null
"
هنگامِ شاعر - هنگامِ جامعه "

نگاهی به مجموعه ی « این روزهایم گلوست » و چند شعر دیگر از پگاه احمدی





« از بایزیدی بیرون آمدم چون مار از پوست ، پس نگه کردم عاشق و معشوق و عشق یکی دیدم که در عالم توحید یکی توان بود . » تذکرهُ الاولیاء

ماهیت شعر ، ماهیتی سیال است و این سیالیت نشأت از سیالیتِ ناخودآگاه شاعر می گیرد ؛ ناخودآگاهی آگاه(1) با آگاهی های درونی و بیرونی . برای عینیت بخشیدن به این سیالیت ، ناخودآگاهِ درون شاعر باید عین بیرون آن باشد و حتا بیرونی تر از بیرون و درونی تر از درون .

همواره در سیر موازی تاریخ تنها کلام بلند انسان ، کلام آمیخته با احساسات درونی و پیرامونی او بوده است . بارزترین نمونه ی آن را نیز به اجماع دیگران و دیگران تَر می توان همان " شعر " نامید . کلامی بلند با چشمانی مرتفع و روحی وسیع.

مکتب های ادبی را اگر از اَزلیت تا به اکنون کلاسیسم تا پست مدرنیسم در نظر داشته باشیم همواره فاکتورهای تشکیل دهنده ی این مکتب های ادبی عناصری شکل گرفته تحت تاثیر و حمایتِ نیاز های انسان و پیرامون او بوده است . به عبارتی دیگر فاکتورهایی تحت ضمانتِ خصایص انسانی . در همین راستا با تکیه بر خیال گاه انسانیتِ انسان به انسانیت طبیعت و شاید بالعکس موجب می گردد تا بشر و غیر او با هم آمیختگی این پیوند بتوانند مسالمتی هستی بخش داشته باشند . دانستگیِ این دانش یعنی آمیختگی با طبیعت توسط انسان موجبِ کلامی فوق طبیعی برای او می گردد که حاصل آن را شاعر می تواند شعر بنامد و مخاطب او نیز بسته به سلیقه های خود شعر . پس شعر مجموعِ انسان و جهان پیرامون اوست ؛ کلامی جهان شمول ، بیانگرِ مختصاتِ جهان بینیِ ریزبینانه ی شاعر .

با گفته های فوق خواستم مقدمه ای در نگاه به نگاه شعرِ " این روزهایم گلوست " و تعداد دیگری از شعر های پراکنده ی " پگاه احمدی " داشته باشم که نگاهِ خاصِ حاکم به جامعه نگاهِ خاصِ مخاطبان را به نگاهِ صدا های خاص می طلبد .

چشم انداز پنج شعر این مجموعه که قسمت اَعظم آن را شعر بلند " تحشیه بر دیوار خانگی " تشکیل می دهد و همچنین چند اثر مورد بحث چهره ی شاعری را می نمایاند که آشنا با ساخت های فرمالیستی زبان و درونیاتِ محتوایی کلام می باشد . " زبان" به عنوان عنصری مهم و یکدست در شعر ها با ایجاد فضایی فراذهنی و رهیافتی نو از نابسامان های اجتماعی به باروریِ متن کمک شایانی کرده است که همراه با گشایش ابعادِ دیگرِ ذهن ملموس با حوزه های مورد نظر در ژانر خاص شاعر بوده است . نمونه های بارز آن را می توان در شعرها جستجو نمود :


* چیزی را پنهان نکرده ام

صورتم ، میز گرد ِخوشبختی ست ( از شعر بشقاب ها )


* بادی شهید ، نامه های مرا می بَرَد

تمام کسره های تو قبل از غروب می افتد ( این روزهایم گلوست - ص 29 )


* وَ گلویم را باید در این النگوی بلند بندازم ... ( این روزهایم گلوست - ص 31 )


* یکی میان ماهوت من است

که از رطوبت به گریه می افتد ( این روزهایم گلوست - ص 52 )


* نشسته ام ماه ، روی دستم نماز می خواند

نشسته ام وَ توی دستم ماه

ماه

شکلِ آی با کلاه ( از شعر بیاتِ تُرک )


* پاهایت را در آسمان ِ پُشتِ سر ِ من دراز کن ! ( از شعر جیک جیک )


با گذری بر آثار شاهد هستیم که " پگاه احمدی " از زبان شعر در جهت بیان مفهوم خاص خود به خوبی بهره می گیرد . در آغاز شعر " جیک جیک " شاعر برای کودک نشان دادن خود کودکانه به کلمات می نگرد و در یک بازی هنرمندانه با " آفتاب " ، " تاب " و " قاب " ضمن درونی کردن آنها در متن ، مخاطب را نیز در این بازی کودکانه ی بزرگ شرکت داده است :

* سرهامان را تا روی سینه بغل می کنیم

آفتاب از روی تاب می اُفتد

تاب را تا روی سینه بغل می کنیم

از توی قاب می اُفتد

من هیچ وقت

این همه کودک نبوده ام ! ( از شعر جیک جیک )


شعر ها جهانی را بر می تابد که با ظرفیت های بالای روایی ارائه می گردد ؛ روایتی با اُفت و خیز های بالا و فُرم خاص خویش که خاص بودن خود را ساختمند و هم نشین با هویت شاعر در بسامد های مختلف واژگانی بیان می نماید. در واقع خوانش خاص هستی فضایی مُمیز را می آفریند و با گسترش محیط و کیفیت اندیشه ، توانایی گسستِ محدودیت ها و قیود را شاهد می باشیم . البته روایت در شعر ها زیر پوستی ست و این درون نگری تقریبا در اکثر آثار داخل و خارج از مجموعه ی " این روزهایم گلوست " دیده می شود .

* زانو هایم را در ماهِ کامل بغل می کنم

همه چیز از حالا نزدیک است

وَ " شمس و طغری " هم ،

زیرا من از کناره ی سینی ها می ریزم اگر دروغ بگویم

زیرا من

مثلث اَم را در خون ، پرت کرده ام

دریا از ایوانم تا زیتون می آید

زیرا حالا ، همه چیز از حالا نزدیک است

وَ من

که تمام ِ سلسله ام تاریک شد ،

تاریخ ام ! ( از شعر یا مُجیب )


و یا :

* نشسته ام ماه ، روی دستم نماز می خواند

پُشت

سیل سلیطه می ریزد

کاشی

صدا

و دَر که مسجد را

با چادر های پاره پُشت هوا می بَرَد ( از شعر بیاتِ تُرک )


بند فوق که در ابتدایِ شعر بَیاتِ تُرک آمده نمونه ای موفق از یک روایت زیر پوستی با تکیه بر عقاید مذهبی ، اعتقادی و اجتماعی شاعر است . در نگاهی کلی و بنا به جزئیات ذهنی ِدریافتی با توجه به شروع بند [ نشسته ام ماه ، روی دستم نماز می خواند ] و [و دَر که مسجد را... ] در می یابیم که شاعر در مسجد ، یا مکانی که او را مسجد فرض می دارد و یا مکانی که از آن نقطه شاعر نگاه عمیقی به جامعه دارد و آگاه به اتفاقات می باشد نشسته است . [ پُشت / سیل سلیطه می ریزد ] این مکان تنها جای اَمن در حضور سیل سلیطه ای ست که در جهان بیرون به عنوان یک نیروی مُخرب حاکم است . تأویل سطرها گویای این گمان است که شاعر به احترام در مقابل خداوند خود نشسته است و در عرفان او بر این نماز ، ماه نماز می گذارد . [ کاشی / صدا ... ] شاعر بی اعتنا به مادیات ، صداهای دنیا و سیل پیرامونش که به نوعی می تواند جریانات اجتماعی جامعه اش باشد گوش به صدایی می دهد که از " در " ( واسطه ی میان زمین و ماوراء ) برخاسته است . " در" ی که مسجد را با چادر های پاره پشت هوا می برد . اما چرا ؟ برای پاسخ به این سوال باید به ترکیب چادر های پاره گردیم :

و دَر که مسجد را

با چادر های پاره پُشت هوا می بَرَد

اگر ما "چادر" را به عنوان عاملی برای محافظت از باورهای اعتقادی خود بدانیم می توانیم به نتیجه ی مد نظر برسیم . در واقع " چادر های پاره " اَمنیتِ زیر پا گذاشته شده ی شاعر و حُرمتِ از یاد رفته ی مسجد می تواند باشد . بنابراین به استناد دلایل ذکر گشته " در " مسجد را و شاعر را در مکانی پُشتِ هوا ( ماوراء ) دور از چشم سیلِ سلیطه می بَرَد . سفری به جهت عدم لیاقت و درکِ دنیا .

جهانبینیِ شعر های " پگاه احمدی " با مولفه ها ، پوشش ها و بایستگی زبان خود موقعیت عصر حاکم را به چالش می کشد . مفهوم از پی متنی دینامیک با حس آمیزی ها ، زایش های محتوا و چندگانگی ، خود را بیرون می کشد و در ذهن بنیان می نهد :

* هوا

هوا که هر شب ، بیشتر گم می شود

صدا

صدا که لای در های گرفته می گیرد

و شب که هرگز مرا به حال دیوار ِرو به رو نگذاشت !


هوا

هوای پشتِ اذان

هوای بلند شده از پُشتِ خاکِ چادر ها

دست های نَشُسته ام را بُرد

به این صدا که از بس به مهربانی ِ در ها فشار داد

زیر ِ پنجره افتاده ایم ! ( از شعر بیات ترک )


* جهان همین یک تیغه است

که لابه لای سُرفه تکمیل اش می کنم ( این روزهایم گلوست - ص 46 )


* جهان همین آبی ست

که پُشتِ پای هوا ریختم ! ( این روزهایم گلوست - ص 47 )

اگر ریزبینانه تر بنگریم مثلا در نمونه ی آخر مخاطب با منظر های متفاوتی از قبیل جهانی به کوچکیِ خاصِ آبی که پشتِ پای هوا ریخته می شود و یا آبی به گستره و بزرگی جهان روبه روست . همچنین مخاطب سَردرگُم است که با این تشبیهِ شاعر آیا با یک جهان به پاکی و زلالیتِ آب سر و کار دارد یا چیز دیگری ؟ البته با کنکاش بیشتری که صورت می پذیرد باید به دنبال " هوایی" که شاعر جهان را چون آبی پشتِ پای او ریخته است و بنا به ارجاعات بیرونیِ این عمل آرزومندِ برگشتن آن هست هم گشت .

شاعر با باور کردن و بارور کردن پتانسیل های خود در سال های اخیر دست به تجربه های نوتر و غیر قابل انکارتری زده است که این پروسه ی تکمیلی استقلال شاعر را از دیگر حوزه های حاضر و مُدعی بر می تابد ... شعر او ، احتمال اتفاقات گوناگونی است و یادآوری می کنم که چندگانگی کلام در این متون عمیق بودن شاعر را ابراز می دارد .

* پس ما زن های همسایه ،

با سینی هامان بر ایوان وَ سینه هامان لای کبوتران ،

به هم نگاه نکردیم

زیرا من بلند گریه می کردم

وَ چانه ام از سنگ وُ باد ، پر شده بود

زیرا من

باید همیشه چیزی برای رطوبت پیدا کنم

زیرا من

از کناره ی سینی ها می ریزم اگر دروغ بگویم

من – سِرُّ المستتر – با زن های همسایه گفته ام

یکی از ما هزار تن ، زیباتر است


یکی از ما ،

فاحش ترین دروغِ درختان ِ سردسیر ، در برجِ ابتر است ( از شعر یا مُجیب )


" تحشیه بر دیوار خانگی " نمونه ی بلندی از نظرِ نگاه عمیق به تاریخ است که شاعر با درک عواطف و آمال محیطیِ اجتماع خویش ارائه کرده است . در این اثر شاعر با واکنش هایی صریح نسبت به ادراکات بیرونی به تقابل برخاسته و در تحولات مداوم با اتکا به ارزش های خودگونه به بیان واقعیات می پردازد . " تحشیه بر دیوار خانگی " حاصل تاملات ، تأثرات و آموزه های ذهنی ست که شاعر خلاقانه ، نامحدود ، زیباشناسانه و مبتنی بر عناصر زبانی و محتوایی سروده است .

* من خاطره ی لال این زبان هستم

دکمه های نظامی این جنگ را که می بستم

روز جهانی کودک پیر شد ! (این روزهایم گلوست - ص 9 )


* رگ های نفت در حال رفت و برگشتند

وَ ما به فتوای شیخ ، همیشه دیر به فردا می رسیم

وگرنه یک رج از همین تاریخ را کسی به گردنم آویخت

که خواب دیده بودم در بهشت عروسم کرد

که بهلول در قرائت اول به مرگ مغزی من خواهد رسید

که معصوم جُلجتا ،

به احترام من امشب عمیق می خوابد ... بخواب ! (این روزهایم گلوست - ص 15 )


* یکی چرک مرا در بیاورد تا جمهوری شوم

و با خون خصوصی ام در دریاچه ی اوین بریزد

با پستان در استقلال پیر بیفتد

با آزادیِ دراز

تا شوهرم به دیوار روبه رو بخورد (این روزهایم گلوست - ص 21 )

- مواردی از این گونه را می توان در آثار دیگر مجموعه نیز یافت :


* به جای من نفس بکش طاها

کفشم را بگیر از این ها

دستم را بده فرار کنم (این روزهایم گلوست - ص 36 )


* چگونه این خیابان

که می گذرد از مراسم اعدام

به زندگی احترام بگذارد ؟ (این روزهایم گلوست - ص 37 )


شعر های " پگاه احمدی " همانگونه که پیش از این بیان شد معمولا رویکردی روایی – تصویری دارد و بدین گونه با کمپوزیسیونی مطلوب توانسته است ضمن معطوف ساختن نگاه مخاطب به خود ظرفیت های ویژه اش را نمایان سازد . در واقع مکانیسم مدرن شعر ها فارغ از بازی های زبانی و نماد سازی های بهم ریخته است . در آثار بیشتر شاهد وحدت زبان و محتوا هستیم تا غیر آن .


* شهر ، زیر زمین زنی ست

که پشت بام ، زیرِ او زاییده

اسمش را به گریه در آورد وُ ندید

یک امشب ، مثل تمشک بنشینم به سرنوشتِ این همه خون وُ

خطر نگاه کنیم !

یک امشب ، تمام زیر زمین را

بیرون بیاوریم وُ بنویسیم

پاشویه بکن

این خون نمی دانم تا کجای خرابه ی طاها

با من کنار می آید ؟ (این روزهایم گلوست - ص 38 )

و یا :


* در صوت و لحن ، پرنده های باغ ، شفاهی می شوند ! (این روزهایم گلوست - ص 8 )


از نظری بند فوق را می توان تابلویِ اندیشه ای برای نام مجموعه ی " این روزهایم گلوست " دانست . در واقع ما از " زبانِ" مناسب شعر می توانیم به این " محتوا " برسیم که شاعر خود را پرنده ای میان پرندگان جامعه اش می داند و بیان می دارد چون پرنده ای باید در " صوت و لحن " ، " شفاهی " بود . یعنی از این نگاه باید روز و روزگاری " گلو" داشت و بُغض خود را در شفافیتِ شعر فریاد کشید !

- شاعر در آثار خارج از مجموعه نیز همچنان از این ظرفیت های شفاهی برخوردار است :

* زیرا من اگر نگویم می ترکم مثل النگوهای تنگ ، بریده می شوم از حلق

زیرا من باید کنار چاقو ها برنج بکارم ( از شعر یا مجیب )



زیرا من اگر نگویم می ترکم مثل النگوهای تنگ ( گُسست شاعر در اثر فشارهای درونی )


زیرا من اگر نگویم بریده می شوم از حلق ( خاموشی و نیستی )


می گویم زیرا من باید کنار چاقوها برنج بکارم ( آزاد اندیشی ، صلح دوستی و میل به رشدِ معرفت )

حضور " زن " و رویکرد عاطفی – اجتماعی به این مسئله از عوامل و مشخصه هایی ست که ذهن هر مخاطب خاص را در شعر های پگاه احمدی درگیر می سازد . مواردی از این مناسبات که اکثراً به شکلی موفق بوده است :

* و من زنم !

ظنین به سرگذشت خودم

ایران ِ دلگیری کنار بقعه ی شاه عبدالعظیم ! (این روزهایم گلوست - ص 11 )


* پاشویه بود و دق !

حافظ بود و لواط

شب بود و چکمه های نظامی

وَ زن که مسئله ای نیست

شبیه لکه ی جوهر ، دیوانه شد

و مادرم که نصفِ قانون است

پیش از رسیدنم به سر درِ ارگ کریم خان

در شب نشست

و مثل منور ، یک چاله توی ابر انداخت

ما گریه های بدی کرده ایم

در بشقابِ بهشت

هر شب با لکه های نانِ تازه فرو می رویم ! (این روزهایم گلوست - ص 12 )


* دستی که در اطرافمان متولد کرده اند خواب می رود

نسلی که سیب به سرعت از او گذشت

تا زن را که خاک بکری داشت

از آب های پر از خاویار بگیرد و قانع کند که تخم ها به تعادل

رسیده اند ! (این روزهایم گلوست - ص 10 )

* موهای شهروندی زن را جارو می زنم

که مثل هلوی نصفه در شب ریخت (این روزهایم گلوست - ص 14 )


* حوالی شمشاد های باغ فیض خاطره ای نیست

فرشی بر ایوان خانگی که غلط پهن شد

خون و جنون زن را روی انار ریخت و تاریخ حوض خانه به

آخر رسید

و خون ... و خون ... و خون سهراب و رودابه در رستم

همیشه یک نفرند (این روزهایم گلوست - ص 15 )


البته باید اشاره داشت در موارد اندکی سطرهایی غیر ضروری و سطرهایی که نگاه اصولی تری می توانست به آنها صورت پذیرد نیز دیده می شود که دقت و ممارست بیشتر را می طلبد :


* تنهایی ام گرفته وُ غم کرده ام

و آسمان تا پوک

روی دست های چروکم افتاده است (این روزهایم گلوست - ص 17 )


فارغ از مفهوم سطر ، " آسمان تا پوک " از لحاظ آوا و ساختار تا حدود بسیار زیادی نوعی ناهمگونی را به همراه دارد که سطر های بعدی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد .

با توجه به پاره های شعری ارائه گشته جدا از تصاویر موفق آثار ، از جمله مشخصه های مهم در شعر های " پگاه احمدی " را می توان طرز بیان مطلوب و زبان مناسب آن دانست . به گفته ی الیوت " زبان شعر باید زبان عصر باشد تا موسیقی دوران خود را بروز دهد " و ما به خوبی می توانیم نمونه ای موفق از این زبان را در شعر های " پگاه احمدی " شاهد باشیم زیرا او شاعری ست که به موازات عصر خویش در یک هارمونی خاص حرکت می کند و به مصداق ارجاعات متعدد اجتماعی – تاریخی در کار های وی می توان دریافت هنگامِ شاعر چیزی نیست به جز هنگامِ جامعه .


* چقدر ساکتی مادر !

یکی " بهشت زهرا" ی مرا کتک بزند ( این روزهایم گلوست - ص 39 )




1) هستیِ ناآرام ( بحثی کوتاه پیرامون واگذاریِ نگاه ، ناخودآگاهِ آگاه ، صدایِ دوم ) – سایت والس و صحنه ها - میثم ریاحی