عشق در "خسرو شيرين" نظامي ---مجيد Ù†Ùيسی

مجيد Ù†Ùيسی
سالها پيش وقتي که براي اولين بار منظومهي خسرو و شيرين اثر نظامي را ديدم تعجب کردم که چرا آن را"خسرو و
شيرين" ناميده Ùˆ نه ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ Ùˆ شيرين. البته در کتاب هاي تاريخ دبستاني از"خسرو پرويز" Ùˆ مجالس بزم او چيزهايي خوانده بودم ولي نمي دانستم Ú©Ù‡ معشوقهي او شيرين است Ùˆ شيرين را Ùقط Ø¬ÙØª Ùˆ قرين ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ ميپنداشتم. بعد Ú©Ù‡ منظومه نظامي را خواندم متوجه شدم Ú©Ù‡ خسرو Ùˆ ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ هر دو عاشق شيرين هستند با اين ØªÙØ§ÙˆØª Ú©Ù‡ اولي در عشق خود کامياب ميشود ØØ§Ù„ آنکه دومي شکست ميخورد Ùˆ خود را از کوه بيستون به زير مياÙکند.
اشتباه من بي دليل نبود. آنچه Ú©Ù‡ در ØØ§Ùظهي قومي ما نقش بسته داستان عشق اÙلاطوني ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ به شيرين است Ùˆ نه ماجراي عشق زميني "خسرو Ùˆ شيرين". در ادبيات کتبي Ùˆ Ø´ÙØ§Ù‡ÙŠ Ù…Ø§ همه جا ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ سنگتراش به عنوان نمونهي عالي پايداري Ùˆ خلوص در عشق Ùˆ خسرو به عنوان آدم خوشگذران Ùˆ هوسباز معرÙÙŠ ميشود. من ريشهي اين برخورد را در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ مسلط بر جامعه جستجو ميکنم Ú©Ù‡ در آن عشق جسماني Ùˆ خوشي گناه شمرده ميشود Ùˆ در عوض خودآزاري Ùˆ عشق خيالي تبليغ ميگردد.
نظامي (مرگ614 هـ. ق) داستان خسرو و شيرين را با مقدمه اي در باب عشق شروع ميکند. او سرچشمهي هستي را عشق ميخواند:
ÙÙ„Ú© جز عشق Ù…ØØ±Ø§Ø¨ÙŠ Ù†Ø¯Ø§Ø±Ø¯
جهان بي خاک عشق آبي ندارد (ص5)
عشق او جنبهي خيالي ندارد Ùˆ تنها نشانهي کشش دو ÙØ±Ø¯ به يکديگر است:
طبايع جز کشش کاري ندارد
طبيبان اين کشش را عشق خوانند (همانجا)
در واقع نظامي خود نيز هنگام سرودن منظومهي خسرو Ùˆ شيرين از ÙŠÚ© عشق زميني ملهم مي شود. همسرش Ø¢ÙØ§Ù‚ØŒ زني از ترکان دشت قبچاق در جواني ميميرد Ùˆ خاطرهي او الهام بخش کار نظامي ميشود.
چنانچه در ادامهي بيت Ùوق ميگويد:
چو من بي عشق خود را جان نديدم
دلي Ø¨ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ… جاني خريدم
به عشق Ø¢ÙØ§Ù‚ را پر دود کردم
خرد را چشم، خواب آلود کردم
کمر بستم به عشق اين داستان را
صلاي عشق در دادم جهان را
و با اين اشاره داستان را به پايان ميرساند:
برين Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شرط است اشک راندن
گلابي تلخ بر شيرين ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù†
به ØÚ©Ù… آنکه آن Ú©Ù… زندگاني
چو گل بر باد شد روز جواني
سبک رو چون بت قبچاق من بود
گمان Ø§ÙØªØ§Ø¯ خود Ú©Ø§ÙØ§Ù‚ من بود (ص326)
در متن داستان چهار رابطه ي جنسي، برجسته مي شوند:
1ــ رابطهي خسرو و شيرين
2ــ رابطهي خسرو و مريم
3ــ رابطهي خسرو و شکر
4ــ رابطهي ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ Ùˆ شيرين
مريم Ùˆ شکر هر دو نشانهي Ø§Ù†ØØ±Ø§Ù از عشق هستند. نظامي در اولي، ازدواج بدون عشق را به نقد ميکشد Ùˆ در دومي هوس زودگذر را. ازدواج خسرو با مريم از روي عشق نيست، بلکه به خاطر Ù…Ù„Ø§ØØ¸Ø§Øª سياسي است. او براي درهم شکستن شورش بهرام چوبينه Ùˆ ØÙظ سلطنت خود به Ú©Ù…Ú© قيصر روم نيازمند است Ùˆ به همين منظور با دختر او ازدواج ميکند. Ù…ØµÙ„ØØª جوييهاي اقتصادي Ùˆ سياسي پايهي بيشتر ازدواجها است Ùˆ نظامي در واقع با ترسيم رابطهي عاري از مهر مريم Ùˆ خسرو به اساس ازدواجهاي سنتي ØÙ…له ميکند. خسرو بايد از پادشاهي خود بگذرد تا بتواند به عشق واقعي برسد. شيرين ÙŠÚ© جا به او ميگويد:
مرا در دل ز خسرو صد غبار است
ز شاهي بگذر آن ديگر شمار است
هنوزم ناز دولت مينمايي
هنوز از راه جباري در آيي
هنوزت در سر از شاهي غرور است
دريغا کاين غرور از عشق دور است
تو از عشق من و من بي نيازي
ترا شاهي رسد يا عشق بازي
نياز آرد کسي کو عشق باز است
که عشق از بي نيازان بي نياز است. (ص238)
شکر، مريم وارونه است. خسرو وص٠لعبتگري او را شنيده Ùˆ ميخواهد از او کام بگيرد. شکر اما زيرک است Ùˆ در شب اول همبستري، ÙŠÚ©ÙŠ از کنيزان را به جاي خود به بستر شاه Ù…ÙŠÙØ±Ø³ØªØ¯ Ùˆ Ùقط پس از اينکه خسرو ØØ§Ø¶Ø± ميشود او را عقد کند تن به همخوابگي ميدهد. بدين ترتيب نظامي مخال٠هوسبازي مردان نيست به شرط اين Ú©Ù‡ مهر رسمي شرع بر آن بخورد. ولي با اين وجود اينگونه کامجوييها را زودگذر ميبيند Ùˆ عشق واقعي را مطلوب خود ميداند. عشق زودگذر عرضي است ØØ§Ù„ آنکه عشق واقعي جوهري است همچنان Ú©Ù‡ شکر خود ÙŠÚ© Ø´Ú©Ù„ از شيريني است Ùˆ شيرين ذات Ùˆ جوهر شيريني.
ز شيرين تا شکر ÙØ±Ù‚ÙŠ عيان است
که شيرين جان و شکر جاي جان است
دلش مي Ú¯ÙØª شيرين بايدم زود
که عيشم را نميدارد شکر سود (ص212)
عشق ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ به شيرين خيالي است Ùˆ همان رابطهاي را با عشق واقعي دارد Ú©Ù‡ مثل اÙلاطوني با اشياي واقعي. ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ نشانهي کمال از خودگذشتگي Ùˆ خلوص مطلق در عشق است Ùˆ ØØ§Ø¶Ø± است براي رسيدن به عشق خود، به معناي واقعي کلمه، کوهي از سنگ را پاره پاره کند Ùˆ بدون معشوقه مايل به زندگي نيست. کامجويي جنسي او را بر نميانگيزد، چنان Ú©Ù‡ ÙŠÚ© بار Ú©Ù‡ شيرين سوار بر است سقوط ميکند ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ براي Ø§ØØªØ±Ø§Ø² از تماس بدني تن به چنين قدرت نمايي ميدهد:
چنين گويند کاسب باد Ø±ÙØªØ§Ø±
سقط شد زير آن گنج گهربار
چو عاشق ديد کان معشوق چالاک
ÙØ±Ùˆ خواهد ÙØªØ§Ø¯ از باد بر خاک
به گردن اسب را با شهسوارش
ز جا برخاست و آسان کرد کارش
به قصرش برد ز آن سان ناز پرورد
که مويي بر تن شيرين نيازرد
نهادش بر بساط نوبتي گاه
به نوبت گاه خويش آمد دگر راه (ص 184)
ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ هيچگاه مستقيما به شيرين ابراز عشق نميکند Ùˆ در عوض با رقيب خود خسرو بر سر شيرين به معامله مينشيند. او ØØ§Ø¶Ø± است کوهي از سنگ را پاره پاره کند Ùˆ بدين ترتيب رقيب خود را از ميدان بيرون براند اما قادر نيست Ú©Ù‡ به شيرين بگويد "دوستت دارم". ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ تمثال معشوقه را ميخواهد نه خودش را. او به شيرين Ú©Ù‡ به ميل خود براي ديدن او به کوهستان آمده اظهار عشق نميکند ولي در مقابل نقش بي جان او بر سنگ، شبانه روز به راز Ùˆ نياز ميپردازد. در واقع عشق براي ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ به معناي ايجاد ارتباط بين دو ÙØ±Ø¯ زنده نيست، بلکه دلمشغولي ÙŠÚ© عاشق ناکام است با خودش.
ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ براي به دست آوردن دل شيرين هرگز به طور مثبت تلاش نميکند، بلکه نوميدانه راه بيابان را در پيش ميگيرد Ùˆ همنشين جانوران ميشود. آيا وجود اين نوميدي Ù…ÙØ±Ø· را ميتوان به ØØ³Ø§Ø¨ ØªÙØ§ÙˆØª طبقاتي بين عاشق سنگتراش Ùˆ معشوقهي ØµØ§ØØ¨ تاج گذاشت؟ ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ تجسم عشق خيالي است Ùˆ به همين دليل بايد اسير ناکامي خود باقي بماند. ØØªÙŠ Ø§Ú¯Ø± توطئهگري خسرو، ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ را از بيابانگردي به کوهبري در بيستون نميکشانيد باز هم ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ نميتوانست از قلمرو ناکامي بگذرد Ùˆ به عشق خود دسترسي يابد. ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ اسطورهي عشق است Ùˆ نه واقعيت آن، Ùˆ کامروايي با طبيعت اين اسطوره در تضاد است.
عشق خسرو Ùˆ شيرين به يکديگر بر خلا٠عشق ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ به شيرين واقعي است. آنها در آغاز مانند عشاق خيالي، نديده عاشق يکديگر ميشوند ولي در جريان داستان براي واقعيت بخشيدن به عشق خود به طور واقعي تلاش ميکنند. شيرين به سوي ايران اسب ميتازد Ùˆ خسرو به سمت ارمنستان. در طي اين راه نه تنها هر ÙŠÚ© آن ديگري را عوض میکند، بلکه خود نيز دگرگون ميشود. خسرو درمييابد Ú©Ù‡ براي رسيدن به عشق پايدار بايد از Ù…ØµÙ„ØØªØ¬ÙˆÙŠÙŠÙ‡Ø§ÙŠ Ù…Ø§Ùوق عشق (مريم) Ùˆ هوسبازيهاي زودگذر (شکر) بگذرد Ùˆ شيرين ميÙهمد Ú©Ù‡ براي جلب معشوق بايد تن به خطر بدهد Ùˆ از اينکه جامعه او را بدنام بخواند نهراسد. شيرين از ابتداي آشنايي با خسرو به Ø³ÙØ§Ø±Ø´ مهين بانو، خالهي تاجدار خود ØØ§Ø¶Ø± نميشود Ú©Ù‡ بدون عقد ازدواج با خسرو همبستر شود ولي سرانجام در اواخر کار ذهنا آمادهي چنين کار خلا٠عرÙÙŠ مي شود.
در ØµÙØÙ‡ ÙŠ 270 از شاپور پيشکار خسرو دو ØØ§Ø¬Øª ميخواهد:
دوم ØØ§Ø¬Øª Ú©Ù‡ گر يابد به من راه
به کابين سوي من بيند شهنشاه
گرين معني بجاي آورد خواهي
بکن ترتيب تا ماند سياهي
و گرنه تا ره خود پيش گيرم
سر خويش و سراي خويش گيرم
عشق شيرين Ùˆ خسرو جسماني Ùˆ شاد است. آنها هر دو از ديدار يکديگر لذت ميبرند Ùˆ زيباييهاي يکديگر را وص٠ميکنند. اسب ميتازند، در آب تن ميشويند، Ú¯Ù„ ميچينند، ميگساري ميکنند Ùˆ از زبان عود باربد Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ نکيسا به مناظره مينشينند. آنها دو ÙØ±Ø¯ واقعي هستند با جسم Ùˆ Ø±ÙˆØ Ù…Ø´Ø®Øµ Ú©Ù‡ در جريان ÙŠÚ© عشق زميني قرار ميگيرند Ùˆ براي رسيدن به يکديگر خوشبينانه تلاش ميکنند.
البته اين عشق زميني در متن ÙŠÚ© جامعهي مردسالار ميگذرد Ùˆ نظامي نيز قادر نيست Ú©Ù‡ از مرز تعصبات آن ÙØ±Ø§ØªØ± رود. شيرين تجسم پاکدامني Ùˆ بکارت شمرده ميشود، ØØ§Ù„ آن Ú©Ù‡ خسرو مجاز است با زنان ديگر معاشقه کند. ØØªÙŠ Ù‡Ù†Ú¯Ø§Ù…ÙŠ Ú©Ù‡ شيرين سرانجام ذهنا آماده ميگردد Ú©Ù‡ بدون اجازهي شرع با خسرو همبستر شود خواننده دچار ترديد است Ú©Ù‡ اين را به ØØ³Ø§Ø¨ عصيان شيرين عليه تعصبات بداند يا قبول تØÙ‚ير شخصيت خود در مقابل خسرو.
ماجراي ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ Ùˆ داستان خسرو Ùˆ شيرين هر دو با سرانجامي تلخ تمام ميشوند.
ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ با شنيدن خبر دروغين مرگ شيرين خود را از کوه به زير مياÙکند. خسرو به دست شيرويه پسر مريم کشته ميشود Ùˆ شيرين نيز براي ÙØ±Ø§Ø± از همبستري اجباري با ناپسري خود دست به خودکشي ميزند. با وجود اين شباهت پاياني، ماهيت دو عشق همچنان متضاد باقي ميماند. عشق ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ ذاتا Ù…ØÚ©ÙˆÙ… به شکست است ولي عشق خسرو Ùˆ شيرين از اميد Ùˆ شادي سرچشمه ميگيرد. آيا زمان آن نرسيده Ú©Ù‡ در ØØ§Ùظهي قومي خود گردگيري کنيم Ùˆ در کنار خاطرهي ناکاميها از سرگذشت کاميابيها نيز ياد کنيم؟*
* در آوردن نقل قولها از کتاب "خسرو Ùˆ شيرين" به کوشش عبدالمØÙ…د آيتی، چاپ دوم، 1363ØŒ سود جستهام.
نوازش نوشت