نصرت اله مسعودي ---نقدی بر رمان : در انتهاي آتش آيينه
- اشتباه نكن ما سال هاست با هم زندگي مي كنيم ... Ùقط خدا مي داند چقدر بهت تلنگر زدم چقدر صدايت كردم چقدر به خواب ات آمدم Ùˆ تقلاكردم تا بÙهمي اما ...»
---
نيمه ÙŠ Ù¾ÙØ±Ø§Ø² سوء ØªÙØ§Ù‡Ù…
نقدی از نصرت اله مسعودی
در انتهاي آتش آيينه
نويسنده : پوران ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯
ناشر : كتاب سراي تنديس
تيراژ: 3000
قيمت : 6000
رمان ØØ¬ÙŠÙ… «درانتهاي آتش آيينه » نوشته شاعر، Ù…ØÙ‚Ù‚ Ùˆ نقاد معاصر خانم پوران ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ تم هاي متعددي را دربر مي گيرد اما آنچه به عنوان تضاد اصلي شخصيت رمان ،‌زمينه ÙŠ شكل بندي تم اصلي رمان را رقم مي زند چالش اين شخصيت با مناسبات Ùˆ ارزشهاي جامعه اي است كه وجه زن ستيز آن اكثر مواقع در سخي٠ترين شكل خود صورت مي بندد. وشايد همين موقعيت ناگوار مرد سالار است كه شخصيت اصلي داستان يعني «شاخه نبات شادمهر» را وا مي دارد كه از مرد هاي دور Ùˆ بر خود بصورتي عاصي گريزان باشد Ùˆ نيمه Ùˆ Ø¬ÙØª Ú¯Ù… شده ÙŠ خويش را نه درعالم بيرون كه دردرون خود جستجو كند .او بر اين باور است كه ÙØ±Ø§ ÙŠØ§ÙØª اين نيمه ÙŠ از دست شده مي تواند Ø¯Ø±Ø¨Ø§Ø²ÙŠØ§ÙØª Ùˆ پيوندي خجسته او را به سوي نهايت زيبايي Ùˆ سر خوشي رهنمون شود. درجهان د استان٠«در انتهاي آتش آيينه Â»ØØªØ§ خوشبخت ترين زن «شباب شادمهر » كه بظاهر از تمام امكانات پرستير ساز ! برخوردار است به سبب الينا سيون Ùˆ سقوط در ورطه اي كالا وار كه جز بكارتمتع نمي آيد يقيناًموجود Ù…Ùلوك Ùˆ شور بختي است. Ùˆ شوربختي مضاع٠آنكه ÙØ¶Ø§ÙŠ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ù…ÙˆØ¬ÙˆØ¯ چنان با Ø¸Ø±Ø§ÙØª او را در هم ÙƒÙˆÙØªÙ‡ كه هرگز به اين Ùهم نمي رسد كه در يك ايلغار به نام ازدواج چگونه تمام تواناييهاي بالقوه اش را بي آنكه بداند به آتش كشيده است. شباب پيش از ازدواج ،‌با نقش زدن بر بوم نقاشي ،‌در تكاپوي گسترش خويش Ùˆ جهان است اما پس از اين ازدواجي ظاهراً موÙÙ‚ Ùˆ گذران در كنار نيمه اي كه با نيمه ÙŠ Ú¯Ù… شده او ماهيتاً مغايرتي تام دارد به خود زني مي Ø§ÙØªØ¯ Ùˆ به ورطه ÙŠ ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ùƒ روزمره Ú¯ÙŠ سقوط مي كند . البته Ùهم اين خود زني پيچيده Ùˆ پوشيده تنها برا ÙŠ كساني ميسر است كه تلخكامانه درمي يابندكه اين ازدواج كذايي ،‌نبات را با قلم Ùˆ قلم مو Ùˆ رنگ Ùˆ بوم به صورتي هول آميز بيگانه ساخته Ùˆ « Ù…ÙيستوÙلس» ÙŠ بساز Ùˆ Ø¨ÙØ±ÙˆØ´ تمام تابلو هاي هميشه اش را به ثمن بخس خريده است .
من دراين ياد داشت به گمان خود بر آنم تا از نيمه ÙŠ گمشده ÙŠ شاخه نبات ØØ±Ù بزنم. رمان هشتصد Ùˆ بيست Ùˆ هشت ØµÙØÙ‡ اي ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ با اين Ú¯ÙØª Ùˆ Ú¯Ùˆ شروع مي شود :
«- بس كن ديگر چقدر صدايم مي كني ... خسته شدم [ ...]
- «كاري نكن ازت دلگير بشوم ،‌امشب شب مهميه و تو ...
- چه داري مي گويي ...اصلاً ما با هم آشنايي اي داريم كه از همه دل گير بشويم .
- اشتباه نكن ما سال هاست با هم زندگي مي كنيم ... Ùقط خدا مي داند چقدر بهت تلنگر زدم چقدر صدايت كردم چقدر به خواب ات آمدم Ùˆ تقلاكردم تا بÙهمي اما ...»
اين شروع ظاهراً معمولي Ùˆ متعار٠زماني به جايگاه خلاقه Ùˆ Ø´Ú¯ÙØª انگيز خود دست پيدا مي كند كه از منشور بينا متني رمان، دوباره بازخواني شود ،‌و تازه در چنين وضعيتي است كه ادركات Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ ØŒâ€ŒÙلسÙÙŠ ،‌روانشناختي Ùˆ ديني مي توانند همين كلمات ظاهراً ساده را در Ø¨Ø§Ø²ÙŠØ§ÙØª ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ هاي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª پر تلّون سازد .
سقراط مي گويد :‌«خودت را بشناس »‌منبع ÙˆØÙŠ Ø¯Ø± گزاره ÙŠ خاص خود مي ÙØ±Ù…ايد :‌من Ø¹Ø±Ù Ù†ÙØ³Ù‡ Ùقد عر٠ربه ØŒâ€ŒØØ§Ùظ شيرازي مي گويد : «‌درون من خسته دل ندانم كيست /كه من خموشم Ùˆ او در ÙØºØ§Ù† Ùˆ در غوغاست . Ùˆ اين ØØ¯ÙŠØ« Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø®ØªÙ„Ù Ø¨Ù‡ يك ÙØ±Ø§ روايت متكثر تبديل مي شود ! Ùˆ مبتني بر چنين نگره اي است كه با ØªÙØ³ÙŠØ± بن مايه ØÙˆØ§Ø¯Ø« Ùˆ رخدادهاي كتاب در مي يابيم كه شاخه نبات در ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÙŠ Ùيزيك شناخته شده Ùˆ Ù…ØØµÙˆØ± در نشانه هاي Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ به دنبال نيمه ÙŠ Ú¯Ù… شده خويش مي گردد ،‌نيمه اي كه اگر باتبييني «گوستاويونگ » ÙŠ به دنبال آن باشيم بايد در آتش ØØ³Ø±Øª آنيموس Animus – نيمه مردانه ÙŠ پنهان در وجود زن بايد سر به دود سودا ساييد ،و ‌درروند اين سودا زدگي چنان عيار شناس شد كه از آنيموس هاي كاذب Ùˆ غير اصيل بي پروا Ùˆ شجاعانه درگذشت. بگذار من اينگونه آنيموس ها را به صورتي سمبليك آنيموس ها ÙŠ سر چهار راهي Ùˆ يا كاÙÙ‡ تريايي بنامم Ùˆ Ú¯ÙØªÙ… از اينان بايد شجاعانه درگذشت . اين قيد بدان سبب به كار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ مي شود كه مكانيسم هاي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ùˆ اجتماعي گاه چنان از زنان جرأت ستاني مي كند كه آنان اغلب بي كمترين تمايل مجبور مي شوند يك عمر با كساني سر كنند كه ØØªØ§ در يك نگاه عاشقانه هم، با هم همخواني ندارند . Ùˆ تنها با سو ØªÙØ§Ù‡Ù… هاي ساختگي ٠روزهاي نخستين آشنايي، كه اكثراً در پس پرسونا«persona »به گول زدن همديگر اشتغال دارند خود را به عنوان نيمه ÙŠ Ú¯Ù… شده همديگر جا زده اند . اما شوكت آن نيمه ÙŠ گمشده ازلي كجا Ùˆ تقلب اين نيمه ÙŠ پر از سو ØªÙØ§Ù‡Ù… كجا!چنين غبني آنچنان كه در رمان مورد نظر Ø§ØªÙØ§Ù‚ مي Ø§ÙØªØ¯ اگر Ú†Ù‡ وجه ÙØ±Ø§Ú¯ÙŠØ±Ø´ به خاطر شرايط تاريخي دامنگير زنان است ولي ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ درنگاهي واقع بينانه جنس مذكر را نيز از ÙØ±ÙŠØ¨ ‌آنيما هاي بدلي مصون نمي بيند .چنانچه گاهي به شكلي هنري براي شجاع الدين شادمهر اين ÙØ±ÙŠØ¨ خورده بزرگ، گونه ÙŠ قلمش را تر مي بينم .
شخصيت اول رمان يعني شاخه نبات دوبار درپيداكردن نيمه ÙŠ Ú¯Ù… شده خويش مغبون واقع شده اما شجاعانه نيمه ÙŠ دروغكي را پس زده Ùˆ مهر طلاق را به پيشاني خود كوبانده است تا يك عمر مجبور نباشند پشت ماسكي خود را پنهان كند كه يا زاييده ÙŠ تØÙ…لي نا خواسته Ùˆ يا ماسكي است كه سوء‌نيت را لا پوشاني مي كند. پدر همين شاخه نبات تا به لب گور ،‌ما د رشاخه نبات راكه تنها مي تواند نيمه ÙŠ گمشده ÙŠ يك موزاييك باشد تØÙ…Ù„ مي كند Ùˆ بواسطه همين نيمه ÙŠ زبروزمخت است كه نبات درو ص٠ناكامي هاي او چنين مي گويد :
«‌مي دانيد پدرم به هيچ كدام از آرزوها يش نرسيد ،‌نه در موسيقي نه د رخوانندگي Ùˆ نه درخوشنويسي Ùˆ هميشه درجه دوم Ùˆ سوم باقي ماند . به قول خودش اين اواخر Ùقط شده بود ماشين پول سازي. آخر برج ØÙ‚وق را مي ريخت توي دست هاي مادرم »‌ص 282 .
Ú¯ÙÙ„ شجاع الدين شادمهر با عشق سروده شده است. شاخه نبات تجلي اين عشق را هرگز در طنين قرار باخته ÙŠ صداي پدر Ùˆ ساز او ÙØ±Ø§Ù…وش نمي كند به ويژه گاهي كه هر دو با هم دم مي Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ :‌طÙيل هستي عشقند آدمي Ùˆ پري / ارادتي بنما تا سعادتي ببري%
شاخه نبات در چهل سالگي هم هنوز آنقدر شاداب Ùˆ زيبا مانده است كه بي هيچ غمزه اي بتواند دلبري كند. اما تجربه زيست شده درپنهان ترين لايه ها ÙŠ دلش مي گويد :« از خود بطلب هر آنچه خواهي كه تويي » ديگر روزگار شباب Ùˆ ÙØ±ÙŠØ¨ هاي دم دستي براي او گذشته است Ùˆ درايت سر برآورده در چهل سالگي به او ياد داده كه هر Ú†Ù‡ را تصنعي است بايد براي شباب ها رها كند Ùˆ مي بينيم پس از ÙƒØ´Ù ØØ§Ùظ تهراني Ùˆ شيرازي كه خود رويكردي ÙˆØØ¯ØªÙ وجودي به جهان٠متلون است، نامزد مهندس، پولدار Ùˆ سرشناس خود را رندانه رها ميكند. جدايي از مهندس صبا Ùˆ ازدواج صبا با شباب خواهر٠شاخه نبات خود يكي از ÙØµÙ„ هاي پر تعليق Ùˆ جذاب رمان است كه كششي Ùوق العاده دارد .
شخصيت اصلي رمان در پي انسان ازلي است . شايد دنبال آن است تا مشي Ùˆ مشيانه را دوباره در پيوندي جدايي نا پذير به ريشه ÙŠ گياه ريواس برگرداند. شايد مي خواهد رديه اي بر نظر اÙلاطون بنويسد كه دررساله ÙŠ ميهماني مي گويد خدايان در ابتدا انسان را كروي Ùˆ دو جنسي Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Ù†Ø¯ Ùˆ پس آنها را از هم جدا ساختند. شايد مي خواهد بگويد من باور٠كارل گوستاويونگ را تاييد مي كنم كه بين آنيما Ùˆ آنيموس Ø§ØªØØ§Ø¯ Ùˆ ازدواجي جادويي Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است.آيا با توجه به ازدواج هاي نا موÙÙ‚ شاخه نبات، او در Ùكر ازدواجي جادويي نيست Ùˆ با وقو٠به تبار شناسي عشاق ازلي ،‌دنبال ØØ§Ùظ خو د نمي گردد؟ يونگ مهمترين اركي تايپ يا كهن الگو در رشد Ùˆ تكامل آدمي را پيوند Ùˆ تعادل بين آنيما Ùˆ آنيموس مي داند. آيا ØØ§Ùظ تهراني كهن الگوي «آنيما» Ùˆ ش٠خانم شادمهر دريك ÙØ±Ø§Ùكني ايده آل نيست ØŸ يونگ به كّرات توصيه كرده است كه نيمه ÙŠ گمشده را در وجود خويش جستجو كنيد. Ùˆ ما به كّرات چنين معنايي را از زبان ØØ§Ùظ شيرازي Ùˆ تهراني وزن آينه نشين مي شنويم كه به عنوان راهكار، جهت رهايي ٠شاخه نبات به او تذكر داده مي شود . به گمان من آنچه هر از گاه آن هم به گاه اضطرار به هيات زن آيينه نشين درآن آيينه ÙŠ قدي تبلور مي يابد، در انطباق با Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ كارل گوستاويونگ همان چيزي است كه يونگ «سايه » اش نام مي نهد. سايه كاركردش به گمان يونگ هشدارهاي بازدارنده Ùˆ ترغيب هاي ترميمي است . او د رظلمات پر تلاطم ندانستن، شبيه ÙØ§Ù†ÙˆØ³ÙŠ Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙŠÙŠ است كه راه را مي نماياند تا پرتوي خضر گونه باشد .يونگ در كتاب انسان Ùˆ سمبول هايش مي نويسد : هر موجود بشري اساساً داراي Ø§ØØ³Ø§Ø³ تماميت است. Ùˆ تماميت يعني داشتن يك Ø§ØØ³Ø§Ø³ قوي Ùˆ بسيار كامل از خود. Ùˆ با چنين Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª Ùˆ ديدگاهي است كه در نوشته اي ديگربين" من" Ùˆ" خود" ØªÙØ§ÙˆØª Ùˆ تمايز قائل مي شود Ùˆ" خود"را در تقابل با" من" اقيانوسي بيكران مي بيند كه از Ø±ÙˆØ Ù†Ø´Ø§Øª مي گيرد. در چنين ساختاري مي توان شاخه نبات را بمثابه ÙŠ " من" دانست Ùˆ زن آيينه نشين را، آن" خود" ٠بيكران. در رمان درآنسوي آتش آيينه، ØØ§Ùظ شيرازي، ØØ§Ùظ تهراني وزن آيينه نشين هر سه همان بت عيار ØØ¶Ø±Øª مولانا جلال الدين بلخي اند. مولانا درظهورچنين وضعيت مثبت اما متلوّني مي ÙØ±Ù…ايد :
هر Ù„ØØ¸Ù‡ به شكلي بت عيار درآمد / دل برد Ùˆ نهان شد" Ùˆ ما اين دل بردن Ùˆ روي نهان كردن را از سوي اين هر سه مي بينيم. اين هرسه اگر Ú†Ù‡ ظاهراً تجلياتي ديگر گونه دارند ولي ماهيتاً كاركردشان همسان است . آنها مي آيندتا Ø¯Ø±ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÙŠ Ù‚ÙŠÙˆØ¯ بي ارزش اماظاهراً ارزش شده كه براي تكامل شاخه نبات Ùˆ جان او، گمراهي Ùˆ بي ØØ§ØµÙ„ÙŠ اند، اكسير مراد باشند. مجازها، ايماها Ùˆ سمبل ها Ùˆ ØØªØ§ اشاره ها ÙŠ اساطيري بكار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شده در رمان خانم ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ تا رماني كه بر اثر مسامØÙ‡ ÙŠ نويسنده رمز گشايي نمي شوند، القائات Ø´Ú¯ÙØª انگيزي دارند. اما نويسنده گاه بدون هيچ ضرورتي لذت درك نا Ú¯ÙØªÙ‡ هاي رمان را از خواننده دريغ مي كند Ùˆ با رمز گشايي Ùˆ ØªÙˆØ¶ÙŠØØ§Øª ضايع ساز، اجازه نمي دهد تا خواننده د رخوانش ويژه ÙŠ خود با رمزها درگير شود Ùˆ به قول رولان بارت متن درخوانش به صورت متني نويسا درآيد. ببينيد: « آيينه ÙŠ بلند كه دير گاهي زيستگاه نقش هايي از شاخه نبات راستين بود اينك با تمام چشم خيره ÙŠ پيوستگي آن دو پاره ÙŠ Ú¯Ù… شده به يكديگر بود ص 616 . با اين چنين كاري، در٠تمام تعبير ها بسته مي شود تا Ùقط نگاه مان به دست نويسنده باشد ... ميريام آلوت Allott Miriam دركتاب" رمان به روايت رمان نويسان" از قول توماس هاردي مي آورد « هد٠واقعي ولي نا Ú¯ÙØªÙ‡ داستان لذت بخشيدن از رهگذر ارضاي عشق آدمي به عنصر نا معمول درتجربه بشري است ...Ùˆ مشكل نويسنده آن است كه چگونه ميان نا معمول Ùˆ معمول توازن برقرار كند به طوري كه داستانش از يك سوبرانگيزاننده واز سو ÙŠ ديگر واقعي بنمايد » اگر رويكرد توماس هاردي را به Ù„ØØ§Ø¸ تكنيكي به عنوان معياري براي ارزيابي برخي وجوه زيبا شناختي اثر خانم ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ بكار بگيريم مولÙÙ‡ هاي رمان مذكور مصداق خوبي برا ÙŠ ا ين Ù…Ùهوم است . او از منظر داناي كل ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠ Ø±Ø§ خلق مي كند تا خواننده، تمام تلÙيق هاي نشانه شناسانه ،‌كنشهاي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ùˆ ساخت هاي هرمونتيكي٠رخداد را باور پذير بداند. خواننده با همان تلذذي با Ø±ÙØªØ§Ø± رئاليستيك صبا ،‌شباب ،‌نبات Ùˆ شجاع الدين شادمهر كنار مي آيد كه با Ù„ØØ¸Ø§Øª سوررئاليستي خواب نبات . پاساژها ÙŠ اين ژانرهاي مختل٠چنان هنرمند انه خلق مي شوند كه به قول سينماگرها، خواننده دچار جامپ كات نمي شود:" درست سر كوچه تار او را از زير بغل اش بيرون كشيد ند Ùˆ به زمين زدند Ùˆ با لگد آن را تكه تكه كردند [...] مه لقا خانم از چهار پايه پايين آمد Ùˆ خودش را به شوهرش رساند دستش را با چاقو بالا برد Ùˆ با چند قدم خودش رابه شوهرش رساند Ùˆ آن را با يك ØØ±ÙƒØª درسينه ÙŠ شجاع الدين شادمهر ÙØ±Ùˆ برد Ùˆ همچنان كه چاقوي خون آلود را بالا برده Ùˆ به مردم نشان مي داد ÙØ±ÙŠØ§Ø¯ كشيد : جزاي آدم هاي بد عمل همينه ص 817 " .با تمام جذابيت Ùˆ قدرت تعليقي كه رمان" در انتهاي آتش آيينه"دارد نويسنده ÙŠ نازنين Ùˆ خلاق آن درجاهايي بي مسامØÙ‡ نمي ماند، كه من تنها به نمونه هايي از آنها اشاره كرده Ùˆ براي شاعر، Ù…ØÙ‚Ù‚ Ùˆ نقاد ارجمند آرزو مي كنم كه در آيينه ÙŠ روزگار چون شاخه نبات تبلوري شوكت Ø¢ÙØ±ÙŠÙ† داشته باشد . Ùˆ اما آن نمونه ها :‌
يك : مشكلات Ø¨Ù„ØØ§Ø¸ رسم الخط : « تبريك مي گوي ام» ØŒ « نه هنررا مي شناس اند » ØŒ Â«Ø±Ø§ØØª طر٠را به مقام خدايي مي رسان اند » ص 127
كه شكل رسم الخطي شناسه هااز نظز Ùونتيك به ويژه هنگا مي كه به صورت Ú¯ÙØª Ùˆ Ú¯Ùˆ بكار مي روند ØŒ بسيار آزار دهنده است .
دو: نمود هرازگاهي صداي نويسنده ، آن هم به عريان ترين شكل : « به راستي كدام يك از زنان و مردان آن كوچه ، آن داوران پاك دامن و معصوم مي دانستند بر آن دختر ساده ي تازه بالغ چه گذشته كه او به خودكشي پناه برده است . ص 442
سه: يكي – دواشتباه از اين دست : « زال همچون هميشه ي تاريخ بي قراري مي كرد اگر چه چشمي به رودابه دختر خوب روي شاه سمنگان داشت . ص 644كه مي دانيم رودايه دختر مهراب ، شاه كابل است. ..
چهار: اگر خوبي Ùˆ بدي شرطي نبودند ومعناي ثابتي داشتند ... » كه Ø§ØØªÙ…الآً نويسنده كلمه ÙŠ شرطي را به جاي نسبي Ùˆ به نادرست به كار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . Ùˆ اما در پايان با بيتي از رند شيراز كه به گواه كتاب « در انتهاي آتش آيينه » ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ عميقاً دلبسته ÙŠ اوست به اين نوشته ÙŠ مختصر خاتمه مي دهم :
بر دلم گرد ستم هاست خدايا مپسند كه مكدر شود آيينه ي مهرآيينم
نصرت اله مسعودي
---
نيمه ÙŠ Ù¾ÙØ±Ø§Ø² سوء ØªÙØ§Ù‡Ù…
نقدی از نصرت اله مسعودی
در انتهاي آتش آيينه
نويسنده : پوران ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯
ناشر : كتاب سراي تنديس
تيراژ: 3000
قيمت : 6000
رمان ØØ¬ÙŠÙ… «درانتهاي آتش آيينه » نوشته شاعر، Ù…ØÙ‚Ù‚ Ùˆ نقاد معاصر خانم پوران ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ تم هاي متعددي را دربر مي گيرد اما آنچه به عنوان تضاد اصلي شخصيت رمان ،‌زمينه ÙŠ شكل بندي تم اصلي رمان را رقم مي زند چالش اين شخصيت با مناسبات Ùˆ ارزشهاي جامعه اي است كه وجه زن ستيز آن اكثر مواقع در سخي٠ترين شكل خود صورت مي بندد. وشايد همين موقعيت ناگوار مرد سالار است كه شخصيت اصلي داستان يعني «شاخه نبات شادمهر» را وا مي دارد كه از مرد هاي دور Ùˆ بر خود بصورتي عاصي گريزان باشد Ùˆ نيمه Ùˆ Ø¬ÙØª Ú¯Ù… شده ÙŠ خويش را نه درعالم بيرون كه دردرون خود جستجو كند .او بر اين باور است كه ÙØ±Ø§ ÙŠØ§ÙØª اين نيمه ÙŠ از دست شده مي تواند Ø¯Ø±Ø¨Ø§Ø²ÙŠØ§ÙØª Ùˆ پيوندي خجسته او را به سوي نهايت زيبايي Ùˆ سر خوشي رهنمون شود. درجهان د استان٠«در انتهاي آتش آيينه Â»ØØªØ§ خوشبخت ترين زن «شباب شادمهر » كه بظاهر از تمام امكانات پرستير ساز ! برخوردار است به سبب الينا سيون Ùˆ سقوط در ورطه اي كالا وار كه جز بكارتمتع نمي آيد يقيناًموجود Ù…Ùلوك Ùˆ شور بختي است. Ùˆ شوربختي مضاع٠آنكه ÙØ¶Ø§ÙŠ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ù…ÙˆØ¬ÙˆØ¯ چنان با Ø¸Ø±Ø§ÙØª او را در هم ÙƒÙˆÙØªÙ‡ كه هرگز به اين Ùهم نمي رسد كه در يك ايلغار به نام ازدواج چگونه تمام تواناييهاي بالقوه اش را بي آنكه بداند به آتش كشيده است. شباب پيش از ازدواج ،‌با نقش زدن بر بوم نقاشي ،‌در تكاپوي گسترش خويش Ùˆ جهان است اما پس از اين ازدواجي ظاهراً موÙÙ‚ Ùˆ گذران در كنار نيمه اي كه با نيمه ÙŠ Ú¯Ù… شده او ماهيتاً مغايرتي تام دارد به خود زني مي Ø§ÙØªØ¯ Ùˆ به ورطه ÙŠ ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ùƒ روزمره Ú¯ÙŠ سقوط مي كند . البته Ùهم اين خود زني پيچيده Ùˆ پوشيده تنها برا ÙŠ كساني ميسر است كه تلخكامانه درمي يابندكه اين ازدواج كذايي ،‌نبات را با قلم Ùˆ قلم مو Ùˆ رنگ Ùˆ بوم به صورتي هول آميز بيگانه ساخته Ùˆ « Ù…ÙيستوÙلس» ÙŠ بساز Ùˆ Ø¨ÙØ±ÙˆØ´ تمام تابلو هاي هميشه اش را به ثمن بخس خريده است .
من دراين ياد داشت به گمان خود بر آنم تا از نيمه ÙŠ گمشده ÙŠ شاخه نبات ØØ±Ù بزنم. رمان هشتصد Ùˆ بيست Ùˆ هشت ØµÙØÙ‡ اي ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ با اين Ú¯ÙØª Ùˆ Ú¯Ùˆ شروع مي شود :
«- بس كن ديگر چقدر صدايم مي كني ... خسته شدم [ ...]
- «كاري نكن ازت دلگير بشوم ،‌امشب شب مهميه و تو ...
- چه داري مي گويي ...اصلاً ما با هم آشنايي اي داريم كه از همه دل گير بشويم .
- اشتباه نكن ما سال هاست با هم زندگي مي كنيم ... Ùقط خدا مي داند چقدر بهت تلنگر زدم چقدر صدايت كردم چقدر به خواب ات آمدم Ùˆ تقلاكردم تا بÙهمي اما ...»
اين شروع ظاهراً معمولي Ùˆ متعار٠زماني به جايگاه خلاقه Ùˆ Ø´Ú¯ÙØª انگيز خود دست پيدا مي كند كه از منشور بينا متني رمان، دوباره بازخواني شود ،‌و تازه در چنين وضعيتي است كه ادركات Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ ØŒâ€ŒÙلسÙÙŠ ،‌روانشناختي Ùˆ ديني مي توانند همين كلمات ظاهراً ساده را در Ø¨Ø§Ø²ÙŠØ§ÙØª ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ هاي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª پر تلّون سازد .
سقراط مي گويد :‌«خودت را بشناس »‌منبع ÙˆØÙŠ Ø¯Ø± گزاره ÙŠ خاص خود مي ÙØ±Ù…ايد :‌من Ø¹Ø±Ù Ù†ÙØ³Ù‡ Ùقد عر٠ربه ØŒâ€ŒØØ§Ùظ شيرازي مي گويد : «‌درون من خسته دل ندانم كيست /كه من خموشم Ùˆ او در ÙØºØ§Ù† Ùˆ در غوغاست . Ùˆ اين ØØ¯ÙŠØ« Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù‡Ø§ÙŠ Ù…Ø®ØªÙ„Ù Ø¨Ù‡ يك ÙØ±Ø§ روايت متكثر تبديل مي شود ! Ùˆ مبتني بر چنين نگره اي است كه با ØªÙØ³ÙŠØ± بن مايه ØÙˆØ§Ø¯Ø« Ùˆ رخدادهاي كتاب در مي يابيم كه شاخه نبات در ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÙŠ Ùيزيك شناخته شده Ùˆ Ù…ØØµÙˆØ± در نشانه هاي Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ به دنبال نيمه ÙŠ Ú¯Ù… شده خويش مي گردد ،‌نيمه اي كه اگر باتبييني «گوستاويونگ » ÙŠ به دنبال آن باشيم بايد در آتش ØØ³Ø±Øª آنيموس Animus – نيمه مردانه ÙŠ پنهان در وجود زن بايد سر به دود سودا ساييد ،و ‌درروند اين سودا زدگي چنان عيار شناس شد كه از آنيموس هاي كاذب Ùˆ غير اصيل بي پروا Ùˆ شجاعانه درگذشت. بگذار من اينگونه آنيموس ها را به صورتي سمبليك آنيموس ها ÙŠ سر چهار راهي Ùˆ يا كاÙÙ‡ تريايي بنامم Ùˆ Ú¯ÙØªÙ… از اينان بايد شجاعانه درگذشت . اين قيد بدان سبب به كار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ مي شود كه مكانيسم هاي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ùˆ اجتماعي گاه چنان از زنان جرأت ستاني مي كند كه آنان اغلب بي كمترين تمايل مجبور مي شوند يك عمر با كساني سر كنند كه ØØªØ§ در يك نگاه عاشقانه هم، با هم همخواني ندارند . Ùˆ تنها با سو ØªÙØ§Ù‡Ù… هاي ساختگي ٠روزهاي نخستين آشنايي، كه اكثراً در پس پرسونا«persona »به گول زدن همديگر اشتغال دارند خود را به عنوان نيمه ÙŠ Ú¯Ù… شده همديگر جا زده اند . اما شوكت آن نيمه ÙŠ گمشده ازلي كجا Ùˆ تقلب اين نيمه ÙŠ پر از سو ØªÙØ§Ù‡Ù… كجا!چنين غبني آنچنان كه در رمان مورد نظر Ø§ØªÙØ§Ù‚ مي Ø§ÙØªØ¯ اگر Ú†Ù‡ وجه ÙØ±Ø§Ú¯ÙŠØ±Ø´ به خاطر شرايط تاريخي دامنگير زنان است ولي ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ درنگاهي واقع بينانه جنس مذكر را نيز از ÙØ±ÙŠØ¨ ‌آنيما هاي بدلي مصون نمي بيند .چنانچه گاهي به شكلي هنري براي شجاع الدين شادمهر اين ÙØ±ÙŠØ¨ خورده بزرگ، گونه ÙŠ قلمش را تر مي بينم .
شخصيت اول رمان يعني شاخه نبات دوبار درپيداكردن نيمه ÙŠ Ú¯Ù… شده خويش مغبون واقع شده اما شجاعانه نيمه ÙŠ دروغكي را پس زده Ùˆ مهر طلاق را به پيشاني خود كوبانده است تا يك عمر مجبور نباشند پشت ماسكي خود را پنهان كند كه يا زاييده ÙŠ تØÙ…لي نا خواسته Ùˆ يا ماسكي است كه سوء‌نيت را لا پوشاني مي كند. پدر همين شاخه نبات تا به لب گور ،‌ما د رشاخه نبات راكه تنها مي تواند نيمه ÙŠ گمشده ÙŠ يك موزاييك باشد تØÙ…Ù„ مي كند Ùˆ بواسطه همين نيمه ÙŠ زبروزمخت است كه نبات درو ص٠ناكامي هاي او چنين مي گويد :
«‌مي دانيد پدرم به هيچ كدام از آرزوها يش نرسيد ،‌نه در موسيقي نه د رخوانندگي Ùˆ نه درخوشنويسي Ùˆ هميشه درجه دوم Ùˆ سوم باقي ماند . به قول خودش اين اواخر Ùقط شده بود ماشين پول سازي. آخر برج ØÙ‚وق را مي ريخت توي دست هاي مادرم »‌ص 282 .
Ú¯ÙÙ„ شجاع الدين شادمهر با عشق سروده شده است. شاخه نبات تجلي اين عشق را هرگز در طنين قرار باخته ÙŠ صداي پدر Ùˆ ساز او ÙØ±Ø§Ù…وش نمي كند به ويژه گاهي كه هر دو با هم دم مي Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ :‌طÙيل هستي عشقند آدمي Ùˆ پري / ارادتي بنما تا سعادتي ببري%
شاخه نبات در چهل سالگي هم هنوز آنقدر شاداب Ùˆ زيبا مانده است كه بي هيچ غمزه اي بتواند دلبري كند. اما تجربه زيست شده درپنهان ترين لايه ها ÙŠ دلش مي گويد :« از خود بطلب هر آنچه خواهي كه تويي » ديگر روزگار شباب Ùˆ ÙØ±ÙŠØ¨ هاي دم دستي براي او گذشته است Ùˆ درايت سر برآورده در چهل سالگي به او ياد داده كه هر Ú†Ù‡ را تصنعي است بايد براي شباب ها رها كند Ùˆ مي بينيم پس از ÙƒØ´Ù ØØ§Ùظ تهراني Ùˆ شيرازي كه خود رويكردي ÙˆØØ¯ØªÙ وجودي به جهان٠متلون است، نامزد مهندس، پولدار Ùˆ سرشناس خود را رندانه رها ميكند. جدايي از مهندس صبا Ùˆ ازدواج صبا با شباب خواهر٠شاخه نبات خود يكي از ÙØµÙ„ هاي پر تعليق Ùˆ جذاب رمان است كه كششي Ùوق العاده دارد .
شخصيت اصلي رمان در پي انسان ازلي است . شايد دنبال آن است تا مشي Ùˆ مشيانه را دوباره در پيوندي جدايي نا پذير به ريشه ÙŠ گياه ريواس برگرداند. شايد مي خواهد رديه اي بر نظر اÙلاطون بنويسد كه دررساله ÙŠ ميهماني مي گويد خدايان در ابتدا انسان را كروي Ùˆ دو جنسي Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Ù†Ø¯ Ùˆ پس آنها را از هم جدا ساختند. شايد مي خواهد بگويد من باور٠كارل گوستاويونگ را تاييد مي كنم كه بين آنيما Ùˆ آنيموس Ø§ØªØØ§Ø¯ Ùˆ ازدواجي جادويي Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است.آيا با توجه به ازدواج هاي نا موÙÙ‚ شاخه نبات، او در Ùكر ازدواجي جادويي نيست Ùˆ با وقو٠به تبار شناسي عشاق ازلي ،‌دنبال ØØ§Ùظ خو د نمي گردد؟ يونگ مهمترين اركي تايپ يا كهن الگو در رشد Ùˆ تكامل آدمي را پيوند Ùˆ تعادل بين آنيما Ùˆ آنيموس مي داند. آيا ØØ§Ùظ تهراني كهن الگوي «آنيما» Ùˆ ش٠خانم شادمهر دريك ÙØ±Ø§Ùكني ايده آل نيست ØŸ يونگ به كّرات توصيه كرده است كه نيمه ÙŠ گمشده را در وجود خويش جستجو كنيد. Ùˆ ما به كّرات چنين معنايي را از زبان ØØ§Ùظ شيرازي Ùˆ تهراني وزن آينه نشين مي شنويم كه به عنوان راهكار، جهت رهايي ٠شاخه نبات به او تذكر داده مي شود . به گمان من آنچه هر از گاه آن هم به گاه اضطرار به هيات زن آيينه نشين درآن آيينه ÙŠ قدي تبلور مي يابد، در انطباق با Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø´Ù†Ø§Ø³ÙŠ كارل گوستاويونگ همان چيزي است كه يونگ «سايه » اش نام مي نهد. سايه كاركردش به گمان يونگ هشدارهاي بازدارنده Ùˆ ترغيب هاي ترميمي است . او د رظلمات پر تلاطم ندانستن، شبيه ÙØ§Ù†ÙˆØ³ÙŠ Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙŠÙŠ است كه راه را مي نماياند تا پرتوي خضر گونه باشد .يونگ در كتاب انسان Ùˆ سمبول هايش مي نويسد : هر موجود بشري اساساً داراي Ø§ØØ³Ø§Ø³ تماميت است. Ùˆ تماميت يعني داشتن يك Ø§ØØ³Ø§Ø³ قوي Ùˆ بسيار كامل از خود. Ùˆ با چنين Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª Ùˆ ديدگاهي است كه در نوشته اي ديگربين" من" Ùˆ" خود" ØªÙØ§ÙˆØª Ùˆ تمايز قائل مي شود Ùˆ" خود"را در تقابل با" من" اقيانوسي بيكران مي بيند كه از Ø±ÙˆØ Ù†Ø´Ø§Øª مي گيرد. در چنين ساختاري مي توان شاخه نبات را بمثابه ÙŠ " من" دانست Ùˆ زن آيينه نشين را، آن" خود" ٠بيكران. در رمان درآنسوي آتش آيينه، ØØ§Ùظ شيرازي، ØØ§Ùظ تهراني وزن آيينه نشين هر سه همان بت عيار ØØ¶Ø±Øª مولانا جلال الدين بلخي اند. مولانا درظهورچنين وضعيت مثبت اما متلوّني مي ÙØ±Ù…ايد :
هر Ù„ØØ¸Ù‡ به شكلي بت عيار درآمد / دل برد Ùˆ نهان شد" Ùˆ ما اين دل بردن Ùˆ روي نهان كردن را از سوي اين هر سه مي بينيم. اين هرسه اگر Ú†Ù‡ ظاهراً تجلياتي ديگر گونه دارند ولي ماهيتاً كاركردشان همسان است . آنها مي آيندتا Ø¯Ø±ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÙŠ Ù‚ÙŠÙˆØ¯ بي ارزش اماظاهراً ارزش شده كه براي تكامل شاخه نبات Ùˆ جان او، گمراهي Ùˆ بي ØØ§ØµÙ„ÙŠ اند، اكسير مراد باشند. مجازها، ايماها Ùˆ سمبل ها Ùˆ ØØªØ§ اشاره ها ÙŠ اساطيري بكار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شده در رمان خانم ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ تا رماني كه بر اثر مسامØÙ‡ ÙŠ نويسنده رمز گشايي نمي شوند، القائات Ø´Ú¯ÙØª انگيزي دارند. اما نويسنده گاه بدون هيچ ضرورتي لذت درك نا Ú¯ÙØªÙ‡ هاي رمان را از خواننده دريغ مي كند Ùˆ با رمز گشايي Ùˆ ØªÙˆØ¶ÙŠØØ§Øª ضايع ساز، اجازه نمي دهد تا خواننده د رخوانش ويژه ÙŠ خود با رمزها درگير شود Ùˆ به قول رولان بارت متن درخوانش به صورت متني نويسا درآيد. ببينيد: « آيينه ÙŠ بلند كه دير گاهي زيستگاه نقش هايي از شاخه نبات راستين بود اينك با تمام چشم خيره ÙŠ پيوستگي آن دو پاره ÙŠ Ú¯Ù… شده به يكديگر بود ص 616 . با اين چنين كاري، در٠تمام تعبير ها بسته مي شود تا Ùقط نگاه مان به دست نويسنده باشد ... ميريام آلوت Allott Miriam دركتاب" رمان به روايت رمان نويسان" از قول توماس هاردي مي آورد « هد٠واقعي ولي نا Ú¯ÙØªÙ‡ داستان لذت بخشيدن از رهگذر ارضاي عشق آدمي به عنصر نا معمول درتجربه بشري است ...Ùˆ مشكل نويسنده آن است كه چگونه ميان نا معمول Ùˆ معمول توازن برقرار كند به طوري كه داستانش از يك سوبرانگيزاننده واز سو ÙŠ ديگر واقعي بنمايد » اگر رويكرد توماس هاردي را به Ù„ØØ§Ø¸ تكنيكي به عنوان معياري براي ارزيابي برخي وجوه زيبا شناختي اثر خانم ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ بكار بگيريم مولÙÙ‡ هاي رمان مذكور مصداق خوبي برا ÙŠ ا ين Ù…Ùهوم است . او از منظر داناي كل ÙØ¶Ø§ÙŠÙŠ Ø±Ø§ خلق مي كند تا خواننده، تمام تلÙيق هاي نشانه شناسانه ،‌كنشهاي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ùˆ ساخت هاي هرمونتيكي٠رخداد را باور پذير بداند. خواننده با همان تلذذي با Ø±ÙØªØ§Ø± رئاليستيك صبا ،‌شباب ،‌نبات Ùˆ شجاع الدين شادمهر كنار مي آيد كه با Ù„ØØ¸Ø§Øª سوررئاليستي خواب نبات . پاساژها ÙŠ اين ژانرهاي مختل٠چنان هنرمند انه خلق مي شوند كه به قول سينماگرها، خواننده دچار جامپ كات نمي شود:" درست سر كوچه تار او را از زير بغل اش بيرون كشيد ند Ùˆ به زمين زدند Ùˆ با لگد آن را تكه تكه كردند [...] مه لقا خانم از چهار پايه پايين آمد Ùˆ خودش را به شوهرش رساند دستش را با چاقو بالا برد Ùˆ با چند قدم خودش رابه شوهرش رساند Ùˆ آن را با يك ØØ±ÙƒØª درسينه ÙŠ شجاع الدين شادمهر ÙØ±Ùˆ برد Ùˆ همچنان كه چاقوي خون آلود را بالا برده Ùˆ به مردم نشان مي داد ÙØ±ÙŠØ§Ø¯ كشيد : جزاي آدم هاي بد عمل همينه ص 817 " .با تمام جذابيت Ùˆ قدرت تعليقي كه رمان" در انتهاي آتش آيينه"دارد نويسنده ÙŠ نازنين Ùˆ خلاق آن درجاهايي بي مسامØÙ‡ نمي ماند، كه من تنها به نمونه هايي از آنها اشاره كرده Ùˆ براي شاعر، Ù…ØÙ‚Ù‚ Ùˆ نقاد ارجمند آرزو مي كنم كه در آيينه ÙŠ روزگار چون شاخه نبات تبلوري شوكت Ø¢ÙØ±ÙŠÙ† داشته باشد . Ùˆ اما آن نمونه ها :‌
يك : مشكلات Ø¨Ù„ØØ§Ø¸ رسم الخط : « تبريك مي گوي ام» ØŒ « نه هنررا مي شناس اند » ØŒ Â«Ø±Ø§ØØª طر٠را به مقام خدايي مي رسان اند » ص 127
كه شكل رسم الخطي شناسه هااز نظز Ùونتيك به ويژه هنگا مي كه به صورت Ú¯ÙØª Ùˆ Ú¯Ùˆ بكار مي روند ØŒ بسيار آزار دهنده است .
دو: نمود هرازگاهي صداي نويسنده ، آن هم به عريان ترين شكل : « به راستي كدام يك از زنان و مردان آن كوچه ، آن داوران پاك دامن و معصوم مي دانستند بر آن دختر ساده ي تازه بالغ چه گذشته كه او به خودكشي پناه برده است . ص 442
سه: يكي – دواشتباه از اين دست : « زال همچون هميشه ي تاريخ بي قراري مي كرد اگر چه چشمي به رودابه دختر خوب روي شاه سمنگان داشت . ص 644كه مي دانيم رودايه دختر مهراب ، شاه كابل است. ..
چهار: اگر خوبي Ùˆ بدي شرطي نبودند ومعناي ثابتي داشتند ... » كه Ø§ØØªÙ…الآً نويسنده كلمه ÙŠ شرطي را به جاي نسبي Ùˆ به نادرست به كار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . Ùˆ اما در پايان با بيتي از رند شيراز كه به گواه كتاب « در انتهاي آتش آيينه » ÙØ±Ø®Ø²Ø§Ø¯ عميقاً دلبسته ÙŠ اوست به اين نوشته ÙŠ مختصر خاتمه مي دهم :
بر دلم گرد ستم هاست خدايا مپسند كه مكدر شود آيينه ي مهرآيينم
نصرت اله مسعودي