ارتباط ماركسیسم با الهیات هگل 1
مصاØبه با یدالله موقن--قسمت اول
ارتباط ماركسیسم با الهیات هگل
مصاØبه با یدالله موقن
ارتباط ماركسیسم با الهیات هگل
پرسشگر: آقای دكتر از شما تشكر Ù…ÛŒÂكنم كه به ما Ùرصت دادید تا Ø·ÛŒ یك Ú¯Ùتگو از نظراتتان كه جای بØØ« بسیاری را بهÂخصوص در بین نیروهای Ú†Ù¾ بالاخص Ú†Ù¾ غیرمذهبی بهÂوجود آورده است بیشÂتر آشنا شویم. اولین سئوال من هم برمیÂگردد به پلمیكی كه بعداز چاپ مقدمه كتاب اسطورهÂÛŒ دولت بین شما Ùˆ منتقدین آثار شما بهÂوجود آمده است، نظرتان دربارهÂÛŒ نقد منتقدین چیست به نظر Ù…ÛŒÂرسد بسیاری از منتقدین، شما را دشمن ماركس Ùˆ ماركسیسم در ایران Ù…ÛŒÂشناسند.
موقن: برخورد دوستان ماركسیست Ùˆ غیرماركسیست نسبت به مقالهÂهایی كه درباره ÛŒ ماركسیسم Ùˆ اندیشهÂÛŒ ماركس نوشتهÂام كاملاً مأیوس كننده بوده است. مثلاً در مقالهÂÛŒ نقد ÛŒ بر ماركسیسم كه در كتابم: زبان، اندیشه Ùˆ Ùرهنگ1 به چاپ رسیده است نظریهÂÛŒ سراÙا (srafa) را آوردهÂام كه منسوخ كنندهÂÛŒ نظریهÂهای ماركس دربارهÂÛŒ ارزش Ùˆ ارزش٠اضاÙÛŒ است.
سراÙا كه به مكتب اقتصادی مارâ€Ú˜ÛŒÙ†Ø§Ù„یستÂها یا مشتقÂگرایان تعلق دارد Ù…ÛŒÂگوید كه تبدیل ارزش به قیمت، یعنی راهÂØÙ„ ماركس راه ØÙ„ یك مسئلهÂÛŒ واهی است. ماركس كلید Ùهم كاركردهای اقتصاد سرمایهÂداری را تØلیل نرخ سود Ù…ÛŒÂدانست Ùˆ نرخ سود را نخستین تظاهر كار اضاÙÛŒ Ù…ÛŒÂدید كه ویژهÂÛŒ اقتصاد سرمایهÂداری است. ماركس Ù…ÛŒÂكوشید تا نرخ سود را به مقادیر ارزش ارتباط دهد. بنابراین وقتی نظریه ÛŒ سراÙا Ù…ÛŒÂتواند نرخ سود Ùˆ قیمتÂهای تولید Ùˆ نیز تخصیص اجتماعی نیروی كار را بدون رجوع به مقادیر ارزش تعیین كند، كل Ø·Ø±Ø Ø§Ù‚ØªØµØ§Ø¯ÛŒ ماركس مردود شناخته Ù…ÛŒÂشود. یعنی نظریهÂÛŒ ارزش Ùˆ ارزش اضاÙÛŒ در نظریهÂÛŒ اقتصادی مارکس بیÂاعتبار Ù…ÛŒÂشوند. مباهات ماركسیستÂها همیشه این بوده است كه ماركس Ùروریزی اقتصاد سرمایهÂداری را از Ù„Øاظ علمی اثبات كرده است Ùˆ به همین دلیل ماركسیسم، علم است نه اتوپیا. ولی وقتی نظریهÂÛŒ ارزش Ùˆ ارزش اضاÙی، بیÂاعتبار شوند. نظریه ÛŒ Ùروریزی اقتصاد سرمایهÂداری نیز مردود شناخته Ù…ÛŒÂشود Ùˆ اساس ماركسیسم متزلزل Ù…ÛŒÂگردد.
چنان Ú†Ù‡ ماكسیستÂهای اقتصاددان ایرانی در این موضوع نظری دارند بیان كنند تاهم منتقدان ماركسیسم Ùˆ هم هواداران آن از نظر آنان مطلع شوند. موضوع دیگری كه در مقالهÂÛŒ نقدی بر ماركسیسم Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡ ام ارتباط ماركسیسم Ùˆ بهÂویژه كتاب سرمایه ÛŒ ماركس با دیالكتیك Ù‡Ú¯Ù„ است. طبق تعری٠هگل در كتاب علم منطق، دیالكتیك بازنمایی خداست، بدانÂگونه كه ذات جاودانش پیش از Ø¢Ùریدن٠طبیعت Ùˆ هر Ø±ÙˆØ Ù…ØªÙ†Ø§Ù‡ÛŒ بوده است. این سخن به این معنا است كه دیالكتیك همان میتوس- لوگوس (اسطوره Ù€ منطق) یا كلمه ÛŒ مسیØÛŒ است كه به Øركت در Ù…ÛŒ آید . Øركت دیالكتیكی تاریخ كه ماركس Ùˆ پس از او پیروانش از آن سخن Ù…ÛŒÂگویند در Øقیقت، Øركت خدا در زمان است. Ù‡Ú¯Ù„ معتقد بود كه Øركت٠خدا در Ùضا، طبیعت است Ùˆ Øركت٠خدا در زمان، تاریخ است. Ùˆ هر دوی این ØركتÂها، دیالكتیكیÂاند . پس این دیالكتیك را نمیÂتوان ازسیر خدا در زمان جدا كرد. این سیر از آن رو، سیری منطقی یعنی دیالكتیكی است، چون خدا یعنی موجودی معقول یا آنÂچنان كه Ù‡Ú¯Ù„ Ù…ÛŒÂگوید، عقل در زمان سیر Ù…ÛŒÂكند. وقتی Ù‡Ú¯Ù„ از عقل در تاریخ سخن Ù…ÛŒÂگوید منظورش سیر دیالكتیكی خدا در زمان است. ولی اگر خدا را كه همان عقل٠كل است Øذ٠كنیم دیگر دلیلی وجود ندارد مبنی بر این كه تاریخ طبق منطق دیالكتیكی سیر كند.
اما اگر به مقدمهÂای كه بر ترجمهÂÛŒ خودم از كتاب اسطورهÂÛŒ دولت كاسیرر نوشتهÂام برگردیم من در آنجا دربارهÂÛŒ Ùاشیسم Ùˆ ریشهÂهای اجتماعی آن بØØ« كردهÂام اما نه آقای نیكÙر (مجله نگاه نو، بهار 1378ØŒ شمارهÂÛŒ 40ØŒ صÙØات 45-75) Ùˆ نه آقای هوشنگ ماهرویان (مجلهÂÛŒ Ùرهنگ توسعه، مهر 1378ØŒ شمارهÂÛŒ 39ØŒ 40ØŒ 41 صÙØات 92 � 94) هیچÂكدام به این موضوع اشارهÂای نكردهÂاند. اما آقای ماهرویان كمی منصÙانهÂتر با آراء Ùˆ عقاید بنده برخورد كردهÂاند. ایشان Ù…ÛŒÂنویسند،
�آقای موقن Øتا Ù‡Ú¯Ù„ØŒ ماركس، هایدگر، لوكاچ Ùˆ هوركهایمر Ùˆ آدورنو Ùˆ ماركوزه را در مكتب رمانتیك قرار Ù…ÛŒÂدهد Ùˆ به این ترتیب خود را طرÙدار پر Ùˆ پا قرص روشنگری Ùˆ مدرنیته Ù…ÛŒÂداند� (همان، 93). آقای ماهرویان بنده را طرÙدار پر Ùˆ پا قرص روشنگری Ùˆ مدرنیته دانستهÂاند Ùˆ به نظر من این منصÙانهÂترین اظهارنظر دربارهÂÛŒ مطالبی است كه بنده Ø·ÛŒ یك دههÂÛŒ گذشته نوشتهÂام. اگر به مطالب مقدمهÂای كه بر كتاب اسطورهÂÛŒ دولت نوشتهÂام بازگردیم باید بگویم كه در مقدمه مطالبی دربارهÂÛŒ Ùاشیسم Ùˆ ÙاشیستÂها نوشتهÂام كه در تقابل كامل با برداشتÂهای Ú†Ù¾ از Ùاشیسم است. ماركسیستÂها معمولاً Ùاشیسم را دیكتاتوری سرمایهÂداری انØصاری Ù…ÛŒÂدانند Ùˆ آن را ناشی از بØران اقتصاد سرمایهÂداری Ù…ÛŒÂشناسند Ùˆ رهبری جنبش Ùاشیسم را در دست بورژوازی كمپرادور Ù…ÛŒÂدانند. ولی من در مقدمهÂÛŒ خود Ú¯ÙتهÂام كه Ùاشیسم یك جنبش انقلابی Ù€ ارتجاعی است كه مهمÂترین خصلت آن این است كه Ù…ÛŒÂتواند دست به بسیج تودهÂای بزند Ùˆ میلیونÂها Ù†Ùر را در Øمایت از برنامهÂهای ارتجاعی Ùˆ واپسÂگرایانهÂÛŒ خودبه كوچه Ùˆ خیابان بكشد. نهضتÂهای سوسیالیستی همیشه بر این نكته تأكید Ù…ÛŒÂكردهÂاند كه آنÂها جنبشÂهای مردمی Ùˆ خلقی هستند؛ ولی با ظهور Ùاشیسم، ملاØظه شد كه ÙاشیستÂها نیز جنبش خود را خلقی ومردمی قلمداد Ù…ÛŒÂكنند Ùˆ Øكومت خود را متكی بر تودهÂهای تهیÂدست Ù…ÛŒÂدانند. Ùˆ این پدیدهÂای بود ناآشنا برای سوسیالیستÂها. از این رو Øتا بعضی ماركسیستÂها جنبش نازی در آلمان را جنبشی شبه ماركسیستی Ù…ÛŒÂدانند. توماس مان دیكتاتوری ÙاشیستÂهای آلمانی را دیكتاتوری ÙˆØØ´ÛŒ خلق Ù…ÛŒÂنامید .در مقدمه نقل كردهÂام كه ÙاشیستÂها، Ù…ØاÙظهÂكاران Ùˆ سنتÂپرستانی هستند كه از جهان مدرن Ùˆ ارزشÂهای مدرن ÙˆØشت دارند. آنان در Ù¾ÛŒ آنند كه جامعه را به عقب برگردانند Ùˆ بهÂویژه به قرون وسطا رجعت كنند.
Ùاشیسم یك جنبش انقلابی ولی ارتجاعی است. اگر چنین است پس واژهÂÛŒ انقلاب كه برای ماركسیستÂها واژهÂÛŒ مقدسی است تقدس خود را از دست Ù…ÛŒÂدهد. انقلابی مانند انقلاب Ùرانسه Ù…ÛŒÂخواهد جامعه را به جلو براند Ùˆ جهشی در امور ایجاد كند Ùˆ اعلامیهÂÛŒ Øقوق بشر Ùˆ شهروند را به كرسی قدرت بنشاند، اما انقلاب ملی ÙاشیستÂها در آلمان Ù…ÛŒÂخواهدجا معه را به عقب براند Ùˆ جهشی در امور در جهت ارتجاعی Ùˆ رجعت به گذشته ایجاد كند. این شعار موسولینی كه من یك انقلابی Ùˆ یك مرجعم، تعری٠رسایی برای Ùاشیست بودن است. دربار همین یك جملهÂÛŒ موسولینی Ù…ÛŒÂتوان كتابÂها نوشت. نه Ùقط ÙاشیستÂها انقلابیون مرتجعÂاند بلكه بسیاری از كمونیستÂهای وطنی نیز در زمرهÂÛŒ انقلابیون مرتجع قرار Ù…ÛŒÂگیرند. بنده به این نتیجه رسیدهÂام كه زد Ùˆ بند نیروهای Ú†Ù¾ با ارتجاع در Ù‡Ùتاد، هشتاد ساله گذشته بر اثر اشتباه نبوده است بلكه بر Ú†Ù¾ ایران تمایلات شدیداً ارتجاعی Øاكم است. اصلاً بگذارید مسئلهÂÛŒ مهمتری را در همین خصوص Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†Ù… كه مربوط Ù…ÛŒÂشود به مسخ شدن ماركسیسم پس از انقلاب اكتبر روسیه. ماركسیسم تا زمان انقلاب بلشویكی در روسیه، یك ایدئولوژی كارگری اما غربی بود. اما پس از انقلاب بلشویكی در روسیه Ùˆ مداخله كشورهای غربی در جنگ داخلی روسیه Ùˆ Øمایت آنان از ارتش سÙید در برابر ارتش سرخ Ùˆ انزوای روسیه، كمÂكم بلشویكÂها این سیاست را اتخاذ كردند كه مستعمرات را علیه كشورهای متروپلیتن بشورانند. با اتخاذ این سیاست كه آن را Øمایت از جنبشÂهای ملی Ùˆ رهایی بخش Ù…ÛŒ نامیدند، بلشویكÂها، ماركسیسم را مسخ كردند Ùˆ آن را به یك ایدئولوژی ار تجاعی، ناسیونالیستی، ضد غربی Ùˆ جهان سومی تنزل دادند. با ظهور مائوئیسم Ùˆ كاستروئیسم بیش از پیش ماركسیسم به یك ایدئولوژی ارتجاعی جهان سومی تنزل یاÙت.
ماركسیستÂهای ایرانی در چنین ماركسیسمی پرورش یاÙتهÂاند، از این رو آنان در ماركسیسم، پشتیبانی برا ÛŒ اعتقادات سنتی Ùˆ ارتجاعی خودمیÂیابند. برای آنان معضل عمدهÂÛŒ كشورهای جهان سوم از جمله ایران این است كه غرب آنÂها را عقب نگاه داشته است. پس غرب دشمن ماست. البته ماركسیست ایرانی به خاطر ساخت اسطورهÂای اندیشهÂاش غرب را یك شخص Ù…ÛŒÂداند. انگلیس برای ایرانی اعم از مصدقی Ùˆ تودهÂای یك شخص است. امریكا یك شخص است. مثلاً‌وقتی Ù…ÛŒÂگوید مرگ بر امریكا، یعنی با جاری كردن واژهÂÛŒ مرگ كه نام ملكÂالموت است، او Øضور یابد Ùˆ برود جان شخصی را كه امریكا نامیده Ù…ÛŒÂشود بگیرد. شیوهÂÛŒ تÙكر اسطورهÂای یعنی همین. این شیوهÂÛŒ تÙكر، هم طرز تÙكر نیروهای راست Ùˆ سنتی است Ùˆ هم طرز تÙكر مصدقی Ùˆ تودهÂای. Øال برداشت لنینیستÂها یا ما ئوئیستÂها را با نظر ماركس دربارهÂÛŒ نقش استعمار غرب در تØول كشورهای آسیایی Ùˆ Ø¢Ùریقایی مقایسه كنید تا دریابید ماركسیسم در دست لنین، استالین، مائو Ùˆ كاسترو چگونه مسخ شده Ùˆ به Ú†Ù‡ چیز ضد ماركسیستی بدل گشته است. من برای نخستین بار گزیدهÂای از مقالهÂهای ماركس Ùˆ انگلس دربارهÂÛŒ استعمار را ترجمه كردم تا تلویØاً نشان دهم كه ماركسیستÂهای ایران تا Ú†Ù‡ Øد از عقاید ماركس بیÂاطلاع اند؛ Ùˆ آنÂÚ†Ù‡ آنها دربارهÂÛŒ مبارزات ضد امپریالیستی خلقÂها Ù…ÛŒÂگویند در Øقیقت همان جنگ علیه ÙƒÙار Ùˆ اجنبی است كه لباس تازهÂای بر آن پوشاندهÂاند. ماینكه (Meinecke) Ù…ÛŒÂگوید كه تبلیغات كلكتیویستی Ú†Ù¾ آلمان مانند ارجØیت مالكیت جمعی بر ماكیت خصوصی، ارجØیت جمع بر Ùرد Ùˆ نظیر اینÂها زمینه را برای ظهور یك Øكومت توتالیتاریستی یا تمامتÂخواه در آلمان Ùراهم كرده بود Ùˆ هیتلر از میراث Ú†Ù¾ آلمان سود Ùراوان برد.Ùاشیسم از درون مارکسیسم بیرون آمد Ùˆ شبه مارکسیسم بود.موسولینی مرید ژرژ سورل مارکسیست Ùرانسوی بود.
ماركسیسم Ù€ لنینیسم نیز در ایران Øربه ای شد برای جنگ با تجدد، Ùرهنگ غرب Ùˆ تخطئه دموكراسی. یعنی Ú†Ù¾ ایران آب به آسیاب نیروهای ارتجاعی ریخت Ùˆ برای آنÂها ایدئولوژی Ùراهم كرد. روشنÙكر ایرانی كه از متن سنت Ùˆ اعتقادات خراÙÛŒ سر بر كشیده بود برای آنÂكه از این اعتقادات دست نكشد Ùˆ برایشان پشتوانهÂÛŒ علمی نیز Ùراهم آورد ماركسیست Ù…ÛŒÂشد؛ زیرا در ماركسیسم، به خیال خود، تأییدی بر اعتقادات سنتی، ضد دموكراتیك، ضد غربی Ùˆ غیرعقلانی خود Ù…ÛŒÂیاÙت. مارکسیسم عبارت بود از بازگشت به كمون اولیه، Ù…ØÙˆ تقسیم كار، Ù…ØÙˆ Ùرهنگ، Ùˆ بهÂویژه علم Ùˆ Ùرهنگ غربی، Ù…ØÙˆ دموكراسی Ùˆ عقلانیت Ùˆ اعادهÂÛŒ بربریت Ùˆ بدویÂگرایی، خلاصهÂÛŒ كلام آنÂكه ماركسیسم در ایران معجونی شد از عقب ماندهÂترین اعتقادات خراÙÛŒ Ùˆ سنتی، عقاید ضد غربی Ùˆ ضد عقلانی؛ Ùˆ نیز التقاطی از Ùاشیسم Ùˆ بلشویسم Ùˆ مائوئیسم Ùˆ كاستروئیسم Ùˆ عقاید Ùانون.
پرسشگر: آقای موقن اجازه دهید كه به بØØ« اصلی برگردیم. شما مدعی شدید كه مادر ماركسیسم، الهیات Ù‡Ú¯Ù„ است. آیا اینÂطور هست؟
موقن: هد٠كانت نشان دادن Ù…ØدودیتÂهای متاÙیزیك بود. ولی كانت ضمن نقد متاÙیزیك، آن را از Ù…Ùهوم شیء ÙÛŒÂÙ†Ùسه آزاد ساخت Ùˆ همین سبب شد كه به متاÙیزیك جان تازهÂای دمیده شود Ùˆ سه نظام متاÙیزیكی بر پایه ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ انتقادی كانت ظهور كنند. یكی ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ شلینگ كه مبدأ Øركتش كتاب كانت، نقد قوهÂÛŒ داوری است، دوم ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ùیخته كه ÙلسÙÙ‡Âای شخص بنیاد است یعنی بر پایهÂÛŒ ارادهÂÛŒ سوژه یا ادارهÂÛŒ من برپا شده Ùˆ مبدأ Øركتش كتاب نقد عملی كانت است Ùˆ سوم ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ كه مبدأ Øركتش كتاب كانت، دین در Ù…ØدودهÂÛŒ Ùقط عقل است. Ù‡Ú¯Ù„ از همان آغاز جوانی به الهیات Ùˆ مباØØ« دینی علاقه داشت Ùˆ هدÙØ´ این بود كه شرّ Ùˆ بدی موجود در جهان را توجیه كند. بنابراین ÙلسÙÙ‡ ÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ تئود یسه یا اثبات عدل الهی است. Ù‡Ú¯Ù„ در آثار خود از تاریخ در قالب اصطلاØات دینی Ùˆ از دین در قالب اصطلاØات تاریخ سخن Ù…ÛŒÂگوید. او به جای دین، ÙلسÙÙ‡ ÛŒ دین Ùˆ به جای خدای تورات Ùˆ انجیلÂها كه به نظر او با تصورات انسان گونه پنداری آمیخته است، Ù…Ùهومی انتزاعی از خدا یعنی ایده، عقل یا Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ را Ù…ÛŒÂگذارد. Ù‡Ú¯Ù„ برای چنین تبدلاتی Ùˆ نیز برای بیان نظریات خود به یك دستگاه منطقی خاص نیاز داشت كه آن را بنا نهاد. او از اینÂكه متكلمان Ùˆ ÙیلسوÙان مسیØÛŒ Ù…ÛŒÂخواستند وجود خدا را از طریق وجود جهان اثبات كنند ناخرسند بود؛ زیرا معتقد بود كه نه جهان بلكه خدا، اصل است. ما باید خدا را اصل بدانیم Ùˆ جهان را مخلوق او. ما باید وجود جهان را از خدا استنتاج كنیم نه برعكس یعنی نه آنÂكه وجود خالق را از مخلوق بهÂدست آوریم. بنابراین كار متكلمان Ùˆ ÙیلسوÙان مسیØÛŒ كه Ù…ÛŒÂخواستند وجود خدا را از طریق وجود جهان اثبات Ùˆ استنتاج كنند كار نادرستی بوده است. Ù‡Ú¯Ù„ در كتابش علم منطق Ù…ÛŒÂگوید كه امر متناهی، ایدهÂآل است یعنی انگاره Ùˆ تصور است؛ یعنی جهان كه امر متناهی است چیزی است كه وجودش، مطلق Ùˆ غایی Ùˆ جاودان Ùˆ نامخلوق نیست. Ù‡Ú¯Ù„ این كار را نخستین گزارهÂÛŒ ایدهÂآلیسم قرار Ù…ÛŒÂدهد این گزاره در ضمن Ù…ÛŒÂگوید كه امر نامتناهی، ایده است، لوگوس یا كلمهÂÛŒ مسیØÛŒ است كه امر متناهی برای وجودخود بدان نیاز دارد. یعنی اصل٠امر متناهی، در خودش نیست، بیرون از خودش است، در امر نامتناهی یا در خداست. دومین گزارهÂÛŒ ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ این است كه مسئله ÙلسÙÙ‡ تØقق همین اصل ایدهÂآلیسم است؛ یعنی ÙلسÙÙ‡ باید نشان دهد كه همه چیز تØقق كلمه ÛŒ مسیØÛŒ است Ùˆ همه چیز، درونÂباشی خداست یعنی همه چیز درون خدا Ù…ÛŒÂگذرد. گزارهÂÛŒ سوم ÙلسÙÙ‡ Ù‡Ú¯Ù„ این است كه باید وجود امر متناهی را از میان برد؛ یعنی باید جهان را در ایده یا در Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ Ù…ØÙˆ كرد. Ùهم گزارهÂÛŒ سوم ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ دشوارتر است یعنی باید ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯ كه:
1) چرا باید ایدهÂآلیسم، امر متناهی Ùˆ جهان را از میان ببرد تا خود را متØقق سازد؟
2) Ù…ØÙˆ جهان Ùˆ امر متناهی چگونه صورت Ù…ÛŒÂگیرد؟ پاسخ پرسش نخست: اگر امر متناهی برجای بماند، تصور امر نامتناهی Ù…Øال Ù…ÛŒÂشود. Ù‡Ú¯Ù„ معتقد بود كه Ùهم، مقید به اصل امتناع تناقض است؛ بنابراین امر متناهی را از امر نامتناهی جدا Ùˆ مجزا Ù…ÛŒÂكند. اما خرد كه البته منظور او خرد دیالكتیكی است پایÂبند اصل امتناع تناقض نیست بلكه برعكس به اصل جمع نقیضین یا انطباق تقابل های دیالكتیكی معتقد است. Ùهم، مقید به امر كلی منطقی است Ùˆ موضوعش بیرون از خودش قرار دارد، اما خرد دیالكتیكی، ÙˆØدت امر متناهی با امر نامتناهی در درون امر نامتناهی است؛ یا یگانگی ایده یا هستی در درون٠ایده است. Ù‡Ú¯Ù„ در كتاب خود دایرهÂالمعار٠ÙلسÙÛŒ نقایصی را كه به Ùهم، نسبت Ù…ÛŒÂدهد برÂÙ…ÛŒÂشمارد. مثلاً Ù…ÛŒÂگوید:
1) ‌Ùهم اجازه Ù…ÛŒÂدهد كه امرمتناهی بر جای بماند؛ Ùهم، نه تنها امر متناهی را Ù…ØÙˆ نمیكند بلكه آن را به هستیÂیی پابرجا، تبدیل Ù…ÛŒÂنماید.
2) Ùهم امر نامتناهی را به امر متناهی تقلیل Ù…ÛŒÂدهد.
3) Ùهم، امر متناهی را واقعی وامر نامتناهی را صرÙاً انتزاغی Ùˆ ایدهÂال [= صوری] Ù…ÛŒÂداند. یعنی به نظر Ù‡Ú¯Ù„ Ùهم، كه پایÂبند اصل امتناع تناقض است، علوم طبیعی را بنا Ù…ÛŒÂنهد Ùˆ همهÂÛŒ ادعاهای ÙلسÙÙ‡ یا ایدهÂالیسم را وارونه Ù…ÛŒÂكند. مثلاً‌بنا بر عقیدهÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ØŒ ایدهÂالیسم Ù…ÛŒÂگوید كه امر متناهی نیست اما امر نامتناهی هست، اما برعكس Ùهم، مدعی است كه امر متناهی هست Ùˆ امر نامتناهی را باید از طریق امر متناهی استنتاج كرد Ùهم، به وجود جهان مادی یعنی به ماتریالیسم Ùˆ Øس مشترك اعتقاد دارد Ùˆ علم را بر همین اساس بنا Ù…ÛŒÂنهد. بنابراین به نظر Ù‡Ú¯Ù„ ماتریالیسم Ùˆ علم آنتیÂتز ÙلسÙÙ‡ یا Ù†ÙÛŒ آنند.
Ù‡Ú¯Ù„ به متكلمان Ùˆ ÙیلسوÙان مسیØÛŒ ایراد Ù…ÛŒÂگیرد كه آنان Ù…ÛŒÂخواستهÂاند وجود خدا را از طریق وجود جهان به اثبات برسانند؛ اما آنان در نیاÙته بودند كه جهان را كه هیچ است اساس اثبات خدا، كه همه چیز است، قرار دادهÂاند؛ یعنی امر مخلوق Ùˆ مشتق را در مرتبهÂÛŒ نخست Ùˆ خدا یا خالق را در مرتبهÂÛŒ دوم جای دادهÂاند. Ù‡Ú¯Ù„ به دو نوع منطق قائل است؛ یكی منطق Ùهم، كه پایÂبند اصل امتناع تناقض است، Ùˆ پایهÂÛŒ علم است Ùˆ دیگری منطق خرد، كه آن را دیالكتیك Ù…ÛŒÂنامد؛ این منطق بر خلا٠منطق Ùهم، بر پایهÂÛŒ انطباق تقابلÂهای دیالكتیكی یا جمع نقضین دیالتیكی است.
این مطلب را در پرانتز بگویم كه همهÂÛŒ این مطالبی كه Ù‡Ú¯Ù„ Ù…ÛŒÂگوید در آثار اعضای مكتب ÙرانكÙورت پژواك یاÙته اند. ØملهÂÛŒ آنها به Ùهم Ùˆ منطق Ùˆ علم همه بر پایهÂÛŒ همین اظهارات Ù‡Ú¯Ù„ است.
بنابر عقیدهÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ منطق Ùهم Ù…ÛŒÂگوید ØŒ كه امر متناهی هست Ùˆ از این طریق Ù…ÛŒÂشود امر نامتناهی را به دست آورد؛ در Øالی كه منطق دیالكتیكی Ù…ÛŒ گوید امر متناهی وجودی مستقل ندارد Ùˆ وجودش وابسته به امر نامتناهی است. یعنی جهان امری مشتق Ùˆ Ùرعی است كه اصلش در خودش نیست Ùˆ در آنتیÂتزش است؛ یعنی در امر نامتناهی است. از سوی دیگر امر نامتناهی نیز برای تعیین خودش به امر متناهی وابسته است. امر نامتناهی نیز Ù†ÙÛŒ آنتیÂتزش یعنی Ù†ÙÛŒ امر متناهی است. به سخن دیگر امر متناهی Ùˆ امر نامتناهی دو قطب دیالكتیكیÂاند. در Øقیقت منشأ منطق دیالكتیكی Ù‡Ú¯Ù„ عبارت از خدایی است كه از اعماق تاریكی بیرون Ù…ÛŒÂآید. این خدا یا هستی Ù…Øض برای آنÂكه به وجود خودآگاه شود Ùˆ متعین گردد دو پاره Ù…ÛŒÂشود: هستی Ùˆ نیستی. هستی Ù†ÙÛŒ نیستی است Ùˆ آنتیÂتز آن است، نیستی نیز Ù†ÙÛŒ هستی Ùˆ آنتیÂتز آن است. اكنون این دو، مجدداً‌در یك رابطهÂÛŒ دیالكتیكی یگانه Ù…ÛŒÂشوند Ùˆ این میتوس Ù€ لوگوس یعنی اسطوره Ù€ منطق یا كلمهÂÛŒ مسیØÛŒ به Øركت در Ù…ÛŒÂآید؛ Ùˆ سپس باØركت همین اسطوره Ù€ منطق دیگر مقولات منطقی به دست Ù…ÛŒÂآیند. Ù…ÛŒÂبینیم كه Ù‡Ú¯Ù„ جهان مادی را نه با ماده بلكه با مقولات منطقی كه سرشتی اسطورهÂای دارند بنا Ù…ÛŒÂنهد.
ماركس نیز جامعه را با مقولات اقتصادی بنا Ù…ÛŒÂنهد. اما مقولات اقتصادی ماركس نیز مانند مقولات منطقی Ù‡Ú¯Ù„ØŒ سرشتی اسطورهÂیی دارند چون از روی كتاب علم منطق Ù‡Ú¯Ù„ ساخته Ùˆ پرداخته شدهÂاند. Ù‡Ú¯Ù„ از هستی Ùˆ نیستی سخن Ù…ÛŒÂگوید؛ ماركس از تولید Ùˆ مصرÙ. یعنی هستی = تولید، Ùˆ نیستی = مصرÙ. Ù‡Ú¯Ù„ از تقابل هستی Ùˆ نیستی مقولهÂÛŒ شدن را خلق Ù…ÛŒÂكند؛ ماركس نیز از تقابل تولید Ùˆ مصر٠مقولهÂÛŒ گردش كالا را به دست Ù…ÛŒÂآورد. پس شدن Ù‡Ú¯Ù„ÛŒ گردش كالا در اقتصاد ماركس شده است. Ùˆ به همین طریق ماركس مقولات اسطورهÂای Ù€ اقتصادی خود را طبق الگوی علم منطق Ù‡Ú¯Ù„ Ù…ÛŒÂØ¢Ùریند. درست است كه Ù‡Ú¯Ù„ از مقولات منطقی سخن Ù…ÛŒÂگوید اما این مقولات سرشتی اسطورهÂای دارند . همینÂطور نیز مقولات اقتصادی ماركس سرشتی اسطورهÂای دارند. وقتی Ù‡Ú¯Ù„ از انطباق تقابلÂها یعنی یگانگی سوژه [Ù†Ùس دركÂكننده، شناسنده] Ùˆ ابژه [موضوع شناختی، عین] سخن Ù…ÛŒÂگوید در Øقیقت منظورش این است كه جهان مادی را در ایده یا Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ØŒ عین را در ذهن، هستی را در اندیشه مستØیل كرده است.
از سوی دیگر در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ طبیعت Ù‡Ú¯Ù„ØŒ طبیعت، ایدهÂÛŒ با خود بیگانه؛ است یعنی ایده، Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ یا خدا به صورت طبیعت متجسد شده است؛ پس طبیعت، روØÛŒ است كه متجسد شده است. بنابراین در درون ماده، تناقض وجود دارد. علاوه بر این چون جهان مادی اصلش در ایده است Ùˆ وجودی مستقل ندارد پس وجودی است در تناقض با خود. از سوی دیگر چون انسان، روØÛŒ است كه كالبد پذیرÙته، پس موجودی با خود بیگانه است. یا طبق اعتقادات مسیØÛŒ چون آدم Ùˆ Øوا از امر خدا سرپیچی كردند Ùˆ از میوهÂÛŒ درخت ممنوعه بخوردند، گناهكار شدندو از بهشت رانده شدند Ùˆ به زمین هبوط كردند.
گناه نخستین انسان سبب شد كه او با ذاتش بیگانه شود Ùˆ به زمین هبوط كند. همهÂÛŒ این مطالب هم به آثار كمونیستÂهایی چون لوكاچ Ùˆ اعضای مكتب ÙرانكÙورت راه یاÙته اند وهم به آثار ÙیلسوÙان دست راستی مانند مارتین هایدگر.
ر
ارتباط ماركسیسم با الهیات هگل
مصاØبه با یدالله موقن
ارتباط ماركسیسم با الهیات هگل
پرسشگر: آقای دكتر از شما تشكر Ù…ÛŒÂكنم كه به ما Ùرصت دادید تا Ø·ÛŒ یك Ú¯Ùتگو از نظراتتان كه جای بØØ« بسیاری را بهÂخصوص در بین نیروهای Ú†Ù¾ بالاخص Ú†Ù¾ غیرمذهبی بهÂوجود آورده است بیشÂتر آشنا شویم. اولین سئوال من هم برمیÂگردد به پلمیكی كه بعداز چاپ مقدمه كتاب اسطورهÂÛŒ دولت بین شما Ùˆ منتقدین آثار شما بهÂوجود آمده است، نظرتان دربارهÂÛŒ نقد منتقدین چیست به نظر Ù…ÛŒÂرسد بسیاری از منتقدین، شما را دشمن ماركس Ùˆ ماركسیسم در ایران Ù…ÛŒÂشناسند.
موقن: برخورد دوستان ماركسیست Ùˆ غیرماركسیست نسبت به مقالهÂهایی كه درباره ÛŒ ماركسیسم Ùˆ اندیشهÂÛŒ ماركس نوشتهÂام كاملاً مأیوس كننده بوده است. مثلاً در مقالهÂÛŒ نقد ÛŒ بر ماركسیسم كه در كتابم: زبان، اندیشه Ùˆ Ùرهنگ1 به چاپ رسیده است نظریهÂÛŒ سراÙا (srafa) را آوردهÂام كه منسوخ كنندهÂÛŒ نظریهÂهای ماركس دربارهÂÛŒ ارزش Ùˆ ارزش٠اضاÙÛŒ است.
سراÙا كه به مكتب اقتصادی مارâ€Ú˜ÛŒÙ†Ø§Ù„یستÂها یا مشتقÂگرایان تعلق دارد Ù…ÛŒÂگوید كه تبدیل ارزش به قیمت، یعنی راهÂØÙ„ ماركس راه ØÙ„ یك مسئلهÂÛŒ واهی است. ماركس كلید Ùهم كاركردهای اقتصاد سرمایهÂداری را تØلیل نرخ سود Ù…ÛŒÂدانست Ùˆ نرخ سود را نخستین تظاهر كار اضاÙÛŒ Ù…ÛŒÂدید كه ویژهÂÛŒ اقتصاد سرمایهÂداری است. ماركس Ù…ÛŒÂكوشید تا نرخ سود را به مقادیر ارزش ارتباط دهد. بنابراین وقتی نظریه ÛŒ سراÙا Ù…ÛŒÂتواند نرخ سود Ùˆ قیمتÂهای تولید Ùˆ نیز تخصیص اجتماعی نیروی كار را بدون رجوع به مقادیر ارزش تعیین كند، كل Ø·Ø±Ø Ø§Ù‚ØªØµØ§Ø¯ÛŒ ماركس مردود شناخته Ù…ÛŒÂشود. یعنی نظریهÂÛŒ ارزش Ùˆ ارزش اضاÙÛŒ در نظریهÂÛŒ اقتصادی مارکس بیÂاعتبار Ù…ÛŒÂشوند. مباهات ماركسیستÂها همیشه این بوده است كه ماركس Ùروریزی اقتصاد سرمایهÂداری را از Ù„Øاظ علمی اثبات كرده است Ùˆ به همین دلیل ماركسیسم، علم است نه اتوپیا. ولی وقتی نظریهÂÛŒ ارزش Ùˆ ارزش اضاÙی، بیÂاعتبار شوند. نظریه ÛŒ Ùروریزی اقتصاد سرمایهÂداری نیز مردود شناخته Ù…ÛŒÂشود Ùˆ اساس ماركسیسم متزلزل Ù…ÛŒÂگردد.
چنان Ú†Ù‡ ماكسیستÂهای اقتصاددان ایرانی در این موضوع نظری دارند بیان كنند تاهم منتقدان ماركسیسم Ùˆ هم هواداران آن از نظر آنان مطلع شوند. موضوع دیگری كه در مقالهÂÛŒ نقدی بر ماركسیسم Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡ ام ارتباط ماركسیسم Ùˆ بهÂویژه كتاب سرمایه ÛŒ ماركس با دیالكتیك Ù‡Ú¯Ù„ است. طبق تعری٠هگل در كتاب علم منطق، دیالكتیك بازنمایی خداست، بدانÂگونه كه ذات جاودانش پیش از Ø¢Ùریدن٠طبیعت Ùˆ هر Ø±ÙˆØ Ù…ØªÙ†Ø§Ù‡ÛŒ بوده است. این سخن به این معنا است كه دیالكتیك همان میتوس- لوگوس (اسطوره Ù€ منطق) یا كلمه ÛŒ مسیØÛŒ است كه به Øركت در Ù…ÛŒ آید . Øركت دیالكتیكی تاریخ كه ماركس Ùˆ پس از او پیروانش از آن سخن Ù…ÛŒÂگویند در Øقیقت، Øركت خدا در زمان است. Ù‡Ú¯Ù„ معتقد بود كه Øركت٠خدا در Ùضا، طبیعت است Ùˆ Øركت٠خدا در زمان، تاریخ است. Ùˆ هر دوی این ØركتÂها، دیالكتیكیÂاند . پس این دیالكتیك را نمیÂتوان ازسیر خدا در زمان جدا كرد. این سیر از آن رو، سیری منطقی یعنی دیالكتیكی است، چون خدا یعنی موجودی معقول یا آنÂچنان كه Ù‡Ú¯Ù„ Ù…ÛŒÂگوید، عقل در زمان سیر Ù…ÛŒÂكند. وقتی Ù‡Ú¯Ù„ از عقل در تاریخ سخن Ù…ÛŒÂگوید منظورش سیر دیالكتیكی خدا در زمان است. ولی اگر خدا را كه همان عقل٠كل است Øذ٠كنیم دیگر دلیلی وجود ندارد مبنی بر این كه تاریخ طبق منطق دیالكتیكی سیر كند.
اما اگر به مقدمهÂای كه بر ترجمهÂÛŒ خودم از كتاب اسطورهÂÛŒ دولت كاسیرر نوشتهÂام برگردیم من در آنجا دربارهÂÛŒ Ùاشیسم Ùˆ ریشهÂهای اجتماعی آن بØØ« كردهÂام اما نه آقای نیكÙر (مجله نگاه نو، بهار 1378ØŒ شمارهÂÛŒ 40ØŒ صÙØات 45-75) Ùˆ نه آقای هوشنگ ماهرویان (مجلهÂÛŒ Ùرهنگ توسعه، مهر 1378ØŒ شمارهÂÛŒ 39ØŒ 40ØŒ 41 صÙØات 92 � 94) هیچÂكدام به این موضوع اشارهÂای نكردهÂاند. اما آقای ماهرویان كمی منصÙانهÂتر با آراء Ùˆ عقاید بنده برخورد كردهÂاند. ایشان Ù…ÛŒÂنویسند،
�آقای موقن Øتا Ù‡Ú¯Ù„ØŒ ماركس، هایدگر، لوكاچ Ùˆ هوركهایمر Ùˆ آدورنو Ùˆ ماركوزه را در مكتب رمانتیك قرار Ù…ÛŒÂدهد Ùˆ به این ترتیب خود را طرÙدار پر Ùˆ پا قرص روشنگری Ùˆ مدرنیته Ù…ÛŒÂداند� (همان، 93). آقای ماهرویان بنده را طرÙدار پر Ùˆ پا قرص روشنگری Ùˆ مدرنیته دانستهÂاند Ùˆ به نظر من این منصÙانهÂترین اظهارنظر دربارهÂÛŒ مطالبی است كه بنده Ø·ÛŒ یك دههÂÛŒ گذشته نوشتهÂام. اگر به مطالب مقدمهÂای كه بر كتاب اسطورهÂÛŒ دولت نوشتهÂام بازگردیم باید بگویم كه در مقدمه مطالبی دربارهÂÛŒ Ùاشیسم Ùˆ ÙاشیستÂها نوشتهÂام كه در تقابل كامل با برداشتÂهای Ú†Ù¾ از Ùاشیسم است. ماركسیستÂها معمولاً Ùاشیسم را دیكتاتوری سرمایهÂداری انØصاری Ù…ÛŒÂدانند Ùˆ آن را ناشی از بØران اقتصاد سرمایهÂداری Ù…ÛŒÂشناسند Ùˆ رهبری جنبش Ùاشیسم را در دست بورژوازی كمپرادور Ù…ÛŒÂدانند. ولی من در مقدمهÂÛŒ خود Ú¯ÙتهÂام كه Ùاشیسم یك جنبش انقلابی Ù€ ارتجاعی است كه مهمÂترین خصلت آن این است كه Ù…ÛŒÂتواند دست به بسیج تودهÂای بزند Ùˆ میلیونÂها Ù†Ùر را در Øمایت از برنامهÂهای ارتجاعی Ùˆ واپسÂگرایانهÂÛŒ خودبه كوچه Ùˆ خیابان بكشد. نهضتÂهای سوسیالیستی همیشه بر این نكته تأكید Ù…ÛŒÂكردهÂاند كه آنÂها جنبشÂهای مردمی Ùˆ خلقی هستند؛ ولی با ظهور Ùاشیسم، ملاØظه شد كه ÙاشیستÂها نیز جنبش خود را خلقی ومردمی قلمداد Ù…ÛŒÂكنند Ùˆ Øكومت خود را متكی بر تودهÂهای تهیÂدست Ù…ÛŒÂدانند. Ùˆ این پدیدهÂای بود ناآشنا برای سوسیالیستÂها. از این رو Øتا بعضی ماركسیستÂها جنبش نازی در آلمان را جنبشی شبه ماركسیستی Ù…ÛŒÂدانند. توماس مان دیكتاتوری ÙاشیستÂهای آلمانی را دیكتاتوری ÙˆØØ´ÛŒ خلق Ù…ÛŒÂنامید .در مقدمه نقل كردهÂام كه ÙاشیستÂها، Ù…ØاÙظهÂكاران Ùˆ سنتÂپرستانی هستند كه از جهان مدرن Ùˆ ارزشÂهای مدرن ÙˆØشت دارند. آنان در Ù¾ÛŒ آنند كه جامعه را به عقب برگردانند Ùˆ بهÂویژه به قرون وسطا رجعت كنند.
Ùاشیسم یك جنبش انقلابی ولی ارتجاعی است. اگر چنین است پس واژهÂÛŒ انقلاب كه برای ماركسیستÂها واژهÂÛŒ مقدسی است تقدس خود را از دست Ù…ÛŒÂدهد. انقلابی مانند انقلاب Ùرانسه Ù…ÛŒÂخواهد جامعه را به جلو براند Ùˆ جهشی در امور ایجاد كند Ùˆ اعلامیهÂÛŒ Øقوق بشر Ùˆ شهروند را به كرسی قدرت بنشاند، اما انقلاب ملی ÙاشیستÂها در آلمان Ù…ÛŒÂخواهدجا معه را به عقب براند Ùˆ جهشی در امور در جهت ارتجاعی Ùˆ رجعت به گذشته ایجاد كند. این شعار موسولینی كه من یك انقلابی Ùˆ یك مرجعم، تعری٠رسایی برای Ùاشیست بودن است. دربار همین یك جملهÂÛŒ موسولینی Ù…ÛŒÂتوان كتابÂها نوشت. نه Ùقط ÙاشیستÂها انقلابیون مرتجعÂاند بلكه بسیاری از كمونیستÂهای وطنی نیز در زمرهÂÛŒ انقلابیون مرتجع قرار Ù…ÛŒÂگیرند. بنده به این نتیجه رسیدهÂام كه زد Ùˆ بند نیروهای Ú†Ù¾ با ارتجاع در Ù‡Ùتاد، هشتاد ساله گذشته بر اثر اشتباه نبوده است بلكه بر Ú†Ù¾ ایران تمایلات شدیداً ارتجاعی Øاكم است. اصلاً بگذارید مسئلهÂÛŒ مهمتری را در همین خصوص Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†Ù… كه مربوط Ù…ÛŒÂشود به مسخ شدن ماركسیسم پس از انقلاب اكتبر روسیه. ماركسیسم تا زمان انقلاب بلشویكی در روسیه، یك ایدئولوژی كارگری اما غربی بود. اما پس از انقلاب بلشویكی در روسیه Ùˆ مداخله كشورهای غربی در جنگ داخلی روسیه Ùˆ Øمایت آنان از ارتش سÙید در برابر ارتش سرخ Ùˆ انزوای روسیه، كمÂكم بلشویكÂها این سیاست را اتخاذ كردند كه مستعمرات را علیه كشورهای متروپلیتن بشورانند. با اتخاذ این سیاست كه آن را Øمایت از جنبشÂهای ملی Ùˆ رهایی بخش Ù…ÛŒ نامیدند، بلشویكÂها، ماركسیسم را مسخ كردند Ùˆ آن را به یك ایدئولوژی ار تجاعی، ناسیونالیستی، ضد غربی Ùˆ جهان سومی تنزل دادند. با ظهور مائوئیسم Ùˆ كاستروئیسم بیش از پیش ماركسیسم به یك ایدئولوژی ارتجاعی جهان سومی تنزل یاÙت.
ماركسیستÂهای ایرانی در چنین ماركسیسمی پرورش یاÙتهÂاند، از این رو آنان در ماركسیسم، پشتیبانی برا ÛŒ اعتقادات سنتی Ùˆ ارتجاعی خودمیÂیابند. برای آنان معضل عمدهÂÛŒ كشورهای جهان سوم از جمله ایران این است كه غرب آنÂها را عقب نگاه داشته است. پس غرب دشمن ماست. البته ماركسیست ایرانی به خاطر ساخت اسطورهÂای اندیشهÂاش غرب را یك شخص Ù…ÛŒÂداند. انگلیس برای ایرانی اعم از مصدقی Ùˆ تودهÂای یك شخص است. امریكا یك شخص است. مثلاً‌وقتی Ù…ÛŒÂگوید مرگ بر امریكا، یعنی با جاری كردن واژهÂÛŒ مرگ كه نام ملكÂالموت است، او Øضور یابد Ùˆ برود جان شخصی را كه امریكا نامیده Ù…ÛŒÂشود بگیرد. شیوهÂÛŒ تÙكر اسطورهÂای یعنی همین. این شیوهÂÛŒ تÙكر، هم طرز تÙكر نیروهای راست Ùˆ سنتی است Ùˆ هم طرز تÙكر مصدقی Ùˆ تودهÂای. Øال برداشت لنینیستÂها یا ما ئوئیستÂها را با نظر ماركس دربارهÂÛŒ نقش استعمار غرب در تØول كشورهای آسیایی Ùˆ Ø¢Ùریقایی مقایسه كنید تا دریابید ماركسیسم در دست لنین، استالین، مائو Ùˆ كاسترو چگونه مسخ شده Ùˆ به Ú†Ù‡ چیز ضد ماركسیستی بدل گشته است. من برای نخستین بار گزیدهÂای از مقالهÂهای ماركس Ùˆ انگلس دربارهÂÛŒ استعمار را ترجمه كردم تا تلویØاً نشان دهم كه ماركسیستÂهای ایران تا Ú†Ù‡ Øد از عقاید ماركس بیÂاطلاع اند؛ Ùˆ آنÂÚ†Ù‡ آنها دربارهÂÛŒ مبارزات ضد امپریالیستی خلقÂها Ù…ÛŒÂگویند در Øقیقت همان جنگ علیه ÙƒÙار Ùˆ اجنبی است كه لباس تازهÂای بر آن پوشاندهÂاند. ماینكه (Meinecke) Ù…ÛŒÂگوید كه تبلیغات كلكتیویستی Ú†Ù¾ آلمان مانند ارجØیت مالكیت جمعی بر ماكیت خصوصی، ارجØیت جمع بر Ùرد Ùˆ نظیر اینÂها زمینه را برای ظهور یك Øكومت توتالیتاریستی یا تمامتÂخواه در آلمان Ùراهم كرده بود Ùˆ هیتلر از میراث Ú†Ù¾ آلمان سود Ùراوان برد.Ùاشیسم از درون مارکسیسم بیرون آمد Ùˆ شبه مارکسیسم بود.موسولینی مرید ژرژ سورل مارکسیست Ùرانسوی بود.
ماركسیسم Ù€ لنینیسم نیز در ایران Øربه ای شد برای جنگ با تجدد، Ùرهنگ غرب Ùˆ تخطئه دموكراسی. یعنی Ú†Ù¾ ایران آب به آسیاب نیروهای ارتجاعی ریخت Ùˆ برای آنÂها ایدئولوژی Ùراهم كرد. روشنÙكر ایرانی كه از متن سنت Ùˆ اعتقادات خراÙÛŒ سر بر كشیده بود برای آنÂكه از این اعتقادات دست نكشد Ùˆ برایشان پشتوانهÂÛŒ علمی نیز Ùراهم آورد ماركسیست Ù…ÛŒÂشد؛ زیرا در ماركسیسم، به خیال خود، تأییدی بر اعتقادات سنتی، ضد دموكراتیك، ضد غربی Ùˆ غیرعقلانی خود Ù…ÛŒÂیاÙت. مارکسیسم عبارت بود از بازگشت به كمون اولیه، Ù…ØÙˆ تقسیم كار، Ù…ØÙˆ Ùرهنگ، Ùˆ بهÂویژه علم Ùˆ Ùرهنگ غربی، Ù…ØÙˆ دموكراسی Ùˆ عقلانیت Ùˆ اعادهÂÛŒ بربریت Ùˆ بدویÂگرایی، خلاصهÂÛŒ كلام آنÂكه ماركسیسم در ایران معجونی شد از عقب ماندهÂترین اعتقادات خراÙÛŒ Ùˆ سنتی، عقاید ضد غربی Ùˆ ضد عقلانی؛ Ùˆ نیز التقاطی از Ùاشیسم Ùˆ بلشویسم Ùˆ مائوئیسم Ùˆ كاستروئیسم Ùˆ عقاید Ùانون.
پرسشگر: آقای موقن اجازه دهید كه به بØØ« اصلی برگردیم. شما مدعی شدید كه مادر ماركسیسم، الهیات Ù‡Ú¯Ù„ است. آیا اینÂطور هست؟
موقن: هد٠كانت نشان دادن Ù…ØدودیتÂهای متاÙیزیك بود. ولی كانت ضمن نقد متاÙیزیك، آن را از Ù…Ùهوم شیء ÙÛŒÂÙ†Ùسه آزاد ساخت Ùˆ همین سبب شد كه به متاÙیزیك جان تازهÂای دمیده شود Ùˆ سه نظام متاÙیزیكی بر پایه ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ انتقادی كانت ظهور كنند. یكی ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ شلینگ كه مبدأ Øركتش كتاب كانت، نقد قوهÂÛŒ داوری است، دوم ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ùیخته كه ÙلسÙÙ‡Âای شخص بنیاد است یعنی بر پایهÂÛŒ ارادهÂÛŒ سوژه یا ادارهÂÛŒ من برپا شده Ùˆ مبدأ Øركتش كتاب نقد عملی كانت است Ùˆ سوم ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ كه مبدأ Øركتش كتاب كانت، دین در Ù…ØدودهÂÛŒ Ùقط عقل است. Ù‡Ú¯Ù„ از همان آغاز جوانی به الهیات Ùˆ مباØØ« دینی علاقه داشت Ùˆ هدÙØ´ این بود كه شرّ Ùˆ بدی موجود در جهان را توجیه كند. بنابراین ÙلسÙÙ‡ ÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ تئود یسه یا اثبات عدل الهی است. Ù‡Ú¯Ù„ در آثار خود از تاریخ در قالب اصطلاØات دینی Ùˆ از دین در قالب اصطلاØات تاریخ سخن Ù…ÛŒÂگوید. او به جای دین، ÙلسÙÙ‡ ÛŒ دین Ùˆ به جای خدای تورات Ùˆ انجیلÂها كه به نظر او با تصورات انسان گونه پنداری آمیخته است، Ù…Ùهومی انتزاعی از خدا یعنی ایده، عقل یا Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ را Ù…ÛŒÂگذارد. Ù‡Ú¯Ù„ برای چنین تبدلاتی Ùˆ نیز برای بیان نظریات خود به یك دستگاه منطقی خاص نیاز داشت كه آن را بنا نهاد. او از اینÂكه متكلمان Ùˆ ÙیلسوÙان مسیØÛŒ Ù…ÛŒÂخواستند وجود خدا را از طریق وجود جهان اثبات كنند ناخرسند بود؛ زیرا معتقد بود كه نه جهان بلكه خدا، اصل است. ما باید خدا را اصل بدانیم Ùˆ جهان را مخلوق او. ما باید وجود جهان را از خدا استنتاج كنیم نه برعكس یعنی نه آنÂكه وجود خالق را از مخلوق بهÂدست آوریم. بنابراین كار متكلمان Ùˆ ÙیلسوÙان مسیØÛŒ كه Ù…ÛŒÂخواستند وجود خدا را از طریق وجود جهان اثبات Ùˆ استنتاج كنند كار نادرستی بوده است. Ù‡Ú¯Ù„ در كتابش علم منطق Ù…ÛŒÂگوید كه امر متناهی، ایدهÂآل است یعنی انگاره Ùˆ تصور است؛ یعنی جهان كه امر متناهی است چیزی است كه وجودش، مطلق Ùˆ غایی Ùˆ جاودان Ùˆ نامخلوق نیست. Ù‡Ú¯Ù„ این كار را نخستین گزارهÂÛŒ ایدهÂآلیسم قرار Ù…ÛŒÂدهد این گزاره در ضمن Ù…ÛŒÂگوید كه امر نامتناهی، ایده است، لوگوس یا كلمهÂÛŒ مسیØÛŒ است كه امر متناهی برای وجودخود بدان نیاز دارد. یعنی اصل٠امر متناهی، در خودش نیست، بیرون از خودش است، در امر نامتناهی یا در خداست. دومین گزارهÂÛŒ ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ این است كه مسئله ÙلسÙÙ‡ تØقق همین اصل ایدهÂآلیسم است؛ یعنی ÙلسÙÙ‡ باید نشان دهد كه همه چیز تØقق كلمه ÛŒ مسیØÛŒ است Ùˆ همه چیز، درونÂباشی خداست یعنی همه چیز درون خدا Ù…ÛŒÂگذرد. گزارهÂÛŒ سوم ÙلسÙÙ‡ Ù‡Ú¯Ù„ این است كه باید وجود امر متناهی را از میان برد؛ یعنی باید جهان را در ایده یا در Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ Ù…ØÙˆ كرد. Ùهم گزارهÂÛŒ سوم ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ دشوارتر است یعنی باید ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯ كه:
1) چرا باید ایدهÂآلیسم، امر متناهی Ùˆ جهان را از میان ببرد تا خود را متØقق سازد؟
2) Ù…ØÙˆ جهان Ùˆ امر متناهی چگونه صورت Ù…ÛŒÂگیرد؟ پاسخ پرسش نخست: اگر امر متناهی برجای بماند، تصور امر نامتناهی Ù…Øال Ù…ÛŒÂشود. Ù‡Ú¯Ù„ معتقد بود كه Ùهم، مقید به اصل امتناع تناقض است؛ بنابراین امر متناهی را از امر نامتناهی جدا Ùˆ مجزا Ù…ÛŒÂكند. اما خرد كه البته منظور او خرد دیالكتیكی است پایÂبند اصل امتناع تناقض نیست بلكه برعكس به اصل جمع نقیضین یا انطباق تقابل های دیالكتیكی معتقد است. Ùهم، مقید به امر كلی منطقی است Ùˆ موضوعش بیرون از خودش قرار دارد، اما خرد دیالكتیكی، ÙˆØدت امر متناهی با امر نامتناهی در درون امر نامتناهی است؛ یا یگانگی ایده یا هستی در درون٠ایده است. Ù‡Ú¯Ù„ در كتاب خود دایرهÂالمعار٠ÙلسÙÛŒ نقایصی را كه به Ùهم، نسبت Ù…ÛŒÂدهد برÂÙ…ÛŒÂشمارد. مثلاً Ù…ÛŒÂگوید:
1) ‌Ùهم اجازه Ù…ÛŒÂدهد كه امرمتناهی بر جای بماند؛ Ùهم، نه تنها امر متناهی را Ù…ØÙˆ نمیكند بلكه آن را به هستیÂیی پابرجا، تبدیل Ù…ÛŒÂنماید.
2) Ùهم امر نامتناهی را به امر متناهی تقلیل Ù…ÛŒÂدهد.
3) Ùهم، امر متناهی را واقعی وامر نامتناهی را صرÙاً انتزاغی Ùˆ ایدهÂال [= صوری] Ù…ÛŒÂداند. یعنی به نظر Ù‡Ú¯Ù„ Ùهم، كه پایÂبند اصل امتناع تناقض است، علوم طبیعی را بنا Ù…ÛŒÂنهد Ùˆ همهÂÛŒ ادعاهای ÙلسÙÙ‡ یا ایدهÂالیسم را وارونه Ù…ÛŒÂكند. مثلاً‌بنا بر عقیدهÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ØŒ ایدهÂالیسم Ù…ÛŒÂگوید كه امر متناهی نیست اما امر نامتناهی هست، اما برعكس Ùهم، مدعی است كه امر متناهی هست Ùˆ امر نامتناهی را باید از طریق امر متناهی استنتاج كرد Ùهم، به وجود جهان مادی یعنی به ماتریالیسم Ùˆ Øس مشترك اعتقاد دارد Ùˆ علم را بر همین اساس بنا Ù…ÛŒÂنهد. بنابراین به نظر Ù‡Ú¯Ù„ ماتریالیسم Ùˆ علم آنتیÂتز ÙلسÙÙ‡ یا Ù†ÙÛŒ آنند.
Ù‡Ú¯Ù„ به متكلمان Ùˆ ÙیلسوÙان مسیØÛŒ ایراد Ù…ÛŒÂگیرد كه آنان Ù…ÛŒÂخواستهÂاند وجود خدا را از طریق وجود جهان به اثبات برسانند؛ اما آنان در نیاÙته بودند كه جهان را كه هیچ است اساس اثبات خدا، كه همه چیز است، قرار دادهÂاند؛ یعنی امر مخلوق Ùˆ مشتق را در مرتبهÂÛŒ نخست Ùˆ خدا یا خالق را در مرتبهÂÛŒ دوم جای دادهÂاند. Ù‡Ú¯Ù„ به دو نوع منطق قائل است؛ یكی منطق Ùهم، كه پایÂبند اصل امتناع تناقض است، Ùˆ پایهÂÛŒ علم است Ùˆ دیگری منطق خرد، كه آن را دیالكتیك Ù…ÛŒÂنامد؛ این منطق بر خلا٠منطق Ùهم، بر پایهÂÛŒ انطباق تقابلÂهای دیالكتیكی یا جمع نقضین دیالتیكی است.
این مطلب را در پرانتز بگویم كه همهÂÛŒ این مطالبی كه Ù‡Ú¯Ù„ Ù…ÛŒÂگوید در آثار اعضای مكتب ÙرانكÙورت پژواك یاÙته اند. ØملهÂÛŒ آنها به Ùهم Ùˆ منطق Ùˆ علم همه بر پایهÂÛŒ همین اظهارات Ù‡Ú¯Ù„ است.
بنابر عقیدهÂÛŒ Ù‡Ú¯Ù„ منطق Ùهم Ù…ÛŒÂگوید ØŒ كه امر متناهی هست Ùˆ از این طریق Ù…ÛŒÂشود امر نامتناهی را به دست آورد؛ در Øالی كه منطق دیالكتیكی Ù…ÛŒ گوید امر متناهی وجودی مستقل ندارد Ùˆ وجودش وابسته به امر نامتناهی است. یعنی جهان امری مشتق Ùˆ Ùرعی است كه اصلش در خودش نیست Ùˆ در آنتیÂتزش است؛ یعنی در امر نامتناهی است. از سوی دیگر امر نامتناهی نیز برای تعیین خودش به امر متناهی وابسته است. امر نامتناهی نیز Ù†ÙÛŒ آنتیÂتزش یعنی Ù†ÙÛŒ امر متناهی است. به سخن دیگر امر متناهی Ùˆ امر نامتناهی دو قطب دیالكتیكیÂاند. در Øقیقت منشأ منطق دیالكتیكی Ù‡Ú¯Ù„ عبارت از خدایی است كه از اعماق تاریكی بیرون Ù…ÛŒÂآید. این خدا یا هستی Ù…Øض برای آنÂكه به وجود خودآگاه شود Ùˆ متعین گردد دو پاره Ù…ÛŒÂشود: هستی Ùˆ نیستی. هستی Ù†ÙÛŒ نیستی است Ùˆ آنتیÂتز آن است، نیستی نیز Ù†ÙÛŒ هستی Ùˆ آنتیÂتز آن است. اكنون این دو، مجدداً‌در یك رابطهÂÛŒ دیالكتیكی یگانه Ù…ÛŒÂشوند Ùˆ این میتوس Ù€ لوگوس یعنی اسطوره Ù€ منطق یا كلمهÂÛŒ مسیØÛŒ به Øركت در Ù…ÛŒÂآید؛ Ùˆ سپس باØركت همین اسطوره Ù€ منطق دیگر مقولات منطقی به دست Ù…ÛŒÂآیند. Ù…ÛŒÂبینیم كه Ù‡Ú¯Ù„ جهان مادی را نه با ماده بلكه با مقولات منطقی كه سرشتی اسطورهÂای دارند بنا Ù…ÛŒÂنهد.
ماركس نیز جامعه را با مقولات اقتصادی بنا Ù…ÛŒÂنهد. اما مقولات اقتصادی ماركس نیز مانند مقولات منطقی Ù‡Ú¯Ù„ØŒ سرشتی اسطورهÂیی دارند چون از روی كتاب علم منطق Ù‡Ú¯Ù„ ساخته Ùˆ پرداخته شدهÂاند. Ù‡Ú¯Ù„ از هستی Ùˆ نیستی سخن Ù…ÛŒÂگوید؛ ماركس از تولید Ùˆ مصرÙ. یعنی هستی = تولید، Ùˆ نیستی = مصرÙ. Ù‡Ú¯Ù„ از تقابل هستی Ùˆ نیستی مقولهÂÛŒ شدن را خلق Ù…ÛŒÂكند؛ ماركس نیز از تقابل تولید Ùˆ مصر٠مقولهÂÛŒ گردش كالا را به دست Ù…ÛŒÂآورد. پس شدن Ù‡Ú¯Ù„ÛŒ گردش كالا در اقتصاد ماركس شده است. Ùˆ به همین طریق ماركس مقولات اسطورهÂای Ù€ اقتصادی خود را طبق الگوی علم منطق Ù‡Ú¯Ù„ Ù…ÛŒÂØ¢Ùریند. درست است كه Ù‡Ú¯Ù„ از مقولات منطقی سخن Ù…ÛŒÂگوید اما این مقولات سرشتی اسطورهÂای دارند . همینÂطور نیز مقولات اقتصادی ماركس سرشتی اسطورهÂای دارند. وقتی Ù‡Ú¯Ù„ از انطباق تقابلÂها یعنی یگانگی سوژه [Ù†Ùس دركÂكننده، شناسنده] Ùˆ ابژه [موضوع شناختی، عین] سخن Ù…ÛŒÂگوید در Øقیقت منظورش این است كه جهان مادی را در ایده یا Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ØŒ عین را در ذهن، هستی را در اندیشه مستØیل كرده است.
از سوی دیگر در ÙلسÙÙ‡ÂÛŒ طبیعت Ù‡Ú¯Ù„ØŒ طبیعت، ایدهÂÛŒ با خود بیگانه؛ است یعنی ایده، Ø±ÙˆØ Ù…Ø·Ù„Ù‚ یا خدا به صورت طبیعت متجسد شده است؛ پس طبیعت، روØÛŒ است كه متجسد شده است. بنابراین در درون ماده، تناقض وجود دارد. علاوه بر این چون جهان مادی اصلش در ایده است Ùˆ وجودی مستقل ندارد پس وجودی است در تناقض با خود. از سوی دیگر چون انسان، روØÛŒ است كه كالبد پذیرÙته، پس موجودی با خود بیگانه است. یا طبق اعتقادات مسیØÛŒ چون آدم Ùˆ Øوا از امر خدا سرپیچی كردند Ùˆ از میوهÂÛŒ درخت ممنوعه بخوردند، گناهكار شدندو از بهشت رانده شدند Ùˆ به زمین هبوط كردند.
گناه نخستین انسان سبب شد كه او با ذاتش بیگانه شود Ùˆ به زمین هبوط كند. همهÂÛŒ این مطالب هم به آثار كمونیستÂهایی چون لوكاچ Ùˆ اعضای مكتب ÙرانكÙورت راه یاÙته اند وهم به آثار ÙیلسوÙان دست راستی مانند مارتین هایدگر.
ر