منصور کوشان-- نقدی بر رمان"-ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید
منصور کوشان
با مهره‌های سوخته، چونان شطرنج ‌بازی ماهر
ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید )رمان)
نسیم خاکسار
کتاب چشم‌انداز، پاریس، ۱۳۸۵
پنجشنبه Û±Û¶ ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ÙŠÙ† Û±Û³Û¸Û¶ - Ûµ آوريل Û²Û°Û°Û·
"ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" داستان بلندی است نوشته‌ی نسیم خاکسار، در دو بخش درونی، 12 ÙØµÙ„ بیرونی Ùˆ 219 ØµÙØÙ‡ØŒ در قطع رقعی، با ØÙ„دی دو رنگ Ùˆ چاپ Ùˆ ØµØØ§Ùی‌ی تمیز، ØØ±ÙˆÙÛŒ معقول، بی‌غلط Ùˆ مهم‌تر از همه با روایتی شکیل Ùˆ منسجم از ØØ§Ø¯Ø«Ù‡â€ŒØ§ÛŒ آشنا، Ú©Ù‡ به‌تازگی کتاب چشم‌انداز آن را منتشر کرده است.
داستان برش ساده اما شکیلی است از زندگی‌ی بیرونی‌ی چند مهاجر ایرانی در هلند بر Ù…ØÙˆØ± زندگی‌ی درونی‌ی یک تبعیدی Ú©Ù‡ از دید اول شخص Ù…ÙØ±Ø¯ØŒ سلیم بیداری روایت می‌شود Ùˆ به‌همان سادگی‌ی جمله‌ی نخست، خواننده را آرام آرام در بازی‌ی از پیش آغاز شده‌اش سهیم می‌کند Ùˆ با خود همراه می‌گرداند:
"بازی را اولین بار میز توی اتاقم یادم داد، شاید هم زیرپوش‌های کتانی‌ام یا دستگیره‌ در آشپزخانه."
ص 7
از آن‌جا Ú©Ù‡ شخصیت‌های داستان، اعم از اصلی Ùˆ ÙØ±Ø¹ÛŒ قرار نیست در واقعیت رمان ساخته شوند Ùˆ بر مبنای واقعیت بیرونی شناخته می‌شوند تا اثر از ساختار ÙˆØ§ÙØ¹â€ŒÚ¯Ø±Ø§ÛŒØ§Ù†Ù‡â€ŒØ§Ø´ دور نگردد، اشیا Ùˆ ØÛŒÙˆØ§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ با Ø¸Ø±Ø§ÙØª ÙØ¶Ø§ÛŒ رمان را می‌سازند تا با شگرد آشنازدانه امکان هم‌ذات‌پنداری با خواننده به‌تر مهیا شود. در واقع آن‌چه Ú©Ù‡ اثر را می‌سازد، بیش از آن Ú©Ù‡ ØÙˆØ§Ø¯Ø« آشنا یا کابوس‌های تعقیب Ùˆ گریز Ùˆ نهایت تعلیق سرانجام شخصیت‌ها باشد، چگونگی‌ی ارتباط راوی Ùˆ انس او با عناصر پیرامون او است. چرا Ú©Ù‡ روایت از برخورد با شکنجه‌گری به‌نام اسدی یا Ø´Ú© در نوع ÙØ¹Ø§Ù„یت پناهنده‌ای چون سهرابی، از نگاه نویسنده نیز به‌همان اندازه کهنه Ùˆ ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡ است Ú©Ù‡ چگونگی رهایی از مشکلات پناهندگی‌ی شاهرخ Ùˆ شیده Ùˆ دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌کار دل‌خواهشان، نمایش.
در واقع آن‌چه داستان را از مهلکه‌ی یک روایت ساده Ùˆ تکراری رهایی می‌بخشد، همان Ø¨ØØ« آشنا Ùˆ کهنه نشدنی‌ی شگرد نویسنده Ùˆ ساختار (Ùˆ در موارد دیگر ساختارشکنی‌) اثر است Ú©Ù‡ بیش از نیم قرن است هم توجه‌ی ناآگاهانه‌ی نویسندگان را برانگیخته است Ùˆ هم توجه‌ی آگاهانه‌ی منتقدان را. چرا Ú©Ù‡ دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌یک ساختار شکیل، Ùˆ در مورد "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" ارائه‌ی یک روایت واقع‌گرایانه‌ی کلاسیک، Ùˆ دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌شگردی Ú©Ù‡ بتواند ÙØ±Ø§ØªØ± از رابطه‌های ملموس، تکراری Ùˆ انعطاÙ‌ناپذیر شخصیت‌های واقع‌گرایانه، اثر را پیش ببرد Ùˆ با خواننده همراه شود، بیش از Ù…ØØªÙˆØ§ نقش تعیین کننده در ØÛŒØ§Øªâ€ŒØ¨Ø®Ø´ÛŒâ€ŒÛŒ داستان Ùˆ رمان دارد.
توجه به‌اشیای پیرامونی Ùˆ به‌یاری آن‌ها ÙØ¶Ø§ÛŒ داستان را ساختن اگر Ú†Ù‡ امر نویی نیست، اما هر گاه نویسنده‌ای توانسته باشد با Ø¸Ø±Ø§ÙØª آن را درونی‌ی رمان کند یا شخصیت مستقل یا مکملی از آن‌ها Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ØŒ توانسته است متن خود را از ورطه‌ی گزارش یا یک روایت ساده از ØÙˆØ§Ø¯Ø« بیرونی نجات بخشد. همان‌گونه Ú©Ù‡ هر اثر موÙÙ‚ÛŒ روایت خود را از طریق شگرد نویسنده‌اش ویژگی می‌بخشد، شگرد خاکسار نیز به‌ناگزیر دیدگاه Ùˆ برخوردی دیگر را می‌طلبد.
نگاه Ù…ÙˆØ´Ú©Ø§ÙØ§Ù†Ù‡ به‌اشیا یا ساخت شخصیت‌ها از طریق ثبت اجزای Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ در کنار هم قرار دادن آن‌ها نه شگرد تازه‌ای است Ùˆ نه شگردی ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡. چرا Ú©Ù‡ از شگردهای بارز Ùˆ Ù…Ø·Ø±Ø Ø±Ù…Ø§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ کلاسیک زولایی است Ùˆ از عناصر اصلی‌ی ساختار رمان‌های نو رب‌گریه‌ای، Ú©Ù‡ خاکسار نیز می‌کوشد چون صدها نویسنده Ú©Ù‡ به‌گونه‌های خاص خود از آن بهره برده‌اند Ùˆ به‌مدد آن توانسته‌اند اثر خود را Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ†ÛŒ Ùˆ ماندگار گردانند، "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" را ساختار شکیلی بدهد. این شیوه در ایران نیز سابقه دارد. به‌ویژه Ú©Ù‡ سنت از جز به‌کل رسیدن یا ÙˆØØ¯Øª در کثرت یکی از شگردهای کلاسیک Ùˆ پر سابقه‌‌ی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ هنر ایران است Ú©Ù‡ به‌طور مشخص هم در صنعت شعر سبک اصÙهانی بارز است هم در کاشیکاری‌ی آن Ùˆ هم در قالی‌باÙی‌ی آن Ùˆ هم در آثار یکی دو تن از نویسندگان آن. به‌زبان دیگر، داستان "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" با روی‌کرد آگاهانه‌ی نویسنده‌اش به‌تمام شگردهای ساختار کلاسیک داستان، اثر موÙÙ‚ÛŒ است Ùˆ نه به‌یاری‌ی شگردها Ùˆ ساختارهای مدرن داستان.
در واقع آن‌چه من را برای نوشتن این یادداشت برانگیخت، سربلند بیرون آمدن داستان از همه‌ی این داده‌های آشنا Ùˆ تا ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒ کهنه است. در داستان بلند "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" خواننده‌ی تا ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒ آشنا با جهان پیرامون خود Ùˆ به‌ویژه شناخت موقعیت مهاجران ایرانی با هیچ عنصر ناآشنا یا نویی در داستان برخورد نمی‌کند. ØØªØ§ ØÙˆØ§Ø¯Ø« آن، اعم از چگونگی‌ی ملاقات‌ها، معرÙی‌ی شخصیت‌ها یا تعلیق ویژه‌ای از نوع آن Ú©Ù‡ سرانجام Ú†Ù‡ خواهد شد، نمی‌تواند داستان را نجات دهد. شخصیت‌ها Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« آن‌قدر آشنا Ùˆ ملموسند Ú©Ù‡ نویسنده نیز هرگز تلاشی برای معرÙی‌ی چهره‌های آنان یا ویژگی‌های خاصشان نمی‌کند. چرا Ú©Ù‡ می‌داند هرگونه شگردی از این گونه روایت آن‌چه را واقعیت بر او نویسانده است، از مسیر طبیعی‌ی خود بازمی‌دارد. این آگاهی نویسنده از آن‌رو در اثر آشکار است Ú©Ù‡ به‌شخصیت دل‌خواه خود سارک Ú©Ù‡ می‌رسد، روایت چنان درونی می‌شود Ú©Ù‡ به چهره، هیئت Ùˆ Ø±ÙØªØ§Ø± او جنم استثنایی می‌بخشد Ùˆ با همین شگرد او را از دیگر شخصیت‌ها مستقل می‌گرداند. به‌روایت دیگر شگرد داستان در هر دو بخش، هم در بخش نخست Ú©Ù‡ روایت به‌تمامی بیرونی است Ùˆ هم در بخش دوم Ú©Ù‡ روایت بیش‌تر درونی است، یکی از مهم‌ترین عناصر ساختار اثر است.
از همین‌ رو نیز چون ØØªØ§ تعلیق داستان از گونه‌ی داستان‌های پلیسی یا جنایی نیست، چگونگی‌ی همراهی‌ی خواننده با اثر بیش‌تر ØØ§ÛŒØ² اهمیت می‌شود. چرا Ú©Ù‡ نه اسدی‌ Ú©Ù‡ بازجو بوده است Ùˆ اکنون در همان Ù…ØÛŒØ·ÛŒ ØØ¶ÙˆØ± دارد Ú©Ù‡ زندانی‌های شکنجه شده زندگی می‌کنند، دارای این ویژگی است Ú©Ù‡ بتواند ایجاد تعلیق کند Ùˆ خواننده را به‌دنبال رسوا شدن یا در مقابله با سلیم یا مهدی یا دیگران قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ† بکشاند، نه دیگران. کش٠شخصیت سهرابی نیز Ú©Ù‡ آیا مأمور است یا نه، نمی‌تواند اهرم پیش‌برنده‌ی داستانی باشد در بیش از دویست ØµÙØÙ‡. در واقع هیچ‌کدام از شخصیت‌های داستان دارای این قابلیت نیستند Ú©Ù‡ اثر را پیش ببرند. نه خود راوی یا سلیم، نه مهدی Ú©Ù‡ دوست نزدیک او است، نه شاهرخ Ùˆ شیده، نه سهرابی Ú©Ù‡ ØØ¶ÙˆØ±ÛŒ نابه‌هنگام دارد، نه جمشید Ú©Ù‡ تجسمی از هویت سرگردان انبوهی از مهاجران است Ùˆ نه ØØªØ§ اسدی Ú©Ù‡ کابوس ساز خواب‌ها Ùˆ خلوت‌های سلیم است. هیچ‌کدام. چرا Ú©Ù‡ سرنوشت همه‌ی شخصیت‌ها بیش از آن Ú©Ù‡ روایتی مکتوب بیابند، Ú©Ù… Ùˆ بیش برای هر خواننده‌ی تا ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒ آشنا به‌موقعیت ایران Ùˆ ایرانی آشنا است. به‌ویژه Ú©Ù‡ نویسنده نیز با اشاره به‌چگونگی‌ی کشته شدن شخصیت‌های آشنا Ùˆ مشهوری چون ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† ÙØ±Ø®â€ŒØ²Ø§Ø¯ Ùˆ شاپور بختیار بر نوع Ùˆ چگونگی‌ی شخصیت‌ها Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« داستان خود صØÙ‡ می‌گذارد Ùˆ هر گونه تعلیق Ø§ØØªÙ…الی از این گونه را از بطن اثر می‌گیرد. با توجه به‌همین نکته‌ها، Ú©Ù‡ آگاهی‌ی نویسنده را در برخورد با متن نشان می‌دهد، این پرسش Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ Ú©Ù‡ پس Ú†Ù‡ عنصر یا عاملی این داستان نه چندان تازه را پیش می‌برد؟
اگر شخصیت‌‌ها به‌جز سارک، به‌دلیل آشنا Ùˆ ملموس بودنشان ÙØ§Ù‚د کارایی‌ی کشش هستند، اگر ØÙˆØ§Ø¯Ø« به‌رغم ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ú© Ùˆ تلخ Ùˆ گزنده بودن تهی از جلب Ùˆ جذب خواننده‌اند، اگر قصه به‌معنای Ù…ØªØ¹Ø§Ø±ÙØ´ØŒ برشی از زندگی‌ی دوره‌ای است Ú©Ù‡ هنوز ادامه دارد Ùˆ Ú©Ù… Ùˆ بیش خواننده با آن درگیر است نمی‌تواند عامل کنجکاوی Ùˆ شناخت خواننده بشود، اگر به‌طور Ú©Ù„ÛŒ Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ داستان به‌دلیل روایت واقع‌گرایانه بودنش از جامعه‌ی مهاجران، نو نیست، اگر روایت به‌جز در یکی دو جا Ú©Ù‡ بازگشت به‌گذشته دارد، خطی است Ùˆ توانایی‌ی تعلیق روایتی را از دست داده است، پس Ú†Ù‡ عنصر یا عاملی داستان 200 ØµÙØÙ‡â€ŒØ§ÛŒ "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" را پیش می‌برد؟
هد٠من از نوشتن این یادداشت، بیش از آن Ú©Ù‡ در جست Ùˆ جوی تأویل Ùˆ ØªÙØ³ÛŒØ± عناصر داستان باشد، دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌همین پرسش است.
راوی Ú©Ù‡ به‌مقتضای شرایطش در کتاب‌خانه‌ی شهر شغل چسباندن نام کتاب‌ها را بر عط٠و پشت آن‌ها دارد Ùˆ تنها ارتباط زنده‌ با همکارانش شرط‌‌ بندی روی آخرین خبر است، انسانی است تنها Ùˆ مأنوس با اشیا Ùˆ گیاه‌ها Ùˆ ØÛŒÙˆØ§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ Ø§Ø·Ø±Ø§ÙØ´. از همین‌رو نیز نگاه Ùˆ نوع ارتباطش، سرشار از ویژگی‌های شخصیتی است. از یک سو به‌ضرورت گذشته Ùˆ کابوس‌هایی Ú©Ù‡ او را رها نمی‌کنند، ناگزیر از تماس با Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ÛŒ است Ú©Ù‡ به‌گونه‌ای می‌توانند با او ارتباط بیرونی داشته باشند Ùˆ از یک سو ناگزیر به‌ساخت ÙØ¶Ø§ÛŒÛŒ است Ú©Ù‡ می‌تواند ØØ³ درونی Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ او را زنده Ù†Ú¯Ù‡ دارد. از همین‌رو آن‌چه Ú©Ù‡ امکان ارتباط نخستین شخصیت Ùˆ نزدیک‌ترین به‌راوی را Ø´Ú©Ù„ می‌دهد، کبوتری است Ú©Ù‡ بر ر٠پنجره‌ی خانه‌ی سلیم می‌نشیند. کبوتری Ú©Ù‡ با ویژگی‌ی پاپری بودنش هم مونس تنهایی‌ی راوی است Ùˆ هم بر خلا٠اشیا پیرامون او آزاردهنده نیست Ùˆ هم Ø±ÙˆØ Ù…Ø§Ø¯Ø± مهدی است. مهدی Ú©Ù‡ نزدیک‌ترین Ùˆ قدیمی‌ترین دوست سلیم است.
خواننده‌ی "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" اگر غاÙÙ„ از Ø¸Ø±Ø§ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ نویسنده، شخصیت‌ها Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« را دنبال کند، ممکن است کنش بسیاری از لذت‌های بالقوه‌ی متن را نتواند Ø¨Ø§Ù„ÙØ¹Ù„ گرداند. بدیهی است Ú©Ù‡ بخشی از این Ø¸Ø±Ø§ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ به‌خودی خود بنا به‌کارکردی Ú©Ù‡ در متن روایت می‌یابند، در ضمیر ناآگاه خواننده می‌نشینند Ùˆ او را به‌سوی متن درونی‌ی داستان سوق می‌دهند. اما از آن‌جا Ú©Ù‡ نویسنده خواسته است روایت ساده‌ای از موضوع‌های آشنا Ùˆ تا ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒ ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡ پیش روی خواننده بگذارد Ú©Ù‡ دست‌کم بیش از دو دهه است با آن‌ها از طریق‌های گوناگون برخورد می‌کند، (به‌ویژه اگر بسیار دل‌زده باشد Ú©Ù‡ بعید نیست) ممکن است نتواند آن ارتباط لازم یا آن هم‌ذات‌پنداری‌ی خوش‌یمنی را با اثر به‌دست بیاورد Ú©Ù‡ در ذات روایت Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است.
متنی Ú©Ù‡ در ساختار درونی‌ی خود Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد، از سویی همه‌ی گونه‌های نوشتن را ØØ¶ÙˆØ± عینی می‌دهد Ùˆ از سویی هر گونه برابری Ùˆ قیاس را منتÙÛŒ می‌گرداند. به‌زبان دیگر با این Ú©Ù‡ بیش از یک قرن از گونه‌ی رمان واقع‌گرایانه گذشته است Ùˆ گونه‌های گوناگون رمان مدرن Ø´Ú©Ù„ Ùˆ گسترش ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است، "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" می‌کوشد پاسخ خود را در خود مستØÛŒÙ„ گرداند Ùˆ خواننده را با خود همراه Ùˆ هم رای کند Ùˆ بیرون از تعاری٠آشنا Ùˆ شناخته شده ØØ¶ÙˆØ± خود را ÙØ±Ø§ØªØ± از همه‌ی داده‌های رمان‌شناختی به‌مخاطب بپذیراند.
با توجه به‌این Ú©Ù‡ آن‌چه گونه‌های گوناگون داستان Ùˆ رمان را Ø´Ú©Ù„ می‌دهد Ùˆ ریخت‌های شناخته شده را پیش روی نویسنده Ùˆ منتقد قرار می‌دهد، خاکسار نشان می‌دهد تا Ú†Ù‡ ØØ¯ سربلند بیرون آمدن از تکرار مضمون‌های ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡ اما هنوز قابل Ø·Ø±Ø Ù…Ù…Ú©Ù† است. این نوع نوشتن، نوشتن از مضمونی ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡ آن هم به‌گونه‌ی واقع‌گرایانه، بیش از هر گونه برداشتی، جسارت توأم با قابلیت نویسنده را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ø¯. جسارتی Ú©Ù‡ بدون اشرا٠کامل داشتن بر شگرد درونی‌ی اثر، امکان موÙقیتش بسیار بعید است.
دیدگاه بسیار آشنایی Ú©Ù‡ Ú©Ù… Ùˆ بیش بر Ù„ÙˆØ Ø¶Ù…ÛŒØ± نسیم خاکسار نقش بسته، این واقعیت است Ú©Ù‡ هیچ مضمونی نو نیست Ùˆ برای نوشتن تنها راه پیروز شدن بر هر مضمونی چگونگی‌ی روایت از آن است. از همین‌رو نیز است Ú©Ù‡ اثر او می‌کوشد هم‌چون آثاری Ú©Ù‡ امکان ماندگاری‌ Ùˆ تأویل‌های گوناگون خود را از درهم تنیدن شگرد Ùˆ Ù…ØØªÙˆØ§ می‌گیرند، از چگونگی‌ی شیوه‌ یا شگرد روایت برجسته کند. Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ú©Ù‡ نرم Ùˆ سبک بر بستر اصلی‌ی متن "از مسند خورشید" می‌نشیند Ùˆ تار Ùˆ پود آن را در هم می‌تند.
خاطره‌ی شکنجه، زندان، ÙØ±Ø§Ø± از دام مأموران امنیتی، Ø´Ú© به‌گذشته، ØØ§Ù„ Ùˆ ØØªØ§ آینده، پرسنده در برابر همه ایستادن Ùˆ هستی‌ی خود را در هر Ù„ØØ¸Ù‡ Ù…ØÚ© زدن، کشته شدن این دوست Ùˆ به‌سلاخی کشیده شدن آن دیگری، ÙØ±Ø§Ø² Ùˆ ÙØ±ÙˆØ¯Ù‡Ø§ÛŒ زندگی‌ی در تبعید، کینه Ùˆ عشق‌های Ù†Ø§ÙØ±Ø¬Ø§Ù… را پروراندن Ùˆ بر مبنای آن‌ها زندگی‌ی نابخردانه‌ای را گذراندن Ùˆ ده‌ها ØØ§Ø¯Ø«Ù‡â€ŒÛŒ دیگر بر این Ù…ØÙˆØ±ØŒ دست‌کم بیش از چند دهه‌ است Ú©Ù‡ مسئله Ùˆ معضل شهروند ایرانی به‌ویژه روشنÙکران، متÙکران Ùˆ نویسندگان ایران است. آثار داستانی Ùˆ ناداستانی‌ی بسیاری نیز در این زمینه منتشر شده است Ùˆ به‌کوشش چند Ù†ÙØ±ÛŒØŒ روایت‌های مستند Ùˆ گزارش‌های عینی بسیاری از این وقایع هر روز در دست‌رس خواننده قرار می‌گیرد. اما تأثیری Ú©Ù‡ "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" بر ذهن Ùˆ روان خواننده می‌گذارد، به‌مراتب بسیار قابل تعمق‌تر است. چرا Ú©Ù‡ آثار گزارشی Ùˆ مستند، از آن‌جا Ú©Ù‡ متکی به‌اسناد هستند خواه ناخواه در ÙØ§ØµÙ„ه‌ای از خواننده می‌ایستند Ú©Ù‡ امکان هم ذات‌پنداری Ùˆ رسیدن Ø¨Ù‡â€ŒØØ³ مشترک را از آنان می‌گیرد.
روایت‌های داستانی از گونه‌ی "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" پیش از آن Ú©Ù‡ ادعای تاریخ‌نگاری یا ثبت وقایع روزمره را داشته باشند Ùˆ بخواهند به‌خواننده گزارشی از "آن‌چه بر ما Ø±ÙØª" ارائه دهند، با Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ آن "متنی" Ú©Ù‡ مشترک است میان نویسنده Ùˆ خواننده، آن ØØ§Ø¯Ø«Ù‡â€ŒØ§ÛŒ را ایجاد می‌کنند Ú©Ù‡ هر جوینده‌ی آزادی به‌دنبال آن است: عشق جای کینه را می‌گیرد، آزادی مسند استبداد را Ù…ØÙˆ می‌کند، جست Ùˆ جو مسیر تعقیب Ùˆ گریز را تغییر می‌دهد. Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ú©Ù‡ موÙقیت متن را مدیون شگرد درونی آن می‌کند Ùˆ نه Ù…ØØªÙˆØ§ Ùˆ نهایت ساختار واقع‌گرایانه‌ی آن.
سلیم راوی داستان در آرزوی نقاشی کردن است Ùˆ به‌دلیل ÙØ¹Ø§Ù„یت‌های سیاسی‌اش زندانی Ùˆ شکنجه شده شده Ùˆ اکنون سال‌ها است در هلند زندگی می‌کند. او Ú©Ù‡ پنج سالی را با مهری زندگی کرده است Ùˆ دوره‌ای را با پاتریشیا، هنوز در جست Ùˆ جوی Ù…ÙØ±ÛŒ است Ú©Ù‡ بتواند او را به‌یک ‌زندگی بی‌آلایش، به‌عشق Ùˆ رهایی از کابوس‌های شبانه‌اش برساند. در جست Ùˆ جوی ناآگاهانه‌ی این زندگی‌ی خالی از عشق Ùˆ مملو از تمناهای درونی، از سویی هر شیی یا موجود جان‌داری مونس او می‌شود Ùˆ از سویی مخل آسایشش. عناصر پیرامونی مونس او می‌شوند چرا Ú©Ù‡ خالی‌ از گذشته‌ای هستند Ú©Ù‡ می‌توانند بانی‌ی دل‌نگرانی‌های او شوند. مخل آسایشش می‌گردند چرا Ú©Ù‡ نمی‌توانند تنهایی‌ی درونی‌ی او را پر کنند. این آزمون Ùˆ تجربه‌ی رابطه‌های یک طرÙÙ‡ سرانجام او را به‌درگیری با خویشتن Ùˆ متعترض به‌موقعیت خود می‌کشانند. همان‌قدر Ú©Ù‡ اشیای خانه‌ی Ú©ÙˆÚ†Ú©Ø´ توانسته‌اند ساعت‌هایی از زندگی‌ی او را معنا Ùˆ Ù…Ùهوم ببخشند، به‌دلیل ایستایی Ùˆ ناهمراه بودن در شرایط نابه‌سامان آزار دهنده می‌شوند. میز، دست‌گیره‌ی در، گلدان‌های در بالکن Ú©ÙˆÚ†Ú©ØŒ سه درخت روبه‌پنجره Ùˆ ØØªØ§ لباس‌های زیر خانه، از آن‌جا Ú©Ù‡ در نهایت نمی‌توانند تنهایی ژر٠سلیم را پر کنند، امکان رابطه‌ی دیگری را پیش روی او می‌گذارند. در واقع رابطه‌ی دوستی با اشیا به‌رابطه‌ی دشمنی با آن‌ها می‌انجامد. مهم ØØ¶ÙˆØ± آن ها است Ùˆ پر کردن تنهایی‌ی کسالت‌بار راوی.
به‌زبان دیگر آن‌چه Ú©Ù‡ برای راوی یا سلیم بیش از همه مهم است ØØ¶ÙˆØ± دیگری است. ØØ¶ÙˆØ± سازنده Ùˆ در عین ØØ§Ù„ ÙØ±Ø§Ø± آن دیگری Ú©Ù‡ بتواند کامل کننده‌ی او باشد یا دست‌کم تنهایی‌ی کسالت‌بارش را بکشد. از همین‌رو کبوتر پاپری خیلی سریع جای‌گزین اشیای اطرا٠می‌شود. چرا Ú©Ù‡ از نگاه راوی ارتباط با آن – دست‌کم به‌دلیل روان زنانه‌اش – زنده‌تر از اشیا، گیاه‌ها یا دیگران است Ùˆ می‌تواند استعاره‌ای از آن وجود رها Ùˆ آزادی باشد Ú©Ù‡ درون پر تلاتم سلیم در انتظار آن است Ùˆ نهایت با ØØ¶ÙˆØ± ناگهانی‌ی سارک نمود می‌یابد.
ارتباط راوی با شخصیت‌های رمان – به‌استثنای سارک – از ØÙˆØ²Ù‡ Ùˆ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡â€ŒÛŒ واقعیت بیرونی ÙØ±Ø§ØªØ± نمی‌رود. هیچ کدام ØØ³ درونی‌ی سلیم را اغنا نمی‌کنند. ارتباط‌ها با وجود لایه‌های انسانی‌اشان، بیش‌تر تعقلی/ سیاسیند تا انسانی/ اجتماعی. راوی با همه‌ی جنم‌های انسانی‌اش Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ú©Ù…Ú© به‌دیگری، خشنود از بودن با دیگران نیست. به‌دلیل نیاز درونی ابتدا ØØ¶ÙˆØ± آنان را می‌پذیرد، اما هر بار چیزی مثل سرخوردگی از نقاشی Ú©Ù‡ توسط معلم مدرسه Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯ØŒ او را آزار می‌دهد. دیر یا زود Ø§ØØ³Ø§Ø³ نیاز به‌تنهایی، همان تنهایی‌ی آزار دهنده اما کنجکاوانه Ùˆ در انتظار، او را از دیگران باز می‌دارد. چرا Ú©Ù‡ ØØ¶ÙˆØ± آنان هم چون ØØ¶ÙˆØ± عناصر Ù…ØÛŒØ· زندگی‌اش بیش از آن Ú©Ù‡ او را از تنهایی برهانند، به‌تنهایی‌ی درونی‌ی خود بیش‌تر آگاه می‌گردانند. در واقع مسئله‌ی درونی‌ی داستان ناهمگونی‌ی Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ وظیÙÙ‡ Ùˆ تلاش در راه ارتباط مشترک میان این دو، Ù…ØÙˆØ± اصلی‌ی متن است. آن‌چه Ú©Ù‡ در دقت راوی از روایت اشیا نمود می‌یابد، اصل جای‌گرینی است. همه چیز در اراده‌ی آگاهانه یا ناآگاهانه‌ی راوی Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد مگر تکامل وجودی‌ی خود او. هستی‌ی او در گرو آن تمنایی است Ú©Ù‡ هیچ کدام از شخصیت‌ها Ùˆ وسایل پیرامونی‌اش توانایی‌ی Ø´Ú©Ù„ بخشیدن به‌آن را ندارند. به‌جای کبوتر پاپری، قناری‌ها می‌آیند، به‌جای سه درخت بریده شده‌ی در چشم‌انداز، درختی بر بوم نقاشی با پرنده‌ای (طوطی) به‌همان هیأت می‌نشیند، به‌جای مهدی ممکن است شاهرخ بنشیند، به‌جای هر ÙØ±Ø¯ مشکوکی چون اسدی ممکن است سهرابی بنشیند Ùˆ به‌جای هر ÙØ±Ø¯ ØªØØª تعقیبی چون Ø§ÙØ´ÛŒÙ†ØŒ شیده، اما آن خلائیی را Ú©Ù‡ مهری خالی گذاشته است، پاتریشیا از پسش برنیامده است، Ú©Ù‡ می‌تواند پر کند؟ این چرایی‌ی روایت راوی از سرنوشتی است Ú©Ù‡ در اکنون بخش نخست داستان بر او ØØ§Ú©Ù… است Ùˆ در جست Ùˆ سوی سامان بخشیدن به‌آن گاه گذشته را می‌کاود، گاه ØØ§Ù„ را. گاه درگیر با جهان Ú©ÙˆÚ†Ú© پیرامون خود می‌شود Ùˆ گاه مغروق همه‌ی آن بودن‌ها Ùˆ نبودن‌ها. کنکاشی Ú©Ù‡ تا Ø´Ú©Ù„ Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ† سارک Ùˆ به‌دست نیامدن آرامش درون راوی، هیچ مأمن سکون Ùˆ آرامش مگر گورستان برای او نمی‌گذارد.
در واقع نسیم خاکسار ورطه‌ی هولناکی از موقعیت راوی یا سلیم یا انسان تبعیدی، انسان رانده شده از بهشت خویشتن را چنان می‌نمایاند Ú©Ù‡ تنها با تجربه‌ی از این گونه داشتن Ùˆ آن را درونی‌ی خود کردن چنین â€ŒØ¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ می‌شود Ùˆ خود را می‌باوراند. از همین‌رو نیز زمانی Ú©Ù‡ سلیم درمی‌یابد مارک نیز در همان موقعیتی Ø¯Ø±ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است Ú©Ù‡ خود، او را به‌گورستان دعوت می‌کند Ùˆ یقین دارد آرامش از دست Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ø´ را بازمی‌یابد. انگاری تو گویی انسان بی‌عشق، انسان بی‌مونس، انسان وامانده از ØÛŒØ§Øª بومی‌ی خود، جدا از کار Ùˆ زندگی Ùˆ شادی Ùˆ نهایت زیست گذشته‌ی خود، در اکنونش مرده‌ای بیش نیست Ùˆ هیچ مأمنیش امن‌تر از گورستان نخواهد بود.
نهایت این Ú©Ù‡ شخصیت سلیم مجموعه‌ای است از یک شخصیت آرمانی Ú©Ù‡ موقعیت خود را در گرو موقعیت دیگران می‌خواهد Ùˆ موقعیت دیگران را منÙÚ© از موقعیت خود نمی‌داند. انسان مسؤلی Ú©Ù‡ هم معتقد به‌زندگی‌ی شخصی Ùˆ درونی‌ی خود است Ùˆ برای خلوت خود ارزش ویژه‌ای قایل است Ùˆ هم نمی‌تواند نابه‌سامانی‌های Ø§ØØªÙ…اعی یا موقعیت نابه‌هنگام دیگری را نادیده بگیرد.
از همین‌رو چرایی‌ی داستان ØÙˆÙ„ موقعیت سلیم Ùˆ از دید او روایت می‌شود. چرا Ú©Ù‡ هیج کدام از شخصیت‌های دیگر چند بعدی یا چند وجهی نیستند Ùˆ قابلیت Ù…ØÙˆØ± شدن را ندارند. همه انسان‌هایی هستند ساده Ùˆ یک بعدی Ú©Ù‡ به‌زغم داشتن زندگی‌ی سیاسی یا هنری معضل ویژه‌ای ندارند. به‌دنبال تعری٠از خود یا هستی‌شناختی‌ی خود نیستند. به‌روایت دیگر، شخصیت‌های ØÙˆÙ„ شخصیت راوی، هر کدام، ØØªØ§ مارک Ú©Ù‡ هلندی است آینه یا وجهی از شخصیت‌های گذشته‌ی راوی یا سلیم هستند. شخصیت‌هایی Ú©Ù‡ اگر سلیم یکی از آنان بود، ÙØ§Ø±Øº از تمام دغدغه‌هایی می‌شد Ú©Ù‡ در اکنون خود با آن‌ها درگیر است:
مهدی Ú©Ù‡ یک ÙØ¹Ø§Ù„ سیاسی‌ی در تبعید است، اکنون با میترا زندگی می‌کند Ùˆ ضمن تعمیر اتومبیل این Ùˆ آن Ùˆ امرار معاش، پیوند میان گذشته Ùˆ ØØ§Ù„ Ùˆ ØØªØ§ آینده‌اش، چیزی نیست مگر خاطرات Ùˆ خطرات گذشته. از نگاه او هر چیز می‌تواند جای‌گزین چیز دیگری باشد Ùˆ زندگی هیچ نیست مگر مجموعه‌ای از روایت‌های جدی Ùˆ شوخی. در واقع مهدی آن چهره‌ی از دست داده‌ی راوی است. انسانی رها از هزارتوهای درونی‌ی آدمی Ú©Ù‡ نمی‌خواهد Ùˆ نمی‌تواند با داشتن شخصیتی یک Ø¨ÙØ¹Ø¯ÛŒ زنده Ùˆ دل‌شاد باشد.
شخصیت توأمان شاهرخ Ùˆ شیده، در مرتبه‌ی سوم از شخصیت‌های داستان ایستاده‌اند. این دو زوجی هستند اهل نمایش Ú©Ù‡ با آگاهی‌های نسبی از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ هنر. همه‌ی هم Ùˆ غم آن دو دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌موقعیتی است تا بتوانند خود را از مهلکه‌ی Ùقر Ùˆ ناشناس ماندن برهانند. از همین‌رو از همان آغاز شیده Ú©Ù‡ زبان انگلیسی می‌داند، در کنار شاهرخ Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ تلویزیونی پر چاشنی در باره‌ی جمهوری اسلامی می‌کند Ùˆ خیلی زود هر دو چهره‌های شناخته شده می‌شوند. بعد هم به‌کمک سلیم، شاهرخ امکان اجرای نمایشی برای بچه‌ها می‌یابد Ùˆ شیده در گالری‌ی سونیا دوران کارآموزی‌اش را می‌گذراند. در واقع شاهرخ Ùˆ شیده بیش از آن Ú©Ù‡ شخصیت‌های سیاسی باشند یا دیدگاه‌های سیاسی‌اشان ناگزیر به‌مهاجرتشان کرده باشد، به‌دلیل تنگناها یا Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒØª در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÛŒ ÙØ¹Ø§Ù„یتشان مهاجرت را برگزیده‌اند. به‌روایت دیگر، این دو نشانه‌ای از خیل کسانی‌اند Ú©Ù‡ بیش از آن Ú©Ù‡ Ù…Ø¯Ø§ÙØ¹ "آزادی" باشند، خواستار آزادی‌ی عمل خویشند. در جست Ùˆ جوی امکانی برای ارائه‌ی خود ÙØ§Ø±Øº از چگونگی‌ی موقعیت دیگران. به‌نظر می‌رسد اگر شخصیت سلیم تنها دارای این بعد بود، اکنون به‌خواسته‌هایش رسیده بود Ùˆ درگیر شخصیت درونی Ùˆ پنهان خود نمی‌گشت. با همان موقعیت نسبی‌اش در کتاب‌خانه یا زندگی با پاتریشیا آرام Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯Ø±ÙØª Ùˆ "راه" خود را Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØª Ùˆ "آش" خود را می‌خورد.
شخصیت سهرابی Ú©Ù‡ به‌موازات شخصیت اسدی پیش می‌رود Ùˆ با ØØ¶ÙˆØ± خود موقعیت او را کم‌رنگ می‌کند، می‌تواند وجه دیگری از سلیم باشد. آدمی Ú©Ù‡ خالی از هر گونه Ø´Ú© Ùˆ دل‌بستگی، پر کننده‌ی ÙØ¶Ø§Ù‡Ø§ÛŒ خالی‌ی جامعه یا زندگی‌های ساده Ùˆ سطØÛŒ است. سهرابی Ú©Ù‡ چهارمین شخصیت داستان از نظر اهمیت است، می‌تواند آن وجه از سلیم باشد Ú©Ù‡ از بد ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ به‌موقعیت تعقیب Ùˆ گریز دچار شده‌اند Ùˆ نه با اراده یا انتخاب، چنان Ú©Ù‡ سلیم یا مهدی.
پنجمین شخصیت ØØ¶ÙˆØ±ÛŒâ€ŒÛŒ داستان را جمشید می‌سازد. انسانی به‌تمامی رها شده از تمام بارقه‌های هستی Ú©Ù‡ در هستی‌ی خود سرگردان است Ùˆ هم‌چون شخصیت‌های دیگر نمادی است عینی Ùˆ ذهنی از هزاران ایرانی‌ی مهاجر Ú©Ù‡ ناخواسته کردارهای ناپسند می‌یابند Ùˆ شکار عوامل مزدور می‌شوند.
"ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" با ØØ¶ÙˆØ± این شخصیت‌ها Ú©Ù‡ به‌دلیل خصلت‌هایشان بیش‌تر هویتی قشری دارند تا آدم‌هایی با ویژگی‌های مستقل Ùˆ بارز، Ùˆ ØÙˆØ¯Ø§Ø«ÛŒ نه چندان مهم Ùˆ ژر٠تا ÙØµÙ„ هشتم بر همین سیاق پیش می‌رود Ùˆ از آن‌جا Ú©Ù‡ ØØªØ§ شگرد درونی‌ی داستان دیگر توانایی‌ی کشش Ùˆ تداوم را ندارد Ùˆ ممکن است خواننده آن را رها کند، نویسنده موقعیت آرمانی Ùˆ جست Ùˆ جوی پنهان راوی را آشکار می‌کند.
زمانی Ú©Ù‡ هیچ عنصری اعم از عینی یا ذهنی، اجتماعی یا سیاسی، زنده یا مرده، بی‌جان یا جان‌دار نمی‌تواند مونس Ùˆ همراه راوی Ùˆ در نتیجه، مونس Ùˆ همراه خواننده باشد Ùˆ همه چیز در تکرار خود باز تکرار Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† می‌شود، شخصیت مستقل سارک در قلعه‌ای تاریخی Ùˆ در یک روز بهاری ØØ¶ÙˆØ± می‌یابد تا هم تداوم زندگی‌ی راوی Ùˆ آرمان پنهان او را ممکن گرداند Ùˆ هم تداوم کشش داستان Ùˆ کنجکاوی‌ی خواننده را.
در واقع "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" از این منظر دو بخش می‌شود. نخست به‌این دلیل Ú©Ù‡ زبان راوی تغییر می‌کند. Ù„ØÙ† واگویی‌ی راوی خطابی می‌شود Ùˆ بیش‌تر ØØ§Ù„ Ùˆ هوای یک اثر "رمانتیک" را می‌یابد تا Ù„ØÙ† واقع‌گرایانه‌ی Ù‡ÙØª ÙØµÙ„ پیش را:
"اگر روی بالکن خانه من می‌ایستادی، سمت چپ، پای اولین درخت از سه درختی که تازه با آنها اخت شده بودم و به‌ردی٠آنسوی خیابان قد کشیده بودند، ابتدای باریکه راهی را می‌دیدی. این باریکه راه در ادامه خود به باریکه راه دیگری می‌خورد و در انتها به‌جاده‌ای جنگلی وصل می‌شد، نزدیک به‌خانه‌ام."
ص 154
دوم به دلیل تغییر Ù…ØÙˆØ± اصلی داستان. از ÙØµÙ„ هشتم تا دوازدهم Ú©Ù‡ کم‌تر از یک چهارم Ú©Ù„ داستان را دربرمی‌گیرد، هم ØÙˆÙ„ رابطه‌ی سلیم Ùˆ سارک دور می‌زند، هم به‌تکامل شخصیت سلیم می‌انجامد Ùˆ سبب می‌شود بتواند سرانجام بر گذشته‌ی Ø³Ø±Ú©ÙˆÙØª شده‌ی خود ÙØ§Ø¦Ù‚ آید (سرانجام تابلوی دل‌خواهش را می‌کشد) Ùˆ هم این Ú©Ù‡ تمام شخصیت‌های دیگر، تعلیق ØØ¶ÙˆØ± خود را در ارتباط با وقایع گذشته از دست می‌دهند Ùˆ یکی بعد از دیگری به‌سرانجام سرنوشت داستانی‌ی خود می‌رسند.
نهایت این Ú©Ù‡ اگر تعلیق سه چهارم داستان "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" به‌کمک شگرد شطرنجی‌ی نویسنده پیش می‌رود، یک چهارم آخر بیش‌تر به‌کمک تعلیق عاشقانه تداوم می‌یابد. چرا Ú©Ù‡ سارک، از همان ØØ¶ÙˆØ± نخستینش، آن "من" تکامل ÛŒØ§ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒ است Ú©Ù‡ راوی یا سلیم در جست Ùˆ جوی آن خود را به‌آب Ùˆ آتش زده است. به‌زبان دیگر، سارک ترکیب آن جنم ایرانی‌ی مهری است Ú©Ù‡ سلیم پنج سال با او زندگی می‌کند Ùˆ آن جنم اروپایی یا هلندی‌ی پاتریشیا است Ú©Ù‡ پناهگاه تنهایی‌های سلیم در غربت Ùˆ بی‌کسی‌ی او بوده است. این شگرد نویسنده/ راوی از همان برخورد نخست آشکار Ùˆ برجسته می‌شود:
"Ø±ÙØªÙ… پشت بار Ùˆ برای او قهوه با شیر Ùˆ برای خودم آبجو Ú¯Ø±ÙØªÙ… Ùˆ برگشتم سر میز. ضمن نشستن دستم را بردم جلو Ùˆ Ú¯ÙØªÙ…: سلیم.
دستش را دراز کرد Ùˆ با خنده Ú¯ÙØª: ژان مورو.
- چی؟ ژان مورو؟ واقعا؟"
Ù…ØÚ©Ù… Ú¯ÙØª: آره.
دستهایم را به‌نشانه‌ تسلیم بردم بالا: قبول.
- شوخی می‌کنم. اسمم سارک است."
ص 162
در چهل ØµÙØÙ‡â€ŒÛŒ بازمانده‌ی داستان اگر Ú†Ù‡ شگرد شطرنجی‌ی داستان رنگ می‌بازد Ùˆ نسیم خاکسار با همه‌ی دقت Ùˆ هوشیاری‌اش، Ø¸Ø±Ø§ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ داستانی‌اش، چون برخورد با اشیای خانه یا ارتباط با عناصر پیرامونی را تا ØØ¯ÙˆØ¯ زیادی از دست می‌دهد Ùˆ غاÙÙ„ از بهره بردن از عناصری می‌شود Ú©Ù‡ چون سربازهای بازی‌ی شطرنج Ù‡ÙØª ÙØµÙ„ از "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" را با موÙقیت پیش می‌برند، اما ØØ¶ÙˆØ± سارک Ùˆ ساخت نطÙه‌های یک رابطه‌ی عاشقانه‌، چون مهره‌های پر ØªØØ±Ú© دیگر، خواننده را Ø¨Ù‡â€ŒØ±Ø§ØØªÛŒ تا پایان داستان بلند خود همراه می‌کند Ùˆ به‌زعم من اثری ساده، خواندنی با ساختاری کلاسیک Ùˆ شگردی شطرنجی برجای می‌گذارد.
در یک بازی شطرنج نه تنها همه‌ی مهره‌ها مشخصند Ú©Ù‡ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡â€ŒÛŒ بازی Ùˆ نوع ØØ±Ú©Øªâ€ŒÙ‡Ø§ Ùˆ نهایت چگونگی‌ی کیش Ùˆ مات کردن شاه برای هر شطرنج بازی امری روشن است. با وجود این باز با آغاز هر بازی نه تنها ØØ³ تعلیق یا هول Ùˆ ولای برد Ùˆ باخت بر هر بازی‌کنی غلبه می‌یابد Ú©Ù‡ تماشاگر آگاه به‌بازی‌ی شطرنج را نیز Ù…ØØ§Ø· خود می‌کند. Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ú©Ù‡ در "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯ Ú©Ù… Ùˆ بیش به‌همین بازی‌ی شطرنج می‌ماند. هم شخصیت‌ها چون مهره‌ها آشنایند، هم Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡â€ŒÛŒ بازی معین است Ùˆ هم امکان ØØ±Ú©Øªâ€ŒÙ‡Ø§. اما توانایی‌ی خاکسار Ùˆ هوشیاری‌ی او بر آن‌چه در ذهن دارد، برای رسیدن به‌برد، به‌او هم چون یک شطرنج‌باز ماهر می‌آموزد Ú©Ù‡ Ú©ÛŒ Ùˆ چگونه به‌سراغ مهره‌هایش برود. چرخش‌های آرام راوی Ùˆ برخوردهای به‌موقع Ùˆ به‌اندازه ماندن در کنار هر شخصیت، رمز موÙقیت یا شگرد غالب نسیم خاکسار در خواندنی کردن داستانش است. شگردی Ú©Ù‡ امکان بهره بردن ماهرانه از مهره‌های سوخته یا شخصیت‌های مرده را پیش روی خواننده می‌گذارد.
تکلمه:
اگر Ú†Ù‡ نوع یا Ø´Ú©Ù„ بیرونی‌ی یک اثر مهم نیست Ùˆ خواننده ÙØ§Ø±Øº از داستان یا رمان بودن اثری را می‌خواند، اما از آن‌جا Ú©Ù‡ بر روی جلد کتاب Ùˆ شناسنامه‌ی آن "رمان" نوشته شده است Ùˆ من در این یادداشت مدام از آن به‌نام "داستان" یاد کردم، ناگزیر به‌این توضیØÙ… Ú©Ù‡ چرا "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" یک داستان بلند موÙÙ‚ Ùˆ خواندنی است Ùˆ نه یک رمان.
داستان بلند با یک یا چند واقعه‌ی Ù¾ÛŒ در Ù¾ÛŒ یا با کانون‌های متداوم Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد Ùˆ به‌طور معمول تک صدایی است. چنان Ú©Ù‡ یک داستان کوتاه با یک کانون Ùˆ یک صدا. در صورتی Ú©Ù‡ در تعری٠اکنونی‌ی رمان، Ú©Ù‡ به‌نظر تعریÙÛŒ قابل قبول در تÙکیک ریخت آثار از یک دیگر است، یک رمان به‌اثری Ú¯ÙØªÙ‡ می‌شود Ú©Ù‡ هم زمان با چند کانون آغاز می‌شود Ùˆ به‌صورت موازی Ùˆ قرینه Ùˆ ... تداوم می‌یابند Ùˆ نهایت اثر را در تلاقی‌ی چند نقطه به‌آن نتیجه‌ای می‌رسانند Ú©Ù‡ نیت متن یا نویسنده است Ùˆ اثر را چند صدایی می‌کند.
بر اساس این ØªØ¹Ø±ÛŒÙØŒ دیگر ØØ¬Ù… داستان چون گذشته ملاک شناخت نوع اثر نیست. ممکن است اثری چون "بو٠کور" صادق هدایت یا "مالون می‌میمرد" ساموئل بکت، یا "پدرو پارامو" خوان رولÙÙˆ Ùˆ صد‌ها اثر Ú©Ù… ØØ¬Ù… دیگری به‌دلیل کانون‌های متعدد رمان باشند، Ùˆ آثاری چون "جن‌نامه" هوشنگ گلشیری Ùˆ هزاران اثر پر ØØ¬Ù… دیگری داستان بلند.
بدیهی است بسیاری از آثار به‌دلیل خواستگاه داستانی‌شان، روایتی خطی از یک واقعه، به‌ویژه واقعه‌ی عینی از یک مقطع تاریخی‌ی مشخص امکان ÛŒØ§ÙØªÙ† ریخت رمانی را نمی‌یابند یا به‌دلیل خاستگاه داستانی‌اشان، روایتی چند جانبه از چند واقعه، به‌ویژه واقعه‌ی عینی Ùˆ ذهنی از چند مقطع تاریخی مشخص Ùˆ نامشخص امکان ریخت داستان بلند را از دست می‌دهند. چرا Ú©Ù‡ آن ØªØ¹Ø±ÛŒÙ ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡â€ŒÛŒ ظر٠و مظرو٠یا ÙØ±Ù… Ùˆ Ù…ØØªÙˆØ§ هم‌چنان به‌قوت خود باقی است Ùˆ نمی‌توان از آن عدول کرد. اما آثاری هم هستند Ú©Ù‡ به‌دلیل همان خاستگاه داستانی‌اشان، اگر نویسنده خواسته باشد، قابلیت ÛŒØ§ÙØªÙ† ریخت رمانی را دارند. چنان Ú©Ù‡ اگر نسیم خاکسار می‌خواست، Ú©Ù‡ تمام جوانب داستان "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" ØØ§Ú©ÛŒ از عدم خواست نویسنده است Ùˆ نه ناتوانایی‌ی او، می‌توانست داستانش را از نظر Ø´Ú©Ù„ با آغازی توأمان از سرنوشت راوی در ارتباط با اسدی یا تعقیب Ùˆ گریز یک ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ از گذشته Ùˆ ØØ§Ù„ بنویسد Ùˆ سرنوشت سلیم در ارتباط با سارک یا تعقیب Ùˆ گریز یک ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ در ØØ§Ù„ Ùˆ آینده، Ùˆ از نظر درون‌مایه بیش‌تر شخصیت‌هایی مستقل Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ تا مکمل هم. یا سرنوشت هر شخصیت را به‌عهده‌ی همان شخصیت بگذارد Ùˆ از زبان همان شخصیت بیان کند یا با صدها گونه‌ی دیگر روایت. چرا Ú©Ù‡ این گونه ساختار صریØâ€ŒØªØ± شخصیت‌ها را به درون‌گرایی Ùˆ استقلال می‌رساند Ùˆ به‌کالبد اثر Ø±Ø§ØØªâ€ŒØªØ± ساختار چند کانونی یا چند صدایی می‌دهد.
از این‌رو ناگزیر به‌این اشاره شده‌ام Ú©Ù‡ Ø¨Ù‡â€ŒØ±Ø§ØØªÛŒ بتوانم بنویسم "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" از نظر شگرد روایت Ùˆ ساختار داستانی، می‌تواند یکی از آثار آموزشی برای هر علاقه‌مندی باشد Ú©Ù‡ تصمیم به‌نوشتن داستان بلند ساده اما موÙÙ‚ دارد Ùˆ شیوه یا گونه‌ی آثار واقع‌گرایانه‌ی کلاسیک را دوست می‌دارد. نمونه‌ای Ú©Ù‡ در ادبیات داستانی‌ی ایران نه بی‌نظیر Ú©Ù‡ کم‌یاب است.
استاوانگر، مارس 2007

با مهره‌های سوخته، چونان شطرنج ‌بازی ماهر
ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید )رمان)
نسیم خاکسار
کتاب چشم‌انداز، پاریس، ۱۳۸۵
پنجشنبه Û±Û¶ ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ÙŠÙ† Û±Û³Û¸Û¶ - Ûµ آوريل Û²Û°Û°Û·
"ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" داستان بلندی است نوشته‌ی نسیم خاکسار، در دو بخش درونی، 12 ÙØµÙ„ بیرونی Ùˆ 219 ØµÙØÙ‡ØŒ در قطع رقعی، با ØÙ„دی دو رنگ Ùˆ چاپ Ùˆ ØµØØ§Ùی‌ی تمیز، ØØ±ÙˆÙÛŒ معقول، بی‌غلط Ùˆ مهم‌تر از همه با روایتی شکیل Ùˆ منسجم از ØØ§Ø¯Ø«Ù‡â€ŒØ§ÛŒ آشنا، Ú©Ù‡ به‌تازگی کتاب چشم‌انداز آن را منتشر کرده است.
داستان برش ساده اما شکیلی است از زندگی‌ی بیرونی‌ی چند مهاجر ایرانی در هلند بر Ù…ØÙˆØ± زندگی‌ی درونی‌ی یک تبعیدی Ú©Ù‡ از دید اول شخص Ù…ÙØ±Ø¯ØŒ سلیم بیداری روایت می‌شود Ùˆ به‌همان سادگی‌ی جمله‌ی نخست، خواننده را آرام آرام در بازی‌ی از پیش آغاز شده‌اش سهیم می‌کند Ùˆ با خود همراه می‌گرداند:
"بازی را اولین بار میز توی اتاقم یادم داد، شاید هم زیرپوش‌های کتانی‌ام یا دستگیره‌ در آشپزخانه."
ص 7
از آن‌جا Ú©Ù‡ شخصیت‌های داستان، اعم از اصلی Ùˆ ÙØ±Ø¹ÛŒ قرار نیست در واقعیت رمان ساخته شوند Ùˆ بر مبنای واقعیت بیرونی شناخته می‌شوند تا اثر از ساختار ÙˆØ§ÙØ¹â€ŒÚ¯Ø±Ø§ÛŒØ§Ù†Ù‡â€ŒØ§Ø´ دور نگردد، اشیا Ùˆ ØÛŒÙˆØ§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ با Ø¸Ø±Ø§ÙØª ÙØ¶Ø§ÛŒ رمان را می‌سازند تا با شگرد آشنازدانه امکان هم‌ذات‌پنداری با خواننده به‌تر مهیا شود. در واقع آن‌چه Ú©Ù‡ اثر را می‌سازد، بیش از آن Ú©Ù‡ ØÙˆØ§Ø¯Ø« آشنا یا کابوس‌های تعقیب Ùˆ گریز Ùˆ نهایت تعلیق سرانجام شخصیت‌ها باشد، چگونگی‌ی ارتباط راوی Ùˆ انس او با عناصر پیرامون او است. چرا Ú©Ù‡ روایت از برخورد با شکنجه‌گری به‌نام اسدی یا Ø´Ú© در نوع ÙØ¹Ø§Ù„یت پناهنده‌ای چون سهرابی، از نگاه نویسنده نیز به‌همان اندازه کهنه Ùˆ ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡ است Ú©Ù‡ چگونگی رهایی از مشکلات پناهندگی‌ی شاهرخ Ùˆ شیده Ùˆ دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌کار دل‌خواهشان، نمایش.
در واقع آن‌چه داستان را از مهلکه‌ی یک روایت ساده Ùˆ تکراری رهایی می‌بخشد، همان Ø¨ØØ« آشنا Ùˆ کهنه نشدنی‌ی شگرد نویسنده Ùˆ ساختار (Ùˆ در موارد دیگر ساختارشکنی‌) اثر است Ú©Ù‡ بیش از نیم قرن است هم توجه‌ی ناآگاهانه‌ی نویسندگان را برانگیخته است Ùˆ هم توجه‌ی آگاهانه‌ی منتقدان را. چرا Ú©Ù‡ دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌یک ساختار شکیل، Ùˆ در مورد "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" ارائه‌ی یک روایت واقع‌گرایانه‌ی کلاسیک، Ùˆ دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌شگردی Ú©Ù‡ بتواند ÙØ±Ø§ØªØ± از رابطه‌های ملموس، تکراری Ùˆ انعطاÙ‌ناپذیر شخصیت‌های واقع‌گرایانه، اثر را پیش ببرد Ùˆ با خواننده همراه شود، بیش از Ù…ØØªÙˆØ§ نقش تعیین کننده در ØÛŒØ§Øªâ€ŒØ¨Ø®Ø´ÛŒâ€ŒÛŒ داستان Ùˆ رمان دارد.
توجه به‌اشیای پیرامونی Ùˆ به‌یاری آن‌ها ÙØ¶Ø§ÛŒ داستان را ساختن اگر Ú†Ù‡ امر نویی نیست، اما هر گاه نویسنده‌ای توانسته باشد با Ø¸Ø±Ø§ÙØª آن را درونی‌ی رمان کند یا شخصیت مستقل یا مکملی از آن‌ها Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ØŒ توانسته است متن خود را از ورطه‌ی گزارش یا یک روایت ساده از ØÙˆØ§Ø¯Ø« بیرونی نجات بخشد. همان‌گونه Ú©Ù‡ هر اثر موÙÙ‚ÛŒ روایت خود را از طریق شگرد نویسنده‌اش ویژگی می‌بخشد، شگرد خاکسار نیز به‌ناگزیر دیدگاه Ùˆ برخوردی دیگر را می‌طلبد.
نگاه Ù…ÙˆØ´Ú©Ø§ÙØ§Ù†Ù‡ به‌اشیا یا ساخت شخصیت‌ها از طریق ثبت اجزای Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ در کنار هم قرار دادن آن‌ها نه شگرد تازه‌ای است Ùˆ نه شگردی ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡. چرا Ú©Ù‡ از شگردهای بارز Ùˆ Ù…Ø·Ø±Ø Ø±Ù…Ø§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ کلاسیک زولایی است Ùˆ از عناصر اصلی‌ی ساختار رمان‌های نو رب‌گریه‌ای، Ú©Ù‡ خاکسار نیز می‌کوشد چون صدها نویسنده Ú©Ù‡ به‌گونه‌های خاص خود از آن بهره برده‌اند Ùˆ به‌مدد آن توانسته‌اند اثر خود را Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ†ÛŒ Ùˆ ماندگار گردانند، "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" را ساختار شکیلی بدهد. این شیوه در ایران نیز سابقه دارد. به‌ویژه Ú©Ù‡ سنت از جز به‌کل رسیدن یا ÙˆØØ¯Øª در کثرت یکی از شگردهای کلاسیک Ùˆ پر سابقه‌‌ی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ هنر ایران است Ú©Ù‡ به‌طور مشخص هم در صنعت شعر سبک اصÙهانی بارز است هم در کاشیکاری‌ی آن Ùˆ هم در قالی‌باÙی‌ی آن Ùˆ هم در آثار یکی دو تن از نویسندگان آن. به‌زبان دیگر، داستان "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" با روی‌کرد آگاهانه‌ی نویسنده‌اش به‌تمام شگردهای ساختار کلاسیک داستان، اثر موÙÙ‚ÛŒ است Ùˆ نه به‌یاری‌ی شگردها Ùˆ ساختارهای مدرن داستان.
در واقع آن‌چه من را برای نوشتن این یادداشت برانگیخت، سربلند بیرون آمدن داستان از همه‌ی این داده‌های آشنا Ùˆ تا ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒ کهنه است. در داستان بلند "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" خواننده‌ی تا ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒ آشنا با جهان پیرامون خود Ùˆ به‌ویژه شناخت موقعیت مهاجران ایرانی با هیچ عنصر ناآشنا یا نویی در داستان برخورد نمی‌کند. ØØªØ§ ØÙˆØ§Ø¯Ø« آن، اعم از چگونگی‌ی ملاقات‌ها، معرÙی‌ی شخصیت‌ها یا تعلیق ویژه‌ای از نوع آن Ú©Ù‡ سرانجام Ú†Ù‡ خواهد شد، نمی‌تواند داستان را نجات دهد. شخصیت‌ها Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« آن‌قدر آشنا Ùˆ ملموسند Ú©Ù‡ نویسنده نیز هرگز تلاشی برای معرÙی‌ی چهره‌های آنان یا ویژگی‌های خاصشان نمی‌کند. چرا Ú©Ù‡ می‌داند هرگونه شگردی از این گونه روایت آن‌چه را واقعیت بر او نویسانده است، از مسیر طبیعی‌ی خود بازمی‌دارد. این آگاهی نویسنده از آن‌رو در اثر آشکار است Ú©Ù‡ به‌شخصیت دل‌خواه خود سارک Ú©Ù‡ می‌رسد، روایت چنان درونی می‌شود Ú©Ù‡ به چهره، هیئت Ùˆ Ø±ÙØªØ§Ø± او جنم استثنایی می‌بخشد Ùˆ با همین شگرد او را از دیگر شخصیت‌ها مستقل می‌گرداند. به‌روایت دیگر شگرد داستان در هر دو بخش، هم در بخش نخست Ú©Ù‡ روایت به‌تمامی بیرونی است Ùˆ هم در بخش دوم Ú©Ù‡ روایت بیش‌تر درونی است، یکی از مهم‌ترین عناصر ساختار اثر است.
از همین‌ رو نیز چون ØØªØ§ تعلیق داستان از گونه‌ی داستان‌های پلیسی یا جنایی نیست، چگونگی‌ی همراهی‌ی خواننده با اثر بیش‌تر ØØ§ÛŒØ² اهمیت می‌شود. چرا Ú©Ù‡ نه اسدی‌ Ú©Ù‡ بازجو بوده است Ùˆ اکنون در همان Ù…ØÛŒØ·ÛŒ ØØ¶ÙˆØ± دارد Ú©Ù‡ زندانی‌های شکنجه شده زندگی می‌کنند، دارای این ویژگی است Ú©Ù‡ بتواند ایجاد تعلیق کند Ùˆ خواننده را به‌دنبال رسوا شدن یا در مقابله با سلیم یا مهدی یا دیگران قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ† بکشاند، نه دیگران. کش٠شخصیت سهرابی نیز Ú©Ù‡ آیا مأمور است یا نه، نمی‌تواند اهرم پیش‌برنده‌ی داستانی باشد در بیش از دویست ØµÙØÙ‡. در واقع هیچ‌کدام از شخصیت‌های داستان دارای این قابلیت نیستند Ú©Ù‡ اثر را پیش ببرند. نه خود راوی یا سلیم، نه مهدی Ú©Ù‡ دوست نزدیک او است، نه شاهرخ Ùˆ شیده، نه سهرابی Ú©Ù‡ ØØ¶ÙˆØ±ÛŒ نابه‌هنگام دارد، نه جمشید Ú©Ù‡ تجسمی از هویت سرگردان انبوهی از مهاجران است Ùˆ نه ØØªØ§ اسدی Ú©Ù‡ کابوس ساز خواب‌ها Ùˆ خلوت‌های سلیم است. هیچ‌کدام. چرا Ú©Ù‡ سرنوشت همه‌ی شخصیت‌ها بیش از آن Ú©Ù‡ روایتی مکتوب بیابند، Ú©Ù… Ùˆ بیش برای هر خواننده‌ی تا ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒ آشنا به‌موقعیت ایران Ùˆ ایرانی آشنا است. به‌ویژه Ú©Ù‡ نویسنده نیز با اشاره به‌چگونگی‌ی کشته شدن شخصیت‌های آشنا Ùˆ مشهوری چون ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† ÙØ±Ø®â€ŒØ²Ø§Ø¯ Ùˆ شاپور بختیار بر نوع Ùˆ چگونگی‌ی شخصیت‌ها Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« داستان خود صØÙ‡ می‌گذارد Ùˆ هر گونه تعلیق Ø§ØØªÙ…الی از این گونه را از بطن اثر می‌گیرد. با توجه به‌همین نکته‌ها، Ú©Ù‡ آگاهی‌ی نویسنده را در برخورد با متن نشان می‌دهد، این پرسش Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ Ú©Ù‡ پس Ú†Ù‡ عنصر یا عاملی این داستان نه چندان تازه را پیش می‌برد؟
اگر شخصیت‌‌ها به‌جز سارک، به‌دلیل آشنا Ùˆ ملموس بودنشان ÙØ§Ù‚د کارایی‌ی کشش هستند، اگر ØÙˆØ§Ø¯Ø« به‌رغم ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ú© Ùˆ تلخ Ùˆ گزنده بودن تهی از جلب Ùˆ جذب خواننده‌اند، اگر قصه به‌معنای Ù…ØªØ¹Ø§Ø±ÙØ´ØŒ برشی از زندگی‌ی دوره‌ای است Ú©Ù‡ هنوز ادامه دارد Ùˆ Ú©Ù… Ùˆ بیش خواننده با آن درگیر است نمی‌تواند عامل کنجکاوی Ùˆ شناخت خواننده بشود، اگر به‌طور Ú©Ù„ÛŒ Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ داستان به‌دلیل روایت واقع‌گرایانه بودنش از جامعه‌ی مهاجران، نو نیست، اگر روایت به‌جز در یکی دو جا Ú©Ù‡ بازگشت به‌گذشته دارد، خطی است Ùˆ توانایی‌ی تعلیق روایتی را از دست داده است، پس Ú†Ù‡ عنصر یا عاملی داستان 200 ØµÙØÙ‡â€ŒØ§ÛŒ "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" را پیش می‌برد؟
هد٠من از نوشتن این یادداشت، بیش از آن Ú©Ù‡ در جست Ùˆ جوی تأویل Ùˆ ØªÙØ³ÛŒØ± عناصر داستان باشد، دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌همین پرسش است.
راوی Ú©Ù‡ به‌مقتضای شرایطش در کتاب‌خانه‌ی شهر شغل چسباندن نام کتاب‌ها را بر عط٠و پشت آن‌ها دارد Ùˆ تنها ارتباط زنده‌ با همکارانش شرط‌‌ بندی روی آخرین خبر است، انسانی است تنها Ùˆ مأنوس با اشیا Ùˆ گیاه‌ها Ùˆ ØÛŒÙˆØ§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ Ø§Ø·Ø±Ø§ÙØ´. از همین‌رو نیز نگاه Ùˆ نوع ارتباطش، سرشار از ویژگی‌های شخصیتی است. از یک سو به‌ضرورت گذشته Ùˆ کابوس‌هایی Ú©Ù‡ او را رها نمی‌کنند، ناگزیر از تماس با Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ÛŒ است Ú©Ù‡ به‌گونه‌ای می‌توانند با او ارتباط بیرونی داشته باشند Ùˆ از یک سو ناگزیر به‌ساخت ÙØ¶Ø§ÛŒÛŒ است Ú©Ù‡ می‌تواند ØØ³ درونی Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ او را زنده Ù†Ú¯Ù‡ دارد. از همین‌رو آن‌چه Ú©Ù‡ امکان ارتباط نخستین شخصیت Ùˆ نزدیک‌ترین به‌راوی را Ø´Ú©Ù„ می‌دهد، کبوتری است Ú©Ù‡ بر ر٠پنجره‌ی خانه‌ی سلیم می‌نشیند. کبوتری Ú©Ù‡ با ویژگی‌ی پاپری بودنش هم مونس تنهایی‌ی راوی است Ùˆ هم بر خلا٠اشیا پیرامون او آزاردهنده نیست Ùˆ هم Ø±ÙˆØ Ù…Ø§Ø¯Ø± مهدی است. مهدی Ú©Ù‡ نزدیک‌ترین Ùˆ قدیمی‌ترین دوست سلیم است.
خواننده‌ی "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" اگر غاÙÙ„ از Ø¸Ø±Ø§ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ نویسنده، شخصیت‌ها Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« را دنبال کند، ممکن است کنش بسیاری از لذت‌های بالقوه‌ی متن را نتواند Ø¨Ø§Ù„ÙØ¹Ù„ گرداند. بدیهی است Ú©Ù‡ بخشی از این Ø¸Ø±Ø§ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ به‌خودی خود بنا به‌کارکردی Ú©Ù‡ در متن روایت می‌یابند، در ضمیر ناآگاه خواننده می‌نشینند Ùˆ او را به‌سوی متن درونی‌ی داستان سوق می‌دهند. اما از آن‌جا Ú©Ù‡ نویسنده خواسته است روایت ساده‌ای از موضوع‌های آشنا Ùˆ تا ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒ ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡ پیش روی خواننده بگذارد Ú©Ù‡ دست‌کم بیش از دو دهه است با آن‌ها از طریق‌های گوناگون برخورد می‌کند، (به‌ویژه اگر بسیار دل‌زده باشد Ú©Ù‡ بعید نیست) ممکن است نتواند آن ارتباط لازم یا آن هم‌ذات‌پنداری‌ی خوش‌یمنی را با اثر به‌دست بیاورد Ú©Ù‡ در ذات روایت Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است.
متنی Ú©Ù‡ در ساختار درونی‌ی خود Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد، از سویی همه‌ی گونه‌های نوشتن را ØØ¶ÙˆØ± عینی می‌دهد Ùˆ از سویی هر گونه برابری Ùˆ قیاس را منتÙÛŒ می‌گرداند. به‌زبان دیگر با این Ú©Ù‡ بیش از یک قرن از گونه‌ی رمان واقع‌گرایانه گذشته است Ùˆ گونه‌های گوناگون رمان مدرن Ø´Ú©Ù„ Ùˆ گسترش ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است، "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" می‌کوشد پاسخ خود را در خود مستØÛŒÙ„ گرداند Ùˆ خواننده را با خود همراه Ùˆ هم رای کند Ùˆ بیرون از تعاری٠آشنا Ùˆ شناخته شده ØØ¶ÙˆØ± خود را ÙØ±Ø§ØªØ± از همه‌ی داده‌های رمان‌شناختی به‌مخاطب بپذیراند.
با توجه به‌این Ú©Ù‡ آن‌چه گونه‌های گوناگون داستان Ùˆ رمان را Ø´Ú©Ù„ می‌دهد Ùˆ ریخت‌های شناخته شده را پیش روی نویسنده Ùˆ منتقد قرار می‌دهد، خاکسار نشان می‌دهد تا Ú†Ù‡ ØØ¯ سربلند بیرون آمدن از تکرار مضمون‌های ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡ اما هنوز قابل Ø·Ø±Ø Ù…Ù…Ú©Ù† است. این نوع نوشتن، نوشتن از مضمونی ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡ آن هم به‌گونه‌ی واقع‌گرایانه، بیش از هر گونه برداشتی، جسارت توأم با قابلیت نویسنده را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ø¯. جسارتی Ú©Ù‡ بدون اشرا٠کامل داشتن بر شگرد درونی‌ی اثر، امکان موÙقیتش بسیار بعید است.
دیدگاه بسیار آشنایی Ú©Ù‡ Ú©Ù… Ùˆ بیش بر Ù„ÙˆØ Ø¶Ù…ÛŒØ± نسیم خاکسار نقش بسته، این واقعیت است Ú©Ù‡ هیچ مضمونی نو نیست Ùˆ برای نوشتن تنها راه پیروز شدن بر هر مضمونی چگونگی‌ی روایت از آن است. از همین‌رو نیز است Ú©Ù‡ اثر او می‌کوشد هم‌چون آثاری Ú©Ù‡ امکان ماندگاری‌ Ùˆ تأویل‌های گوناگون خود را از درهم تنیدن شگرد Ùˆ Ù…ØØªÙˆØ§ می‌گیرند، از چگونگی‌ی شیوه‌ یا شگرد روایت برجسته کند. Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ú©Ù‡ نرم Ùˆ سبک بر بستر اصلی‌ی متن "از مسند خورشید" می‌نشیند Ùˆ تار Ùˆ پود آن را در هم می‌تند.
خاطره‌ی شکنجه، زندان، ÙØ±Ø§Ø± از دام مأموران امنیتی، Ø´Ú© به‌گذشته، ØØ§Ù„ Ùˆ ØØªØ§ آینده، پرسنده در برابر همه ایستادن Ùˆ هستی‌ی خود را در هر Ù„ØØ¸Ù‡ Ù…ØÚ© زدن، کشته شدن این دوست Ùˆ به‌سلاخی کشیده شدن آن دیگری، ÙØ±Ø§Ø² Ùˆ ÙØ±ÙˆØ¯Ù‡Ø§ÛŒ زندگی‌ی در تبعید، کینه Ùˆ عشق‌های Ù†Ø§ÙØ±Ø¬Ø§Ù… را پروراندن Ùˆ بر مبنای آن‌ها زندگی‌ی نابخردانه‌ای را گذراندن Ùˆ ده‌ها ØØ§Ø¯Ø«Ù‡â€ŒÛŒ دیگر بر این Ù…ØÙˆØ±ØŒ دست‌کم بیش از چند دهه‌ است Ú©Ù‡ مسئله Ùˆ معضل شهروند ایرانی به‌ویژه روشنÙکران، متÙکران Ùˆ نویسندگان ایران است. آثار داستانی Ùˆ ناداستانی‌ی بسیاری نیز در این زمینه منتشر شده است Ùˆ به‌کوشش چند Ù†ÙØ±ÛŒØŒ روایت‌های مستند Ùˆ گزارش‌های عینی بسیاری از این وقایع هر روز در دست‌رس خواننده قرار می‌گیرد. اما تأثیری Ú©Ù‡ "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" بر ذهن Ùˆ روان خواننده می‌گذارد، به‌مراتب بسیار قابل تعمق‌تر است. چرا Ú©Ù‡ آثار گزارشی Ùˆ مستند، از آن‌جا Ú©Ù‡ متکی به‌اسناد هستند خواه ناخواه در ÙØ§ØµÙ„ه‌ای از خواننده می‌ایستند Ú©Ù‡ امکان هم ذات‌پنداری Ùˆ رسیدن Ø¨Ù‡â€ŒØØ³ مشترک را از آنان می‌گیرد.
روایت‌های داستانی از گونه‌ی "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" پیش از آن Ú©Ù‡ ادعای تاریخ‌نگاری یا ثبت وقایع روزمره را داشته باشند Ùˆ بخواهند به‌خواننده گزارشی از "آن‌چه بر ما Ø±ÙØª" ارائه دهند، با Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ آن "متنی" Ú©Ù‡ مشترک است میان نویسنده Ùˆ خواننده، آن ØØ§Ø¯Ø«Ù‡â€ŒØ§ÛŒ را ایجاد می‌کنند Ú©Ù‡ هر جوینده‌ی آزادی به‌دنبال آن است: عشق جای کینه را می‌گیرد، آزادی مسند استبداد را Ù…ØÙˆ می‌کند، جست Ùˆ جو مسیر تعقیب Ùˆ گریز را تغییر می‌دهد. Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ú©Ù‡ موÙقیت متن را مدیون شگرد درونی آن می‌کند Ùˆ نه Ù…ØØªÙˆØ§ Ùˆ نهایت ساختار واقع‌گرایانه‌ی آن.
سلیم راوی داستان در آرزوی نقاشی کردن است Ùˆ به‌دلیل ÙØ¹Ø§Ù„یت‌های سیاسی‌اش زندانی Ùˆ شکنجه شده شده Ùˆ اکنون سال‌ها است در هلند زندگی می‌کند. او Ú©Ù‡ پنج سالی را با مهری زندگی کرده است Ùˆ دوره‌ای را با پاتریشیا، هنوز در جست Ùˆ جوی Ù…ÙØ±ÛŒ است Ú©Ù‡ بتواند او را به‌یک ‌زندگی بی‌آلایش، به‌عشق Ùˆ رهایی از کابوس‌های شبانه‌اش برساند. در جست Ùˆ جوی ناآگاهانه‌ی این زندگی‌ی خالی از عشق Ùˆ مملو از تمناهای درونی، از سویی هر شیی یا موجود جان‌داری مونس او می‌شود Ùˆ از سویی مخل آسایشش. عناصر پیرامونی مونس او می‌شوند چرا Ú©Ù‡ خالی‌ از گذشته‌ای هستند Ú©Ù‡ می‌توانند بانی‌ی دل‌نگرانی‌های او شوند. مخل آسایشش می‌گردند چرا Ú©Ù‡ نمی‌توانند تنهایی‌ی درونی‌ی او را پر کنند. این آزمون Ùˆ تجربه‌ی رابطه‌های یک طرÙÙ‡ سرانجام او را به‌درگیری با خویشتن Ùˆ متعترض به‌موقعیت خود می‌کشانند. همان‌قدر Ú©Ù‡ اشیای خانه‌ی Ú©ÙˆÚ†Ú©Ø´ توانسته‌اند ساعت‌هایی از زندگی‌ی او را معنا Ùˆ Ù…Ùهوم ببخشند، به‌دلیل ایستایی Ùˆ ناهمراه بودن در شرایط نابه‌سامان آزار دهنده می‌شوند. میز، دست‌گیره‌ی در، گلدان‌های در بالکن Ú©ÙˆÚ†Ú©ØŒ سه درخت روبه‌پنجره Ùˆ ØØªØ§ لباس‌های زیر خانه، از آن‌جا Ú©Ù‡ در نهایت نمی‌توانند تنهایی ژر٠سلیم را پر کنند، امکان رابطه‌ی دیگری را پیش روی او می‌گذارند. در واقع رابطه‌ی دوستی با اشیا به‌رابطه‌ی دشمنی با آن‌ها می‌انجامد. مهم ØØ¶ÙˆØ± آن ها است Ùˆ پر کردن تنهایی‌ی کسالت‌بار راوی.
به‌زبان دیگر آن‌چه Ú©Ù‡ برای راوی یا سلیم بیش از همه مهم است ØØ¶ÙˆØ± دیگری است. ØØ¶ÙˆØ± سازنده Ùˆ در عین ØØ§Ù„ ÙØ±Ø§Ø± آن دیگری Ú©Ù‡ بتواند کامل کننده‌ی او باشد یا دست‌کم تنهایی‌ی کسالت‌بارش را بکشد. از همین‌رو کبوتر پاپری خیلی سریع جای‌گزین اشیای اطرا٠می‌شود. چرا Ú©Ù‡ از نگاه راوی ارتباط با آن – دست‌کم به‌دلیل روان زنانه‌اش – زنده‌تر از اشیا، گیاه‌ها یا دیگران است Ùˆ می‌تواند استعاره‌ای از آن وجود رها Ùˆ آزادی باشد Ú©Ù‡ درون پر تلاتم سلیم در انتظار آن است Ùˆ نهایت با ØØ¶ÙˆØ± ناگهانی‌ی سارک نمود می‌یابد.
ارتباط راوی با شخصیت‌های رمان – به‌استثنای سارک – از ØÙˆØ²Ù‡ Ùˆ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡â€ŒÛŒ واقعیت بیرونی ÙØ±Ø§ØªØ± نمی‌رود. هیچ کدام ØØ³ درونی‌ی سلیم را اغنا نمی‌کنند. ارتباط‌ها با وجود لایه‌های انسانی‌اشان، بیش‌تر تعقلی/ سیاسیند تا انسانی/ اجتماعی. راوی با همه‌ی جنم‌های انسانی‌اش Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ú©Ù…Ú© به‌دیگری، خشنود از بودن با دیگران نیست. به‌دلیل نیاز درونی ابتدا ØØ¶ÙˆØ± آنان را می‌پذیرد، اما هر بار چیزی مثل سرخوردگی از نقاشی Ú©Ù‡ توسط معلم مدرسه Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯ØŒ او را آزار می‌دهد. دیر یا زود Ø§ØØ³Ø§Ø³ نیاز به‌تنهایی، همان تنهایی‌ی آزار دهنده اما کنجکاوانه Ùˆ در انتظار، او را از دیگران باز می‌دارد. چرا Ú©Ù‡ ØØ¶ÙˆØ± آنان هم چون ØØ¶ÙˆØ± عناصر Ù…ØÛŒØ· زندگی‌اش بیش از آن Ú©Ù‡ او را از تنهایی برهانند، به‌تنهایی‌ی درونی‌ی خود بیش‌تر آگاه می‌گردانند. در واقع مسئله‌ی درونی‌ی داستان ناهمگونی‌ی Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ وظیÙÙ‡ Ùˆ تلاش در راه ارتباط مشترک میان این دو، Ù…ØÙˆØ± اصلی‌ی متن است. آن‌چه Ú©Ù‡ در دقت راوی از روایت اشیا نمود می‌یابد، اصل جای‌گرینی است. همه چیز در اراده‌ی آگاهانه یا ناآگاهانه‌ی راوی Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد مگر تکامل وجودی‌ی خود او. هستی‌ی او در گرو آن تمنایی است Ú©Ù‡ هیچ کدام از شخصیت‌ها Ùˆ وسایل پیرامونی‌اش توانایی‌ی Ø´Ú©Ù„ بخشیدن به‌آن را ندارند. به‌جای کبوتر پاپری، قناری‌ها می‌آیند، به‌جای سه درخت بریده شده‌ی در چشم‌انداز، درختی بر بوم نقاشی با پرنده‌ای (طوطی) به‌همان هیأت می‌نشیند، به‌جای مهدی ممکن است شاهرخ بنشیند، به‌جای هر ÙØ±Ø¯ مشکوکی چون اسدی ممکن است سهرابی بنشیند Ùˆ به‌جای هر ÙØ±Ø¯ ØªØØª تعقیبی چون Ø§ÙØ´ÛŒÙ†ØŒ شیده، اما آن خلائیی را Ú©Ù‡ مهری خالی گذاشته است، پاتریشیا از پسش برنیامده است، Ú©Ù‡ می‌تواند پر کند؟ این چرایی‌ی روایت راوی از سرنوشتی است Ú©Ù‡ در اکنون بخش نخست داستان بر او ØØ§Ú©Ù… است Ùˆ در جست Ùˆ سوی سامان بخشیدن به‌آن گاه گذشته را می‌کاود، گاه ØØ§Ù„ را. گاه درگیر با جهان Ú©ÙˆÚ†Ú© پیرامون خود می‌شود Ùˆ گاه مغروق همه‌ی آن بودن‌ها Ùˆ نبودن‌ها. کنکاشی Ú©Ù‡ تا Ø´Ú©Ù„ Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ† سارک Ùˆ به‌دست نیامدن آرامش درون راوی، هیچ مأمن سکون Ùˆ آرامش مگر گورستان برای او نمی‌گذارد.
در واقع نسیم خاکسار ورطه‌ی هولناکی از موقعیت راوی یا سلیم یا انسان تبعیدی، انسان رانده شده از بهشت خویشتن را چنان می‌نمایاند Ú©Ù‡ تنها با تجربه‌ی از این گونه داشتن Ùˆ آن را درونی‌ی خود کردن چنین â€ŒØ¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ می‌شود Ùˆ خود را می‌باوراند. از همین‌رو نیز زمانی Ú©Ù‡ سلیم درمی‌یابد مارک نیز در همان موقعیتی Ø¯Ø±ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است Ú©Ù‡ خود، او را به‌گورستان دعوت می‌کند Ùˆ یقین دارد آرامش از دست Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ø´ را بازمی‌یابد. انگاری تو گویی انسان بی‌عشق، انسان بی‌مونس، انسان وامانده از ØÛŒØ§Øª بومی‌ی خود، جدا از کار Ùˆ زندگی Ùˆ شادی Ùˆ نهایت زیست گذشته‌ی خود، در اکنونش مرده‌ای بیش نیست Ùˆ هیچ مأمنیش امن‌تر از گورستان نخواهد بود.
نهایت این Ú©Ù‡ شخصیت سلیم مجموعه‌ای است از یک شخصیت آرمانی Ú©Ù‡ موقعیت خود را در گرو موقعیت دیگران می‌خواهد Ùˆ موقعیت دیگران را منÙÚ© از موقعیت خود نمی‌داند. انسان مسؤلی Ú©Ù‡ هم معتقد به‌زندگی‌ی شخصی Ùˆ درونی‌ی خود است Ùˆ برای خلوت خود ارزش ویژه‌ای قایل است Ùˆ هم نمی‌تواند نابه‌سامانی‌های Ø§ØØªÙ…اعی یا موقعیت نابه‌هنگام دیگری را نادیده بگیرد.
از همین‌رو چرایی‌ی داستان ØÙˆÙ„ موقعیت سلیم Ùˆ از دید او روایت می‌شود. چرا Ú©Ù‡ هیج کدام از شخصیت‌های دیگر چند بعدی یا چند وجهی نیستند Ùˆ قابلیت Ù…ØÙˆØ± شدن را ندارند. همه انسان‌هایی هستند ساده Ùˆ یک بعدی Ú©Ù‡ به‌زغم داشتن زندگی‌ی سیاسی یا هنری معضل ویژه‌ای ندارند. به‌دنبال تعری٠از خود یا هستی‌شناختی‌ی خود نیستند. به‌روایت دیگر، شخصیت‌های ØÙˆÙ„ شخصیت راوی، هر کدام، ØØªØ§ مارک Ú©Ù‡ هلندی است آینه یا وجهی از شخصیت‌های گذشته‌ی راوی یا سلیم هستند. شخصیت‌هایی Ú©Ù‡ اگر سلیم یکی از آنان بود، ÙØ§Ø±Øº از تمام دغدغه‌هایی می‌شد Ú©Ù‡ در اکنون خود با آن‌ها درگیر است:
مهدی Ú©Ù‡ یک ÙØ¹Ø§Ù„ سیاسی‌ی در تبعید است، اکنون با میترا زندگی می‌کند Ùˆ ضمن تعمیر اتومبیل این Ùˆ آن Ùˆ امرار معاش، پیوند میان گذشته Ùˆ ØØ§Ù„ Ùˆ ØØªØ§ آینده‌اش، چیزی نیست مگر خاطرات Ùˆ خطرات گذشته. از نگاه او هر چیز می‌تواند جای‌گزین چیز دیگری باشد Ùˆ زندگی هیچ نیست مگر مجموعه‌ای از روایت‌های جدی Ùˆ شوخی. در واقع مهدی آن چهره‌ی از دست داده‌ی راوی است. انسانی رها از هزارتوهای درونی‌ی آدمی Ú©Ù‡ نمی‌خواهد Ùˆ نمی‌تواند با داشتن شخصیتی یک Ø¨ÙØ¹Ø¯ÛŒ زنده Ùˆ دل‌شاد باشد.
شخصیت توأمان شاهرخ Ùˆ شیده، در مرتبه‌ی سوم از شخصیت‌های داستان ایستاده‌اند. این دو زوجی هستند اهل نمایش Ú©Ù‡ با آگاهی‌های نسبی از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ هنر. همه‌ی هم Ùˆ غم آن دو دست ÛŒØ§ÙØªÙ† به‌موقعیتی است تا بتوانند خود را از مهلکه‌ی Ùقر Ùˆ ناشناس ماندن برهانند. از همین‌رو از همان آغاز شیده Ú©Ù‡ زبان انگلیسی می‌داند، در کنار شاهرخ Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ تلویزیونی پر چاشنی در باره‌ی جمهوری اسلامی می‌کند Ùˆ خیلی زود هر دو چهره‌های شناخته شده می‌شوند. بعد هم به‌کمک سلیم، شاهرخ امکان اجرای نمایشی برای بچه‌ها می‌یابد Ùˆ شیده در گالری‌ی سونیا دوران کارآموزی‌اش را می‌گذراند. در واقع شاهرخ Ùˆ شیده بیش از آن Ú©Ù‡ شخصیت‌های سیاسی باشند یا دیدگاه‌های سیاسی‌اشان ناگزیر به‌مهاجرتشان کرده باشد، به‌دلیل تنگناها یا Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ÛŒØª در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÛŒ ÙØ¹Ø§Ù„یتشان مهاجرت را برگزیده‌اند. به‌روایت دیگر، این دو نشانه‌ای از خیل کسانی‌اند Ú©Ù‡ بیش از آن Ú©Ù‡ Ù…Ø¯Ø§ÙØ¹ "آزادی" باشند، خواستار آزادی‌ی عمل خویشند. در جست Ùˆ جوی امکانی برای ارائه‌ی خود ÙØ§Ø±Øº از چگونگی‌ی موقعیت دیگران. به‌نظر می‌رسد اگر شخصیت سلیم تنها دارای این بعد بود، اکنون به‌خواسته‌هایش رسیده بود Ùˆ درگیر شخصیت درونی Ùˆ پنهان خود نمی‌گشت. با همان موقعیت نسبی‌اش در کتاب‌خانه یا زندگی با پاتریشیا آرام Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯Ø±ÙØª Ùˆ "راه" خود را Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØª Ùˆ "آش" خود را می‌خورد.
شخصیت سهرابی Ú©Ù‡ به‌موازات شخصیت اسدی پیش می‌رود Ùˆ با ØØ¶ÙˆØ± خود موقعیت او را کم‌رنگ می‌کند، می‌تواند وجه دیگری از سلیم باشد. آدمی Ú©Ù‡ خالی از هر گونه Ø´Ú© Ùˆ دل‌بستگی، پر کننده‌ی ÙØ¶Ø§Ù‡Ø§ÛŒ خالی‌ی جامعه یا زندگی‌های ساده Ùˆ سطØÛŒ است. سهرابی Ú©Ù‡ چهارمین شخصیت داستان از نظر اهمیت است، می‌تواند آن وجه از سلیم باشد Ú©Ù‡ از بد ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ به‌موقعیت تعقیب Ùˆ گریز دچار شده‌اند Ùˆ نه با اراده یا انتخاب، چنان Ú©Ù‡ سلیم یا مهدی.
پنجمین شخصیت ØØ¶ÙˆØ±ÛŒâ€ŒÛŒ داستان را جمشید می‌سازد. انسانی به‌تمامی رها شده از تمام بارقه‌های هستی Ú©Ù‡ در هستی‌ی خود سرگردان است Ùˆ هم‌چون شخصیت‌های دیگر نمادی است عینی Ùˆ ذهنی از هزاران ایرانی‌ی مهاجر Ú©Ù‡ ناخواسته کردارهای ناپسند می‌یابند Ùˆ شکار عوامل مزدور می‌شوند.
"ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" با ØØ¶ÙˆØ± این شخصیت‌ها Ú©Ù‡ به‌دلیل خصلت‌هایشان بیش‌تر هویتی قشری دارند تا آدم‌هایی با ویژگی‌های مستقل Ùˆ بارز، Ùˆ ØÙˆØ¯Ø§Ø«ÛŒ نه چندان مهم Ùˆ ژر٠تا ÙØµÙ„ هشتم بر همین سیاق پیش می‌رود Ùˆ از آن‌جا Ú©Ù‡ ØØªØ§ شگرد درونی‌ی داستان دیگر توانایی‌ی کشش Ùˆ تداوم را ندارد Ùˆ ممکن است خواننده آن را رها کند، نویسنده موقعیت آرمانی Ùˆ جست Ùˆ جوی پنهان راوی را آشکار می‌کند.
زمانی Ú©Ù‡ هیچ عنصری اعم از عینی یا ذهنی، اجتماعی یا سیاسی، زنده یا مرده، بی‌جان یا جان‌دار نمی‌تواند مونس Ùˆ همراه راوی Ùˆ در نتیجه، مونس Ùˆ همراه خواننده باشد Ùˆ همه چیز در تکرار خود باز تکرار Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† می‌شود، شخصیت مستقل سارک در قلعه‌ای تاریخی Ùˆ در یک روز بهاری ØØ¶ÙˆØ± می‌یابد تا هم تداوم زندگی‌ی راوی Ùˆ آرمان پنهان او را ممکن گرداند Ùˆ هم تداوم کشش داستان Ùˆ کنجکاوی‌ی خواننده را.
در واقع "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" از این منظر دو بخش می‌شود. نخست به‌این دلیل Ú©Ù‡ زبان راوی تغییر می‌کند. Ù„ØÙ† واگویی‌ی راوی خطابی می‌شود Ùˆ بیش‌تر ØØ§Ù„ Ùˆ هوای یک اثر "رمانتیک" را می‌یابد تا Ù„ØÙ† واقع‌گرایانه‌ی Ù‡ÙØª ÙØµÙ„ پیش را:
"اگر روی بالکن خانه من می‌ایستادی، سمت چپ، پای اولین درخت از سه درختی که تازه با آنها اخت شده بودم و به‌ردی٠آنسوی خیابان قد کشیده بودند، ابتدای باریکه راهی را می‌دیدی. این باریکه راه در ادامه خود به باریکه راه دیگری می‌خورد و در انتها به‌جاده‌ای جنگلی وصل می‌شد، نزدیک به‌خانه‌ام."
ص 154
دوم به دلیل تغییر Ù…ØÙˆØ± اصلی داستان. از ÙØµÙ„ هشتم تا دوازدهم Ú©Ù‡ کم‌تر از یک چهارم Ú©Ù„ داستان را دربرمی‌گیرد، هم ØÙˆÙ„ رابطه‌ی سلیم Ùˆ سارک دور می‌زند، هم به‌تکامل شخصیت سلیم می‌انجامد Ùˆ سبب می‌شود بتواند سرانجام بر گذشته‌ی Ø³Ø±Ú©ÙˆÙØª شده‌ی خود ÙØ§Ø¦Ù‚ آید (سرانجام تابلوی دل‌خواهش را می‌کشد) Ùˆ هم این Ú©Ù‡ تمام شخصیت‌های دیگر، تعلیق ØØ¶ÙˆØ± خود را در ارتباط با وقایع گذشته از دست می‌دهند Ùˆ یکی بعد از دیگری به‌سرانجام سرنوشت داستانی‌ی خود می‌رسند.
نهایت این Ú©Ù‡ اگر تعلیق سه چهارم داستان "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" به‌کمک شگرد شطرنجی‌ی نویسنده پیش می‌رود، یک چهارم آخر بیش‌تر به‌کمک تعلیق عاشقانه تداوم می‌یابد. چرا Ú©Ù‡ سارک، از همان ØØ¶ÙˆØ± نخستینش، آن "من" تکامل ÛŒØ§ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒ است Ú©Ù‡ راوی یا سلیم در جست Ùˆ جوی آن خود را به‌آب Ùˆ آتش زده است. به‌زبان دیگر، سارک ترکیب آن جنم ایرانی‌ی مهری است Ú©Ù‡ سلیم پنج سال با او زندگی می‌کند Ùˆ آن جنم اروپایی یا هلندی‌ی پاتریشیا است Ú©Ù‡ پناهگاه تنهایی‌های سلیم در غربت Ùˆ بی‌کسی‌ی او بوده است. این شگرد نویسنده/ راوی از همان برخورد نخست آشکار Ùˆ برجسته می‌شود:
"Ø±ÙØªÙ… پشت بار Ùˆ برای او قهوه با شیر Ùˆ برای خودم آبجو Ú¯Ø±ÙØªÙ… Ùˆ برگشتم سر میز. ضمن نشستن دستم را بردم جلو Ùˆ Ú¯ÙØªÙ…: سلیم.
دستش را دراز کرد Ùˆ با خنده Ú¯ÙØª: ژان مورو.
- چی؟ ژان مورو؟ واقعا؟"
Ù…ØÚ©Ù… Ú¯ÙØª: آره.
دستهایم را به‌نشانه‌ تسلیم بردم بالا: قبول.
- شوخی می‌کنم. اسمم سارک است."
ص 162
در چهل ØµÙØÙ‡â€ŒÛŒ بازمانده‌ی داستان اگر Ú†Ù‡ شگرد شطرنجی‌ی داستان رنگ می‌بازد Ùˆ نسیم خاکسار با همه‌ی دقت Ùˆ هوشیاری‌اش، Ø¸Ø±Ø§ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ داستانی‌اش، چون برخورد با اشیای خانه یا ارتباط با عناصر پیرامونی را تا ØØ¯ÙˆØ¯ زیادی از دست می‌دهد Ùˆ غاÙÙ„ از بهره بردن از عناصری می‌شود Ú©Ù‡ چون سربازهای بازی‌ی شطرنج Ù‡ÙØª ÙØµÙ„ از "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" را با موÙقیت پیش می‌برند، اما ØØ¶ÙˆØ± سارک Ùˆ ساخت نطÙه‌های یک رابطه‌ی عاشقانه‌، چون مهره‌های پر ØªØØ±Ú© دیگر، خواننده را Ø¨Ù‡â€ŒØ±Ø§ØØªÛŒ تا پایان داستان بلند خود همراه می‌کند Ùˆ به‌زعم من اثری ساده، خواندنی با ساختاری کلاسیک Ùˆ شگردی شطرنجی برجای می‌گذارد.
در یک بازی شطرنج نه تنها همه‌ی مهره‌ها مشخصند Ú©Ù‡ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡â€ŒÛŒ بازی Ùˆ نوع ØØ±Ú©Øªâ€ŒÙ‡Ø§ Ùˆ نهایت چگونگی‌ی کیش Ùˆ مات کردن شاه برای هر شطرنج بازی امری روشن است. با وجود این باز با آغاز هر بازی نه تنها ØØ³ تعلیق یا هول Ùˆ ولای برد Ùˆ باخت بر هر بازی‌کنی غلبه می‌یابد Ú©Ù‡ تماشاگر آگاه به‌بازی‌ی شطرنج را نیز Ù…ØØ§Ø· خود می‌کند. Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ú©Ù‡ در "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯ Ú©Ù… Ùˆ بیش به‌همین بازی‌ی شطرنج می‌ماند. هم شخصیت‌ها چون مهره‌ها آشنایند، هم Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡â€ŒÛŒ بازی معین است Ùˆ هم امکان ØØ±Ú©Øªâ€ŒÙ‡Ø§. اما توانایی‌ی خاکسار Ùˆ هوشیاری‌ی او بر آن‌چه در ذهن دارد، برای رسیدن به‌برد، به‌او هم چون یک شطرنج‌باز ماهر می‌آموزد Ú©Ù‡ Ú©ÛŒ Ùˆ چگونه به‌سراغ مهره‌هایش برود. چرخش‌های آرام راوی Ùˆ برخوردهای به‌موقع Ùˆ به‌اندازه ماندن در کنار هر شخصیت، رمز موÙقیت یا شگرد غالب نسیم خاکسار در خواندنی کردن داستانش است. شگردی Ú©Ù‡ امکان بهره بردن ماهرانه از مهره‌های سوخته یا شخصیت‌های مرده را پیش روی خواننده می‌گذارد.
تکلمه:
اگر Ú†Ù‡ نوع یا Ø´Ú©Ù„ بیرونی‌ی یک اثر مهم نیست Ùˆ خواننده ÙØ§Ø±Øº از داستان یا رمان بودن اثری را می‌خواند، اما از آن‌جا Ú©Ù‡ بر روی جلد کتاب Ùˆ شناسنامه‌ی آن "رمان" نوشته شده است Ùˆ من در این یادداشت مدام از آن به‌نام "داستان" یاد کردم، ناگزیر به‌این توضیØÙ… Ú©Ù‡ چرا "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" یک داستان بلند موÙÙ‚ Ùˆ خواندنی است Ùˆ نه یک رمان.
داستان بلند با یک یا چند واقعه‌ی Ù¾ÛŒ در Ù¾ÛŒ یا با کانون‌های متداوم Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد Ùˆ به‌طور معمول تک صدایی است. چنان Ú©Ù‡ یک داستان کوتاه با یک کانون Ùˆ یک صدا. در صورتی Ú©Ù‡ در تعری٠اکنونی‌ی رمان، Ú©Ù‡ به‌نظر تعریÙÛŒ قابل قبول در تÙکیک ریخت آثار از یک دیگر است، یک رمان به‌اثری Ú¯ÙØªÙ‡ می‌شود Ú©Ù‡ هم زمان با چند کانون آغاز می‌شود Ùˆ به‌صورت موازی Ùˆ قرینه Ùˆ ... تداوم می‌یابند Ùˆ نهایت اثر را در تلاقی‌ی چند نقطه به‌آن نتیجه‌ای می‌رسانند Ú©Ù‡ نیت متن یا نویسنده است Ùˆ اثر را چند صدایی می‌کند.
بر اساس این ØªØ¹Ø±ÛŒÙØŒ دیگر ØØ¬Ù… داستان چون گذشته ملاک شناخت نوع اثر نیست. ممکن است اثری چون "بو٠کور" صادق هدایت یا "مالون می‌میمرد" ساموئل بکت، یا "پدرو پارامو" خوان رولÙÙˆ Ùˆ صد‌ها اثر Ú©Ù… ØØ¬Ù… دیگری به‌دلیل کانون‌های متعدد رمان باشند، Ùˆ آثاری چون "جن‌نامه" هوشنگ گلشیری Ùˆ هزاران اثر پر ØØ¬Ù… دیگری داستان بلند.
بدیهی است بسیاری از آثار به‌دلیل خواستگاه داستانی‌شان، روایتی خطی از یک واقعه، به‌ویژه واقعه‌ی عینی از یک مقطع تاریخی‌ی مشخص امکان ÛŒØ§ÙØªÙ† ریخت رمانی را نمی‌یابند یا به‌دلیل خاستگاه داستانی‌اشان، روایتی چند جانبه از چند واقعه، به‌ویژه واقعه‌ی عینی Ùˆ ذهنی از چند مقطع تاریخی مشخص Ùˆ نامشخص امکان ریخت داستان بلند را از دست می‌دهند. چرا Ú©Ù‡ آن ØªØ¹Ø±ÛŒÙ ÙØ±Ø³ÙˆØ¯Ù‡â€ŒÛŒ ظر٠و مظرو٠یا ÙØ±Ù… Ùˆ Ù…ØØªÙˆØ§ هم‌چنان به‌قوت خود باقی است Ùˆ نمی‌توان از آن عدول کرد. اما آثاری هم هستند Ú©Ù‡ به‌دلیل همان خاستگاه داستانی‌اشان، اگر نویسنده خواسته باشد، قابلیت ÛŒØ§ÙØªÙ† ریخت رمانی را دارند. چنان Ú©Ù‡ اگر نسیم خاکسار می‌خواست، Ú©Ù‡ تمام جوانب داستان "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" ØØ§Ú©ÛŒ از عدم خواست نویسنده است Ùˆ نه ناتوانایی‌ی او، می‌توانست داستانش را از نظر Ø´Ú©Ù„ با آغازی توأمان از سرنوشت راوی در ارتباط با اسدی یا تعقیب Ùˆ گریز یک ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ از گذشته Ùˆ ØØ§Ù„ بنویسد Ùˆ سرنوشت سلیم در ارتباط با سارک یا تعقیب Ùˆ گریز یک ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ در ØØ§Ù„ Ùˆ آینده، Ùˆ از نظر درون‌مایه بیش‌تر شخصیت‌هایی مستقل Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ تا مکمل هم. یا سرنوشت هر شخصیت را به‌عهده‌ی همان شخصیت بگذارد Ùˆ از زبان همان شخصیت بیان کند یا با صدها گونه‌ی دیگر روایت. چرا Ú©Ù‡ این گونه ساختار صریØâ€ŒØªØ± شخصیت‌ها را به درون‌گرایی Ùˆ استقلال می‌رساند Ùˆ به‌کالبد اثر Ø±Ø§ØØªâ€ŒØªØ± ساختار چند کانونی یا چند صدایی می‌دهد.
از این‌رو ناگزیر به‌این اشاره شده‌ام Ú©Ù‡ Ø¨Ù‡â€ŒØ±Ø§ØØªÛŒ بتوانم بنویسم "ÙØ±Ø§Ø² مسند خورشید" از نظر شگرد روایت Ùˆ ساختار داستانی، می‌تواند یکی از آثار آموزشی برای هر علاقه‌مندی باشد Ú©Ù‡ تصمیم به‌نوشتن داستان بلند ساده اما موÙÙ‚ دارد Ùˆ شیوه یا گونه‌ی آثار واقع‌گرایانه‌ی کلاسیک را دوست می‌دارد. نمونه‌ای Ú©Ù‡ در ادبیات داستانی‌ی ایران نه بی‌نظیر Ú©Ù‡ کم‌یاب است.
استاوانگر، مارس 2007