ثریا کهریزی

نقدی بر مجموعه شعر سی و سه شعر عاشقانه /وحید ضیائی

نشر الکترونیکی مانیها 2003



جنبه ای که می شود بر پایه ی آن شعر وحید ضیایی را بر رسی کرد گرایش این شاعر به «طنزگروتسکی » ست . او برای اجرای این شاخصه به مفاهیمی کلی چون عشق ، مرگ ، ومذهب تکیه کرده واین مفاهیم را- که به شکل تاریخمند همواره در بستره ی حیات شعری اند - به شکل فردیت مدارانه و شخصی شده اي درمحيط زیست ذوق شخصی به اجرا در می آورد و به قول شفيعي كدكني نوعی « رستا خیزی » به این مفاهیم جزئي شده و شخصی شده می بخشد :

( 1)

« هر دو سال هاست مرده ایم / اما نه در من»

برداشت 1- در من کسی نمرده است ،هر چه هست حيات است ، رستا خیزی و تناسخ است .

برداشت 2- اگر قرار است کسی در من بمیرد این مرگ به منزله ی نابودی نیست ، از خود بی خود شدن و غرق شدن در مفهوم زيست است .

برداشت 3- دراين مرگ پذیری نوعی شالوده شکنی شکل می گیردبه اين صورت كه قرارداد تازه اي بين «آگاه » و« پيش آگاه » صورت مي پذيرد و در اين قرارداد جديد گاهي اين دو مكانيسم ( آگاه و پيش آگاه ) در هم آميخته و ماهيتي نو شكل مي دهند ، مانند آداب سما كه دراويش به واسطه ي نوعي رفتار به عنوان « ذكر » به اين مرحله از حيات مي رسند كه درعين حال كه به هستي پيرامون غلبه دارند در نوعي ازپيش آگاهي هم سير مي كنند این شیوه ي برخورد با معنا ها و مفاهیم ، بستر قراد داد هایی هستند که در نظام فکری و رفتاری زیست شعر، مبین تفکرا ت نو اندیشانه اند . تفکری که هر لحظه امکان درهم ریزی سیستم نظام قرارداد های سنگ شده در آن وجود دارد .

طبیعتن کار شاعرهم جز این نمی تواند باشد در غیر این صورت شاهد این همه تنوع و تکثر در شعر نبودیم ،- فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم - .

( 2 )

لبی لیز کن تا زانو .

در مشاهده ی اولیه ی این سطر با یک تخیل تصویری مواجه می شویم ، آرکی تایپ ها مفهومی به عنوان «اروتیک » را انتقال داده اند . اما با کمی تعمق این برداشت اولیه کنار رفته و با عا مل دیگری چون « گروتسک زباني» برمی خوریم . ساده ترین راه برای توضیح و القای اين گفته آن است که این سطر« لبی لیز کن تا زانو» را در معرض یک کاریکاتوریست گذاشته و از او بخواهیم آن را ترسیم کند طبیعی ست که ترسیم کننده تصویر لبی را خواهد کشید که تا زانويي را بلعیده و در حال لیس زدن است . به سادگی درک و ترسیم اعمال جنسی به شكل گروتسكي آن ملاحظه می گردد اما آیا تا زانو لیز کردن لب ،باورگرایش به غریزه ی جنسی را بر جسته نکرده واين مفهوم را به دگر ديسي نويني نرسانده است ؟ . آیا این الگو های رفتاری جنسی ( شکل گروتسكي اعمال جنسی ) را در این مثال صرفن یک یا چند تصویر تخیلی می پنداریم ؟ قطعن نه ! همان گونه که اشاره شد به نوعی تخیل زباني از طریق گروتسک معنا یی پر داخته شده و با تکیه بر مكانيسم« سوبژكتيو دروني» این سطر از تخیل ذهنی به تخیل زبانی منتقل و عيني شده است . اگر دقت کرده باشیم عوامل سازنده ی این برش از شعر،عواملی هستند که غیر از عناصر مورد استفاده ی رایج در مخیله اند . یعنی بيشترتکيه برعواملی ست چون «اغراق »، « توهم » و نوعی استفاده ی روانی از « کاریکلماتور» ها . اغراق و توهم نقشي فزاینده در ايجادآنچه كه تخیل زبان نام نهاده ایم دارند . در این سطر با اغراق در تصوير و معنا روبروییم یعنی توده ی معنایی لبی لیز کن تا زانو را هیچ گاه نمی توان درروند طبيعي تخیل ذهن تعریف داد. اما به وسیله ی متخیل شدن زبان به راحتی انتقال و درک می شود . به خوبی مشاهده می شود که این توهم تصویری چگونه کاراکتر های سازنده ی تخیل زبان را به صورت دلقک های گروتسکی به شکلیت در زبان می رساند وآن ها را به عنوان کاریکلماتور ها ی نظام یافته «ونقش پذير»معرفی می کند . یعنی با تشکیل شبکه ای ازساز وکار ها سعی درخلاقه کردن قشرها ي معنايي و تبديل آن ها به برش های « معنی دار» زبانی کرده وبه وسيله ي خلاقيت درطنز،انتقال آن را به زبان سهل ترساخته است . بارها گفته ام و بار دیگر می گویم که باید در هر آنچه نقد ادبی می دانیم تحولی عظیم روی دهد و قرائتی دیگر از نقد ادبی بداریم چرا که تمام شاخصه ها و معیار های سنجش در نقد و زيبايي شناسي تغییر کرده و شعر این نسل توقع معرفی حقیقی خود را دارد نه آنچه که اکنون در نقد واقع است و مرسوم ویا از ممالک دیگر به شعر اکنون ايران اتج می شود .

( 3 )

اگر عامل اغراق در موسیقی این سطر به شکل سیستما تیک وهدفدار با دیگر جنبه ها - مانند جنبه های معنا یی و زبانی - با حرکتی چند جانبه طی طریق نمی نمود و به « پو یایی» در بطن این سطرنمی رسید هیچ گاه نمی توانست قابلیت این خوانش را داشته باشد .

بیاییم موسیقی این سطر را به وسیله ی یک ساز تعریف کنیم :

« لبي ليزكن تا زانو»

اگربخواهيم آهنگ اين سطر را با نت ها ي هفت گانه در موسيقي مقايسه كنيم بايداز طريق مصوت و صامت ها وارد شده و مثالمان را اين گونه بياوريم :

دو(c) . ر(d) . مي (e) . فا ( f) . سل (g) . لا (a) . سي (b) همان گونه كه مشاهده مي شود كلمات« لبي » و«زانو» مطابق است با آخرين نت كشيده يعني سي ،و كلمه ی «كن » با «سي ديز» يعني حالتي كه به آستانه ي مطلق نت مي رسد همخواني وتطبيق دارد. نيز كلمات « ليز» و« تا» درحالت «كرن » قرار مي گيردو ازاين طريق فاصله ي «بمل (بالاترين حد نت تا نت اصلي ) » شكل مي گيرد.

به اين ترتيب تنظيم آهنگ واژگاني شكل گرفته وايجاد آهنگ (موسيقي ) خواهنده وهنجارشده است .می توان گفت كه این سطر دارای دو جنبه اصلی « فالش » و « کرن » است که به واسطه ی دو پرده ی کامل و یک نیم پرده فراز و فرود اصواتش توازن یافته و زیبایی موسیقیایی القا نموده است. اگر این سطر صرفن دارای اصوات نزولی یا بالعکس بود بی شک ایجاد اجرای واژ گان آهنگین نمی كرد .يعني اگر چنانچه حالت فالش ( ازنت خارج ) كلمات اين سطر از طريق ذوق وآگاهي شاعرانه با حالت هاي آهنگين كلمات همزيستي پيدا نمي كرد و به قول معروف هارمونيك نمی شد طبيعتن نمي توانست ايجاد لذت موسيقيايي بكند .

هرخواننده اي درسيستم مغزش دستگاه تيونری ( دستگاهي كه به وسيله ي آن فالش وكرن مشخص مي شود ) دارد و به طورغريزي موسيقي ناهنجار شعرراپس زده و يا از موسيقي بهنجارو سالم آن لذت مي برد. صد البته چگونگی پردازش و تنظیم این اصوات درموسیقی شعر سرنوشت سازاست واجراي هارمونيك واژگان عامل مهمي دررابطه با ايجاد موسيقي شعر است .

لبی لیز کن تا زانو

بخش 1- « ل » = دایره ، « ب » = ساکن ، « ز» = دایره .

بخش 2 - « تا = افقی ، « زا » = خطی ، « نو » = دایره .

مشاهده مي شودکه بخش یک ، پیرو« اصل دایره ی هار مونیک » و بخش دوم مربوط به اصل اجرای « خطی هار مونیک »است.اما بخش سومی هم « به صورت مخفي » در کار است و آن ، بخش«خلع »است که پیرو اصل « خنثی هار مونیک » است در واقع بایداین اصل را به عنوان ارتباط دهنده كه درساز،آن را به عنوان « نيم پرده » مي شناسند نام نهاد.

نكته اي كه دردرجه ي بالايي از اهميت قرار مي گيرد آن است كه در اين سطر، اصل مخفي خلع ( نيم پرده – اصل خنثي ) اغراق يافته و ايجاد موسيقي ذوق امروزي ( عاطفه شيفتگي اصوات ) كرده است .

همان گونه كه در يك ساز به وسيله دستگاه تيونر مي توان كوچك ترين ناهنجاري ها و از نت خارج شدن ها را گرفت در شعر نيز به راحتی به وسیله « اصل اصوات » ويا از طريق ذوق ذهني ( تيونر ذهني )می توان صدا هارا تنظیم کرد و به وسیله ی « مکانیسم صداشناسي » ، به اجرای موسیقی در شعر پر داخت ویا طلب موسیقی ( خواهنده ) کرد .

موسیقی خواهنده یعنی تنظیم ارتعاشات صوتی که به رفتار پذیرنده در نظم هارمونیک به سمع برسد . اما در مقابل موسیقی نا خواسته آن است که اصوات به شکل ارتعاشات سیکوتیکی و نا هنجاربا هم ترکیب شده و ایجاد دفع درسمع مي كند . مثلن صدای ساز تنبور یا هر سازدیگری که درآن ارتعاشات صوتی به وسیله ی پرده ها و نیم پرده ها به صورت الگوی رفتار موسیقیایی بهنجاردرمی آیند و در مقابل موسیقی ناخواسته به شکل صدا های گوش خراش ( ساز كوك نشده ) ويا مانند صدای ماشین ها و صنایع كه بدون رعایت اصل نظم هارمونیک بروز پیدا کرده ، تحمیل براحساس وروان مي گردد و ایجاد حس نا خوشا یند می کند . متا سفانه در اکثر شعر های اکنون به دلیل آشنا نبودن این نسل از اصل اصوات( موسیقی شعر) این آلودگی های صوتی همواره در شعر اکنون دیده می شود و گاهی آدم را از خواندن شعر منصرف می کند .

در علم صدا شناسی دسي بل آلودگی صوتی 70 - 120 است به عبارتی اگر درهر شعری بیشتر از 40-30 دسی بل صوت ایجاد گردد آلودگی موسیقیایی شعر محسوب می شود . که بدبختانه در اکثر شعر ها ی این دوره این تنظیم رخ نمی دهد و بسیاری ازاشعار ،این آلودگی را به وسیله لحن ها ، ، صدا ها و آهنگ واژگانی انتقال می دهند . اگر به آنا تومی مان که در با لا به وسیله ی تقسیم اصل صوت تشریح شد تکیه کنیم وبه سه بخش تشریحی سطر استدلال کنیم می توان رعایت اصل فواصل صوتی در این سطررا انگشت گذاشته و این سطر را به عنوان ذوق استاندارد موسیقیایی معرفی کرد.

لبی لیز کن تا زانو

در روان شناسی کلمات، استفاده ازاصطلاحاتی چون لیز خورن ، تاب خوردن وغیره نشانگرالقاء حس اروتیک است . زانو هم قسمتی از بدن یا به عبارتی یکی از قسمت های مهم بدن در پزشکی و حتا درذهن ادبيات عامه است ،درمثل مي گویند : تا زانو توی قرضم یا تا زانو توی گل گیرکرده و یا در پزشکی با ضربه زدن به تشتك زانو واکنش رفتاری – روانی بیمار را مشاهده می کنند به هرحال مفصلی حیاتی ست و همیشه بار معنایی داشته است مثل سر بگذارروی زانویم و ... اما سواي اين ها قابليت و بارديگري كه توسط اين شاعربه اين مفصل ( مفهوم )مي افزايد تزريق گروتسك است كه در حافظه ي ژنتيك ادبيات ، لااقل تا جايي كه اينجانب آگاه باشم وجود نداشته است .

( 4 )

( گروتسک )

گروتسک واکنشی بود که در قبا ل طنز سیاه یا طنز خشک ظهور کرد این پدیده به ندرت در متن های این دوره دیده می شود تا جایی که آگاه باشم گروتسک را جزدر شعر کورش کرم پور، مهر داد فلاح و یکی دو نفر دیگرندیده ام اما زمانی كه به شعر وحید ضیایی دقت کردم به این امید رسیدم که این شاعر جوان، دارای پتانسیل بهره گیری بشتر ازگروتسك در شعرش می تواند باشد .

یقینن انتظار داشتم که حد اقل به دلیل شرا یط ويژه ی این دو دهه بیشتر شکل و شما یل گرو تسک را در شعر نظاره کنیم اما متاسفانه از سوی شاعران نسبت به مفهوم اين اصطلاح هم دچار کج فهمی شدیم یا شدند واین پدیده مانند دیگر جریانات به هرز رفت. گروتسک یعنی طنزی که در لوای تلخی لبخندی متفکرانه را برلبان جاری کند یعنی عاملی که تکیه اش بر لودگی ، سیاست ، وغیره نباشد و بیشتر به نوعی « گريز ذهنی » ازطنزرايج و« كثيف محوري » تکیه کند. اگر تاریخ طنزرا مد نطرداشته باشیم می بینیم که طنز به خاطر نوعی رندی در سیاست پدید آمده است یعنی همیشه طنزآن جا هایی شکل می گیرد که آزادی بیان نقد وجود نداشته باشد.در کنار طنز اول پارودی شکل گرفت و بعد مضحکه و دیگرجنبه های طنز که هیچ کدام نتوانستندجواب گوی مفهوم واقعی طنز گردند . بعد از ظهور این پدیده ( گروتسك ) که نیاز زبانی هم بود به شکلی کلیت طنز به صورت شناخت گرایانه ای به موقعیت گشتالتی الآنه ی خود رسید.

گرو تسک می تواند همزمان سررا بالای دار ببرد و درعین حال جنبه های گریز ش هم باور نکردنی است چرا که این پدیده بیشتر در زبان اتفاق می افتد یعنی محيط زيست اش در زبان است و خوشبختا نه زبان هم اين قابليت را دارد که سريعن جلد عوض کند ووکیل مدافع خوبی برای خود باشد. در معنا اين جلد عوض کردن زمان خيلی بيشتری را تصرف می کند وانعطاف و پردازش آن دشوار تر است اما به خاطر زنده و زايا بودن ، زبان هميشه در حال پويايی و صيقل خودن است و به همین دلیل هم هرروزه شاهد نظریات نوین زبانشناسان هستیم . جنبه ها وگریز های گروتسک جادویی ست تاجایی که اکثر وکلای برجسته ودرجه یک ازاین راه برای برنده شدن درپرونده هاشان استفاده می کنند .مثا ل :

در اصل پانزده قانون اساسی به روشنی آمده است که تدریس زبان های کردی و ترکی آزاد است اما زمانی که این اصل « وانمود » شد ... لطفن به كلمه ي « وانمود» توجه شود می توان حد اقل چند اتهام بر نویسنده ي اين برش از متن وارد كرد و همزمان به راحتی متهم را از اتهامات تبرئه کرد و همان طور كه در مثال آمد ، گروتسك در كلمه ي وانمود تجلي يافته تا منظور نويسنده را القا كرده باشد .

( 5 )

لبی لیز کن تا زانو

حمله ای جدی به آداب جنسی، انزجار از ازمفاهیم کلیشه شده ي پیرامون ، حمله به هنجار ها ، مثل رعایت ظریف کاری دراین آداب . یا با لعکس ، القای نهایت گرایش و میل ( شکل غریزی میل بشری ) توهم و بلا تکلیفی در صلاحیت امریا عدم صلاحيت ويا هیچ کدام ، نوعی رهایی از بند قرار داد ها را اين شاعر می خواسته به اجرا در بیاورد . موقعيتی که وحید ضیایی در این سطر ایجاد کرده یک موقعیت پارادوکسیکال است . نمی توان تصمیم گرفت که او می خواهد این نوع رفتار را پیشنهاد کند یا منع ؛ نباید هم به قضاوتمان برساند چیزی که مهم است آن آ ست که طنزی گروتسکی در قالب زبان رخ داده و همین کافی می تواند باشد .