یدالله موقن Ùاشیسم چیست؟ 1
Ùاشیسم چیست؟ 1
What Is Fascism? by Yadollah Moughen
Ùاشیسم در دو کشور پیشر Ùته ÛŒ اروپایی ظهور کرد Ú©Ù‡ یکی از آنها پرچم دار پروتستانیسم بود Ùˆ دیگری مهد رنسانس. گرچه ورود این دو کشور به جرگه ÛŒ کشورهای پیشرÙته ÛŒ صنعتی به کندی صورت گرÙت اما هم آلمان Ùˆ هم ایتالیا سنت های Ùرهنگی درخشانی داشتند Ú©Ù‡ آزادی وجدان Ùˆ عقیده را Ù…Øترم Ù…ÛŒ شمردند. ولی Ú†Ù‡ چیزی موجب شد Ú©Ù‡ این دو کشور ناگهان به ورطه ÛŒ بربریسم سقوط کنند Ùˆ از تکنولوژی مدرن برای Ùاعمال خشونت آمیز Ùˆ کنترل اندیشه سود برند؟ آیا این دو ملت دارای معایب باطنی بودند؟ آیا با ظهور Ùاشیسم Ùˆ نازیسم Ù…Ùهوم ترقی Ùˆ پیشرÙت مورد تردید قرار نگرÙته است؟
آیا در روند لیبرالی شدن آلمان و ایتالیا نقصانی وجود داشت؟
به راستی سرشت واقعی Ùاشیسم چیست؟ آیا از Ù„Øاظ تجربه ÛŒ سیاسی، Ùاشیسم اساساً چیز تازه ای است ØŒ یعنی مخلوق قرن بیستم است؟ یا Ùاشیسم صرÙاً همان استبداد کهن است Ú©Ù‡ تکنولوژی مدرن را برای کسب قدرت Ùˆ ØÙظ آن ماهرانه به کار می¬گیرد؟ مورخان ØŒ جامعه شناسان ØŒ روان شناسان اجتماعی Ùˆ نظریۀ پردازان سیاسی از زمان به قدرت رسیدن موسولینی در سال 1922 این پرسش ها را Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡ اند اما هنوز بر سر این موضوع Ú©Ù‡ ماهیت Ùاشیسم چیست Ùˆ علل ظهور آن در عصر ما چیستند تواÙÙ‚ نظر Øاصل نشده است.
Ùاشیسم چیست؟ 1
یدالله موقن Ùاشیسم چیست؟ 1
What Is Fascism? by Yadollah Moughen
Ùاشيسم در دو کشور پيشر Ùته ÙŠ اروپايي ظهور کرد Ú©Ù‡ ÙŠÚ©ÙŠ از آنها پرچم دار پروتستانيسم بود Ùˆ ديگري مهد رنسانس. گرچه ورود اين دو کشور به جرگه ÙŠ کشورهاي پيشرÙته ÙŠ صنعتي به کندي صورت گرÙت اما هم آلمان Ùˆ هم ايتاليا سنت هاي Ùرهنگي درخشاني داشتند Ú©Ù‡ آزادي وجدان Ùˆ عقيده را Ù…Øترم مي شمردند. ولي Ú†Ù‡ چيزي موجب شد Ú©Ù‡ اين دو کشور ناگهان به ورطه ÙŠ بربريسم سقوط کنند Ùˆ از تکنولوژي مدرن براي Ùاعمال خشونت آميز Ùˆ کنترل انديشه سود برند؟ آيا اين دو ملت داراي معايب باطني بودند؟ آيا با ظهور Ùاشيسم Ùˆ نازيسم Ù…Ùهوم ترقي Ùˆ پيشرÙت مورد ترديد قرار نگرÙته است؟
آيا در روند ليبرالي شدن آلمان و ايتاليا نقصاني وجود داشت؟
به راستي سرشت واقعي Ùاشيسم چيست؟ آيا از Ù„Øاظ تجربه ÙŠ سياسي، Ùاشيسم اساساً چيز تازه اي است ØŒ يعني مخلوق قرن بيستم است؟ يا Ùاشيسم صرÙاً همان استبداد کهن است Ú©Ù‡ تکنولوژي مدرن را براي کسب قدرت Ùˆ ØÙظ آن ماهرانه به کار مي گيرد؟ مورخان ØŒ جامعه شناسان ØŒ روان شناسان اجتماعي Ùˆ نظرية پردازان سياسي از زمان به قدرت رسيدن موسوليني در سال Û±Û¹Û²Û² اين پرسش ها را Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡ اند اما هنوز بر سر اين موضوع Ú©Ù‡ ماهيت Ùاشيسم چيست Ùˆ علل ظهور آن در عصر ما چيستند تواÙÙ‚ نظر Øاصل نشده است.
مارکسيست ها در پاسخ به اين پرسش ها مي گويند Ùاشيسم نتيجه ÙŠ گريز ناپذير نظام سرمايه داري بود، پاسخ طبقه ÙŠ متوسط منØØ· به از دست دادن بازار مستعمرات در خارج Ùˆ Ùشار پرولتارياي انقلابي در درون بود. شالوده ÙŠ چنين تÙسيري را لنين در نوشته هاي خود درباره ÙŠ امپرياليسم ريخته است. مارکسيست هاي سال هاي دهه ÙŠ بيست Ùˆ سي نيز همين نظر را تعميم دادند. خصوصيت بارز اين نظر ساده نگري آن است . اما پيش از آن Ú©Ù‡ به ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯ÙŠØ¯Ú¯Ø§Ù‡ مکتب هاي مارکسيستی درباره ÙŠ Ùاشيسم بپردازيم به طور خلاصه تبيين هاي غير مارکسيستي از پديده ÙŠ Ùاشيسم را بيان مي کنيم.
خانم هانا آرنت در کتاب مشهور خود: سرچشمه هاي توتاليتاريسم٢ بر ماهيت غيرعقلاني نازيسم تاکيد مي کند Ùˆ آن را ناشي از اين مي داند Ú©Ù‡ «انسان مدرن» در جامعه ÙŠ صنعتي بر سر دو راهي قرار گرÙته است. به نظر او تنهايي Ùˆ از خود بيگانگي انسان هايي Ú©Ù‡ هويت طبقاتي Ùˆ رشته هاي پيوند خويشاوندي Ùˆ خانوادگي را از دست داده اند Ùˆ در جستجوي امنيت روØÙŠ Ùˆ رواني هستند موجب مي شود Ú©Ù‡ آنان به آساني طعمه ÙŠ جنبش هاي سياسي انØصارطلبانه شوند.
Ùردريش ماينکه در کتاب خود : Ùاجعه اي Ú©Ù‡ بر آلمان Ùرود آمد٣ Ú©Ù‡ Øاوي خاطرات Ùˆ تأملات اوست مي گويد Ú©Ù‡ Ù…Ùاهيم کولکتيويستي٠چپ آلمان [ = ارجØيت جمع بر Ùرد ØŒ ارجØيت مالکيت عمومي بر مالکيت خصوصي] اÙکار عمومي در آلمان را پذيراي Øکومتي اقتدار طلب Ùˆ مداخله جو کرده بود Ùˆ هيتلر از ميراثي Ú©Ù‡ نيروهاي Ú†Ù¾ بر جا گذاشته بودند بهره برداري کرد.
گرچه تبليغات ضد ليبرالي Ùˆ ضد پارلمانتاريسم Ùکمونيست ها در تضعي٠نيروهاي عقلاني جامعه ÙŠ آلمان نقش مؤثري داشت اما Ùردريش ماينکه در مقام ÙŠÚ©ÙŠ از برجسته ترين مورخان آلماني بايد بهتر از نگارنده بر اين موضوع واق٠باشد Ú©Ù‡ سرزمين آلمان مهد عقايد Ù…ØاÙظه کارانه Ùˆ ارتجاعي بوده است Ú©Ù‡ تبلور آنها را در رومانتيسيسم مي يابيم Ùˆ مارکسيسم Ùˆ نازيسم نيز دوقلوهاي همين مادرند.
اما متÙکران اومانيست٠مØاÙظه کار معتقدند Ú©Ù‡ صنعتي شدن ØŒ علم ØŒ خردگرايي Ùˆ دموکراسي تهديدي جدي براي بقاي تمدن Ùˆ ادامه ÙŠ Øيات آن هستند. آنان از جامعه ÙŠ پيش – صنعتي تصويري جذاب Ùˆ خيالي ارايه مي د هند Ú©Ù‡ در آن ØŒ انسان ها با ÙŠÚ© ديگر در ارتباط نزديک بودند، مناسبات اجتماعي ساده Ùˆ مستقيم بود، طبيعت پاس داشته مي شد، رسم Ùˆ سنت بر روابط انساني Øاکم بود Ùˆ به شر٠و Øيثيت انسان ارج نهاده مي شد Ùˆ مسئوليت شناسي Ùˆ اØترام متقابل، روابط انسان ها را Ø´Ú©Ù„ مي داد. اما روند صنعتي شدن جوامع موجب ازدياد جمعيت ØŒ هجوم روستاييان به شهرها Ùˆ گسترش بيمارگونه ÙŠ شهرنشيني Ùˆ توده اي شدن نوع بشر شده است.
تکنيک هاي جديدي براي القاي عقيده به توده ها Ùˆ شستشوي مغزي آنان Ùˆ نيز ايجاد Ø®Ùقان اجتماعي ابداع شده اند Ú©Ù‡ اينها نيز به نوبه ÙŠ خود باعث «قيام توده ها»٤ شده اند . اين عوامل موجب شده اند Ú©Ù‡ همه ÙŠ ارزش هاي Ùرهنگي Ú©Ù‡ از رنسانس به بعد تمدن غربي را در جاده ÙŠ ترقي Ùˆ روشنگري نگاه داشته بودند سير قهقرايي بپيمايند Ùˆ بي ارج شوند. بعضي از مارکسيست ها Ùˆ به ويژه اعضاي مکتب ÙرانکÙورت (هورکهايمر، آدرونو، مارکوزه) نيز چنين نظري دارند. از نظر آنان Ùاشيسم نشانه ÙŠ پيروزي بربريت جديد شهر آکنده از توده هاي بي ريشه بر Ùرهيختگاني است Ú©Ù‡ از آغاز پيدايش تمدن Øکومت مي کرده اند.
بعضي از جامعه شناسان معتقدند Ú©Ù‡ Ùاشيسم برخلا٠نظر مارکسيست ها آخرين مرØله ÙŠ ليبراليسم Ùˆ سرمايه داري نيست ØŒ بلکه برعکس، Ùاشيسم در کشورهايي امکان ظهور مي يابد Ú©Ù‡ در آن ها انقلاب از بالا صورت گرÙته Ùˆ روند صنعتي شدن شتاب آلود بوده باشد. بنابر عقيده ÙŠ اين نظريه پردازان ØŒ Ùاشيسم پاسخ گروه هاي Ù…ØاÙظه کار به تهديدي است Ú©Ù‡ بر اثر بازشدن سريع Ùضاي نظام اجتماعي سنتي متوجه مناÙع Ùˆ امتيازات سنتي آنان شده است. از اين ديدگاه Ùاشيسم در وهله ÙŠ نخست ØŒ از Ù„Øاظ سياسي، تجلي راست راديکال Ùˆ بيان جديدي از انديشه Ùˆ عمل سنت پرستان است Ú©Ù‡ هم در Ùرهنگ غرب Ùˆ هم در Ùرهنگ شرق سابقه ÙŠ تاريخي طولاني دارد. بر پايه ÙŠ اين برداشت ØŒ Ùاشيسم Ø´Ú©Ù„ مدرن سياست Ø¬Ù†Ø§Ø Ø±Ø§Ø³Øª اÙراطي است . از جمله کساني Ú©Ù‡ به اين نظريه ÙŠ معتقدند برينگتون مور است . او در اثر خويش به نام : ريشه هاي اجتماعي ديکتاتوري Ùˆ دموکراسي مي نويسد:
«آلمان Ùˆ ژاپن مي خواستند مسئله اي را Øلّ کنند Ú©Ù‡ Øلّ ناشدني بود يعني مي خواستند بدون تغيير ساختارهاي اجتماعي دست به نوسازي Ùˆ توسعه بزنند Ùˆ يگانه راه گريز از اين مشکل، نظامي گري بود [ ...] Ùاشيسم بدون دموکراسي، Ùˆ يا به بيان ÙˆØ§Ø¶Ø ØªØ±ØŒ بدون ورود توده ها به صØنه ÙŠ تاريخ غيرقابل تصور است .
Ùاشيسم، کوششي در جهت خلقي Ùˆ مردمي کردن ارتجاع Ùˆ Ù…ØاÙظه کاري بود. ولي البته بر اثر اين جريان ØŒ Ù…ØاÙظه کاري پيوند بنيادي خود را با آزادي از دست داد( ...)
با سلطه ÙŠ Ùاشيسم Ù…Ùهوم قانون عيني ناپديد گرديد.
از جمله مهم ترين ويژگي هاي Ùاشيسم انکار آرمان هاي انسان دوستانه Ùˆ به ويژه انديشه ÙŠ برابري بالقوه ÙŠ همه ÙŠ انسانها بود.
ديدگاه Ùˆ جهان بيني Ùاشيسم نه تنها سلسله مراتب قدرت ØŒ انضباط Ùˆ اطاعت را گريز ناپذير دانست بلکه آن ها را ارزش هاي ذاتي قلمداد کرد. Ù…Ùهوم رومانتيک برادري مرسوم در Ùاشيستم اين ويژگي ها را جبران نمي کند، زيرا برادري Ùاشيستي برادري در تسليم است.
ويژگي Ùاشيسم تأکيد بر خشونت است Ú©Ù‡ از Øدّ شناسايي معقول اهميت خشونت در سياست در مي گذرد Ùˆ به پرستش عرÙاني آن مبدل مي شود. خون Ùˆ مرگ در Ùاشيسم جذابيتي شهواني (erotic) به دست مي آورند.»٥
از جمله مورخاني Ú©Ù‡ معتقد است Ùاشيسم واکنش قهرآميز گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ سنت پرست به ارزش هاي جهان مدرن است ويس است. ويس تصورات Ùˆ آرمان هايي Ú©Ù‡ بر پايه ÙŠ آنها Ùاشيست ها جنبش خود را استوار مي کنند چنين برمي شمارد:
۱ – برداشت هاي ارگانيک از جامعه (يعني همان برداشتي که رومانتيکها از جمله هگل و مارکس داشتند)
Û² – ايده آليسم ÙلسÙÙŠ
Û³ – آرماني کردن صÙات «مردانه » Ú©Ù‡ معمولاً صÙات Ùˆ خصايل ÙŠÚ© کشاورز يا ÙŠÚ© روستايي است
Û´ – دشمني با سرمايه داري پيشرÙته
Ûµ – تØقير دموکراسي
۶ – برداشت هاي نخبه گرايانه از رهبري سياسي و اجتماعي
۷ – نژادپرستي و معمولاً، اما نه ضرورتاً ، يهود ستيزي
۸ – نظامي گري
۹ – کشورگشايي
بنابر نظر ويس وجه مشترک همه ÙŠ مؤلÙÙ‡ هاي Ùوق خصومت با ارزش ها Ùˆ نهادهاي ليبرالي است . در جنبش هاي کاملاً Ùاشيستي تمامي مؤلÙÙ‡ هاي Ùوق تبلور پيدا مي کنند. اعضاي اين جنبش ها مي کوشند Ú©Ù‡ پشتيباني توده اي به دست آورند Ùˆ تصميم مي گيرند Ú©Ù‡ براي جلب اين Øمايت خشونت بي Øد ÙˆØصري به کار برند Ùˆ از روش هاي پيچيده ÙŠ شستشوي مغزي Ùˆ کنترل انديشه استÙاده کنند. سازمان هاي Ùاشيستي معمولاً پسوندهايي مانند سوسياليستي ØŒ ملي ØŒ کارگري، پرولتاريايي ØŒ Ùˆ نظير اينها را يدک مي کشند. مثلاً در آلمان Ùاشيست ها Øزب خود را «Øزب ناسيونال سوسياليسم» ناميده بودند Ùˆ در انگلستان Ùˆ Ùرانسه گروه هاي Ùاشيست Ú©Ù‡ خصلت بارزشان بيگانه ستيزي است ØŒ سازمان خود را «جبهه ÙŠ ملي»( National Front )مي خوانند.
هنگامي Ú©Ù‡ Ùاشيست ها بر مسند قدرت تکيه زده اند به نظر مي آيد Ú©Ù‡ از پشتيبانان خود يعني گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ سنتي «به طور Ú©ÙŠÙي» متÙاوت Ùˆ متمايز شده باشند. اما اين تÙاوت Ùˆ تمايز Ùقط در مورد به کارگيري وسايل براي نيل به اهدا٠موردنظر است نه در مورد خود اهداÙ. Ù…ØاÙظه کاران سنتي به خشونت بي اندازه اي Ú©Ù‡ براي رسيدن به هد٠هايشان به کار گرÙته مي شود اعتراضي ندارند. زيرا ØŒ از نظر ويس ØŒ آنان اØساس مي کنند Ú©Ù‡ از جانب انديشه هاي ليبرالي Ùˆ سوسياليستي ØŒ Ú©Ù‡ معمولاً با صنعتي Ùˆ مدرنيزه شدن هر نظام اجتماعي امکان ظهور پيدا مي کنند، مورد تهديد قرار گرÙته اند. اگر Ùاشيستم ØŒ آن چنان Ú©Ù‡ پروÙسور ويس مدعي است ØŒ ايدئولوژي گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ سنتي باشد پس بايد تاريخچه Ùˆ سنتي در پشت سر خود داشته باشد Ùˆ پديده ÙŠ کاملاً نو ظهوري نباشد؟ در واقع ويس بر کتاب خود عنوان سنت Ùاشيست ٦گذاشته است . ويس اين نظر را مردود مي داند Ú©Ù‡ Ùاشيسم «قيام خرد ستيزان» بر ضد علم Ùˆ تکنولوژي است. زيرا به عقيده ÙŠ او از ديدگاه Ù…ØاÙظه کاران تØت Ù…Øاصره ÙŠ ارزش هاي مدرن Ùˆ ليبرالي ØŒ Ùاشيسم راه ØÙ„ کاملاً «عقلاني» مشکلات Ùˆ معضلات آنان شناخته مي شود. خلاصه ÙŠ کلام آن Ú©Ù‡ در چارچوب صنعتي شدن، شهرنشيني Ùˆ دموکراتيزه شدن نظام اجتماعي ممکن است Ù…ØاÙظه کاران سنتي سنگر بگيرند Ùˆ روش هاي Ùاشيستي يعني خشونت، شستشوي مغزي Ùˆ کنترل انديشه ØŒ ترور Ùˆ Øتي قتل عام را برگزينند به اين اميد Ú©Ù‡ شايد هر آنچه را از شيوه ÙŠ زندگي سنتي ØŒ امتيازات کهن Ùˆ ارزش هاي صنÙÙŠ Ùˆ طبقه اي شان هنوز باقي مانده اند نجات دهند!Ù§
وايس در بØØ« خود از پيروزي Ùاشيست ها در آلمان Ùˆ ايتاليا نشان مي دهد Ú©Ù‡ Ùاشيست ها «تصاØب کنندگان واقعي» قدرت نبودند بلکه پيروزي آنان پي آمد ائتلا٠سياسي ميان عناصر مختل٠در Ø¬Ù†Ø§Ø Ø±Ø§Ø³Øª سياسي Ùˆ نيز ميان Ø¬Ù†Ø§Ø Ø±Ø§Ø³Øª با گروه هايي بود Ú©Ù‡ خود را از پيروزي Ùˆ سلطه ÙŠ ارزش هاي مدرن، خواه ليبرالي خواه سوسياليستي ØŒ در خطر مي ديدند، يعني صنعتگران خرده پا ØŒ تجار خرده پا Ùˆ زمين داران بزرگ Ùˆ اشراÙ. به نظر ويس Ùاشيسم در جوامعي امکان پيروزي پيدا مي کند Ú©Ù‡ آن ها در مرØله ÙŠ سير از ÙŠÚ© جامعه ÙŠ سنتي به ÙŠÚ© جامعه ÙŠ مدرن باشند. آلمان Ùˆ ايتاليا دقيقاً به اين علت Ú©Ù‡ وارد روند صنعتي Ùˆ ليبرالي شدن قرار گرÙتند در معرض قطبي شدن طبقات واقع شدند Ùˆ همين قطبي شدن بستر رشد Ùاشيسم است. وقتي Ùاشيست ها در آلمان Ùˆ ايتاليا قدرت را به دست گرÙتند به Øاميان Ù…ØاÙظه کار خود پشت کردند Ùˆ زير همه ÙŠ قولهايي زدند Ú©Ù‡ در مورد «رÙاه اجتماعي» به توده هاي پشتيبان خود داده بودند. اين وضع را نه Ù…ØاÙظه کاران نخبه پيش بيني مي کردند نه توده هاي گيجي Ú©Ù‡ در انتخابات به Ùاشيست ها رأي داده بودند.
هيتلر بيش از ديگران امکانات کنترل نظام اجتماعي را درک کرد، امکاناتي Ú©Ù‡ بر اثر روش هاي مدرن وسايل ارتباط جمعي Ùˆ وسايل نقليه Ùˆ پليس Ùراهم آمده اند. ويس معتقد است Ú©Ù‡ آينده ÙŠ Ùاشيسم، اگر آينده اي داشته باشد ØŒ در کشورهاي در Øال توسعه است. کشورهاي در Øال توسعه براي آن Ú©Ù‡ وارد جهان مدرن شوند بايد صنعتي گردند، Ùˆ با صنعتي شدن آنها، شرايطي به وجود مي آيد Ú©Ù‡ در چارچوب آنها انديشه ها Ùˆ تصورات مدرن Ø´Ú©Ù„ مي گيرند.
اين انديشه ها Ùˆ تصورات نيز به نوبه ÙŠ خود Ùˆ به طور گريزناپذيري گروه ها Ùˆ طبقات سنتي Ùˆ صاØب Ù†Ùوذ را تهديد خواهند کرد Ùˆ موجبات نگراني خاطر آنان را Ùراهم خواهند ساخت . از اين رو گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ سنتي به Ùکر پياده کردن برنامه ÙŠ Ùاشيستي مي اÙتند تا امتيازاتي را Ú©Ù‡ در نظام کهن داشته اند ØÙظ کنند Ùˆ در عين Øال از مواهب جديد نيز بهره گيرند. در کشورهاي غير غربي خطر بي واسطه نه توتاليتارسيم Ú†Ù¾ بلکه توتاليتاريسم راست است. Ùاشيسم وقتي در کشوري ظهور مي کند Ú©Ù‡ گروه هاي متنÙØ° Ù…ØاÙظه کار با گروه هايي Ú©Ù‡ بر اثر صنعتي شدن کشور پا به عرصه ÙŠ وجود گذاشته اند از Ù„Øاظ آرمان ها Ùˆ انديشه ها Ùˆ تصورات Ùˆ سليقه ها برخورد کنند. Ùاشيسم به رغم راديکال بودنش، جنبش اجتماعي Ù…ØاÙظه کاري است Ú©Ù‡ با انديشه ها Ùˆ مناÙع طبقات Ù…ØاÙظه کار ارتباط تنگاتنگ دارد. ارزش ها Ùˆ آمال اين طبقات Ù…ØاÙظه کار از زمان انقلاب سال Û±Û·Û¸Û¹ Ùرانسه به اين سو همواره در معرض تهديد بوده اند . اين Ú¯Ùته ÙŠ مشهور موسوليني Ú©Ù‡ «من ÙŠÚ© انقلابي Ùˆ ÙŠÚ© مرتجع ام» ٨خود شاهدي بر اين مدعاست . Ùاشيستها Ùˆ نازي ها گروه هاي Ú©ÙˆÚ†Ú© تروريست نبودند، Ùˆ رهبران شان نيز نيهيليست هايي نبودند Ú©Ù‡ خود را وق٠به Ú†Ù†Ú¯ آوردن قدرت کرده باشند، بلکه آنان از نگراني ها Ùˆ هراس هاي Ù…ØاÙظه کاران سنتي بهره مي گرÙتند Ùˆ نماينده ÙŠ اميدهاي آنها بودند. انقلابيان٠مرتجع به اين علت توانستند در آلمان Ùˆ ايتاليا قدرت سياسي را به Ú†Ù†Ú¯ آورند چون از سوي طبقات Ù…ØاÙظه کار قديمي Ùˆ صاØب Ù†Ùوذ مورد Øمايت مادي Ùˆ معنوي قرار داشتند.
اغلب پژوهشگران بر تÙاوت هاي ايدئولوژيکي Ùˆ سياسي Ù…ØاÙظه کاران قديمي Ùˆ Ù…ØاÙظه کاران اÙراطي جديد انگشت گذاشته اند.
اما آنان از ديدن اين Øقيقت غÙلت کرده اند Ú©Ù‡ Ù…ØاÙظه کاران قديمي نيز براي جلوگيري از پيروزي انديشه هاي آزادي خواهانه Ùˆ دموکراتيک از صميم دل با Ù…ØاÙظه کاران اÙراطي جديد همکاري Ùˆ همدلي داشته اند.
به نظر ويس برخلا٠آنچه مارکسيست ها مي گويند Ùاشيستم «نÙس آخر سرمايه داري انØصاري نيست» بلکه «نÙس آخر گروه هاي متنÙد Ù…ØاÙظه کار سنتي است» Ù©Ùاشيست ها Ùˆ نازي ها بسياري از تصورات Ùˆ انديشه هاي Ù…ØاÙظه کاران سنتي را به Øد اÙراطي رساندند Ùˆ بدانها Ø´Ú©Ù„ عاميانه اي دادند. گرچه Ùاشيست ها Ùˆ نازي ها به اين تصورات پاي بند بودند Ùˆ آنها را رها نمي کردند با اين وص٠آنان در مقام Ù…ØاÙظه کاران «جديد» نمي خواستند صرÙاً مداÙع مناÙع Ùˆ تصورات نخبگان٠مرتجع باشند Ùˆ هميشه تأکيد مي کردند Ú©Ù‡ جنبش آنان پويا، بي همتا Ùˆ مدرن است . موسوليني Ùاشيسم را اين طور تعري٠مي کند:
«Ùاشيسم اعتقادي ديني است Ú©Ù‡ در آن انسان خود را در رابطه اي نزديک با اراده ا ÙŠ عيني Ùˆ عالي تر مي بيند. اين ارتباط وجود Ùردي Ùˆ جزيي او را تعالي مي بخشد ØŒ Ùˆ او را به مقام عضويت در جماعتي رباني ارتقا مي دهد. » Û±Û°
راست راديکال تصورات قديمي را به Øد اÙراطي٠انقلابي مي رساند. Ùاشيست ها در تقابل با Ùردگرايي ماترياليستي ليبرال ها ØŒ بر تقدم جمع، قبيله، اجتماع يا ملت (امت ) بر Ùرد تأکيد مي ورزند. در همين خصوص موسوليني مي نويسد:
«ما آن نوع زندگي را خواستاريم Ú©Ù‡ Ùرد از طريق قرباني کردن مناÙع خصوصي خود Ùˆ از طريق مرگ خويش آن وجود روØاني کاملي را تØقق ببخشد Ú©Ù‡ ارزش او در مقام انسان در آن قرار دارد»۱۱ Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ از شعارهاي مشهور Ùاشيست هاي اسپانيايي نيز اين بود :
«مرگ بر عقل، زنده باد مرگ.»۱۲
همين Ú©Ù‡ Ùاشيست ها Ùˆ نازي ها به قدرت رسيدند به خاطر انØصار طلبي خود نتوانستند Ùˆ در واقع نمي خواستند Ú©Ù‡ Ùقط نمايندگان آن چيزي باشند Ú©Ù‡ آنان خود آن را «ارتجاع کهن» مي ناميدند.
راست انقلابي سرانجام درصدد برآمد Ú©Ù‡ همه ÙŠ گروه هاي رقيب را از ميان ببرد، از آن جمله گروه هايي Ú©Ù‡ در به قدرت رساندنش سهم داشتند. راست انقلابي به طور تناقض آميزي در بازسازي جامعه طبق تصورات خويش بسياري از گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ ارزش هاي سنتي متعلق به آنان را از ميان مي برد يعني دقيقاً همان کاري را مي کند Ú©Ù‡ ليبرال ها مي خواستند انجام دهند ولي از عهده ÙŠ آن برنمي آمدند.
عصاره ÙŠ بينش راست راديکال از سياست Ùˆ جامعه در اين تصور نهÙته است Ú©Ù‡ خشونت Ùˆ اعمال زور، نه رÙرم Ùˆ اصلاØات سياسي Ùˆ اجتماعي ØŒ Øلاّل نارضايتي سياسي Ùˆ معضلات اجتماعي است.
پس از Ø´Ø±Ø Ù†Ø¸Ø±ÙŠØ§Øª ويس اکنون به ØªØ´Ø±ÙŠØ Ù†Ø¸Ø±ÙŠØ§Øª مارکسيست ها در مورد Ùاشيسم مي پردازيم.
طبق برداشت مارکسيستي از دولت Ú©Ù‡ به بينش ابزارگرايانه معرو٠است Ùˆ در بيانيه ÙŠ [ = مانيÙست] کمونيست نيز آمده است: «قوه ÙŠ اجراييه ÙŠ دولت مدرن چيزي جز کميته اي براي اداره ÙŠ امور مشترک Ú©Ù„ بورژوازي نيست » .
براساس همين برداشت Ú©Ù‡ به نظريه ÙŠ عامل (agent theory) نيز شهرت دارد کمينترن ØŒ Ùاشيسم را صرÙاً ابزار ديکتاتوري٠«ارتجاعي ترين ØŒ شوونيستي ترين Ùˆ امپرياليستي ترين عناصر سرمايه ÙŠ مالي» ناميد. همين برداشت ابزارگرايانه از قدرت دولت سبب شده است Ú©Ù‡ در اغلب موارد مارکسيست ها پيشاپيش ميان اقتصاد Ùˆ Øاکميت سياسي رابطه اي مستقيم Ùˆ بي واسطه تصور کنند بدين معني Ú©Ù‡ بپندارند طبقه اي Ú©Ù‡ از Ù„Øاظ اقتصادي دست بالا را دارد ضرورتاً از Ù„Øاظ سياسي Øاکميت در Ú†Ù†Ú¯ اوست به همين علت Ùاشيسم به طور از پيشي «رژيم سرمايه ÙŠ انØصاري» خوانده مي شد.
الگوي بعضي از مارکسيست ها براي تبيين Ùاشيسم کتاب هجدهم برومر اثر مارکس است . در کتاب مذکور مارکس مي کوشد پديده ÙŠ بناپارتيسم را ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ø¯ØŒ او در اين مورد عقايد کاملاً متناقضي اظهار مي کند، Ùˆ همين تناقض گويي ها سبب شده اند Ú©Ù‡ راه هر گونه تبييني از هر نوع دولتي باز باشد. مثلاً در آنجا مارکس درباره ÙŠ قوه اجراييه [ = دولت] مي گويد:
«با بناپارتيسم Ùرايندي به کار اÙتاد Ú©Ù‡ از طريق آن قدرت سياسي به طور Ùزاينده اي از طبقات اجتماعي مستقل تر شد». ولي در واقع، مارکسيسم نه نظريه اي درباره ÙŠ بØران اقتصاد سرمايه داري دارد نه نظريه اي درباره ÙŠ دولت.
Øتي مارکسيست – لنينيست دو آتشه اي مانند لويي آلتوسر بدين موضوع اعترا٠مي کند. او در مقاله اي به نام : «بØران مارکسيسم» مي نويسد:
«اين موضوع Ú©Ù‡ در آثار خود مارکس Ùˆ به ويژه در کتاب سرمايه ÙˆØدت تئوريک وجود دارد ،اکنون برايمان روشن شده است که، وجود چنين ÙˆØدت تئوريکي اÙسانه اي بيش نيست.
[ ...] بايد کاملاً بي پرده بگويم Ú©Ù‡ هيچ «نظريه ÙŠ مارکسيستي در مورد دولت» وجود ندارد. البته اين سخن بدين معني نيست Ú©Ù‡ مارکس Ùˆ لنين از Ø·Ø±Ø Ø§ÙŠÙ† موضوع Ø·Ùره رÙته اند، برعکس، اين موضوع Ú©Ù‡ دولت چيست در مرکز تÙکر سياسي آنان قرار داشته است. اما آنچه در آثار مارکسيست هاي کلاسيک در مبØØ« Ø´Ú©Ù„ هاي ارتباط ميان دولت از ÙŠÚ© سو Ùˆ مبارزه ÙŠ طبقاتي Ùˆ سلطه ÙŠ طبقاتي از ديگر سو مي يابيم (اشاراتي مشخص است بي آن Ú©Ù‡ Ù…Ùاهيم تØليل شده باشند)Ùˆ Ùقط تکرار اين هشدار است Ú©Ù‡ از همه ÙŠ برداشت هاي بورژوايي در مورد اين Ú©Ù‡ دولت چيست اØتراز کنيم.
يعني Ùقط خط مميزي منÙÙŠ Ùˆ تعريÙÙŠ منÙÙŠ ارايه مي شوند [يعني مي گويند Ú©Ù‡ دولت آن چيزي نيست Ú©Ù‡ نظريه پردازان Ùˆ ÙيلسوÙان سياسي بورژوا مي گويند اما در اين مورد Ú©Ù‡ دولت چيست مارکسيست هاي کلاسيک چيزي Ù†Ú¯Ùته اند]. مارکس Ùˆ لنين مي گويند Ú©Ù‡ «دولتهاي گوناگوني» وجود دارند، اما دولت چگونه Øاکميت طبقاتي را تامين مي کند Ùˆ دستگاه دولت چگونه کار مي کند [= Ùونکسيون] ØŸ نه مارکس اين پرسش ها را تØليل مي کند نه لنين. به هنگام مطالعه ÙŠ سخنراني لنين ،که در يازدهم ماه ژوئن Û±Û¹Û±Û¹ در دانشگاه سوردل٠Sverdlov ايراد کرده است، رقت اØساس به ما دست مي دهد. او تأکيد مي کند Ùˆ بارها اين موضوع را تکرار مي نمايد Ú©Ù‡ پرسش دولت چيست ØŒ پرسش دشوار Ùˆ بسيار پيچيده اي است.
او به کرات مي گويد: دولت، ماشين ويژه اي است Ø› دستگاه خاصي است . او قيد «ويژه » را مرتب به کار مي برد تا به ÙˆØ¶ÙˆØ Ù†Ø´Ø§Ù† دهد Ú©Ù‡ دولت ماشيني مانند ديگر ماشين ها نيست. اما لنين موÙÙ‚ نمي شود Ú©Ù‡ ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ø¯ Ú©Ù‡ «ويژه» در اينجا Ú†Ù‡ معنايي دارد (دولت نه «ماشين» است نه «دستگاه»).
وقتي Ú©Ù‡ معادلات Ú©ÙˆÚ†Ú© گرامشي را در «ياداشت هاي زندان» اش مي خوانيم همين رقت اØساس به ما دست مي دهد (دولت = روز + هژموني (سروري) ØŒ دولت = ديکتاتوري + هژموني، دولت = قوه ÙŠ قهريه + اجتماع، Ùˆ معادلاتي نظير اينها Ú©Ù‡ در واقع نظريه اي درباره دولت نيستند بلکه سرآغاز پژوهشي در اين مورد هستند . اين معادلات همان قدر از «علم سياست» اقتباس شده اند Ú©Ù‡ از لنين Ø› زيرا در خط سياسي يي هستند Ú©Ù‡ هدÙØ´ به Ú†Ù†Ú¯ آوردن قدرت دولت به وسيله ÙŠ طبقه ÙŠ کارگر است.
اØساسات متأثر کننده ÙŠ لنين Ùˆ گرامشي از اين امر ناشي مي شوند Ú©Ù‡ آنها مي کوشند از تعري٠منÙÙŠ دولت Ùراتر روند. اما در اين راه توÙيق نمي يابند».Û±Û³
وقتي مارکسيسم هيچ گونه نظريه اي درباره ÙŠ دولت ØŒ ماهيت آن Ùˆ کارکردش در اختيار نداشته باشد چگونه ميتوان انتظار داشت Ú©Ù‡ دولت هاي استثنايي مانند رژيم هاي هيتلر Ùˆ موسوليني Ùˆ استالين Ùˆ مائو را ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ø¯ØŸ
نخستين بيانيه ÙŠ کمينترن به تاريخ Ûµ نوامبر Û±Û¹Û²Û² وضع ايتاليا Ùˆ موضع سرمايه داران آن کشور را نسبت به Ùاشيسم چنين توصي٠مي کند:
«Ùاشيست ها ØŒ بيش از همه ØŒ سلاØÙŠ در دست زمين داران بزرگ هستند. بورژوازي صنعتي Ùˆ تجاري با تشويش زياد آزمايش ارتجاع درنده خو را Ú©Ù‡ بلشويسم سياه مي نامند دنبال مي کنند».Ùاشيسم، درØقيقت، بلشويسم سياه است. چند ماه بعد خانم کلارا زتکين Clara Zetkin خاطر نشان کرد Ú©Ù‡ Ùاشيسم صرÙاً جنبشي تروريستي – ارتجاعي نيست بلکه پايگاه توده اي وسيعي دارد Ùˆ از Ù„Øاظ سياسي نيز Øمايت توده ها را بدست آورده Ùˆ در انتخابات پارلماني پيروز شده است. به نظر خانم زتکين «اشتباهات Øزب کمونيست در اين بينش نهÙته است Ú©Ù‡ مي پندارد Ùاشيسم Ùقط جنبشي تروريستي – نظامي است نه جنبشي توده اي با ريشه هاي عميق اجتماعي.
بايد تأکيد کرد Ú©Ù‡ Ùاشيسم پيش از آن Ú©Ù‡ از طريق مسلØانه پيروز شود از طريق سياسي Ùˆ ايدئولوژيکي بر جنبش کارگري، پيروزي به دست آورده بود. »۱۴
انگلس ظهور بناپارتيسم را ناشي از تعادل نيروي طبقات متخاصم مي داند Ùˆ کتاب مارکس هجدهم برومر را نيز طبق همين برداشت تÙسير مي کند. ولي بعضي از مارکسيست ها مي گويند Ú©Ù‡ نظر مارکس خلا٠نظر انگلس است. در واقع مارکس مي گويد Ú©Ù‡ پرولتاريا در سال Û±Û¸Û´Û¸ در مبارزه ÙŠ با بورژوازي شکست خورده بود Ùˆ بورژوازي Ùˆ ايدئولوگ هايش ØŒ بورژوازي Ùˆ نمايندگانش در پارلمان نسبت به ÙŠÚ© ديگر بيگانه شده بودند Ùˆ به چشم غريبه به هم نگاه مي کردند. در چنين وضعي کودتاي Û±Û¸ÛµÛ± صورت گرÙت. مارکس بنا پارتيسم را چنين توصي٠مي کند:
«چنين شکلي از Øکومت وقتي امکان وجود پيدا مي کند Ú©Ù‡ بورژوازي شکست خورده باشد [از کي؟ معلوم نيست! چون قبلاً مارکس Ú¯Ùته بود Ú©Ù‡ بورژوازي پرولتاريا را شکست داده بود!] اما طبقه ÙŠ کارگر هنوز نيروي Øکومت کردن بر ÙŠÚ© ملت را به دست نياورده باشد». مارکس در پايان کتاب هجدهم برومر پيش بيني مي کند Ú©Ù‡ چون بناپارتيسم بر پايه ÙŠ تناقضات دروني قرار دارد چندان پايدار نيست Ùˆ Ù…Øکوم به Ùناست. اما برخلا٠پيش بيني مارکس بناپارتيسم مدت بيست سال دوام آورد Ùˆ سرانجام بر اثر شکست Ùرانسه در جنگ از ميان رÙت. چنانچه Ùرانسه در جنگ پيروز شده بود شايد بناپارتيسم براي مدت زماني طولاني در قدرت مي ماند. شايد برخلا٠تصور مارکس علت دوام Ùˆ بقاي بناپارتيسم دقيقاً همين تناقضات دروني باشد. وقتي نيروي جانشيني نباشد بناپارتيسم Ùˆ Ùاشيسم مي توانند دست Ú©Ù… Øداقل شرايط امنيت را براي طي٠وسيعي از مردم تامين کنند Ùˆ از مناÙع آنان Øراست نمايند. گرچه آنچه را مردم مي خواهند در اين نوع رژيم ها به دست نمي آورند ولي مردم از اين ÙˆØشت دارند Ú©Ù‡ چنانچه رژيم از ميان برود وضع از آنچه هست نيز بدتر شود. نکته ÙŠ ديگر اين Ú©Ù‡ مارکس نمي توانست پيش بيني کند Ú©Ù‡ امپراتوري دوم Ùرانسه جاي خود را به جمهوري سوم بدهد Ú©Ù‡ Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø·Ù„Ø¨ Ùˆ ليبرال دموکرات بود، Ùˆ برخلا٠تصور مارکس بورژوازي «نيروي Øکومت کردن بر ملت» را از دست نداده بود Ùˆ بناپارتيسم Ø´Ú©Ù„ نهايي Ùˆ از توان اÙتاده ÙŠ سرمايه داري نبود.
پس از ارايه ÙŠ خطوط کلي تÙسير بناپارتيسم به تÙسير Ùاشيسم از ديدگاه اØزاب کمونيست باز مي گرديم . ششمين کنگره ÙŠ جهاني اØزاب کمونيست دوره بندي خشک Ùˆ انعطا٠ناپذيري از تØول سرمايه داري ارايه داد Ú©Ù‡ اساس بØØ« هاي بعدي تا سال Û±Û¹Û³Ûµ قرار گرÙت. در اين کنگره ØŒ سوسيال دموکراسي نيز ابزاري در دست سرمايه ÙŠ مالي خوانده شد Ùˆ سوسيال دموکرات ها ØŒ سوسيال Ùاشيست ها لقب گرÙتند Ùˆ سوسيال دموکراسي همتاي Ùاشيسم شناخته شد!
اين نظريه نه تنها موجب شد Ú©Ù‡ کمونيست ها با ديگر اØزاب ضد Ùاشيست متØد نشوند بلکه برعکس با نازي ها هم دست شدند تا Øکومت سوسيال دموکرات ها به رهبري اتوبراون (Otto Braun) Ùˆ کارل زÙرينگ (Severing)در پروس را در سال Û±Û¹Û³Û± ساقط کنند.
از نمونه هاي اين همکاري Ùˆ هم دستي مي توان از اعتصاب وسايل نقليه در نوامبر سال Û±Û¹Û³Û² در برلين نام برد. مارکس در کتاب هجدهم برومر مي گويد Ú©Ù‡ سازمان لويي بناپارت متشکل از «لومپن پرولتاريا» [ = اراذل Ùˆ اوباش] بود. اين ها اÙرادي بودند Ú©Ù‡ هويت طبقاتي خود را از دست داده بودند. بي هويتي Ùˆ نامتجانسي همين عناصر موجب مي شد Ú©Ù‡ قدرت سياسي بتواند به طور خودسرانه عمل کند. بعضي از مارکسيست ها معتقدند (نظريه اي Ú©Ù‡ برينگتون مور در کتاب خود به نام : ريشه هاي اجتماعي ديکتاتوري Ùˆ دموکراسي پروانده است) Ú©Ù‡ در کشورهايي Ú©Ù‡ انقلاب بورژوايي کامل نبوده يا انقلاب از بالا صورت گرÙته ØŒ ساخت Ùئودالي کاملاً Ùرو نپاشيده است بنا بر اين، اينگونه کشورها ØŒ کشوري مي شوند مانند آلمان با ساختاري صنعتي – Ùئودالي .
از Ù„Øاظ سياسي وجه مشترک آلمان Ùˆ ايتاليا اين بود Ú©Ù‡ انقلاب «بورژوايي» در هر دوي آنها ناکامل Ùˆ نابالغ بود. ولي در اين نظريه چند پيش Ùرض مسلم گرÙته شده اند Ú©Ù‡ درستي شان به هيچ وجه به اثبات نرسيده است. ÙŠÚ©ÙŠ اين Ú©Ù‡ تصور مي کنند نيروي Ù…Øرکه ÙŠ تاريخ Ùˆ اجتماع «مبارزه ÙŠ طبقاتي» است . دوم اين Ú©Ù‡ روند عقلاني يا سکولار شدن جامعه را «بورژوايي» شدن آن مي نامند. درØقيقت براي مارکس Ùˆ پيروانش «بورژوايي » شدن جامعه به معناي اين است Ú©Ù‡ جامعه خصوصيات شيطاني پيدا کرده است! براي مارکسيست ها «بورژوازي» بيشتر مواقع شيطاني Ùˆ اهريمني معني مي دهد! نکتة سوم اين Ú©Ù‡ بعضي از مارکسيست ها Øکومت لويي بناپارت را شبيه به Øکومت Ùاشيست ها Ùˆ نازي ها مي دانند؛ Ùˆ در واقع ØŒ هم چنان Ú©Ù‡ پيشتر Ú¯Ùته شد Ùاشيسم را نمونه ÙŠ ديگري از بناپارتيسم معرÙÙŠ مي کنند. ولي در Ùرانسه «انقلاب بورژوايي» کامل بود، پس نمي توان ظهور Ùاشيسم را به ناکامل Ùˆ نابالغ بودن «انقلاب بورژوايي» در آلمان Ùˆ ايتاليا نسبت داد. در کتاب هجدهم برومر، مانند همة آثار مارکس، تناقضات بسياري وجود دارند.
مارکس از ÙŠÚ© سو مي گويد Ú©Ù‡ بورژوازي توان Øکومت کردن را از دست داده بود Ùˆ به همين علت قدرت را به لويي بناپارت تÙويض کرد تا او نظام بورژوايي را از ورطه ÙŠ سقوط نجات دهد Ùˆ آن را تثبيت کند Ùˆ مدعي است Ú©Ù‡ بناپارتيسم سرمايه داري از Ù†Ùس اÙتاده است. اما از ديگر سو مي گويد Ú©Ù‡ پايگاه اجتماعي Ùˆ طبقاتي لويي بناپارت، «لومپن پرولتاريا» در شهرها Ùˆ کشاورزان مرتجع در روستاها بودند. در اين خصوص مارکس مي نويسد:
«توجه داشته باشيد Ú©Ù‡ سلسله ÙŠ بناپارت نماينده ÙŠ کشاورز انقلابي نيست بلکه نماينده ÙŠ کشاورز Ù…ØاÙظه کار Ùˆ خرده مالک است Ú©Ù‡ مي کوشد شرايط وجود اجتماعي خود را تØکيم بخشد نه کشاورزي Ú©Ù‡ مي خواهد از اين شرايط رهايي يابد Ùˆ به شرايط بهتري دست پيدا کند. بناپارتيسم نماينده ÙŠ توده ÙŠ روستايياني نيست Ú©Ù‡ مي خواهند با شهرنشينان متØد شوند Ùˆ نظام اجتماعي کهن را براندازند بلکه برعکس، نماينده ÙŠ روستايياني است Ú©Ù‡ نظرشان در چارچوب نظام کهن Ù…Øصور Ùˆ Ù…Øبوس مانده است Ùˆ مي خواهند Ú©Ù‡ خود Ùˆ قطعه زمين شان را به همان وضع کهن نگاه دارند Ùˆ به همين خاطر چشم اميد به Ø´Ø¨Ø Ø§Ù…Ù¾Ø±Ø§ØªÙˆØ±ÙŠ دوخته اند. بناپارتيسم نماينده ÙŠ ذهن خراÙÙŠ کشاورز است نه ذهن روشن Ùˆ باز او، بناپارتيسم نماينده ÙŠ گذشته اي است Ú©Ù‡ دورانش سپري شده نه دوراني Ú©Ù‡ در پيش رو است».Û±Ûµ
در واقع خود مارکسيسم نيز نوعي بناپارتيسم در قلمرو Ùرهنگ، اقتصاد Ùˆ سياست است. ذهن مارکس نيز مانند ذهن کشاورز خراÙÙ‡ پرست، پر از پيشداوري است، ذهني است ايدئولوژيک زده ،گذشته گرا Ùˆ Ùناتيک. براي اثبات اين نظر مي توان عباراتي مانند عبارات زير را به ÙˆÙور در آثار مارکس پيدا کرد. او در کتاب سرمايه مي نويسد:
«مسيØيت به منزله ÙŠ دين انسان انتزاعي، Ùˆ به ويژه در Ø´Ú©Ù„ تØول ياÙته ÙŠ بورژوايي اش يعني پروتستانيسم Ùˆ دائيسم [= خداپرستي عقلاني] مناسب ترين دين [ براي پيدايش Ùˆ رشد نظام سرمايه داري] است».Û±Û¶
تصوري Ú©Ù‡ مارکس از مسيØيت Ùˆ علت اشاعه ÙŠ آن در رم Ùˆ يونان دارد متأثر از نظر Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ روسو Ùˆ Ùوير باخ است. طبق نظر اينان، در يونان باستان خدا ،خود٠دولت – شهر (polis) بود نه نيرويي ماوراي طبيعي يا موجودي در آسمانها. خدا به Ø´Ú©Ù„ اخلاق٠طبيعي يا «اخلاق٠مرسوم» هنوز در دولت – شهر متجلي بود. براي يونانيان ØŒ خدا تجسم کليت جامعه ÙŠ اخلاقي – سياسي بود . اين جامعه بر پايه ÙŠ پيوندهاي طبيعي٠خوني يا بر پايه ÙŠ نياي مشترک٠طبيعي بنا شده بود. ميان جهان٠زميني Ùˆ جهان٠آسماني شکاÙÙŠ وجود نداشت Ùˆ به همين علت ميان Ùرد Ùˆ اجتماع، وميان دولت Ùˆ جامعه نيز جدايي نبود. همه ÙŠ امور در انتظامي کامل به هم متصل بودند. خدا، Ù…Øتواي Øيات معنوي قوم بود؛ خدا، جوهر Ùˆ علت موجوديت سياسي قوم بود. خدا ØŒ ذات Ùرد Ùˆ نيز ذات قوم را تشکيل مي داد. اراده ÙŠ Ùرد Ùˆ اراده ÙŠ اجتماع، بي هيچ ميانجي، در خدا يا در زندگي دولت – شهر بر هم منطبق بودند. با زوال شهر باستاني، پيوند Ùرد با اجتماع يا با قوم نيز قطع شد.
خدايي Ú©Ù‡ يوناني مي پرستيد Ùˆ تجلي گاهش دولت- شهر بود با از ميان رÙتن شهر، ناپديد شد يوناني Ùردي شد جداي از قوم Ùˆ اجتماع Ùˆ مستقل از Øيات عمومي.
او اکنون به خدايي نياز داشت Ú©Ù‡ Ùراسوي زمان Ùˆ مکان باشد. خدايي باشد Ú©Ù‡ نيازهاي Ùردي او را برآورد؛ Ùرديتي Ú©Ù‡ تازه Ùˆ در پي زوال دولت – شهر Ø´Ú©Ù„ گرÙته بود. خداي مسيØيت چنين خدايي بود . علت اشاعه ÙŠ مسيØيت در يونان Ùˆ رم همين بود. مسيØيت، خدايي به جهان باستان معرÙÙŠ کرد Ú©Ù‡ خدايي، بي همتا Ùˆ نامتناهي بود Ùˆ قوم برگزيده اي نداشت Ùˆ ميان نژادها ØŒ خانواده ها Ùˆ دولت ها تبعيض قايل نمي شد.
تصديق برابري انسانها Ùˆ جهاني بودن طبيعت بشر (Ú©Ù‡ رواقيون بيان کرده بودند Ùˆ مورد قبول آباء کليسا قرار گرÙته بود) بوسيله ÙŠ مسيØيت اشاعه ياÙت. در مسيØيت، Ùرد ØŒ ÙÙŠ Ù†Ùسه، داراي ارزشي بي پايان Ùˆ موضوع Ùˆ هد٠عشق الهي است Ùˆ مقدر است Ú©Ù‡ به منزله Ø±ÙˆØ Ø¯Ø± ارتباط مستقيم با خود خدا به سر برد Ùˆ چون Ø±ÙˆØ Ø®Ø¯Ø§ÙˆÙ†Ø¯ÙŠ در انسان مأوا گزيده است پس مقدر است Ú©Ù‡ انسان از عالي ترين درجه ÙŠ آزادي برخوردار باشد. پيش از زوال دولت – شهر ØŒ يوناني شاد Ùˆ سعادتمند بود، زيرا يونانيان خود را قومي آزاد مي پنداشتند چون ميان زندگي عمومي Ùˆ زندگي خصوصي Ùˆ ميان جهان درون Ùˆ جهان برون، Ùˆ ميان زمين Ùˆ آسمان تنشي وجود نداشت. آگاهي يا وجدان يونانيان Ú©Ù‡ شهرونداني آزاد در جامعه اي آزاد بودند معذب نبود.
در ميان اقوام روي زمين Ùقط يونانيان داراي قوانين Ùˆ رسومي بودند Ú©Ù‡ Ø¢Ùريده ÙŠ تک تک آنان Ùˆ نيز Ø¢Ùريده ÙŠ تمامي قوم بود. همه ÙŠ آنان Ùˆ نيز تک تک آنها در شخص خود، آگاهي جمعي يا Ú©Ù„ جامعه را بيان مي کردند. اين همنوايي Ùرد با اجتماع، اين هماهنگي Ø±ÙˆØ Ùردي با Ø±ÙˆØ Ù‚ÙˆÙ…ÙŠ Ùقط ÙŠÚ© نقص داشت . اين همنوايي Ùˆ هماهنگي Ùرد با اجتماع، خود به خودي بود، Ùˆ بي آن Ú©Ù‡ درباره اش انديشيده باشند Ùˆ بي آن Ú©Ù‡ علت وجودي آن را درک کنند از آن بهره مند بودند. اما با پيدايش ÙلسÙÙ‡ Ùˆ انديشه ÙŠ عقلي اين وضع شادمانه به هم خورد Ùˆ اين کامل ترين Ù„Øظه – يا بهشت- در تاريخ بشر از ميان رÙت. براي رمانتيک ها ( از جمله Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ مارکس Ùˆ هايدگر Ùˆ لوکاچ، هورکهايمر Ùˆ آدورنوو مارکوزه) بهشت گمشده همين دولت – شهر باستان است. نهضت هاي کمونيستي Ùˆ Ùاشيستي نيز جامعه اي Ú©Ù‡ خيال بر پائيش را دارند همين دولت – شهر باستان است. زيرا در آنجا از Ùرديت Ùˆ انديشه ÙŠ عقلي اثري نبود. Ùرد به طور ارگانيک به بدنه ÙŠ اجتماع متصل بود. اشاعه ÙŠ مسيØيت Ùقط بر ويرانه هاي دولت – شهر باستان ميسر بود. زيرا مسيØيت مي آموخت Ú©Ù‡ Ùقط جزيي از وجود انسان به جامعه تعلق دارد. او Ùقط از طريق جسم Ùˆ نيازهاي جسماني اش به جامعه متکي است. اين اصل جديد، منبعي بود Ú©Ù‡ آزادي Ùرد از آن جريان مي ياÙت . طبق نظر مسيØيت، وجود انسان – برخلا٠وضع او در دولت - شهر – ديگر به شرکت در سياست Ùˆ جنگ وابسته نبود. زيرا Ø±ÙˆØ Ø§Ù†Ø³Ø§Ù† ديگر کشوري نداشت. مسيØيت Ùضايل خصوصي را از Ùضايل عمومي متمايز کرد Ùˆ براي Ùضايل شخصي ارج بيشتري قايل شد. مسيØيت، خدا Ùˆ خانواده Ùˆ Ùرد انسان را از ميهن برتر شمرد Ùˆ همسايه را بر شهر مقدم دانست.
اما با استقرار مسيØيت Ùˆ قدرت گرÙتن پاپ ØŒ Ú©Ù… Ú©Ù… کليسا جاي دولت – شهر باستان را گرÙت ØŒ Ùˆ کوشيد Ùرد مسيØÙŠ را در امت مسيØÙŠ مستØيل کند Ùˆ آگاهي Ùˆ وجدان Ùردي او را از ميان ببرد ØŒ Ùˆ او را منقاد Ùˆ سرسپرده ÙŠ مرجعيت کليسا کند. با سست شدن زنجيرهاي تعبد قرون وسطايي، در دوره ÙŠ رنسانس Ùرديت انسان دو باره Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯ Ùˆ Ø´Ú©Ù„ تازه اي به خود گرÙت. روند Ùردگرايي ادامه ياÙت تا قرن هجدهم Ú©Ù‡ Ùرد انسان Ùˆ وجدان او به مقام سوژه ارتقا ياÙت؛ يعني همان مقامي را به دست آورد Ú©Ù‡ Ùقط خدا در مسيØيت داشت. اين سوژه برپاي خود ايستاده است Ùˆ قوانين خود را هم به جهان Ùيزيکي تجويز مي کند هم به جهان اخلاقي Ùˆ اجتماعي.
اين روند Ú©Ù‡ در آغاز با اشاعه ÙŠ مسيØيت آغاز شده Ùˆ با رنسانس، تشديد شده Ùˆ سپس با پروتستانيسم Ùˆ روشنگري شتاب بيشتري گرÙته بود براي مارکس روند ناميمونی است. زيرا او نيز مانند Ùاشيستها (يا کلي تر، رومانتيک ها) خواهان Ù…ØÙˆ Ùرد در جمع است. از اين Ù„Øاظ مارکس نيز در ص٠مرتجعان Ùˆ تاريک انديشان قرار مي گيرد. اين Ùراگرد را ماکس وبر عقلاني شدن جامعه ÙŠ غربي مي نامد Ùˆ کاسيرر نيز اين روند را زماني استقرار Øاکميت خرد در قلمروهاي مختل٠مي خواند Ùˆ زماني آن را سکولار شدن انديشه مي نامد. اما مارکس آن را روند «بورژوايي» [= اهريمني] شدن جامعه مي خواند. به همين دليل مارکس مي توانست مانند موسوليني بگويد: «من ÙŠÚ© انقلابي Ùˆ ÙŠÚ© مرتجع ام»
شايد بعضي از خوانندگان به تصويري Ú©Ù‡ از مارکس در اينجا ارايه شد اعتراض کنند Ùˆ مدعي شوند Ú©Ù‡ او آدمي ترقي خواه بوده است. نگارنده خود معتر٠است Ú©Ù‡ آثار مارکس آشÙته بازاري عجيب Ùˆ غريب است Ùˆ همه نوع کالا در آن پيدا مي شود. چهار تن از پژوهشگران مارکسيست (پيرو آلتوسر) پس از مطالعه ÙŠ کتاب سرمايه، نتيجه را تØت عنوان : کتاب سرمايه ÙŠ مارکس Ùˆ سرمايه داري امروز منتشر کردند. آنها مي نويسند : «مارکس در کتاب سرمايه وضعيت هايي را برپا مي دارد ولي بعداً آنها را واژگون مي کند، نقض مي نمايد Ùˆ عاجز از تبيين آنها است. اغلب ÙŠÚ© قضيه Ùˆ نقيض آن را مي توان به Ùاصلة چند صÙØÙ‡ از يکديگر ياÙت. »۱۷
از نظر مارکس Ùˆ انگلس نيروي Ù…Øرکه ÙŠ تاريخ، مبارزه ÙŠ طبقاتي است. ولي Ù…Ùهوم «طبقه» نيز در آثار مارکس Ùˆ انگلس تعري٠و تØليل نشده است.
آيا عبارت : «تاريخ همه ÙŠ جوامع تاکنون تاريخ مبارزه ÙŠ طبقاتي بوده است» ÙŠÚ© جمله ÙŠ تØليلي است Ú©Ù‡ درستي يا نادرستي آن را مي توان مستقل از تجربه معلوم نمود؟ مسلماً اين جمله ا ÙŠ تØليلي نيست. پس اين عبارت بايد از واقعيات تاريخ جوامع گرÙته شده باشد.
کدام واقعيات تاريخي چنين چيزي را نشان مي دهند؟ کدام مورخ برجسته اي به چنين نتيجه اي رسيده است؟ «طبقه» چيست؟
مارکس Ùˆ پيروانش عاجز از ارايه ÙŠ تعريÙÙŠ از اين Ù…Ùهوم بوده اند، پس ببينيم ماکس وبر در اثر عظيم خود به نام : اقتصاد Ùˆ جامعه، در اين مورد Ú†Ù‡ اظهارنظري مي کند. او مي نويسد:
«طبق اصطلاØات ما ØŒ عاملي Ú©Ù‡ «طبقه» ÙŠ اجتماعي را مي Ø¢Ùريند بي هيچ شبهه اي Ù†Ùع اقتصادي است . در واقع Ùقط آن مناÙعي، «طبقه» را به وجود مي آورند Ú©Ù‡ وجودشان منوط به وجود بازار اقتصادي باشند.
با اين وص٠مÙهوم Ù†Ùع٠طبقاتي، Øتي به عنوان ÙŠÚ© Ù…Ùهوم٠تجربي، Ù…Ùهوم ابهام آميزي است. [ ...] پيدايش تشکل جمعي يا Øتي بروز عمل صر٠اجتماعي، به Ù„Øاظ وضعيت مشترک طبقاتي، به هيچ وجه پديده اي جهان شمول Ùˆ عام نيست [ ...] طبقه ÙŠ اجتماعي ØŒ ÙÙŠ Ù†Ùسه، ÙŠÚ© گروه اجتماعي را تشکيل نمي دهد Ùˆ اگر طبقه را از Ù„Øاظ Ù…Ùهومي معادل با «گروه» اجتماعي بدانيم دچار خطا شده ايم».Û±Û¸
هم چنان Ú©Ù‡ ماکس وبر مي گويد Ù…Ùهوم «طبقه» ØŒ Øتي از Ù„Øاظ تجربي، Ù…Ùهوم ابهام آميزي است ØŒ Ùˆ اين Ù…Ùهوم را نمي توان Øتي معادل Ù…Ùهوم «گروه» دانست. Øال Ù…Ùهومي Ú©Ù‡ وجود تجربي اش جاي چون Ùˆ چراي بسيار دارد براي مارکسيست ها ØŒ کليد گشايش رازهاي تاريخ Ùˆ ورد جادويي براي بازکردن معماهاي Ùرهنگ بشري مي شود.
پيش از آن Ú©Ù‡ به کتاب نيکوس پولانتزاس به نام : Ùاشيسم Ùˆ ديکتاتوري، اشاره اي بکنيم ذکر اين نکته ضروري است Ú©Ù‡ مارکس نظريات خويش را براساس کتاب Ù‡Ú¯Ù„ به نام: علم منطق، بنا نهاده است.Û±Û¹ منظور مارکس Ùˆ انگلس از مبارزة طبقاتي تقابل تز Ùˆ آنتي تز است. اما آنها اين نکته را در نظر نداشته اند Ú©Ù‡ Ù…Ùاهيم ديالکتيکي٠تز Ùˆ آنتي تز به قلمرو متاÙيزيک تعلق دارند Ùˆ نمي توان آنها را از قلمرو متاÙيزيک ،از قلمرو Ù…Ùاهيم Ù…Øض، به قلمرو طبيعت Ùˆ جامعه Ùˆ تاريخ منتقل کرد. اگر Ù‡Ú¯Ù„ به خاطر سرشت متاÙيزيکي Ùˆ کلامي نظام ÙلسÙÙŠ اش دست به چنين کاري زده است (Ú©Ù‡ انتقادهاي شديدي را بر او Ùˆ نظامش وارد کرده است) دليلي ندارد Ú©Ù‡ مارکس Ùˆ انگلس نيز همان خطاي ÙاØØ´ را تکرار کنند. در Ø·Ø±Ø Ø¯ÙŠØ§Ù„Ú©ØªÙŠÚ©ÙŠ مارکس، بورژوازي، تز Ùˆ پرولتاريا، آنتي تز Ùˆ ÙˆØدت اين دو ،جامعة سرمايه داري است.
بنابراين در اين طرØÙ "ديالکتيکي" براي طبقة سوم (= خرده بورژوازي) جايي وجود نداشت. از اين رو مارکس قشر بالاي «طبقه ÙŠ خرده بورژوازي» را جذب بورژوازي کرد Ùˆ قشر پاييني آن را به پرولتاريا ملØÙ‚ نمود تا Ø·Ø±Ø Ø¯ÙŠØ§Ù„Ú©ØªÙŠÚ©ÙŠ اش آسيب نبيند. مشکل مارکسيسم براي «تبيين» Ùاشيسم Ùˆ Øتي بناپارتيسم از اين جا نيز ناشي مي شود. زيرا در جنبش Ùاشيسم ØŒ خرده بورژوازي به عنوان ÙŠÚ© «طبقه» ÙŠ مستقل وارد صØنه ÙŠ سياسي مي شود.
پولانتزاس مي نويسد:
«طي نخستين مرØله ÙŠ Øاکميت Ùاشيسم، خرده بورژوازي طبقه ÙŠ Øاکمه شد Ùˆ کادرهاي سياسي براي اشتغال در رده هاي بالاي دستگاه دولت از همين طبقه برگزيده مي شدند. اين کادرها هنوز هم نمايندة خرده بورژوازي بودند Ùˆ با آن قطع رابطه نکرده بودند.»۲۰
براي مارکسيست ها ظهور خرده بورژوازي در صØنه ÙŠ سياسي نه تنها امري پيش بيني نشده بلکه Øتي Ù…Øال مي نموده است. پولانتزاس در اين خصوص مي نويسد:
«اين مسئله کاملاً جدي است در واقع ÙŠÚ©ÙŠ از عللي Ú©Ù‡ موجب مي شد کمينترن نتواند پديده ÙŠ Ùاشيسم را درک کند اين بود Ú©Ù‡ نمي توانست بپذيرد Ú©Ù‡ خرده بورژوازي مي تواند به عنوان ÙŠÚ© نيروي اجتماعي واقعي عمل کند» . (ماخذ پيشين صÙØÙ‡ Û²Û´Ûµ)
ولي پولانتزاس نيز در پريشان گويي دست کمي از استاد خود ØŒ مارکس، ندارد. وي از ÙŠÚ© سو سرشت اجتماعي Ùاشيسم را خرده بورژوازي به پا خاسته مي داند. مثلاً مي نويسد: «ظهور Ùاشيسم Ùˆ Øکومت آن متناظر با وضعيت بØران سياسي براي خرده بورژوازي است Ú©Ù‡ در اين بØران، خرده بورژوازي از طريق اØزاب Ùاشيست به صورت ÙŠÚ© نيروي اجتماعي واقعي در مي آيد» (ماخذ پيشين صÙØÙ‡ Û²Û´Û·) ولي از سوي ديگر مي نويسد: «هنگامي Ú©Ù‡ Ùاشيسم قدرت را به دست گرÙت، هژموني سياسي سرمايه ÙŠ کلان تضمين شد» (ماخذ پيشين صÙØÙ‡ ÙŠ Û±Û³Û´)
Ùˆ چند سطربعد دوباره نقيض Ú¯Ùته ÙŠ اخير را مي خوانيم :
«همه ÙŠ سازمان هايي Ú©Ù‡ متØد Øزب Ùاشيست بودند منØÙ„ شدند: Øزب Ùاشيست در صØنه ÙŠ سياسي Øاکميت بلامنازع ياÙت » (ماخذ پيشين صÙØÙ‡ ÙŠ Û±Û³Û´).
نيکوس پولانتزاس نيز مانند مارکس و ديگر مارکسيستها تناقض گويي را به يک اصل روش شناختي ارتقاء داده است!
وي از ÙŠÚ© سو استقلال نسبي دولت Ùاشيست از طبقات را اعلام مي کند Ùˆ هم زمان مدعي مي شود Ú©Ù‡ Ùاشيسم، قيام خرده بورژوازي Ùˆ ديکتاتوري سرمايه ÙŠ انØصاري است ! چگونه ÙŠÚ© رژيم مي تواند بر ÙŠÚ© طبقه Øاکميت مطلق داشته باشد Ùˆ هم زمان عروسک خيمه شب بازي در دست همان طبقه باشد؟
کمينترن تصور مي کرد Ú©Ù‡ Ùاشيسم بر اثر تناقضات دروني اش Ùرو مي پاشد يعني همان انتظاري Ú©Ù‡ مارکس در مورد Øکومت لويي بناپارت داشت. کمينترن به ويژه مي پنداشت Ú©Ù‡ بر اثر وخيم شدن وضع اقتصادي خرده بورژوازي در زمان Øکومت Ùاشيستها، خرده بورژوازي به Ùاشيسم پشت کند Ùˆ موجبات سقوط آن را Ùراهم آورد.پولانتزاس در اين مورد مي نويسد:
«به خصوص در ايتاليا خرده بورژوازي ÙŠÚ©ÙŠ از قرباني هاي اصلي٠«اقتصادي»٠Ùاشيسم بود. تØت Øکومت Ùاشيسم براي خرده بورژوازي ديگر رمقي باقي نمانده بود. با اين وص٠خرده بورژوازي يگانه طبقه اي بود Ú©Ù‡ به طور وسيع Ùˆ توده اي تا پايان از Ùاشيسم Øمايت کرد Ùˆ اين کار را به دلايل ايدئولوژيکي انجام داد. اين نکته ميزان اشتباه کمينترن را نشان مي دهد Ú©Ù‡ انتظار داشت Ùاشيسم بر اثر «تناقضات» دروني اش يا دقيق تر بر اثر زيان هايي Ú©Ù‡ به مناÙع اقتصادي خرده بورژوازي وارد آورده است اين طبقه از Ùاشيسم روي گردان شود Ùˆ Ùاشيسم سريعاً سقوط کند» (همان ماخذ صÙØÙ‡ ÙŠ Û²Û´Û¶)
نکته مهم Ùˆ در خور توجه اين است Ú©Ù‡ Øکومت های کمونيستی در اروپاي شرقي Ùˆ شوروي پيشين از درون Ùرو ريختند Ùˆ Ú©Ù… Ùˆ بيش به طور مسالمت آميز جاي خود را به Øکومت هاي نسبتاً دموکراتيک سپردند. ولي نازيسم Ùˆ Ùاشيسم از درون Ùرو نريختند بلکه با اشغال نظامي آلمان Ùˆ ايتاليا توسط متÙقين بساط آنها برچيده شد!
What Is Fascism? by Yadollah Moughen
Ùاشیسم در دو کشور پیشر Ùته ÛŒ اروپایی ظهور کرد Ú©Ù‡ یکی از آنها پرچم دار پروتستانیسم بود Ùˆ دیگری مهد رنسانس. گرچه ورود این دو کشور به جرگه ÛŒ کشورهای پیشرÙته ÛŒ صنعتی به کندی صورت گرÙت اما هم آلمان Ùˆ هم ایتالیا سنت های Ùرهنگی درخشانی داشتند Ú©Ù‡ آزادی وجدان Ùˆ عقیده را Ù…Øترم Ù…ÛŒ شمردند. ولی Ú†Ù‡ چیزی موجب شد Ú©Ù‡ این دو کشور ناگهان به ورطه ÛŒ بربریسم سقوط کنند Ùˆ از تکنولوژی مدرن برای Ùاعمال خشونت آمیز Ùˆ کنترل اندیشه سود برند؟ آیا این دو ملت دارای معایب باطنی بودند؟ آیا با ظهور Ùاشیسم Ùˆ نازیسم Ù…Ùهوم ترقی Ùˆ پیشرÙت مورد تردید قرار نگرÙته است؟
آیا در روند لیبرالی شدن آلمان و ایتالیا نقصانی وجود داشت؟
به راستی سرشت واقعی Ùاشیسم چیست؟ آیا از Ù„Øاظ تجربه ÛŒ سیاسی، Ùاشیسم اساساً چیز تازه ای است ØŒ یعنی مخلوق قرن بیستم است؟ یا Ùاشیسم صرÙاً همان استبداد کهن است Ú©Ù‡ تکنولوژی مدرن را برای کسب قدرت Ùˆ ØÙظ آن ماهرانه به کار می¬گیرد؟ مورخان ØŒ جامعه شناسان ØŒ روان شناسان اجتماعی Ùˆ نظریۀ پردازان سیاسی از زمان به قدرت رسیدن موسولینی در سال 1922 این پرسش ها را Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡ اند اما هنوز بر سر این موضوع Ú©Ù‡ ماهیت Ùاشیسم چیست Ùˆ علل ظهور آن در عصر ما چیستند تواÙÙ‚ نظر Øاصل نشده است.
Ùاشیسم چیست؟ 1
یدالله موقن Ùاشیسم چیست؟ 1
What Is Fascism? by Yadollah Moughen
Ùاشيسم در دو کشور پيشر Ùته ÙŠ اروپايي ظهور کرد Ú©Ù‡ ÙŠÚ©ÙŠ از آنها پرچم دار پروتستانيسم بود Ùˆ ديگري مهد رنسانس. گرچه ورود اين دو کشور به جرگه ÙŠ کشورهاي پيشرÙته ÙŠ صنعتي به کندي صورت گرÙت اما هم آلمان Ùˆ هم ايتاليا سنت هاي Ùرهنگي درخشاني داشتند Ú©Ù‡ آزادي وجدان Ùˆ عقيده را Ù…Øترم مي شمردند. ولي Ú†Ù‡ چيزي موجب شد Ú©Ù‡ اين دو کشور ناگهان به ورطه ÙŠ بربريسم سقوط کنند Ùˆ از تکنولوژي مدرن براي Ùاعمال خشونت آميز Ùˆ کنترل انديشه سود برند؟ آيا اين دو ملت داراي معايب باطني بودند؟ آيا با ظهور Ùاشيسم Ùˆ نازيسم Ù…Ùهوم ترقي Ùˆ پيشرÙت مورد ترديد قرار نگرÙته است؟
آيا در روند ليبرالي شدن آلمان و ايتاليا نقصاني وجود داشت؟
به راستي سرشت واقعي Ùاشيسم چيست؟ آيا از Ù„Øاظ تجربه ÙŠ سياسي، Ùاشيسم اساساً چيز تازه اي است ØŒ يعني مخلوق قرن بيستم است؟ يا Ùاشيسم صرÙاً همان استبداد کهن است Ú©Ù‡ تکنولوژي مدرن را براي کسب قدرت Ùˆ ØÙظ آن ماهرانه به کار مي گيرد؟ مورخان ØŒ جامعه شناسان ØŒ روان شناسان اجتماعي Ùˆ نظرية پردازان سياسي از زمان به قدرت رسيدن موسوليني در سال Û±Û¹Û²Û² اين پرسش ها را Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡ اند اما هنوز بر سر اين موضوع Ú©Ù‡ ماهيت Ùاشيسم چيست Ùˆ علل ظهور آن در عصر ما چيستند تواÙÙ‚ نظر Øاصل نشده است.
مارکسيست ها در پاسخ به اين پرسش ها مي گويند Ùاشيسم نتيجه ÙŠ گريز ناپذير نظام سرمايه داري بود، پاسخ طبقه ÙŠ متوسط منØØ· به از دست دادن بازار مستعمرات در خارج Ùˆ Ùشار پرولتارياي انقلابي در درون بود. شالوده ÙŠ چنين تÙسيري را لنين در نوشته هاي خود درباره ÙŠ امپرياليسم ريخته است. مارکسيست هاي سال هاي دهه ÙŠ بيست Ùˆ سي نيز همين نظر را تعميم دادند. خصوصيت بارز اين نظر ساده نگري آن است . اما پيش از آن Ú©Ù‡ به ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯ÙŠØ¯Ú¯Ø§Ù‡ مکتب هاي مارکسيستی درباره ÙŠ Ùاشيسم بپردازيم به طور خلاصه تبيين هاي غير مارکسيستي از پديده ÙŠ Ùاشيسم را بيان مي کنيم.
خانم هانا آرنت در کتاب مشهور خود: سرچشمه هاي توتاليتاريسم٢ بر ماهيت غيرعقلاني نازيسم تاکيد مي کند Ùˆ آن را ناشي از اين مي داند Ú©Ù‡ «انسان مدرن» در جامعه ÙŠ صنعتي بر سر دو راهي قرار گرÙته است. به نظر او تنهايي Ùˆ از خود بيگانگي انسان هايي Ú©Ù‡ هويت طبقاتي Ùˆ رشته هاي پيوند خويشاوندي Ùˆ خانوادگي را از دست داده اند Ùˆ در جستجوي امنيت روØÙŠ Ùˆ رواني هستند موجب مي شود Ú©Ù‡ آنان به آساني طعمه ÙŠ جنبش هاي سياسي انØصارطلبانه شوند.
Ùردريش ماينکه در کتاب خود : Ùاجعه اي Ú©Ù‡ بر آلمان Ùرود آمد٣ Ú©Ù‡ Øاوي خاطرات Ùˆ تأملات اوست مي گويد Ú©Ù‡ Ù…Ùاهيم کولکتيويستي٠چپ آلمان [ = ارجØيت جمع بر Ùرد ØŒ ارجØيت مالکيت عمومي بر مالکيت خصوصي] اÙکار عمومي در آلمان را پذيراي Øکومتي اقتدار طلب Ùˆ مداخله جو کرده بود Ùˆ هيتلر از ميراثي Ú©Ù‡ نيروهاي Ú†Ù¾ بر جا گذاشته بودند بهره برداري کرد.
گرچه تبليغات ضد ليبرالي Ùˆ ضد پارلمانتاريسم Ùکمونيست ها در تضعي٠نيروهاي عقلاني جامعه ÙŠ آلمان نقش مؤثري داشت اما Ùردريش ماينکه در مقام ÙŠÚ©ÙŠ از برجسته ترين مورخان آلماني بايد بهتر از نگارنده بر اين موضوع واق٠باشد Ú©Ù‡ سرزمين آلمان مهد عقايد Ù…ØاÙظه کارانه Ùˆ ارتجاعي بوده است Ú©Ù‡ تبلور آنها را در رومانتيسيسم مي يابيم Ùˆ مارکسيسم Ùˆ نازيسم نيز دوقلوهاي همين مادرند.
اما متÙکران اومانيست٠مØاÙظه کار معتقدند Ú©Ù‡ صنعتي شدن ØŒ علم ØŒ خردگرايي Ùˆ دموکراسي تهديدي جدي براي بقاي تمدن Ùˆ ادامه ÙŠ Øيات آن هستند. آنان از جامعه ÙŠ پيش – صنعتي تصويري جذاب Ùˆ خيالي ارايه مي د هند Ú©Ù‡ در آن ØŒ انسان ها با ÙŠÚ© ديگر در ارتباط نزديک بودند، مناسبات اجتماعي ساده Ùˆ مستقيم بود، طبيعت پاس داشته مي شد، رسم Ùˆ سنت بر روابط انساني Øاکم بود Ùˆ به شر٠و Øيثيت انسان ارج نهاده مي شد Ùˆ مسئوليت شناسي Ùˆ اØترام متقابل، روابط انسان ها را Ø´Ú©Ù„ مي داد. اما روند صنعتي شدن جوامع موجب ازدياد جمعيت ØŒ هجوم روستاييان به شهرها Ùˆ گسترش بيمارگونه ÙŠ شهرنشيني Ùˆ توده اي شدن نوع بشر شده است.
تکنيک هاي جديدي براي القاي عقيده به توده ها Ùˆ شستشوي مغزي آنان Ùˆ نيز ايجاد Ø®Ùقان اجتماعي ابداع شده اند Ú©Ù‡ اينها نيز به نوبه ÙŠ خود باعث «قيام توده ها»٤ شده اند . اين عوامل موجب شده اند Ú©Ù‡ همه ÙŠ ارزش هاي Ùرهنگي Ú©Ù‡ از رنسانس به بعد تمدن غربي را در جاده ÙŠ ترقي Ùˆ روشنگري نگاه داشته بودند سير قهقرايي بپيمايند Ùˆ بي ارج شوند. بعضي از مارکسيست ها Ùˆ به ويژه اعضاي مکتب ÙرانکÙورت (هورکهايمر، آدرونو، مارکوزه) نيز چنين نظري دارند. از نظر آنان Ùاشيسم نشانه ÙŠ پيروزي بربريت جديد شهر آکنده از توده هاي بي ريشه بر Ùرهيختگاني است Ú©Ù‡ از آغاز پيدايش تمدن Øکومت مي کرده اند.
بعضي از جامعه شناسان معتقدند Ú©Ù‡ Ùاشيسم برخلا٠نظر مارکسيست ها آخرين مرØله ÙŠ ليبراليسم Ùˆ سرمايه داري نيست ØŒ بلکه برعکس، Ùاشيسم در کشورهايي امکان ظهور مي يابد Ú©Ù‡ در آن ها انقلاب از بالا صورت گرÙته Ùˆ روند صنعتي شدن شتاب آلود بوده باشد. بنابر عقيده ÙŠ اين نظريه پردازان ØŒ Ùاشيسم پاسخ گروه هاي Ù…ØاÙظه کار به تهديدي است Ú©Ù‡ بر اثر بازشدن سريع Ùضاي نظام اجتماعي سنتي متوجه مناÙع Ùˆ امتيازات سنتي آنان شده است. از اين ديدگاه Ùاشيسم در وهله ÙŠ نخست ØŒ از Ù„Øاظ سياسي، تجلي راست راديکال Ùˆ بيان جديدي از انديشه Ùˆ عمل سنت پرستان است Ú©Ù‡ هم در Ùرهنگ غرب Ùˆ هم در Ùرهنگ شرق سابقه ÙŠ تاريخي طولاني دارد. بر پايه ÙŠ اين برداشت ØŒ Ùاشيسم Ø´Ú©Ù„ مدرن سياست Ø¬Ù†Ø§Ø Ø±Ø§Ø³Øª اÙراطي است . از جمله کساني Ú©Ù‡ به اين نظريه ÙŠ معتقدند برينگتون مور است . او در اثر خويش به نام : ريشه هاي اجتماعي ديکتاتوري Ùˆ دموکراسي مي نويسد:
«آلمان Ùˆ ژاپن مي خواستند مسئله اي را Øلّ کنند Ú©Ù‡ Øلّ ناشدني بود يعني مي خواستند بدون تغيير ساختارهاي اجتماعي دست به نوسازي Ùˆ توسعه بزنند Ùˆ يگانه راه گريز از اين مشکل، نظامي گري بود [ ...] Ùاشيسم بدون دموکراسي، Ùˆ يا به بيان ÙˆØ§Ø¶Ø ØªØ±ØŒ بدون ورود توده ها به صØنه ÙŠ تاريخ غيرقابل تصور است .
Ùاشيسم، کوششي در جهت خلقي Ùˆ مردمي کردن ارتجاع Ùˆ Ù…ØاÙظه کاري بود. ولي البته بر اثر اين جريان ØŒ Ù…ØاÙظه کاري پيوند بنيادي خود را با آزادي از دست داد( ...)
با سلطه ÙŠ Ùاشيسم Ù…Ùهوم قانون عيني ناپديد گرديد.
از جمله مهم ترين ويژگي هاي Ùاشيسم انکار آرمان هاي انسان دوستانه Ùˆ به ويژه انديشه ÙŠ برابري بالقوه ÙŠ همه ÙŠ انسانها بود.
ديدگاه Ùˆ جهان بيني Ùاشيسم نه تنها سلسله مراتب قدرت ØŒ انضباط Ùˆ اطاعت را گريز ناپذير دانست بلکه آن ها را ارزش هاي ذاتي قلمداد کرد. Ù…Ùهوم رومانتيک برادري مرسوم در Ùاشيستم اين ويژگي ها را جبران نمي کند، زيرا برادري Ùاشيستي برادري در تسليم است.
ويژگي Ùاشيسم تأکيد بر خشونت است Ú©Ù‡ از Øدّ شناسايي معقول اهميت خشونت در سياست در مي گذرد Ùˆ به پرستش عرÙاني آن مبدل مي شود. خون Ùˆ مرگ در Ùاشيسم جذابيتي شهواني (erotic) به دست مي آورند.»٥
از جمله مورخاني Ú©Ù‡ معتقد است Ùاشيسم واکنش قهرآميز گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ سنت پرست به ارزش هاي جهان مدرن است ويس است. ويس تصورات Ùˆ آرمان هايي Ú©Ù‡ بر پايه ÙŠ آنها Ùاشيست ها جنبش خود را استوار مي کنند چنين برمي شمارد:
۱ – برداشت هاي ارگانيک از جامعه (يعني همان برداشتي که رومانتيکها از جمله هگل و مارکس داشتند)
Û² – ايده آليسم ÙلسÙÙŠ
Û³ – آرماني کردن صÙات «مردانه » Ú©Ù‡ معمولاً صÙات Ùˆ خصايل ÙŠÚ© کشاورز يا ÙŠÚ© روستايي است
Û´ – دشمني با سرمايه داري پيشرÙته
Ûµ – تØقير دموکراسي
۶ – برداشت هاي نخبه گرايانه از رهبري سياسي و اجتماعي
۷ – نژادپرستي و معمولاً، اما نه ضرورتاً ، يهود ستيزي
۸ – نظامي گري
۹ – کشورگشايي
بنابر نظر ويس وجه مشترک همه ÙŠ مؤلÙÙ‡ هاي Ùوق خصومت با ارزش ها Ùˆ نهادهاي ليبرالي است . در جنبش هاي کاملاً Ùاشيستي تمامي مؤلÙÙ‡ هاي Ùوق تبلور پيدا مي کنند. اعضاي اين جنبش ها مي کوشند Ú©Ù‡ پشتيباني توده اي به دست آورند Ùˆ تصميم مي گيرند Ú©Ù‡ براي جلب اين Øمايت خشونت بي Øد ÙˆØصري به کار برند Ùˆ از روش هاي پيچيده ÙŠ شستشوي مغزي Ùˆ کنترل انديشه استÙاده کنند. سازمان هاي Ùاشيستي معمولاً پسوندهايي مانند سوسياليستي ØŒ ملي ØŒ کارگري، پرولتاريايي ØŒ Ùˆ نظير اينها را يدک مي کشند. مثلاً در آلمان Ùاشيست ها Øزب خود را «Øزب ناسيونال سوسياليسم» ناميده بودند Ùˆ در انگلستان Ùˆ Ùرانسه گروه هاي Ùاشيست Ú©Ù‡ خصلت بارزشان بيگانه ستيزي است ØŒ سازمان خود را «جبهه ÙŠ ملي»( National Front )مي خوانند.
هنگامي Ú©Ù‡ Ùاشيست ها بر مسند قدرت تکيه زده اند به نظر مي آيد Ú©Ù‡ از پشتيبانان خود يعني گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ سنتي «به طور Ú©ÙŠÙي» متÙاوت Ùˆ متمايز شده باشند. اما اين تÙاوت Ùˆ تمايز Ùقط در مورد به کارگيري وسايل براي نيل به اهدا٠موردنظر است نه در مورد خود اهداÙ. Ù…ØاÙظه کاران سنتي به خشونت بي اندازه اي Ú©Ù‡ براي رسيدن به هد٠هايشان به کار گرÙته مي شود اعتراضي ندارند. زيرا ØŒ از نظر ويس ØŒ آنان اØساس مي کنند Ú©Ù‡ از جانب انديشه هاي ليبرالي Ùˆ سوسياليستي ØŒ Ú©Ù‡ معمولاً با صنعتي Ùˆ مدرنيزه شدن هر نظام اجتماعي امکان ظهور پيدا مي کنند، مورد تهديد قرار گرÙته اند. اگر Ùاشيستم ØŒ آن چنان Ú©Ù‡ پروÙسور ويس مدعي است ØŒ ايدئولوژي گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ سنتي باشد پس بايد تاريخچه Ùˆ سنتي در پشت سر خود داشته باشد Ùˆ پديده ÙŠ کاملاً نو ظهوري نباشد؟ در واقع ويس بر کتاب خود عنوان سنت Ùاشيست ٦گذاشته است . ويس اين نظر را مردود مي داند Ú©Ù‡ Ùاشيسم «قيام خرد ستيزان» بر ضد علم Ùˆ تکنولوژي است. زيرا به عقيده ÙŠ او از ديدگاه Ù…ØاÙظه کاران تØت Ù…Øاصره ÙŠ ارزش هاي مدرن Ùˆ ليبرالي ØŒ Ùاشيسم راه ØÙ„ کاملاً «عقلاني» مشکلات Ùˆ معضلات آنان شناخته مي شود. خلاصه ÙŠ کلام آن Ú©Ù‡ در چارچوب صنعتي شدن، شهرنشيني Ùˆ دموکراتيزه شدن نظام اجتماعي ممکن است Ù…ØاÙظه کاران سنتي سنگر بگيرند Ùˆ روش هاي Ùاشيستي يعني خشونت، شستشوي مغزي Ùˆ کنترل انديشه ØŒ ترور Ùˆ Øتي قتل عام را برگزينند به اين اميد Ú©Ù‡ شايد هر آنچه را از شيوه ÙŠ زندگي سنتي ØŒ امتيازات کهن Ùˆ ارزش هاي صنÙÙŠ Ùˆ طبقه اي شان هنوز باقي مانده اند نجات دهند!Ù§
وايس در بØØ« خود از پيروزي Ùاشيست ها در آلمان Ùˆ ايتاليا نشان مي دهد Ú©Ù‡ Ùاشيست ها «تصاØب کنندگان واقعي» قدرت نبودند بلکه پيروزي آنان پي آمد ائتلا٠سياسي ميان عناصر مختل٠در Ø¬Ù†Ø§Ø Ø±Ø§Ø³Øª سياسي Ùˆ نيز ميان Ø¬Ù†Ø§Ø Ø±Ø§Ø³Øª با گروه هايي بود Ú©Ù‡ خود را از پيروزي Ùˆ سلطه ÙŠ ارزش هاي مدرن، خواه ليبرالي خواه سوسياليستي ØŒ در خطر مي ديدند، يعني صنعتگران خرده پا ØŒ تجار خرده پا Ùˆ زمين داران بزرگ Ùˆ اشراÙ. به نظر ويس Ùاشيسم در جوامعي امکان پيروزي پيدا مي کند Ú©Ù‡ آن ها در مرØله ÙŠ سير از ÙŠÚ© جامعه ÙŠ سنتي به ÙŠÚ© جامعه ÙŠ مدرن باشند. آلمان Ùˆ ايتاليا دقيقاً به اين علت Ú©Ù‡ وارد روند صنعتي Ùˆ ليبرالي شدن قرار گرÙتند در معرض قطبي شدن طبقات واقع شدند Ùˆ همين قطبي شدن بستر رشد Ùاشيسم است. وقتي Ùاشيست ها در آلمان Ùˆ ايتاليا قدرت را به دست گرÙتند به Øاميان Ù…ØاÙظه کار خود پشت کردند Ùˆ زير همه ÙŠ قولهايي زدند Ú©Ù‡ در مورد «رÙاه اجتماعي» به توده هاي پشتيبان خود داده بودند. اين وضع را نه Ù…ØاÙظه کاران نخبه پيش بيني مي کردند نه توده هاي گيجي Ú©Ù‡ در انتخابات به Ùاشيست ها رأي داده بودند.
هيتلر بيش از ديگران امکانات کنترل نظام اجتماعي را درک کرد، امکاناتي Ú©Ù‡ بر اثر روش هاي مدرن وسايل ارتباط جمعي Ùˆ وسايل نقليه Ùˆ پليس Ùراهم آمده اند. ويس معتقد است Ú©Ù‡ آينده ÙŠ Ùاشيسم، اگر آينده اي داشته باشد ØŒ در کشورهاي در Øال توسعه است. کشورهاي در Øال توسعه براي آن Ú©Ù‡ وارد جهان مدرن شوند بايد صنعتي گردند، Ùˆ با صنعتي شدن آنها، شرايطي به وجود مي آيد Ú©Ù‡ در چارچوب آنها انديشه ها Ùˆ تصورات مدرن Ø´Ú©Ù„ مي گيرند.
اين انديشه ها Ùˆ تصورات نيز به نوبه ÙŠ خود Ùˆ به طور گريزناپذيري گروه ها Ùˆ طبقات سنتي Ùˆ صاØب Ù†Ùوذ را تهديد خواهند کرد Ùˆ موجبات نگراني خاطر آنان را Ùراهم خواهند ساخت . از اين رو گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ سنتي به Ùکر پياده کردن برنامه ÙŠ Ùاشيستي مي اÙتند تا امتيازاتي را Ú©Ù‡ در نظام کهن داشته اند ØÙظ کنند Ùˆ در عين Øال از مواهب جديد نيز بهره گيرند. در کشورهاي غير غربي خطر بي واسطه نه توتاليتارسيم Ú†Ù¾ بلکه توتاليتاريسم راست است. Ùاشيسم وقتي در کشوري ظهور مي کند Ú©Ù‡ گروه هاي متنÙØ° Ù…ØاÙظه کار با گروه هايي Ú©Ù‡ بر اثر صنعتي شدن کشور پا به عرصه ÙŠ وجود گذاشته اند از Ù„Øاظ آرمان ها Ùˆ انديشه ها Ùˆ تصورات Ùˆ سليقه ها برخورد کنند. Ùاشيسم به رغم راديکال بودنش، جنبش اجتماعي Ù…ØاÙظه کاري است Ú©Ù‡ با انديشه ها Ùˆ مناÙع طبقات Ù…ØاÙظه کار ارتباط تنگاتنگ دارد. ارزش ها Ùˆ آمال اين طبقات Ù…ØاÙظه کار از زمان انقلاب سال Û±Û·Û¸Û¹ Ùرانسه به اين سو همواره در معرض تهديد بوده اند . اين Ú¯Ùته ÙŠ مشهور موسوليني Ú©Ù‡ «من ÙŠÚ© انقلابي Ùˆ ÙŠÚ© مرتجع ام» ٨خود شاهدي بر اين مدعاست . Ùاشيستها Ùˆ نازي ها گروه هاي Ú©ÙˆÚ†Ú© تروريست نبودند، Ùˆ رهبران شان نيز نيهيليست هايي نبودند Ú©Ù‡ خود را وق٠به Ú†Ù†Ú¯ آوردن قدرت کرده باشند، بلکه آنان از نگراني ها Ùˆ هراس هاي Ù…ØاÙظه کاران سنتي بهره مي گرÙتند Ùˆ نماينده ÙŠ اميدهاي آنها بودند. انقلابيان٠مرتجع به اين علت توانستند در آلمان Ùˆ ايتاليا قدرت سياسي را به Ú†Ù†Ú¯ آورند چون از سوي طبقات Ù…ØاÙظه کار قديمي Ùˆ صاØب Ù†Ùوذ مورد Øمايت مادي Ùˆ معنوي قرار داشتند.
اغلب پژوهشگران بر تÙاوت هاي ايدئولوژيکي Ùˆ سياسي Ù…ØاÙظه کاران قديمي Ùˆ Ù…ØاÙظه کاران اÙراطي جديد انگشت گذاشته اند.
اما آنان از ديدن اين Øقيقت غÙلت کرده اند Ú©Ù‡ Ù…ØاÙظه کاران قديمي نيز براي جلوگيري از پيروزي انديشه هاي آزادي خواهانه Ùˆ دموکراتيک از صميم دل با Ù…ØاÙظه کاران اÙراطي جديد همکاري Ùˆ همدلي داشته اند.
به نظر ويس برخلا٠آنچه مارکسيست ها مي گويند Ùاشيستم «نÙس آخر سرمايه داري انØصاري نيست» بلکه «نÙس آخر گروه هاي متنÙد Ù…ØاÙظه کار سنتي است» Ù©Ùاشيست ها Ùˆ نازي ها بسياري از تصورات Ùˆ انديشه هاي Ù…ØاÙظه کاران سنتي را به Øد اÙراطي رساندند Ùˆ بدانها Ø´Ú©Ù„ عاميانه اي دادند. گرچه Ùاشيست ها Ùˆ نازي ها به اين تصورات پاي بند بودند Ùˆ آنها را رها نمي کردند با اين وص٠آنان در مقام Ù…ØاÙظه کاران «جديد» نمي خواستند صرÙاً مداÙع مناÙع Ùˆ تصورات نخبگان٠مرتجع باشند Ùˆ هميشه تأکيد مي کردند Ú©Ù‡ جنبش آنان پويا، بي همتا Ùˆ مدرن است . موسوليني Ùاشيسم را اين طور تعري٠مي کند:
«Ùاشيسم اعتقادي ديني است Ú©Ù‡ در آن انسان خود را در رابطه اي نزديک با اراده ا ÙŠ عيني Ùˆ عالي تر مي بيند. اين ارتباط وجود Ùردي Ùˆ جزيي او را تعالي مي بخشد ØŒ Ùˆ او را به مقام عضويت در جماعتي رباني ارتقا مي دهد. » Û±Û°
راست راديکال تصورات قديمي را به Øد اÙراطي٠انقلابي مي رساند. Ùاشيست ها در تقابل با Ùردگرايي ماترياليستي ليبرال ها ØŒ بر تقدم جمع، قبيله، اجتماع يا ملت (امت ) بر Ùرد تأکيد مي ورزند. در همين خصوص موسوليني مي نويسد:
«ما آن نوع زندگي را خواستاريم Ú©Ù‡ Ùرد از طريق قرباني کردن مناÙع خصوصي خود Ùˆ از طريق مرگ خويش آن وجود روØاني کاملي را تØقق ببخشد Ú©Ù‡ ارزش او در مقام انسان در آن قرار دارد»۱۱ Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ از شعارهاي مشهور Ùاشيست هاي اسپانيايي نيز اين بود :
«مرگ بر عقل، زنده باد مرگ.»۱۲
همين Ú©Ù‡ Ùاشيست ها Ùˆ نازي ها به قدرت رسيدند به خاطر انØصار طلبي خود نتوانستند Ùˆ در واقع نمي خواستند Ú©Ù‡ Ùقط نمايندگان آن چيزي باشند Ú©Ù‡ آنان خود آن را «ارتجاع کهن» مي ناميدند.
راست انقلابي سرانجام درصدد برآمد Ú©Ù‡ همه ÙŠ گروه هاي رقيب را از ميان ببرد، از آن جمله گروه هايي Ú©Ù‡ در به قدرت رساندنش سهم داشتند. راست انقلابي به طور تناقض آميزي در بازسازي جامعه طبق تصورات خويش بسياري از گروه هاي Ù…ØاÙظه کار Ùˆ ارزش هاي سنتي متعلق به آنان را از ميان مي برد يعني دقيقاً همان کاري را مي کند Ú©Ù‡ ليبرال ها مي خواستند انجام دهند ولي از عهده ÙŠ آن برنمي آمدند.
عصاره ÙŠ بينش راست راديکال از سياست Ùˆ جامعه در اين تصور نهÙته است Ú©Ù‡ خشونت Ùˆ اعمال زور، نه رÙرم Ùˆ اصلاØات سياسي Ùˆ اجتماعي ØŒ Øلاّل نارضايتي سياسي Ùˆ معضلات اجتماعي است.
پس از Ø´Ø±Ø Ù†Ø¸Ø±ÙŠØ§Øª ويس اکنون به ØªØ´Ø±ÙŠØ Ù†Ø¸Ø±ÙŠØ§Øª مارکسيست ها در مورد Ùاشيسم مي پردازيم.
طبق برداشت مارکسيستي از دولت Ú©Ù‡ به بينش ابزارگرايانه معرو٠است Ùˆ در بيانيه ÙŠ [ = مانيÙست] کمونيست نيز آمده است: «قوه ÙŠ اجراييه ÙŠ دولت مدرن چيزي جز کميته اي براي اداره ÙŠ امور مشترک Ú©Ù„ بورژوازي نيست » .
براساس همين برداشت Ú©Ù‡ به نظريه ÙŠ عامل (agent theory) نيز شهرت دارد کمينترن ØŒ Ùاشيسم را صرÙاً ابزار ديکتاتوري٠«ارتجاعي ترين ØŒ شوونيستي ترين Ùˆ امپرياليستي ترين عناصر سرمايه ÙŠ مالي» ناميد. همين برداشت ابزارگرايانه از قدرت دولت سبب شده است Ú©Ù‡ در اغلب موارد مارکسيست ها پيشاپيش ميان اقتصاد Ùˆ Øاکميت سياسي رابطه اي مستقيم Ùˆ بي واسطه تصور کنند بدين معني Ú©Ù‡ بپندارند طبقه اي Ú©Ù‡ از Ù„Øاظ اقتصادي دست بالا را دارد ضرورتاً از Ù„Øاظ سياسي Øاکميت در Ú†Ù†Ú¯ اوست به همين علت Ùاشيسم به طور از پيشي «رژيم سرمايه ÙŠ انØصاري» خوانده مي شد.
الگوي بعضي از مارکسيست ها براي تبيين Ùاشيسم کتاب هجدهم برومر اثر مارکس است . در کتاب مذکور مارکس مي کوشد پديده ÙŠ بناپارتيسم را ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ø¯ØŒ او در اين مورد عقايد کاملاً متناقضي اظهار مي کند، Ùˆ همين تناقض گويي ها سبب شده اند Ú©Ù‡ راه هر گونه تبييني از هر نوع دولتي باز باشد. مثلاً در آنجا مارکس درباره ÙŠ قوه اجراييه [ = دولت] مي گويد:
«با بناپارتيسم Ùرايندي به کار اÙتاد Ú©Ù‡ از طريق آن قدرت سياسي به طور Ùزاينده اي از طبقات اجتماعي مستقل تر شد». ولي در واقع، مارکسيسم نه نظريه اي درباره ÙŠ بØران اقتصاد سرمايه داري دارد نه نظريه اي درباره ÙŠ دولت.
Øتي مارکسيست – لنينيست دو آتشه اي مانند لويي آلتوسر بدين موضوع اعترا٠مي کند. او در مقاله اي به نام : «بØران مارکسيسم» مي نويسد:
«اين موضوع Ú©Ù‡ در آثار خود مارکس Ùˆ به ويژه در کتاب سرمايه ÙˆØدت تئوريک وجود دارد ،اکنون برايمان روشن شده است که، وجود چنين ÙˆØدت تئوريکي اÙسانه اي بيش نيست.
[ ...] بايد کاملاً بي پرده بگويم Ú©Ù‡ هيچ «نظريه ÙŠ مارکسيستي در مورد دولت» وجود ندارد. البته اين سخن بدين معني نيست Ú©Ù‡ مارکس Ùˆ لنين از Ø·Ø±Ø Ø§ÙŠÙ† موضوع Ø·Ùره رÙته اند، برعکس، اين موضوع Ú©Ù‡ دولت چيست در مرکز تÙکر سياسي آنان قرار داشته است. اما آنچه در آثار مارکسيست هاي کلاسيک در مبØØ« Ø´Ú©Ù„ هاي ارتباط ميان دولت از ÙŠÚ© سو Ùˆ مبارزه ÙŠ طبقاتي Ùˆ سلطه ÙŠ طبقاتي از ديگر سو مي يابيم (اشاراتي مشخص است بي آن Ú©Ù‡ Ù…Ùاهيم تØليل شده باشند)Ùˆ Ùقط تکرار اين هشدار است Ú©Ù‡ از همه ÙŠ برداشت هاي بورژوايي در مورد اين Ú©Ù‡ دولت چيست اØتراز کنيم.
يعني Ùقط خط مميزي منÙÙŠ Ùˆ تعريÙÙŠ منÙÙŠ ارايه مي شوند [يعني مي گويند Ú©Ù‡ دولت آن چيزي نيست Ú©Ù‡ نظريه پردازان Ùˆ ÙيلسوÙان سياسي بورژوا مي گويند اما در اين مورد Ú©Ù‡ دولت چيست مارکسيست هاي کلاسيک چيزي Ù†Ú¯Ùته اند]. مارکس Ùˆ لنين مي گويند Ú©Ù‡ «دولتهاي گوناگوني» وجود دارند، اما دولت چگونه Øاکميت طبقاتي را تامين مي کند Ùˆ دستگاه دولت چگونه کار مي کند [= Ùونکسيون] ØŸ نه مارکس اين پرسش ها را تØليل مي کند نه لنين. به هنگام مطالعه ÙŠ سخنراني لنين ،که در يازدهم ماه ژوئن Û±Û¹Û±Û¹ در دانشگاه سوردل٠Sverdlov ايراد کرده است، رقت اØساس به ما دست مي دهد. او تأکيد مي کند Ùˆ بارها اين موضوع را تکرار مي نمايد Ú©Ù‡ پرسش دولت چيست ØŒ پرسش دشوار Ùˆ بسيار پيچيده اي است.
او به کرات مي گويد: دولت، ماشين ويژه اي است Ø› دستگاه خاصي است . او قيد «ويژه » را مرتب به کار مي برد تا به ÙˆØ¶ÙˆØ Ù†Ø´Ø§Ù† دهد Ú©Ù‡ دولت ماشيني مانند ديگر ماشين ها نيست. اما لنين موÙÙ‚ نمي شود Ú©Ù‡ ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ø¯ Ú©Ù‡ «ويژه» در اينجا Ú†Ù‡ معنايي دارد (دولت نه «ماشين» است نه «دستگاه»).
وقتي Ú©Ù‡ معادلات Ú©ÙˆÚ†Ú© گرامشي را در «ياداشت هاي زندان» اش مي خوانيم همين رقت اØساس به ما دست مي دهد (دولت = روز + هژموني (سروري) ØŒ دولت = ديکتاتوري + هژموني، دولت = قوه ÙŠ قهريه + اجتماع، Ùˆ معادلاتي نظير اينها Ú©Ù‡ در واقع نظريه اي درباره دولت نيستند بلکه سرآغاز پژوهشي در اين مورد هستند . اين معادلات همان قدر از «علم سياست» اقتباس شده اند Ú©Ù‡ از لنين Ø› زيرا در خط سياسي يي هستند Ú©Ù‡ هدÙØ´ به Ú†Ù†Ú¯ آوردن قدرت دولت به وسيله ÙŠ طبقه ÙŠ کارگر است.
اØساسات متأثر کننده ÙŠ لنين Ùˆ گرامشي از اين امر ناشي مي شوند Ú©Ù‡ آنها مي کوشند از تعري٠منÙÙŠ دولت Ùراتر روند. اما در اين راه توÙيق نمي يابند».Û±Û³
وقتي مارکسيسم هيچ گونه نظريه اي درباره ÙŠ دولت ØŒ ماهيت آن Ùˆ کارکردش در اختيار نداشته باشد چگونه ميتوان انتظار داشت Ú©Ù‡ دولت هاي استثنايي مانند رژيم هاي هيتلر Ùˆ موسوليني Ùˆ استالين Ùˆ مائو را ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ø¯ØŸ
نخستين بيانيه ÙŠ کمينترن به تاريخ Ûµ نوامبر Û±Û¹Û²Û² وضع ايتاليا Ùˆ موضع سرمايه داران آن کشور را نسبت به Ùاشيسم چنين توصي٠مي کند:
«Ùاشيست ها ØŒ بيش از همه ØŒ سلاØÙŠ در دست زمين داران بزرگ هستند. بورژوازي صنعتي Ùˆ تجاري با تشويش زياد آزمايش ارتجاع درنده خو را Ú©Ù‡ بلشويسم سياه مي نامند دنبال مي کنند».Ùاشيسم، درØقيقت، بلشويسم سياه است. چند ماه بعد خانم کلارا زتکين Clara Zetkin خاطر نشان کرد Ú©Ù‡ Ùاشيسم صرÙاً جنبشي تروريستي – ارتجاعي نيست بلکه پايگاه توده اي وسيعي دارد Ùˆ از Ù„Øاظ سياسي نيز Øمايت توده ها را بدست آورده Ùˆ در انتخابات پارلماني پيروز شده است. به نظر خانم زتکين «اشتباهات Øزب کمونيست در اين بينش نهÙته است Ú©Ù‡ مي پندارد Ùاشيسم Ùقط جنبشي تروريستي – نظامي است نه جنبشي توده اي با ريشه هاي عميق اجتماعي.
بايد تأکيد کرد Ú©Ù‡ Ùاشيسم پيش از آن Ú©Ù‡ از طريق مسلØانه پيروز شود از طريق سياسي Ùˆ ايدئولوژيکي بر جنبش کارگري، پيروزي به دست آورده بود. »۱۴
انگلس ظهور بناپارتيسم را ناشي از تعادل نيروي طبقات متخاصم مي داند Ùˆ کتاب مارکس هجدهم برومر را نيز طبق همين برداشت تÙسير مي کند. ولي بعضي از مارکسيست ها مي گويند Ú©Ù‡ نظر مارکس خلا٠نظر انگلس است. در واقع مارکس مي گويد Ú©Ù‡ پرولتاريا در سال Û±Û¸Û´Û¸ در مبارزه ÙŠ با بورژوازي شکست خورده بود Ùˆ بورژوازي Ùˆ ايدئولوگ هايش ØŒ بورژوازي Ùˆ نمايندگانش در پارلمان نسبت به ÙŠÚ© ديگر بيگانه شده بودند Ùˆ به چشم غريبه به هم نگاه مي کردند. در چنين وضعي کودتاي Û±Û¸ÛµÛ± صورت گرÙت. مارکس بنا پارتيسم را چنين توصي٠مي کند:
«چنين شکلي از Øکومت وقتي امکان وجود پيدا مي کند Ú©Ù‡ بورژوازي شکست خورده باشد [از کي؟ معلوم نيست! چون قبلاً مارکس Ú¯Ùته بود Ú©Ù‡ بورژوازي پرولتاريا را شکست داده بود!] اما طبقه ÙŠ کارگر هنوز نيروي Øکومت کردن بر ÙŠÚ© ملت را به دست نياورده باشد». مارکس در پايان کتاب هجدهم برومر پيش بيني مي کند Ú©Ù‡ چون بناپارتيسم بر پايه ÙŠ تناقضات دروني قرار دارد چندان پايدار نيست Ùˆ Ù…Øکوم به Ùناست. اما برخلا٠پيش بيني مارکس بناپارتيسم مدت بيست سال دوام آورد Ùˆ سرانجام بر اثر شکست Ùرانسه در جنگ از ميان رÙت. چنانچه Ùرانسه در جنگ پيروز شده بود شايد بناپارتيسم براي مدت زماني طولاني در قدرت مي ماند. شايد برخلا٠تصور مارکس علت دوام Ùˆ بقاي بناپارتيسم دقيقاً همين تناقضات دروني باشد. وقتي نيروي جانشيني نباشد بناپارتيسم Ùˆ Ùاشيسم مي توانند دست Ú©Ù… Øداقل شرايط امنيت را براي طي٠وسيعي از مردم تامين کنند Ùˆ از مناÙع آنان Øراست نمايند. گرچه آنچه را مردم مي خواهند در اين نوع رژيم ها به دست نمي آورند ولي مردم از اين ÙˆØشت دارند Ú©Ù‡ چنانچه رژيم از ميان برود وضع از آنچه هست نيز بدتر شود. نکته ÙŠ ديگر اين Ú©Ù‡ مارکس نمي توانست پيش بيني کند Ú©Ù‡ امپراتوري دوم Ùرانسه جاي خود را به جمهوري سوم بدهد Ú©Ù‡ Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø·Ù„Ø¨ Ùˆ ليبرال دموکرات بود، Ùˆ برخلا٠تصور مارکس بورژوازي «نيروي Øکومت کردن بر ملت» را از دست نداده بود Ùˆ بناپارتيسم Ø´Ú©Ù„ نهايي Ùˆ از توان اÙتاده ÙŠ سرمايه داري نبود.
پس از ارايه ÙŠ خطوط کلي تÙسير بناپارتيسم به تÙسير Ùاشيسم از ديدگاه اØزاب کمونيست باز مي گرديم . ششمين کنگره ÙŠ جهاني اØزاب کمونيست دوره بندي خشک Ùˆ انعطا٠ناپذيري از تØول سرمايه داري ارايه داد Ú©Ù‡ اساس بØØ« هاي بعدي تا سال Û±Û¹Û³Ûµ قرار گرÙت. در اين کنگره ØŒ سوسيال دموکراسي نيز ابزاري در دست سرمايه ÙŠ مالي خوانده شد Ùˆ سوسيال دموکرات ها ØŒ سوسيال Ùاشيست ها لقب گرÙتند Ùˆ سوسيال دموکراسي همتاي Ùاشيسم شناخته شد!
اين نظريه نه تنها موجب شد Ú©Ù‡ کمونيست ها با ديگر اØزاب ضد Ùاشيست متØد نشوند بلکه برعکس با نازي ها هم دست شدند تا Øکومت سوسيال دموکرات ها به رهبري اتوبراون (Otto Braun) Ùˆ کارل زÙرينگ (Severing)در پروس را در سال Û±Û¹Û³Û± ساقط کنند.
از نمونه هاي اين همکاري Ùˆ هم دستي مي توان از اعتصاب وسايل نقليه در نوامبر سال Û±Û¹Û³Û² در برلين نام برد. مارکس در کتاب هجدهم برومر مي گويد Ú©Ù‡ سازمان لويي بناپارت متشکل از «لومپن پرولتاريا» [ = اراذل Ùˆ اوباش] بود. اين ها اÙرادي بودند Ú©Ù‡ هويت طبقاتي خود را از دست داده بودند. بي هويتي Ùˆ نامتجانسي همين عناصر موجب مي شد Ú©Ù‡ قدرت سياسي بتواند به طور خودسرانه عمل کند. بعضي از مارکسيست ها معتقدند (نظريه اي Ú©Ù‡ برينگتون مور در کتاب خود به نام : ريشه هاي اجتماعي ديکتاتوري Ùˆ دموکراسي پروانده است) Ú©Ù‡ در کشورهايي Ú©Ù‡ انقلاب بورژوايي کامل نبوده يا انقلاب از بالا صورت گرÙته ØŒ ساخت Ùئودالي کاملاً Ùرو نپاشيده است بنا بر اين، اينگونه کشورها ØŒ کشوري مي شوند مانند آلمان با ساختاري صنعتي – Ùئودالي .
از Ù„Øاظ سياسي وجه مشترک آلمان Ùˆ ايتاليا اين بود Ú©Ù‡ انقلاب «بورژوايي» در هر دوي آنها ناکامل Ùˆ نابالغ بود. ولي در اين نظريه چند پيش Ùرض مسلم گرÙته شده اند Ú©Ù‡ درستي شان به هيچ وجه به اثبات نرسيده است. ÙŠÚ©ÙŠ اين Ú©Ù‡ تصور مي کنند نيروي Ù…Øرکه ÙŠ تاريخ Ùˆ اجتماع «مبارزه ÙŠ طبقاتي» است . دوم اين Ú©Ù‡ روند عقلاني يا سکولار شدن جامعه را «بورژوايي» شدن آن مي نامند. درØقيقت براي مارکس Ùˆ پيروانش «بورژوايي » شدن جامعه به معناي اين است Ú©Ù‡ جامعه خصوصيات شيطاني پيدا کرده است! براي مارکسيست ها «بورژوازي» بيشتر مواقع شيطاني Ùˆ اهريمني معني مي دهد! نکتة سوم اين Ú©Ù‡ بعضي از مارکسيست ها Øکومت لويي بناپارت را شبيه به Øکومت Ùاشيست ها Ùˆ نازي ها مي دانند؛ Ùˆ در واقع ØŒ هم چنان Ú©Ù‡ پيشتر Ú¯Ùته شد Ùاشيسم را نمونه ÙŠ ديگري از بناپارتيسم معرÙÙŠ مي کنند. ولي در Ùرانسه «انقلاب بورژوايي» کامل بود، پس نمي توان ظهور Ùاشيسم را به ناکامل Ùˆ نابالغ بودن «انقلاب بورژوايي» در آلمان Ùˆ ايتاليا نسبت داد. در کتاب هجدهم برومر، مانند همة آثار مارکس، تناقضات بسياري وجود دارند.
مارکس از ÙŠÚ© سو مي گويد Ú©Ù‡ بورژوازي توان Øکومت کردن را از دست داده بود Ùˆ به همين علت قدرت را به لويي بناپارت تÙويض کرد تا او نظام بورژوايي را از ورطه ÙŠ سقوط نجات دهد Ùˆ آن را تثبيت کند Ùˆ مدعي است Ú©Ù‡ بناپارتيسم سرمايه داري از Ù†Ùس اÙتاده است. اما از ديگر سو مي گويد Ú©Ù‡ پايگاه اجتماعي Ùˆ طبقاتي لويي بناپارت، «لومپن پرولتاريا» در شهرها Ùˆ کشاورزان مرتجع در روستاها بودند. در اين خصوص مارکس مي نويسد:
«توجه داشته باشيد Ú©Ù‡ سلسله ÙŠ بناپارت نماينده ÙŠ کشاورز انقلابي نيست بلکه نماينده ÙŠ کشاورز Ù…ØاÙظه کار Ùˆ خرده مالک است Ú©Ù‡ مي کوشد شرايط وجود اجتماعي خود را تØکيم بخشد نه کشاورزي Ú©Ù‡ مي خواهد از اين شرايط رهايي يابد Ùˆ به شرايط بهتري دست پيدا کند. بناپارتيسم نماينده ÙŠ توده ÙŠ روستايياني نيست Ú©Ù‡ مي خواهند با شهرنشينان متØد شوند Ùˆ نظام اجتماعي کهن را براندازند بلکه برعکس، نماينده ÙŠ روستايياني است Ú©Ù‡ نظرشان در چارچوب نظام کهن Ù…Øصور Ùˆ Ù…Øبوس مانده است Ùˆ مي خواهند Ú©Ù‡ خود Ùˆ قطعه زمين شان را به همان وضع کهن نگاه دارند Ùˆ به همين خاطر چشم اميد به Ø´Ø¨Ø Ø§Ù…Ù¾Ø±Ø§ØªÙˆØ±ÙŠ دوخته اند. بناپارتيسم نماينده ÙŠ ذهن خراÙÙŠ کشاورز است نه ذهن روشن Ùˆ باز او، بناپارتيسم نماينده ÙŠ گذشته اي است Ú©Ù‡ دورانش سپري شده نه دوراني Ú©Ù‡ در پيش رو است».Û±Ûµ
در واقع خود مارکسيسم نيز نوعي بناپارتيسم در قلمرو Ùرهنگ، اقتصاد Ùˆ سياست است. ذهن مارکس نيز مانند ذهن کشاورز خراÙÙ‡ پرست، پر از پيشداوري است، ذهني است ايدئولوژيک زده ،گذشته گرا Ùˆ Ùناتيک. براي اثبات اين نظر مي توان عباراتي مانند عبارات زير را به ÙˆÙور در آثار مارکس پيدا کرد. او در کتاب سرمايه مي نويسد:
«مسيØيت به منزله ÙŠ دين انسان انتزاعي، Ùˆ به ويژه در Ø´Ú©Ù„ تØول ياÙته ÙŠ بورژوايي اش يعني پروتستانيسم Ùˆ دائيسم [= خداپرستي عقلاني] مناسب ترين دين [ براي پيدايش Ùˆ رشد نظام سرمايه داري] است».Û±Û¶
تصوري Ú©Ù‡ مارکس از مسيØيت Ùˆ علت اشاعه ÙŠ آن در رم Ùˆ يونان دارد متأثر از نظر Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ روسو Ùˆ Ùوير باخ است. طبق نظر اينان، در يونان باستان خدا ،خود٠دولت – شهر (polis) بود نه نيرويي ماوراي طبيعي يا موجودي در آسمانها. خدا به Ø´Ú©Ù„ اخلاق٠طبيعي يا «اخلاق٠مرسوم» هنوز در دولت – شهر متجلي بود. براي يونانيان ØŒ خدا تجسم کليت جامعه ÙŠ اخلاقي – سياسي بود . اين جامعه بر پايه ÙŠ پيوندهاي طبيعي٠خوني يا بر پايه ÙŠ نياي مشترک٠طبيعي بنا شده بود. ميان جهان٠زميني Ùˆ جهان٠آسماني شکاÙÙŠ وجود نداشت Ùˆ به همين علت ميان Ùرد Ùˆ اجتماع، وميان دولت Ùˆ جامعه نيز جدايي نبود. همه ÙŠ امور در انتظامي کامل به هم متصل بودند. خدا، Ù…Øتواي Øيات معنوي قوم بود؛ خدا، جوهر Ùˆ علت موجوديت سياسي قوم بود. خدا ØŒ ذات Ùرد Ùˆ نيز ذات قوم را تشکيل مي داد. اراده ÙŠ Ùرد Ùˆ اراده ÙŠ اجتماع، بي هيچ ميانجي، در خدا يا در زندگي دولت – شهر بر هم منطبق بودند. با زوال شهر باستاني، پيوند Ùرد با اجتماع يا با قوم نيز قطع شد.
خدايي Ú©Ù‡ يوناني مي پرستيد Ùˆ تجلي گاهش دولت- شهر بود با از ميان رÙتن شهر، ناپديد شد يوناني Ùردي شد جداي از قوم Ùˆ اجتماع Ùˆ مستقل از Øيات عمومي.
او اکنون به خدايي نياز داشت Ú©Ù‡ Ùراسوي زمان Ùˆ مکان باشد. خدايي باشد Ú©Ù‡ نيازهاي Ùردي او را برآورد؛ Ùرديتي Ú©Ù‡ تازه Ùˆ در پي زوال دولت – شهر Ø´Ú©Ù„ گرÙته بود. خداي مسيØيت چنين خدايي بود . علت اشاعه ÙŠ مسيØيت در يونان Ùˆ رم همين بود. مسيØيت، خدايي به جهان باستان معرÙÙŠ کرد Ú©Ù‡ خدايي، بي همتا Ùˆ نامتناهي بود Ùˆ قوم برگزيده اي نداشت Ùˆ ميان نژادها ØŒ خانواده ها Ùˆ دولت ها تبعيض قايل نمي شد.
تصديق برابري انسانها Ùˆ جهاني بودن طبيعت بشر (Ú©Ù‡ رواقيون بيان کرده بودند Ùˆ مورد قبول آباء کليسا قرار گرÙته بود) بوسيله ÙŠ مسيØيت اشاعه ياÙت. در مسيØيت، Ùرد ØŒ ÙÙŠ Ù†Ùسه، داراي ارزشي بي پايان Ùˆ موضوع Ùˆ هد٠عشق الهي است Ùˆ مقدر است Ú©Ù‡ به منزله Ø±ÙˆØ Ø¯Ø± ارتباط مستقيم با خود خدا به سر برد Ùˆ چون Ø±ÙˆØ Ø®Ø¯Ø§ÙˆÙ†Ø¯ÙŠ در انسان مأوا گزيده است پس مقدر است Ú©Ù‡ انسان از عالي ترين درجه ÙŠ آزادي برخوردار باشد. پيش از زوال دولت – شهر ØŒ يوناني شاد Ùˆ سعادتمند بود، زيرا يونانيان خود را قومي آزاد مي پنداشتند چون ميان زندگي عمومي Ùˆ زندگي خصوصي Ùˆ ميان جهان درون Ùˆ جهان برون، Ùˆ ميان زمين Ùˆ آسمان تنشي وجود نداشت. آگاهي يا وجدان يونانيان Ú©Ù‡ شهرونداني آزاد در جامعه اي آزاد بودند معذب نبود.
در ميان اقوام روي زمين Ùقط يونانيان داراي قوانين Ùˆ رسومي بودند Ú©Ù‡ Ø¢Ùريده ÙŠ تک تک آنان Ùˆ نيز Ø¢Ùريده ÙŠ تمامي قوم بود. همه ÙŠ آنان Ùˆ نيز تک تک آنها در شخص خود، آگاهي جمعي يا Ú©Ù„ جامعه را بيان مي کردند. اين همنوايي Ùرد با اجتماع، اين هماهنگي Ø±ÙˆØ Ùردي با Ø±ÙˆØ Ù‚ÙˆÙ…ÙŠ Ùقط ÙŠÚ© نقص داشت . اين همنوايي Ùˆ هماهنگي Ùرد با اجتماع، خود به خودي بود، Ùˆ بي آن Ú©Ù‡ درباره اش انديشيده باشند Ùˆ بي آن Ú©Ù‡ علت وجودي آن را درک کنند از آن بهره مند بودند. اما با پيدايش ÙلسÙÙ‡ Ùˆ انديشه ÙŠ عقلي اين وضع شادمانه به هم خورد Ùˆ اين کامل ترين Ù„Øظه – يا بهشت- در تاريخ بشر از ميان رÙت. براي رمانتيک ها ( از جمله Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ مارکس Ùˆ هايدگر Ùˆ لوکاچ، هورکهايمر Ùˆ آدورنوو مارکوزه) بهشت گمشده همين دولت – شهر باستان است. نهضت هاي کمونيستي Ùˆ Ùاشيستي نيز جامعه اي Ú©Ù‡ خيال بر پائيش را دارند همين دولت – شهر باستان است. زيرا در آنجا از Ùرديت Ùˆ انديشه ÙŠ عقلي اثري نبود. Ùرد به طور ارگانيک به بدنه ÙŠ اجتماع متصل بود. اشاعه ÙŠ مسيØيت Ùقط بر ويرانه هاي دولت – شهر باستان ميسر بود. زيرا مسيØيت مي آموخت Ú©Ù‡ Ùقط جزيي از وجود انسان به جامعه تعلق دارد. او Ùقط از طريق جسم Ùˆ نيازهاي جسماني اش به جامعه متکي است. اين اصل جديد، منبعي بود Ú©Ù‡ آزادي Ùرد از آن جريان مي ياÙت . طبق نظر مسيØيت، وجود انسان – برخلا٠وضع او در دولت - شهر – ديگر به شرکت در سياست Ùˆ جنگ وابسته نبود. زيرا Ø±ÙˆØ Ø§Ù†Ø³Ø§Ù† ديگر کشوري نداشت. مسيØيت Ùضايل خصوصي را از Ùضايل عمومي متمايز کرد Ùˆ براي Ùضايل شخصي ارج بيشتري قايل شد. مسيØيت، خدا Ùˆ خانواده Ùˆ Ùرد انسان را از ميهن برتر شمرد Ùˆ همسايه را بر شهر مقدم دانست.
اما با استقرار مسيØيت Ùˆ قدرت گرÙتن پاپ ØŒ Ú©Ù… Ú©Ù… کليسا جاي دولت – شهر باستان را گرÙت ØŒ Ùˆ کوشيد Ùرد مسيØÙŠ را در امت مسيØÙŠ مستØيل کند Ùˆ آگاهي Ùˆ وجدان Ùردي او را از ميان ببرد ØŒ Ùˆ او را منقاد Ùˆ سرسپرده ÙŠ مرجعيت کليسا کند. با سست شدن زنجيرهاي تعبد قرون وسطايي، در دوره ÙŠ رنسانس Ùرديت انسان دو باره Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯ Ùˆ Ø´Ú©Ù„ تازه اي به خود گرÙت. روند Ùردگرايي ادامه ياÙت تا قرن هجدهم Ú©Ù‡ Ùرد انسان Ùˆ وجدان او به مقام سوژه ارتقا ياÙت؛ يعني همان مقامي را به دست آورد Ú©Ù‡ Ùقط خدا در مسيØيت داشت. اين سوژه برپاي خود ايستاده است Ùˆ قوانين خود را هم به جهان Ùيزيکي تجويز مي کند هم به جهان اخلاقي Ùˆ اجتماعي.
اين روند Ú©Ù‡ در آغاز با اشاعه ÙŠ مسيØيت آغاز شده Ùˆ با رنسانس، تشديد شده Ùˆ سپس با پروتستانيسم Ùˆ روشنگري شتاب بيشتري گرÙته بود براي مارکس روند ناميمونی است. زيرا او نيز مانند Ùاشيستها (يا کلي تر، رومانتيک ها) خواهان Ù…ØÙˆ Ùرد در جمع است. از اين Ù„Øاظ مارکس نيز در ص٠مرتجعان Ùˆ تاريک انديشان قرار مي گيرد. اين Ùراگرد را ماکس وبر عقلاني شدن جامعه ÙŠ غربي مي نامد Ùˆ کاسيرر نيز اين روند را زماني استقرار Øاکميت خرد در قلمروهاي مختل٠مي خواند Ùˆ زماني آن را سکولار شدن انديشه مي نامد. اما مارکس آن را روند «بورژوايي» [= اهريمني] شدن جامعه مي خواند. به همين دليل مارکس مي توانست مانند موسوليني بگويد: «من ÙŠÚ© انقلابي Ùˆ ÙŠÚ© مرتجع ام»
شايد بعضي از خوانندگان به تصويري Ú©Ù‡ از مارکس در اينجا ارايه شد اعتراض کنند Ùˆ مدعي شوند Ú©Ù‡ او آدمي ترقي خواه بوده است. نگارنده خود معتر٠است Ú©Ù‡ آثار مارکس آشÙته بازاري عجيب Ùˆ غريب است Ùˆ همه نوع کالا در آن پيدا مي شود. چهار تن از پژوهشگران مارکسيست (پيرو آلتوسر) پس از مطالعه ÙŠ کتاب سرمايه، نتيجه را تØت عنوان : کتاب سرمايه ÙŠ مارکس Ùˆ سرمايه داري امروز منتشر کردند. آنها مي نويسند : «مارکس در کتاب سرمايه وضعيت هايي را برپا مي دارد ولي بعداً آنها را واژگون مي کند، نقض مي نمايد Ùˆ عاجز از تبيين آنها است. اغلب ÙŠÚ© قضيه Ùˆ نقيض آن را مي توان به Ùاصلة چند صÙØÙ‡ از يکديگر ياÙت. »۱۷
از نظر مارکس Ùˆ انگلس نيروي Ù…Øرکه ÙŠ تاريخ، مبارزه ÙŠ طبقاتي است. ولي Ù…Ùهوم «طبقه» نيز در آثار مارکس Ùˆ انگلس تعري٠و تØليل نشده است.
آيا عبارت : «تاريخ همه ÙŠ جوامع تاکنون تاريخ مبارزه ÙŠ طبقاتي بوده است» ÙŠÚ© جمله ÙŠ تØليلي است Ú©Ù‡ درستي يا نادرستي آن را مي توان مستقل از تجربه معلوم نمود؟ مسلماً اين جمله ا ÙŠ تØليلي نيست. پس اين عبارت بايد از واقعيات تاريخ جوامع گرÙته شده باشد.
کدام واقعيات تاريخي چنين چيزي را نشان مي دهند؟ کدام مورخ برجسته اي به چنين نتيجه اي رسيده است؟ «طبقه» چيست؟
مارکس Ùˆ پيروانش عاجز از ارايه ÙŠ تعريÙÙŠ از اين Ù…Ùهوم بوده اند، پس ببينيم ماکس وبر در اثر عظيم خود به نام : اقتصاد Ùˆ جامعه، در اين مورد Ú†Ù‡ اظهارنظري مي کند. او مي نويسد:
«طبق اصطلاØات ما ØŒ عاملي Ú©Ù‡ «طبقه» ÙŠ اجتماعي را مي Ø¢Ùريند بي هيچ شبهه اي Ù†Ùع اقتصادي است . در واقع Ùقط آن مناÙعي، «طبقه» را به وجود مي آورند Ú©Ù‡ وجودشان منوط به وجود بازار اقتصادي باشند.
با اين وص٠مÙهوم Ù†Ùع٠طبقاتي، Øتي به عنوان ÙŠÚ© Ù…Ùهوم٠تجربي، Ù…Ùهوم ابهام آميزي است. [ ...] پيدايش تشکل جمعي يا Øتي بروز عمل صر٠اجتماعي، به Ù„Øاظ وضعيت مشترک طبقاتي، به هيچ وجه پديده اي جهان شمول Ùˆ عام نيست [ ...] طبقه ÙŠ اجتماعي ØŒ ÙÙŠ Ù†Ùسه، ÙŠÚ© گروه اجتماعي را تشکيل نمي دهد Ùˆ اگر طبقه را از Ù„Øاظ Ù…Ùهومي معادل با «گروه» اجتماعي بدانيم دچار خطا شده ايم».Û±Û¸
هم چنان Ú©Ù‡ ماکس وبر مي گويد Ù…Ùهوم «طبقه» ØŒ Øتي از Ù„Øاظ تجربي، Ù…Ùهوم ابهام آميزي است ØŒ Ùˆ اين Ù…Ùهوم را نمي توان Øتي معادل Ù…Ùهوم «گروه» دانست. Øال Ù…Ùهومي Ú©Ù‡ وجود تجربي اش جاي چون Ùˆ چراي بسيار دارد براي مارکسيست ها ØŒ کليد گشايش رازهاي تاريخ Ùˆ ورد جادويي براي بازکردن معماهاي Ùرهنگ بشري مي شود.
پيش از آن Ú©Ù‡ به کتاب نيکوس پولانتزاس به نام : Ùاشيسم Ùˆ ديکتاتوري، اشاره اي بکنيم ذکر اين نکته ضروري است Ú©Ù‡ مارکس نظريات خويش را براساس کتاب Ù‡Ú¯Ù„ به نام: علم منطق، بنا نهاده است.Û±Û¹ منظور مارکس Ùˆ انگلس از مبارزة طبقاتي تقابل تز Ùˆ آنتي تز است. اما آنها اين نکته را در نظر نداشته اند Ú©Ù‡ Ù…Ùاهيم ديالکتيکي٠تز Ùˆ آنتي تز به قلمرو متاÙيزيک تعلق دارند Ùˆ نمي توان آنها را از قلمرو متاÙيزيک ،از قلمرو Ù…Ùاهيم Ù…Øض، به قلمرو طبيعت Ùˆ جامعه Ùˆ تاريخ منتقل کرد. اگر Ù‡Ú¯Ù„ به خاطر سرشت متاÙيزيکي Ùˆ کلامي نظام ÙلسÙÙŠ اش دست به چنين کاري زده است (Ú©Ù‡ انتقادهاي شديدي را بر او Ùˆ نظامش وارد کرده است) دليلي ندارد Ú©Ù‡ مارکس Ùˆ انگلس نيز همان خطاي ÙاØØ´ را تکرار کنند. در Ø·Ø±Ø Ø¯ÙŠØ§Ù„Ú©ØªÙŠÚ©ÙŠ مارکس، بورژوازي، تز Ùˆ پرولتاريا، آنتي تز Ùˆ ÙˆØدت اين دو ،جامعة سرمايه داري است.
بنابراين در اين طرØÙ "ديالکتيکي" براي طبقة سوم (= خرده بورژوازي) جايي وجود نداشت. از اين رو مارکس قشر بالاي «طبقه ÙŠ خرده بورژوازي» را جذب بورژوازي کرد Ùˆ قشر پاييني آن را به پرولتاريا ملØÙ‚ نمود تا Ø·Ø±Ø Ø¯ÙŠØ§Ù„Ú©ØªÙŠÚ©ÙŠ اش آسيب نبيند. مشکل مارکسيسم براي «تبيين» Ùاشيسم Ùˆ Øتي بناپارتيسم از اين جا نيز ناشي مي شود. زيرا در جنبش Ùاشيسم ØŒ خرده بورژوازي به عنوان ÙŠÚ© «طبقه» ÙŠ مستقل وارد صØنه ÙŠ سياسي مي شود.
پولانتزاس مي نويسد:
«طي نخستين مرØله ÙŠ Øاکميت Ùاشيسم، خرده بورژوازي طبقه ÙŠ Øاکمه شد Ùˆ کادرهاي سياسي براي اشتغال در رده هاي بالاي دستگاه دولت از همين طبقه برگزيده مي شدند. اين کادرها هنوز هم نمايندة خرده بورژوازي بودند Ùˆ با آن قطع رابطه نکرده بودند.»۲۰
براي مارکسيست ها ظهور خرده بورژوازي در صØنه ÙŠ سياسي نه تنها امري پيش بيني نشده بلکه Øتي Ù…Øال مي نموده است. پولانتزاس در اين خصوص مي نويسد:
«اين مسئله کاملاً جدي است در واقع ÙŠÚ©ÙŠ از عللي Ú©Ù‡ موجب مي شد کمينترن نتواند پديده ÙŠ Ùاشيسم را درک کند اين بود Ú©Ù‡ نمي توانست بپذيرد Ú©Ù‡ خرده بورژوازي مي تواند به عنوان ÙŠÚ© نيروي اجتماعي واقعي عمل کند» . (ماخذ پيشين صÙØÙ‡ Û²Û´Ûµ)
ولي پولانتزاس نيز در پريشان گويي دست کمي از استاد خود ØŒ مارکس، ندارد. وي از ÙŠÚ© سو سرشت اجتماعي Ùاشيسم را خرده بورژوازي به پا خاسته مي داند. مثلاً مي نويسد: «ظهور Ùاشيسم Ùˆ Øکومت آن متناظر با وضعيت بØران سياسي براي خرده بورژوازي است Ú©Ù‡ در اين بØران، خرده بورژوازي از طريق اØزاب Ùاشيست به صورت ÙŠÚ© نيروي اجتماعي واقعي در مي آيد» (ماخذ پيشين صÙØÙ‡ Û²Û´Û·) ولي از سوي ديگر مي نويسد: «هنگامي Ú©Ù‡ Ùاشيسم قدرت را به دست گرÙت، هژموني سياسي سرمايه ÙŠ کلان تضمين شد» (ماخذ پيشين صÙØÙ‡ ÙŠ Û±Û³Û´)
Ùˆ چند سطربعد دوباره نقيض Ú¯Ùته ÙŠ اخير را مي خوانيم :
«همه ÙŠ سازمان هايي Ú©Ù‡ متØد Øزب Ùاشيست بودند منØÙ„ شدند: Øزب Ùاشيست در صØنه ÙŠ سياسي Øاکميت بلامنازع ياÙت » (ماخذ پيشين صÙØÙ‡ ÙŠ Û±Û³Û´).
نيکوس پولانتزاس نيز مانند مارکس و ديگر مارکسيستها تناقض گويي را به يک اصل روش شناختي ارتقاء داده است!
وي از ÙŠÚ© سو استقلال نسبي دولت Ùاشيست از طبقات را اعلام مي کند Ùˆ هم زمان مدعي مي شود Ú©Ù‡ Ùاشيسم، قيام خرده بورژوازي Ùˆ ديکتاتوري سرمايه ÙŠ انØصاري است ! چگونه ÙŠÚ© رژيم مي تواند بر ÙŠÚ© طبقه Øاکميت مطلق داشته باشد Ùˆ هم زمان عروسک خيمه شب بازي در دست همان طبقه باشد؟
کمينترن تصور مي کرد Ú©Ù‡ Ùاشيسم بر اثر تناقضات دروني اش Ùرو مي پاشد يعني همان انتظاري Ú©Ù‡ مارکس در مورد Øکومت لويي بناپارت داشت. کمينترن به ويژه مي پنداشت Ú©Ù‡ بر اثر وخيم شدن وضع اقتصادي خرده بورژوازي در زمان Øکومت Ùاشيستها، خرده بورژوازي به Ùاشيسم پشت کند Ùˆ موجبات سقوط آن را Ùراهم آورد.پولانتزاس در اين مورد مي نويسد:
«به خصوص در ايتاليا خرده بورژوازي ÙŠÚ©ÙŠ از قرباني هاي اصلي٠«اقتصادي»٠Ùاشيسم بود. تØت Øکومت Ùاشيسم براي خرده بورژوازي ديگر رمقي باقي نمانده بود. با اين وص٠خرده بورژوازي يگانه طبقه اي بود Ú©Ù‡ به طور وسيع Ùˆ توده اي تا پايان از Ùاشيسم Øمايت کرد Ùˆ اين کار را به دلايل ايدئولوژيکي انجام داد. اين نکته ميزان اشتباه کمينترن را نشان مي دهد Ú©Ù‡ انتظار داشت Ùاشيسم بر اثر «تناقضات» دروني اش يا دقيق تر بر اثر زيان هايي Ú©Ù‡ به مناÙع اقتصادي خرده بورژوازي وارد آورده است اين طبقه از Ùاشيسم روي گردان شود Ùˆ Ùاشيسم سريعاً سقوط کند» (همان ماخذ صÙØÙ‡ ÙŠ Û²Û´Û¶)
نکته مهم Ùˆ در خور توجه اين است Ú©Ù‡ Øکومت های کمونيستی در اروپاي شرقي Ùˆ شوروي پيشين از درون Ùرو ريختند Ùˆ Ú©Ù… Ùˆ بيش به طور مسالمت آميز جاي خود را به Øکومت هاي نسبتاً دموکراتيک سپردند. ولي نازيسم Ùˆ Ùاشيسم از درون Ùرو نريختند بلکه با اشغال نظامي آلمان Ùˆ ايتاليا توسط متÙقين بساط آنها برچيده شد!