها. چنانÂÚ†Ù‡ آگاهی دست به چنین كارهایی نمیÂزد، ما از شناخت پدیدارها ناتوان بودیم. بااین همه اگر تأثرات Øسی Ùˆ امور تجربی نیز نبودند از دست ذهن بشر به تنهایی كاری ساخته نبود شناخت ما منوط به وجود امور تجربی Ùˆ Ù…Øصور در آنÂهاست. پس چیزی Ùراسوی امور تجربی، مانند ً‌شیÂØ¡ ÙÛŒÂÙ†Ùسه، برای ما ناشناختنی است.
ÙلسÙÙ‡ انتقادی كانت دربارهÂÛŒ شرایط امكان امور واقع تØقیق Ù…ÛŒÂكند یعنی Ú†Ù‡ عللی سبب Ù…ÛŒÂشوند كه پدیداری رخ دهد. اما ÙلسÙÙ‡ این پدیدار را ایجاد نمیÂكند. هد٠كانت در كتاب نقد خرد ناب ارائه مبانی ÙلسÙÛŒ برای Ùیزیك نیوتنی بود. كانت Ù…ÛŒÂÚ¯Ùت كه Ùهم انسان، قوانین طبیعت را كش٠نمیÂكند بلكه Ùهم انسان منبع آن قوانین است. «Ùهم، قوانین (از پیشی) خود را از طبیعت نمیÂگیرد بلكه آن قوانین رابه طبیعت تجویز Ù…ÛŒÂكند.» كانت همین اصل را به ØوزهÂÛŒ اخلاق نیز تعمیم Ù…ÛŒÂدهد. در اینÂجا نیز انسان قوانینی را كه ارادهÂÛŒ خدا یا هر مرجع مذهبی یا سیاسی بر ÙˆÛŒ تØمیل كرده باشد، نمیÂپذیرد. به عقیدهÂÛŒ كانت ارادهÂÛŒ هر انسانی كه بخرد باشد بهÂطور كلی ارادهÂÛŒ قانونÂگذاری است. یك انسان بخرد از هیچ قانونی اطاعت نمیÂكند مگر آنÂكه خود او همان قانون را وضع كرده باشد. اما Ù‡Ú¯Ù„ به كانت Ùˆ Ùیخته این ایراد را Ù…ÛŒÂگیرد كه آن دو، Ù…Ùهومی از آزادی را اعلام كرده Ùˆ به كرسی نشاندهÂاند كه Ù…Ùهومی صرÙاً ایدهÂآل یا صوری است. به این معنی كه اندیشه در Øین یاÙتن خودو اظهار وجود، تماس خویش را با جهان واقعی از دست Ù…ÛŒÂدهد. ترسیم یك تصویر ایدهÂآلی از امور یعنی گذاشتن یك باید باشد در برابر وضع تاریخی امور، وظیÙÙ‡ÂÛŒ ÙلسÙÙ‡ نیست. به نظر Ù‡Ú¯Ù„ چنین ایدهÂآلیسمی باطل است. بنابراین Ù‡Ú¯Ù„ ایدهÂالیسم خود را ایدهÂآلیسم عینی Ù…ÛŒÂنامد؛ یعنی امور جهان را معقول Ù…ÛŒÂشناسد. Ù‡Ú¯Ù„ مدعی است آنÂÚ†Ù‡ وجود دارد عقلانی است. Ù¾ÛŒÂآمد این ایدهÂالیسم ارتجاعی این بود كه Ù‡Ú¯Ù„ دولت پروس را دولت مبتنی بر عقل خواند. در ÙلسÙÙ‡ ÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ طبیعت،ایده در دیگر بودگی خویش است .طبیعت ØŒ ایده ÛŒ با خود بیگانه است .اما تاریخ ØŒ خود خدا ست .ولی تاریخ وقتی تØقق Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ دولت تشکیل شده با شد. Ù‡Ú¯Ù„ دولت را تجسد Ø±ÙˆØ Ø¬Ù‡Ø§Ù† یعنی تجسد خدا بر زمین Ù…ÛŒÂنامید. Ùرد در برابر دولت یعنی در برابر خدای متجسد از هیچ ØÙ‚ÛŒ برخوردار نیست. از این رو Ù‡Ú¯Ù„ به جنگ نظریهÂÛŒ Øقوق طبیعی بشر Ùˆ به جنگ نظریهÂÛŒ دولت مبتنی بر قرارداد رÙت. این ضدیت با Øقوق بشر Ùˆ شهروند Ùˆ یا نظریهÂÛŒ دولت مبتنی بر قرارداد میراثی بود كه از Ù‡Ú¯Ù„ به ماركس رسید. برای ماركس پرولتاریا، خدای متجسد برزمین است. بنابراین دیكتاتوری پرولتاریا، تجسد Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ Ù‡Ú¯Ù„ÛŒ است، یعنی یك دولت٠تئوكراتیك ازنوع قرون وسطایی است كه Ùرد دربرابرش از هیچ ØÙ‚ÛŒ برخوردار نیست. عقاید Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ ماركس تÙالهÂهای قرون وسطا هستند. كانت Ù…ÛŒÂÚ¯Ùت: «Ùقط یك Ùرمان لازمÂالاطاع وجود دارد: بنابر آن دستوری عمل كن كه در عین Øال بتوانی بخواهی كه آن دستور یك قانون كلی گردد» به عقیدهÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ این Ùرمان لازمÂالاطاع كانت Ùقط یك قانون انتزاعی Ùˆ صوری است كه ارادهÂÛŒ Ùرد را مقید Ù…ÛŒÂكند اما در برابر واقعیت امور كاملاً ناتوان است.
در نظام ÙلسÙÛŒ كانت جهان اخلاق یا قلمرو غایات در تقابل با جهان طبیعی یعنی جهان علت ها Ùˆ معلولÂها قرار دارد. Ù…ÛŒÂتوان ÙˆØدت این دو جهان را اصل موضوعه قرار داد؛ اما هرگز نمیÂتوان یگانگی این دو را اثبات كرد. آن دوگانگی (Dualism) كه آقای ماهرویان از آن سخن Ú¯Ùتند بیشÂتر به این موضوع باز Ù…ÛŒÂگردد. به عقیدهÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ØŒ كانت یك باید باشد، دربرابرآنÂÚ†Ù‡ هست، گذاشته است. درØالی كه Ù‡Ú¯Ù„ معتقد است آنÂÚ†Ù‡ هست همان باید باشد، است. Ú¯Ùتیم كه ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ نوعی توجیه عدل الهی است. یعنی توجیه شرّ Ùˆ بدی در جهان. بنابراین به نظر Ù‡Ú¯Ù„ وضع امور، عقلانی است. آنÂÚ†Ù‡ هست Ùˆ آنÂÚ†Ù‡ باید باشد، بر هم منطقÂاند. امورجامعه از آن رو عقلانی است چون امور، درون با Ø´ÛŒ خدا هستند، آنÂها درون خدا رخ Ù…ÛŒÂدهند. كانت Ù…ÛŒÂگوید: آزادی یا اختیار به این معنی است كه قانونی كه ما در اعمال خود از آن اطاعت Ù…ÛŒÂكنیم از بیرون یعنی از طریق كتاب مقدس، پاپ یا Ùرمانروا بر ما تØمیل نشده باشد؛ بلكه شخص اخلاقی، این قانون را خود برای خویش وضع كرده باشد. به راستی اگر روشنÙكران ما Ø·ÛŒ Ù‡Ùتاد- هشتاد ساله گذشته به جای اینÂكه سنگ ماركسیسم Ù€ لنینیسم را به سینه بزنند پیرو كانت شده بودند Ú†Ù‡ تØول عظیمی در شیوهÂÛŒ تÙكر Ùˆ نگرش ما به وجود Ù…ÛŒÂآمد؟ هد٠روشنÙكران ماركسیست Ù€ لنینیست نه Ùقط در كشور ما بلكه در دیگر كشورها نیز همیشه این بوده است كه اوضاع اجتماعی را به هم بریزند Ùˆ در بØبوØÙ‡ÂÛŒ ناامنی Ùˆ هرج Ùˆ مرج، قدرت سیاسی را به دست بگیرند Ùˆ دیكتاتوری پرولتاریا را بر پا دارند تا معجزاتی را كه ماركس برای دیكتاتوری پرولتاریا بر شمرده بود، به منصهÂÛŒ ظهور رسانند یعنی آسمان بر زمین جلوس Ùرماید Ùˆ بهشت برین بر ÙرشÙ‌زمین گسترده شود.
هد٠روشنÙكر ماركسیست، Ùرهنگ سازی نبوده بلكه انقلاب بوده است. یعنی هد٠ماركسیستÂها این بوده است كه تودهÂها را سیاسی Ùˆ تا Ù…ÛŒÂتوانند رادیكال كنند Ùˆ با این كار آنÂها را به صØنهÂÛŒ مبارزه بكشانند Ùˆ وضع مستقر Ùˆ موجود را واژگون كنند؛ یعنی دقیقاً همان هدÙÛŒ را دنبال Ù…ÛŒÂكنند كه ÙاشیستÂها دنبال Ù…ÛŒ کرده اند . درواقع ØŒ ÙاشیستÂها از كمونیستÂها یاد گرÙتند كه تودهÂها را به صØنه آورند Ùˆ با نیروی لگام گسیخته ÛŒ آنان، تجدد Ùˆ مدرنیته را از ریشه در آورند Ùˆ بدویت را جایگزین آن كنند. همÂچنان كه قبلاً Ú¯Ùتم به نظر من كمونیسم یك جنبش دینی است Ùˆ ماركس نیز نقش پیامبر را در این دین دارد.
پرسشگر: من خیلی متشكرم كه بØØ« بسیار خوبی را شروع كردید. ولی Ùكر Ù…ÛŒÂكنم كه این بØØ« ÙÙ†ÛŒ است وخواننده برای Ùهم مطالب مشكل داشته باشد. چنانÂÚ†Ù‡ بØØ« روی زمینهÂهای آشناتری باشد برای خوانندهÂÛŒ مجله Ù…Ùیدتر خواهد بود. شما ضمن صØبتÂهای خود اشاره كردید به این كه كارل ماركس پیامبر بوده، Ù…ÛŒ خواستم اگر ممكن است در این زمینه ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨ÛŒØ´Âتری بدهید.
موقن: برداشت ما از پیامبری معمولاً تØت تأثیر برداشت ما از پیامبرانی چون Øضرت موسی، Øضرت عیسی Ùˆ Øضرت Ù…Øمد (ص) است. اما در جامعهÂشناسی دین Ù…Ùهوم پیامبری دامنهÂÛŒ گستردهÂتری دارد. ماكس وبر پیامبری را دو نوع Ù…ÛŒÂداند. البته Ù…Ø´Ø±ÙˆØ Ø¨ØØ« پیامبری در كتاب جامعهÂشناسی دین ماكس وبر آمده است Ùˆ تالكوت پارسونز بر ترجمهÂÛŒ انگلیسی آن مقدمهÂای نوشته است كه من آن را به Ùارسی برگرداندهÂام Ùˆ در كتاب عقلانیت Ùˆ آزادی، چاپ شده است.(2)
یكی پیامبر اسوه Ùˆ دیگری پیامبر اخلاقی، پیامبر اسوه كسی است كه طریقتی را برای زندگی ارائه Ù…ÛŒ دهد وهركس كه مایل بود به دلخواه خویش Ù…ÛŒÂتواند به طریقت او سر بسپرد Ùˆ زندگی پیامبر اسوه را سرمشق زندگی خود قرار دهد. این نوع پیامبری به وضع موجود Ùˆ مستقر اجتماعی كاری ندارد Ùˆ بدان اعلان جنگ نمیÂدهد Ùˆ خواهان از میان بردن هنجارهای معمول در اجتماع نیست. هركس خواست پیرو پیر طریقت Ù…ÛŒÂشود؛ ولی پذیرش رهبری او اجباری نیست. اما برعكس، پیامبر اخلاقی به وضع موجود كه آن را ناراست Ùˆ ÙƒÚ˜ Ù…ÛŒÂداند اعلان جنگ Ù…ÛŒÂدهد Ùˆ رسالت خود را درواژگونی وضع موجود Ù…ÛŒÂداند تا بر ویرانهÂهای آن وضعی جدید كه بشارت بر پاییÂاش را داده است تأسیس کند. ماكس وبر پیامبران بنیÂاسرائیل، Øضرت عیسی Ùˆ Øضرت Ù…Øمد(ص) را نمونه اعلای این نوع پیامبری Ù…ÛŒÂداند. برخلا٠پیامبر اسوه، رهبری پیامبراخلاقی بر جامعه استوار Ù…ÛŒÂشود Ùˆ پذیرش رهبری او اجباری است. . ولی وبر پیامبری اخلاقی را Ùقط به انبیای مذكور منØصر نمیÂكند Ùˆ هر كسی را كه به وضع موجود Ùˆ مستقر اجتماعی اعلان جنگ دهد Ùˆ خواهان برقراری وضع دیگری باشد، پیامبر اخلاقی Ù…ÛŒ داند. در اینÂجا وبر پیامبران اخلاقی را به دو نوع تقسیم Ù…ÛŒÂكند. یكی آنانی كه با اعلان جنگ به وضع موجود باعث گسست در امور Ù…ÛŒÂشوند Ùˆ موجبات پیشرÙت اجتماعی را Ùراهم Ù…ÛŒÂآورند. دوم آن پیامبرانی كه به وضع موجود اعلان جنگ Ù…ÛŒÂدهند Ùˆ باعث گسست در امور Ù…ÛŒÂشوند ولی جامعه را به عقب Ù…ÛŒÂبرند. پیامبران اخلاقی ÙرمانÂهایی را برای مردم صادر Ù…ÛŒÂكنند Ùˆ پیروان مكلÙند كه دستورات آنان را اجرا كنند. برخلا٠پیامبر اسوه، پیامبر اخلاقی از مردم Ù…ÛŒÂخواهد كه نه از زندگی شخص او بلكه از دستورات Ùˆ اØكام او تبعیت كنند Ùˆ خود را با نظم هنجار Ø¢Ùرینی كه او برپا داشته انطباق دهند. البته ذكر این نكته در این جا ضروری است كه Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ ماركس Ùˆ ماكس وبر آلمانیÂاند Ùˆ شاید آلمانیÂها مذهبیÂترین مردم اروپا باشند. آلمان سرزمین پروتستانیسم است ولوتر در میان آلمانیÂها ظهور كرده است. از این رو در میان آلمانیÂها Ùˆ بهÂویژه سه متÙكر مذكور نوعی برداشت دینی Ùˆ پیامبرگونه از تاریخ مشاهده Ù…ÛŒÂشود. ماكس وبر جامعهÂشناس، كه در قرن بیستم یعنی عصر سكولاریسم رشد Ùˆ نمو یاÙته است، هنوزهم درپس اÙکارلائیک خود مذهبی Ù…ÛŒÂاندیشد Ùˆ تاریخ را صØنهÂÛŒ ظهور پیامبران Ù…ÛŒÂداند كه با ظهور هر یك از آنان جامعه گامی به جلو یا به عقب برداشته است. به سخن دیگر وبر تاریخ لائیك را نیز به شیوهÂÛŒ خاص خودش به تاریخ دینی تبدیل Ù…ÛŒÂكند. اهمیتی را كه وبر برای پروتستانیسم قائل است باید در همین برداشت دینی او از تاریخ دانست. Ù‡Ú¯Ù„ مدعی است كه خدا در او تجسد یاÙته است Ùˆ خدا یعنی خود او؛ در نظام ÙلسÙÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ به آگاهی رسیده Ùˆ به گذشته ÛŒ خود Ù…ÛŒÂنگرد Ùˆ مراØÙ„ÛŒ را كه پیموده است Ø´Ø±Ø Ù…ÛŒÂدهد. از این رو Ù‡Ú¯Ù„ ادعا Ù…ÛŒÂكند كه از طرØÂهای غیبی خدا آگاه است. او پیشرÙتÂهایی را كه بر اثر لائیك شدن اندیشه به دست آمده اند به پای دستاوردهای مسیØیت Ù…ÛŒÂگذارد Ùˆ بدین گونه امور دنیوی Ùˆ لائیك را تقدس دینی Ù…ÛŒÂبخشد. اما ماركس هم آلمانی است Ùˆ هم یهودی؛ Ùˆ سنت پیامبری در میان قوم یهود سابقهÂÛŒ چند هزار ساله دارد. ماركس طبق سنت انبیای بنیÂاسرائیل چماق تكÙیر را بلند Ù…ÛŒÂكند Ùˆ بر سر طاغوتیان زمان Ù…ÛŒÂكوبد. طبق تعری٠ماكس وبر، پیامبر اخلاقی كسی است كه به وضع موجود اجتماعی اعلان جنگ Ù…ÛŒ دهد Ùˆ Ù…ÛŒÂخواهد وضع دیگری را جایگزین وضع كنونی كند. طبق این تعریÙØŒ ماركس پیامبراست. ماركس نیز برای خود رسالت پیامبری از نوع انبیای بنیÂاسرائیل قائل بود. همÂچنان كه آنان با بتÂپرستی Ùˆ تجمل Ù…ÛŒÂجنگیدند ماركس نیز به پرسش بتÂوار كالاها Øمله Ù…ÛŒÂبرد Ùˆ با نوع جدید بتÂپرستی (fetishism) نبرد Ù…ÛŒÂكند.
ماركس این بار اساطیر یهودی را نه به منزلهÂÂÛŒ اساطیر یا تاریخ مقدس بلكه به عنوان آخرین دستاوردهای علمی قالب Ù…ÛŒÂکند. اساطیر یهودی Ù…ÛŒÂگوید كه با ظهور مسیØØŒ زمین بهشت Ù…ÛŒÂشود، گرگ ومیش در کنار هم در یک چراگاه به سر Ù…ÛŒÂبرند، در جویبارهای زمین شیروعسل روان خواهد شد. مارکس همین تصاویراسطورهÂای را ارائه Ù…ÛŒÂدهد Ùˆ Ù…ÛŒÂگوید Ù…Ø³ÛŒØ Ø¸Ù‡ÙˆØ± کرده یعنی پرولتاریا در تاریخ ظاهر شده Ùˆ مقدر است Ú©Ù‡ دجال یعنی بورژوازی را نابود نماید Ùˆ زمین را بهشت کند. Ù…ÛŒÂدانیم Ú©Ù‡ هر واقعهÂای، هر اندازه هم پیش پا اÙتاده باشد، چنانÂÚ†Ù‡ در چشمÂانداز دینی گذاشته شود عظیم Ùˆ معجزهÂآسا Ù…ÛŒÂنماید؛ مثلاً پرولتاریا چنانÂÚ†Ù‡ در چشمÂانداز دینی یعنی درچشمÂانداز مارکسیسم گذاشته شود دیگر قشری از اقشار جامعه نخواهد بود؛ بلکه تقدس دینی Ù…ÛŒÂیابد وبه مقام خدایی Ù…ÛŒÂرسد. پرولتاریا درمارکسیسم یعنی در چشمÂانداز دینی مارکسیسم طبقهÂای Ù…ÛŒÂشود Ú©Ù‡ رستگاری بشر به دست اوست. یکی از کهنÂترین مضامین اسطوره ای نبرد روشنایی با تاریکی، Ù…Ø³ÛŒØ Ø¨Ø§ دجال Ùˆ امثال اینÂهاست. مارکس همین مضمون اسطورهÂای را به صورت نبرد طبقاتی در آورده است. در یک سو اهورا، خدا، Ù…Ø³ÛŒØ ÙˆØ±ÙˆØ´Ù†Ø§ÛŒÛŒ قرار دارد Ú©Ù‡ تجسم عینیÂاش پرولتاریاست Ùˆ در دیگر سو اهریمن، شیطان ØŒ دجال Ùˆ تاریکی قرار گرÙته Ú©Ù‡ تجّسم عینیÂاش بورژوازی است.نبرد میان این دو نیرو یا به زبان مارکسیسم مبارزهÂÛŒ میان پرولتاریا Ùˆ بورژوازی سرنوشت بشر را رقم Ù…ÛŒ زند.ایا براستی پرولتاریا Ùˆ بورژوازی دو طبقهÂÛŒ اجتماعی هستند؟ متون مارکسیستی این نظر را القاء Ù…ÛŒÂکنند Ú©Ù‡ این دو، دو شخصÂاند نه دو طبقهÂÛŒ اجتماعی. شاید بگویند Ú©Ù‡ مارکس دیالکتیک خدایگان Ùˆ بنده را Ú©Ù‡ Ù‡Ú¯Ù„ در پدیدارشناسی Ø±ÙˆØ Ø¢ÙˆØ±Ø¯Ù‡ به تمامی تاریخ تعمیم داده است. ولی آگر چنین باشد باز هم مارکس پرولتاریا Ùˆ بورژوازی را هم چون دو شخص در نظر گرÙته است. در این صورت هم، ما با تصاویر اسطورهÂای انسان گونه پندارانه روبرو هستیم. وقتی Ú©Ù‡ ما از نوع انسان سخن Ù…ÛŒÂگوییم از مقولهÂای کاملاً متÙاوت با Ùرد انسان سخن Ù…ÛŒÂگوییم. مثلاً هر شخصی باید پدر Ùˆ مادر داشته باشد. اما سخن Ú¯Ùتن از پدر Ùˆ مادر نوع بشر از Ù„Øاظ علمی بیÂمعناست. مارکس از پرولتاریا Ùˆ بورژوازی به گونهÂای سخن Ù…ÛŒÂگوید Ú©Ù‡ هر کدام از اینÂها شخص واØدی است Ùˆ ما با دو شخص روبهÂروهستیم Ú©Ù‡ یکی پرولتاریا نامیده Ù…ÛŒÂشود Ùˆ دیگری بورژوازی؛ یعنی مارکس میان Ùرد Ùˆ طبقهÂÛŒ اجتماعی تمایز قائل نیست. در آثار اوÙرد Ùˆ طبقه یعنی جزء Ùˆ Ú©Ù„ این همانند Ùˆ این از خصوصیات اندیشهÂÛŒ اسطوره ای است. مارکس از نظام سرمایهÂداری به گونهÂای سخن Ù…ÛŒÂگوید Ú©Ù‡ گویی از یک موجود جاندار بØØ« Ù…ÛŒÂکند، یعنی همه چیز را همانند انسان Ù…ÛŒÂداند Ùˆ مارکس دقیقاً درتوصی٠خود از سرمایهÂداری، پرولتاریا Ùˆ بورژوازی همین تصورات انسان گونه Âپندارانه را به کار Ù…ÛŒÂبرد. مارکسیستÂها مدعیÂاند Ú©Ù‡ بورژوازی نمیÂتواند تاریخ Ùˆ جامعه را درک کند. دقت کنید! در اینÂجا بورژوازی یک طبقهÂÛŒ اجتماعی نیست بلکه یک شخص است! اما این پرسش اساسی بی درنگ Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒÂشود Ú©Ù‡ چرا بورژوازی نمیÂتواند تاریخ Ùˆ جامعه را درک کند اما پرولتاریا Ù…ÛŒÂتواند؟ مگر مارکسیستÂها ادعا نمیÂکنند Ú©Ù‡ همهÂÛŒ امکانات مادی Ùˆ Ùرهنگی Ùˆ سیاسی Ùˆ اقتصادی جامعه در دست بورژوازی است، پس چرا بورژوازی نمیÂتواند بÙهمد؟ پاسخ این است Ú©Ù‡ جوهر مادی بورژوازی اهریمنی است ولی از آن پرولتاریا اهورایی است. آیا اظهار این مطلب Ú©Ù‡ پرولتاریا سیر تاریخ Ùˆ جامعه را Ù…ÛŒÂÙهمد ولی بورژوازی نمیÂÙهمد ارائه نظریهÂÛŒ طبقهÂÛŒ توتالیتر نیست؟ مگرگوبینو همین اظهارات را درمورد نژاد آریایی نمیÂکرد وبا بیان این مطلب متهم به ارائه ÛŒ نظریه ÛŒ نژاد توتالیتر نشده است؟ آیا نباید مارکس را متهم کرد Ú©Ù‡ نظریهÂÛŒ طبقهÂÛŒ توتالیتر را ارائه داده است؟
بعضیÂها Ú¯ÙتهÂاند چون بورژوازی، پرولتاریا را استثمارمی کند نمی تواند سیر تاریخی جامعه را درک کند. در اینÂصورت استثمار همان گناه نخستین در اساطیر مسیØÛŒ است. مگر انبیای بنیÂاسرائیل، غیبÂگویی نمیÂکردند Ùˆ Øوادث آینده را پیشÂگویی نمی نمودند مگر مارکس آینده را پیشÂگویی ونکرده است؟ مگر ÛŒØیی مبشر ظهور Øضرت Ù…Ø³ÛŒØ Ù†Ø¨ÙˆØ¯ØŸ مگر ÛŒØیی Øضرت Ù…Ø³ÛŒØ Ø±Ø§ غسل تعمید نداد؟ مگر مارکس مبشر ظهور پرولتاریا نیست؟ مگر مارکس نمیÂگوید Ú©Ù‡ Ù…Ø³ÛŒØ Ø¸Ù‡ÙˆØ± کرده Ùˆ نبرد Ù…Ø³ÛŒØ Ø¨Ø§ دجال یعنی پرولتاریا با بورژوازی نبرد ÛŒ سهمگین خواهد بود Ùˆ در این نبرد پرولتاریا خود را قربانی Ù…ÛŒÂکند تا بشر رستگار شود؟ مگر در اساطیر مسیØی، خدا به صورت Ù…Ø³ÛŒØ Ù…ØªØ¬Ø³Ø¯ نمیÂشود Ùˆ بر صلیب جان نمیÂسپارد تا گناه نخستین بشر بخشیده وبشر رستگار شود؟ آیا اسطورهÂÂÛŒ پرولتاریا طبق الگوی اسطوره ÛŒ Ù…Ø³ÛŒØ Ù…Ù†Ø¬ÛŒ ساخته Ùˆ پرداخته نشده است؟ مگر اقشار پایین اجتماع از Ù„Øاظ اجتماعی Ùˆ Ùکری، سنتÂپرست نیستند؟ چگونه طبقهÂای Ú©Ù‡ در قید Ùˆ بند سنت است Ù…ÛŒÂتواند عامل جهش اجتماعی شود Ùˆ با عث رستگاری گردد؟ البته Ùقط در خیالات شیرین Ùˆ اوهام مارکسیست ها رستگاری بشر به دست پرولتاریا صورت Ù…ÛŒÂگیرد. درØقیقت این برداشت از رستگاری، برداشتی صرÙاً اسطورهÂای است. مگر روز به روز از نقش کارگران در صنعت کاسته نمیÂشود؟ مگر با پیدایش رباتÂها ((robat ماشینÂهای خودکار Ùˆ آغاز عصر الکترونیک از نقش کارگران در تولید کاسته نگردیده است؟ ولی باید همیشه به یاد داشته باشیم Ú©Ù‡ بورژوازی Ùˆ پرولتاریا موجوداتی اسطورهÂای هستند نه تجربی- جامعهÂشناختی. اعتقاد به ظهور منجی در پایان جهان اعتقاد ایرانیان بوده است Ú©Ù‡ از طریق امپراطوری هخامنشی به دیگر ادیان از جمله یهودیت نیز راه یاÙته است. Ù…Ø³ÛŒØ Ù…ÙˆØ¹ÙˆØ¯ Ú©Ù‡ منجی بشریت است اقتباسی است از اسطوره ی شوشیانت Ú©Ù‡ مارکس آن را به این صورت در آورده است Ú©Ù‡ آخر زمان Ùرا رسیده Ùˆ پرولتاریا = Ù…Ø³ÛŒØ Ù…ÙˆØ¹ÙˆØ¯ ظهور کرده است، نبرد او با بورژوازی = دجال عنقریب رخ خواهد داد Ùˆ عصر مشقت Ùˆ درد به پایان خواهد رسید Ùˆ عصر آزادی Ùˆ خوشبختی آغاز خواهد شد. همین اعتقاد به منجی یا اعتقاد به اسطوره ÛŒ شوشیانت سبب شده است Ú©Ù‡ روشنÙکر ایرانی اسطورهÂهای مارکسیستی را بی چون Ùˆ چرا بپذیرد. زیرا اسطورهÂهایی Ú©Ù‡ مارکس بیان کرده است علاوه بر آن Ú©Ù‡ ریشه در اساطیر یهودی دارند، ریشه در اساطیر ایرانی نیز دارند.
پرسشگر: شما دارید به Ø´Ú©Ù„ÛŒ بØØ«Âهای قدیمیÂتان را تکرار Ù…ÛŒÂکنید. در اینÂÚ©Ù‡ پردهÂÛŒ تقدس را باید از روی مارکس کنار کشید Ùˆ آثارش را به نقد کشید من هم با شما مواÙقم. به نظر من ایراد اساسی مارکسیسم بیÂتوجهی به نقش Ùرهنگی در تØولات تاریخی بود. هم Ùروپاشی شوروی Ùˆ هم انقلاب ایران Ùکر Ù…ÛŒÂکنم به درستی، نقش تعیینÂکننده Ùرهنگ را در بسیاری از تØولات تاریخی نشان دادهÂاند.
موقن: شما روی نکتهÂÛŒ بسیار مهمی انگشت گذاشتید Ùˆ آن Ùقدان چیزی به نام شناخت Ùرهنگ در مارکسیسم است. مارکسیسم بهای چندانی به Ùرهنگ Ùˆ از جمله دین نمیÂدهد. دین شناسی ٠مارکسیسم منØصر Ù…ÛŒÂشود به این جملهÂÛŒ مارکس: دین اÙیون تودهÂهاست. مارکس جوامع را بر Øسب شیوهÂÛŒ تولیدشان تقسیمÂبندی Ù…ÛŒÂکند: این جامعه Ùئودالی است، آن جامعه سرمایهÂداری است. Ùرهنگ برای مارکس خود به خود Ùˆ به طور مکانیکی از شیوهÂÛŒ تولید سر بر Ù…ÛŒÂکشد. این هم نمونهÂÛŒ دیگری از شیوه ÛŒ تÙکر جادویی مارکس است. همین Ùقدان نظریهÂای دربارهÂÛŒ Ùرهنگ، سبب شد Ú©Ù‡ مارکسیستÂها نتوانند روند تØولات را در ایران درک کنند Ùˆ ازهمان روزهای نخست انقلاب جذب نیروهای مذهبی شدند Ùˆ شعارهای آنان را تکرار کردند.
اکنون بخشی از نیروهای مذهبی Ú©Ù‡ خود را روشنÙکران دینی Ù…ÛŒÂنامند، بØØ« سکولاریسم یا لائیسیته را پیش کشیدهÂاند. در میان مارکسیستÂهای ایرانی متÙکری وجود ندارد Ú©Ù‡ بتواند این بØØ« را عمیقÂتر کند. تازه اگر هم وجود Ù…ÛŒ داشت نمیÂتوانست در چنین مباØØ«ÛŒ شرکت کند.
زیرا مارکسیستÂها به پیروی از مارکس جوامع را بر Øسب شیوه ÛŒ تولید، تقسیمÂبندی Ù…ÛŒÂکنند نه بر Øسب Ø´Ú©Ù„ Øکومت یا دین. بنابراین در آثار مارکسیستی بØØ« بر سر اینÂÚ©Ù‡ قانون شرع چیست Ùˆ Ùرقش با قانون موضوعه کدام است، قانونی عرÙÛŒ چیست یا قانون طبیعی چیست Ùˆ Ùرقشان کدام است مطلبی وجود ندارد. زیرا همÂچنان Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم مارکس رسالت خود را پیامبری Ù…ÛŒÂدانست یعنی اعلان جنگ به جامعه ÛŒ بورژوایی، Ùˆ اعلام Ùرا رسیدن سوسیالیسم. او با این کار، رسالت خود را تمام شده Ù…ÛŒÂدانست. بنابراین Ø·Ø±Ø Ø§ÛŒÙ† سوال Ú©Ù‡ آیا این Øکومت تئوکراتیک است یا لائیسیته یا قوانین Øاکم بر جامعه، قوانین شرع هستند یا قوانین موضوعه از نظر مارکسیستÂها بیÂمعنی است. زیرا مارکسیسم همه چیز از Ùرهنگ گرÙته تا دین Ùˆ دولت را به تاریخ اقتصادی Ùرو Ù…ÛŒ Ù…ÛŒ کاهد ÙˆÚ©Ù„ تاریخ را تاریخ اقتصادی Ù…ÛŒ داندتاریخ از نظر مارکسیسم ،تاریخ مبارزه ÛŒ طبقاتی است..آنان درپی برپایی دیکتاتوری پرولتاریا بودند. Øکومت از نظر مارکسیستÂهای استالینیست یا مائوئیست دو نوع بودند: ØکومتÂهای دستÂنشاندهÂÛŒ امپریالیست Ùˆ ØکومتÂهای ضد امپریالیست Ø› یعنی آن دسته از کشورهایی Ú©Ù‡ از غرب اسلØÙ‡ Ù…ÛŒ خریدند Ùˆ با غرب روابط گسترده ÛŒ اقتصادی داشتند دست نشانده ÛŒ امپریالیست شناخته Ù…ÛŒ شدند Ùˆ برعکس، اگر با روسیه Ùˆ چین چنین مناسباتی داشتند ضد امپریالیست بودند . یعنی تقسیمÂبندی مارکسیستÂهای جهان سومی از ØکومتÂها، تقسیمÂبندی منطقی نبود بلکه اسطورهÂای بود. اما مورخ برجستهÂای به نام یاکوب بورکهارت بر خلا٠مارکس، در سیر تØولات جامعه سه نیرو را عظیم Ù…ÛŒÂداند. دولت، دین Ùˆ Ùرهنگ. بورکهارت، دین Ùˆ دولت را دوعامل ثابت Ù…ÛŒÂگیرد Ùˆ Ùرهنگ را همیشه مورد هجوم Ùˆ Ùشار آن دو Ù…ÛŒ داند. ولی تأثیر متقابل این سه عامل است Ú©Ù‡ خصوصیات یک جامعه را Ù…ÛŒÂسازد. مثلاً در یونان چون کاست (cast) روØانیون وجود نداشت Ú©Ù‡ جلو تÙکر آزاد را بگیرد Ùˆ چون کتاب مقدسی وجود نداشت Ú©Ù‡ تÙکر در همان چارچوب بماند، ÙلسÙÙ‡ رشد کرد. بر اثر این دگرگونی، Ùقط در جامعهÂÛŒ یونان است Ú©Ù‡ Ùرهنگ از همان آغازجای دین را Ù…ÛŒÂگیرد. چیزی Ú©Ù‡ بعداً در قرنÂهای Ù‡Ùدهم Ùˆ هجدهم در اروپای غربی رخ داد. بر عکس ØŒ در مصر باستان Ùˆ اسرائیل باستان Ùˆ ایران کاست٠روØانیون جلو تÙکر آزاد را گرÙتند Ùˆ چون متون مقدس وجود داشتند اندیشه را در چارچوب آن Ù…Øصور کردند. بنابراین مثلاً در جامعهÂÛŒ اسرائیل باستان دین یگانه عامل بود Ú©Ù‡ هم Ø´Ú©Ù„ دولت را معین Ù…ÛŒÂکرد Ùˆ هم Ø´Ú©Ù„ Ùرهنگ را. زیرا در یهودیت این اعتقاد Øاکم بود Ú©Ù‡ همه چیز از آسمان نشأت Ù…ÛŒÂگیرد. از این رو، دولت یهود، دولتی تئوکراتیک بود یعنی خاخامÂها در آن همه کاره بودند Ùˆ بر اثر آن میان تشکیلات دینی Ùˆ تشکیلات دولتی تمایزی وجود نداشت. جامعه Ùˆ دولت تئوکراتیک بودهÂاند Ùˆ هنوزهم در بعضی کشورهای اسلامی ØکومتÂها تئوکراتیکÂاند. ولی به نظر بورکهارت در مسیØیت وضع متÙاوت بوده است. کلیسا خارج از دولت بوده Ùˆ میان تشکیلات دینی Ùˆ تشکیلات دولتی تمایز وجود داشته است. Ùرمانروا بر اموردنیوی Øاکم بوده است وپاپ برامور دینی. قلمرواقتدار ÙˆØکمیت هرکدام متمایز بوده است. چنین بØØ«Âهایی در چارچوب مارکسیسم امکانÂپذیر نیست. Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ بورکهارت دین را در جامعهÂÛŒ یهود Ùˆ در جوامع اسلامی یگانه عامل تعیینÂکننده Ù…ÛŒÂداند. دین، دولت Ùˆ Ùرهنگ را در چارچوب هنجارهای خود قرار داده Ùˆ تخطی از آنÂها را به شدت سرکوب کرده است.
مثلاً در جوامع اسلامی کمدی نوشته نشده است؛ زیرا کمدی مستلزم آمیختگی مردان Ùˆ زنان در Ù…Øیط است؛ Ùˆ چون در جوامع اسلامی مردان Ùˆ زنان Øتی در مهمانیÂها از یکدیگر جدایند، امکان خلق کمدی نیست Ùˆ هزلیات Ùˆ لطیÙÙ‡ جای ادبیات کمیک را گرÙته است. در اسلام چون سرنوشت هر کس را خدا تعیین کرده Ùˆ همه چیز از پیش مقدر شده است، امکان نوشتن تراژدی نیست.
چون در تراژدی شخص به خاطر هدÙÛŒ Ú©Ù‡ دنبال Ù…ÛŒÂکند، ستیزهÂهایی را دامن Ù…ÛŒÂزند Ùˆ سرنوشت او درگیر Ùˆ دار همین ستیزهÂها رقم زده Ù…ÛŒÂشود نه به وسیلهÂÛŒ خدا. سرایش Øماسه نیز در اسلام ناممکن بوده است؛ زیرا این ترس وجود داشته است (البته طبق اعتقادات جادویی- اسطورهÂای) Ú©Ù‡ با جاری کردن نام اشخاص در Øماسه آنان زنده Âشوند ÙˆØوادث شومی بیاÙریند. الـبته Ùردوسی با شاهنامه اش ازاین قاعده مستثناست. بارها شنیده ام Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گویند Ùردوسی با سرودن شاهنامه برای ایرانی شناسنامه درست کرده است. ولی باید اÙزود Ú©Ù‡ این شناسنامه Ù…Ùهر اسلامی دارد. به این معنی Ú©Ù‡ Ùردوسی خدایان ایرانی را مانند سیاوش Ú©Ù‡ خدای برزگری Ùˆ رویش گیاهان است به مقام یک شاه یا شاهزاده تنزل داده تا برای جامعهÂÛŒ اسلامی پذیرÙتنی شود. بورکهارت Ù…ÛŒÂگوید Ú©Ù‡ اسلام، به مسلمانان این اØساس را القاء Ù…ÛŒÂکند Ú©Ù‡ از گذشتهÂÛŒ غیراسلامی خود سراÙکنده Ùˆ شرمسار باشند. بنابراین Ùردوسی نمیÂتوانسته است در زمان Øکومت Ù…Øمود غزنوی از خدایان متعدد ایرانی Ú©Ù‡ در زمان باستان درایران پرستیده Ù…ÛŒÂشدند نام ببرد. بنابراین Ùردوسی چارهÂای نداشته است Ú©Ù‡ چهرهÂÛŒ خدایان ایرانی را مسخ کند Ùˆ آنان را به صورت پادشاه Ùˆ شاهزاده در آورد. در اسلام نقاشی Ùˆ مجسمهÂسازی نیز Øرام است چون شبیهÂسازی Øرام است. موسیقی نیز Øرام است. Ù…ÛŒÂبینیم Ú©Ù‡ دین Ù…ÛŒÂتواند Ú†Ù‡ تأثیر عمیقی بر Ùرهنگ بگذارد. مارکسیستÂها نمیÂتوانند در چارچوب مارکسیسم دست به چنین تØلیلÂهایی بزنند. همÂچنان Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم مارکس برای خود رسالت پیامبری قائل بود. او معتقد بود دین، Ùرهنگ، دولت، هنر Ùˆ علم از جمله علم اقتصاد روبنای نظام سرمایهÂداری هستند Ùˆ مظاهر از خود بیگانگی بشر درجامعهÂÛŒ سرمایهÂداریÂاند. او انتظار داشت Ú©Ù‡ با براÙکنده شدن نظام سرمایهÂداری، Ú©Ù‡ آن را قریب الوقوع Ù…ÛŒÂدانست، دین، Ùرهنگ، دولت، هنر Ùˆ علم نیز از میان بروند. مارکس سرنگونی نظام سرمایهÂداری را نزدیک Ù…ÛŒÂدید؛ اما در این خصوص Ú©Ù‡ سوسیالیسمی Ú©Ù‡ جانشین سرمایهÂداری Ù…ÛŒÂشود Ú†Ù‡ نوع چیزی است Ùˆ جامعهÂÛŒ سوسیالیستی Ú†Ù‡ مشخصاتی دارد چیزی نمیÂگوید.
ادامه مطلب در قسمت (3)
-----
برای خواندن بخش سوم به لینک زیر مراجعه کنید.
https://www.mahmag.org/farsi/?itemid=571#more
مصاØبه با ید الله موقن
ارتباط ماركسیسم با الهیات هگل (2)
مصاØبه با ید الله موقن
روشنÙكران ما هم كه سرچشمهÂهای تاریخی ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ هایدگر Ùˆ لوكاچ Ùˆ اعضای مكتب ÙرانكÙورت را نمیÂشناسند Ùˆ قدرت Ùهم آنÂها را ندارند طوطیÂوار الهیات مسیØÛŒ را به عنوان آخرین دستاوردهای ÙلسÙÛŒ Ùˆ روشنÙكری تكرار Ù…ÛŒÂكنند.
اساطیر یهودی Ù€ مسیØÛŒ Ùˆ الهیات Ù‡Ú¯Ù„ به آثار خود ماركس Ùˆ انگلس راه Ù…ÛŒÂیابند Ùˆ آنÂها را اشباع Ù…ÛŒÂكنند. مثلاً ماتریالیسم دیالكتیكی ØŒ تناقض درون ماده را یك اصل قرار Ù…ÛŒÂدهد Ùˆ ماتریالیسم تاریخی نیز همهÂجا از تناقض سخن Ù…ÛŒÂگوید. ولی تناقض Ùقط میان گزارهÂهای منطقی Ùˆ اØكام وجود دارد نه در اشیاء Ùˆ میان گروهÂهای اجتماعی، ولی چنانÂÚ†Ù‡ به یاد آوریم كه Ù‡Ú¯Ù„ جهان را با مقولات اسطورهÂای Ù€ منطقی بنا Ù…ÛŒÂنهد نه با ماده، پس او Ù…ÛŒÂتواند از تناقض سخن گوید چون منظورش تناقض منطقی است. اما بنده شخصاً‌ نمیÂÙهمم چرا ماركس Ùˆ ماركسیستÂها نیز از تناقض سخن Ù…ÛŒÂگویند در Øالی كه باید از تقابل واقعی یا تضاد سخن بگویند.
نكتهÂÛŒ در خور توجه این است كه ماركسیستÂهای ایرانی چون با ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ آشنا نبودهÂاند Ùˆ تعلیم ÙلسÙÛŒ نیز نداشتهÂاند، تناقض یعنی Contradictionرا، تضاد یعنی Contraryترجمه كردهÂاند كه از دیدگاه هگلیانیسم Ùˆ ماركسیسم اشتباه ÙاØØ´ÛŒ است. مثلاً بØØ« از خودبیگانگی یا بØØ« پرستش بتÂوار كالاها در آثار ماركس را در نظر بگیرید؛ آیا این مباØØ« خود Øاكی از این نیست كه ماركسیسم، الهیات Ù‡Ú¯Ù„ است Ùˆ دشمن آشتیÂناپذیر علم Ùˆ ماتریالیسم؟ به نظر من ماركسیسم به تاریخ اساطیر Ùˆ ادیان تعلق دارد Ùˆ جنبش كمونیسم یك جنبش دینی است Ùˆ Ù†Ùوذ خودماركس نیز بیشÂتر Ù†Ùوذ یك پیامبر است تا یك دانشمند ÙˆÙیلسوÙ.
پرسشگر: آقای دكتر همهÂÛŒ ما Ù…ÛŒÂدانیم ایدهÂآلیسم آلمان به دو صورت از كانت شروع شده است. خود كانت معتقد است كه انقلابی كوپرنیكی در ÙلسÙÙ‡ انجام داده است. به نظر Ù…ÛŒÂرسد در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ مدرن كانت سنگ بنای خوبی Ù¾ÛŒÂریخته باشد.
موقن: آنÂÚ†Ù‡ كانت دربارهÂÛŒ شیء ÙÛŒÂÙ†Ùسه Ù…ÛŒÂگوید این است كه Ø´ÛŒÂØ¡ ÙÛŒÂÙ†Ùسه كه Øكیمان مابعدالطبیعی از آن سخن Ù…ÛŒÂÚ¯Ùتند Ø´ÛŒ شناختی نیست چون علم ما Ùقط به عوارض Ùˆ امور تجربی تعلق Ù…ÛŒÂگیرد نه به ذوات. من در مقالهÂÛŒ " نقدی بر ماركسیسم " Ú¯Ùته ام كه منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ منطق Ùهم شهودی است كه البته Ù‡Ú¯Ù„ آن را خرد دیالكتیكی Ù…ÛŒ نامد. ولی این خرد، همان شهود اسطوره ای است. زیرا این خرد، Ùقط آن چیزی را كه خودش Ø¢Ùریده، برون خویش دارد. چنین خردی با معضلاتی كه Ùهم، برای شناخت جهان Ù…Øسوس با آنÂها روبروست ناآشناست. در منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ Ùهم٠شهودی، هر چیزی را از پس پرده بیرون شدن خودش Ù…ÛŒÂداند. متعین شدن هر شیئی را به معنای متعین شدن یگانگی آغازینی Ù…ÛŒÂشناسد كه ایدهÂدارا بوده است.
در منطق Ù‡Ú¯Ù„ØŒ هر شیء با Ù…Ùهومش این همان است یعنی یكی است. دقیقاً مانند وضعی كه شیء Ùˆ Ù…Ùهومش در اسطوره دارند. در Øقیقت Ùهم شهودی، همان Ùهم اسطورهÂÂای است. Ùˆ منطق Ù‡Ú¯Ù„ چون سرشتی دینی دارد باید در آن Ø´ÛŒÂØ¡ با Ù…Ùهومش هم هویت باشد. شاید به همین سبب است كه كاسیرر در جلد دوم " ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ صورتÂهای سمبلیك: اندیشهÂÛŒ اسطورهÂای "ØŒ دیالكتیك آگاهی را به كار Ù…ÛŒÂبرد؛ چون اندیشهÂÛŒ اسطورهÂای همان خصوصیاتی را دارد كه منطق دیالكتیكی Ù‡Ú¯Ù„ داراست. اما در نظریهÂÛŒ شناخت كانت در برابر Ùهم، امر Ù…Øسوس قرا ر Ù…ÛŒÂگیرد كه Ùهم به تدریج با كمك مقولات Ùهم آن را متعین Ù…ÛŒÂسازد؛ اما هرگز نمیÂتواند Ø´ÛŒÂØ¡ را در مقولات مستØیل كند؛ یعنی بر خلا٠منطق دیالكتیكی Ù‡Ú¯Ù„ØŒ در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ كانت Ø´ÛŒÂØ¡ Ùˆ Ù…Ùهومش این همان یا هم هویت نیستند. در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ کانت برای Ùهم تجربی، میان امر واقعی Ùˆ امر صرÙاً‌ممكن Øایل وجود دارد اما در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ØŒ اندیشه Ùˆ موضوع اندیشه، شناسنده (سوژه) Ùˆ موضوع شناخت (ابژه)ØŒ چیزی واØدند. بدین معنی كه ذهن، عین را در خود ØÙ„ Ù…ÛŒÂكند Ùˆ Ø´ÛŒÂØ¡ به Ù…Ùهوم تبدیل Ù…ÛŒÂشود یا همانÂطور كه قبلاً‌گÙتیم ØŒ جهان در خدا یا در ایده مستØیل Ù…ÛŒÂشود.
پرسشگر: از انقلاب كوپرنیكی كانت چیزی Ù†Ú¯Ùتید.
موقن: انقلاب كوپرنیكی كانت عبارت از این بود كه ÙˆÛŒ Ù…ÛŒÂÚ¯Ùت كه ذهن از همان مراØÙ„ بسیار مقدماتی٠در شناخت دخیل است. آگاهی در ایجاد تصویری كه از Ø´ÛŒÂØ¡ یا از ابژه در ذهن نقش Ù…ÛŒÂبندد از همان آغاز دخالت دارد تصویر Ø´ÛŒÂØ¡ كه در آگاهی ساخته Ù…ÛŒÂشود پیش از این ÙˆØدت٠تركیبی Ùˆ نیز خارج از آن، وجود ندارد؛ بلكه Ùقط بر اثر این ÙˆØدت٠تركیبی شكل Ù…ÛŒÂگیرد یعنی ذهن در تنظیم Ùˆ تشكیل تصویر Ø´ÛŒÂØ¡ÙÙØŒ نقش اساسی دارد مثلاً ‌آگاهی، تأثرات Øسی را در ظر٠مكان Ùˆ زمان Ù…ÛŒ ریزد، یا میانشان رابطهÂÛŒ علت Ùˆ معلولی برقرار Ù…ÛŒÂكند Ùˆ كارهایی مانند اینÂها. چنانÂÚ†Ù‡ آگاهی دست به چنین كارهایی نمیÂزد، ما از شناخت پدیدارها ناتوان بودیم. بااین همه اگر تأثرات Øسی Ùˆ امور تجربی نیز نبودند از دست ذهن بشر به تنهایی كاری ساخته نبود شناخت ما منوط به وجود امور تجربی Ùˆ Ù…Øصور در آنÂهاست. پس چیزی Ùراسوی امور تجربی، مانند ً‌شیÂØ¡ ÙÛŒÂÙ†Ùسه، برای ما ناشناختنی است.
ÙلسÙÙ‡ انتقادی كانت دربارهÂÛŒ شرایط امكان امور واقع تØقیق Ù…ÛŒÂكند یعنی Ú†Ù‡ عللی سبب Ù…ÛŒÂشوند كه پدیداری رخ دهد. اما ÙلسÙÙ‡ این پدیدار را ایجاد نمیÂكند. هد٠كانت در كتاب نقد خرد ناب ارائه مبانی ÙلسÙÛŒ برای Ùیزیك نیوتنی بود. كانت Ù…ÛŒÂÚ¯Ùت كه Ùهم انسان، قوانین طبیعت را كش٠نمیÂكند بلكه Ùهم انسان منبع آن قوانین است. «Ùهم، قوانین (از پیشی) خود را از طبیعت نمیÂگیرد بلكه آن قوانین رابه طبیعت تجویز Ù…ÛŒÂكند.» كانت همین اصل را به ØوزهÂÛŒ اخلاق نیز تعمیم Ù…ÛŒÂدهد. در اینÂجا نیز انسان قوانینی را كه ارادهÂÛŒ خدا یا هر مرجع مذهبی یا سیاسی بر ÙˆÛŒ تØمیل كرده باشد، نمیÂپذیرد. به عقیدهÂÛŒ كانت ارادهÂÛŒ هر انسانی كه بخرد باشد بهÂطور كلی ارادهÂÛŒ قانونÂگذاری است. یك انسان بخرد از هیچ قانونی اطاعت نمیÂكند مگر آنÂكه خود او همان قانون را وضع كرده باشد. اما Ù‡Ú¯Ù„ به كانت Ùˆ Ùیخته این ایراد را Ù…ÛŒÂگیرد كه آن دو، Ù…Ùهومی از آزادی را اعلام كرده Ùˆ به كرسی نشاندهÂاند كه Ù…Ùهومی صرÙاً ایدهÂآل یا صوری است. به این معنی كه اندیشه در Øین یاÙتن خودو اظهار وجود، تماس خویش را با جهان واقعی از دست Ù…ÛŒÂدهد. ترسیم یك تصویر ایدهÂآلی از امور یعنی گذاشتن یك باید باشد در برابر وضع تاریخی امور، وظیÙÙ‡ÂÛŒ ÙلسÙÙ‡ نیست. به نظر Ù‡Ú¯Ù„ چنین ایدهÂآلیسمی باطل است. بنابراین Ù‡Ú¯Ù„ ایدهÂالیسم خود را ایدهÂآلیسم عینی Ù…ÛŒÂنامد؛ یعنی امور جهان را معقول Ù…ÛŒÂشناسد. Ù‡Ú¯Ù„ مدعی است آنÂÚ†Ù‡ وجود دارد عقلانی است. Ù¾ÛŒÂآمد این ایدهÂالیسم ارتجاعی این بود كه Ù‡Ú¯Ù„ دولت پروس را دولت مبتنی بر عقل خواند. در ÙلسÙÙ‡ ÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ طبیعت،ایده در دیگر بودگی خویش است .طبیعت ØŒ ایده ÛŒ با خود بیگانه است .اما تاریخ ØŒ خود خدا ست .ولی تاریخ وقتی تØقق Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ دولت تشکیل شده با شد. Ù‡Ú¯Ù„ دولت را تجسد Ø±ÙˆØ Ø¬Ù‡Ø§Ù† یعنی تجسد خدا بر زمین Ù…ÛŒÂنامید. Ùرد در برابر دولت یعنی در برابر خدای متجسد از هیچ ØÙ‚ÛŒ برخوردار نیست. از این رو Ù‡Ú¯Ù„ به جنگ نظریهÂÛŒ Øقوق طبیعی بشر Ùˆ به جنگ نظریهÂÛŒ دولت مبتنی بر قرارداد رÙت. این ضدیت با Øقوق بشر Ùˆ شهروند Ùˆ یا نظریهÂÛŒ دولت مبتنی بر قرارداد میراثی بود كه از Ù‡Ú¯Ù„ به ماركس رسید. برای ماركس پرولتاریا، خدای متجسد برزمین است. بنابراین دیكتاتوری پرولتاریا، تجسد Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ Ù‡Ú¯Ù„ÛŒ است، یعنی یك دولت٠تئوكراتیك ازنوع قرون وسطایی است كه Ùرد دربرابرش از هیچ ØÙ‚ÛŒ برخوردار نیست. عقاید Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ ماركس تÙالهÂهای قرون وسطا هستند. كانت Ù…ÛŒÂÚ¯Ùت: «Ùقط یك Ùرمان لازمÂالاطاع وجود دارد: بنابر آن دستوری عمل كن كه در عین Øال بتوانی بخواهی كه آن دستور یك قانون كلی گردد» به عقیدهÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ این Ùرمان لازمÂالاطاع كانت Ùقط یك قانون انتزاعی Ùˆ صوری است كه ارادهÂÛŒ Ùرد را مقید Ù…ÛŒÂكند اما در برابر واقعیت امور كاملاً ناتوان است.
در نظام ÙلسÙÛŒ كانت جهان اخلاق یا قلمرو غایات در تقابل با جهان طبیعی یعنی جهان علت ها Ùˆ معلولÂها قرار دارد. Ù…ÛŒÂتوان ÙˆØدت این دو جهان را اصل موضوعه قرار داد؛ اما هرگز نمیÂتوان یگانگی این دو را اثبات كرد. آن دوگانگی (Dualism) كه آقای ماهرویان از آن سخن Ú¯Ùتند بیشÂتر به این موضوع باز Ù…ÛŒÂگردد. به عقیدهÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ØŒ كانت یك باید باشد، دربرابرآنÂÚ†Ù‡ هست، گذاشته است. درØالی كه Ù‡Ú¯Ù„ معتقد است آنÂÚ†Ù‡ هست همان باید باشد، است. Ú¯Ùتیم كه ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ نوعی توجیه عدل الهی است. یعنی توجیه شرّ Ùˆ بدی در جهان. بنابراین به نظر Ù‡Ú¯Ù„ وضع امور، عقلانی است. آنÂÚ†Ù‡ هست Ùˆ آنÂÚ†Ù‡ باید باشد، بر هم منطقÂاند. امورجامعه از آن رو عقلانی است چون امور، درون با Ø´ÛŒ خدا هستند، آنÂها درون خدا رخ Ù…ÛŒÂدهند. كانت Ù…ÛŒÂگوید: آزادی یا اختیار به این معنی است كه قانونی كه ما در اعمال خود از آن اطاعت Ù…ÛŒÂكنیم از بیرون یعنی از طریق كتاب مقدس، پاپ یا Ùرمانروا بر ما تØمیل نشده باشد؛ بلكه شخص اخلاقی، این قانون را خود برای خویش وضع كرده باشد. به راستی اگر روشنÙكران ما Ø·ÛŒ Ù‡Ùتاد- هشتاد ساله گذشته به جای اینÂكه سنگ ماركسیسم Ù€ لنینیسم را به سینه بزنند پیرو كانت شده بودند Ú†Ù‡ تØول عظیمی در شیوهÂÛŒ تÙكر Ùˆ نگرش ما به وجود Ù…ÛŒÂآمد؟ هد٠روشنÙكران ماركسیست Ù€ لنینیست نه Ùقط در كشور ما بلكه در دیگر كشورها نیز همیشه این بوده است كه اوضاع اجتماعی را به هم بریزند Ùˆ در بØبوØÙ‡ÂÛŒ ناامنی Ùˆ هرج Ùˆ مرج، قدرت سیاسی را به دست بگیرند Ùˆ دیكتاتوری پرولتاریا را بر پا دارند تا معجزاتی را كه ماركس برای دیكتاتوری پرولتاریا بر شمرده بود، به منصهÂÛŒ ظهور رسانند یعنی آسمان بر زمین جلوس Ùرماید Ùˆ بهشت برین بر ÙرشÙ‌زمین گسترده شود.
هد٠روشنÙكر ماركسیست، Ùرهنگ سازی نبوده بلكه انقلاب بوده است. یعنی هد٠ماركسیستÂها این بوده است كه تودهÂها را سیاسی Ùˆ تا Ù…ÛŒÂتوانند رادیكال كنند Ùˆ با این كار آنÂها را به صØنهÂÛŒ مبارزه بكشانند Ùˆ وضع مستقر Ùˆ موجود را واژگون كنند؛ یعنی دقیقاً همان هدÙÛŒ را دنبال Ù…ÛŒÂكنند كه ÙاشیستÂها دنبال Ù…ÛŒ کرده اند . درواقع ØŒ ÙاشیستÂها از كمونیستÂها یاد گرÙتند كه تودهÂها را به صØنه آورند Ùˆ با نیروی لگام گسیخته ÛŒ آنان، تجدد Ùˆ مدرنیته را از ریشه در آورند Ùˆ بدویت را جایگزین آن كنند. همÂچنان كه قبلاً Ú¯Ùتم به نظر من كمونیسم یك جنبش دینی است Ùˆ ماركس نیز نقش پیامبر را در این دین دارد.
پرسشگر: من خیلی متشكرم كه بØØ« بسیار خوبی را شروع كردید. ولی Ùكر Ù…ÛŒÂكنم كه این بØØ« ÙÙ†ÛŒ است وخواننده برای Ùهم مطالب مشكل داشته باشد. چنانÂÚ†Ù‡ بØØ« روی زمینهÂهای آشناتری باشد برای خوانندهÂÛŒ مجله Ù…Ùیدتر خواهد بود. شما ضمن صØبتÂهای خود اشاره كردید به این كه كارل ماركس پیامبر بوده، Ù…ÛŒ خواستم اگر ممكن است در این زمینه ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨ÛŒØ´Âتری بدهید.
موقن: برداشت ما از پیامبری معمولاً تØت تأثیر برداشت ما از پیامبرانی چون Øضرت موسی، Øضرت عیسی Ùˆ Øضرت Ù…Øمد (ص) است. اما در جامعهÂشناسی دین Ù…Ùهوم پیامبری دامنهÂÛŒ گستردهÂتری دارد. ماكس وبر پیامبری را دو نوع Ù…ÛŒÂداند. البته Ù…Ø´Ø±ÙˆØ Ø¨ØØ« پیامبری در كتاب جامعهÂشناسی دین ماكس وبر آمده است Ùˆ تالكوت پارسونز بر ترجمهÂÛŒ انگلیسی آن مقدمهÂای نوشته است كه من آن را به Ùارسی برگرداندهÂام Ùˆ در كتاب عقلانیت Ùˆ آزادی، چاپ شده است.(2)
یكی پیامبر اسوه Ùˆ دیگری پیامبر اخلاقی، پیامبر اسوه كسی است كه طریقتی را برای زندگی ارائه Ù…ÛŒ دهد وهركس كه مایل بود به دلخواه خویش Ù…ÛŒÂتواند به طریقت او سر بسپرد Ùˆ زندگی پیامبر اسوه را سرمشق زندگی خود قرار دهد. این نوع پیامبری به وضع موجود Ùˆ مستقر اجتماعی كاری ندارد Ùˆ بدان اعلان جنگ نمیÂدهد Ùˆ خواهان از میان بردن هنجارهای معمول در اجتماع نیست. هركس خواست پیرو پیر طریقت Ù…ÛŒÂشود؛ ولی پذیرش رهبری او اجباری نیست. اما برعكس، پیامبر اخلاقی به وضع موجود كه آن را ناراست Ùˆ ÙƒÚ˜ Ù…ÛŒÂداند اعلان جنگ Ù…ÛŒÂدهد Ùˆ رسالت خود را درواژگونی وضع موجود Ù…ÛŒÂداند تا بر ویرانهÂهای آن وضعی جدید كه بشارت بر پاییÂاش را داده است تأسیس کند. ماكس وبر پیامبران بنیÂاسرائیل، Øضرت عیسی Ùˆ Øضرت Ù…Øمد(ص) را نمونه اعلای این نوع پیامبری Ù…ÛŒÂداند. برخلا٠پیامبر اسوه، رهبری پیامبراخلاقی بر جامعه استوار Ù…ÛŒÂشود Ùˆ پذیرش رهبری او اجباری است. . ولی وبر پیامبری اخلاقی را Ùقط به انبیای مذكور منØصر نمیÂكند Ùˆ هر كسی را كه به وضع موجود Ùˆ مستقر اجتماعی اعلان جنگ دهد Ùˆ خواهان برقراری وضع دیگری باشد، پیامبر اخلاقی Ù…ÛŒ داند. در اینÂجا وبر پیامبران اخلاقی را به دو نوع تقسیم Ù…ÛŒÂكند. یكی آنانی كه با اعلان جنگ به وضع موجود باعث گسست در امور Ù…ÛŒÂشوند Ùˆ موجبات پیشرÙت اجتماعی را Ùراهم Ù…ÛŒÂآورند. دوم آن پیامبرانی كه به وضع موجود اعلان جنگ Ù…ÛŒÂدهند Ùˆ باعث گسست در امور Ù…ÛŒÂشوند ولی جامعه را به عقب Ù…ÛŒÂبرند. پیامبران اخلاقی ÙرمانÂهایی را برای مردم صادر Ù…ÛŒÂكنند Ùˆ پیروان مكلÙند كه دستورات آنان را اجرا كنند. برخلا٠پیامبر اسوه، پیامبر اخلاقی از مردم Ù…ÛŒÂخواهد كه نه از زندگی شخص او بلكه از دستورات Ùˆ اØكام او تبعیت كنند Ùˆ خود را با نظم هنجار Ø¢Ùرینی كه او برپا داشته انطباق دهند. البته ذكر این نكته در این جا ضروری است كه Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ ماركس Ùˆ ماكس وبر آلمانیÂاند Ùˆ شاید آلمانیÂها مذهبیÂترین مردم اروپا باشند. آلمان سرزمین پروتستانیسم است ولوتر در میان آلمانیÂها ظهور كرده است. از این رو در میان آلمانیÂها Ùˆ بهÂویژه سه متÙكر مذكور نوعی برداشت دینی Ùˆ پیامبرگونه از تاریخ مشاهده Ù…ÛŒÂشود. ماكس وبر جامعهÂشناس، كه در قرن بیستم یعنی عصر سكولاریسم رشد Ùˆ نمو یاÙته است، هنوزهم درپس اÙکارلائیک خود مذهبی Ù…ÛŒÂاندیشد Ùˆ تاریخ را صØنهÂÛŒ ظهور پیامبران Ù…ÛŒÂداند كه با ظهور هر یك از آنان جامعه گامی به جلو یا به عقب برداشته است. به سخن دیگر وبر تاریخ لائیك را نیز به شیوهÂÛŒ خاص خودش به تاریخ دینی تبدیل Ù…ÛŒÂكند. اهمیتی را كه وبر برای پروتستانیسم قائل است باید در همین برداشت دینی او از تاریخ دانست. Ù‡Ú¯Ù„ مدعی است كه خدا در او تجسد یاÙته است Ùˆ خدا یعنی خود او؛ در نظام ÙلسÙÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ به آگاهی رسیده Ùˆ به گذشته ÛŒ خود Ù…ÛŒÂنگرد Ùˆ مراØÙ„ÛŒ را كه پیموده است Ø´Ø±Ø Ù…ÛŒÂدهد. از این رو Ù‡Ú¯Ù„ ادعا Ù…ÛŒÂكند كه از طرØÂهای غیبی خدا آگاه است. او پیشرÙتÂهایی را كه بر اثر لائیك شدن اندیشه به دست آمده اند به پای دستاوردهای مسیØیت Ù…ÛŒÂگذارد Ùˆ بدین گونه امور دنیوی Ùˆ لائیك را تقدس دینی Ù…ÛŒÂبخشد. اما ماركس هم آلمانی است Ùˆ هم یهودی؛ Ùˆ سنت پیامبری در میان قوم یهود سابقهÂÛŒ چند هزار ساله دارد. ماركس طبق سنت انبیای بنیÂاسرائیل چماق تكÙیر را بلند Ù…ÛŒÂكند Ùˆ بر سر طاغوتیان زمان Ù…ÛŒÂكوبد. طبق تعری٠ماكس وبر، پیامبر اخلاقی كسی است كه به وضع موجود اجتماعی اعلان جنگ Ù…ÛŒ دهد Ùˆ Ù…ÛŒÂخواهد وضع دیگری را جایگزین وضع كنونی كند. طبق این تعریÙØŒ ماركس پیامبراست. ماركس نیز برای خود رسالت پیامبری از نوع انبیای بنیÂاسرائیل قائل بود. همÂچنان كه آنان با بتÂپرستی Ùˆ تجمل Ù…ÛŒÂجنگیدند ماركس نیز به پرسش بتÂوار كالاها Øمله Ù…ÛŒÂبرد Ùˆ با نوع جدید بتÂپرستی (fetishism) نبرد Ù…ÛŒÂكند.
ماركس این بار اساطیر یهودی را نه به منزلهÂÂÛŒ اساطیر یا تاریخ مقدس بلكه به عنوان آخرین دستاوردهای علمی قالب Ù…ÛŒÂکند. اساطیر یهودی Ù…ÛŒÂگوید كه با ظهور مسیØØŒ زمین بهشت Ù…ÛŒÂشود، گرگ ومیش در کنار هم در یک چراگاه به سر Ù…ÛŒÂبرند، در جویبارهای زمین شیروعسل روان خواهد شد. مارکس همین تصاویراسطورهÂای را ارائه Ù…ÛŒÂدهد Ùˆ Ù…ÛŒÂگوید Ù…Ø³ÛŒØ Ø¸Ù‡ÙˆØ± کرده یعنی پرولتاریا در تاریخ ظاهر شده Ùˆ مقدر است Ú©Ù‡ دجال یعنی بورژوازی را نابود نماید Ùˆ زمین را بهشت کند. Ù…ÛŒÂدانیم Ú©Ù‡ هر واقعهÂای، هر اندازه هم پیش پا اÙتاده باشد، چنانÂÚ†Ù‡ در چشمÂانداز دینی گذاشته شود عظیم Ùˆ معجزهÂآسا Ù…ÛŒÂنماید؛ مثلاً پرولتاریا چنانÂÚ†Ù‡ در چشمÂانداز دینی یعنی درچشمÂانداز مارکسیسم گذاشته شود دیگر قشری از اقشار جامعه نخواهد بود؛ بلکه تقدس دینی Ù…ÛŒÂیابد وبه مقام خدایی Ù…ÛŒÂرسد. پرولتاریا درمارکسیسم یعنی در چشمÂانداز دینی مارکسیسم طبقهÂای Ù…ÛŒÂشود Ú©Ù‡ رستگاری بشر به دست اوست. یکی از کهنÂترین مضامین اسطوره ای نبرد روشنایی با تاریکی، Ù…Ø³ÛŒØ Ø¨Ø§ دجال Ùˆ امثال اینÂهاست. مارکس همین مضمون اسطورهÂای را به صورت نبرد طبقاتی در آورده است. در یک سو اهورا، خدا، Ù…Ø³ÛŒØ ÙˆØ±ÙˆØ´Ù†Ø§ÛŒÛŒ قرار دارد Ú©Ù‡ تجسم عینیÂاش پرولتاریاست Ùˆ در دیگر سو اهریمن، شیطان ØŒ دجال Ùˆ تاریکی قرار گرÙته Ú©Ù‡ تجّسم عینیÂاش بورژوازی است.نبرد میان این دو نیرو یا به زبان مارکسیسم مبارزهÂÛŒ میان پرولتاریا Ùˆ بورژوازی سرنوشت بشر را رقم Ù…ÛŒ زند.ایا براستی پرولتاریا Ùˆ بورژوازی دو طبقهÂÛŒ اجتماعی هستند؟ متون مارکسیستی این نظر را القاء Ù…ÛŒÂکنند Ú©Ù‡ این دو، دو شخصÂاند نه دو طبقهÂÛŒ اجتماعی. شاید بگویند Ú©Ù‡ مارکس دیالکتیک خدایگان Ùˆ بنده را Ú©Ù‡ Ù‡Ú¯Ù„ در پدیدارشناسی Ø±ÙˆØ Ø¢ÙˆØ±Ø¯Ù‡ به تمامی تاریخ تعمیم داده است. ولی آگر چنین باشد باز هم مارکس پرولتاریا Ùˆ بورژوازی را هم چون دو شخص در نظر گرÙته است. در این صورت هم، ما با تصاویر اسطورهÂای انسان گونه پندارانه روبرو هستیم. وقتی Ú©Ù‡ ما از نوع انسان سخن Ù…ÛŒÂگوییم از مقولهÂای کاملاً متÙاوت با Ùرد انسان سخن Ù…ÛŒÂگوییم. مثلاً هر شخصی باید پدر Ùˆ مادر داشته باشد. اما سخن Ú¯Ùتن از پدر Ùˆ مادر نوع بشر از Ù„Øاظ علمی بیÂمعناست. مارکس از پرولتاریا Ùˆ بورژوازی به گونهÂای سخن Ù…ÛŒÂگوید Ú©Ù‡ هر کدام از اینÂها شخص واØدی است Ùˆ ما با دو شخص روبهÂروهستیم Ú©Ù‡ یکی پرولتاریا نامیده Ù…ÛŒÂشود Ùˆ دیگری بورژوازی؛ یعنی مارکس میان Ùرد Ùˆ طبقهÂÛŒ اجتماعی تمایز قائل نیست. در آثار اوÙرد Ùˆ طبقه یعنی جزء Ùˆ Ú©Ù„ این همانند Ùˆ این از خصوصیات اندیشهÂÛŒ اسطوره ای است. مارکس از نظام سرمایهÂداری به گونهÂای سخن Ù…ÛŒÂگوید Ú©Ù‡ گویی از یک موجود جاندار بØØ« Ù…ÛŒÂکند، یعنی همه چیز را همانند انسان Ù…ÛŒÂداند Ùˆ مارکس دقیقاً درتوصی٠خود از سرمایهÂداری، پرولتاریا Ùˆ بورژوازی همین تصورات انسان گونه Âپندارانه را به کار Ù…ÛŒÂبرد. مارکسیستÂها مدعیÂاند Ú©Ù‡ بورژوازی نمیÂتواند تاریخ Ùˆ جامعه را درک کند. دقت کنید! در اینÂجا بورژوازی یک طبقهÂÛŒ اجتماعی نیست بلکه یک شخص است! اما این پرسش اساسی بی درنگ Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒÂشود Ú©Ù‡ چرا بورژوازی نمیÂتواند تاریخ Ùˆ جامعه را درک کند اما پرولتاریا Ù…ÛŒÂتواند؟ مگر مارکسیستÂها ادعا نمیÂکنند Ú©Ù‡ همهÂÛŒ امکانات مادی Ùˆ Ùرهنگی Ùˆ سیاسی Ùˆ اقتصادی جامعه در دست بورژوازی است، پس چرا بورژوازی نمیÂتواند بÙهمد؟ پاسخ این است Ú©Ù‡ جوهر مادی بورژوازی اهریمنی است ولی از آن پرولتاریا اهورایی است. آیا اظهار این مطلب Ú©Ù‡ پرولتاریا سیر تاریخ Ùˆ جامعه را Ù…ÛŒÂÙهمد ولی بورژوازی نمیÂÙهمد ارائه نظریهÂÛŒ طبقهÂÛŒ توتالیتر نیست؟ مگرگوبینو همین اظهارات را درمورد نژاد آریایی نمیÂکرد وبا بیان این مطلب متهم به ارائه ÛŒ نظریه ÛŒ نژاد توتالیتر نشده است؟ آیا نباید مارکس را متهم کرد Ú©Ù‡ نظریهÂÛŒ طبقهÂÛŒ توتالیتر را ارائه داده است؟
بعضیÂها Ú¯ÙتهÂاند چون بورژوازی، پرولتاریا را استثمارمی کند نمی تواند سیر تاریخی جامعه را درک کند. در اینÂصورت استثمار همان گناه نخستین در اساطیر مسیØÛŒ است. مگر انبیای بنیÂاسرائیل، غیبÂگویی نمیÂکردند Ùˆ Øوادث آینده را پیشÂگویی نمی نمودند مگر مارکس آینده را پیشÂگویی ونکرده است؟ مگر ÛŒØیی مبشر ظهور Øضرت Ù…Ø³ÛŒØ Ù†Ø¨ÙˆØ¯ØŸ مگر ÛŒØیی Øضرت Ù…Ø³ÛŒØ Ø±Ø§ غسل تعمید نداد؟ مگر مارکس مبشر ظهور پرولتاریا نیست؟ مگر مارکس نمیÂگوید Ú©Ù‡ Ù…Ø³ÛŒØ Ø¸Ù‡ÙˆØ± کرده Ùˆ نبرد Ù…Ø³ÛŒØ Ø¨Ø§ دجال یعنی پرولتاریا با بورژوازی نبرد ÛŒ سهمگین خواهد بود Ùˆ در این نبرد پرولتاریا خود را قربانی Ù…ÛŒÂکند تا بشر رستگار شود؟ مگر در اساطیر مسیØی، خدا به صورت Ù…Ø³ÛŒØ Ù…ØªØ¬Ø³Ø¯ نمیÂشود Ùˆ بر صلیب جان نمیÂسپارد تا گناه نخستین بشر بخشیده وبشر رستگار شود؟ آیا اسطورهÂÂÛŒ پرولتاریا طبق الگوی اسطوره ÛŒ Ù…Ø³ÛŒØ Ù…Ù†Ø¬ÛŒ ساخته Ùˆ پرداخته نشده است؟ مگر اقشار پایین اجتماع از Ù„Øاظ اجتماعی Ùˆ Ùکری، سنتÂپرست نیستند؟ چگونه طبقهÂای Ú©Ù‡ در قید Ùˆ بند سنت است Ù…ÛŒÂتواند عامل جهش اجتماعی شود Ùˆ با عث رستگاری گردد؟ البته Ùقط در خیالات شیرین Ùˆ اوهام مارکسیست ها رستگاری بشر به دست پرولتاریا صورت Ù…ÛŒÂگیرد. درØقیقت این برداشت از رستگاری، برداشتی صرÙاً اسطورهÂای است. مگر روز به روز از نقش کارگران در صنعت کاسته نمیÂشود؟ مگر با پیدایش رباتÂها ((robat ماشینÂهای خودکار Ùˆ آغاز عصر الکترونیک از نقش کارگران در تولید کاسته نگردیده است؟ ولی باید همیشه به یاد داشته باشیم Ú©Ù‡ بورژوازی Ùˆ پرولتاریا موجوداتی اسطورهÂای هستند نه تجربی- جامعهÂشناختی. اعتقاد به ظهور منجی در پایان جهان اعتقاد ایرانیان بوده است Ú©Ù‡ از طریق امپراطوری هخامنشی به دیگر ادیان از جمله یهودیت نیز راه یاÙته است. Ù…Ø³ÛŒØ Ù…ÙˆØ¹ÙˆØ¯ Ú©Ù‡ منجی بشریت است اقتباسی است از اسطوره ی شوشیانت Ú©Ù‡ مارکس آن را به این صورت در آورده است Ú©Ù‡ آخر زمان Ùرا رسیده Ùˆ پرولتاریا = Ù…Ø³ÛŒØ Ù…ÙˆØ¹ÙˆØ¯ ظهور کرده است، نبرد او با بورژوازی = دجال عنقریب رخ خواهد داد Ùˆ عصر مشقت Ùˆ درد به پایان خواهد رسید Ùˆ عصر آزادی Ùˆ خوشبختی آغاز خواهد شد. همین اعتقاد به منجی یا اعتقاد به اسطوره ÛŒ شوشیانت سبب شده است Ú©Ù‡ روشنÙکر ایرانی اسطورهÂهای مارکسیستی را بی چون Ùˆ چرا بپذیرد. زیرا اسطورهÂهایی Ú©Ù‡ مارکس بیان کرده است علاوه بر آن Ú©Ù‡ ریشه در اساطیر یهودی دارند، ریشه در اساطیر ایرانی نیز دارند.
پرسشگر: شما دارید به Ø´Ú©Ù„ÛŒ بØØ«Âهای قدیمیÂتان را تکرار Ù…ÛŒÂکنید. در اینÂÚ©Ù‡ پردهÂÛŒ تقدس را باید از روی مارکس کنار کشید Ùˆ آثارش را به نقد کشید من هم با شما مواÙقم. به نظر من ایراد اساسی مارکسیسم بیÂتوجهی به نقش Ùرهنگی در تØولات تاریخی بود. هم Ùروپاشی شوروی Ùˆ هم انقلاب ایران Ùکر Ù…ÛŒÂکنم به درستی، نقش تعیینÂکننده Ùرهنگ را در بسیاری از تØولات تاریخی نشان دادهÂاند.
موقن: شما روی نکتهÂÛŒ بسیار مهمی انگشت گذاشتید Ùˆ آن Ùقدان چیزی به نام شناخت Ùرهنگ در مارکسیسم است. مارکسیسم بهای چندانی به Ùرهنگ Ùˆ از جمله دین نمیÂدهد. دین شناسی ٠مارکسیسم منØصر Ù…ÛŒÂشود به این جملهÂÛŒ مارکس: دین اÙیون تودهÂهاست. مارکس جوامع را بر Øسب شیوهÂÛŒ تولیدشان تقسیمÂبندی Ù…ÛŒÂکند: این جامعه Ùئودالی است، آن جامعه سرمایهÂداری است. Ùرهنگ برای مارکس خود به خود Ùˆ به طور مکانیکی از شیوهÂÛŒ تولید سر بر Ù…ÛŒÂکشد. این هم نمونهÂÛŒ دیگری از شیوه ÛŒ تÙکر جادویی مارکس است. همین Ùقدان نظریهÂای دربارهÂÛŒ Ùرهنگ، سبب شد Ú©Ù‡ مارکسیستÂها نتوانند روند تØولات را در ایران درک کنند Ùˆ ازهمان روزهای نخست انقلاب جذب نیروهای مذهبی شدند Ùˆ شعارهای آنان را تکرار کردند.
اکنون بخشی از نیروهای مذهبی Ú©Ù‡ خود را روشنÙکران دینی Ù…ÛŒÂنامند، بØØ« سکولاریسم یا لائیسیته را پیش کشیدهÂاند. در میان مارکسیستÂهای ایرانی متÙکری وجود ندارد Ú©Ù‡ بتواند این بØØ« را عمیقÂتر کند. تازه اگر هم وجود Ù…ÛŒ داشت نمیÂتوانست در چنین مباØØ«ÛŒ شرکت کند.
زیرا مارکسیستÂها به پیروی از مارکس جوامع را بر Øسب شیوه ÛŒ تولید، تقسیمÂبندی Ù…ÛŒÂکنند نه بر Øسب Ø´Ú©Ù„ Øکومت یا دین. بنابراین در آثار مارکسیستی بØØ« بر سر اینÂÚ©Ù‡ قانون شرع چیست Ùˆ Ùرقش با قانون موضوعه کدام است، قانونی عرÙÛŒ چیست یا قانون طبیعی چیست Ùˆ Ùرقشان کدام است مطلبی وجود ندارد. زیرا همÂچنان Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم مارکس رسالت خود را پیامبری Ù…ÛŒÂدانست یعنی اعلان جنگ به جامعه ÛŒ بورژوایی، Ùˆ اعلام Ùرا رسیدن سوسیالیسم. او با این کار، رسالت خود را تمام شده Ù…ÛŒÂدانست. بنابراین Ø·Ø±Ø Ø§ÛŒÙ† سوال Ú©Ù‡ آیا این Øکومت تئوکراتیک است یا لائیسیته یا قوانین Øاکم بر جامعه، قوانین شرع هستند یا قوانین موضوعه از نظر مارکسیستÂها بیÂمعنی است. زیرا مارکسیسم همه چیز از Ùرهنگ گرÙته تا دین Ùˆ دولت را به تاریخ اقتصادی Ùرو Ù…ÛŒ Ù…ÛŒ کاهد ÙˆÚ©Ù„ تاریخ را تاریخ اقتصادی Ù…ÛŒ داندتاریخ از نظر مارکسیسم ،تاریخ مبارزه ÛŒ طبقاتی است..آنان درپی برپایی دیکتاتوری پرولتاریا بودند. Øکومت از نظر مارکسیستÂهای استالینیست یا مائوئیست دو نوع بودند: ØکومتÂهای دستÂنشاندهÂÛŒ امپریالیست Ùˆ ØکومتÂهای ضد امپریالیست Ø› یعنی آن دسته از کشورهایی Ú©Ù‡ از غرب اسلØÙ‡ Ù…ÛŒ خریدند Ùˆ با غرب روابط گسترده ÛŒ اقتصادی داشتند دست نشانده ÛŒ امپریالیست شناخته Ù…ÛŒ شدند Ùˆ برعکس، اگر با روسیه Ùˆ چین چنین مناسباتی داشتند ضد امپریالیست بودند . یعنی تقسیمÂبندی مارکسیستÂهای جهان سومی از ØکومتÂها، تقسیمÂبندی منطقی نبود بلکه اسطورهÂای بود. اما مورخ برجستهÂای به نام یاکوب بورکهارت بر خلا٠مارکس، در سیر تØولات جامعه سه نیرو را عظیم Ù…ÛŒÂداند. دولت، دین Ùˆ Ùرهنگ. بورکهارت، دین Ùˆ دولت را دوعامل ثابت Ù…ÛŒÂگیرد Ùˆ Ùرهنگ را همیشه مورد هجوم Ùˆ Ùشار آن دو Ù…ÛŒ داند. ولی تأثیر متقابل این سه عامل است Ú©Ù‡ خصوصیات یک جامعه را Ù…ÛŒÂسازد. مثلاً در یونان چون کاست (cast) روØانیون وجود نداشت Ú©Ù‡ جلو تÙکر آزاد را بگیرد Ùˆ چون کتاب مقدسی وجود نداشت Ú©Ù‡ تÙکر در همان چارچوب بماند، ÙلسÙÙ‡ رشد کرد. بر اثر این دگرگونی، Ùقط در جامعهÂÛŒ یونان است Ú©Ù‡ Ùرهنگ از همان آغازجای دین را Ù…ÛŒÂگیرد. چیزی Ú©Ù‡ بعداً در قرنÂهای Ù‡Ùدهم Ùˆ هجدهم در اروپای غربی رخ داد. بر عکس ØŒ در مصر باستان Ùˆ اسرائیل باستان Ùˆ ایران کاست٠روØانیون جلو تÙکر آزاد را گرÙتند Ùˆ چون متون مقدس وجود داشتند اندیشه را در چارچوب آن Ù…Øصور کردند. بنابراین مثلاً در جامعهÂÛŒ اسرائیل باستان دین یگانه عامل بود Ú©Ù‡ هم Ø´Ú©Ù„ دولت را معین Ù…ÛŒÂکرد Ùˆ هم Ø´Ú©Ù„ Ùرهنگ را. زیرا در یهودیت این اعتقاد Øاکم بود Ú©Ù‡ همه چیز از آسمان نشأت Ù…ÛŒÂگیرد. از این رو، دولت یهود، دولتی تئوکراتیک بود یعنی خاخامÂها در آن همه کاره بودند Ùˆ بر اثر آن میان تشکیلات دینی Ùˆ تشکیلات دولتی تمایزی وجود نداشت. جامعه Ùˆ دولت تئوکراتیک بودهÂاند Ùˆ هنوزهم در بعضی کشورهای اسلامی ØکومتÂها تئوکراتیکÂاند. ولی به نظر بورکهارت در مسیØیت وضع متÙاوت بوده است. کلیسا خارج از دولت بوده Ùˆ میان تشکیلات دینی Ùˆ تشکیلات دولتی تمایز وجود داشته است. Ùرمانروا بر اموردنیوی Øاکم بوده است وپاپ برامور دینی. قلمرواقتدار ÙˆØکمیت هرکدام متمایز بوده است. چنین بØØ«Âهایی در چارچوب مارکسیسم امکانÂپذیر نیست. Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ بورکهارت دین را در جامعهÂÛŒ یهود Ùˆ در جوامع اسلامی یگانه عامل تعیینÂکننده Ù…ÛŒÂداند. دین، دولت Ùˆ Ùرهنگ را در چارچوب هنجارهای خود قرار داده Ùˆ تخطی از آنÂها را به شدت سرکوب کرده است.
مثلاً در جوامع اسلامی کمدی نوشته نشده است؛ زیرا کمدی مستلزم آمیختگی مردان Ùˆ زنان در Ù…Øیط است؛ Ùˆ چون در جوامع اسلامی مردان Ùˆ زنان Øتی در مهمانیÂها از یکدیگر جدایند، امکان خلق کمدی نیست Ùˆ هزلیات Ùˆ لطیÙÙ‡ جای ادبیات کمیک را گرÙته است. در اسلام چون سرنوشت هر کس را خدا تعیین کرده Ùˆ همه چیز از پیش مقدر شده است، امکان نوشتن تراژدی نیست.
چون در تراژدی شخص به خاطر هدÙÛŒ Ú©Ù‡ دنبال Ù…ÛŒÂکند، ستیزهÂهایی را دامن Ù…ÛŒÂزند Ùˆ سرنوشت او درگیر Ùˆ دار همین ستیزهÂها رقم زده Ù…ÛŒÂشود نه به وسیلهÂÛŒ خدا. سرایش Øماسه نیز در اسلام ناممکن بوده است؛ زیرا این ترس وجود داشته است (البته طبق اعتقادات جادویی- اسطورهÂای) Ú©Ù‡ با جاری کردن نام اشخاص در Øماسه آنان زنده Âشوند ÙˆØوادث شومی بیاÙریند. الـبته Ùردوسی با شاهنامه اش ازاین قاعده مستثناست. بارها شنیده ام Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گویند Ùردوسی با سرودن شاهنامه برای ایرانی شناسنامه درست کرده است. ولی باید اÙزود Ú©Ù‡ این شناسنامه Ù…Ùهر اسلامی دارد. به این معنی Ú©Ù‡ Ùردوسی خدایان ایرانی را مانند سیاوش Ú©Ù‡ خدای برزگری Ùˆ رویش گیاهان است به مقام یک شاه یا شاهزاده تنزل داده تا برای جامعهÂÛŒ اسلامی پذیرÙتنی شود. بورکهارت Ù…ÛŒÂگوید Ú©Ù‡ اسلام، به مسلمانان این اØساس را القاء Ù…ÛŒÂکند Ú©Ù‡ از گذشتهÂÛŒ غیراسلامی خود سراÙکنده Ùˆ شرمسار باشند. بنابراین Ùردوسی نمیÂتوانسته است در زمان Øکومت Ù…Øمود غزنوی از خدایان متعدد ایرانی Ú©Ù‡ در زمان باستان درایران پرستیده Ù…ÛŒÂشدند نام ببرد. بنابراین Ùردوسی چارهÂای نداشته است Ú©Ù‡ چهرهÂÛŒ خدایان ایرانی را مسخ کند Ùˆ آنان را به صورت پادشاه Ùˆ شاهزاده در آورد. در اسلام نقاشی Ùˆ مجسمهÂسازی نیز Øرام است چون شبیهÂسازی Øرام است. موسیقی نیز Øرام است. Ù…ÛŒÂبینیم Ú©Ù‡ دین Ù…ÛŒÂتواند Ú†Ù‡ تأثیر عمیقی بر Ùرهنگ بگذارد. مارکسیستÂها نمیÂتوانند در چارچوب مارکسیسم دست به چنین تØلیلÂهایی بزنند. همÂچنان Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم مارکس برای خود رسالت پیامبری قائل بود. او معتقد بود دین، Ùرهنگ، دولت، هنر Ùˆ علم از جمله علم اقتصاد روبنای نظام سرمایهÂداری هستند Ùˆ مظاهر از خود بیگانگی بشر درجامعهÂÛŒ سرمایهÂداریÂاند. او انتظار داشت Ú©Ù‡ با براÙکنده شدن نظام سرمایهÂداری، Ú©Ù‡ آن را قریب الوقوع Ù…ÛŒÂدانست، دین، Ùرهنگ، دولت، هنر Ùˆ علم نیز از میان بروند. مارکس سرنگونی نظام سرمایهÂداری را نزدیک Ù…ÛŒÂدید؛ اما در این خصوص Ú©Ù‡ سوسیالیسمی Ú©Ù‡ جانشین سرمایهÂداری Ù…ÛŒÂشود Ú†Ù‡ نوع چیزی است Ùˆ جامعهÂÛŒ سوسیالیستی Ú†Ù‡ مشخصاتی دارد چیزی نمیÂگوید.
ادامه مطلب در قسمت (3)
-----
برای خواندن بخش سوم به لینک زیر مراجعه کنید.
https://www.mahmag.org/farsi/?itemid=571#more
علیخانی نوشت