زبان، انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Language , Thought and Culture 1
پل هنله: زبان، انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯
ترجمۀ یدالله موقن
Paul Henle: Language , Thought and Culture translated into Persian by Yadollah Moughen
يادداشت مترجم
«زبان، انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Â» مقالۀ مشهوري درباره نظريۀ زبانشناختی ور٠است Ùˆ نخستين مقاله از كتاب:
â€Paul Henle(ed.): Language , Thought and Culture(The University of Michighan press,1958)pp.1-24.
هومبولت معتقد بود:Â«ØªÙØ§ÙˆØª ميان زبانهاي گوناگون، ØªÙØ§ÙˆØª در آواها Ùˆ نشانهâ€Ù‡Ø§ نيست بلكه ØªÙØ§ÙˆØª در Ø¬Ù‡Ø§Ù†â€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠâ€Ù‡Ø§Ø³Øª.» Ùˆ ور٠نيز بر همين باور است. توشيهيكو ايزوتسو در اثر خود: خدا Ùˆ انسان در قرآن(ترجمۀ اØÙ…دآرام، تهران، شركت سهامي انتشار،1361) در پانويس ص5 ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«در مورد نظريۀ اخير] ÙØ±Ø¶ÙŠÛ€ ساپير- ورÙ[ رجوع شود به تØÙ‚يق بسيار نقادانۀ استاد پل هنله در «زبان، انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Â». ظاهراً اين دو مكتب ] يعني مكتب هومبولت Ùˆ مكتب ساپير- ورÙ[ مدتها در دو كرانۀ اقيانوس اطلس به نظريۀ زبان شناختي ÙˆØ§ØØ¯ÙŠ Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø®ØªÙ‡ بودند، Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ هيچâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ آشنايي با يكديگر داشته باشند.»
اما آر. اچ. روبينز در كتاب خود تاريخ مختصر زبان شناسي(ترجمه علي Ù…ØÙ…د ØÙ‚ شناس، تهران، نشر مركز،1370) در ص 375 ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«پيش از اين نشان Ø¯Ø§Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ كه در Ø²Ø¨Ø§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ Ø¢Ù…Ø±ÙŠÙƒØ§ÙŠÙŠ خط مستقيمی هست كه از هومبولت آغاز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ از رهگذر دي. جي. برينتون (كه مترجم برخي از آثار هومبولت به انگليسي است) Ùˆ اÙ. بوآس Ùˆ اي. ساپير به بي. ال. ÙˆØ±Ù Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯Â».
البته در ارائه نظريۀ نسبيت زباني جز هومبولت ØŒ لوسين لوي- برول Ùˆ ارنست كاسيرر نيز بر ور٠پيشي Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯. نظريۀ نسبيت زباني با نظريۀ نسبيت ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ùˆ نظريۀ نسبيت شناخت شناسي ارتباط ارگانيك دارد
پل هنله: زبان، انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯
ترجمۀ یدالله موقن
â€Paul Henle: Language , Thought and Culture translated into Persian by Yadollah Moughen
1- زبان
معمولاً زبان را امري عادي ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯. كاربرد آسان Ùˆ روان زبان سبب شده است تا آن را ÙˆØ§Ø³Ø·Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø´ÙØ§Ù براي انتقال انديشه بپندارند؛ زيرا ظاهراً مانعي در جريان عادي تÙكر ما ايجاد نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ اين تصور پديد Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯ كه زبان ÙˆØ³ÙŠÙ„Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø³Øª كه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را به يكسان براي انتقال هر گونه Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ù‡ كار Ú¯Ø±ÙØª. در عرصۀ علم نيز زبان Ùقط مورد علاقه Ø²Ø¨Ø§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù† Ùˆ شايد Ø±ÙˆØ§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù†ÙŠ Ø¨Ø§Ø´Ø¯ كه به رشد سخنگویی كودك يا Ø¢ÙØ§Ø²ÙŠ] aphasia/ اختلال در سخنگويي[ علاقهâ€Ù…ندند، همين Ùˆ بس. چنين Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙŠ Ø§Ø² زبان را تعدادي از Ø²Ø¨Ø§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù† Ùˆ Ø§Ù†Ø³Ø§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù† مردود Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯. ادوارد ساپير بيش از بيست سال پیش بر اين عقيده بود كه:
«رابطه ميان زبان Ùˆ تجربه رااغلب نادرست درك ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯. زبان برخلا٠آنچه سادهâ€Ù„ÙˆØØ§Ù†Ù‡ ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯ Ùقط سياهۀ منظمي از Ùقرهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø®ØªÙ„Ù ØªØ¬Ø±Ø¨Ù‡â€ Ù†ÙŠØ³Øª كه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† بدان استناد كرد Ø› بلكه سازمان سمبليك Ùˆ مستقل خلاقي نيز هست كه نه Ùقط به ØªØ¬Ø±Ø¨Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ بخش اعظمش بدون كمك زبان به دست آمده است ارجاع ميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› بلكه در ØÙ‚یقت، زبان ØØ¯ÙˆØ¯ Ùˆ ثغور تجربه را بر اساس كمال صوري خود براي ما تعيين مي کند Ùˆ نیز به اين علت كه ما ناآگاهانه انتظارات ضمني خود را كه بر اثر وجود زبان در ما ايجاد شده به قلمرو تجربه ÙØ±Ø§ Ù…ÙŠâ€Ø§Ùكنيم، زبان براي ما تجربه را درچارچوبي مشخص قرار Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯Â».1
ساپير Ù…ÙŠâ€Ø§Ùزايد كه استØÙƒØ§Ù… اين ادعا هنگامي به ثبوت Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ كه زبانهاي هندو اروپايي را، كه كم Ùˆ بيش مشابه هم â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ با زبانهايي مقايسه كنیم كه ØªÙØ§ÙˆØª بارزي با آنها دارند؛ مانند زبانهاي بوميان Ø¢ÙØ±ÙŠÙ‚ا Ùˆ آمريكا.
بنجامين لي ور٠اين نظر ساپير را در سلسله مقالهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ2 بسط داده است. وي ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه زبان نوعي منطق Ùˆ چارچوب عام ارجاع را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ بدين طريق هر زباني تÙكر سخنگويان خود راشكل Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯. او همچنين مدعي است كه هر جا ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ زباني با هم رشد كرده باشند، ارتباطهاي مهمي ميان جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¹Ø§Ù… دستور زبان وويژگيهاي آن ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ در كل، موجود است. ور٠براي اثبات اين نظر، زبانهاي سرخâ€Ù¾ÙˆØ³ØªØ§Ù† آمريكا Ùˆ بويژه زبان هوپي( Hopi) را با زبانهاي اروپايي مقايسه كرد ÙˆØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†Ù‡Ø§ÙŠ اروپايي با يكديگر در مقام مقايسه يا ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø¢Ù†Ù‡Ø§ با زبان هوپي چنان ناچيز بود كه او آنها را با عنوان كلي٠زبان٠ميانگين٠استاندارد٠اروپايي (Standard Average European Language) Ú¯Ø±ÙˆÙ‡â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠ ÙƒØ±Ø¯.
اگر نظر ور٠و پيروانش درست باشد، در علوم اجتماعي مطالعۀ زبان اهميتي تازه پيدا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ در Ø±ÙˆØ§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ Ù†Ù‚Ø´ مهمتري خواهد ÙŠØ§ÙØª Ùˆ در همه پژوهشهاي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ø§Ù‡Ù…ÙŠØªÙŠ درجه اول به دست خواهد â€Ø¢ÙˆØ±Ø¯ Ùˆ ØØªÙŠ Ø´Ø§ÙŠØ¯ كانوني گردد كه رشتهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø®ØªÙ„Ù Ø¹Ù„ÙˆÙ… اجتماعي به گرد آن جمع شوند. به همين دليل ÙØµÙ„ كنوني را به بررسي اين نظر اختصاص خواهيم داد Ùˆ Ø¨ØØ« را با بررسي Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª زبان Ùˆ انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آغاز ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… Ùˆ سپس به ترتيب درباره رابطۀ زبان با انديشه Ùˆ ارتباط زبان با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ به Ø¨ØØ« ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²ÙŠÙ….
2- چگونه زبان بر اندیشه ÙˆÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ تأثیر Ù…ÛŒ گذارد ØŸ
چون ارتباط ممكن ميان زبان Ùˆ انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ù…Ù†ÙˆØ· به ØªØ¹Ø±ÙŠÙ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª Ùوق خواهد بود، پس نخست آنها را تعري٠ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ…. پيش از آنكه بخواهيم ارتباط ميان انديشه Ùˆ زبان را اثبات كنيم بايد به تØÙ„يل اين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… بپردازيم. معمولاً زبان گواه اصلي وجود انديشه Ùˆ چگونگي آن است Ùˆ اگر مدعاي ور٠چيزي بيش از نظري معمولي Ùˆ بديهي باشد، بايد جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙˆÙŠÚ˜Ù‡ زبان Ùˆ انديشه را به روشني از يكديگر متمايز Ùˆ آنها را از هم جدا كنيم.
شايد بهتر باشد كه نخست به جستجوي جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø§Ø² زبان بپردازيم كه به روشني از انديشه Ø¬Ø¯Ø§Ø´Ø¯Ù†ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ùˆ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ با آن مقايسه شوند. واژگان يك زبان، كه منظور سياهۀ واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø§Ø³Øª كه در يك زبان وجود دارد، Ø¨ÙˆØ¶ÙˆØ ÙŠÙƒÙŠ از همين جنبهâ€Ù‡Ø§Ø³Øª. Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† با مقايسۀ واژگان دو زبان، ويژگيهاي هر يك از آنها را Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª يا لااقل ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ù…ÙŠØ§Ù† آن دو را مشاهده كرد. شايد بتوان اين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ را با ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ù…ÙˆØ¬ÙˆØ¯ در انديشهâ€Ù‡Ø§ وعقايدي كه به طور مشترك در دو زبان بيان ميâ€â€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ØŒ مقايسه كرد. خصلت ديگر Ùˆ نمايانتر زبانها، شيوۀ صر٠آنهاست. شايد بتوان از اين Ù„ØØ§Ø¸ نيز زبانهاي گوناگون را مقايسه كرد تا چنانچه ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ ØµØ±ÙÙŠ با ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ در خود زبان بيان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ ارتباطي داشته باشند،مشهود گردند. شيوۀ شكلâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠ Ø¬Ù…Ù„Ù‡ نيز عنصر زباني است كه از Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù† جدا كردني Ùˆ با آن مقايسه شدني است. در بعضي موارد Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§ØªÙŠ ÙƒÙ‡ پديدارهايي يكسان را در زبانهاي مختل٠بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ متعلق به انواع ÙƒÙ„Ù…Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯. مثلاً آنچه در زباني با اسم بيان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ شايد در زبانی ديگر با ÙØ¹Ù„ نشان داده شود. اين مورد نيز ØªÙØ§ÙˆØª ملموسي است كه با Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¯Ùˆ زبان مقايسه شدني است.
Ù…Ù‚ÙˆÙ„Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ نوعاً آن را تÙكر ميâ€Ù†Ø§Ù…يم بايد هم در برگيرندۀ ادراك باشد Ùˆ هم آنچه شايد بتوان سازمان Ù…Ùهومي تجربه ناميد. بنابراين ور٠ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه در زبان شاني Shawnee) )تميز كردن تÙÙ†Ú¯ با سنبه را چنين توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯:Â«Ù†Ù‚Ø·Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø®Ø§Ù„ÙŠ Ùˆ Ù…ØªØØ±Ùƒ Ùˆ خشك را با ابزاري هدايت كردن».3 چنين توصيÙÙŠ قطعاً ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø¯Ø± نظام تÙكر را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. در زبان انگليسي تاكيد بر اشيا Ùˆ اجسام مادي است، در ØØ§Ù„ÙŠ كه در زبان شاني تاكيد بر امور ديگر است. بر اساس بعضي نظريهâ€Ù‡Ø§ØŒ اگر چنين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø± نظام تÙكر را به اندازۀ كاÙÙŠ گسترش دهند به ÙلسÙÙ‡â€Ù‡Ø§ÙŠ Ú¯ÙˆÙ†Ø§Ú¯ÙˆÙ† Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ù†Ø¯. به هر جهت آنها ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø± انديشه را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه با ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†Ù‡Ø§ ارتباط دارند.
بر شمردن عناصر زبان Ùˆ انديشه چندان Ù…Ù†Ø§Ù‚Ø´Ù‡â€Ø§Ù†Ú¯ÙŠØ² نيست؛ اما وقتي پای مقولۀ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ به اين مسئله كشیده شود با مناقشه انسان شناختي Ø±ÙˆØ¨Ù‡â€Ø±Ùˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙŠÙ…ØŒ مثلاً مناقشه بر سر این Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ در برگيرندۀ Ú†Ù‡ اموري است. اما تلاش ما در جهت پايان دادن به اين گونه مناقشه ها نيست بلكه Ùقط ميâ€ÙƒÙˆØ´ÙŠÙ… ديدگاهي را در مورد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ به طور اجمالي بيان كنيم كه براي مقايسۀ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ با زبان Ø«Ù…Ø±Ø¨Ø®Ø´â€ØªØ± از ديدگاههاي ديگر است؛ ولي جز اين، براي اين ديدگاه مزيت ديگري قائل نيستيم. اين ديدگاه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ را چنين تعري٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:«همۀ آن طرØÙ‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ به طور ØµØ±ÙŠØ ÙŠØ§ تلويØÙŠØŒ خواه عقلاني خواه غيرعقلاني يا ضد عقلاني، به منظور الگوهاي بالقوۀ Ø±Ø§Ù‡Ù†Ù…Ø§ÙŠÙ Ø±ÙØªØ§Ø± مردمان در هر عصر Ùˆ زماني Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Ù‡ Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯Â».4 از اين ديدگاه، ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ الگوهاي شيوۀ زيستن يا الگوهاي٠راهنما در زندگي است كه بر يك گروه اجتماعي ØØ§ÙƒÙ… باشد. اين الگوها را نبايد اموري جدا از هم دانست بلكه Ø§Ù…ÙˆØ±ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ كه از Ù„ØØ§Ø¸ كاركردي ] Ùونكسيونل[ باهم Ù…Ø±ØªØ¨Ø·â€Ø§Ù†Ø¯. اين الگوها با هم تركيب Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ موضوعهاي( themes) معيني را Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ù†Ø¯. يك موضوع، تعميم Ø³Ø·Ø Ø¨Ø§Ù„Ø§ØªØ±ÛŒ است. تعميمهاي Ø³Ø·ÙˆØ Ù¾Ø§ÙŠÙŠÙ†ØªØ± مستقيماً بر پايۀ موارد سلوك Ù…ØªÙƒÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ø› Ùˆ الگوهاي Ø±ÙØªØ§Ø± را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. تعميم اين الگوها، موضوعها را Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ù†Ø¯Ø› هر موضوعي شامل Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ…ÙŠ است كه مثال بارز تعدادي از الگوهاي Ø±ÙØªØ§Ø±Ù†Ø¯. سازگاري موضوعها ضروري نيست Ùˆ همچنان كه ÙØ§Ù¾Ù„ر (Opler ) مشاهده كرده است شايد در يك ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ طبق دو موضوع زير عمل شود:«سالخوردگي مطلوب Ùˆ Ù…ØØªØ±Ù… است» و«همۀ اشخاص بايد مقام خود را از طريق مشاركت در ÙØ¹Ø§Ù„يتهايي كه ويژه مقام آنهاست مدام اعتبار بخشند».5 در واقع Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠØª يك موضوع]تم[ را عمل٠موضوع٠متعارض٠آن جبران مي كند Ùˆ اين امر براي بقاي جامعه ضروري است.
پس Ù…Ø³Ø¦Ù„Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ كه ÙˆØ±Ù Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† كمي روشنتر به اين صورت بيان كرد: Ú†Ù‡ ارتباطي ميان مكانيسمهاي زبان، مانند واژگان Ùˆ صر٠و Ø¬Ù…Ù„Ù‡â€Ø³Ø§Ø²ÙŠ Ø¨Ø§ ادراك وسازمان دادن تجربه يا با الگوهاي Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€ØªØ± Ø±ÙØªØ§Ø± وجود دارد؟ اين پرسش تا ØØ¯ قابل قبولي مشخص Ùˆ روشن است، جز دربارۀ ارتباطي كه Ø§ØØªÙ…الاً وجود دارد. بديهي است مطلوبترين هدÙ(كه در عين ØØ§Ù„ بر سر آن كمتر مناقشه Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯) اين است كه همبستهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø±Ø§ بيابيم كه نشان دهند عناصر زباني٠معيني مثلاً با جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙ مشخصي از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ تغيير ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. ضروري نيست كه براي اين همبستهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¨Ù‡ دست آمده تقدم علّي قائل شويم. با اين ÙˆØµÙ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† از يك طر٠اين رابطه درمورد طر٠ديگر آن نيز نتيجهâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠÙ‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒØ±Ø¯. براي نشان دادن ارتباط ميان واژهâ€Ù‡Ø§ وعلايق يك جامعه شواهد مستقيم Ùˆ كاÙÙŠ وجود دارند. امادر مورد ساير ارتباطها، ÙŠØ§ÙØªÙ† شواهد دشوار است. در چنين مواردي شواهد غير مستقيم را بايد در نظر Ú¯Ø±ÙØªØ› Ùˆ شيوۀ استدلال تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ø¨Ù‡ اين صورت در مي آيد كه اگر شواهد بيشتري در دست Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙˆØ¯ØŒ وجود چنين همبستگي يا ارتباطي را Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯ ÙŠØ§ÙØª. Ù¾ÙŠØ´â€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠ Ú†Ù†ÙŠÙ† همبستگي ميان عوامل مختل٠بر پايه رابطۀ علّي صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. اين نوع شواهد ØØªÙŠ Ø¯Ø± مورد رابطۀ ميان واژگان با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ كمك ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ تا شواهد همبستگي مستقيم را بيابيم. ما ØŒ به منزله بخشي از Ø±ÙˆØ§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ ØØ³ مشترك خود، دلايل بسياري در اختيار داريم تا متقاعد شويم كه يك قوم براي اموري كه با آنها ارتباط دارد بايد واژه داشته باشد Ùˆ براي اموري كه با آنها ارتباط ندارد ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù†Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡ باشد. بنابراين در مورد اين ارتباط، آمادگي بيشتري داريم كه بپذيريم شواهد موجود كاÙÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯.
اين ادعا كه ميان زبان با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ رابطه علّي وجود دارد، البته روشن نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه كدام يك از دو ØŒ ديگري را ØªØØª تاثير قرار Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. شايد يكي عامل٠علّي٠ديگري باشد Ùˆ شايد هر دو معلولهاي٠علت٠مشتركي باشند يا ميا Ù† آن دو،عمل٠علّي٠متقابل وجود داشته باشد. در واقع، با در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ† اين موضوع كه زبان Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عواملي مرتبط با هم Ùˆ پايدارند، وجود رابطه علّي متقابل Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙ†ÙŠâ€ØªØ± است. ارتباطهايي كه در بخش بعدي بررسي خواهيم كرد، بيشتر ارتباطهاي علّي خواهند بود.
3-تأثیر زبان بر اندیشه
اكنون پس از اين Ø¨ØØ« اجمالي دربارۀ عوامل دخيل، به جستجوي شواهدي براي اثبات وجود اين ارتباطها بر Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠÙŠÙ…. بدين منظور مناسبترين روش اين است كه شواهدي دال بر پيوند ميان زبان Ùˆ انديشه ارائه دهيم؛ Ùˆ Ø¨ØØ« را با بررسي رابطۀ ميان واژگان Ùˆ ادراك آغاز كنيم. زبانها از Ù„ØØ§Ø¸ واژگان آشكارا با يكديگر Ù…ØªÙØ§ÙˆØªâ€Ø§Ù†Ø¯ واين ØªÙØ§ÙˆØª به طورعام به ØªÙØ§ÙˆØª Ù…ØÙŠØ· سخنگويان آن زبانها وابسته است. مثلاً ور٠مشاهده كرده است كه زبانهاي اسكيمو ها براي انواع مختل٠بر٠واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ú¯ÙˆÙ†Ø§Ú¯ÙˆÙ†ÙŠ دارند؛ در ØØ§Ù„ÙŠ كه در زبانهاي اروپايي Ùقط يك واژه براي بر٠وجود دارد. اما در اين مورد زبان آزتك(( Aztek ØØªÙŠ Ø§Ø² زبانهاي اروپايي ÙÙ‚ÙŠØ±â€ØªØ± است؛ زيرا Ùقط ستاك يك واژه را براي سرما، يخ Ùˆ بر٠به كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯.6
ساپير مدارك زيادي در مورد قلمرو وسيعتری ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ مدعي است كه واژگان يك زبان، Ø¨ÙˆØ¶ÙˆØØŒ Ù…ØÙŠØ· جغراÙيايي Ùˆ اجتماعي يك قوم را منعكس ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. در واقع كل واژگان يك زبان«سياهۀ Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² انديشهâ€Ù‡Ø§ØŒ تصورات، علايق Ùˆ مشاغلي است كه توجه آن قوم را به خوب جلب ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯...»7 او يادآور Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه در زبان قوم نوتâ€ÙƒØ§ Nootka) )كه در ساØÙ„ شمال غربي آمريكا به سر Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯ØŒ جانوران دريايي به دقت Ùˆ به ØªÙØµÙŠÙ„ تعري٠و باز نمایی Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. بعضي ازاقوام ØµØØ±Ø§Ù†Ø´ÙŠÙ† اطلاعات زيادي دربارۀ ØØ¨ÙˆØ¨Ø§Øª وساير گياهان خوردني دارند. همين طور، زبان قوم پایي يوت (Paiute) ØŒ كه قومي ØµØØ±Ø§Ù†Ø´ÙŠÙ† است، Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ خصوصيات جغراÙيايي بيابان را به ØªÙØµÙŠÙ„ توصي٠كند واين موضوع در سرزميني كه مشخص كردن جاي چاههاي آب مستلزم دانستن نشانيهاي Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø³ØªØŒ ضروري است. ساپير خاطر نشان Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ø¯ كه آنچه در مورد Ù…ØÙŠØ· طبيعي صادق است با ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¨ÙŠØ´ØªØ±ÙŠ در مورد عرصۀ اجتماعي نيز صدق ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù‡Ø§ÙŠ Ú¯ÙˆÙ†Ø§Ú¯ÙˆÙ†. سلسله مراتب اجتماعي، با همۀ پيچيدگيهايش Ùˆ نيز تمايزات شغلي به تمامي در زبانشان انعكاس ÛŒØ§ÙØªÙ‡ اند.
تا اينجا استدلال Ùقط نشان داده است كه واژگان، Ù…ØÙŠØ· يك قوم را منعكس ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. چون ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ بويژه در جايي كه صنعت رشد ناچيزي داشته شديداً به Ù…ØÙŠØ· وابسته است،پس دليلي در دست است دال براينكه لااقل واژگان Ùˆ شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¹Ù…Ù„ كرد آن، Ù…Ø¹Ù„ÙˆÙ„Ù‡Ø§ÙŠÙ Ø¹Ù„ØªÙ Ù…Ø´ØªØ±ÙƒÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ø› بنابراين هر يك Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ نمايۀ ديگري باشد.
اما مطالب بالا از ادراک چیزی نمی گویند Ùˆ اگر منظور از ادراک Ùقط ثبت Ùˆ ضبط امور ارائه شده باشد، در آنچه گذشت ربط چنداني با آن مشهود نيست. امادر واقع چنين نيست، زيرا شواهد بسياري وجود دارند كه نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ ادراك متاثر از مجموعۀ ذهني set ) ( mental است. برونر (Bruner) Ùˆ گودمن( Goodman) در Ù…Ù‚Ø§Ù„Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ اكنون مقالۀكلاسيكی شده است،تاثيرات مجموعۀ ذهني را] بر ادراك [ خلاصه ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯.آنان ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯:
Â«Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† نسبت به ديدن اشيا Ùˆ شنيدن صداها همان گونه شرطي كرد كه نسبت به اموري مانند پرش زانو، پلك يا ØªØ±Ø´Ø Ø¨Ø²Ø§Ù‚. هر پژوهشگري در رشتۀ تلقين، خواه مآخذ بسياري را كه برد Bird) )دربارۀ اين موضوع ÙØ±Ø§Ù‡Ù… آورده است دنبال كرده باشد يانه، اين مطلب را Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ كه اگر به شخصي تصويري كم رنگ را به Ø¯ÙØ¹Ø§Øª بسيار همراه با صدايي نشان دهند، در صورت قطع تصوير Ùˆ ايجاد صدا شخص مذكور ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ø±Ø¯ كه تصوير را نيز Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯. اين ادراك نيست؟ چرا نيست؟ شخص مذكور آنچه را Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯ با همان وضوØÙŠ Ú¯Ø²Ø§Ø±Ø´ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه Ù¾Ø¯ÙŠØ¯Û€â€ ÙØ§ÙŠ8 را».9
به علاوه آنان خاطرنشان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ كه پاداش Ùˆ Ù…ÙƒØ§ÙØ§Øª Ùˆ نیز تجربه وعوامل اجتماعي Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ بر Ù†ØÙˆÛ€ ادراك موثر باشند. پژوهش آنان نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه كودكان اندازۀ سكهâ€Ù‡Ø§ را بزرگتر از اندازۀ واقعي آنها تخمين Ù…ÙŠâ€Ø²Ù†Ù†Ø¯Ø›ÙˆØŒ به طور كلي، هرچه ارزش پولي سكه بيشتر باشد مقدار خطا در تخمين اندازۀ آن بيشتر است. همچنين خطا در تخمين اندازۀ سكهâ€Ù‡Ø§ بيشتر است تا در اندازۀمقواâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¨Ø±ÙŠØ¯Ù‡ شدۀ هم اندازۀ آنها. در این مورد مقدار خطا در كودكان Ø¨ÙŠâ€Ø¨Ø¶Ø§Ø¹Øª بيشتر است تا در كودكان غني. همچنان كه آنان ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯ شخص ادراك كننده را نبايد«ابزار ثبتâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯Û€ Ù…Ù†ÙØ¹Ù„ÙŠ پنداشت كه Ùقط طرØÙŠ Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡ دارد.»
پس پرسش به اين صورت Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه آيا دانستن ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² واژگان، ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ لااقل در تجربۀ ØØ³ÙŠ ÙƒØ§Ø±Ø¨Ø±Ø¯ÙŠ داشته باشد، Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه ادراك را به سوي قالب آن واژه سوق Ù…ÛŒ دهد؟ وجود چنين Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ù‡ اين معني است كه Ùقط آن جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø§Ø² Ù…ØÙŠØ· مشاهده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ كه با كاربرد آن واژه مربوط باشند ولي ديگر جنبهâ€Ù‡Ø§ ناديده ميâ€Ù…انند. دربارۀ اين نكته شواهد مستقيم در دست نيست، اما Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† ØØ¯Ø³ زد كه چنين Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙˆØ¬ÙˆØ¯ دارد. در كودكان Ùˆ تازه واردان به جامعه، Ø§Ù†Ú¯ÙŠØ²Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù‚ÙˆÙŠ براي آموختن زبان آن جامعه وجود دارد؛ زيرا Ùقط از طريق دانستن زبان Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† نيازهاي خود را برآورد Ùˆ با ديگران ارتباط برقرار كرد. بنابراين توانايي در به كار بردن واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙŠÙƒ زبان با پاداش همراه است Ùˆ اين انگيزه با اين كش٠كه واژگان در بررسي Ù…ØÙŠØ· Ù…Ùيد است تقويت ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. اگر انگيزۀ مذكور براي آموختن زبان وجود داشته باشد، پس استنتاج Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ به كاربرد زبان كمك كند امري معقول خواهد بود واين مجموعه بر ادراك تاثيرميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯.
بنابراين بادر نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ† آنچه از منابع ديگر دربارۀ مجموعۀ ذهني Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†ÙŠÙ…ØŒ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† اظهار اين مطلب را با آنچه تا كنون Ú¯ÙØªÙ‡ شده است سازگار دانست كه جهان براي اشخاصي كه واژگان Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø¨Ù‡ كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ù†Ø¯ØŒÙ…ØªÙØ§ÙˆØª نمايان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. زبانهاي مختل٠توجه را به جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø§Ø² Ù…ØÙŠØ· معطو٠ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. در Ø§ÙŠÙ†â€Ø¨Ø§Ø±Ù‡ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† مثالهاي متعددي ذكر كرد. مثلاً در زبان قوم ناواهو (Navaho) نام رنگها تقريباً مشابه رنگهايي است كه «سÙيد»، «سرخ»و «زرد» ميâ€Ù†Ø§Ù…يم، اما هيچ ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ معادل«سياه»،«خاكستري» ØŒ Â«Ù‚Ù‡ÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠÂ»ØŒ «آبي»، و«سبز» باشد وجود ندارد. اما دو واژه هست كه مشابه «سياه» است، يكي سياهي٠تاريكي Ùˆ ديگري سياهي٠رنگ اجسامي مانند زغال. براي رنگهايي كه ما«خاكستري» Ùˆ Â«Ù‚Ù‡ÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠÂ» ميâ€Ù†Ø§Ù…يم، در آن زبان Ùقط يك واژه Ùˆ براي«آبي» Ùˆ «سبز» نيز تنها يك كلمه موجود است. تا آنجا كه به واژگان ارتباط ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ØŒ قوم ناواهو طي٠رنگها را به بخشهایي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با بخشهاي طي٠رنگهاي ما تقسيم ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. Ø§ØØªÙ…ال اين هست كه در مواردي، ادراك ناواهويي خود را در اين باره دردسر ندهد كه آيا رنگ جسمي كه Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯ Ù‚Ù‡ÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø³Øª يا خاكستري؟! Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ قوم ناواهو نه تنها دربارۀ اينكه كه آيا رنگ جسمي كه در نور كم قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است آبي است يا سبز Ø¨ØØ« نميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ بلكه ØØªÙŠ Ù…ÙŠØ§Ù† رنگهاي آبي وسبز ÙØ±Ù‚ نميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù†Ø¯.
البته از اين مثال نبايد چنين برداشت كرد كه Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ قوم ناواهو از تمايز رنگهايي كه براي ما آشنا هستند Ù†Ø§ØªÙˆØ§Ù†â€Ø§Ù†Ø¯. آنان بيش از ما دچار كوررنگي نيستند، زيرا خود ما نيز ÙØ§Ù‚د واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ù‡Ø³ØªÙŠÙ… كه دو نوع سياهي را بيان كنند كه البته آنان، آنها را از يكديگر متمايز Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯. Ù†ÙƒØªÙ‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡ÙŠÙ… بگوييم بيشتر اين است كه واژگان آنها، آنان را به اين جهت سوق Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه تمايزات ديگري را كه ما معمولاً درميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ… از چشم آنها پوشيده بدارد.
اگر ما در ادعاي خود كه واژگان، ادراك را متاثر Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ù†Ø¯ØŒÙ…ØÙ‚ باشيم، پس بايد انتظار داشت كه واژگان، ديگر جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ را نيز متأثر كنند. ØªÙ‚Ø³ÙŠÙ…â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠÙ‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ در تجربۀ خود به عمل Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙˆØ±ÙŠÙ… به اين بستگي دارند كه امور را چگونه Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ…ØŒ پس اين ØªÙ‚Ø³ÙŠÙ…â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠÙ‡Ø§ نيز مانند ادراك در معرض همان تأثير زباني قرار دارند. دوباره انتظار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯ كه تأثير در هر دو جهت باشد. اگر در تÙكر پيرامون٠جهان،تصورات معيني را به كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±ÙŠÙ… پس بايد اين تصورات را يا به طور مستقيم يا از طريق استعاره به واژگان Ø¨ÙŠÙØ²Ø§ÙŠÙŠÙ… Ùˆ شايد اين تأثير بر ديگر تأثيرات مقدم باشد. گرچه هنگامي كه اصطلاØÙŠ Ø¯Ø± واژگان وجود داشت، آن Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù‡Ù… بر ادراك ØØ³ÙŠ Ùˆ هم بر Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª Ù…Ùهومي تأثير ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯.
صرÙها نيز در ميان آن امور زباني گنجانده Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ كه شايد برانديشه اثر گذار باشند. چون شكلهاي دستوري ،كمتر از واژگان تغيير ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ پس تأثير صرÙها، اگر وجود داشته باشد، Ù†Ø§ÙØ°ØªØ± خواهد بود. ما مدعي هستيم كه چنين تأثيري وجود دارد Ùˆ مشابه تأثير واژگان است. صرÙها توجه ما را بر جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ از تجربه بيش از سايرجنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¢Ù†ØŒÙ…ØªÙ…Ø±ÙƒØ² ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ واز اين طريق بر ادراك ما اثر ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù†Ø¯.
شايد بتوان با كمك مثالي ÙØ±Ø¶ÙŠ Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø¯ كه صرÙها در اغلب موارد طبق آن عمل ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. ÙØ±Ø¶ كنيد كه ستاك یک ÙØ¹Ù„ØŒ مثلاً AØŒ را داريم Ùˆ ÙØ±Ø¶ كنيد كه در مرØÙ„Ù‡ آغازين زبان، Ùقط خود A به كار Ù…ÙŠâ€Ø±Ùته است. ÙØ±Ø¶ كنيد كه در مرØÙ„Ù‡ بعدي بهتر بوده است كه نشانگرهاي زمان دستوري( ( tense indicators به ÙØ¹Ù„ Ø§ÙØ²ÙˆØ¯Ù‡ شوند تا زمان گذشته، ØØ§Ù„ Ùˆ آينده را نشان دهند. اين نشانگرها را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به صورت پسوندها به ستاك ÙØ¹Ù„ Ø§ÙØ²ÙˆØ¯ Ùˆ آنها را به شكل Ax ØŒ Ay ØŒ Az نشان داد. چون در هر موقعيتي كه پيش از اين،خود A به كار Ù…ÙŠâ€Ø±Ùت اكنون A با پسوند به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯Ø› پس بديهي است كه ساده كردن صر٠ممكن Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اكنون از Ù„ØØ§Ø¸ زمان دستوري به ستاك خود ÙØ¹Ù„(يعني A) ديگر نيازي نيست؛ زيرا به جاي A يكي از شكلهاي پسونددار آن به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯. اما ØªÙ„ÙØ¸ ستاك ÙØ¹Ù„ از ØªÙ„ÙØ¸ ديگر شكلهاي پسونددار آن آسانتر است؛ پس طبيعي است كه ستاك ÙØ¹Ù„(A) به جاي يكي از شكلهاي پسونددار آن Ùˆ به معناي اخير به كار رود. بدين شيوه Ax Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ مخÙ٠شود به صورت A درآيد. هر چند چنين كاري در مكالمه مناسب است، اما تأثيرش اين خواهد بود كه زبان را از ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ معناي كهن A را داشته است Ù…ØØ±ÙˆÙ… Ù…ÛŒ كند. شايد اين امر زيانبخش نباشد اما موجب Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه به كار بردن زبان مستلزم تÙكر بيشتري باشد. ديگر Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به سادگي Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª كه شرايط به كار بردن ستاك ÙØ¹Ù„(A) وجود داشته است Ùˆ A به كار Ù…ÙŠâ€Ø±Ùته است. زيرا اكنون لازمۀ به كار گيري زبان، Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª اين نكته نيز شده است كه كدام يك از پسوندها را بايد به كار برد.هنگامي Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† از يك جنبۀ تجربه سخن Ú¯ÙØª كه جنبۀ ديگر آن نيز مشاهده شده- Ùˆ از آن سخن Ø±ÙØªÙ‡- باشد. اين را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† مشاهده الزامي ناميد كه به وسيلۀ صر٠القا Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. زمان دستوری، كه در بالا از آن Ø¨ØØ« شد، Ùقط يك نوع از مشاهدۀ الزامي را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. آشكار است كه به كار بردن ÙØ¹Ù„ در زبان انگليسي مستلزم مشاهداتي است،هم در مورد تعداد Ùˆ هم جنسيت شخص.
Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù…Ø´Ø§Ù‡Ø¯Û€ الزامي را نبايد به اين معني Ú¯Ø±ÙØª كه سخنگوي يك زبان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ كه ناگزير است Ùقط جنبه â€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ از Ù…ØÙŠØ· خود را مشاهده كند. او اغلب به طور طبيعي Ùˆ ناآگاهانه اين مشاهدات را انجام Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ قطعاً در انجام دادن آنها هيچ گونه الزامي Ø§ØØ³Ø§Ø³ نميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› Ùˆ البته در اينجا نيرويي واقعي يا Ùيزيكي در كار نيست. گرچه ممكن است ÙØ±Ø¯ÙŠ ÙˆØ§Ú˜Ú¯Ø§Ù† انگليسي را Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ تمايزات زمان دستوري Ùˆ جنسيت شخص را در نظر بگيرد به كار برد Ùˆ در شرايط مساعد مقصود خود را بÙهماند؛ اما در شرايط عادي Ùˆ نامساعد Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ مقصود خويش را برساند واز اين Ù„ØØ§Ø¸ در معرض استهزا Ùˆ تمسخر قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯.اين وضعیت Ùقط الزامي خارجي را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯Ø› اما به كار بردن زبان بر ØØ³Ø¨ عادت، الزامي دروني را به وجود Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯.
مشاهداتي كه بر گويندۀ زبان تØÙ…يل Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ بر ØØ³Ø¨ زبانها Ù…ØªÙØ§ÙˆØªâ€Ø§Ù†Ø¯. بنابراين كلوكهان (Kluckhohn) Ùˆ لايتون ( Leighton) زبان انگليسي را با زبان ناواهويي مقايسه كرده اند Ùˆ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯:
«زبان انگليسي از ديدگاه سخنگوي زبان ناواهويي، زبان قاصري است؛ زيرا مطلب را بسيار Ú¯Ù†Ú¯ Ùˆ مبهم بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. مانند اين جمله: من «آن» را Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²Ù…. زبان ناواهويي چهار خصيصه را ،که زبان انگليسي Ù†Ø§Ú¯ÙØªÙ‡ ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯ يا مخاطب بايد آنها را از متن دريابد، مشخص ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:
1. شكل جمله بايد روشن كند كه آيا «آن» معرÙÙ‡ است يا نكره.
2. ستاك ÙØ¹Ù„ به كار Ø±ÙØªÙ‡ بر ØØ³Ø¨ آنكه شيء گرد، دراز، مايع يا جاندار Ùˆ غيره باشد بايد تغيير â€ÙƒÙ†Ø¯.
3. بايد دقيقاً مشخص شود كه آيا عمل انداختن رخ داده يا در شر٠وقوع است يا آنكه موقع متوق٠شدنش ÙØ±Ø§ رسيده است؟ آيا عمل انداختن Ø§ØªÙØ§Ù‚ÙŠ صورت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ يا همواره تكرار Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.
4. بايد ميزان كنترل شخصي كه جسم را Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²Ø¯ بر سقوط آن ØŒ مشخص شود».10
دوروتي لي( Dorothy D. Lee ) يادآور Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ در زبان وينتويي( wintu ) ØŒ به Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ù…Ø´Ø§Ø¨Ù‡ با زبان ناواهويي، لازم است كه با پسوندها نشان دادكه يك خبر بر پايۀ Ú†Ù‡ شواهدي قرار دارد Ùˆ بدين ترتيب زبان وينتويي مشاهدۀ خاصي را بر سخنگو تØÙ…يل ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. خانم لي ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«وينتويي Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ به طور ساده بگويد: ماهي قزلâ€â€Ø¢Ù„ا «خوب است». بخش «خوب است» در اين جمله، كه زمان دستوري(ØØ§Ù„) Ùˆ شخص(ماهي) را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ نيازمند يكي از ØªÙˆØ¶ÙŠØØ§Øª زير است: من Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ù… كه ماهيâ€Ù‚Ø²Ù„â€Ø¢Ù„ا خوب است، من ميâ€Ú†Ø´Ù… كه ماهي قزل آلا خوب است؛(يا اگر اين موضوع از طريق ØØ³ ديگري جز ديدن دانسته Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯): من استنباط ميâ€ÙƒÙ†Ù… كه ماهي قزل آلا خوب است، من داوري ميâ€ÙƒÙ†Ù… كه ماهي قزل آلا خوب است يا من Ø´Ù†ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§Ù… كه ماهي قزل آلا خوب است».11
Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† مدعي شد كه درست مانند مورد واژگان، مشاهدۀ الزامي كه صرÙها تØÙ…يل ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ يك مجموعۀ ذهني را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. بايد Ú¯ÙØª كه در زبان انگليسي زمان وقوع عمل بيشتر مورد توجه قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ تا در زبان وينتويي. در زبان انگليسي Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به آساني بدون ارائه شواهد خبر داد؛ ØØ§Ù„ آنكه انتظار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯ زبان وينتويي در اين مورد هوشيارتر باشد. در اينجا نيز اين تأثير مانند تأثير واژگان است، با اين ØªÙØ§ÙˆØª كه تأثير بر Ùقرهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù†Ø³Ø¨ØªØ§Ù‹ معدودتري تمركز ÙŠØ§ÙØªÙ‡ است؛ Ùقرهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ پايۀ صر٠را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ Ùˆ به همين سبب اثر صر٠بر آنها بيشتر است.
سرانجام زير عنوان زبان، عامل ساخت جمله قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. در ØØ§Ù„ÙŠ كه در اینجا نیز انتظار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯ Ú©Ù‡ نخست، انديشه Ùˆ نيازهاي اجتماعي بر ساخت جمله موثر باشند؛ اما ممكن است تأثير معكوس نيز وجود داشته باشد.
اگر زبان انگليسي، Ùˆ به طور كلي، زبان ميانگين استاندارد اروپايي را در نظر بگيريم، دو نوع جمله غالب است. نخست جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ آنها را نوع گزارۀ موضوع- Ù…ØÙ…ول ناميد ونمونۀ آنها را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† این جمله دانست :« اين كتاب سرخ است».
دوم جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را نوع عامل- عمل ناميد؛ مانند: جان Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙˆØ¯ يا جان مري را دوست دارد. در جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù†ÙˆØ¹ نخست عملي انجام نميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ بلكه Ùقط ØµÙØª يا كيÙيتي به موضوع نسبت داده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. در جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù†ÙˆØ¹ دوم موضوع به منزلۀ عامل در Ù†Ø¸Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اما در هر دو نوع جمله، موضوع نوعاً چيزي است كه در سير زمان، شناختي است Ùˆ تداوم دارد. ØØªÙŠ Ù‡Ù†Ú¯Ø§Ù…ÙŠ كه موضوع، شيء نباشد باز هم اين تمايل وجود دارد كه از موضوع به Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø³Ø®Ù† رود كه گويي شيء پايداري است. بدين ترتيب تعميركار از تنظيم موتور اتومبیل همان گونه سخن Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ از بستن چرخ آن. البته تنظیم موتور Ø±Ø§Ø¨Ø·Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø³Øª ميان ØØ±ÙƒØª اجزاي آن است، در ØØ§Ù„ÙŠ كه چرخ اتومبيل يك شيء مادي است. شايد بگويند كه سخن Ú¯ÙØªÙ† از تنظيم موتور به اين شيوه، استعاري است Ùˆ شايد چنين باشد؛ اما نكته اين است كه اين استعاره از طريق Ù…Ùهوم٠شيء مادي صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. اين گرايش، در زبان ما تسري دارد. به طور كلي، درباره رويدادها به Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø³Ø®Ù† Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯ كه گويي آن ها اشيايي پايدارند Ùˆ لااقل درسخنگويي به نظر Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ كه بخش اعظم سيال بودن تجربۀ گذرا از ميان برود. اين گرايش،همچنان كه ور٠مشاهده كرده است، ØØªÙŠ Ø¨Ù‡ خود زمان نيز گسترش ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯. ما از زمان به Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø³Ø®Ù† ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙŠÙ… يا دربارۀ آن به Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´ÙŠÙ… كه گويي جوهري است كه Ú¯Ø³ØªØ±Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù†Ø§Ù…Ø¹Ù„ÙˆÙ… دارد. شايد بخشي از آن را، به همان معنايي كه بند رشته سوسيس را Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±ÙŠÙ…ØŒ جدا كنيم؛ يا شايد پنج دقيقه را به همان معنايي صرÙÙ‡â€Ø¬ÙˆÙŠÙŠ Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… كه تكه ای گوشت را.
چنین شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ از طريق آنها به جهان ميâ€Ù†Ú¯Ø±ÙŠÙ… نه تنها در سازمان دادن به جزئيات تجربه، بلكه براي ÙلسÙÙ‡ Ùˆ بويژه منطق Ùˆ متاÙيزيك Ù…Ù‡Ù…â€Ø§Ù†Ø¯. منطق كلاسيك شكل گزارۀ موضوع- Ù…ØÙ…ول را اساسي Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª Ùˆ پا ÙØ´Ø§Ø±ÙŠ Ù…ÙŠâ€ÙƒØ±Ø¯ كه هر جملۀ منطقي بايد به شكل موضوع- Ù…ØÙ…ول باشد. جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¨Ù‡ شكل جان مري را دوست دارد بايد چنان تغيير داده Ù…ÛŒ شدند كه دوست داشتن مري به شكل Ù…ØÙ…ول جان در Ù…ÛŒ آمد. در منطق، استدلالهاي Ù…Ø®ØªÙ„Ù Ø·Ø¨Ù‚Ù‡â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠ Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ در قالب نسبتهايي ميان موضوع Ùˆ Ù…ØÙ…ول بررسي ميâ€Ú¯Ø±Ø¯ÙŠØ¯Ù†Ø¯. گرچه چنين Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙŠ Ø¯Ø± قلمرو منطق درعصر ما،كم Ùˆ بيش،كاملاً مردود شناخته شده است اما شكي نيست كه نسبت موضوع Ùˆ Ù…ØÙ…ول تاقرن گذشته تأثيري عظيم بر انديشۀ ]غرب[ داشته است.
در متاÙيزيك Ù…Ùهوم٠موضوع Ùˆ Ù…ØÙ…ول به شكل ديگري ظاهر Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. يكي از مسائل كلاسيك ÙلسÙÙ‡ به هم پيوستن ادراك های ØØ³ÙŠ Ùˆ سازمان ÙŠØ§ÙØªÙ† آن بوده است. ÙØ±Ù‚ÙŠ نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ÙƒÙ‡ ادراك های ØØ³ÙŠ Ø¬Ø²Ø¡ به جزء داده شده باشند يا به شكل يك كل]= گشتالت[. اين مسئله هنوز هم Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª كه چگونه مشاهدات يك زمان با مشاهدات زمان ديگر ارتباط ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ù†Ø¯. پاسخ كلاسيك اين مسئله كه به طور كامل در آثار ارسطو پرورده شده اين است كه جهان از جوهرها تشكيل شده است وهر چيزي را كه تصور كنيم عَرَض يك جوهر است. جوهرها يا جوهر(اين مسئله كه آيا Ùقط يك جوهر در جهان هست يا جوهرهاي متعدد بسته به نظر Ùيلسو٠است) به منزلۀ چيزي تصور Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯Ù†Ø¯ كه در سير زمان، پايدار Ùˆ ØØªÙŠ Ø¯Ø± بعضي موارد جاودان بودند. بر همين اساس جوهرها، ادراكهاي يك زمان را با ادراكهاي زمان ديگر به هم پيوند Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø¯Ù†Ø¯. بدين ترتيب Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€ØªØ±ÙŠÙ† توصي٠جهان، طبق سنت ÙلسÙÙŠ غرب اين بود كه بگويند جهان شامل جوهرها Ùˆ عَرَضهاي آنهاست. توازي ميان جوهر٠متاÙيزيكي كه عَرَضهايي داشت(يا به وسيلۀ آن عَرَضها Ø¬Ø±Ø Ùˆ تعديل Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯) با موضوع منطقي كه Ù…ØÙ…ولهايي داشت(يا به وسيلۀ آن Ù…ØÙ…ولها Ø¬Ø±Ø Ùˆ تعديل Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯) چنان آشكار بود كه اغلب جوهر را چيزي تعري٠ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯ كه همواره موضوع است وهرگز Ù…ØÙ…ول Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯Ø› طبق همين توازي،عَرَضها مشابه Ù…ØÙ…ولها بودند.
بخش اعظم ÙلسÙÛ€ قرن بيستم مجادله بر ضد چنين برداشتهايي بوده است. جاي منطق قديم را منطقي Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است كه اجازه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ يك Ù…ØÙ…ول، موضوعهاي متعددي را به هم مرتبط كند. در اين منطق،كل Ù…Ùهوم موضوع ديگر اهميت كلاسيكش را از دست داده است. در متاÙيزيك نويسندگاني كه تÙكر ÙلسÙÙŠ آنان با يكديگر اختلا٠بارزي دارد مانند وايتهد، راسل Ùˆ برگسون در مردود دانستن ÙØ±Ù…ولهاي كلاسیكي جوهر با يكديگر مواÙÙ‚â€Ø§Ù†Ø¯. هم توازي ميان جوهر با موضوع Ùˆ هم ارتباط ميان منطق كلاسيك با دستور زبان ØªÙ‚Ø¨ÙŠØ Ø´Ø¯Ù‡ است. از اين رو راسل مصرانه ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«در يك كلام، جوهر،خطاي متاÙيزيكي است كه بر اثر ساخت جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ از موضوع Ùˆ Ù…ØÙ…ول تشكيل Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ به ساخت جهان انتقال ÙŠØ§ÙØªÙ‡ است».12ØØ§Ù„ كه ارتباط ميان زبان ميانگين استاندارد اروپايي را با ÙلسÙÙ‡ مشاهده كرديم، به مقايسه اي باز ميâ€Ú¯Ø±Ø¯ÙŠÙ… كه ور٠ميان اين دو، با انديشه Ùˆ زبان هوپي به عمل آورده است.13 زبان ميانگين استاندارد اروپايي در پنج نقطۀ اصلي از زبان هوپي دور Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اين ناهمگرايي يا ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø³ØªÙˆØ±ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ يا ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø± Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª از زمان. اين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø¹Ø¸ÙŠÙ… زباني در نقاط زير مشهودند:1) جمع Ùˆ شمارش. 2) نام كميتهاي Ùيزيكي. 3) مراØÙ„ گردش (phases of cycles). 4) شكل زماني ÙØ¹Ù„ها. 5) مدت، شدت Ùˆ تمايل. شايسته است كه درباره هر يك از اين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ Ø¨ØØ« شود.
1. زبان ميانگين استاندارد اروپايي اعداد جمع ( plural numbers ) Ùˆ اعداد اصلي (cardinal numbers) را نه Ùقط براي مجموعهâ€Ù‡Ø§ÙŠ( aggregates) واقعي كه يكجا ارائه Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ بلكه همچنين براي مجموعهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¨Ù‡ كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯ كه ور٠آنها را «خيالي» ميâ€Ù†Ø§Ù…د؛ مانند ده روز كه Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را در يك ادراك به دست آورد. اما زبان هوپي جمع را در ØØ§Ù„ت اخير به كار Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯ Ùˆ در جايي كه ما ده روز را به منزلۀ يك مجموعه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†ÙŠÙ…ØŒ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«تا روز يازدهم» يا«پس از روز دهم». تمايلي هست كه اين ØªÙØ§ÙˆØª در شيوۀ سخنگويي ميان زبان ميانگين استاندارد اروپايي با زبان هوپي را مردود بشمارد Ùˆ آن را ØµØ±ÙØ§Ù‹ ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø¯Ø± Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª (idioms) بداندكه براي زير ساخت انديشه هيچ اهميتي ندارد. اگر Ù…Ø±Ø¬Ø Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ† «ده روز» بر«پس از روز دهم» به تنهايي بررسي Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯ØŒ Ø¨ÙŠâ€Ø´Ùƒ تبيين مناسب همان بود كه Ú¯ÙØªÙ‡ شد. اما ØªÙØ§ÙˆØª در الگوي انديشه از نوعي كه ÙˆØ±Ù Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ نشان دهد نمي تواند Ùقط بر يك مورد از كاربرد زباني متكي باشد،هراندازه هم اين مورد بارز باشد. Ùقط تعدد موارد Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ اين Ø§ØØªÙ…ال را كاهش دهد كه ما با ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø§ØªÙØ§Ù‚ÙŠ در شيوۀ سخنگویي Ø±ÙˆØ¨Ù‡â€Ø±Ùˆ نیستيم ØŒ بلکه برعكس تعدد موارد اين Ø§ØØªÙ…ال را Ø§ÙØ²Ø§ÛŒØ´ Ù…ÛŒ دهد كه در اينجا ØªÙØ§ÙˆØª در شيوۀ انديشيدن Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª. بنابراين اعتبار كل شواهدي كه ور٠ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª نه Ùقط يك Ùقره از آنها.
2. ور٠در زبان ميانگين استاندارد اروپايي دو نوع اسم را از يكديگر متمايز ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. اسمهاي ÙØ±Ø¯ individual nouns) ) [يا اسمهای شمارش پذير[ كه بر اجسامي با ØØ¯ÙˆØ¯ مشخص دلالت ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯(مانند: يك درخت،يك چوبدست، يك مرد) Ùˆ اسمهاي انبوه ( mass nouns) [يا اسمهاي شمارش ناپذير[ كه«بر پيوستاري همگون(بي آنكه ØØ¯ÙˆØ¯ آن مشخص باشد)» دلالت ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯(ÙˆØ±ÙØŒ ص140،مانند: آب، چوب، گوشت). هر جا بخواهند مرزهاي يك اسم انبوه را نشان دهند آن را با چنين عباراتي بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯: يك جام شيشه، يك قطعه صابون، يك Ùنجان قهوه، يك كيسه آراد. ور٠ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه چنين عباراتي كه در آنها ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ ظر٠با ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ مظرو٠تركيب شده است، راه را براي اين Ù…Ùهوم ÙلسÙÙŠ ازجهان هموار كرده است كه جهان تركيبي است از ÙØ±Ù… Ùˆ ماده. او مدعي است كه چنين Ù†Ø¸Ø±ÙŠÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ ØØ³ مشترك Ø¨ÙŠâ€Ø¯Ø±Ù†Ú¯ Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙŠ Ø§Ø³Øª:
«بنابراين اعتقاد به ÙØ±Ù… Ùˆ ماده از طريق عادت زباني است. الگوهاي زبانی ما اغلب از ما Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ù†Ø¯ تا شيء مادي را با تركيب دو واژه بناميم كه شيء مذكور را به ÙÙ‚Ø±Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨ÙŠ ÙØ±Ù… Ùˆ â€Ø´ÙƒÙ„]= Ù…ØØªÙˆØ§ØŒ ماده[ Ùˆ ÙØ±Ù…ØŒ بخش كند».(ÙˆØ±ÙØŒØµ141)
برعكس در زبان هوپي اسمها همواره معنايي ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯Ø› ØØªÙŠ Ø§Ú¯Ø± ØØ¯ÙˆØ¯ بعضي از اشياء مبهم يا نامعلوم باشند. ميان اسمهاي ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø¨Ø§ اسمهاي انبوه تقابلي نيست؛ از اين رو هيچ ارجاعي به ظر٠يا نوعي كالبد وجود ندارد، Ùˆ هيچ الگويي نيست كه تقسيم جهان را به ÙØ±Ù… Ùˆ ماده ÙØ±Ø§Ù‡Ù… آورد.
3. در زبان ميانگين استاندارد اروپايي Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§ØªÙŠ Ù…Ø§Ù†Ù†Ø¯Â«ØªØ§Ø¨Ø³ØªØ§Ù†Â»ØŒ «زمستان»،«بامداد» و«ساعت»، مراØÙ„ گردش را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ØŒ اما با آنها به همان Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø®ÙˆØ±Ø¯ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ با ديگر اسمها. آنها را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به منزلۀ موضوع يا شيء دستوري به كار برد Ùˆ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را جمع بست Ùˆ به منزلۀ معدود عدد به همان Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ù‡ كار برد كه اسمهاي اشياي Ùيزيكي را به كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ù†Ø¯. اما زبان هوپي از اين Ù„ØØ§Ø¸ كاملاً Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است.Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§ØªÙŠ ÙƒÙ‡ بر مراØÙ„ گردش دلالت ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ از Ù„ØØ§Ø¸ زباني متمايز از اسمها هستند Ùˆ Ø·Ø¨Ù‚Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ با شكل متمايز تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه زماني ها ناميده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. ور٠ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯:
Â«Ø§ØØ³Ø§Ø³ تداوم٠ذهني] يا تداوم زمانی[ شيء Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ يعني به صورت يك ناØÙŠÙ‡ØŒ يك گستره يا يك كميت بيان نميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. دربارۀ زمان چيزي القا Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ مگر «تأخر مداوم». بنابراين زبان هوپي ÙØ§Ù‚د ÙÙ‚Ø±Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨ÙŠâ€Ùرم است كه پاسخگوي «زمان» به آن Ù…Ùهومي باشد كه در زبانهاي اروپايي وجود دارد ».(ÙˆØ±ÙØŒØµ143)
4. نظام زمان٠دستوري ما زمان را به سه بخش متمايز تقسيم ميâ€ÙƒÙ†Ø¯: Ú¯Ø°Ø´ØªÙ‡ØŒØØ§Ù„ØŒ آينده؛ Ùˆ بدين طريق به شيء شدن زمان،كه مانند ÙØ¶Ø§ درك شود، كمك ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. در اين Ø·Ø±Ø Ø¯Ø´ÙˆØ§Ø±ÙŠÙ‡Ø§ÙŠ چندي موجود است كه بارزترين آنها زمان ØØ§Ù„ دستوري است كه كاربردهاي گوناگوني دارد. ور٠مدعي است كه اين امور موجب Ø¢Ø´ÙØªÚ¯ÙŠ Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.
اما ÙØ¹Ù„هاي زبان هوپي، زمان دستوري ندارند بلكه Ùقط داراي شكلهاي اعتباري (validity forms) â€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ نيز شكلهايي دارند كه ناظر به جنبهâ€Ù‡Ø§ ( (aspects Ùˆ وجوه((modals â€Ø§Ù†Ø¯. شكلهاي وجهي، عبارات را به هم متصل ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. سه شكل٠اعتباري وجود دارند، يكي به سادگي نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه گوينده رويدادي را گزارش مي دهد كه در گذشته يا اكنون Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است. ديگري انتظار گوينده را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ سومي نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه گوينده مطلبي را مي گويد كه آن را صادق دانسته است. Ø´ÙƒÙ„Ù‡Ø§ÙŠÙ Ø¬Ù†Ø¨Ù‡â€Ø§ÙŠØŒ درجات مختل٠استمرار]يا تداوم[ را به Ù„ØØ§Ø¸ رويداد گزارش ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯Ø› Ùˆ شكلهاي٠وجهي Ùقط هنگامي به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯ كه مطلب شامل دو ÙØ¹Ù„ يا دو جملۀ تبعي باشد. شكلهاي٠وجهي، نسبتهاي ميان دو جملۀ تبعي را(از جمله نسبتهاي زماني را) نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. بنا بر نظر ور٠اين ساختار دستوري از شيء شدن زمان ممانعت به عمل Ù…ÛŒ آورد.
5. زبان ميانگين استاندارد اروپايي مدت، شدت Ùˆ تمايل را از طريق استعارهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠ Ø¨ÙŠØ§Ù† ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. بدين طريق:
«ما مدت را با] واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠÛŒ مانند :[ طولاني،كوتاه، زياد، سريع، ÙƒÙند Ùˆ غيره بيان ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ…. شدت را با ]واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ [ زياد، عظيم، خيلي، سنگين، سبك، بالا، پايين، تيز، Ø¶Ø¹ÙŠÙØ› Ùˆ تمايل را با] واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ[ بيشتر، Ø§ÙØ²ÙˆÙ†ØŒ رشد، برگشت، نزديك شدن، از ميان Ø±ÙØªÙ†ØŒ پديدآمدن، ظاهر شدن، متوق٠شدن، بركشيدن، پايين Ø±ÙØªÙ†ØŒ ملايم،يكنواخت، سريع، كند، Ùˆ مانند اينها توصي٠مي کنیم. يعني از طريق سياهۀ Ø¨ÙŠâ€Ø§Ù†ØªÙ‡Ø§ÛŒÛŒ از استعارهâ€Ù‡Ø§ كه كمتر Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را استعاره شناخت؛ زيرا آنها تنها واسطهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†ÙŠÙ Ø¯Ø± Ø¯Ø³ØªØ±Ø³â€Ø§Ù†Ø¯. Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª غير استعاري در اين قلمرو Ùˆ مانند: قبل، بعد، زود، مستمر،مدام، شديد، بسيار، غالب، Ùقط Ø§Ù†Ú¯Ø´Øªâ€Ø´Ù…ارند ونيازها را كاملاً بر Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙˆØ±Ù†Ø¯Â».(ÙˆØ±ÙØŒØµ145)
برعكس، زبان هوپي چنين استعارهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ù†Ø¯Ø§Ø±Ø¯ Ùˆ مدت، شدت Ùˆ تمايل را به طور ØªØØª Ø§Ù„Ù„ÙØ¸ÙŠ Ø¨ÙŠØ§Ù† ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ Ù†Ø´Ø§Ù†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² Ø´ÙƒÙ„Ù‡Ø§ÙŠÙ ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠÙ موجود در زبان ميانگين استاندارد اروپايي در آن باشد. ØØªÙŠ Ø¯Ø³ØªÛ€ ÙˆÙŠÚ˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª به نام تانسورها (tensors) وجود دارند كه بسيار Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ بخش Ø¬Ø¯Ø§Ú¯Ø§Ù†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² سخنگويي را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ Ùˆ Ú©ÛŒÙیات Ùوق]يعني مدت، شدت Ùˆ تمايل[ را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. براي بيان Ú©ÛŒÙیات ياد شده، ديگر شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†ÙŠ نيز به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯.
ور٠تأثير اين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†ÙŠ را برانديشه با Ú¯ÙØªÙ† اين مطلب خلاصه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه تمايل سخنگويان زبانهاي اروپايي بيشتر اين است كه جهان را به صورت اشياء ببينند. اين اشيا نيز خود از Ù…Ø§Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨ÙŠâ€Ø´ÙƒÙ„ ساخته Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ كه ÙØ±Ù…ÙŠ مشخص ÙŠØ§ÙØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯. امور غير ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠ Ø¨Ù‡ صورت استعارهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø±Ùƒ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ØŒ اما برعكس، به نظر Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ كه زبان هوپي:
«واقعيت را بيشتر در قالب Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª وقايع(يا بهتر است بگوييم«وقوع» (eventing) ) تØÙ„يل ميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› واين كار را به دو شيوۀ عيني Ùˆ ذهني انجام Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. به طور عيني: Ùقط اگر تجربۀ Ùيزيكي، ادراك شدني باشد، رويدادها عمدتاً به منزلۀ خطوط كلي، رنگها، ØØ±ÙƒØ§Øª Ùˆ ديگر امور٠ادراك Ø´Ø¯Ù†ÙŠÙ ØØ³ÛŒ بيان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. به طور ذهني: آن دسته از رويدادهاي Ùيزيكي Ùˆ نيز رويدادهاي غير Ùيزيكي كه تجلي عوامل نامرئي شناخته Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯Ø› Ùˆ ثبات Ùˆ بقا يا گذرا بودنشان Ùˆ نيز تمايلات آنها وابسته به همان عوامل نامرئي دانسته Ù…ÛŒ شوند. نتيجۀ اين وضع آن است كه موجودات همه به يك شيوه«متأخرتر Ùˆ متأخرتر نشوند»؛ بلكه بعضي از آنها مانند گياهان رشد ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ بعضي ديگر تکثیر Ùˆ سپس Ù…ØÙˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ ØŒ برخي در راستاي مسخ شدن هستند، بعضي از موجودات به يك شكل مي مانند تا نيروهاي مخرب آنها را از ميان ببرند. در طبيعت٠هر موجودي، كه بتواند هم چون يك كل مشخص ظاهر شونيرويي هست از نوع تداوم، رشد، Ø§Ù†ØØ·Ø§Ø·ØŒØ«Ø¨Ø§ØªØŒ دورزني يا خلاقيت». (ÙˆØ±ÙØŒØµ147)
دوروتي لي نيز ارتباط مشابهي ميان شكلهاي دستوري زبان وینتویی با شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Û€ غالب در قوم وينتو را مشاهده كرده است.14 هر ÙØ¹Ù„ زبان وينتویی دو شكل به هم مرتبط دارد كه بر ØØ³Ø¨ شرايط به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯. مقولۀ نخست: ستاكها در ميان ديگر امور نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه موضوع ]ÙØ§Ø¹Ù„[ به منزلۀ عاملي آزاد در ÙØ¹Ø§Ù„يتي كه به وسيلۀ ÙØ¹Ù„ ØªÙˆØµÙŠÙ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ شركت دارد. در مقابل:
«به ستاك مقولۀ دوم، پسوندي متصل است كه معناي زيربنايي آن به نظر Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ كه الزامی طبيعي باشد Ùˆ با پسوندهاي وجۀ مقولۀ نخست متناظر است. اين پسوند براي نشان دادن يكجاي همۀ امور زير به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯: آخرت، عليت، بالقوه بودن، Ø§ØØªÙ…ال، ضرورت Ùˆ رجوع به آيندۀ اجتنابâ€Ù†Ø§Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙŠ ÙƒÙ‡ بايد بیاید Ùˆ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ هم بیاید Ùˆ ÙØ±Ø¯ در برابر آن ناتوان Ùˆ زبون است. مرجع مقولۀ دوم ØØ§Ù„تي از وجود است كه در آن ÙØ±Ø¯ عاملي آزاد نيست».15
ØªÙØ§ÙˆØª در مقولهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙØ¹Ù„ از آن رو اهميت دارد كه بازتابي است از Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª غالب از جهان. وينتويي Ø§ØØ³Ø§Ø³ ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه Ùقط Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بخشي از Ù…ØÙŠØ· خود را كنترل كند. ولي ديگر بخشهاي Ù…ØÛŒØ· كاملاً از كنترل او Ø®Ø§Ø±Ø¬â€Ø§Ù†Ø¯. اين متاÙيزيك زير بنايي Ø±Ø§Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† چنين خلاصه كرد:
«وينتويي قلمرو كوچكي دارد كه در آن Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ اموری را برگزيندو انجام دهد، Ø§ØØ³Ø§Ø³ كند، بينديشد Ùˆ تصميم بگيرد. ميان اين جهان Ùˆ جهان Ù…ØÙŠØ· بر آن، جهان ضرورت٠طبيعي قرار دارد كه در آن جا چيزهايي كه Ø¨Ø§Ù„ÙØ¹Ù„ يا بالقوه وجود دارند، اجتناب ناپذير نيز هستند. درآن جا وجود ناشناختي Ùˆ بيان ناشدني است».16
در اينجا دوباره ميان تÙكر دربارۀ جهان، در Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€ØªØ±ÙŠÙ† جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠØ´ØŒ Ùˆ مقولات اساسي Ù†ØÙˆ زبان نوعي توازي وجود دارد. آن جنبۀ دستوري كه در پژوهش لي مورد تأكيد قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است، با آن جنبۀ هاي دستوري كه در بررسي ور٠نقش اصلي را دارند Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است، اما نتيجهâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠ Ø§Ø³Ø§Ø³ÙŠ لي Ùˆ ور٠يكي است.
پيش از آن كه Ù…Ø¨ØØ« رابطۀ ميان زبان Ùˆ انديشه را به پايان آوريم شايد مناسب باشد كه آنچه را كه Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ‡â€Ø§ÙŠÙ… اثبات كنيد Ùˆ آنچه را Ù†Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ‡â€Ø§ÙŠÙ… اثبات كنيم، از نظر بگذرانيم. ما در جستجوي پيوندها Ùˆ روابط علّي ميان زبان از يك سو Ùˆ انديشه از ديگر سو Ø¨ÙˆØ¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ…. ما مدعي تأثير واژگان ÙˆØµØ±ÙØ› مقدم بر همه، بر ادراك Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… Ùˆ مدعي تأثير روشهاي ØªØ±ÙƒÙŠØ¨Ù Ø¬Ù…Ù„Ù‡â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠÙ‡Ø§ برانديشه، Ùˆ مقدم بر همه بر لايۀ Ø§Ù†ØªØ²Ø§Ø¹ÙŠâ€ØªØ± انديشه، Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ…. در هيچ موردي نه ادعا ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… Ùˆ نه Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ‡â€Ø§ÙŠÙ… ادعا كنيم كه زبان يگانه عامل موثر، يا ØØªÙŠ Ù…Ù‚Ø¯Ù…ØªØ±ÙŠÙ† عامل موثر، بر انديشه است. در هيچ موردي مدعي Ù†Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… كه رابطۀ علّي در جهت معكوس عمل نميâ€ÙƒÙ†Ø¯. زيرا خصلت استمرار زبان ونيز اين ØÙ‚يقت كه قوم در سير زمان تغيير ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ اين امر را كاملاً ممکن Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ø¯ كه شرايط Ù…ØÙŠØ·ØŒ سازمان اجتماعي Ùˆ شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ØºØ§Ù„Ø¨ انديشه، زبان را در معناي گستردۀ آن تغيير دهند. اما اين موضوع مانع از اين Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه زبان بر رشد انديشۀ ÙØ±Ø¯ تأثير داشته باشد؛ Ùˆ همه ادعاي ما نيز همين است. به علاوه مدعي نيستيم كه مطالعۀ يك زبان، ÙÙŠ Ù†ÙØ³Ù‡ØŒ كاÙÙŠ است تا خصلت كلي انديشۀ سخنگويان آن زبان را نشان دهد. تا ØØ¯ÙŠ Ø´Ù†Ø§Ø®Øª عمومي از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سخنگويان آن زبان ضروري است؛ ودر واقع بايد شك كرد كه خصوصيات اساسي انديشه يك قوم را بتوان Ùقط از مطالعۀ زبان آن به دست آورد، Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ دانش وسيعي از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آن داشت.
سرانجام استدلال Ù†ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… كه زبان تأثيري تØÙ…يلي بر انديشه دارد؛ يعني زبان Ùقط شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ از ادراك Ùˆ سازمان بخشيدن به بيان را امكانâ€Ù¾Ø°ÙŠØ± Ùˆ بقيه را ناممكن Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ø¯. چون ادراك Ùˆ سازمان دادن تجربه معمولاً Ùقط از طريق زبان صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒ همين مطلب را در جهت معکوس نيز Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª. در زبانهاي طبيعي،عناصري كه بررسي ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… مانند واژگان، صر٠و شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø³Ø§Ø®Øª جمله، وضع را براي بيان بعضي از امور ناممكن Ù†Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ù†Ø¯ØŒ بلكه Ùقط وضع را براي بيان آنها دشوارتر ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. در زبانهاي مصنوعي، از آن نوعی كه منطقدان با آنها سر Ùˆ كار دارد Ùˆ در بخش چهارم مورد Ø¨ØØ« قرار خواهند Ú¯Ø±ÙØªØŒ واژگان، ثابت Ùˆ تغيير ناپذيرند. قواعد براي تركيب سمبلها Ø±ÙˆØ´Ù†â€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ انواع شگردهاي ممكن مشخص Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯. در چنين زبانهاي الگويي، اغلب Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† نشان داد كه يك عبارت ارائه شده را Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به زبان طبيعي بيان كرد. اما در زبانهاي طبيعي وضع با زبانهاي الگويي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است. واژگان Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ با Ø§ÙØ²Ø§ÙŠØ´ واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù†Ùˆ يا با گسترش مجازي واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡Ù†Ù‡ رشد كنند. گاهي، اشخاص قواعد دستوري را رعايت نميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ به Ù…Ùهوم بودن مطلب آسيب برسد، Ùˆ نيز به دشواري Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† نشان داد كه مطلب ارائه Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† در قالب زبان طبيعي بيان كرد. لااقل در Ø¨ØØ« كنوني ما نيازي به اين نبوده است] كه نشان داده شود[چنين بيانهاي بيان ناپذيري وجود دارند. هد٠اصلي ما اين است كه بگوييم بعضي از خصوصيات زباني، برخي از شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ø¯Ø±Ø§Ùƒ را غالبتر يا Ù…ØØªÙ…لتر ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ اما نه اينكه این خصوصيات، ديگر شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ø¯Ø±Ø§Ùƒ را ناممكن Ù…ÛŒ سازند. به طور مشابه درخصوص نشان دادن پيامدهاي متاÙيزيكي زبان، مقصود ما اين نبوده است كه نشان دهيم در يك زبان، نظريات متعارض بيان شدني نيستند. از اين گذشته، در ØØ§Ù„ÙŠ كه ور٠استدلال ميâ€ÙƒØ±Ø¯ متاÙيزيك غالب در زبان هوپي با متاÙيزيكي كه در بطن زبانهاي اروپايي است Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است، گزارش خود را از ÙلسÙÛ€ زبان هوپي به زبان انگليسي ارائه داده است. برگسون كه انديشۀ او در گذشته نگري (retrospect) ØŒ به شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ØªÙكر نوع هوپي Ø´Ø¨ÙŠÙ‡â€ØªØ± است تا اروپايي، در بيان انديشۀ خود به زبان ÙØ±Ø§Ù†Ø³Ù‡ بسيار موÙÙ‚ بوده است.
اين مطلب را نيز در پرانتز بگوييم كه نشان دادن رابطۀ ميان ÙØ±Ù…هاي زباني Ùˆ متاÙيزيك به هيچ وجه با ØÙ‚يقت نظامهاي]Ùكري[ رقيب ارتباطي ندارد. اگر انديشۀ ارسطو با متاÙيزيك Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ در زبان ميانگين استاندارد اروپايي نزديكتر است تا انديشۀ برگسون، از اين سخن اين نتيجه Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه انديشۀ ارسطو Ø¯Ø±Ø³Øªâ€ØªØ± يا نادرست â€ØªØ± از انديشۀ برگسون است.
ØÙ‚يقتي كه هم اكنون مشاهده كرديم، يعني اين كه انديشۀ متاÙيزيكي ممكن است در جهت مخال٠با متاÙيزيك نوعي زباني باشدكه بدان نوشته شده است؛ بيش از پيش نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه انديشۀ متاÙيزيكي Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ از Ù„ØØ§Ø¸ زباني كاملاً مشروط باشد.
بنابراين هد٠اين بخش آن بودكه نشان دهد زبان يكي از عواملي است كه بر ادراك Ùˆ سازمان عمومي تجربه موثر است. اما ضروري نيست كه تأثير زبان مقدم بر تأثير عوامل ديگر يا يگانه عامل موثر باشد، يا اينكه تأثير آن الزامي باشد؛ ولي تأثير زبان را بر انديشه Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† ناديده Ú¯Ø±ÙØª.
ترجمۀ یدالله موقن
Paul Henle: Language , Thought and Culture translated into Persian by Yadollah Moughen
يادداشت مترجم
«زبان، انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Â» مقالۀ مشهوري درباره نظريۀ زبانشناختی ور٠است Ùˆ نخستين مقاله از كتاب:
â€Paul Henle(ed.): Language , Thought and Culture(The University of Michighan press,1958)pp.1-24.
هومبولت معتقد بود:Â«ØªÙØ§ÙˆØª ميان زبانهاي گوناگون، ØªÙØ§ÙˆØª در آواها Ùˆ نشانهâ€Ù‡Ø§ نيست بلكه ØªÙØ§ÙˆØª در Ø¬Ù‡Ø§Ù†â€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠâ€Ù‡Ø§Ø³Øª.» Ùˆ ور٠نيز بر همين باور است. توشيهيكو ايزوتسو در اثر خود: خدا Ùˆ انسان در قرآن(ترجمۀ اØÙ…دآرام، تهران، شركت سهامي انتشار،1361) در پانويس ص5 ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«در مورد نظريۀ اخير] ÙØ±Ø¶ÙŠÛ€ ساپير- ورÙ[ رجوع شود به تØÙ‚يق بسيار نقادانۀ استاد پل هنله در «زبان، انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Â». ظاهراً اين دو مكتب ] يعني مكتب هومبولت Ùˆ مكتب ساپير- ورÙ[ مدتها در دو كرانۀ اقيانوس اطلس به نظريۀ زبان شناختي ÙˆØ§ØØ¯ÙŠ Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø®ØªÙ‡ بودند، Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ هيچâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ آشنايي با يكديگر داشته باشند.»
اما آر. اچ. روبينز در كتاب خود تاريخ مختصر زبان شناسي(ترجمه علي Ù…ØÙ…د ØÙ‚ شناس، تهران، نشر مركز،1370) در ص 375 ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«پيش از اين نشان Ø¯Ø§Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ كه در Ø²Ø¨Ø§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ Ø¢Ù…Ø±ÙŠÙƒØ§ÙŠÙŠ خط مستقيمی هست كه از هومبولت آغاز Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ از رهگذر دي. جي. برينتون (كه مترجم برخي از آثار هومبولت به انگليسي است) Ùˆ اÙ. بوآس Ùˆ اي. ساپير به بي. ال. ÙˆØ±Ù Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯Â».
البته در ارائه نظريۀ نسبيت زباني جز هومبولت ØŒ لوسين لوي- برول Ùˆ ارنست كاسيرر نيز بر ور٠پيشي Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯. نظريۀ نسبيت زباني با نظريۀ نسبيت ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ùˆ نظريۀ نسبيت شناخت شناسي ارتباط ارگانيك دارد
پل هنله: زبان، انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯
ترجمۀ یدالله موقن
â€Paul Henle: Language , Thought and Culture translated into Persian by Yadollah Moughen
1- زبان
معمولاً زبان را امري عادي ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯. كاربرد آسان Ùˆ روان زبان سبب شده است تا آن را ÙˆØ§Ø³Ø·Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø´ÙØ§Ù براي انتقال انديشه بپندارند؛ زيرا ظاهراً مانعي در جريان عادي تÙكر ما ايجاد نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ اين تصور پديد Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠØ¯ كه زبان ÙˆØ³ÙŠÙ„Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø³Øª كه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را به يكسان براي انتقال هر گونه Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ù‡ كار Ú¯Ø±ÙØª. در عرصۀ علم نيز زبان Ùقط مورد علاقه Ø²Ø¨Ø§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù† Ùˆ شايد Ø±ÙˆØ§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù†ÙŠ Ø¨Ø§Ø´Ø¯ كه به رشد سخنگویی كودك يا Ø¢ÙØ§Ø²ÙŠ] aphasia/ اختلال در سخنگويي[ علاقهâ€Ù…ندند، همين Ùˆ بس. چنين Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙŠ Ø§Ø² زبان را تعدادي از Ø²Ø¨Ø§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù† Ùˆ Ø§Ù†Ø³Ø§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³Ø§Ù† مردود Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯. ادوارد ساپير بيش از بيست سال پیش بر اين عقيده بود كه:
«رابطه ميان زبان Ùˆ تجربه رااغلب نادرست درك ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯. زبان برخلا٠آنچه سادهâ€Ù„ÙˆØØ§Ù†Ù‡ ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯ Ùقط سياهۀ منظمي از Ùقرهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø®ØªÙ„Ù ØªØ¬Ø±Ø¨Ù‡â€ Ù†ÙŠØ³Øª كه Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† بدان استناد كرد Ø› بلكه سازمان سمبليك Ùˆ مستقل خلاقي نيز هست كه نه Ùقط به ØªØ¬Ø±Ø¨Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ بخش اعظمش بدون كمك زبان به دست آمده است ارجاع ميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› بلكه در ØÙ‚یقت، زبان ØØ¯ÙˆØ¯ Ùˆ ثغور تجربه را بر اساس كمال صوري خود براي ما تعيين مي کند Ùˆ نیز به اين علت كه ما ناآگاهانه انتظارات ضمني خود را كه بر اثر وجود زبان در ما ايجاد شده به قلمرو تجربه ÙØ±Ø§ Ù…ÙŠâ€Ø§Ùكنيم، زبان براي ما تجربه را درچارچوبي مشخص قرار Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯Â».1
ساپير Ù…ÙŠâ€Ø§Ùزايد كه استØÙƒØ§Ù… اين ادعا هنگامي به ثبوت Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ كه زبانهاي هندو اروپايي را، كه كم Ùˆ بيش مشابه هم â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ با زبانهايي مقايسه كنیم كه ØªÙØ§ÙˆØª بارزي با آنها دارند؛ مانند زبانهاي بوميان Ø¢ÙØ±ÙŠÙ‚ا Ùˆ آمريكا.
بنجامين لي ور٠اين نظر ساپير را در سلسله مقالهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ2 بسط داده است. وي ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه زبان نوعي منطق Ùˆ چارچوب عام ارجاع را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ بدين طريق هر زباني تÙكر سخنگويان خود راشكل Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø®Ø´Ø¯. او همچنين مدعي است كه هر جا ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ زباني با هم رشد كرده باشند، ارتباطهاي مهمي ميان جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¹Ø§Ù… دستور زبان وويژگيهاي آن ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ در كل، موجود است. ور٠براي اثبات اين نظر، زبانهاي سرخâ€Ù¾ÙˆØ³ØªØ§Ù† آمريكا Ùˆ بويژه زبان هوپي( Hopi) را با زبانهاي اروپايي مقايسه كرد ÙˆØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†Ù‡Ø§ÙŠ اروپايي با يكديگر در مقام مقايسه يا ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø¢Ù†Ù‡Ø§ با زبان هوپي چنان ناچيز بود كه او آنها را با عنوان كلي٠زبان٠ميانگين٠استاندارد٠اروپايي (Standard Average European Language) Ú¯Ø±ÙˆÙ‡â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠ ÙƒØ±Ø¯.
اگر نظر ور٠و پيروانش درست باشد، در علوم اجتماعي مطالعۀ زبان اهميتي تازه پيدا ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ùˆ در Ø±ÙˆØ§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ Ù†Ù‚Ø´ مهمتري خواهد ÙŠØ§ÙØª Ùˆ در همه پژوهشهاي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ø§Ù‡Ù…ÙŠØªÙŠ درجه اول به دست خواهد â€Ø¢ÙˆØ±Ø¯ Ùˆ ØØªÙŠ Ø´Ø§ÙŠØ¯ كانوني گردد كه رشتهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø®ØªÙ„Ù Ø¹Ù„ÙˆÙ… اجتماعي به گرد آن جمع شوند. به همين دليل ÙØµÙ„ كنوني را به بررسي اين نظر اختصاص خواهيم داد Ùˆ Ø¨ØØ« را با بررسي Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª زبان Ùˆ انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آغاز ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… Ùˆ سپس به ترتيب درباره رابطۀ زبان با انديشه Ùˆ ارتباط زبان با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ به Ø¨ØØ« ميâ€Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²ÙŠÙ….
2- چگونه زبان بر اندیشه ÙˆÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ تأثیر Ù…ÛŒ گذارد ØŸ
چون ارتباط ممكن ميان زبان Ùˆ انديشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ù…Ù†ÙˆØ· به ØªØ¹Ø±ÙŠÙ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª Ùوق خواهد بود، پس نخست آنها را تعري٠ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ…. پيش از آنكه بخواهيم ارتباط ميان انديشه Ùˆ زبان را اثبات كنيم بايد به تØÙ„يل اين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… بپردازيم. معمولاً زبان گواه اصلي وجود انديشه Ùˆ چگونگي آن است Ùˆ اگر مدعاي ور٠چيزي بيش از نظري معمولي Ùˆ بديهي باشد، بايد جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙˆÙŠÚ˜Ù‡ زبان Ùˆ انديشه را به روشني از يكديگر متمايز Ùˆ آنها را از هم جدا كنيم.
شايد بهتر باشد كه نخست به جستجوي جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø§Ø² زبان بپردازيم كه به روشني از انديشه Ø¬Ø¯Ø§Ø´Ø¯Ù†ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ùˆ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ با آن مقايسه شوند. واژگان يك زبان، كه منظور سياهۀ واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø§Ø³Øª كه در يك زبان وجود دارد، Ø¨ÙˆØ¶ÙˆØ ÙŠÙƒÙŠ از همين جنبهâ€Ù‡Ø§Ø³Øª. Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† با مقايسۀ واژگان دو زبان، ويژگيهاي هر يك از آنها را Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª يا لااقل ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ù…ÙŠØ§Ù† آن دو را مشاهده كرد. شايد بتوان اين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ را با ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ù…ÙˆØ¬ÙˆØ¯ در انديشهâ€Ù‡Ø§ وعقايدي كه به طور مشترك در دو زبان بيان ميâ€â€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ØŒ مقايسه كرد. خصلت ديگر Ùˆ نمايانتر زبانها، شيوۀ صر٠آنهاست. شايد بتوان از اين Ù„ØØ§Ø¸ نيز زبانهاي گوناگون را مقايسه كرد تا چنانچه ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ ØµØ±ÙÙŠ با ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ در خود زبان بيان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ ارتباطي داشته باشند،مشهود گردند. شيوۀ شكلâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠ Ø¬Ù…Ù„Ù‡ نيز عنصر زباني است كه از Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù† جدا كردني Ùˆ با آن مقايسه شدني است. در بعضي موارد Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§ØªÙŠ ÙƒÙ‡ پديدارهايي يكسان را در زبانهاي مختل٠بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ متعلق به انواع ÙƒÙ„Ù…Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯. مثلاً آنچه در زباني با اسم بيان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ شايد در زبانی ديگر با ÙØ¹Ù„ نشان داده شود. اين مورد نيز ØªÙØ§ÙˆØª ملموسي است كه با Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¯Ùˆ زبان مقايسه شدني است.
Ù…Ù‚ÙˆÙ„Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ نوعاً آن را تÙكر ميâ€Ù†Ø§Ù…يم بايد هم در برگيرندۀ ادراك باشد Ùˆ هم آنچه شايد بتوان سازمان Ù…Ùهومي تجربه ناميد. بنابراين ور٠ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه در زبان شاني Shawnee) )تميز كردن تÙÙ†Ú¯ با سنبه را چنين توصي٠ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯:Â«Ù†Ù‚Ø·Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø®Ø§Ù„ÙŠ Ùˆ Ù…ØªØØ±Ùƒ Ùˆ خشك را با ابزاري هدايت كردن».3 چنين توصيÙÙŠ قطعاً ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø¯Ø± نظام تÙكر را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. در زبان انگليسي تاكيد بر اشيا Ùˆ اجسام مادي است، در ØØ§Ù„ÙŠ كه در زبان شاني تاكيد بر امور ديگر است. بر اساس بعضي نظريهâ€Ù‡Ø§ØŒ اگر چنين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø± نظام تÙكر را به اندازۀ كاÙÙŠ گسترش دهند به ÙلسÙÙ‡â€Ù‡Ø§ÙŠ Ú¯ÙˆÙ†Ø§Ú¯ÙˆÙ† Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ù†Ø¯. به هر جهت آنها ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø± انديشه را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه با ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†Ù‡Ø§ ارتباط دارند.
بر شمردن عناصر زبان Ùˆ انديشه چندان Ù…Ù†Ø§Ù‚Ø´Ù‡â€Ø§Ù†Ú¯ÙŠØ² نيست؛ اما وقتي پای مقولۀ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ به اين مسئله كشیده شود با مناقشه انسان شناختي Ø±ÙˆØ¨Ù‡â€Ø±Ùˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙŠÙ…ØŒ مثلاً مناقشه بر سر این Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ در برگيرندۀ Ú†Ù‡ اموري است. اما تلاش ما در جهت پايان دادن به اين گونه مناقشه ها نيست بلكه Ùقط ميâ€ÙƒÙˆØ´ÙŠÙ… ديدگاهي را در مورد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ به طور اجمالي بيان كنيم كه براي مقايسۀ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ با زبان Ø«Ù…Ø±Ø¨Ø®Ø´â€ØªØ± از ديدگاههاي ديگر است؛ ولي جز اين، براي اين ديدگاه مزيت ديگري قائل نيستيم. اين ديدگاه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ را چنين تعري٠ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:«همۀ آن طرØÙ‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ به طور ØµØ±ÙŠØ ÙŠØ§ تلويØÙŠØŒ خواه عقلاني خواه غيرعقلاني يا ضد عقلاني، به منظور الگوهاي بالقوۀ Ø±Ø§Ù‡Ù†Ù…Ø§ÙŠÙ Ø±ÙØªØ§Ø± مردمان در هر عصر Ùˆ زماني Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Ù‡ Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯Â».4 از اين ديدگاه، ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ الگوهاي شيوۀ زيستن يا الگوهاي٠راهنما در زندگي است كه بر يك گروه اجتماعي ØØ§ÙƒÙ… باشد. اين الگوها را نبايد اموري جدا از هم دانست بلكه Ø§Ù…ÙˆØ±ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ كه از Ù„ØØ§Ø¸ كاركردي ] Ùونكسيونل[ باهم Ù…Ø±ØªØ¨Ø·â€Ø§Ù†Ø¯. اين الگوها با هم تركيب Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ Ùˆ موضوعهاي( themes) معيني را Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ù†Ø¯. يك موضوع، تعميم Ø³Ø·Ø Ø¨Ø§Ù„Ø§ØªØ±ÛŒ است. تعميمهاي Ø³Ø·ÙˆØ Ù¾Ø§ÙŠÙŠÙ†ØªØ± مستقيماً بر پايۀ موارد سلوك Ù…ØªÙƒÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ø› Ùˆ الگوهاي Ø±ÙØªØ§Ø± را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. تعميم اين الگوها، موضوعها را Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ù†Ø¯Ø› هر موضوعي شامل Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ…ÙŠ است كه مثال بارز تعدادي از الگوهاي Ø±ÙØªØ§Ø±Ù†Ø¯. سازگاري موضوعها ضروري نيست Ùˆ همچنان كه ÙØ§Ù¾Ù„ر (Opler ) مشاهده كرده است شايد در يك ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ طبق دو موضوع زير عمل شود:«سالخوردگي مطلوب Ùˆ Ù…ØØªØ±Ù… است» و«همۀ اشخاص بايد مقام خود را از طريق مشاركت در ÙØ¹Ø§Ù„يتهايي كه ويژه مقام آنهاست مدام اعتبار بخشند».5 در واقع Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠØª يك موضوع]تم[ را عمل٠موضوع٠متعارض٠آن جبران مي كند Ùˆ اين امر براي بقاي جامعه ضروري است.
پس Ù…Ø³Ø¦Ù„Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ كه ÙˆØ±Ù Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† كمي روشنتر به اين صورت بيان كرد: Ú†Ù‡ ارتباطي ميان مكانيسمهاي زبان، مانند واژگان Ùˆ صر٠و Ø¬Ù…Ù„Ù‡â€Ø³Ø§Ø²ÙŠ Ø¨Ø§ ادراك وسازمان دادن تجربه يا با الگوهاي Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€ØªØ± Ø±ÙØªØ§Ø± وجود دارد؟ اين پرسش تا ØØ¯ قابل قبولي مشخص Ùˆ روشن است، جز دربارۀ ارتباطي كه Ø§ØØªÙ…الاً وجود دارد. بديهي است مطلوبترين هدÙ(كه در عين ØØ§Ù„ بر سر آن كمتر مناقشه Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯) اين است كه همبستهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø±Ø§ بيابيم كه نشان دهند عناصر زباني٠معيني مثلاً با جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙ مشخصي از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ تغيير ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. ضروري نيست كه براي اين همبستهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¨Ù‡ دست آمده تقدم علّي قائل شويم. با اين ÙˆØµÙ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† از يك طر٠اين رابطه درمورد طر٠ديگر آن نيز نتيجهâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠÙ‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒØ±Ø¯. براي نشان دادن ارتباط ميان واژهâ€Ù‡Ø§ وعلايق يك جامعه شواهد مستقيم Ùˆ كاÙÙŠ وجود دارند. امادر مورد ساير ارتباطها، ÙŠØ§ÙØªÙ† شواهد دشوار است. در چنين مواردي شواهد غير مستقيم را بايد در نظر Ú¯Ø±ÙØªØ› Ùˆ شيوۀ استدلال تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ø¨Ù‡ اين صورت در مي آيد كه اگر شواهد بيشتري در دست Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙˆØ¯ØŒ وجود چنين همبستگي يا ارتباطي را Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯ ÙŠØ§ÙØª. Ù¾ÙŠØ´â€Ø¨ÙŠÙ†ÙŠ Ú†Ù†ÙŠÙ† همبستگي ميان عوامل مختل٠بر پايه رابطۀ علّي صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. اين نوع شواهد ØØªÙŠ Ø¯Ø± مورد رابطۀ ميان واژگان با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ كمك ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ تا شواهد همبستگي مستقيم را بيابيم. ما ØŒ به منزله بخشي از Ø±ÙˆØ§Ù†â€Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ ØØ³ مشترك خود، دلايل بسياري در اختيار داريم تا متقاعد شويم كه يك قوم براي اموري كه با آنها ارتباط دارد بايد واژه داشته باشد Ùˆ براي اموري كه با آنها ارتباط ندارد ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù†Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡ باشد. بنابراين در مورد اين ارتباط، آمادگي بيشتري داريم كه بپذيريم شواهد موجود كاÙÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯.
اين ادعا كه ميان زبان با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ رابطه علّي وجود دارد، البته روشن نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه كدام يك از دو ØŒ ديگري را ØªØØª تاثير قرار Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. شايد يكي عامل٠علّي٠ديگري باشد Ùˆ شايد هر دو معلولهاي٠علت٠مشتركي باشند يا ميا Ù† آن دو،عمل٠علّي٠متقابل وجود داشته باشد. در واقع، با در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ† اين موضوع كه زبان Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عواملي مرتبط با هم Ùˆ پايدارند، وجود رابطه علّي متقابل Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙ†ÙŠâ€ØªØ± است. ارتباطهايي كه در بخش بعدي بررسي خواهيم كرد، بيشتر ارتباطهاي علّي خواهند بود.
3-تأثیر زبان بر اندیشه
اكنون پس از اين Ø¨ØØ« اجمالي دربارۀ عوامل دخيل، به جستجوي شواهدي براي اثبات وجود اين ارتباطها بر Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙŠÙŠÙ…. بدين منظور مناسبترين روش اين است كه شواهدي دال بر پيوند ميان زبان Ùˆ انديشه ارائه دهيم؛ Ùˆ Ø¨ØØ« را با بررسي رابطۀ ميان واژگان Ùˆ ادراك آغاز كنيم. زبانها از Ù„ØØ§Ø¸ واژگان آشكارا با يكديگر Ù…ØªÙØ§ÙˆØªâ€Ø§Ù†Ø¯ واين ØªÙØ§ÙˆØª به طورعام به ØªÙØ§ÙˆØª Ù…ØÙŠØ· سخنگويان آن زبانها وابسته است. مثلاً ور٠مشاهده كرده است كه زبانهاي اسكيمو ها براي انواع مختل٠بر٠واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ú¯ÙˆÙ†Ø§Ú¯ÙˆÙ†ÙŠ دارند؛ در ØØ§Ù„ÙŠ كه در زبانهاي اروپايي Ùقط يك واژه براي بر٠وجود دارد. اما در اين مورد زبان آزتك(( Aztek ØØªÙŠ Ø§Ø² زبانهاي اروپايي ÙÙ‚ÙŠØ±â€ØªØ± است؛ زيرا Ùقط ستاك يك واژه را براي سرما، يخ Ùˆ بر٠به كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯.6
ساپير مدارك زيادي در مورد قلمرو وسيعتری ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ مدعي است كه واژگان يك زبان، Ø¨ÙˆØ¶ÙˆØØŒ Ù…ØÙŠØ· جغراÙيايي Ùˆ اجتماعي يك قوم را منعكس ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. در واقع كل واژگان يك زبان«سياهۀ Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² انديشهâ€Ù‡Ø§ØŒ تصورات، علايق Ùˆ مشاغلي است كه توجه آن قوم را به خوب جلب ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯...»7 او يادآور Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه در زبان قوم نوتâ€ÙƒØ§ Nootka) )كه در ساØÙ„ شمال غربي آمريكا به سر Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯ØŒ جانوران دريايي به دقت Ùˆ به ØªÙØµÙŠÙ„ تعري٠و باز نمایی Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. بعضي ازاقوام ØµØØ±Ø§Ù†Ø´ÙŠÙ† اطلاعات زيادي دربارۀ ØØ¨ÙˆØ¨Ø§Øª وساير گياهان خوردني دارند. همين طور، زبان قوم پایي يوت (Paiute) ØŒ كه قومي ØµØØ±Ø§Ù†Ø´ÙŠÙ† است، Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ خصوصيات جغراÙيايي بيابان را به ØªÙØµÙŠÙ„ توصي٠كند واين موضوع در سرزميني كه مشخص كردن جاي چاههاي آب مستلزم دانستن نشانيهاي Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø³ØªØŒ ضروري است. ساپير خاطر نشان Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ø¯ كه آنچه در مورد Ù…ØÙŠØ· طبيعي صادق است با ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¨ÙŠØ´ØªØ±ÙŠ در مورد عرصۀ اجتماعي نيز صدق ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù‡Ø§ÙŠ Ú¯ÙˆÙ†Ø§Ú¯ÙˆÙ†. سلسله مراتب اجتماعي، با همۀ پيچيدگيهايش Ùˆ نيز تمايزات شغلي به تمامي در زبانشان انعكاس ÛŒØ§ÙØªÙ‡ اند.
تا اينجا استدلال Ùقط نشان داده است كه واژگان، Ù…ØÙŠØ· يك قوم را منعكس ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. چون ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ بويژه در جايي كه صنعت رشد ناچيزي داشته شديداً به Ù…ØÙŠØ· وابسته است،پس دليلي در دست است دال براينكه لااقل واژگان Ùˆ شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¹Ù…Ù„ كرد آن، Ù…Ø¹Ù„ÙˆÙ„Ù‡Ø§ÙŠÙ Ø¹Ù„ØªÙ Ù…Ø´ØªØ±ÙƒÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ø› بنابراين هر يك Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ نمايۀ ديگري باشد.
اما مطالب بالا از ادراک چیزی نمی گویند Ùˆ اگر منظور از ادراک Ùقط ثبت Ùˆ ضبط امور ارائه شده باشد، در آنچه گذشت ربط چنداني با آن مشهود نيست. امادر واقع چنين نيست، زيرا شواهد بسياري وجود دارند كه نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ ادراك متاثر از مجموعۀ ذهني set ) ( mental است. برونر (Bruner) Ùˆ گودمن( Goodman) در Ù…Ù‚Ø§Ù„Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ اكنون مقالۀكلاسيكی شده است،تاثيرات مجموعۀ ذهني را] بر ادراك [ خلاصه ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯.آنان ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯:
Â«Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† نسبت به ديدن اشيا Ùˆ شنيدن صداها همان گونه شرطي كرد كه نسبت به اموري مانند پرش زانو، پلك يا ØªØ±Ø´Ø Ø¨Ø²Ø§Ù‚. هر پژوهشگري در رشتۀ تلقين، خواه مآخذ بسياري را كه برد Bird) )دربارۀ اين موضوع ÙØ±Ø§Ù‡Ù… آورده است دنبال كرده باشد يانه، اين مطلب را Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ كه اگر به شخصي تصويري كم رنگ را به Ø¯ÙØ¹Ø§Øª بسيار همراه با صدايي نشان دهند، در صورت قطع تصوير Ùˆ ايجاد صدا شخص مذكور ميâ€Ù¾Ù†Ø¯Ø§Ø±Ø¯ كه تصوير را نيز Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯. اين ادراك نيست؟ چرا نيست؟ شخص مذكور آنچه را Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯ با همان وضوØÙŠ Ú¯Ø²Ø§Ø±Ø´ Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه Ù¾Ø¯ÙŠØ¯Û€â€ ÙØ§ÙŠ8 را».9
به علاوه آنان خاطرنشان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ كه پاداش Ùˆ Ù…ÙƒØ§ÙØ§Øª Ùˆ نیز تجربه وعوامل اجتماعي Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ بر Ù†ØÙˆÛ€ ادراك موثر باشند. پژوهش آنان نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه كودكان اندازۀ سكهâ€Ù‡Ø§ را بزرگتر از اندازۀ واقعي آنها تخمين Ù…ÙŠâ€Ø²Ù†Ù†Ø¯Ø›ÙˆØŒ به طور كلي، هرچه ارزش پولي سكه بيشتر باشد مقدار خطا در تخمين اندازۀ آن بيشتر است. همچنين خطا در تخمين اندازۀ سكهâ€Ù‡Ø§ بيشتر است تا در اندازۀمقواâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¨Ø±ÙŠØ¯Ù‡ شدۀ هم اندازۀ آنها. در این مورد مقدار خطا در كودكان Ø¨ÙŠâ€Ø¨Ø¶Ø§Ø¹Øª بيشتر است تا در كودكان غني. همچنان كه آنان ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯ شخص ادراك كننده را نبايد«ابزار ثبتâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯Û€ Ù…Ù†ÙØ¹Ù„ÙŠ پنداشت كه Ùقط طرØÙŠ Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡ دارد.»
پس پرسش به اين صورت Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه آيا دانستن ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² واژگان، ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ لااقل در تجربۀ ØØ³ÙŠ ÙƒØ§Ø±Ø¨Ø±Ø¯ÙŠ داشته باشد، Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه ادراك را به سوي قالب آن واژه سوق Ù…ÛŒ دهد؟ وجود چنين Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ù‡ اين معني است كه Ùقط آن جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø§Ø² Ù…ØÙŠØ· مشاهده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ كه با كاربرد آن واژه مربوط باشند ولي ديگر جنبهâ€Ù‡Ø§ ناديده ميâ€Ù…انند. دربارۀ اين نكته شواهد مستقيم در دست نيست، اما Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† ØØ¯Ø³ زد كه چنين Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙˆØ¬ÙˆØ¯ دارد. در كودكان Ùˆ تازه واردان به جامعه، Ø§Ù†Ú¯ÙŠØ²Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù‚ÙˆÙŠ براي آموختن زبان آن جامعه وجود دارد؛ زيرا Ùقط از طريق دانستن زبان Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† نيازهاي خود را برآورد Ùˆ با ديگران ارتباط برقرار كرد. بنابراين توانايي در به كار بردن واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙŠÙƒ زبان با پاداش همراه است Ùˆ اين انگيزه با اين كش٠كه واژگان در بررسي Ù…ØÙŠØ· Ù…Ùيد است تقويت ميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. اگر انگيزۀ مذكور براي آموختن زبان وجود داشته باشد، پس استنتاج Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ به كاربرد زبان كمك كند امري معقول خواهد بود واين مجموعه بر ادراك تاثيرميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯.
بنابراين بادر نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ† آنچه از منابع ديگر دربارۀ مجموعۀ ذهني Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†ÙŠÙ…ØŒ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† اظهار اين مطلب را با آنچه تا كنون Ú¯ÙØªÙ‡ شده است سازگار دانست كه جهان براي اشخاصي كه واژگان Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø¨Ù‡ كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ù†Ø¯ØŒÙ…ØªÙØ§ÙˆØª نمايان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. زبانهاي مختل٠توجه را به جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø§Ø² Ù…ØÙŠØ· معطو٠ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. در Ø§ÙŠÙ†â€Ø¨Ø§Ø±Ù‡ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† مثالهاي متعددي ذكر كرد. مثلاً در زبان قوم ناواهو (Navaho) نام رنگها تقريباً مشابه رنگهايي است كه «سÙيد»، «سرخ»و «زرد» ميâ€Ù†Ø§Ù…يم، اما هيچ ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ معادل«سياه»،«خاكستري» ØŒ Â«Ù‚Ù‡ÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠÂ»ØŒ «آبي»، و«سبز» باشد وجود ندارد. اما دو واژه هست كه مشابه «سياه» است، يكي سياهي٠تاريكي Ùˆ ديگري سياهي٠رنگ اجسامي مانند زغال. براي رنگهايي كه ما«خاكستري» Ùˆ Â«Ù‚Ù‡ÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠÂ» ميâ€Ù†Ø§Ù…يم، در آن زبان Ùقط يك واژه Ùˆ براي«آبي» Ùˆ «سبز» نيز تنها يك كلمه موجود است. تا آنجا كه به واژگان ارتباط ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ØŒ قوم ناواهو طي٠رنگها را به بخشهایي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با بخشهاي طي٠رنگهاي ما تقسيم ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. Ø§ØØªÙ…ال اين هست كه در مواردي، ادراك ناواهويي خود را در اين باره دردسر ندهد كه آيا رنگ جسمي كه Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ø¯ Ù‚Ù‡ÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø³Øª يا خاكستري؟! Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ قوم ناواهو نه تنها دربارۀ اينكه كه آيا رنگ جسمي كه در نور كم قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است آبي است يا سبز Ø¨ØØ« نميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ بلكه ØØªÙŠ Ù…ÙŠØ§Ù† رنگهاي آبي وسبز ÙØ±Ù‚ نميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù†Ø¯.
البته از اين مثال نبايد چنين برداشت كرد كه Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ قوم ناواهو از تمايز رنگهايي كه براي ما آشنا هستند Ù†Ø§ØªÙˆØ§Ù†â€Ø§Ù†Ø¯. آنان بيش از ما دچار كوررنگي نيستند، زيرا خود ما نيز ÙØ§Ù‚د واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ù‡Ø³ØªÙŠÙ… كه دو نوع سياهي را بيان كنند كه البته آنان، آنها را از يكديگر متمايز Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯. Ù†ÙƒØªÙ‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡ÙŠÙ… بگوييم بيشتر اين است كه واژگان آنها، آنان را به اين جهت سوق Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه تمايزات ديگري را كه ما معمولاً درميâ€ÙŠØ§Ø¨ÙŠÙ… از چشم آنها پوشيده بدارد.
اگر ما در ادعاي خود كه واژگان، ادراك را متاثر Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ù†Ø¯ØŒÙ…ØÙ‚ باشيم، پس بايد انتظار داشت كه واژگان، ديگر جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ را نيز متأثر كنند. ØªÙ‚Ø³ÙŠÙ…â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠÙ‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ در تجربۀ خود به عمل Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙˆØ±ÙŠÙ… به اين بستگي دارند كه امور را چگونه Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ…ØŒ پس اين ØªÙ‚Ø³ÙŠÙ…â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠÙ‡Ø§ نيز مانند ادراك در معرض همان تأثير زباني قرار دارند. دوباره انتظار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯ كه تأثير در هر دو جهت باشد. اگر در تÙكر پيرامون٠جهان،تصورات معيني را به كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±ÙŠÙ… پس بايد اين تصورات را يا به طور مستقيم يا از طريق استعاره به واژگان Ø¨ÙŠÙØ²Ø§ÙŠÙŠÙ… Ùˆ شايد اين تأثير بر ديگر تأثيرات مقدم باشد. گرچه هنگامي كه اصطلاØÙŠ Ø¯Ø± واژگان وجود داشت، آن Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù‡Ù… بر ادراك ØØ³ÙŠ Ùˆ هم بر Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª Ù…Ùهومي تأثير ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯.
صرÙها نيز در ميان آن امور زباني گنجانده Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ كه شايد برانديشه اثر گذار باشند. چون شكلهاي دستوري ،كمتر از واژگان تغيير ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ پس تأثير صرÙها، اگر وجود داشته باشد، Ù†Ø§ÙØ°ØªØ± خواهد بود. ما مدعي هستيم كه چنين تأثيري وجود دارد Ùˆ مشابه تأثير واژگان است. صرÙها توجه ما را بر جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ از تجربه بيش از سايرجنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø¢Ù†ØŒÙ…ØªÙ…Ø±ÙƒØ² ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ واز اين طريق بر ادراك ما اثر ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù†Ø¯.
شايد بتوان با كمك مثالي ÙØ±Ø¶ÙŠ Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø¯ كه صرÙها در اغلب موارد طبق آن عمل ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. ÙØ±Ø¶ كنيد كه ستاك یک ÙØ¹Ù„ØŒ مثلاً AØŒ را داريم Ùˆ ÙØ±Ø¶ كنيد كه در مرØÙ„Ù‡ آغازين زبان، Ùقط خود A به كار Ù…ÙŠâ€Ø±Ùته است. ÙØ±Ø¶ كنيد كه در مرØÙ„Ù‡ بعدي بهتر بوده است كه نشانگرهاي زمان دستوري( ( tense indicators به ÙØ¹Ù„ Ø§ÙØ²ÙˆØ¯Ù‡ شوند تا زمان گذشته، ØØ§Ù„ Ùˆ آينده را نشان دهند. اين نشانگرها را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به صورت پسوندها به ستاك ÙØ¹Ù„ Ø§ÙØ²ÙˆØ¯ Ùˆ آنها را به شكل Ax ØŒ Ay ØŒ Az نشان داد. چون در هر موقعيتي كه پيش از اين،خود A به كار Ù…ÙŠâ€Ø±Ùت اكنون A با پسوند به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯Ø› پس بديهي است كه ساده كردن صر٠ممكن Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اكنون از Ù„ØØ§Ø¸ زمان دستوري به ستاك خود ÙØ¹Ù„(يعني A) ديگر نيازي نيست؛ زيرا به جاي A يكي از شكلهاي پسونددار آن به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯. اما ØªÙ„ÙØ¸ ستاك ÙØ¹Ù„ از ØªÙ„ÙØ¸ ديگر شكلهاي پسونددار آن آسانتر است؛ پس طبيعي است كه ستاك ÙØ¹Ù„(A) به جاي يكي از شكلهاي پسونددار آن Ùˆ به معناي اخير به كار رود. بدين شيوه Ax Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ مخÙ٠شود به صورت A درآيد. هر چند چنين كاري در مكالمه مناسب است، اما تأثيرش اين خواهد بود كه زبان را از ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡ معناي كهن A را داشته است Ù…ØØ±ÙˆÙ… Ù…ÛŒ كند. شايد اين امر زيانبخش نباشد اما موجب Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه به كار بردن زبان مستلزم تÙكر بيشتري باشد. ديگر Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به سادگي Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª كه شرايط به كار بردن ستاك ÙØ¹Ù„(A) وجود داشته است Ùˆ A به كار Ù…ÙŠâ€Ø±Ùته است. زيرا اكنون لازمۀ به كار گيري زبان، Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª اين نكته نيز شده است كه كدام يك از پسوندها را بايد به كار برد.هنگامي Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† از يك جنبۀ تجربه سخن Ú¯ÙØª كه جنبۀ ديگر آن نيز مشاهده شده- Ùˆ از آن سخن Ø±ÙØªÙ‡- باشد. اين را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† مشاهده الزامي ناميد كه به وسيلۀ صر٠القا Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. زمان دستوری، كه در بالا از آن Ø¨ØØ« شد، Ùقط يك نوع از مشاهدۀ الزامي را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. آشكار است كه به كار بردن ÙØ¹Ù„ در زبان انگليسي مستلزم مشاهداتي است،هم در مورد تعداد Ùˆ هم جنسيت شخص.
Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù…Ø´Ø§Ù‡Ø¯Û€ الزامي را نبايد به اين معني Ú¯Ø±ÙØª كه سخنگوي يك زبان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ كه ناگزير است Ùقط جنبه â€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ از Ù…ØÙŠØ· خود را مشاهده كند. او اغلب به طور طبيعي Ùˆ ناآگاهانه اين مشاهدات را انجام Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ قطعاً در انجام دادن آنها هيچ گونه الزامي Ø§ØØ³Ø§Ø³ نميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› Ùˆ البته در اينجا نيرويي واقعي يا Ùيزيكي در كار نيست. گرچه ممكن است ÙØ±Ø¯ÙŠ ÙˆØ§Ú˜Ú¯Ø§Ù† انگليسي را Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ تمايزات زمان دستوري Ùˆ جنسيت شخص را در نظر بگيرد به كار برد Ùˆ در شرايط مساعد مقصود خود را بÙهماند؛ اما در شرايط عادي Ùˆ نامساعد Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ مقصود خويش را برساند واز اين Ù„ØØ§Ø¸ در معرض استهزا Ùˆ تمسخر قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯.اين وضعیت Ùقط الزامي خارجي را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯Ø› اما به كار بردن زبان بر ØØ³Ø¨ عادت، الزامي دروني را به وجود Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯.
مشاهداتي كه بر گويندۀ زبان تØÙ…يل Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ بر ØØ³Ø¨ زبانها Ù…ØªÙØ§ÙˆØªâ€Ø§Ù†Ø¯. بنابراين كلوكهان (Kluckhohn) Ùˆ لايتون ( Leighton) زبان انگليسي را با زبان ناواهويي مقايسه كرده اند Ùˆ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯:
«زبان انگليسي از ديدگاه سخنگوي زبان ناواهويي، زبان قاصري است؛ زيرا مطلب را بسيار Ú¯Ù†Ú¯ Ùˆ مبهم بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. مانند اين جمله: من «آن» را Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²Ù…. زبان ناواهويي چهار خصيصه را ،که زبان انگليسي Ù†Ø§Ú¯ÙØªÙ‡ ميâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ø¯ يا مخاطب بايد آنها را از متن دريابد، مشخص ميâ€ÙƒÙ†Ø¯:
1. شكل جمله بايد روشن كند كه آيا «آن» معرÙÙ‡ است يا نكره.
2. ستاك ÙØ¹Ù„ به كار Ø±ÙØªÙ‡ بر ØØ³Ø¨ آنكه شيء گرد، دراز، مايع يا جاندار Ùˆ غيره باشد بايد تغيير â€ÙƒÙ†Ø¯.
3. بايد دقيقاً مشخص شود كه آيا عمل انداختن رخ داده يا در شر٠وقوع است يا آنكه موقع متوق٠شدنش ÙØ±Ø§ رسيده است؟ آيا عمل انداختن Ø§ØªÙØ§Ù‚ÙŠ صورت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ يا همواره تكرار Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯.
4. بايد ميزان كنترل شخصي كه جسم را Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯Ø§Ø²Ø¯ بر سقوط آن ØŒ مشخص شود».10
دوروتي لي( Dorothy D. Lee ) يادآور Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ در زبان وينتويي( wintu ) ØŒ به Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ù…Ø´Ø§Ø¨Ù‡ با زبان ناواهويي، لازم است كه با پسوندها نشان دادكه يك خبر بر پايۀ Ú†Ù‡ شواهدي قرار دارد Ùˆ بدين ترتيب زبان وينتويي مشاهدۀ خاصي را بر سخنگو تØÙ…يل ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. خانم لي ميâ€Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯:
«وينتويي Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ به طور ساده بگويد: ماهي قزلâ€â€Ø¢Ù„ا «خوب است». بخش «خوب است» در اين جمله، كه زمان دستوري(ØØ§Ù„) Ùˆ شخص(ماهي) را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ نيازمند يكي از ØªÙˆØ¶ÙŠØØ§Øª زير است: من Ù…ÙŠâ€Ø¨ÙŠÙ†Ù… كه ماهيâ€Ù‚Ø²Ù„â€Ø¢Ù„ا خوب است، من ميâ€Ú†Ø´Ù… كه ماهي قزل آلا خوب است؛(يا اگر اين موضوع از طريق ØØ³ ديگري جز ديدن دانسته Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯): من استنباط ميâ€ÙƒÙ†Ù… كه ماهي قزل آلا خوب است، من داوري ميâ€ÙƒÙ†Ù… كه ماهي قزل آلا خوب است يا من Ø´Ù†ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§Ù… كه ماهي قزل آلا خوب است».11
Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† مدعي شد كه درست مانند مورد واژگان، مشاهدۀ الزامي كه صرÙها تØÙ…يل ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ يك مجموعۀ ذهني را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. بايد Ú¯ÙØª كه در زبان انگليسي زمان وقوع عمل بيشتر مورد توجه قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ تا در زبان وينتويي. در زبان انگليسي Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به آساني بدون ارائه شواهد خبر داد؛ ØØ§Ù„ آنكه انتظار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯ زبان وينتويي در اين مورد هوشيارتر باشد. در اينجا نيز اين تأثير مانند تأثير واژگان است، با اين ØªÙØ§ÙˆØª كه تأثير بر Ùقرهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù†Ø³Ø¨ØªØ§Ù‹ معدودتري تمركز ÙŠØ§ÙØªÙ‡ است؛ Ùقرهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ پايۀ صر٠را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ Ùˆ به همين سبب اثر صر٠بر آنها بيشتر است.
سرانجام زير عنوان زبان، عامل ساخت جمله قرار ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. در ØØ§Ù„ÙŠ كه در اینجا نیز انتظار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯ Ú©Ù‡ نخست، انديشه Ùˆ نيازهاي اجتماعي بر ساخت جمله موثر باشند؛ اما ممكن است تأثير معكوس نيز وجود داشته باشد.
اگر زبان انگليسي، Ùˆ به طور كلي، زبان ميانگين استاندارد اروپايي را در نظر بگيريم، دو نوع جمله غالب است. نخست جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ آنها را نوع گزارۀ موضوع- Ù…ØÙ…ول ناميد ونمونۀ آنها را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† این جمله دانست :« اين كتاب سرخ است».
دوم جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را نوع عامل- عمل ناميد؛ مانند: جان Ù…ÙŠâ€Ø¯ÙˆØ¯ يا جان مري را دوست دارد. در جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù†ÙˆØ¹ نخست عملي انجام نميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ بلكه Ùقط ØµÙØª يا كيÙيتي به موضوع نسبت داده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. در جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù†ÙˆØ¹ دوم موضوع به منزلۀ عامل در Ù†Ø¸Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اما در هر دو نوع جمله، موضوع نوعاً چيزي است كه در سير زمان، شناختي است Ùˆ تداوم دارد. ØØªÙŠ Ù‡Ù†Ú¯Ø§Ù…ÙŠ كه موضوع، شيء نباشد باز هم اين تمايل وجود دارد كه از موضوع به Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø³Ø®Ù† رود كه گويي شيء پايداري است. بدين ترتيب تعميركار از تنظيم موتور اتومبیل همان گونه سخن Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ از بستن چرخ آن. البته تنظیم موتور Ø±Ø§Ø¨Ø·Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø³Øª ميان ØØ±ÙƒØª اجزاي آن است، در ØØ§Ù„ÙŠ كه چرخ اتومبيل يك شيء مادي است. شايد بگويند كه سخن Ú¯ÙØªÙ† از تنظيم موتور به اين شيوه، استعاري است Ùˆ شايد چنين باشد؛ اما نكته اين است كه اين استعاره از طريق Ù…Ùهوم٠شيء مادي صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯. اين گرايش، در زبان ما تسري دارد. به طور كلي، درباره رويدادها به Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø³Ø®Ù† Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯ كه گويي آن ها اشيايي پايدارند Ùˆ لااقل درسخنگويي به نظر Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ كه بخش اعظم سيال بودن تجربۀ گذرا از ميان برود. اين گرايش،همچنان كه ور٠مشاهده كرده است، ØØªÙŠ Ø¨Ù‡ خود زمان نيز گسترش ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯. ما از زمان به Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø³Ø®Ù† ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙŠÙ… يا دربارۀ آن به Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù…ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´ÙŠÙ… كه گويي جوهري است كه Ú¯Ø³ØªØ±Ù‡â€Ø§ÙŠ Ù†Ø§Ù…Ø¹Ù„ÙˆÙ… دارد. شايد بخشي از آن را، به همان معنايي كه بند رشته سوسيس را Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±ÙŠÙ…ØŒ جدا كنيم؛ يا شايد پنج دقيقه را به همان معنايي صرÙÙ‡â€Ø¬ÙˆÙŠÙŠ Ù…ÙŠâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… كه تكه ای گوشت را.
چنین شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ از طريق آنها به جهان ميâ€Ù†Ú¯Ø±ÙŠÙ… نه تنها در سازمان دادن به جزئيات تجربه، بلكه براي ÙلسÙÙ‡ Ùˆ بويژه منطق Ùˆ متاÙيزيك Ù…Ù‡Ù…â€Ø§Ù†Ø¯. منطق كلاسيك شكل گزارۀ موضوع- Ù…ØÙ…ول را اساسي Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³Øª Ùˆ پا ÙØ´Ø§Ø±ÙŠ Ù…ÙŠâ€ÙƒØ±Ø¯ كه هر جملۀ منطقي بايد به شكل موضوع- Ù…ØÙ…ول باشد. جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¨Ù‡ شكل جان مري را دوست دارد بايد چنان تغيير داده Ù…ÛŒ شدند كه دوست داشتن مري به شكل Ù…ØÙ…ول جان در Ù…ÛŒ آمد. در منطق، استدلالهاي Ù…Ø®ØªÙ„Ù Ø·Ø¨Ù‚Ù‡â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠ Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ در قالب نسبتهايي ميان موضوع Ùˆ Ù…ØÙ…ول بررسي ميâ€Ú¯Ø±Ø¯ÙŠØ¯Ù†Ø¯. گرچه چنين Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙŠ Ø¯Ø± قلمرو منطق درعصر ما،كم Ùˆ بيش،كاملاً مردود شناخته شده است اما شكي نيست كه نسبت موضوع Ùˆ Ù…ØÙ…ول تاقرن گذشته تأثيري عظيم بر انديشۀ ]غرب[ داشته است.
در متاÙيزيك Ù…Ùهوم٠موضوع Ùˆ Ù…ØÙ…ول به شكل ديگري ظاهر Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. يكي از مسائل كلاسيك ÙلسÙÙ‡ به هم پيوستن ادراك های ØØ³ÙŠ Ùˆ سازمان ÙŠØ§ÙØªÙ† آن بوده است. ÙØ±Ù‚ÙŠ نميâ€ÙƒÙ†Ø¯ÙƒÙ‡ ادراك های ØØ³ÙŠ Ø¬Ø²Ø¡ به جزء داده شده باشند يا به شكل يك كل]= گشتالت[. اين مسئله هنوز هم Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª كه چگونه مشاهدات يك زمان با مشاهدات زمان ديگر ارتباط ميâ€ÙŠØ§Ø¨Ù†Ø¯. پاسخ كلاسيك اين مسئله كه به طور كامل در آثار ارسطو پرورده شده اين است كه جهان از جوهرها تشكيل شده است وهر چيزي را كه تصور كنيم عَرَض يك جوهر است. جوهرها يا جوهر(اين مسئله كه آيا Ùقط يك جوهر در جهان هست يا جوهرهاي متعدد بسته به نظر Ùيلسو٠است) به منزلۀ چيزي تصور Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯Ù†Ø¯ كه در سير زمان، پايدار Ùˆ ØØªÙŠ Ø¯Ø± بعضي موارد جاودان بودند. بر همين اساس جوهرها، ادراكهاي يك زمان را با ادراكهاي زمان ديگر به هم پيوند Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ø¯Ù†Ø¯. بدين ترتيب Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€ØªØ±ÙŠÙ† توصي٠جهان، طبق سنت ÙلسÙÙŠ غرب اين بود كه بگويند جهان شامل جوهرها Ùˆ عَرَضهاي آنهاست. توازي ميان جوهر٠متاÙيزيكي كه عَرَضهايي داشت(يا به وسيلۀ آن عَرَضها Ø¬Ø±Ø Ùˆ تعديل Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯) با موضوع منطقي كه Ù…ØÙ…ولهايي داشت(يا به وسيلۀ آن Ù…ØÙ…ولها Ø¬Ø±Ø Ùˆ تعديل Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯) چنان آشكار بود كه اغلب جوهر را چيزي تعري٠ميâ€ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯ كه همواره موضوع است وهرگز Ù…ØÙ…ول Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯Ø› طبق همين توازي،عَرَضها مشابه Ù…ØÙ…ولها بودند.
بخش اعظم ÙلسÙÛ€ قرن بيستم مجادله بر ضد چنين برداشتهايي بوده است. جاي منطق قديم را منطقي Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است كه اجازه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ يك Ù…ØÙ…ول، موضوعهاي متعددي را به هم مرتبط كند. در اين منطق،كل Ù…Ùهوم موضوع ديگر اهميت كلاسيكش را از دست داده است. در متاÙيزيك نويسندگاني كه تÙكر ÙلسÙÙŠ آنان با يكديگر اختلا٠بارزي دارد مانند وايتهد، راسل Ùˆ برگسون در مردود دانستن ÙØ±Ù…ولهاي كلاسیكي جوهر با يكديگر مواÙÙ‚â€Ø§Ù†Ø¯. هم توازي ميان جوهر با موضوع Ùˆ هم ارتباط ميان منطق كلاسيك با دستور زبان ØªÙ‚Ø¨ÙŠØ Ø´Ø¯Ù‡ است. از اين رو راسل مصرانه ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«در يك كلام، جوهر،خطاي متاÙيزيكي است كه بر اثر ساخت جملهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ از موضوع Ùˆ Ù…ØÙ…ول تشكيل Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ به ساخت جهان انتقال ÙŠØ§ÙØªÙ‡ است».12ØØ§Ù„ كه ارتباط ميان زبان ميانگين استاندارد اروپايي را با ÙلسÙÙ‡ مشاهده كرديم، به مقايسه اي باز ميâ€Ú¯Ø±Ø¯ÙŠÙ… كه ور٠ميان اين دو، با انديشه Ùˆ زبان هوپي به عمل آورده است.13 زبان ميانگين استاندارد اروپايي در پنج نقطۀ اصلي از زبان هوپي دور Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. اين ناهمگرايي يا ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø³ØªÙˆØ±ÙŠâ€Ø§Ù†Ø¯ يا ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø± Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª از زمان. اين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø¹Ø¸ÙŠÙ… زباني در نقاط زير مشهودند:1) جمع Ùˆ شمارش. 2) نام كميتهاي Ùيزيكي. 3) مراØÙ„ گردش (phases of cycles). 4) شكل زماني ÙØ¹Ù„ها. 5) مدت، شدت Ùˆ تمايل. شايسته است كه درباره هر يك از اين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ Ø¨ØØ« شود.
1. زبان ميانگين استاندارد اروپايي اعداد جمع ( plural numbers ) Ùˆ اعداد اصلي (cardinal numbers) را نه Ùقط براي مجموعهâ€Ù‡Ø§ÙŠ( aggregates) واقعي كه يكجا ارائه Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ بلكه همچنين براي مجموعهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ø¨Ù‡ كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯ كه ور٠آنها را «خيالي» ميâ€Ù†Ø§Ù…د؛ مانند ده روز كه Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آن را در يك ادراك به دست آورد. اما زبان هوپي جمع را در ØØ§Ù„ت اخير به كار Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ø¯ Ùˆ در جايي كه ما ده روز را به منزلۀ يك مجموعه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ø§Ù†ÙŠÙ…ØŒ ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:«تا روز يازدهم» يا«پس از روز دهم». تمايلي هست كه اين ØªÙØ§ÙˆØª در شيوۀ سخنگويي ميان زبان ميانگين استاندارد اروپايي با زبان هوپي را مردود بشمارد Ùˆ آن را ØµØ±ÙØ§Ù‹ ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø¯Ø± Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª (idioms) بداندكه براي زير ساخت انديشه هيچ اهميتي ندارد. اگر Ù…Ø±Ø¬Ø Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ† «ده روز» بر«پس از روز دهم» به تنهايي بررسي Ù…ÙŠâ€Ø´Ø¯ØŒ Ø¨ÙŠâ€Ø´Ùƒ تبيين مناسب همان بود كه Ú¯ÙØªÙ‡ شد. اما ØªÙØ§ÙˆØª در الگوي انديشه از نوعي كه ÙˆØ±Ù Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ نشان دهد نمي تواند Ùقط بر يك مورد از كاربرد زباني متكي باشد،هراندازه هم اين مورد بارز باشد. Ùقط تعدد موارد Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ اين Ø§ØØªÙ…ال را كاهش دهد كه ما با ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø§ØªÙØ§Ù‚ÙŠ در شيوۀ سخنگویي Ø±ÙˆØ¨Ù‡â€Ø±Ùˆ نیستيم ØŒ بلکه برعكس تعدد موارد اين Ø§ØØªÙ…ال را Ø§ÙØ²Ø§ÛŒØ´ Ù…ÛŒ دهد كه در اينجا ØªÙØ§ÙˆØª در شيوۀ انديشيدن Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª. بنابراين اعتبار كل شواهدي كه ور٠ارائه Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª نه Ùقط يك Ùقره از آنها.
2. ور٠در زبان ميانگين استاندارد اروپايي دو نوع اسم را از يكديگر متمايز ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. اسمهاي ÙØ±Ø¯ individual nouns) ) [يا اسمهای شمارش پذير[ كه بر اجسامي با ØØ¯ÙˆØ¯ مشخص دلالت ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯(مانند: يك درخت،يك چوبدست، يك مرد) Ùˆ اسمهاي انبوه ( mass nouns) [يا اسمهاي شمارش ناپذير[ كه«بر پيوستاري همگون(بي آنكه ØØ¯ÙˆØ¯ آن مشخص باشد)» دلالت ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯(ÙˆØ±ÙØŒ ص140،مانند: آب، چوب، گوشت). هر جا بخواهند مرزهاي يك اسم انبوه را نشان دهند آن را با چنين عباراتي بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯: يك جام شيشه، يك قطعه صابون، يك Ùنجان قهوه، يك كيسه آراد. ور٠ميâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯ كه چنين عباراتي كه در آنها ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ ظر٠با ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ مظرو٠تركيب شده است، راه را براي اين Ù…Ùهوم ÙلسÙÙŠ ازجهان هموار كرده است كه جهان تركيبي است از ÙØ±Ù… Ùˆ ماده. او مدعي است كه چنين Ù†Ø¸Ø±ÙŠÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ ØØ³ مشترك Ø¨ÙŠâ€Ø¯Ø±Ù†Ú¯ Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙŠ Ø§Ø³Øª:
«بنابراين اعتقاد به ÙØ±Ù… Ùˆ ماده از طريق عادت زباني است. الگوهاي زبانی ما اغلب از ما Ù…ÙŠâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ù†Ø¯ تا شيء مادي را با تركيب دو واژه بناميم كه شيء مذكور را به ÙÙ‚Ø±Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨ÙŠ ÙØ±Ù… Ùˆ â€Ø´ÙƒÙ„]= Ù…ØØªÙˆØ§ØŒ ماده[ Ùˆ ÙØ±Ù…ØŒ بخش كند».(ÙˆØ±ÙØŒØµ141)
برعكس در زبان هوپي اسمها همواره معنايي ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯Ø› ØØªÙŠ Ø§Ú¯Ø± ØØ¯ÙˆØ¯ بعضي از اشياء مبهم يا نامعلوم باشند. ميان اسمهاي ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø¨Ø§ اسمهاي انبوه تقابلي نيست؛ از اين رو هيچ ارجاعي به ظر٠يا نوعي كالبد وجود ندارد، Ùˆ هيچ الگويي نيست كه تقسيم جهان را به ÙØ±Ù… Ùˆ ماده ÙØ±Ø§Ù‡Ù… آورد.
3. در زبان ميانگين استاندارد اروپايي Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§ØªÙŠ Ù…Ø§Ù†Ù†Ø¯Â«ØªØ§Ø¨Ø³ØªØ§Ù†Â»ØŒ «زمستان»،«بامداد» و«ساعت»، مراØÙ„ گردش را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ØŒ اما با آنها به همان Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ø±Ø®ÙˆØ±Ø¯ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ÙƒÙ‡ با ديگر اسمها. آنها را Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به منزلۀ موضوع يا شيء دستوري به كار برد Ùˆ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را جمع بست Ùˆ به منزلۀ معدود عدد به همان Ø´ÙŠÙˆÙ‡â€Ø§ÙŠ Ø¨Ù‡ كار برد كه اسمهاي اشياي Ùيزيكي را به كار Ù…ÙŠâ€Ø¨Ø±Ù†Ø¯. اما زبان هوپي از اين Ù„ØØ§Ø¸ كاملاً Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است.Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§ØªÙŠ ÙƒÙ‡ بر مراØÙ„ گردش دلالت ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ از Ù„ØØ§Ø¸ زباني متمايز از اسمها هستند Ùˆ Ø·Ø¨Ù‚Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ با شكل متمايز تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه زماني ها ناميده Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯. ور٠ميâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ†Ø¯:
Â«Ø§ØØ³Ø§Ø³ تداوم٠ذهني] يا تداوم زمانی[ شيء Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ØŒ يعني به صورت يك ناØÙŠÙ‡ØŒ يك گستره يا يك كميت بيان نميâ€Ú¯Ø±Ø¯Ø¯. دربارۀ زمان چيزي القا Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ مگر «تأخر مداوم». بنابراين زبان هوپي ÙØ§Ù‚د ÙÙ‚Ø±Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨ÙŠâ€Ùرم است كه پاسخگوي «زمان» به آن Ù…Ùهومي باشد كه در زبانهاي اروپايي وجود دارد ».(ÙˆØ±ÙØŒØµ143)
4. نظام زمان٠دستوري ما زمان را به سه بخش متمايز تقسيم ميâ€ÙƒÙ†Ø¯: Ú¯Ø°Ø´ØªÙ‡ØŒØØ§Ù„ØŒ آينده؛ Ùˆ بدين طريق به شيء شدن زمان،كه مانند ÙØ¶Ø§ درك شود، كمك ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. در اين Ø·Ø±Ø Ø¯Ø´ÙˆØ§Ø±ÙŠÙ‡Ø§ÙŠ چندي موجود است كه بارزترين آنها زمان ØØ§Ù„ دستوري است كه كاربردهاي گوناگوني دارد. ور٠مدعي است كه اين امور موجب Ø¢Ø´ÙØªÚ¯ÙŠ Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Ù‡ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯.
اما ÙØ¹Ù„هاي زبان هوپي، زمان دستوري ندارند بلكه Ùقط داراي شكلهاي اعتباري (validity forms) â€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ نيز شكلهايي دارند كه ناظر به جنبهâ€Ù‡Ø§ ( (aspects Ùˆ وجوه((modals â€Ø§Ù†Ø¯. شكلهاي وجهي، عبارات را به هم متصل ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. سه شكل٠اعتباري وجود دارند، يكي به سادگي نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه گوينده رويدادي را گزارش مي دهد كه در گذشته يا اكنون Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است. ديگري انتظار گوينده را نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ سومي نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه گوينده مطلبي را مي گويد كه آن را صادق دانسته است. Ø´ÙƒÙ„Ù‡Ø§ÙŠÙ Ø¬Ù†Ø¨Ù‡â€Ø§ÙŠØŒ درجات مختل٠استمرار]يا تداوم[ را به Ù„ØØ§Ø¸ رويداد گزارش ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯Ø› Ùˆ شكلهاي٠وجهي Ùقط هنگامي به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯ كه مطلب شامل دو ÙØ¹Ù„ يا دو جملۀ تبعي باشد. شكلهاي٠وجهي، نسبتهاي ميان دو جملۀ تبعي را(از جمله نسبتهاي زماني را) نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯. بنا بر نظر ور٠اين ساختار دستوري از شيء شدن زمان ممانعت به عمل Ù…ÛŒ آورد.
5. زبان ميانگين استاندارد اروپايي مدت، شدت Ùˆ تمايل را از طريق استعارهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠ Ø¨ÙŠØ§Ù† ميâ€ÙƒÙ†Ø¯. بدين طريق:
«ما مدت را با] واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠÛŒ مانند :[ طولاني،كوتاه، زياد، سريع، ÙƒÙند Ùˆ غيره بيان ميâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ…. شدت را با ]واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ [ زياد، عظيم، خيلي، سنگين، سبك، بالا، پايين، تيز، Ø¶Ø¹ÙŠÙØ› Ùˆ تمايل را با] واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ[ بيشتر، Ø§ÙØ²ÙˆÙ†ØŒ رشد، برگشت، نزديك شدن، از ميان Ø±ÙØªÙ†ØŒ پديدآمدن، ظاهر شدن، متوق٠شدن، بركشيدن، پايين Ø±ÙØªÙ†ØŒ ملايم،يكنواخت، سريع، كند، Ùˆ مانند اينها توصي٠مي کنیم. يعني از طريق سياهۀ Ø¨ÙŠâ€Ø§Ù†ØªÙ‡Ø§ÛŒÛŒ از استعارهâ€Ù‡Ø§ كه كمتر Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† آنها را استعاره شناخت؛ زيرا آنها تنها واسطهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†ÙŠÙ Ø¯Ø± Ø¯Ø³ØªØ±Ø³â€Ø§Ù†Ø¯. Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª غير استعاري در اين قلمرو Ùˆ مانند: قبل، بعد، زود، مستمر،مدام، شديد، بسيار، غالب، Ùقط Ø§Ù†Ú¯Ø´Øªâ€Ø´Ù…ارند ونيازها را كاملاً بر Ù†Ù…ÙŠâ€Ø¢ÙˆØ±Ù†Ø¯Â».(ÙˆØ±ÙØŒØµ145)
برعكس، زبان هوپي چنين استعارهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ù†Ø¯Ø§Ø±Ø¯ Ùˆ مدت، شدت Ùˆ تمايل را به طور ØªØØª Ø§Ù„Ù„ÙØ¸ÙŠ Ø¨ÙŠØ§Ù† ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ Ù†Ø´Ø§Ù†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² Ø´ÙƒÙ„Ù‡Ø§ÙŠÙ ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠÙ موجود در زبان ميانگين استاندارد اروپايي در آن باشد. ØØªÙŠ Ø¯Ø³ØªÛ€ ÙˆÙŠÚ˜Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª به نام تانسورها (tensors) وجود دارند كه بسيار Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ بخش Ø¬Ø¯Ø§Ú¯Ø§Ù†Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø§Ø² سخنگويي را تشكيل Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ Ùˆ Ú©ÛŒÙیات Ùوق]يعني مدت، شدت Ùˆ تمايل[ را بيان ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. براي بيان Ú©ÛŒÙیات ياد شده، ديگر شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†ÙŠ نيز به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯.
ور٠تأثير اين ØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø²Ø¨Ø§Ù†ÙŠ را برانديشه با Ú¯ÙØªÙ† اين مطلب خلاصه ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه تمايل سخنگويان زبانهاي اروپايي بيشتر اين است كه جهان را به صورت اشياء ببينند. اين اشيا نيز خود از Ù…Ø§Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø¨ÙŠâ€Ø´ÙƒÙ„ ساخته Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ كه ÙØ±Ù…ÙŠ مشخص ÙŠØ§ÙØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯. امور غير ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠ Ø¨Ù‡ صورت استعارهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø±Ùƒ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ØŒ اما برعكس، به نظر Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ كه زبان هوپي:
«واقعيت را بيشتر در قالب Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª وقايع(يا بهتر است بگوييم«وقوع» (eventing) ) تØÙ„يل ميâ€ÙƒÙ†Ø¯Ø› واين كار را به دو شيوۀ عيني Ùˆ ذهني انجام Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯. به طور عيني: Ùقط اگر تجربۀ Ùيزيكي، ادراك شدني باشد، رويدادها عمدتاً به منزلۀ خطوط كلي، رنگها، ØØ±ÙƒØ§Øª Ùˆ ديگر امور٠ادراك Ø´Ø¯Ù†ÙŠÙ ØØ³ÛŒ بيان Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯. به طور ذهني: آن دسته از رويدادهاي Ùيزيكي Ùˆ نيز رويدادهاي غير Ùيزيكي كه تجلي عوامل نامرئي شناخته Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯Ø› Ùˆ ثبات Ùˆ بقا يا گذرا بودنشان Ùˆ نيز تمايلات آنها وابسته به همان عوامل نامرئي دانسته Ù…ÛŒ شوند. نتيجۀ اين وضع آن است كه موجودات همه به يك شيوه«متأخرتر Ùˆ متأخرتر نشوند»؛ بلكه بعضي از آنها مانند گياهان رشد ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ بعضي ديگر تکثیر Ùˆ سپس Ù…ØÙˆ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ ØŒ برخي در راستاي مسخ شدن هستند، بعضي از موجودات به يك شكل مي مانند تا نيروهاي مخرب آنها را از ميان ببرند. در طبيعت٠هر موجودي، كه بتواند هم چون يك كل مشخص ظاهر شونيرويي هست از نوع تداوم، رشد، Ø§Ù†ØØ·Ø§Ø·ØŒØ«Ø¨Ø§ØªØŒ دورزني يا خلاقيت». (ÙˆØ±ÙØŒØµ147)
دوروتي لي نيز ارتباط مشابهي ميان شكلهاي دستوري زبان وینتویی با شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ´Û€ غالب در قوم وينتو را مشاهده كرده است.14 هر ÙØ¹Ù„ زبان وينتویی دو شكل به هم مرتبط دارد كه بر ØØ³Ø¨ شرايط به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆÙ†Ø¯. مقولۀ نخست: ستاكها در ميان ديگر امور نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ كه موضوع ]ÙØ§Ø¹Ù„[ به منزلۀ عاملي آزاد در ÙØ¹Ø§Ù„يتي كه به وسيلۀ ÙØ¹Ù„ ØªÙˆØµÙŠÙ Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ شركت دارد. در مقابل:
«به ستاك مقولۀ دوم، پسوندي متصل است كه معناي زيربنايي آن به نظر Ù…ÙŠâ€Ø±Ø³Ø¯ كه الزامی طبيعي باشد Ùˆ با پسوندهاي وجۀ مقولۀ نخست متناظر است. اين پسوند براي نشان دادن يكجاي همۀ امور زير به كار Ù…ÙŠâ€Ø±ÙˆØ¯: آخرت، عليت، بالقوه بودن، Ø§ØØªÙ…ال، ضرورت Ùˆ رجوع به آيندۀ اجتنابâ€Ù†Ø§Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙŠ ÙƒÙ‡ بايد بیاید Ùˆ Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ هم بیاید Ùˆ ÙØ±Ø¯ در برابر آن ناتوان Ùˆ زبون است. مرجع مقولۀ دوم ØØ§Ù„تي از وجود است كه در آن ÙØ±Ø¯ عاملي آزاد نيست».15
ØªÙØ§ÙˆØª در مقولهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙØ¹Ù„ از آن رو اهميت دارد كه بازتابي است از Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª غالب از جهان. وينتويي Ø§ØØ³Ø§Ø³ ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه Ùقط Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ بخشي از Ù…ØÙŠØ· خود را كنترل كند. ولي ديگر بخشهاي Ù…ØÛŒØ· كاملاً از كنترل او Ø®Ø§Ø±Ø¬â€Ø§Ù†Ø¯. اين متاÙيزيك زير بنايي Ø±Ø§Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† چنين خلاصه كرد:
«وينتويي قلمرو كوچكي دارد كه در آن Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ اموری را برگزيندو انجام دهد، Ø§ØØ³Ø§Ø³ كند، بينديشد Ùˆ تصميم بگيرد. ميان اين جهان Ùˆ جهان Ù…ØÙŠØ· بر آن، جهان ضرورت٠طبيعي قرار دارد كه در آن جا چيزهايي كه Ø¨Ø§Ù„ÙØ¹Ù„ يا بالقوه وجود دارند، اجتناب ناپذير نيز هستند. درآن جا وجود ناشناختي Ùˆ بيان ناشدني است».16
در اينجا دوباره ميان تÙكر دربارۀ جهان، در Ú¯Ø³ØªØ±Ø¯Ù‡â€ØªØ±ÙŠÙ† جنبهâ€Ù‡Ø§ÙŠØ´ØŒ Ùˆ مقولات اساسي Ù†ØÙˆ زبان نوعي توازي وجود دارد. آن جنبۀ دستوري كه در پژوهش لي مورد تأكيد قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است، با آن جنبۀ هاي دستوري كه در بررسي ور٠نقش اصلي را دارند Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است، اما نتيجهâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠ Ø§Ø³Ø§Ø³ÙŠ لي Ùˆ ور٠يكي است.
پيش از آن كه Ù…Ø¨ØØ« رابطۀ ميان زبان Ùˆ انديشه را به پايان آوريم شايد مناسب باشد كه آنچه را كه Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ‡â€Ø§ÙŠÙ… اثبات كنيد Ùˆ آنچه را Ù†Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ‡â€Ø§ÙŠÙ… اثبات كنيم، از نظر بگذرانيم. ما در جستجوي پيوندها Ùˆ روابط علّي ميان زبان از يك سو Ùˆ انديشه از ديگر سو Ø¨ÙˆØ¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ…. ما مدعي تأثير واژگان ÙˆØµØ±ÙØ› مقدم بر همه، بر ادراك Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… Ùˆ مدعي تأثير روشهاي ØªØ±ÙƒÙŠØ¨Ù Ø¬Ù…Ù„Ù‡â€Ø¨Ù†Ø¯ÙŠÙ‡Ø§ برانديشه، Ùˆ مقدم بر همه بر لايۀ Ø§Ù†ØªØ²Ø§Ø¹ÙŠâ€ØªØ± انديشه، Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ…. در هيچ موردي نه ادعا ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… Ùˆ نه Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ‡â€Ø§ÙŠÙ… ادعا كنيم كه زبان يگانه عامل موثر، يا ØØªÙŠ Ù…Ù‚Ø¯Ù…ØªØ±ÙŠÙ† عامل موثر، بر انديشه است. در هيچ موردي مدعي Ù†Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… كه رابطۀ علّي در جهت معكوس عمل نميâ€ÙƒÙ†Ø¯. زيرا خصلت استمرار زبان ونيز اين ØÙ‚يقت كه قوم در سير زمان تغيير ميâ€ÙƒÙ†Ø¯ØŒ اين امر را كاملاً ممکن Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ø¯ كه شرايط Ù…ØÙŠØ·ØŒ سازمان اجتماعي Ùˆ شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ØºØ§Ù„Ø¨ انديشه، زبان را در معناي گستردۀ آن تغيير دهند. اما اين موضوع مانع از اين Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه زبان بر رشد انديشۀ ÙØ±Ø¯ تأثير داشته باشد؛ Ùˆ همه ادعاي ما نيز همين است. به علاوه مدعي نيستيم كه مطالعۀ يك زبان، ÙÙŠ Ù†ÙØ³Ù‡ØŒ كاÙÙŠ است تا خصلت كلي انديشۀ سخنگويان آن زبان را نشان دهد. تا ØØ¯ÙŠ Ø´Ù†Ø§Ø®Øª عمومي از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سخنگويان آن زبان ضروري است؛ ودر واقع بايد شك كرد كه خصوصيات اساسي انديشه يك قوم را بتوان Ùقط از مطالعۀ زبان آن به دست آورد، Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ دانش وسيعي از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آن داشت.
سرانجام استدلال Ù†ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… كه زبان تأثيري تØÙ…يلي بر انديشه دارد؛ يعني زبان Ùقط شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ از ادراك Ùˆ سازمان بخشيدن به بيان را امكانâ€Ù¾Ø°ÙŠØ± Ùˆ بقيه را ناممكن Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ø¯. چون ادراك Ùˆ سازمان دادن تجربه معمولاً Ùقط از طريق زبان صورت ميâ€Ú¯ÙŠØ±Ø¯ØŒ همين مطلب را در جهت معکوس نيز Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª. در زبانهاي طبيعي،عناصري كه بررسي ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠÙ… مانند واژگان، صر٠و شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø³Ø§Ø®Øª جمله، وضع را براي بيان بعضي از امور ناممكن Ù†Ù…ÙŠâ€Ø³Ø§Ø²Ù†Ø¯ØŒ بلكه Ùقط وضع را براي بيان آنها دشوارتر ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯. در زبانهاي مصنوعي، از آن نوعی كه منطقدان با آنها سر Ùˆ كار دارد Ùˆ در بخش چهارم مورد Ø¨ØØ« قرار خواهند Ú¯Ø±ÙØªØŒ واژگان، ثابت Ùˆ تغيير ناپذيرند. قواعد براي تركيب سمبلها Ø±ÙˆØ´Ù†â€Ø§Ù†Ø¯ Ùˆ انواع شگردهاي ممكن مشخص Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯. در چنين زبانهاي الگويي، اغلب Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† نشان داد كه يك عبارت ارائه شده را Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† به زبان طبيعي بيان كرد. اما در زبانهاي طبيعي وضع با زبانهاي الگويي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است. واژگان Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ با Ø§ÙØ²Ø§ÙŠØ´ واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ù†Ùˆ يا با گسترش مجازي واژهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ÙƒÙ‡Ù†Ù‡ رشد كنند. گاهي، اشخاص قواعد دستوري را رعايت نميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ Ø¨ÙŠâ€Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ به Ù…Ùهوم بودن مطلب آسيب برسد، Ùˆ نيز به دشواري Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† نشان داد كه مطلب ارائه Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§ÙŠ Ø±Ø§ Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† در قالب زبان طبيعي بيان كرد. لااقل در Ø¨ØØ« كنوني ما نيازي به اين نبوده است] كه نشان داده شود[چنين بيانهاي بيان ناپذيري وجود دارند. هد٠اصلي ما اين است كه بگوييم بعضي از خصوصيات زباني، برخي از شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ø¯Ø±Ø§Ùƒ را غالبتر يا Ù…ØØªÙ…لتر ميâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ØŒ اما نه اينكه این خصوصيات، ديگر شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ø¯Ø±Ø§Ùƒ را ناممكن Ù…ÛŒ سازند. به طور مشابه درخصوص نشان دادن پيامدهاي متاÙيزيكي زبان، مقصود ما اين نبوده است كه نشان دهيم در يك زبان، نظريات متعارض بيان شدني نيستند. از اين گذشته، در ØØ§Ù„ÙŠ كه ور٠استدلال ميâ€ÙƒØ±Ø¯ متاÙيزيك غالب در زبان هوپي با متاÙيزيكي كه در بطن زبانهاي اروپايي است Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است، گزارش خود را از ÙلسÙÛ€ زبان هوپي به زبان انگليسي ارائه داده است. برگسون كه انديشۀ او در گذشته نگري (retrospect) ØŒ به شيوهâ€Ù‡Ø§ÙŠ ØªÙكر نوع هوپي Ø´Ø¨ÙŠÙ‡â€ØªØ± است تا اروپايي، در بيان انديشۀ خود به زبان ÙØ±Ø§Ù†Ø³Ù‡ بسيار موÙÙ‚ بوده است.
اين مطلب را نيز در پرانتز بگوييم كه نشان دادن رابطۀ ميان ÙØ±Ù…هاي زباني Ùˆ متاÙيزيك به هيچ وجه با ØÙ‚يقت نظامهاي]Ùكري[ رقيب ارتباطي ندارد. اگر انديشۀ ارسطو با متاÙيزيك Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ در زبان ميانگين استاندارد اروپايي نزديكتر است تا انديشۀ برگسون، از اين سخن اين نتيجه Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ù†Ù…ÙŠâ€Ø´ÙˆØ¯ كه انديشۀ ارسطو Ø¯Ø±Ø³Øªâ€ØªØ± يا نادرست â€ØªØ± از انديشۀ برگسون است.
ØÙ‚يقتي كه هم اكنون مشاهده كرديم، يعني اين كه انديشۀ متاÙيزيكي ممكن است در جهت مخال٠با متاÙيزيك نوعي زباني باشدكه بدان نوشته شده است؛ بيش از پيش نشان Ù…ÙŠâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه انديشۀ متاÙيزيكي Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ از Ù„ØØ§Ø¸ زباني كاملاً مشروط باشد.
بنابراين هد٠اين بخش آن بودكه نشان دهد زبان يكي از عواملي است كه بر ادراك Ùˆ سازمان عمومي تجربه موثر است. اما ضروري نيست كه تأثير زبان مقدم بر تأثير عوامل ديگر يا يگانه عامل موثر باشد، يا اينكه تأثير آن الزامي باشد؛ ولي تأثير زبان را بر انديشه Ù†Ù…ÙŠâ€ØªÙˆØ§Ù† ناديده Ú¯Ø±ÙØª.