شهرام عديلي پور - نقد رمانS- Adilipour
مرشد و مارگریتا
به بهانه ی چاپ پنجم رمان مرشد و مارگریتا
مرشد Ùˆ مارگریتا نوشته ÛŒ میخاییل بولگاک٠به تازگی برای بار پنجم از سوی انتشارات ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ نشر نو با ترجمه ÛŒ زیبا Ùˆ مقدمه ÛŒ خوب دکتر عباس میلانی منتشر شده است. این کتاب Ú©Ù‡ به نقل از دکتر میلانی در 12 سال آخر عمر نویسنده به نگارش در آمده است Ùˆ تیراژ 300 هزار نسخه ای اش در یک شب تمام شد به واقع اثر Ø´Ú¯ÙØª انگیزی ست.
رمان ساختاری پیچیده دارد . در این اثر واقعیت Ùˆ خیال Ùˆ رئال Ùˆ سورئال در هم تنیده شده اند . شاید بشود Ú¯ÙØª نوعی رئالیسم جادویی روسی ست . رمان Ú©Ù‡ بن مایه های ÙلسÙÛŒ Ùˆ اجتماعی دارد با پس زمینه ای سیاسی Ú©Ù‡ به Ø´Ú©Ù„ÛŒ رقیق Ùˆ غیر مستقیم یادآور دوران Ø®Ùقان استالینی ست به بیانی بسیار ظری٠و هنرمندانه Ùˆ گاه شاعرانه مسائل مختل٠جامعه ÛŒ روسی را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ کند Ùˆ در Ø³Ø·Ø ÙلسÙÛŒ اش Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒ ها Ùˆ Ø¨ØØ±Ø§Ù† های انسان معاصر را گوش زد Ù…ÛŒ کند. در این اثر سه داستان Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ پا به پای هم پیش Ù…ÛŒ رود Ùˆ گاه این سه در هم تنیده Ù…ÛŒ شوند Ùˆ دوباره باز Ù…ÛŒ شوند تا سر انجام به نقطه ای یگانه Ù…ÛŒ رسند Ùˆ با هم یکی Ù…ÛŒ شوند . یکی داستان Ø³ÙØ± شیطان به مسکو در چهره ÛŒ یک Ù¾Ø±ÙˆÙØ³ÙˆØ± خارجی به عنوان استاد جادوی سیاه به نام ولند به همراه گروه Ú©ÙˆÚ†Ú© سه Ù†ÙØ±Ù‡ اش : عزازیل ØŒ بهیموت Ùˆ کرووی٠. دوم داستان مصلوب شدن عیسا Ù…Ø³ÛŒØ Ø¯Ø± اورشلیم بر سر جلجتا Ùˆ سوم داستان دل دادگی رمان نویسی بی نام موسوم به مرشد Ùˆ ماجرای عشق پاک Ùˆ آسمانی اش به زنی به نام مارگریتا.
در این اثر، بولگاک٠تنهایی ژر٠انسان معاصر در دنیای سکولار Ùˆ خالی از استوره Ùˆ معنویت معاصر را گوش زد Ù…ÛŒ کند . دنیایی Ú©Ù‡ مردم اش دل باخته Ùˆ تشنه ÛŒ معجزه Ùˆ جادو Ùˆ چشم بندی اند Ùˆ گویی خسته از ÙØ¶Ø§ÛŒ تکنیک زده Ùˆ صنعتی پر دود Ùˆ غبار معاصر با ذهنی انباشته از خراÙÙ‡ منتظر ظهور یک منجی یا چشم به راه جادوگران Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ای اند Ùˆ هنوز هم چون اجدادشان Ù…ØÙˆ تماشای ØØ±Ú©Ø§ØªÛŒ جادویی Ùˆ نا متعار٠اند Ùˆ هنوز هم علم Ùˆ مدرنیته را باور نکرده اند Ùˆ آن را به چیزی نمی گیرند . ÙØµÙ„ÛŒ Ú©Ù‡ مربوط به تئاتر واریته ÛŒ مسکو Ù…ÛŒ شود Ùˆ نمایش ØÛŒØ±Øª انگیز Ùˆ باور نکردنی ولند در مقابل چشم ØØ§Ø¶Ø±Ø§Ù† به خوبی این معنا را باز Ù…ÛŒ کند Ùˆ یادرآور داستان مارگیر بغدادی در مثنوی مولاناست Ú©Ù‡ مار عظیم یخ زده ای را از کوهستان کشان کشان برای معرکه گیری به پیش خلق Ù…ÛŒ آورد :
مار گیر از بهر ØÛŒØ±Ø§Ù†ÛŒ خلق
مار گیرد اینت نادانی خلق
آدمی کوهی ست چون Ù…ÙØªÙˆÙ† شود
کوه اندر مار ØÛŒØ±Ø§Ù† چون شود
صد هزاران مار Ùˆ Ú©Ù‡ ØÛŒØ±Ø§Ù† اوست
او چرا ØÛŒØ±Ø§Ù† شدست Ùˆ مار دوست
اگر Ú†Ù‡ در این جا بولگاک٠از سویی گوشه ÛŒ چشمی به نقد مدرنیته Ùˆ عوارض منÙÛŒ آن دارد از سوی دیگر اما همچون مولانای ما روان شناسی انسان را در تمام ادوار تاریخ باز Ù…ÛŒ نماید Ú©Ù‡ آدمی همیشه دل باخته ÛŒ ناشناخته ها Ùˆ ØÛŒØ±Ø§Ù†ÛŒ هاست. Ùˆ شاید علت اقبال عامه ÛŒ مردم به دین هم ØÛŒØ±Øª Ø§ÙØ²Ø§ÛŒÛŒ Ùˆ رازآلوده بودن ادیان ست Ú©Ù‡ بر پایه ÛŒ استوره های مذهبی Ø´Ú©Ù„ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اند . همین ست Ú©Ù‡ مولانا Ù…ÛŒ گوید : جزکه ØÛŒØ±Ø§Ù†ÛŒ نباشد کار دین. هر Ú†Ù‡ غیر متعار٠و خلا٠عقل Ùˆ منطق Ùˆ قانون طبیعت باشد بیش تر نظر او را به خود جلب Ù…ÛŒ کند Ùˆ از او دل ربایی Ù…ÛŒ کند Ùˆ مردم هر Ú†Ù‡ عوام تر، نسبت به این مسائل تشنه تر Ùˆ Ø´ÛŒÙØªÙ‡ تر . بی خود نیست Ú©Ù‡ در قرن بیست Ùˆ یکم هنوز هم در گوشه Ùˆ کنار جهان این همه مذهب Ùˆ آیین Ùˆ مکتب Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ Ùˆ جادوگری از سرخ پوستی Ùˆ مکزیکی Ùˆ مجاری Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تا هندی Ùˆ برهمایی Ùˆ غیره پراکنده است Ùˆ این همه بت کده Ùˆ معبد Ùˆ شیخ Ùˆ مرشد Ùˆ خانقاه Ùˆ کاهن Ùˆ ... وجود دارد.
با این همه از سوی دیگر نگاه ژر٠و تیز بین Ùˆ چند لایه ÛŒ بولگاک٠روشن Ùکران علم زده Ùˆ سطØÛŒ نگر لاییک را هم از یاد نمی برد . تیغ تیز Ùˆ بران نقد او همه چیز Ùˆ همه کس را شامل Ù…ÛŒ شود. او چنان بلای ÙˆØØ´Øª انگیز Ùˆ تمسخر باری بر سر برلیوز به عنوان یکی از این روشن Ùکران Ùˆ یکی از شخصیت های اصلی داستان Ù…ÛŒ آورد Ú©Ù‡ Ø´Ú¯ÙØªÛŒ آور ست. دو ماجرا نشان دهنده ÛŒ تصویه ØØ³Ø§Ø¨ نویسنده با این روشن Ùکران Ùˆ این Ù…ØØ§ÙÙ„ ست . یکی ماجرای کشته شدن برلیوز Ùˆ قطع شدن سر او در زیر ریل های قطار برقی Ú©Ù‡ از ÙØ±Ø§Ø² های جان دار این رمان ست. مرگ او آن قدر تکان دهنده Ùˆ ØÛŒØ±Øª آور ست Ùˆ این بیان هنرمندانه Ùˆ تصویرگرایانه آن قدر پر قدرت Ùˆ نیرومند ست Ú©Ù‡ اثر ÙˆØØ´Øª آورش تا انتهای داستان بی وقÙÙ‡ ادامه دارد Ùˆ از یاد نمی رود. ماجرای دیگر به آتش کشیده شدن گریباید٠، خانه ÛŒ هنر مسکو است.
داستان با هم ØµØØ¨ØªÛŒ Ùˆ قدم زدن دو روشن Ùکر لاییک Ùˆ رسمی ( دو شخصیت مهم داستان ) در یکی از پارک های مسکو آغاز Ù…ÛŒ شود : یکی میخاییل الکساندر ØŒ یا همان برلیوز مذکور. نویسنده ای مشهور Ùˆ سر دبیر یکی از مجله های وزین ادبی پایتخت Ùˆ رییس کمیته ÛŒ مدیریت یکی از Ù…ØØ§ÙÙ„ ادبی مسکو Ùˆ دیگری جوان شاعری به نام ایوان نیکولاییچ پونیری٠که با نام مستعار بزدومنی شناخته Ù…ÛŒ شود. برلیوز به نوعی نماینده ÛŒ روشن Ùکران رسمی Ùˆ ØµØ§ØØ¨ باند Ùˆ باند بازی های ادبی ست Ú©Ù‡ Ù…ØØ§ÙÙ„ ماÙیایی ادبی راه Ù…ÛŒ اندازند Ùˆ اندیشه ای سطØÛŒ Ùˆ تک بعدی دارند Ùˆ دگر اندیشان را مجال رشد Ùˆ نمو Ùˆ Ø´Ú©ÙˆÙØ§ÛŒÛŒ نمی دهند Ùˆ تنها به آنان Ú©Ù‡ مرید Ùˆ سرسپرده شان باشند اجازه ÛŒ ÙØ¹Ø§Ù„یت Ù…ÛŒ دهند Ùˆ دیگران را زیر پا له Ù…ÛŒ کنند. شعر Ùˆ آثار Ø³ÙØ§Ø±Ø´ÛŒ Ù…ÛŒ پذیرند Ùˆ شبکه ای تار عنکبوتی در تمام نشریات مهم Ùˆ سرشناس تنیده اند . سایه ÛŒ این روشن Ùکران Ùˆ نویسندگان رسمی بر تمام عرصه ÛŒ ادبی Ùˆ Ù…ØØ§ÙÙ„ نویسندگی سنگینی Ù…ÛŒ کند Ùˆ نگاه تØÙ…یلی شان در همه جا گسترده است. یکی از قربانیان این باند های ماÙیایی، قهرمان این رمان یعنی مرشد ست Ú©Ù‡ در ÙØµÙ„ های بعدی رمان ظاهر Ù…ÛŒ شود Ùˆ Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ این ØØ¶Ø±Ø§Øª ریش Ùˆ سبیل دار Ú†Ù‡ بلایی به سر او با آن همه خلاقیت Ùˆ عشق Ùˆ شور آورده اند .
برلیوز Ùˆ بزدومنی به Ø´Ú©Ù„ÛŒ Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ در پاتریارک پاندز یکی از پارک های مسکو با ولند روبرو Ù…ÛŒ شوند . بزدومنی Ú©Ù‡ به تازگی شعری ضد مذهبی از سوی برلیوز Ø³ÙØ§Ø±Ø´ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است آن را به او Ù…ÛŒ سپارد تا در نشریه اش چاپ کند Ùˆ با هم در مورد ماجرای مصلوب شدن Ù…Ø³ÛŒØ ØØ±Ù Ù…ÛŒ زنند Ùˆ برلیوز وجود خارجی عیسا ناصری را از اساس انکار Ù…ÛŒ کند Ùˆ آن را ساخته ÛŒ ذهن تاریخ نویسان Ùˆ کاهنان قوم Ù…ÛŒ داند . درست در همین زمان سر Ùˆ کله ÛŒ ولند در چهره ÛŒ یک Ù¾Ø±ÙˆÙØ³ÙˆØ± خارجی پیدا Ù…ÛŒ شود Ùˆ در مورد ماجرای Ù…Ø³ÛŒØ Ø¢Ù† ها را به چالش Ù…ÛŒ گیرد . او داستان را Ú©Ù‡ در واقع ÙØµÙ„ÛŒ از کتاب چاپ نشده ÛŒ مرشد ست Ùˆ در ÙØµÙ„ های بعد با او آشنا Ù…ÛŒ شویم به گونه ای بسیار قوی Ùˆ اثر گذار روایت Ù…ÛŒ کند . قدرت بیان او با مرگ ناگهانی Ùˆ تکان دهنده ÛŒ برلیوز Ú©Ù‡ اندکی بعد اتقاق Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯ Ùˆ از سوی ولند از قبل پیش بینی شده بود چنان اثر Ø´Ú¯ÙØªÛŒ بر شاعر جوان Ù…ÛŒ گذارد Ú©Ù‡ روان او را از هم Ù…ÛŒ گسلد Ùˆ راهی بیمارستان امراض روانی اش Ù…ÛŒ کند Ùˆ او Ú©Ù‡ در اثر این ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ ضربه ÛŒ هولناکی خورده Ùˆ تمام باورهای اش به هم ریخته Ùˆ به تدریج در اثر آن تØÙˆÙ„ÛŒ ژر٠در اندیشه اش پدید Ù…ÛŒ آید به تمامی Ø´ÙØ§ نمی یابد تا این Ú©Ù‡ با مرشد در همان بیمارستان ملاقات Ù…ÛŒ کند Ùˆ این ملاقات راه هدایت Ùˆ رستگاری را بر او Ù…ÛŒ گشاید . مرشد Ú©Ù‡ در واقع برابر نهاد خود نویسنده یعنی بولگاک٠ست Ùˆ زندگی اش را یکی از همین نویسندگان رسمی Ùˆ ماÙیایی به نام لاتونسکی به تباهی Ùˆ ویرانی کشیده اند Ùˆ تقدیری شبیه عیسا Ù…Ø³ÛŒØ Ø¯Ø§Ø±Ø¯ روایت گر اصلی داستان مصلوب شدن عیسا ست . او Ú©Ù‡ گویی تجسم ظهور Ù…Ø³ÛŒØ Ø¯Ø± این دنیای دیوانه ÛŒ ÙˆØØ´ÛŒ Ùˆ پر دود Ùˆ غبار صنعت Ùˆ خالی از معنویت ست Ùˆ Ù…ÛŒ تواند نماینده ÛŒ هر هنرمند اصیل Ùˆ آگاه Ùˆ متعهد Ùˆ دردمندی باشد ØŒ بزدومنی رنجور Ùˆ Ùنا شده را دست گیر Ù…ÛŒ شود Ùˆ راه را به او نشان Ù…ÛŒ دهد Ùˆ خود Ù…ÛŒ رود . در این اثر زیبا، بولگاک٠راه رهایی Ùˆ نجات از این دنیای ÙˆØ§Ù†ÙØ³Ø§ÛŒ خالی از معنویت Ùˆ آکنده از خراÙÙ‡ Ùˆ مواد مخدر به عنوان بدیل معنویت را پناه آوردن به دامن پر مهر Ùˆ معنوی هنر Ù…ÛŒ داند Ùˆ داستایوسکی وار تنها ایمان Ùˆ عشقی پر سوز Ùˆ واقعی را چاره گر Ù…ÛŒ داند . بله تنها عشق Ùˆ ایمان نجات دهنده ÛŒ انسان سرگردان Ùˆ تنها Ùˆ غم زده ÛŒ معاصر هستند Ùˆ شاید Ù…Ùهوم استوره ÛŒ نجات دهنده ÛŒ موعود Ú©Ù‡ در تمام ادیان به Ø´Ú©Ù„ÛŒ بیان Ù…ÛŒ شود همین باشد. تنها عشق Ùˆ ایمان Ù…ÛŒ تواند انسان را نجات دهد، اما نه ایمان مذهبی Ùˆ کلیشه ای وقشری. نکته ÛŒ ظری٠و پارادوکسیکال همین جاست Ú©Ù‡ بولگاک٠رندانه به آن اشاره Ù…ÛŒ کند Ùˆ آن این Ú©Ù‡ راهنما Ùˆ هدایت گر خود مرشد Ùˆ مارگریتا ابلیس ست در چهره ÛŒ همان ولند Ùˆ گروه اش نه خدا Ùˆ نه عیسا. این ابلیس ست Ú©Ù‡ راه رهایی را به مرشد Ùˆ مارگریتا نشان Ù…ÛŒ دهد Ùˆ آن ها را به آرامش ابدی Ù…ÛŒ رساند .( البته در پس زمینه ÛŒ داستان با اشاره Ùˆ ÙØ±Ù…ان عیسا. آیا عیسا Ù…Ø³ÛŒØ Ú©Ø§Ø±Ú¯Ø²Ø§Ø±Ø§Ù† Ùˆ رسولانی به خدمت گماشته چون ابلیس دارد ØŸ!! )
در پایان این داستان Ø´Ú¯ÙØª Ùˆ در یک ÙØ¶Ø§ÛŒ سیال Ùˆ ÙØ±Ø§Ø± سورئالیستی دو دل داده یعنی مرشد Ùˆ مارگریتا Ú©Ù‡ اکنون به Ú©Ù…Ú© ابلیس به وصل هم رسیده اند ØŒ هر دو سوار بر اسب ØŒ سرخوش Ùˆ شادان به دنبال ولند از آستان این جهان Ù…ÛŒ گذرند Ùˆ برای آخرین بار مسکو را از ÙØ±Ø§Ø² تپه ای Ù…ÛŒ نگرند . شهری Ú©Ù‡ یادآور اورشلیم عهد عیسای ناصری ست Ùˆ اکنون در Ù¾ÛŒ ØªÙˆÙØ§Ù† سختی Ú©Ù‡ آن را ÙØ±Ø§ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ در تاریکی Ùˆ ظلمت Ù…ØØ¶ ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ رود . آنان سبک بار Ùˆ سبک بال دست در دست یک دیگر از کرانه های این جهان Ù…ÛŒ گذرند Ùˆ پا به جهان ابدی Ù…ÛŒ گذارند. مرشد Ùˆ مارگریتا رمانی مدرن ست Ú©Ù‡ به نقل از دکتر میلانی به زعم بسیاری از منتقدان با رمان های کلاسیک پهلو Ù…ÛŒ زند.
شهرام عدیلی پور
Sh_adilipoor@yahoo.com
آذر کیانی نوشت