ÙˆØÛŒØ¯ ضیایی---بررسي طنز آميخته به هزل در مثنوي

بررسي طنز آميخته به هزل در مثنوي معنوي مولانا
ÙØµÙ„ سوم كتاب هزل تعليم است.
پيش تاليÙ:مولانا را عموماً شاعري Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ù…ÙŠ شناسند، گاه مانند بسياري از شاعران به آسمانها مي برند Ùˆ زمينيان را در نا كجا آباد نوشته هايش سرگردان مي خواهند گاه او را به ورطه ÙŠ نقد كشيده نوع ديگرش را در خاورها Ùˆ باخترهايي دور به Ø¨ØØ« Ùˆ جدل يا قبول Ùˆ تغيير مي نشينند.
Ø¨ØØ« هزل در ادب ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ ÙƒÙ‡ عموماً آنرا خلا٠جمع ادبيات شمرده اند گسترده بوده Ùˆ در سالهاي نزديك با بازخواني ادبيات به قلم نويسندگان در چر Ùˆ تعديل اين آثار ØØ±Ù ها زده Ùˆ كوشش ها شده است. براي نخستين بار سنائي است كه هزل خود را تعليم ميخواند Ùˆ Ø¨Ø§ÙØ§ØµÙ„Ù‡ گذاشن بين هزل صر٠و طنز به نوعي از Ú¯ÙØªØ§Ø± صادقانه دست مي يابد كه به تÙهيم عوام از طريق زبان خاص خودشان به زبان كوچه بازار عموما هزل – مي پردازد اعتقاد به اينكه علاوه بر جنبه ÙŠ اخلاقي Ùˆ وجهه سياسي اجتماعي هزل ها كه در آثاري مثل مثنوي يا آثار سنائي ديده شده مي توان به برداشتي نو از اين مقوله رسيد يعني هزل را بعنوان ژانر يا قالب يا هنري در بيان آراست Ùˆ در نظر Ú¯Ø±ÙØª شايد به زماني ÙØ±Ø§Ø® نيازمند است تا تعاري٠روشن تر شده به ديدگاهي نو در اين زمينه ها برسيم تا سنت ادبي جايش را به تÙكر مدرن بدهد Ùˆ تعاري٠از نوع تعري٠شوند
در اين مجال با بررسي سه ØÙƒØ§ÙŠØª هزل آميخته به طنز مولانا سعي داريم نشان دهيم كه مولانا به عنوان بزرگترين شاعر Ùˆ آرماني ترين آنها در ذهنيت ايراني خود از اين شيوه بهره ها برده Ùˆ نسبت به بسياري از اديبان معاصر روشنÙكرتر بوده است مولانا، ØÙƒØ§ÙŠØ§Øª خود را به نوعي داستان واره Ú¯ÙŠ مي آرايد Ùˆ در بيان اين داستانها ØØªÙŠ Ø§Ø² پوشيده گوئي نيز دست مي كشد روشي كه بنا به دلايلي جايش را به هزل داده Ùˆ به نوعي ديگر در ادبيات ايران سر بر آورده است اين مقاله به اشاره Ùˆ نقد اين ØÙƒØ§ÙŠØªÙ‡Ø§ Ùˆ واژه هاي كليدي، تصاوير Ùˆ Ù†ØÙˆÙ‡ ÙŠ بيان Ùˆ گاه نقد Ùˆ بررسي اشعار او مي پردازد تا از خلال واژگان، Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ùˆ انديشه ها گاه جرقه هائي از سوالاتي برسد Ùˆ در نهايت به بررسي هزل در ذهن مولاناي بزرگ بپردازد.
در انتخاب اين سه ØÙƒØ§ÙŠØª سه دليل Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است اولين ØÙƒØ§ÙŠØª بعدي ÙلسÙÙŠ Ùˆ Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ø§Ø² زباني هزل آميز است آميخته به ØÙƒØ§ÙŠØ§Øª كوچك Ùˆ گاه بلند، ØÙƒØ§ÙŠØ§Øª خاتون Ùˆ خر اجتماعي ترين هزل موجود در اشعار اوست هزلي كه بيشترين خصوصيات روايي داستاني را به خود دارد Ùˆ نهايتاً داستان يا ØÙƒØ§ÙŠØª سوم كه تداوم داستاني تاريخي داشته از هر دو باب ميشود به ØªÙØ³ÙŠØ± نشست اين ÙØµÙ„ بررسي اين ØÙƒØ§ÙŠØ§Øª از منظر هزل Ùˆ تعليم Ùˆ نقد است.
ØÙƒØ§ÙŠØª اول: تعليم مولانا به ادب هزليات
از ميان ØÙƒØ§ÙŠØ§ØªÙŠ ÙƒÙ‡ به قلم زيبايي مولانا در معراج هاي ناگهاني اش Ùˆ در پستي Ùˆ بلندي زبان Ùˆ عروجش به ميان مي آيد ØÙƒØ§ÙŠØª معرو٠به امرودبن است. در ظاهر امرودبن درختي است كه هر كس بر بالاي ان ميرود گمان Ùˆ ظن بد در ØÙ‚ دوستارش مي برد اما اين نه از راه درست كه از راه خلا٠است.
ØÙƒØ§ÙŠØª آن زن پليد كار كه شوهر را Ú¯ÙØª كه آن خيالات از سر امرودبن مي نمايد ترا كه چنينها نمايد چشم آدمي را سر آن مرودبن ÙØ±ÙˆØ¯ آي تا آن خيالها برود Ùˆ اگر كسي گويد كه آنچه آن مرد مي ديد خيال نبود جواب اين مثال است نه مثل، در مثال همين قدربس بود كه اگر بر سرا امرودبن Ù†Ø±ÙØªÙŠ Ù‡Ø±Ú¯Ø² آنها نديدي خواه خيال Ùˆ خواه ØÙ‚يقت.
در بيان عبارات يا زبان شعر كه ÙÙ† مهم Ùˆ بي همتاي مولانا در زمان خويش است Ùˆ هيچ يك از همدورگانش اينگونه زبان را به بازيچه ÙŠ انديشه نبرده اند هر چند نسبت به ØÙƒØ§ÙŠØª كنيزك Ùˆ Ø®Ø±Ø§Ù„ÙØ§Ø¸ Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ شده، پرده پوش تر Ùˆ عورت تر است اما Ù†ØÙˆÙ‡ ÙŠ ØØ±ÙƒØª مولانا Ùˆ روايت از سر خواسته يا اجبار گويي به تراژدي مي ماند كه از اول قصد شاعر براي بيان امري ديگر به چشم مي خورد (آن زني مي خواست تا با مول خود/ بر زنده در پيش شوي گول خود )
از جنبه جامعه شناسانه اين Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ يعني خيانت زنان به شوهران كه در جاي جاي ادب ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø¨Ø¯Ø§Ù† شاهديم شايد يكي از معمولاترين پروسه هاي شعري ايراني مي باشد اگر Ú†Ù‡ زن به Ù…Ùهوم نمونه Ùˆ كامل در چهره ÙŠ اسطوره هاي شاهنامه اي Ùˆ ديني ستوده شده است اما گويي نگاه مرد سالارانه اي تاريخ ايران هرگز اجازه ÙŠ موشكاÙÙŠ اين امر را به شاعراني هر چند آگاه مانند مولانا نداده است.
در جامعه ÙŠ ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„تيه آن زمان كه ايران مركز ÙØªÙ†Ù‡ Ùˆ تجاوز بود Ùˆ اكثر مردان اين سرزمين به گواهي تاريخ در Ø³ÙØ±Ù‡Ø§ Ùˆ جنگها روزگار مي گذارند Ùˆ زنان جز عورتاني پرده نشين Ùˆ كارخانه اي براي توليد مثل نبودند در ØØ§Ù„ÙŠ مورد بهره كشي قرار مي Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ كه انواع ÙØ¬Ø§ÙŠØ¹ اخلاقي را آزادي نسبي مردان برخوردار بوده Ùˆ زنان در جامعه ايراني جز در مواردي كه در سايه ÙŠ خانقاه ها يا مراكز علمي ديني قرار Ù…ÙŠÚ¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ تا همپاي مردان به آموزش Ùˆ پرورش روØÙŠ Ø¨Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ù†Ø¯. امكان بروز Ùˆ ظهور عادي ترين نيازهاي خود را نداشتند پروسه خيانت زن همزمان با ØÙ…له مغول به ايران شروع ميشود هر چند در شاهنامه نيز زن واژدها هر دو در خاك جا مي گيرند اما اين در خاك بودگي در شاهنامه را نمي توان معياري براي جايگاه زن در كل ادبيات قبل از اسلام دانست زيرا شاهنامه بر خلا٠كتب شعري ديگر ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ نامه اي سترگ است كه نه مرام نامه اخلاقي نه Ù…ØµÙ„Ø Ø§Ù†Ú¯Ø§Ø±ÙŠ يك توبه كار Ùˆ نه واقعيت صر٠كه نگارنده اي سترگ مانند ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÙŠ Ø¯Ø³Øª به خلق شاهكاري مي زد كه همه ÙŠ اين موارد را در كتابي بگنجاند تا تاريخ Ùˆ ادب Ùˆ هنر Ùˆ سرزمينش را در آن به رشته ÙŠ ØªØØ±ÙŠØ± در آورد. اگر در جايي شاهنامه زن را پست مي خواند اين پروسه را نمي توان تعميم داد بلكه ØÙ‚يقت امر اينست. كه شاهنامه در وجود « گرد Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯Â» خلاصه مي شود وزن اسطوره اي Ùˆ اثيري شاهنامه Ùˆ همه ÙŠ قهرمانهايش نه در سخنان منظوم آن كه در بستر شخصيت سازي ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÙŠ Ù†Ù‚Ø¯ ميشوند به هر ØØ§Ù„ با ØÙ…له مغول ايراني زن اثيري گرد‌ Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯ نشانش را به ورطه ÙŠ ÙØ±Ø§Ù…وشي مي سپارد چنانچه رستم را نيز ورد گوشه هاي خود بيني Ùˆ خود Ù…ØÙˆØ±ÙŠ Ùˆ خود مداري Ùˆ تنهايي گرايي خانقاه ها دور از هر Ú†Ù‡ شور Ùˆ شعر است مي Ùˆ شاد خواري است از هر Ú†Ù‡ شادماني است به غم پناه مي برد Ùˆ عكس العمل زبوني اش را در مقابل ØÙ…له ÙŠ مغول به تØÙƒÙ… در برابر زن مي كشاند. از اينجاست كه Ø¨ØØ« خيانت زن اوج مي گيرد Ùˆ كمتر متن طنز Ùˆ هزل وجه ÙŠ را ميتوان سراغ Ú¯Ø±ÙØª كه Ø¨ØØ«ÙŠ Ø¯Ø± اين مورد نداشته باشد. از طرÙÙŠ Ø¨ØØ« ØÙŠÙ„Ù‡ گري زنان است كه گمان ميرود ربط به نگاه كتاب مقدس اسلام نسبت به زن بوده Ùˆ به خصوص جائي كه مستقيما ابولهب را در كنار زنش لعنت ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯Ù‡ ميشود Ùˆ آيه اي درباب جادوگري Ùˆ ØØ³Ø¯ زنان باز مي شود اگر Ú†Ù‡ شايد بتوان Ú¯ÙØª كه ثم كلي اسلام ارج نهادن به مقام زن ØØªÙŠ Ø¯Ø± مورد زنده به گور كردن دختران نيز مي باشد اما تاريخ اين ارج نهادن را ناديده Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ اجراي اصول Ùقهي بيشتر به بسته بودن مقررات در مورد آنها اشاره داشته است ØÙŠÙ„Ù‡ گري از ØµÙØ§Øª است كه اينگونه به نقد كشيده ميشود.
پس به شوهر Ú¯ÙØª زن كاي نيكبخت من بر آلم ميوه چيدن بر درخت
چون بر‌‌آمد بر درخت آن زن گريست
ج چون ز بالا سوي شوهر بنگريست
Ú¯ÙØª شوهر را كه اي مابون رد
ج كيست آن لوطي كه بر تو مي ÙØªØ¯
تو به زير او چوزن بغنوده اي
اي Ùلان تو خود مخنث بوده اي؟
بعد از بيان ØÙŠÙ„Ù‡ گري زنانه آغاز ماجرا در توالي بدون ØØ±Ù Ùˆ ØØ¯ÙŠØ« اضاÙه، پيش Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ ميشود Ùˆ زن از بالاي درخت مرد رامابون مي نامد.
مابون: در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ادب ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø§ÙŠÙ† لغت در كنار شاهد Ùˆ لوطي بچه، غلام بچه Ùˆ غيره بكار Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ اشاره اي دارد به ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ همجنس گرايي در ادب ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ ÙƒÙ‡ دكتر سيروس شيسا در كتاب ارزشمند شاهد بازي در ادب ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø§Ø´Ø§Ø±Ø§ØªÙŠ نيك بدان كرده اند. اين ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ نيز اگر Ú†Ù‡ در بين تمامي ملل مرسوم بوده است اما در دوره اي از تاريخ ايران شيوه پيدا مي كند كه باز به مقوله ÙŠ زن بي توجهي ميشود اشاره به داستاني بجاست كه در دوران قاجاريه در قزوين هنگاميكه زني از زنان ØÙƒØ§Ù… يا از ÙØ±ÙˆØ¯Ø³ØªØ§Ù† از ميان آنها مي گذشت توجه بدين نكته باشد كه زنان ØÙ‚ خروج از خانه را بي ØØ¶ÙˆØ± شوهر ØØ¬Ø§Ø¨ يا كامل نداشتند شخصي بعنوان دور باش ندا در مي داد Ùƒ دور شويد- كور شويد Ùˆ بدين گونه مردم Ùˆ بخصوص مردان مجبور بودند تا صورت خود را پشت ديوار كرده Ùˆ از نگاه كردن به زنان خود داري كنند اينگونه ميشود كه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ مردگرايي بي هيچ ريشه اي از تÙكر مربوط به ( sodomy) در ايران شكل مي گيرد Ùˆ از زمان ورود تركان تا زمان ØØ§Ø¶Ø± ادامه مي يابد. لوطي، بچه باز، درويش، رقيب Ùˆ كلماتي مانند اين نيز به يك مضمون در اين گونه اشعار بكار ميروند.
Ú¯ÙØª شوهر نه سرت گويي بگشت
از سر امرودبن من همچنان
هين ÙØ±ÙˆØ¯Ø§ تا ببيني هيچ نيست
و رنه اينجا نيست غير من به دشت
كژهمي ديدم كه تو اي قلبتان جج
اين همه تخييل از امرودبني است
در اين داستان كوتاه كه روايت خيانت زن Ùˆ ØÙŠÙ„Ù‡ بازي او در ÙØ±ÙŠÙتن است به مصداق تاويل متن شايد بتوان مانند هر داستان ديگري در رواياتي مختل٠به Ø¨ØØ« در مورد آن پرداخت از Ù„ØØ§Ø¸ اخلاقي- جامعه شناسي – ØªÙØ§Ø³ÙŠØ± Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ùˆ ØØªÙŠ Ùقهي اما Ø¨ØØ« Ùˆ منظور اين مقاله نه Ø¨ØØ« بر سر اين قضايا كه تØÙ„يل رويكرد هزل پردازانه مولانا به عنوان شاعري ست كه اهل ادب Ùˆ قاطبه ÙŠ آن ايشان را به عنوان مراد Ùˆ شيخ شاعران Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙ‡ اند Ùˆ ØØªÙŠ Ø¢Ù†Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ كه به زندگي بسياري از شاعران از Ù„ØØ§Ø¸ اخلاق ايراد وارد مي آيد Ùˆ آمده است جز در مواردي در مواجهه باسمش ØØ±Ù Ùˆ ØØ¯ÙŠØ« كمتر است غرض بيان Ù†ØÙˆÙ‡ Ùˆ شيوه ÙŠ Ú¯ÙØªØ§Ø± اوست كه مولانا در اولين نوع از اين نوشتار خود پاسخ روشن را آشكار مي سازد Ùˆ به Ø¨ØØ« در چرايي بيان
ØÙƒØ§ÙŠØª به اين روال مي كند:
هزل تعليم است آنرا جدشنو
هرجدي هزل است پيش هازلان
توشو بر ظاهر هزلش گرو
جهزلها جداست پيش عاقلان
اين ابيات به تمامي منظور Ùˆ هد٠مولانا را در مواجهه با مخاطب كه عادت به زبان تعليمي Ùˆ مذهبي Ùˆ اسطوره اي مولانا دارد مي رساند. مولانا خوب مي داند كه بيان چنين Ù…Ø¨Ø§ØØ«ÙŠ Ø¯Ø± جامعه ÙŠ طبقاتي تاريخ ايران شايد به Ù†ØÙˆÙŠ Ù…ÙˆØ±Ø¯ عتاب واقع شود Ùˆ همين مهلت Ùˆ پرس وجوي مريدان باعث پاسخ روشن او ميشود كه البته نه از خود او كه Ø¨Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ از نوشتار ØµØ±ÙŠØ Ùˆ شعر دقيق سنائي است كه ÙØ±Ù…ود:
بيت من بيت نيست اقليم است
هزل من هزل نيست تعليم است
ادب طبقاتي
در جامعه ايراني از دير باز رسم بر اين بوده است كه نازل ترين شوخي ها Ùˆ عناوين را در Ù…ØØ§ÙÙ„ خصوصي رد Ùˆ بدل گردانيده در Ù…ØØ§ÙÙ„ عموم از ذكر اين Ù„Ø·Ø§ÙØª Ùˆ نوادر دوري جويم Ùˆ ØØªÙŠ Ø´Ø®Øµ بسيار Ù…Ø°Ø§Ø ÙƒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ را ÙØ±Ø¯ÙŠ Ù¾Ø±ÙˆØ± Ùˆ بسيار Ú¯Ùˆ بپنداريم. اين طرز Ùكر غلط كه به Ù†ØÙˆÙŠ Ø¨Ù‡ ادب طبقاتي مشهور است. از آنجا ناشي ميشود كه ايراني ها براي خود شخصيتهايي دو گانه قايل بودند Ùˆ ارباب Ùˆ رعيت، بزرگ Ùˆ كوچك خان Ùˆ مخدوم، ظالم Ùˆ مظلومي بوده كه در ØÙظ شان Ùˆ مرتبه ÙŠ طبقه ÙŠ خويش لاجرم بوده است از اين روست كه بيان اين نقاط در جمع اي كه از هر گروه Ùˆ طبقه اي ØØ¶ÙˆØ± داشته اند مجاز نمي بوده است. از مقوله دور Ù†ÙŠÙØªÙŠÙ… مولانا در اين دو بيت ÙØ§ØµÙ„Ù‡ هزل Ùˆ تعليم را مي شكند Ùˆ به نوعي شعار هد٠وسيله را توجيه مي كند را مي پذيرد زيرا زماني كه چاره اي جز بيان آشكار مسائل نباشد- Ú†Ù‡ به Ù„ØØ§Ø¸ هد٠اخلاقي – Ú†Ù‡ تربيتي Ùˆ Ú†Ù‡ بيان ØµØ±ÙŠØ Ø±Ø°Ø§ÙŠÙ„ اين گروه بزرگ عوامند كه ايهام Ùˆ استعاره را Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙ‡ با دهان ÙØ±Ø§Ø® در مجلس ايشان ØØ¶ÙˆØ± بهم مي رسانند: ØØªÙŠ Ù†Ú¯Ø±Ø´ به اين مقوله خود نوعي جامعه شناسي ادوار تاريخي ايران را مي طلبد Ùˆ شخص گوينده بايد به Ø³Ø·Ø ÙƒØ³Ø§Ù†ÙŠ كه ØØ±ÙÙŠ را مي زنند توجه كنند از همين روست كه خود مولانا در جايي ديگر مي سرايد:
چون كه با كودك سروكارت ÙØªØ§Ø¯ پس زبان كودكي بايد نهاد
ج
به هر ØØ§Ù„ مولانا از مخاطب Ùˆ خواننده بي خويش ميخواهد كه خود را ÙØ§Ø¶Ù„ تر از ضعي٠انگاري نوشته اش بپندارد Ùˆ پيش ÙØ±Ø¶ عاقلي را بر گرده ÙŠ مخاطبش مي گذارد!
هزل به عنوان يك تعليم دهنده زماني پابه عرصه مي گذارد كه به علت اختناق موجود يا بيان ØµØ±ÙŠØ Ù†ÙƒØªÙ‡ اي دور از عقل Ùˆ ØÙظ جان باشد يا Ø³Ø·Ø Ùهم مخاطب پائين تر از Ú¯ÙØªØ§Ø± ÙØ±Ø¯ قاضي بسياري از داستانها Ùˆ ØÙƒØ§ÙŠØªÙ‡Ø§ بخصوص ايراني در وجهي پديد آمده اند كه اين مقوله را دارا باشند يعني مقوله ÙŠ هنر براي هنر كه در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ غرب بدان آشنايم در هيچ مورد سازگار با ادبيات كلاسيك ايران نمي تواند باشد چنانچه ادبيات جهان نيز، بايد توجه داشت كه بيان داستاني بياني است كه از ظرÙيت هاي داستان Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ مي كند تا مغز كلام را به مخاطب انتقال دهد. به همين دليل كاÙÙŠ است كه گاهي در تاويل متون ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø§Ú¯Ø± به نظريه مرگ مخاطب توجه كنيم Ùˆ اين نظريه جديد را در آن Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ كنيم به طرز مضØÙƒÙŠ Ø§Ø¯Ø¨ÙŠØ§Øª ايران علت وسوئي ديگر گونه بخود مي گيرد. اكنون Ùˆ در جهان معاصر يكي از دلايل بوجود آمدن طنز در اجتماع علاوه بر وجود تضادها موقعيت ها، تضاد Ú¯ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ Ùˆ كردارها همين اختناق موجود مي توانست باشد، عبيدزاكاني به عنوان يكي از بزرگترين شاعران Ùˆ طنزپردازان ايران كه در نقطه ÙŠ رÙيع تر از دهخدا ايستاده است اين طنز پردازي را ØØ§ØµÙ„ اختناق موجود در زمانه اش مي داند تا با بيان ØµØ±ÙŠØ Ù…ÙˆØ¶ÙˆØ¹ به اشاره اي به جا به ظلمي تعديي يا اعتراضي بپردازد كه Ú†Ù‡ بسا در عالم واقع بيان آن مورد مي تواند دردسرساز باشد. مولانا در اين ØÙƒØ§ÙŠØª هنوز به پرده دري كلمات نرسيده است Ùˆ گويي مقدمه چيني مي كند براي داستان بعدي اش تا بتواند به روايت پردازي خود عمق Ùˆ جان داده به سبك ويژه اش در Ø·Ø±Ø Ùˆ Ø¨ØØ« معراج دست يابد. داستان امرودبن اگر Ú†Ù‡ بيان ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ اي غير اخلاقي است. اما زباني دريده ندارد زباني كه لازمه ÙŠ Ø·Ø±Ø Ù…Ø¨Ø§ØØ« هزل گونه است Ùˆ اين دليل با ذكر علت مولانا نيز عجين شده خواننده را به Ùكر ÙØ±Ùˆ مي برد كه اگر بيشتر داستانهاي Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ù…ÙˆÙ„Ø§Ù†Ø§ مي توانست با چنان تركيبي از وضع موجود جامعه گره بخورد Ú†Ù‡ معجوني مي توانست باشد معجوني كه عبيدزاكاني تنها نمونه ÙŠ شيرينش را ارائه داده است.
روايت دوم نگارگري پير روØÙŠ Ø¯Ø± هزل
گويي هيچ ÙØ³Ø§Ø¯ÙŠ Ø§Ø² آدمي تازه Ùˆ نو نيست Ùˆ اگر هر مريض Ùˆ دوايي هر Ùكر Ùˆ خطايي Ùˆ هر انكار Ùˆ گريزي كه نو مي نمايد شاخه اي در تنه ÙŠ پهن Ùˆ ريشه ÙŠ ÙØ±Ø§Ø® تاريخ مي تواند داشته باشد. ØÙƒØ§ÙŠØª شهوت راني كنيزك با خر يكي از ØÙƒØ§ÙŠØ§ØªÙŠ Ø§Ø³Øª كه اگر بصورت داستاني صر٠بيان Ùˆ باز Ø¢â€ŒÙØ±ÙŠÙ†ÙŠ Ø´ÙˆØ¯ به تصور نمي آيد كه اين روايت كهن ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø§Ø³Øª يا داستاني از نوع داستانهاي اروتيك (Erotic) جديد كه خود داراي ادبيات Ùˆ تعريÙÙŠ در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ معاصر جهان است.
ادبيات اروتيك
ادبيات قرون وسطي به نوعي از نقاشي Ùˆ شعر Ùˆ مجسمه سازي روي آورد Ùˆ اين هجمه بعد از انقلاب Ùكري رنسانس Ùˆ پس زدن كليسا از امور زندگي مردم مغرب زمين بود، گوئي مردمي كه چون Ùنري زير استبداد شديد Ùˆ ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ùˆ توبيخ كليسا به منكر Ùˆ نامنكر Ùˆ ÙƒØ§ÙØ± Ùˆ بي دين، انسان Ùˆ ØÙŠÙˆØ§Ù† تقسيم شده بودند در ÙØ±Ø§Ø± از اين دورنگي سياه Ùˆ سÙيد بعد از باران رنسانس رنگين كماني را متولد كردند كه به جذبه اي زميني- Ùˆ نه آسماني – بر ÙØ±Ø§Ø² ابرهاي شك Ùˆ دو دلي آسماني مغرب زمين را به ÙƒØ´Ù ÙØ¶Ø§Ù‡Ø§ÙŠÙŠ Ù†Ùˆ مجبور كرد در اين مقوله به دوشيوه نگارش بر مي خوريم.
1= پرنوگراÙÙŠ (Pornography) يا دريده نويسي كه بيان عرياني، بي پرده Ùˆ عاري از تكنيك هاي Ùني Ùˆ هنري در نگاه به مسايل جنسي Ùˆ ØÙŠÙˆØ§Ù†ÙŠ Ø¢Ø¯Ù…ÙŠ است. در اين روش در همه ÙŠ شيوهاي (شعر Ùˆ داستان ) نقاشي Ùˆ مجسمه سازي بوجود آثاري پرداخت. بعد از گذشتن از اين ورطه به نوعي دوم از اين نوشتار يا ÙÙ† مي رسيم كه به نوعي ÙØ±Ù‡ÙŠØ®ØªÙ‡ دست مي يابد.
ادبيات اروتيزم (Erotic literature) نوع خاصي از ادبيات Ø´ÙØ§Ù‡ÙŠ Ùˆ كتبي است كه به مقوله ÙŠ سكس(sex) Ùˆ زوايا Ùˆ زوائد آن از چشم هنر نگاه مي كند . به زبان ساده تر بيان اØÙˆØ§Ù„ Ùˆ ØØ§Ù„ات رواني ØŒ هنري ØŒ زيبائي شناختي Ùˆ ØØªÙŠ Ø§Ù†Ø³Ø§Ù† شناختي با اين موضوع امتزاج پيدا كرده Ùˆ ØØ§ØµÙ„ آن نوعي از ادبيات است كه ديدگاهي انسان گرايانه Ùˆ زيبائي شناختي بر اين امر ساده اما پيچيده بشري دارد امري كه بقاي نسل آدمي در گرو آن بوده پس مقدس اما ÙˆØØ´ÙŠ ØªØ±ÙŠÙ† وجود وجهه آدمي نيز در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شده است. در اين نمونه داستان هم روايت مولانا روايت روايتي ناب از وجه اي غير انساني است كه نمونه اش در ادبيات اطو كشيده ÙŠ ايراني بسيار نادر است. «داستان آن كنيزك كه باخر خاتون شهوت مي راند Ùˆ او را چون بز Ùˆ خروس آموخته بود شهوت راندن آدميانه Ùˆ كدويي در قصيب خر مي كرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن ÙˆÙ‚ÙˆÙ ÙŠØ§ÙØª ليكن دقيقه كدو رانديد كنيزك را به بهانه به راه كرد جايي دور Ùˆ باخر جمع شد بي كدو Ùˆ هلاك شد به ÙØ¶ÙŠØØª كنيزك بيگاه باز آمد Ùˆ نوØÙ‡ كرد كه اي جانم واي چشم روشنم اير ديدي كدو نديدي ذكر ديدي آن دگر نديدي كل ناقص ملعون يعني كل نظر Ùˆ Ùهم ناقص ملعون Ùˆ گرنه ناقصان چشم ظاهر مرØÙˆÙ…ند معلون نه اند بر خوان ليس علي الادعمي ØØ±Ø¬ نهي ØØ±Ø¬ Ùˆ Ù†ÙÙŠ لعنت Ùˆ Ù†ÙÙŠ عتاب Ùˆ غضب كرد. » Ù†ØÙˆÙ‡ ÙŠ بيان مولانا Ùˆ داستان گونگي Ù…Ø¨ØØ« چنان گيراست Ùˆ ناب Ùˆ نتيجه ÙŠ موجود چنان كوبنده Ùˆ تعليم چنان دور از عقل كه قدرت مولانا را در نمودن Ùˆ جمع تضادها نشان مي دهد. اين ØÙƒØ§ÙŠØª به نظرم خود طنزي شگر٠دارد يعني بيان چنين تابويي بصورتي بسيار خواندني (!) Ùˆ ذكر تعليم از آ‌ن موقعيتي خاص بوجود مي آورد كه بسيار خواندني است Ùˆ از Ù„ØØ§Ø¸ تعري٠اهل طنز معاصر از نمونه هاي شاخص طنزاست كه نمي شود امكان ادامه ÙŠ آنرا جست زيرا گوينده به عظمت مولانا مي خواهد تا از زير تيغ اهل توبه Ùˆ تذكير اهل سياست دور مانده باشد. Ú†Ù‡ دور نيست كساني كه مثنوي را هنوز نجس پنداشته خواندنش را غير اصولي Ùˆ مرتدانه مي خوانند زيرا همين نمونه را اقدامات مولاناست كه هم اكنون بعد از سالها بعنوان هنر Ù…ØªÙØ§ÙˆØª ذكر ميشود به اعتباري هنگاميكه نوشتار Ùˆ Ú¯ÙØªØ§Ø±ÙŠ Ø¯ÙŠØ¯Ø§Ø±ÙŠ يا شنيداري را مي بينيم كه از ديدگاهي كاملاً Ù…ØªÙØ§ÙˆØª به مقوله اي ديني يا اسطوره اي مي رسد ØØ§ØµÙ„ تÙكر غرب Ù…ØÙˆØ± Ùˆ رنسانس Ùكري است كه Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ موردي كه در سيماي غرب بيشتر بدان مواجهيم Ùˆ طرز نگرش Ùˆ اÙكار مولانا از اين Ù„ØØ§Ø¸ بسيار ستودني ست
آن خرند را به گان خو كرده بود
يك كنيزك يك اخري بر خود اÙكند
آن خرنر را به گان خو كرده بود
از ÙˆÙور شهوت Ùˆ ÙØ±Ø· گزند
آن خرند را به گان خو كرده بود
نكته ÙŠ نخست: ØØ³Ø§Ø¯Øª كنيزك Ùˆ خاتون – از بين Ø±ÙØªÙ† اختلا٠طبقاتي در موضوع جنسي Ø¨ØØ« دليل تراشي مولانا براي عمل كنيزك شهوت Ùˆ زياده روي در اميال، تغيير خوي ØÙŠÙˆØ§Ù†ÙŠ Ø®Ø± با عادت Ùˆ تربيت انساني ØŒ تيز هوشي كنيزك Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙ† راهي براي Ø§ÙŠÙØ§ÙŠ Ø¹Ù…Ù„ پليد ( رابطه اي آزادي ذهن در شكستن تابوها) تماميت انگاري خاتون ØØªÙŠ Ø¯Ø± موارد شنيع، طمع Ùˆ آز ديوان ÙØ±ÙŠØ¨Ù†Ø¯Ù‡ ÙŠ انسان جهت راندن خاتون بسوي عمل، دادن ØµÙØ§Øª تشخيص به خر در شمردن وص٠بي قراري خر نسبت به كنيزك، بيان ØÙŠÙ„Ù‡ بازي هاي خاتون Ùˆ كنيز به نسبت يكديگر Ùˆ Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ بر عليه آنها جهت تاييد مكر زنان، عشق Ùˆ شهوتي كه هر دو مجذوب Ùˆ عاشق را كرو كور مي كنند- نوع تصوير سازي رابطه بين خاتون Ùˆ خر، عوض شدن سخن مولانا در اواخر نسبت Ùˆ استهزا Ùˆ طنز شديد او در شمردن مردان نامرد روزگار Ùˆ نمونه آوردن براي آنها
الÙ) ØØ³Ø§Ø¯Øª كنيزك Ùˆ خاتون:
Ø¨ØØ«ÙŠ ÙƒÙ‡ در قسمتهاي قبلي مقاله نيز ذكر شد اشاره به ØØ³Ø§Ø¯Øª زنان در كنار مكر آنان دارد Ùˆ مولانا نيز با Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از اين ØØ±Ø¨Ù‡ سعي مي كند دلايلي براي اثبات اين نظر بياورد Ùˆ در Ù…ØÙˆØ± داستاني نيز خلق ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ هاي بعدي در راستاي اين خصيصه انجام مي پذيرد مولانا در روايت اين داستان به Ù†ØÙˆÙŠ Ø³Ø¹ÙŠ كرده تا با قرار دادن پيش ÙØ±Ø¶ هاي ذهني سنتي داستان را پيش برده Ùˆ ØØ±Ù خود را به كرسي بنشاند.
ب) از بين Ø±ÙØªÙ† اختلا٠طبقاتي در موضوع شهوت:
مولانا با بيان اين موضوع به نوعي به اين نظر مي رسد كه در مقابل برخي موارد مانند عشق يا شهوت كه بسيار شبيه به هم اند Ùˆ موارد كه در ادب كلاسيك مجذوبان هر دو بدان مبتلا ميشوند يكي مي توان شمرد نوعي بي طبقه اي Ùˆ وارستگي ( البته از نوع منÙÙŠ را ) در اين داستان بيان مي كند. اين وارستگي در ادبيات مغرب زمين جايگاه هي رÙيع دارد تا جائي كه بسياري از رمانهاي مدرن Ùˆ عشق هاي اين چنين بر پايه ÙŠ همين وارستگي برنامه ريزي Ùˆ پايه ريزي شده اند. اين رها شدگي مخصوصاً در رمانهاي آنها ديده ميشود.
ج) شهوت Ùˆ زياده روي در اميال دليل مولانا، در غلبه Ù†ÙØ³ بر كنيز
از دير باز ØØªÙŠ Ù¾ÙŠØ´ تر از روزگار تيره ÙŠ مغول Ùˆ بعد از او بر ايران وجود عواملي بسيار قوي در بيرون درون Ùˆ آرگيستا نتيزم ( بزرگ نمائي) اين عوامل در مقابل قدرت انسان تا بجايي پيش Ø±ÙØªÙ‡ كه بشر از اژدها ÙˆØ§ÙØ¹ÙŠ Ùˆ مار عقرب شهوت به ديو Ùˆ هيولا Ùˆ سگ Ùˆ گرگ Ù†ÙØ³ در مقابل رستم ها Ùˆ پرومته ها Ùˆ سهراب ها كاسته شده است. گوئي به روند هزاره هاي قبل از هر موجود ÙØ±Ø§ زميني به خدايگاني تبديل ميشد براي پرستش اين باز عوامل بيروني ردايي براي پوشش عدم كوشش Ùˆ جهل Ùˆ خمودگي انساني مي شوند. Ø§Ù†ÙØ¹Ø§Ù„ آدمهاي قرون گذشته از طرÙÙŠ Ùˆ ترس از اعتلاي انديشه ها در جامعه ÙŠ قالب Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ – قالبهاي مذهبي – Ùكري – سياسي Ùˆ اجتماعي ايران Ùˆ جهان دليلي براي اين نامگذاري ها ميشود. مولانا نيز خارج از اين Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡ نبوده Ùˆ نيست بگذاريم از ابياتي چون
بخوردي مي كشد سوي درم– دخل و اخرجي ببايد لاجرم
شهوت از خوردن بود كم كن زخور – يا نگاهي كن گريزان شو زشر
كه در Ù…Ø¨Ø§ØØ« جامعه شناسانه Ùˆ Ø¨ØØ« تجزيه Ùˆ نقد مكاتب Ø¹Ø±ÙØ§Ù†Ù‡ قرون ششم Ùˆ Ù‡ÙØªÙ… Ùˆ بعد از آن Ù…Ø¨Ø§ØØ«ÙŠ Ø¯ÙŠÚ¯Ø± را مي طلبد
هـ) تغيير خوي ØÙŠÙˆØ§Ù†ÙŠ Ø®Ø± با عادت Ùˆ تربيت انساني:
تاثير تربيت بر انسان Ùˆ ØÙŠÙˆØ§Ù† در روزگار ما ثابت شده است Ùˆ اشاره مولانا به اين عمل نوعي پيش گويي Ø¨ØØ³Ø§Ø¨ مي آيد در روايت داستاني نيز اين پرداختن به جزئيات Ùˆ Ø´Ø±Ø Ùˆ بسط آنها لازمه روايت داستاني است
ط) رابطه آزادي ذهن در شكستن تابوها:
اينكه هر بن بستي در ذهن انسان او را از Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´ Ùˆ تÙكر باز مي دارد امر بديهي است كه علم جديد به آن روي مي آورد اما اين عمل زماني نيز مي تواند در موارد منÙÙŠ نيز صادق باشد تيز هوشي كنيز Ùˆ تÙكر او براي پيدا كردن راهي براي شهوت راني هر چند خود داراي بار Ùكاهي است اما اين نكته را نيز در خود مستور دارد
ظ) تماميت انگاري خاتون ØØªÙŠ Ø¯Ø± موارد شنيع
تماميت خواهي از لوازم استباد ÙØ±Ø¯ÙŠ Ùˆ گروهي ست وقتي ذهن انسان به خود Ù…ØÙˆØ±ÙŠ Ù…ÙŠ رسد اين خود Ù…ØÙˆØ±ÙŠ Ø¨Ù‡ نوعي به تماميت انگاري عجين مي شود كه Ú†Ù‡ بسا موجب Ø§ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ† آتش نابودي براي ÙØ±Ø¯ ميشود، Ù…Ø¨Ø§ØØ« خود كامگي Ùˆ رابطه ÙŠ آن با تماميت خواهي در تمامي ØÙˆØ²Ù‡ هاي انديشه مورد Ø¨ØØ« است، گويي يكي از اركان اصلي تÙكر كلاسيك نوعي از تماميت انگاري در پديده ها Ùˆ ارگان زندگي است طرز Ùكري كه تÙكر خود را ار Ø¬Ø Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ‡ Ùˆ از همين رو انديشه ديگر را رد، انكار يا نابود مي كند به نوعي ديگر سازه ها را نيز تنها زماني با اين خود در تساوي Ùˆ همسان مي بيند كه تعاري٠متشابهي براي آنها قابل باشد از اين جهت Ùˆ با اين انديشه است كه طرز Ùكر خود Ù…ØÙˆØ± تشكيل ميشود Ùˆ بطور مثال انسان در داشتن آگاهي نيز دسته اي از آگاهي ها را به خود وخوديّت گروهي اش وابسته مي داند Ùˆ ØØªÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ ديگري براي اظهار وجود نمي داند اين مورد نمود عيني چنين انديشه اي است زيرا آن نيز خارج از دير Ùˆ كنشت Ùˆ مسجد Ùˆ كليسا توجيه پذير نمي شود Ùˆ اگر ÙƒØ§ÙØ±ÙŠ Ø¨Ø§Ø´Ø¯ باز ØÙƒÙ… ارتداد از خود Ù…ØÙˆØ±ÙŠ ÙØ±Ø¯ داده ميشود Ùˆ قس علي هذا....ا
ج) ØØ³Ø¯ Ùˆ از ديوان باستاني:
مولانا از ØØ³Ø¯ Ùˆ آز مانند شاهنامه Ùˆ Ø¨Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ از ان بعنوان ديوان ازلي Ùˆ ابدي ÙØ±ÙŠØ¨Ù†Ø¯Ù‡ ÙŠ آدم Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ مي كنند
كرد خاموش Ùˆ كنيزك را Ù†Ú¯ÙØª راز را از بهر طمع خود Ù†Ù‡ÙØª
Ø·) ØµÙØª تشخيص در جايگاه طنز در جامعه هزل
به بيت زير توجه مي كنيم :
روترش كردي Ùˆ جاروئي به ك٠جست آن خر برگسسته از علÙ
نيم كاره و خشمگين و جنبان ذكر زانتظار تو دو چشمش سوي در
كه گوئي Ù…ØØ¨ÙˆØ¨ يا معشوقي را چشم به در منتظر مي داند. سخن طنز آميز ( البته آميخته به هزل مولانا ) مورد توجه است
س) بيان ØÙŠÙ„Ù‡ سازي زنان نسبت به يكديگر كه در بالا بدان اشاره شد
همساني عشق Ùˆ شهوت كه هر دو در مواردي معشوق Ùˆ عاشق را كر Ùˆ كور مي كنند از موارد طنز آميزي است كه با وجود ØªÙØ§ÙˆØª بسياري كه بين ايندو در Ø¹Ø±ÙØ§Ù† Ùˆ اÙكار آييني ما مي گذرد در اين ميان تصوير سازيي كه مولانا در رابطه بين خر Ùˆ خاتون انجام مي دهد خود از بازيهايي مولانا در آميختن هزل Ùˆ تعليم به يكديگر است!
پا برآورد Ùˆ خراندر وي سپوخت آتشي از كير خود در وي ÙØ±ÙˆØ®Øª
خر مودب گشته در خاتون ÙØ´Ø±Ø¯ تابه خايه در زمان خاتون بمرد
بردريد از زخم كير خرجگر
دم نزد در ØØ§Ù„ آن زن جان بداد
روده ها بگسسته شد از همدگرج
كرسي از يك سو Ùˆ زن يك سو ÙØªØ§Ø¯
اما شاهكار مولانا علاوه براين آميختگي هزل Ùˆ ÙلسÙÙ‡ Ùˆ اشراق Ùˆ طنز به يكديگر در اثبات روند شكل شناسي اÙكار طنز مولانا در اين مقاله Ùˆ بررسي اين دو ØÙƒØ§ÙŠØª كه بي تاثير از انديشه زمانه خود نيست Ùˆ نشان مي دهد كه مولانا نيز از رنج يا كاران صوÙÙŠ نمايان چنانچه ØØ§Ùظ Ùˆ عبيد نيز مي نامند، رنجور بوده است در ابياتي چند مشخص ميشود، او از زبان كنيز در مرثيه اي براي خاتون مي گويد:
كير ديدي همچو شهد و(!) چون خبيص
ج آن كدو را چون نديدي اي ØØ±ÙŠØµ
يا چون مستغرق شدي در عشق خر(!)
آن كدو پنهان بماندت از نظر
ج
ظاهر ØµÙØªØª بريدي زاو ستاد
اوستادي Ø¨Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙŠ Ø´Ø§Ø¯Ø´Ø§Ø¯
و از اينجا به اصل قضيه كه تاختن و استهزاء امثال خود خرقه پوشان است مي رسد:
اي بسا زراقّ گول بي وقوÙ
از ره مردان نديده غير صوÙ
اي بسا شوخان زاندك Ø§ØØªØ±Ø§Ù
از شهان نا موخته جز Ú¯ÙØª Ùˆ لاÙ
هر يكي در ك٠عصا كه موسي ام
ج بردمد برابلهان كه عيسي ام
كه اهل زرق كاري وصو٠پوشي Ùˆ شاهان Ùˆ شوخان ( كنايه از لوطيان است Ùˆ لوطي به غير از معني Ø¹Ø§Ø±ÙØ§Ù†Ù‡ Ùˆ درويش مسلكانه به Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ ÙØ§Ø³Ø¯ الاخلاق نيز Ú¯ÙØªÙ‡ مي شد) را همگي بر مي شمرد Ùˆ نهايت ØØ±Ù خويش را به انجام مي رساند شايد اگر اين التقاط معني Ùˆ Ù…Ùهوم با روايت Ùˆ زبان روايت نبود بسياري را بيان اين موضوعات جايز نمي شد اما تعجب اينجاست كه هنوز هم هستند كساني كه امثال اين هنرنمائي ها را ننگ ادب ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ùˆ لكه سياهي در تاريخ ادبيات ايران دانسته خواستار Ù†ÙÙŠ ورد Ùˆ سانسور آنها هستند.
ØÙƒØ§ÙŠØª سوم
اين ØÙƒØ§ÙŠØª سومين Ùˆ آخرين ØÙƒØ§ÙŠØª مولانات كه به هزل آميخته علاوه برداشتن مواردي مختص خود كه Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø¯Ù‡ خواهد شد مواد ذكر شده اي را نيز در مورد هزل مولانا با خود دارد.
«ØÙƒØ§ÙŠØª آن دو برادر يكي كوسه Ùˆ يكي امرد در عزب خانه اي Ø®ÙØªÙ†Ø¯ شبي Ø§ØªÙØ§Ù‚اً امرد Ùˆ خشتها بر پشت خود انبار كرد عاقبت دبّاب دب‌ آورد Ùˆ آن خشتها به نرمي Ùˆ ØÙŠÙ„Ù‡ از پس او برداشت كودك بيدار شد به جنگ كه اين خشتها كو كجا بردي Ùˆ چرا بردي او Ú¯ÙØª تو اين خشتها چرا نهادي والي آخر»
در سطر اول بهتراست ذكر شود كه اين ØÙƒØ§ÙŠØª به Ù†ØÙˆÙŠ Ø¬Ø¯ÙŠØ¯ØªØ± در يكي از اشعار ايرج ميرزا به نام « كاري ست گذشته است Ùˆ سبوئي ست شكسته است» با مطلع : ديشب دو Ù†ÙØ± از Ø±ÙØ§Ù‚ا آمده بودند....
كه در اين ابيات نيز به هزلي بر مي خوريم بسيار ركيك كه به ذم شاهد بازي دوران قاجار مي پردازد اگر Ú†Ù‡ در اين ØÙƒØ§ÙŠØª نيز همان وضعيت به روايت در مي آيد اما نتايخ هرمونوتيكي ( تاويل پذيري ) مولانا بسيار عميق تر است از آثار ايرج كه دوران او نيز ساده پسندتر بود با ذكر ابياتي كه ØØ¶ÙˆØ± هزل Ùˆ تعليم با هم پيوند مي خورد به نتيجه ÙŠ Ø¨ØØ« مي رسيم: امردي Ùˆ كوسه اي در انجمن – آمدند Ùˆ مجمعي بد در وطن
مشتعل ماندند قوم منتجب
روز Ø±ÙØª Ùˆ شد زمانه ثلث شب
لوطيي دب بر دو شب در انبهي
خشتها را نقل كرد آن مشتهي
دست چون بروي زد او از جابجست
Ú¯ÙØª هان تو كيستي اي سگ پرست
Ùˆ در ادامه Ø·ÙÙ„ را به زبان مي آورد تا از وضعيت بر آن دوران در شاهد باز بودن Ùˆ دانش اندوزي ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´ سخن براند مولانا از بردن نام اعضا بدن در اين ابيات ابائي ندارد Ùˆ در اين ØÙƒØ§ÙŠØª نيز به مواردي اشاره مي كند كه به نوعي علت Ùˆ معلول را وابسته به هم مي داند به اين معني كه اگر گناهي به وجود مي آيد نه Ùقط ÙØ§Ø¹Ù„ كه Ù…ÙØ¹ÙˆÙ„ نيز، نه Ùقط قاتل كه مقتول را نيز در انجام آن مدعي مي داند Ùˆ در نهايت انسان را نه به چهره كه به ذات Ùˆ گرايش نسبت به مطالب آگاه Ùˆ طالب مي داند
اينكه تÙكرات هر شخص مي تواند نمودي در چهره او پيدا كند را رد مي كند Ùˆ از خواننده مي خواهد تا به انديشه در اين مورد بپردازد
ØÙƒØ§ÙŠØª مولانا در هزل
ØÙƒØ§ÙŠØª بزرگ مولانا در همه جانبه بودن اوست، در ØÙƒØ§ÙŠØ§ØªÙŠ Ø§Ø² اين نوع كه آمد Ùˆ ØÙƒØ§ÙŠØ§ØªÙŠ ÙƒÙ‡ مي آيد مولانا به زبان Ùˆ انديشه مسلط است Ùˆ بر خلا٠شاعران ديگر كه خود را Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ به قوالب عروضي مي كند قالب مثنوي را بر مي گزيند كه آزاد ترين قالب براي Ú¯ÙØªØ§Ø± Ùˆ انديشه ورزي است از طرÙÙŠ اÙكار بلند مولانا از گوشه درس مدارس Ùقها تا بازار مسگران Ùˆ سماع Ùˆ ÙØ¹Ø§Ù„يت Ùكري شديد او در آموختن علوم باعث شده است تا مثنوي معنوي Ù…ØØµÙˆÙ„ عالي باشد از انديشه هاي ÙلسÙÙŠ Ùˆ Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ùˆ اشراقي مولانا، اما سخن اينجاست كه بيان اين لطاي٠مانند سخن Ú¯ÙØªÙ† مولانا نبايد به موضوعي ØµØ±Ù Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ شود. مولانا را مي توان از ديدگاههاي ديگر بررسي كرد Ùˆ انديشيد كه يك انديشه جامع را مي توان از ابعاد مختلÙÙŠ بررسي كرده هزل آميخته به طنز Ùˆ تعليم يكي از اين گرايشات بوده در اين مجال ميتوان به مواردي ديگر نيز رسيد بررسي روان شناختي ØÙƒØ§ÙŠØ§Øª از Ù„ØØ§Ø¸ مخاطب شناسي شاعر انديشه شاعر نمود آن در كلمات بررسي Ù†ØÙˆÙ‡ گزينش كلمات Ùˆ چيدمان اÙكار مولانا، توجه مولانا به گويش واداي كلمات Ùˆ انتخاب آنها، گرايشات مولانا در انتخاب مضامين همه Ùˆ همه از موضوعاتي هستند كه مي توان به ادب كلاسيك ايران غنايي نو بخشند.
هاشمی نوشت