ÙˆØÛŒØ¯ ضیایی- نقد Vahid Zeeyai
خوابهايي كه بي زمان دويده اند
يادداشتي بر داستان تاريكي در پوتين از مجموعه ي يوز پلنگاني كه با من دويده اند
( نوشته ي بيژن نجدي)
ÙˆØÛŒØ¯ ضیایی
در اساطير ايراني آمده است كه رود خانه ÙŠ ØÙŠØ§Øª از درخت ØÙŠØ§Øª سرچشمه مي گيرد تا تداعي گر جاري شدن هوم مقدس باشد . هوم ايزد Ùˆ گياهي اساطيري ست كه اگر Ú†Ù‡ خود از خدايگان Ù…ØØ³ÙˆØ¨ مي شود امّا قرباني شده Ùˆ با مرگ او Ùˆ جاري شدن خونش شر Ùˆ بدي از ميان بر مي خيزد .
اينكه داستان تاريكي در پوتين را اثري خواندني Ùˆ زيبا جلوه مي دهد عبور خلاق نويسنده از كلمه به Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´ Ùˆ از قدمت تا قيوميّت بي چون Ùˆ چراي زمان است . داستاني كه با نثري شعر گونه بر معلّق شدن داستان در زمان Ùˆ بي زماني ØŒ آگاهي Ùˆ جهل ØŒ پيدا Ùˆ ناپيدا كمك كرده طاهر را از اعماق سياه ÙØ±Ø§Ù…وشي ها در بازگشتي به دنياي نو ظهور نويسنده از مرگ به زندگي دوباره مي آورد او را با سيب شادكامي Ùˆ خرد در مي آميزد Ùˆ پدر را از جهلي به اندازه ÙŠ شكّ ميان بودن Ùˆ نبودن به آبي مكاشÙÙ‡ Ùˆ ØÙ‚يقت رسانده دوباره به اعماق نيستي نوعي مي كشاند .
چهره ÙŠ دگرگونه اي كه در تقابل هستي Ùˆ نيستي در اين داستان بروزمي كند در ØÙ‚يقت به جريان ÙˆØ§ØØ¯ÙŠ Ù…ØªØµÙ„ مي شود كه خواننده را در يكي بودن Ùˆ ÙˆØØ¯Øª ميان عناصر در گذر از زمان ممكن در نوشتار به خود آگاهي مي رساند .
اگر قاب عكس پشت كرده ي كنار آينه نسيان موقت پير مرد است در گردش همگون عنصر خيال همان تصوير دريچه كوچك پنجره اي مي شود كه به دست طاهر از اعماق رودخانه سر در مي آورد .
اگر زمان در ذهن پيرمرد مي ايستد ساعت بسته شده به چوب زير آب انعكاس همين امر مي شود . زماني كه تغيير نمي كند Ùˆ سايه ÙŠ بي رØÙ… خود را در هجوم بازگشت طاهر بي رنگ شده مي بيند .
قدمت Ùˆ ديرينگي ميل انسان به جاودانگي Ùˆ بازگشت به ناميرايي در ذهن خيام گونه اي به تصوير كشيده مي شود كه طاهر را دوباره زنده كرده Ùˆ باز به Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Ù‡ ÙŠ خود به شك Ùˆ ترديد مي نگرد . سئوالاتي كه در انكار موقعيت پدر Ùˆ تسادي او با طاهر پيش مي آيد به نوعي انكار اين ÙØ±Ø¶ÙŠÙ‡ است كه انسان نوعي با علم به ØÙ‚يقتي كامل Ùˆ ناميرا در ذات خويش اين ارجاء Ùˆ بازگشت را نمي پذيرد . تا زماني كه با Ø´ÙØ§Ùيت ديرينگي Ø³ÙØ§Ù„ ØŒ همداستاني خرد Ùˆ آينه Ø› Ù…Ø¹Ø±ÙØª Ùˆ دريچه با علم به تقابل ميان اقتدار Ùˆ آزادي با پستي Ùˆ ØÙ‚ارتي كه در نهاد يك پوتين Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است به اين اصل برسد كه خود نيز لاجرم Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ اي بيش نبوده است . اينكه طاهر ØÙ‚يقتي است كه به روي آب آمده Ùˆ با سيب عشق Ùˆ Ù…Ø¹Ø±ÙØª Ùˆ خرد ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ÙŠ وجود Ùˆ عدم را در نورديده است Ùˆ همو در سياه ترين اعماق رودخانه دÙÙ† شده كه به خود اجازه ÙŠ رسيدن از جهل سياهي به خرد آبي ها را نمي دهد . امّا از اين راه مي توان اين داستان را داستاني ضد جنگ نيز ناميد . داستاني كه در عذاب نسلي گذشته تصوير اغوا شدن Ùˆ Ùناي ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´Ø§Ù† را به تصوير مي آورد . زبان بيگانه ÙŠ پدر Ùˆ پسر ØŒ شناخت ÙŠ كه پسر از اعماق آب رودخانه به پدر مي بخشد Ùˆ شكاكّيت پدر در مرگ آور بودن رودخانه Ùˆ پذيرش او در به گرداب اÙكندن كودكان در اين رود براي ÙŠØ§ÙØªÙ† آنچه واهي ست شايد پيام ديگر اين داستان باشد .
نسلي كه براي پيدا كردن ويرانه هاي عقيدتي مذهبي خود با اغواي سيب عشق Ùˆ ايثار Ùˆ پوتين آزادي Ùˆ رهائي را به پي كودكانش كرد Ùˆ با گذراندن از پل هستي ÙØ§Ù†ÙŠ Ø¢Ù†Ù‡Ø§ را به بقاي ابدي رهنمون ساخت . در ØØ§Ù„يكه به Ú¯ÙØªÙ‡ ÙŠ خود نويسنده : « رودخانه مثل قبري بدون اسم Ùˆ ساكت بود . »
اگر Ú†Ù‡ طاهر Ùˆ دوستانش از ÙŠØ§ÙØªÙ† قدمت Ùˆ ديرينگي ØŒ Ù…Ø¹Ø±ÙØª Ùˆ Ú†Ù‡ Ú†Ù‡ خبر دادند امّا ØÙ‚يقتي كه از زبان طاهر به گوش پدر مي رسد بازگوئي عمل اين نسل خيانت پيشه است . آنچه بوده جز آنچه ريخته اند نيست Ùˆ عبثي كه در جستجوي آن طاهر جزغاله Ùˆ سوخته مي شود ديرينگي تاريخ تكراري يك سرزمين است كه در آن در تاريكي جهل پدران پوتين آزادي را به پاي ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù† خود مي پوشانند Ùˆ در Ø§Ù†ØªØØ§Ø±ÙŠ Ø´Ø±Ù…Ú¯Ù†Ø§Ù†Ù‡ ميراث دار خوني مي شوند كه خود باعث ريخته شدن آن شده اند زيرا پدراني هستند كه Ù†Ùهميده اند در تاريكي پوتين امنيت دويدن در باطلاق نيست
سونیا نوشت