◄يدالله موقن : سرشت جامعه مدرن عقلانيت انتقادى است
محمدرضا ارشاد
Dr. Yadolah Moughen

يدالله موقن، دارنده درجه كارشناسى فيزيك از دانشگاه هال (Hull) و كارشناسى ارشد تاريخ و فلسفه علم از دانشگاه ليدز (Leeds) انگلستان است. نگاهى كوتاه به ترجمه‏ها، نوشته‏ها، گفت‏وگوها و يادداشت‏هايى كه از موقن هر از چند گاه در برخى از نشريه‏ها و مجله‏هاى كشورمان به چاپ رسيده، نشانگر علاقه وى به شناسايى جنبه‏هاى متمايز سنت و مدرنيته و درك سازوكار آن دواست. از اين رو چالش‏هاى نظرى موقن

با برخى از جريان‏هاى روشنفكرى معاصر ايران و متهم ساختن آنها به پيروى از تفكر اسطوره‏اى از شهرت خاصى برخوردار است. موقن بر اين نظر است كه ما هنوز در جهان اسطوره‏اى پسامدرن به سر مى‏بريم و بر اين مبنا به درك و شناخت درستى از بنيان‏هاى تفكر مدرن نرسيده‏ايم. بر همين اساس او به ترجمه چند اثر از ارنست كاسيرر؛ فيلسوف نوكانتى آلمانى - كه به زعم وى - مى‏تواند درك ما را از انديشه مدرن پوياتر گرداند و به نوبه خود سبب فاصله‏گيرى ما از تفكر اسطوره‏اى گردد، روى آورد. برگردان كتاب‏هايى چون: «فلسفه روشنگرى» (نشر نيلوفر) اسطوره دولت (نشر هرمس)، جلد دوم از مجموعه سه جلدى فلسفه صورت‏هاى نمادين يعنى «انديشه اسطوره‏اى» (نشر هرمس) از ارنست كاسيرر، ترجمه و نگارش مجموعه مقاله‏هايى زير عنوان «زبان، انديشه و فرهنگ» (نشر هرمس) و نيز برگردان كتابى با نام «عقلانيت و آزادى» كه مجموعه مقاله‏هايى درباره انديشه ماكس وبر؛ جامعه‏شناس آلمانى است، به همراهى احمد تدين از جمله فعاليت‏هاى وى است. موقن هم اكنون سرگرم ترجمه كتاب «كاركردهاى ذهنى در جامعه‏هاى عقب‏مانده» لوى برول؛ انسان‏شناس بزرگ فرانسوى است كه بزودى برگردانش به پايان مى‏رسد.
با وى گفت‏وگويى داشتيم درباره كتاب «عقلانيت و آزادى» و برخى از جنبه‏هاى تفكر ماكس وبر در حوزه جامعه‏شناسى دين، كه با هم مى‏خوانيم:
انگيزه شما از ترجمه مقاله‏هايى كه در كتاب »عقلانيت و آزادى« آمده چه بوده است؟
من معتقدم كه براى فهم و درك جامعه مدرن و تفاوت آن با جامعه سنتى مطالعه آثار ماكس وبر از ضروريات است. مثلاً آثار ماكس وبر در زمينه جامعه‏شناسى دين به ما كمك مى‏كند كه دريابيم چرا غرب به راه ترقى و پيشرفت افتاد، اما كشورهايى چون چين و هند و ايران و مصر درجا زدند و متحول نشدند.
آيا جامعه‏شناسى دين ماكس وبر مثلاً جامعه‏شناسى اسلام او هنوز هم مورد توجه است؟
ماكس وبر دين را از جنبه خاصى بررسى مى‏كند؛ به اين معنى كه مى‏خواهد بفهمد ميان اعتقادات دينى يك شخص و كردار اقتصادى او چه رابطه‏اى وجود دارد. آيا هر دينى براى گسترش نظام سرمايه دارى مناسب است يا نه؟ او فقط مذهب پروتستان را مناسب رشد روابط و مناسبات سرمايه دارى مى‏داند. جامعه‏شناسى اسلام ماكس و بر چندان مورد توجه اسلام‏شناسان قرار نگرفته بود.
اما چون بين برداشت او از اسلام با آنچه اكنون بنيادگرايان اسلامى از اسلام ارائه مى‏دهند، اگر نه مطابقت كامل، لااقل شباهت بسيار وجود دارد مورد توجه روزافزون قرار گرفته است. مثلاً تأكيد ماكس وبر بر اين كه در اسلام جهاد بر همه امور ديگر تقدم دارد با آنچه بعضى بنيادگرايان اسلامى در همين خصوص مى‏گويند تطابق كامل وجود دارد.
ماكس وبر علاوه بر تك‏نگارى‏ها درباره جامعه‏شناسى هندوئيسم و بوديسم و مذهب پروتستان كتابى درباره جامعه‏شناسى دين به طور عام نوشته است. «تالكوت پارسونز» معتقد است كه كتاب جامعه‏شناسى دينى يكى از مهمترين كتاب‏هايى است كه در قرن بيستم نگاشته شده است. او بر ترجمه انگليسى كتاب ياد شده مقدمه‏اى نوشته است كه بنده آن را تحت عنوان «ساخت‏هاى منطقى »جامعه‏شناسى دين« ماكس‏وبر ترجمه كرده‏ام كه در همين كتاب عقلانيت و آزادى به چاپ رسيده كه البته فهم و هضمش دشوار است.
ماكس وبر از عقلانيت فرهنگ غرب و پيدايش اين عقلانيت سخن گفته است. در اين باره مطالبى بفرماييد؟
جامعه‏شناسى ماكس وبر را جامعه‏شناسى عقلانيت مى‏دانند. ماكس وبر مهمترين خصيصه فرهنگ غرب را عقلانيت مى‏شناسد. اين عقلانيت در علم، در حكومت، در نظام قضايى، در سازمان‏هاى سياسى در ساختار دولت و نظام اقتصاد سرمايه‏دارى غرب تبلور يافته است. بنده براى ارائه اين جنبه از نظريات ماكس وبر مقاله »پيدايش عقلانيت غربى از ديدگاه ماكس وبر« را ترجمه و نگارش كرده‏ام كه اولين مقاله كتاب عقلانيت و آزادى است و نظريات ماكس وبر درباره رهبرى كاريزمايى، سلطه سنتى، سلطه عقلانى، سلطه شخصى، سلطه غيرشخصى و نوع قوانين و نظام حكومتى و قضايى كه وابسته به آنهاست را شامل مى‏شود.
از نظر ماكس وبر جامعه مدرن با جامعه سنتى چه تفاوت‏هايى دارد؟
جامعه مدرن و جامعه سنتى را از جنبه‏هاى مختلف مى‏توان با هم مقايسه كرد. جامعه سنتى معمولاً جامعه دينى است و ارزش‏هاى دينى، حيات فردى و اجتماعى را اشباع كرده است. اما جامعه مدرن، جامعه‏اى سكولار يالائيك است، يعنى جامعه‏اى غيردينى است. بر جامعه سنتى، سلطه سنتى يعنى حكومت سنتى حاكم است. اين سلطه، سلطه‏اى شخصى و غيرعقلانى است. اما حكومت يا سلطه در جامعه مدرن عقلانى و غيرشخصى است. بر جامعه سنتى قوانين شرع و در برخى موارد قوانين عرفى حاكم‏اند. اما برجامعه مدرن، قوانين موضوعه كه پارلمان آنها را وضع كرده جارى‏اند.
در جامعه سنتى، سنت مقدس و نقض ناشدنى است اما جامعه مدرن، سنت‏ستيز است، از اين رو در آن نقد و انتقاد امرى رايج است، اما در جامعه سنتى نقد و انتقاد، دشمنى و كينه‏توزى تلقى مى‏شود. همچنان كه گفتم مهمترين خصلت جامعه مدرن، لائيك بودن يا سكولار بودن آن است.
آقاى موقن! مى‏بينم كه شما دو اصطلاح لائيك و سكولار را مترادف هم به كار مى‏بريد.
سكولاريسم و لائيسيته چه معنايى دارند و آيا ميان اين دو تفاوتى هست؟
سكولاريسم (Secularism) عبارت از اين اعتقاد است كه اخلاق بايد صرفاً بر پايه شادى و سعادت و رفاه نوع بشر در همين زندگى زمينى‏اش متكى باشد نه بر ارزش‏هاى دينى و اعتقاد به آخرت.
در مسيحيت لاتينى، سكولار به معناى »دنيوى« در مقابل كليسايى است و نيز به معناى جامعه مدنى در مقابل جامعه دينى يا امت است. سكولار شدن يا سكولار كردن جامعه به اين معناست كه دست كشيشان از امور سياسى و قضايى و فرهنگى كوتاه شود و اداره اين امور به جامعه مدنى سپرده شود و حتى موقوفات كليسا در اختيار جامعه مدنى قرار گيرد. لائيك به معناى مردم، افراد معمولى و غير روحانى است. لائيسيته يعنى افراد غيرروحانى اداره همه امور را در اختيار دارند نه كشيشان.
لائيسيته يعنى جدايى دين از حكومت. لائيك كردن جامعه يعنى از ميان بردن خصوصيات دينى امور و دنيوى كردن آنها. سكولار و لائيك دو اصطلاح تقريباً مترادف‏اند.
انگليسى زبانان بيشتر اصطلاح سكولار را به كار مى‏برند و فرانسوى زبانها بيشتر اصطلاح لاييك و لائيسيته را.
چرا شما به آثار ماكس وبر علاقه‏منديد و منتقد ماركسيسم هستيد؟
آثار ماركس وبر ما را راهنمايى مى‏كنند تا جامعه مدرن غربى را درك كنيم و فرقش را با جوامع سنتى غير غربى دريابيم. من نمى‏گويم هرچه ماكس وبر مى‏گويد درست است، نه. بسيارى از پيش‏فرض‏هاى او به نظر من نادرستند، اما تكيه ماكس وبر بر عقلانيت و پيدايش و رشد عقلانيت درخور توجه است؛ يعنى موضوعى كه اصلاً ماركس مورد توجه قرار نمى‏دهد. هدف ماركس واژگونى جامعه مدنى بود نه شناخت عقلانيت حاكم بر آن. بر عكس او معتقد بود كه جامعه مدنى مدرن، نشانه بارز جدايى فرد از جامعه و بيگانگى او با خود و جامعه است و جامعه مدنى از دولت متمايز شده است بنابراين بايد در هم كوبيده شود و ديكتاتورى پرولتاريا برپا شود و بر ويرانه‏هاى جامعه مدنى، جامعه سوسياليستى ساخته شود.
به نظر شما براى تحقق جامعه مدنی چه تحولاتى بايد در ساختار اجتماعى صورت پذيرد؟
در جامعه سنتى سلطه، شخصى و غيرعقلانى بوده و اين سلطه جنبه مابعدالطبيعى داشته است يعنى حاكم شخص مقدسى بود كه خود را نماينده خداوند بر زمين مى‏دانست. سلطه يا حكومت سرشتى مقدس داشت نه دنيوى يا سكولار. حاكم، فردى معمولى نبود بلكه در حاكميت‏اش از سوى پروردگار به او تفويض شده بود، بنابراين در برابر هيچ كس پاسخگوى رفتار و تصميمات خود نبود اما در دولت لائيك رئيس جمهور يا نخست‏وزير فردى معمولى است كه هيچ قدرتی ندارد بلكه از سوى اكثريت مردم براى مدت معلومى برگزيده شده و فقط سمت نمايندگى اكثريت مردم را دارد ولى او، هم در مقابل اكثريت و هم در برابر اقليت پاسخگوست و چنانچه پس از انقضاى مدت نمايندگى‏اش مجدداً برگزيده نشده، كنار مى‏رود و چه بسا اين بار نماينده اقليت قبلى، اكثريت آرا را به دست آورد و انتخاب شود. اعضاى پارلمان نيز افرادى عادى هستند و در برابر مردم و قانون‏هايى كه وضع مى‏كنند پاسخگو هستند.
البته قانون‏هايى كه آنها وضع مى‏كنند سرشتى قدسى ندارد بلكه قانون‏هايى هستند كه انسان‏هاى معمولى براى حسن اداره امور جامعه آنها را وضع مى‏كنند و چه بسا با تغيير دولت در انتخابات بعدى پاره‏اى از اين قانون‏ها لغو شوند و قانون‏هاى جديدى وضع گردند. البته قانون‏هاى وضعى نبايد ناقض حقوق بشر و شهروندى باشند. مسائل اخلاقى و دينى و يا ارزش‏هاى دينى - اخلاقى بر وضع اين قانون‏ها نظارت ندارند. سرشت اين قانون‏ها لائيك است. اخلاق نيز در جامعه مدنى اخلاق مبتنى بر اعتقاد دينى نيست، بلكه اخلاق مدنى است كه بر مسؤوليت‏شناسى فرد متكى است. وقتى چنين تحولاتى در ساختارهاى فرهنگى سياسى و قضايى يك جامعه پديد آمد، در آنجا جامعه مدنى شكل مى‏گيرد.
آقاى موقن در پايان اين گفت‏وگو خوب است كه درباره كتابى كه هم اكنون شنيده‏ايم در دست ترجمه داريد، نكته‏هايى را بيان كنيد و اينكه اين كتاب به نظر شما چه اهميتى مى‏تواند در طرح و گسترش مسائل فرهنگى و فكرى امروزمان داشته باشد؟
اثرى كه مشغول ترجمه آن هستم، كتابى دوران‏ساز است كه درك ما را از چگونگى كاركردهاى ذهن انسان دگرگون كرده است. عنوان اين كتاب «كاركردهاى ذهنى در جوامع عقب‏مانده» است كه »لوسين لوى برول«؛ فيلسوف و انسان‏شناس بزرگ فرانسوى آن را نگاشته است. در اين كتاب اين نظريه مطرح مى‏شود كه دو نوع ذهنيت وجود دارد: يكى ذهنيت حاكم بر جوامع صنعتى پيشرفته غربى و ديگرى ذهنيت حاكم بر جوامع عقب‏مانده يا توسعه نيافته. تاكنون جوامع توسعه نيافته را از لحاظ درآمد سرانه، مصرف كالرى و ويتامين‏ها و سطح تحصيلات با جوامع پيشرفته مقايسه مى‏كردند اما اين كتاب ذهنيت حاكم بر جوامع عقب مانده را با ذهنيت حاكم بر جوامع مدرن غربى مقايسه مى‏كند. به طور فشرده مى‏توان گفت كه همان پژوهشى را كه كاسيرر پس از لوى برول و احتمالاً تحت تأثير وى در جلد دوم فلسفه صورت‏هاى سمبوليك (نمادين) پى‏گرفته، لوى برول در اين كتاب نيز از ديدگاه انسانشناسى بررسى كرده است، به اين معنى كه ساخت ذهنيت منطقى و علمى مدرن غربى را كه سرشتى لائيك دارد با ذهنيت پيش منطقى و خرافى حاكم بر جوامع عقب‏مانده مقايسه مى‏كند. اگر به زبان كاسيرر سخن بگوييم، او نيز ساخت ذهنيت علمى را با ساخت ذهنيت اسطوره‏اى در تقابل قرار مى‏دهد.