فرستنده ی مطلب: گیل آوایی
یادی از شاعر توده‌ها، افراشته
گیلِه‌مَرد، سَحَر دَمِه*

نویسنده ی مقاله: احمد زاهدی لنگرودی
در سال ۱۳۲۹ در کافه‌ای در خیابان استانبول مردی نشسته بود که دل تو دلش نبود. و آرام و قرار نداشت............

ای چارده ساله پالتوی من
ای رفته سر آستین و دامن
ای آن که به پشت و رو رسیدی
جر خوردی و وصله پینه ایدی
هر چند که رنگ و رو نداری
وارفتـــه‌ای و اطـــــو نــــداری
گشته یقه ات چو قاب دستمال
صد رحمت حق به لنگ بقّال
---------
--------

یادی از شاعر توده‌ها، افراشته

گیلِه‌مَرد، سَحَر دَمِه*

احمد زاهدی لنگرودی

در سال ۱۳۲۹ در کافه‌ای در خیابان استانبول مردی نشسته بود که دل تو دلش نبود. و آرام و قرار نداشت. از دوستانش هرکدام درباره مجله‌ای که نخستین شماره‌اش در همان روز منتشر شده بود، نظری می‌گفتند، ولی اکثریت آن‌گروه، روزنامه را نپسندیده بودند. و می‌گفتند سوژه‌ها و مطالب آن پیش پا افتاده است. مرد مثل بچه‌های یتیم و کتک خورده پشت میز کز کرده بود. صادق هدایت از در کافه وارد شد. از دور به طرف مرد آمد و او را بوسید و انتشار مجله‌اش را به او تبریک گفت. مرد گفت: آقای هدایت، این برو بچه‌ها از روزنامه‌ی من خوششان نیامده! هدایت خنده‌ای کرد و گفت: شانس آوردی، اگر این‌ها از روزنامه‌ی تو تعریف می‌کردند، من هم ناامید می‌شدم. روزنامه‌ی تو مال این‌ها نیست. مال مردم جنوب شهر و زاغه نشینان است که فقط دو کلاس اکابر سواد دارند.

روزنامه‌ای که این‌چنین به مذاق صادق هدایت سخت‌گیر و آگاه خوش آمده بود، که حتا گفته‌اند نامش را نیز خود انتخاب کرد، چلنگر نام‌داشت و آن مرد منزوی که امروزه کمتر از وی سخن گفته می‌شود، محمدعلی رادباز قلعه‌ای، معروف به «افراشته » فرزند حاج شیخ جواد مجتهد بود.

محمدعلی رادباز قلعه‌ای ، افراشته فرزند حاج شیخ جواد مجتهد بازقلعه‌ای به سال ۱۲۸۷ خورشیدی در روستای بازقلعه رشت به دنیا آمد. او از پیشگامان شعر گیلکی و از نام‌داران شعر ساده و روان فارسی و از بزرگان طنز اجتماعی ایران است. افراشته در زمانی آغاز می‌کند که توده مردم به شعر ساده نیاز داشتند، تا منعکس کننده نیازها، احساس و دردهای ملموس زندگی آن ‌ها باشد. بی‌جهت نبود که شعر او شعار روز مردم کوچه و بازار شده‌بود. درباره افراشته پس از کودتای ۲۸ مرداد توطئه سکوت اجرا شد، و بردن نام او در مطبوعات و حتی در مقالات جرم شناخته می ‌شد و به‌ همین جهت نسل پس از کودتا کمتر نام افراشته را شنیده بود و با شیوه کار او آشنائی داشت. و متاسفانه تا امروز هم کمتر کوششی در راه شناسائی اوبه نسل جوان صورت گرفته‌است. نوشتاری که خواهید خواند تالیفی‌ست در جهت معرفی مجدد افراشته، این شاعر توده‌ها.

به جرات می توان گفت هیچ شاعری چون افراشته نتوانسته در عمق اجتماع نفوذ کند. علت این نفوذ کلام، صراحت، سادگی کلام، بی پیرایه‌گی، هم‌دلی و هم‌زبانی او با توده مردم بود. چهره‌ها و سوژه‌های شعر افراشته ، مردم محروم، توسری خورده، نفرین شده و آواره شهرها و روستاهای ایران‌اند. صداقتی که در کلام این گیله‌مرد وجود داشت موجب شد شعر او بسرعت برق در خاطره ‌ها و حافظه ‌ها نقش بندد. بیکاری‌ها، دربدری‌ها، محرومیت‌ها، تبعیض‌ها، رشوه‌خواری‌ها و فساد حاکم بر دستگاه حاکمه، مایه اصلی شعر او بود. در سال های پس از شهریور بیست تا ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ آثار افراشته در نشریات حزب توده ایران چاپ می شد. از این سال به بعد و با اعلام غیر قانونی شدن حزب (پس از ترور ناتمام شاه که حزب توده ایران متهم به آن شد)، از ۱۹ اسفند ۱۳۲۹ افراشته روزنامه چلنگر را منتشر کرد. این روزنامه یک حادثه در دنیای شعر و مطبوعات کشور به شمار می‌رود. چلنگر به معنای کسی است که‌از آهن، ابزار می‌سازد (آهنگر).

افراشته در کنگره نویسندگان و شعرای ایران که در تیرماه سال ۱۳۲۵ در تهران تشکیل شد شرکت کرد. دراین کنگره که به همت انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی ترتیب یافته بود، چهره هائی چون ملک الشعرای بهار، علامه دهخدا، احسان طبری، صادق هدایت، نیما یوشیج، کریم کشاورز، حکمت و ده ‌ها شاعر و نویسنده ‌ی دیگر حضور یافته و به نوبت آثاری از خود را ارائه داده بودند. درهمین کنگره وقتی نوبت به افراشته رسید تا آثار خود را بخواند، او چند کلمه ‌ای هم به سبک خود صحبت کرد. و گفت: «درتهران، ما دو گروه دکتر داریم. گروهی در شمال شهر مطب دارند که ویزیت آنها ۵ تومان است و گروهی دیگر هم در جنوب شهر، مثلا در محله ‌ی "اسمال بزاز" و " گود زنبورک خانه" که مردم را با دریافت ۵ ریال مداوا می‌ کنند. دکتر شمال شهری ممکن است بعضی از روزها بیمار نداشته باشد و پولی هم گیرش نیاید، اما دکتر جنوب شهری حتما روزی پنجاه نفر را ویزیت می کند و ۲۵ تومان درآمد دارد. من شاعر، مانند آن دکتر جنوب شهری هستم، شعرم مال مردم جنوب شهر است و ممکن است شعرای طرفدار پروپاقرص انوری و عسجدی آن را نپسندند ولی من طرفداران خودم را دارم.» او دراین کنگره شعر «شغال محکوم» و «پالتوی چهارده ساله» را خواند.

اولین شماره نامه‌ی فکاهی و سیاسی چلنگر در چهار صفحه به تاریخ پنجشنبه ۱۷/۱۲/۱۳۲۹ به قیمت دو ریال منتشر شد که بیشتر اشعار و مطالب آن متعلق به شخص افراشته بود. و دفتر چلنگر در خیابان نواب که در عین حال منزل مسکونی افراشته نیز بود، دایر شد. منزلی که بعدها مورد حمله اوباش و مخالفان حزب توده قرار گرفت و همه چیز آن ویران شد.

افراشته پیش از انتشار چلنگر که با مهمترین جریانات سیاسی تاریخ معاصر ایران گره خورده است، همکاری با مطبوعات را از روزنامه امید در سال ۱۳۱۴ آغاز می‌کند و بعداً در روزنامه توفیق نیز قلم می‌زند؛ همچنین از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ به کار دلالی و معاملات املاک مشغول بوده و از آن تاریخ تا هفت سال بعد در امجدیه پلاک‌های سیمانی می‌ساخته و ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۴ به عنوان معمار در شهرداری مشغول به کار بوده و پس از آن تا کودتای ضد مردمی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روزنامه چلنگر را منتشر می‌کرد. با توجه به کارنامه‌ی زندگی معیشتی‌ افراشته مشخص خواهد شد که از کجا برخاسته بود و چرا شاعر توده‌های مردم ایران بود: گچ‌فروشی، شاگرد پادوئی شرکت‌های ساختمانی، شاگردی بنگاه‌های معاملات املاک، معمار شهرداری ، آموزگاری ، هنرپیشگی تئاتر، مجسمه سازی، نقاشی و سرانجام روزنامه‌نگاری و شاعری! مخاطب طنز افراشته (اعم از نظم ونثر) مردم عامی و کم سواد بودند. ویژگی بارز شعر او، به کار گیری زبان مردم عامی بود. او شیرین، ظریف و ساده شعر می گفت و به اشکال سنّتی در اشعار موزون و مقفّی مقید نبود. اوج هنرنمایی او در شعرهایی است که به زبان گیلکی سروده ، تا آنجا که او را بزرگ ‌ترین سراینده اشعار گیلکی می ‌دانند. در نثر، شتابزده و گزارشی می نوشت و به تناسب جهت گیری های عقیدتی و سیاسی خود ، جامعه را صحنه در گیری منافع طبقاتی می‌‌دید. و به سبب آشنایی نزدیک با زندگی مردم خرده پا ، در توصیف تیپ های اداری و بازاری توفیق داشت . در دوران فعالیت روزنامه چلنگر و دوران جنبش ملی کردن نفت، فعالیت افراشته اوج گرفت و چهل قصه کوچکی که در همین دوران از او منتشر شده است، افراشته را گاه یک چخوف ایرانی نشان می ‌دهد.

از دیگر سو افراشته همواره عشق و علاقه‌ی فراوانی به گردآوری ادبیات محلی داشت. و اگرچه چلنگر به زبان فارسی منتشر می‌شد، اما از همان شماره‌ی اول صفحه‌ای را به ادبیات محلی اختصاص داد. در این صفحه اشعاری چاپ می‌شد به گیلکی، آذربایجانی، کردی، ترکمنی، لری، مازندرانی و... سهم اشعار گیلکی بیشتر بود، به‌خاطر خود افراشته که در شعر گیلکی سرآمد بود. پس از مدتی این صفحه از چلنگر منتشر نمی‌شود و افراشته اعلام می‌کند که شهربانی از انتشار ادبیات محلی جلوگیری کرده است. بااین همه افراشته که به شاعر توده‌ها مبدل شده است از پا نمی‌نشیند و حتا خوانندگان نشریه را تشویق می‌کند که از او انتقاد کنند و سعی در تشویق استعدادهای جوانان دارد.

افراشته دارای خانواده‌ای با یک همسر و سه پسر بود که در دوران تبعید، یکی از پسرانش را به دلیل نارسائی قلبی از دست می‌دهد. افراشته از سال ۱۳۳۲ به بعد زندگی مخفی داشته و تاکنون کمتر از حال و روز او در این دوران که بی‌شباهت به وضعیت بسیاری از روشنفکرها در سال‌های سیاه بعد از کودتا نیست، نوشته‌اند. افراشته پس از کودتا تا یک سال و نیم درایران مخفی بود و در خانه‌های همان مردمی زندگی می‌کرد که سوژه‌های اشعارش بودند. از چنگ فرمانداری نظامی گریخت و به مهاجر ت رفت. در بلغارستان ساکن شد، اما دوری از ایران در توان تحمل او نبود. پیش از مرگش از ۱۳۳۶ در بلغارستان در هفته نامه "استرشل" (زنبور قرمز) به زبان بلغاری داستان می نوشت. و کوشش فراوانی برای نوشتن داستان به کار می‌برد. می بایست با زحمت زیاد نوشته های خود را به‌دیگران می‌سپرد تا به بلغاری یا ترکی ترجمه کنن د. با این حال خوانندگان فراوان ی داشت. افراشته که در اواخر سال ۱۳۳۴ از ایران خارج شده بود در ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۳۸، بسیار زودهنگام و در سن ۵۱ سالگی قلبش از طپش بازماند و برای همیشه خاموش شد. او را که در صوفیه با نام مستعار "حسن شریفی" می‌شناختند، در گورستان معروف شهر به خاک سپردند. و بیت معروف او "بشکنی ای قلم ای دست اگر / پیچی از خدمت محرومان سر " که سال‌ها سرتیتر روزنامه چلنگر بود، بر پیشانی سنگی کنده شد که بر گورش نهادند.

برای آشنائی هرچه بیشتر با آثار افراشته شعر «پالتوی چهارده‌ساله» را بخوانید.

ای چارده ساله پالتوی من
ای رفته سر آستین و دامن
ای آن که به پشت و رو رسیدی
جر خوردی و وصله پینه ایدی
هر چند که رنگ و رو نداری
وارفتـــه‌ای و اطـــــو نــــداری
گشته یقه ات چو قاب دستمال
صد رحمت حق به لنگ بقّال
پاره بوده چو قلب مجنون
چل تکه, چو بقچه گلین جون
ای رفته به ناز و آمده باز
صد بار گرو دکان رزاز
خواهـــم ز تو از طـــریق یـــاری
امســـالـه مـــرا نگــــه داری
این بهمن و دی مرو تــو از دست
تـا سال دگـــر ، خـــدا بـــزرگ است







* ای مرد گیلک (گیلانی)، سحر نزدیک است. عنوان شعری گیلکی از افراشته

منابع و ماخذ:

۱. پاینده لنگرودی، محمود / شعرهای گیلکی افراشته / نشر گیلکان / زمستان ۱۳۷۴

۲. م.ا.به‌آذین / برگزیده‌ی اشعار فارسی و گیلکی / انتشارات نیل / ۱۳۵۸

۳. طبری، احسان / یک‌صد سال جدال میان اندیشه و استبداد / بخش‌هائی از یک مقاله!

۴. افراشته، محمد علی / مجموعه آثار به‌کوشش نصرت‌اله نوح / نشر توکا / ۱۳۵۸

۵. افراشته، محمد علی / چلنگر، برگزیده شعرها / نشر رفعت / زمستان ۱۳۵۷

۶. افراشته، محمد علی / پابرانده گیله مرد / انتشارات اندیشه صومعه سرا

۷. محبی، مراد / معرفی یک نشریه طنز، چلنگر / سالنامه گل‌آقا / ۱۳۷۳

۸. پایگاه اینترنتی شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی به نشانی: https://www.persian-language.org

۹. پایگاه اینترنتی ورگ به نشانی: https://www.varg.ir



این مقاله در شماره ۶ ماهنامه رونا در نشانی: https://www.ronamag.com منتشر شده است.