نقد٠کیان آذری بر شعر٠وØÛŒØ¯ ضیایی
خود و ضد اراده ی قدرت در بوطیقای لذت
نقد٠کیان آذری بر شعر٠وØÛŒØ¯ ضیایی
در کتاب٠« سی و سه شعر عاشقانه برای سیاه پشمالو »
نشر٠الکترونیکی ی٠مانیها
«من»، به عنوان يك مدلول متعالی به تمامی در متن ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی رنگ Ù…ÛŒ ‌بازد. مدلول متعالی، Ù…Ùهومی ‌ست خود بسنده Ùˆ خود خاستگاه كه ÙØ±Ø¢Ù‡Ù… آورنده‌ی معنايی نهايی ‌ست. برخلا٠ساير مدلول‌ها Ùˆ دال‌ها كه معنايشان براساس تمايز Ùˆ نسبت‌مندی ميان‌شان ØØ§ØµÙ„ Ù…ÛŒ ‌آيد، معنای مدلول متعالی از درون خودش سرچشمه Ù…ÛŒ ‌گيرد. چنين مدلولی همواره Ù…ÛŒ ‌كوشد تا در مقام يك داور نهايی Ùˆ بر ØÙ‚ در ميان نشانه‌ها باقی بماند. آنان كه به وجود چنين مدلولی ايمان دارند آن را ضامن معنا Ùˆ هستی ی٠خويش مي‌دانند Ùˆ بر مبنای آن جهان‌شان را بنا مي‌كنند. Ø§Ø´ÙŠØ§Ø¡ØŒÙ…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ùˆ ايده‌ها Ùˆ نيز مردمان تنها آن هنگام در جهان «من» معنادارمی ‌شوند كه «من» آنان را از صاÙÛŒ يك مدلول نهايی Ùˆ يكپارچه عبور داده باشد. «من» در متن ÙˆØÛŒØ¯ ضيايي، كليتی ØØ§Ø¶Ø± نيست. مدلولی ‌ست كه Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ÛŒ بزرگ را از سر گذرانده است Ùˆ در آميزه‌ای از دو Ø³Ø§ØØª خودآگاه Ùˆ ناخودآگاه، دائمن دچار گم‌گشتگی Ùˆ دگرديسی ‌ست. «من» شاعر، «من» خواننده Ùˆ «من»های روايت‌گر شعر، در اين دگرديسی ی٠پنهان‌گر، از «خود بودن» رهايی Ù…ÛŒ ‌يابند Ùˆ اين رهايی، مدلول متعالی ی٠«هويت» را از بنياد ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ ‌ريزد.
گريز از«خود بودن»، شايد همان كنش رهايی ‌بخشی ‌ست كه پاره‌های متجانس Ùˆ متناقض را در پهنه‌ی متن، در كنار هم Ù…ÛŒ ‌نشاند، در هم ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ برد Ùˆ Ù…ØÙˆ Ù…ÛŒ ‌كند تا باز در ÙØ±ØµØªÛŒ مناسب Â«Ø³ÙØ±Â» آغاز شود.
شعر٠وØÛŒØ¯ ضيايی، روايت Ø³ÙØ±ÛŒ ست برای عبور Ùˆ گذشتن از «متاÙيزيك ØØ¶ÙˆØ±Â»ØŒ برای گريز از آن Ú†Ù‡ بوده‌ايم، برای پيوستن به آن Ú†Ù‡ در آينده‌ای نامعلوم خواهيم بود (ØŸ)ØŒ تا لذت ØØ§ØµÙ„ از «ناتمام» در جان‌مان تكثير شود. اين گريز از هويت، Ù…Ùهوم شعر را نيز دچار نوعی انتشار Ùˆ گم‌گشتگی Ù…ÛŒ ‌كند. در واقع شاعر با كش٠آن همه كه از آن٠او نبوده Ùˆ هرگز نخواهد بود، به آن اندكی كه از آن٠اوست راه Ù…ÛŒ ‌برد.
شعر ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی در بستر روايت شكل Ù…ÛŒ ‌گيرد. روايت كه گاه «منطقه‌ی ممنوع» برای شعر ناميده Ù…ÛŒ ‌شود، در متن٠او، به آرامی در شعر متولد Ù…ÛŒ ‌شود، در سياليت اثر پخش Ù…ÛŒ ‌شود، در عمق ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ ‌رود Ùˆ دايره‌هايی بر Ø³Ø·Ø Ø¢Ø¨ باقی Ù…ÛŒ ‌گذارد. با اين ØØ§Ù„ شعريت متن زايل نمی ‌شود Ùˆ شعر بارور Ù…ÛŒ ‌شود. ØØ¶ÙˆØ± روايت در پس پشت زبان Ùˆ شكل‌گيری ‌اش در Ø±ÙØªØ§Ø± با زبان، بر لذت متن Ù…ÛŒ â€ŒØ§ÙØ²Ø§ÙŠØ¯.
روايت ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی، روايتی ‌ست بر گذشته از پيچ Ùˆ خم‌های تو در توی عصر مدرن، گاه سرخورده، گاه سركش، با دلزدگی ‌ها Ùˆ اميدهايش ØŒ تا «من» خواننده با واپاشی در «من‌»‌های پاره پاره‌ی زبان، Ø¯Ø³Øªâ€ŒÙ†Ø§ÙŠØ§ÙØªÙ†ÛŒ ‌تر شود.
شعر او بر طنابی باريك قدم Ù…ÛŒ ‌زند، ولی تعادلش را از دست نمی ‌دهد. به هر تقدير روايت در زير قدم‌های او باريك Ùˆ باريك‌تر Ù…ÛŒ ‌شود Ùˆ Ø³Ø§ØØª متن عميق Ùˆ عميق‌تر. Ø±ÙØªØ§Ø± شاعر با زبان، روايت را در سراسر شعر ذوب می‌كند اما ناپديد نمی ‌كند.
آن Ú†Ù‡ Ø§ÙØ²ÙˆÙ† بر روايت در شعر ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی، قابل تأمل است، آميزش سخن‌ها Ùˆ Ú¯ÙØªÙ…ان‌های نامتجانس در Ø³Ø§ØØª شعر است. شعرها به شعرـ متن‌ها نزديك Ù…ÛŒ ‌شوند؛ به متونی «دورگه، چند رگه».
به Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒÛŒ والتر بنيامين:«ما در ميانه‌ی تØÙˆÙ„ بزرگ صورت‌های ادبی هستيم. نوعی ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ ذوب كه Ø·ÛŒ آن‌ها بسياری از تقابل‌هايی كه ما عادت كرده‌ايم بر مبنای آن بينديشيم، دارند قدرت خود را از دست Ù…ÛŒ ‌دهند».
آن Ú†Ù‡ در Ù¾ÛŒ اين امر در شعر ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی، ÙŠØ§ÙØª نمی ‌شود جدايی ‌هايی ‌ست كه اÙلاطون Ú¯ÙØªÙ‡ است:Â«Ú¯ÙØªÙ…ان‌هايی كه كار كش٠و انتقال دانش را برعهده دارند، نبايد با Ú¯ÙØªÙ…ان غيرمسئول هنر مخلوط شوند». ضیایی هوشمندانه‌ اين «نبايد» را در Ø³Ø§ØØª شعر زير پا Ù…ÛŒ ‌گذارد. بنابراين شعر نيز Ù…ÛŒ ‌تواند تبديل به متنی ناخالص شود. متنی غيرقابل طبقه‌بندی، متنی در خدمت بی ‌اثر كردن مركز خود، متنی سيال Ùˆ ناتمام به دليل ØØ¶ÙˆØ± غيرمنتظره‌ی نيروهای گريز از مركز.
ÙˆØÛŒØ¯ ضيايي با قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ† در بيرون از شعر، نگرانی ‌اش را از شكل‌گيری قطعه‌های متناقض بيان Ù…ÛŒ ‌كند. ØØ±ÙƒØª از ژانری به ژانر ديگر، از «من» به ديگر «من‌ها»، از كانون زمان ØØ§Ù„ به نقطه‌يی ديگر در گذشته Ùˆ نقطه‌يی نامعلوم در آينده.
يكي از مهم‌ترين ويژگی ‌های شعر مدرن، پيوندی ‌ست كه شاعر معاصر بين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ùˆ اشياء ايجاد كرد، چنان كه در شعر هيچ دوره‌يی به اندازه‌ی شعر مدرن، به چنين ÙˆÙوری ژانرها به درون شعر راه Ù†ÙŠØ§ÙØªÙ†Ø¯. ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی نيز، در٠شعر٠خود را به روی ژانرها باز Ù…ÛŒ ‌گذارد، منتها، ژانرهای به كار برده شده در شعر او، به كار برقراری ارتباطی معنايی نمی ‌آيند. زيرا ژانرها، اين جا Ùقط نشانه‌اند Ùˆ از برخورد ژانرها با يكديگر ساختی معنايی پديد نمی ‌آيد. همان دم كه گمان Ù…ÛŒ ‌كنيم به Ù…Ùهومی رسيده‌ايم، همه‌چيز از هم Ù…ÛŒ ‌گسلد Ùˆ اين از هم گسيختگی، مرتب تكرار Ù…ÛŒ ‌شود . به اين ترتيب از يك طر٠تار Ùˆ پود شعر در لايه‌های ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ ‌شود، از طر٠ديگر تعادلی كه با Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± به هم خورده بود، بار ديگر نمايان Ù…ÛŒ ‌شود. اين Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±- تعادل را در Ø³Ø·Ø ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ ØØªØ§ Ù…ÛŒ ‌توان جستجو كرد.
چنين است كه شعر٠وØÛŒØ¯ ضیایی چنان ابعاد گسترده‌يی Ù…ÛŒ ‌يابد، كه قائل شدن معنايی ÙˆØ§ØØ¯ را برای آن امكان‌ناپذير Ù…ÛŒ ‌كند. يعنی Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ØŒ يك بار ديگر در روند معنايابی خود را نشان Ù…ÛŒ ‌دهد. مهم اين است كه ما در كدام سمت اين Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± ايستاده‌ايم Ùˆ ÙØ§ØµÙ„ه‌مان با آن Ú†Ù‡ قدر است. اين Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± در دل هر شعر رخ Ù…ÛŒ دهد، Ùˆ علا‌رغم آن هنوز همه چيز را Ù…ÛŒ ‌بينيم كه در توازن كامل است. شعر بعدی، هميشه چيزی از شعر قبلی را در خود دارد. انگار در هر Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± نطÙه‌ی شعر بعدی بسته Ù…ÛŒ ‌شود.
در شعر ÙˆØÛŒØ¯ ضيايي، آن وجود ØÙظ كننده‌ی عالم، Ù…Ù†ÙØ¬Ø± شده است Ùˆ تكه‌های ØØ§ØµÙ„ از اين Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ØŒ همچون نشانه‌هايی نمادناپذير به همه‌ی اطرا٠پراكنده شده‌اند. به اين ترتيب نه تنها بين نشان‌دهنده Ùˆ آن Ú†Ù‡ قصد٠نشان دادن٠آن است، از هم‌گسيختگی ديده Ù…ÛŒ ‌شود، بلكه نشانه‌ها نيز از Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙ† بار معنايی سر باز Ù…ÛŒ ‌زنند. سخن از پذيرش نيستی نيست. هم ØØ§Ù„ØŒ هم ÙØ±Ø§Ù…وش‌شدگی، هم بودن، هم نبودن اين جا وجود دارد. تماميتی نه، كه تكه تكه‌های او؛ يكپارچگي‌يی نه، كه آميزه‌يی از اين تكه‌ها؛ «من» تك Ùˆ تنها نه، كه ØÙظ «من» در «ديگری» وجود دارد Ùˆ درك اين همه از پس پيوندی كه گويی Ùقط Ù„ØØ¸Ù‡â€ŒÙŠÛŒ ميسر شده است Ùˆ مگر نه كار شاعر جمع‌آوری ی٠تكه‌ تكه‌های آن Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± بزرگ است در يك جا، Ùˆ گره زدن آن‌ها به يكديگر؟
پرسشی كه پس از خواندن Ùˆ بازخواندن مكرر « سی Ùˆ سه شعر عاشقانه» ی٠وØÛŒØ¯ ضيايی Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ ‌شود اين است كه شاعر در كجای اين شعرها ايستاده است؟ آيا او پشت هر واژه‌ی هست Ùˆ نيست ايستاده است يا تكه تكه شدن يك تماميت است Ùˆ عدم امكان دوباره كنار يكديگر آمدن تكه‌های آن؟
اين نوشتار را با Ú¯ÙØªØ§Ø±ÛŒ از رولان بارت تمام Ù…ÛŒ كنم: «چيزی كه باعث پيوند نويسنده يا شاعر با جهان Ù…ÛŒ ‌شود، انتخاب روش نيست، به عكس گريز او از اين انتخاب است. جهان الگويی از پيش ساخته Ùˆ پرداخته نيست. علت وجود ادبيات همين است.»
نقد٠کیان آذری بر شعر٠وØÛŒØ¯ ضیایی
در کتاب٠« سی و سه شعر عاشقانه برای سیاه پشمالو »
نشر٠الکترونیکی ی٠مانیها
«من»، به عنوان يك مدلول متعالی به تمامی در متن ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی رنگ Ù…ÛŒ ‌بازد. مدلول متعالی، Ù…Ùهومی ‌ست خود بسنده Ùˆ خود خاستگاه كه ÙØ±Ø¢Ù‡Ù… آورنده‌ی معنايی نهايی ‌ست. برخلا٠ساير مدلول‌ها Ùˆ دال‌ها كه معنايشان براساس تمايز Ùˆ نسبت‌مندی ميان‌شان ØØ§ØµÙ„ Ù…ÛŒ ‌آيد، معنای مدلول متعالی از درون خودش سرچشمه Ù…ÛŒ ‌گيرد. چنين مدلولی همواره Ù…ÛŒ ‌كوشد تا در مقام يك داور نهايی Ùˆ بر ØÙ‚ در ميان نشانه‌ها باقی بماند. آنان كه به وجود چنين مدلولی ايمان دارند آن را ضامن معنا Ùˆ هستی ی٠خويش مي‌دانند Ùˆ بر مبنای آن جهان‌شان را بنا مي‌كنند. Ø§Ø´ÙŠØ§Ø¡ØŒÙ…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ùˆ ايده‌ها Ùˆ نيز مردمان تنها آن هنگام در جهان «من» معنادارمی ‌شوند كه «من» آنان را از صاÙÛŒ يك مدلول نهايی Ùˆ يكپارچه عبور داده باشد. «من» در متن ÙˆØÛŒØ¯ ضيايي، كليتی ØØ§Ø¶Ø± نيست. مدلولی ‌ست كه Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ÛŒ بزرگ را از سر گذرانده است Ùˆ در آميزه‌ای از دو Ø³Ø§ØØª خودآگاه Ùˆ ناخودآگاه، دائمن دچار گم‌گشتگی Ùˆ دگرديسی ‌ست. «من» شاعر، «من» خواننده Ùˆ «من»های روايت‌گر شعر، در اين دگرديسی ی٠پنهان‌گر، از «خود بودن» رهايی Ù…ÛŒ ‌يابند Ùˆ اين رهايی، مدلول متعالی ی٠«هويت» را از بنياد ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ ‌ريزد.
گريز از«خود بودن»، شايد همان كنش رهايی ‌بخشی ‌ست كه پاره‌های متجانس Ùˆ متناقض را در پهنه‌ی متن، در كنار هم Ù…ÛŒ ‌نشاند، در هم ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ برد Ùˆ Ù…ØÙˆ Ù…ÛŒ ‌كند تا باز در ÙØ±ØµØªÛŒ مناسب Â«Ø³ÙØ±Â» آغاز شود.
شعر٠وØÛŒØ¯ ضيايی، روايت Ø³ÙØ±ÛŒ ست برای عبور Ùˆ گذشتن از «متاÙيزيك ØØ¶ÙˆØ±Â»ØŒ برای گريز از آن Ú†Ù‡ بوده‌ايم، برای پيوستن به آن Ú†Ù‡ در آينده‌ای نامعلوم خواهيم بود (ØŸ)ØŒ تا لذت ØØ§ØµÙ„ از «ناتمام» در جان‌مان تكثير شود. اين گريز از هويت، Ù…Ùهوم شعر را نيز دچار نوعی انتشار Ùˆ گم‌گشتگی Ù…ÛŒ ‌كند. در واقع شاعر با كش٠آن همه كه از آن٠او نبوده Ùˆ هرگز نخواهد بود، به آن اندكی كه از آن٠اوست راه Ù…ÛŒ ‌برد.
شعر ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی در بستر روايت شكل Ù…ÛŒ ‌گيرد. روايت كه گاه «منطقه‌ی ممنوع» برای شعر ناميده Ù…ÛŒ ‌شود، در متن٠او، به آرامی در شعر متولد Ù…ÛŒ ‌شود، در سياليت اثر پخش Ù…ÛŒ ‌شود، در عمق ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ ‌رود Ùˆ دايره‌هايی بر Ø³Ø·Ø Ø¢Ø¨ باقی Ù…ÛŒ ‌گذارد. با اين ØØ§Ù„ شعريت متن زايل نمی ‌شود Ùˆ شعر بارور Ù…ÛŒ ‌شود. ØØ¶ÙˆØ± روايت در پس پشت زبان Ùˆ شكل‌گيری ‌اش در Ø±ÙØªØ§Ø± با زبان، بر لذت متن Ù…ÛŒ â€ŒØ§ÙØ²Ø§ÙŠØ¯.
روايت ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی، روايتی ‌ست بر گذشته از پيچ Ùˆ خم‌های تو در توی عصر مدرن، گاه سرخورده، گاه سركش، با دلزدگی ‌ها Ùˆ اميدهايش ØŒ تا «من» خواننده با واپاشی در «من‌»‌های پاره پاره‌ی زبان، Ø¯Ø³Øªâ€ŒÙ†Ø§ÙŠØ§ÙØªÙ†ÛŒ ‌تر شود.
شعر او بر طنابی باريك قدم Ù…ÛŒ ‌زند، ولی تعادلش را از دست نمی ‌دهد. به هر تقدير روايت در زير قدم‌های او باريك Ùˆ باريك‌تر Ù…ÛŒ ‌شود Ùˆ Ø³Ø§ØØª متن عميق Ùˆ عميق‌تر. Ø±ÙØªØ§Ø± شاعر با زبان، روايت را در سراسر شعر ذوب می‌كند اما ناپديد نمی ‌كند.
آن Ú†Ù‡ Ø§ÙØ²ÙˆÙ† بر روايت در شعر ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی، قابل تأمل است، آميزش سخن‌ها Ùˆ Ú¯ÙØªÙ…ان‌های نامتجانس در Ø³Ø§ØØª شعر است. شعرها به شعرـ متن‌ها نزديك Ù…ÛŒ ‌شوند؛ به متونی «دورگه، چند رگه».
به Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒÛŒ والتر بنيامين:«ما در ميانه‌ی تØÙˆÙ„ بزرگ صورت‌های ادبی هستيم. نوعی ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ ذوب كه Ø·ÛŒ آن‌ها بسياری از تقابل‌هايی كه ما عادت كرده‌ايم بر مبنای آن بينديشيم، دارند قدرت خود را از دست Ù…ÛŒ ‌دهند».
آن Ú†Ù‡ در Ù¾ÛŒ اين امر در شعر ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی، ÙŠØ§ÙØª نمی ‌شود جدايی ‌هايی ‌ست كه اÙلاطون Ú¯ÙØªÙ‡ است:Â«Ú¯ÙØªÙ…ان‌هايی كه كار كش٠و انتقال دانش را برعهده دارند، نبايد با Ú¯ÙØªÙ…ان غيرمسئول هنر مخلوط شوند». ضیایی هوشمندانه‌ اين «نبايد» را در Ø³Ø§ØØª شعر زير پا Ù…ÛŒ ‌گذارد. بنابراين شعر نيز Ù…ÛŒ ‌تواند تبديل به متنی ناخالص شود. متنی غيرقابل طبقه‌بندی، متنی در خدمت بی ‌اثر كردن مركز خود، متنی سيال Ùˆ ناتمام به دليل ØØ¶ÙˆØ± غيرمنتظره‌ی نيروهای گريز از مركز.
ÙˆØÛŒØ¯ ضيايي با قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ† در بيرون از شعر، نگرانی ‌اش را از شكل‌گيری قطعه‌های متناقض بيان Ù…ÛŒ ‌كند. ØØ±ÙƒØª از ژانری به ژانر ديگر، از «من» به ديگر «من‌ها»، از كانون زمان ØØ§Ù„ به نقطه‌يی ديگر در گذشته Ùˆ نقطه‌يی نامعلوم در آينده.
يكي از مهم‌ترين ويژگی ‌های شعر مدرن، پيوندی ‌ست كه شاعر معاصر بين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ùˆ اشياء ايجاد كرد، چنان كه در شعر هيچ دوره‌يی به اندازه‌ی شعر مدرن، به چنين ÙˆÙوری ژانرها به درون شعر راه Ù†ÙŠØ§ÙØªÙ†Ø¯. ÙˆØÛŒØ¯ ضيايی نيز، در٠شعر٠خود را به روی ژانرها باز Ù…ÛŒ ‌گذارد، منتها، ژانرهای به كار برده شده در شعر او، به كار برقراری ارتباطی معنايی نمی ‌آيند. زيرا ژانرها، اين جا Ùقط نشانه‌اند Ùˆ از برخورد ژانرها با يكديگر ساختی معنايی پديد نمی ‌آيد. همان دم كه گمان Ù…ÛŒ ‌كنيم به Ù…Ùهومی رسيده‌ايم، همه‌چيز از هم Ù…ÛŒ ‌گسلد Ùˆ اين از هم گسيختگی، مرتب تكرار Ù…ÛŒ ‌شود . به اين ترتيب از يك طر٠تار Ùˆ پود شعر در لايه‌های ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ ‌شود، از طر٠ديگر تعادلی كه با Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± به هم خورده بود، بار ديگر نمايان Ù…ÛŒ ‌شود. اين Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±- تعادل را در Ø³Ø·Ø ÙˆØ§Ú˜Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ ØØªØ§ Ù…ÛŒ ‌توان جستجو كرد.
چنين است كه شعر٠وØÛŒØ¯ ضیایی چنان ابعاد گسترده‌يی Ù…ÛŒ ‌يابد، كه قائل شدن معنايی ÙˆØ§ØØ¯ را برای آن امكان‌ناپذير Ù…ÛŒ ‌كند. يعنی Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ØŒ يك بار ديگر در روند معنايابی خود را نشان Ù…ÛŒ ‌دهد. مهم اين است كه ما در كدام سمت اين Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± ايستاده‌ايم Ùˆ ÙØ§ØµÙ„ه‌مان با آن Ú†Ù‡ قدر است. اين Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± در دل هر شعر رخ Ù…ÛŒ دهد، Ùˆ علا‌رغم آن هنوز همه چيز را Ù…ÛŒ ‌بينيم كه در توازن كامل است. شعر بعدی، هميشه چيزی از شعر قبلی را در خود دارد. انگار در هر Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± نطÙه‌ی شعر بعدی بسته Ù…ÛŒ ‌شود.
در شعر ÙˆØÛŒØ¯ ضيايي، آن وجود ØÙظ كننده‌ی عالم، Ù…Ù†ÙØ¬Ø± شده است Ùˆ تكه‌های ØØ§ØµÙ„ از اين Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ØŒ همچون نشانه‌هايی نمادناپذير به همه‌ی اطرا٠پراكنده شده‌اند. به اين ترتيب نه تنها بين نشان‌دهنده Ùˆ آن Ú†Ù‡ قصد٠نشان دادن٠آن است، از هم‌گسيختگی ديده Ù…ÛŒ ‌شود، بلكه نشانه‌ها نيز از Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙ† بار معنايی سر باز Ù…ÛŒ ‌زنند. سخن از پذيرش نيستی نيست. هم ØØ§Ù„ØŒ هم ÙØ±Ø§Ù…وش‌شدگی، هم بودن، هم نبودن اين جا وجود دارد. تماميتی نه، كه تكه تكه‌های او؛ يكپارچگي‌يی نه، كه آميزه‌يی از اين تكه‌ها؛ «من» تك Ùˆ تنها نه، كه ØÙظ «من» در «ديگری» وجود دارد Ùˆ درك اين همه از پس پيوندی كه گويی Ùقط Ù„ØØ¸Ù‡â€ŒÙŠÛŒ ميسر شده است Ùˆ مگر نه كار شاعر جمع‌آوری ی٠تكه‌ تكه‌های آن Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± بزرگ است در يك جا، Ùˆ گره زدن آن‌ها به يكديگر؟
پرسشی كه پس از خواندن Ùˆ بازخواندن مكرر « سی Ùˆ سه شعر عاشقانه» ی٠وØÛŒØ¯ ضيايی Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ ‌شود اين است كه شاعر در كجای اين شعرها ايستاده است؟ آيا او پشت هر واژه‌ی هست Ùˆ نيست ايستاده است يا تكه تكه شدن يك تماميت است Ùˆ عدم امكان دوباره كنار يكديگر آمدن تكه‌های آن؟
اين نوشتار را با Ú¯ÙØªØ§Ø±ÛŒ از رولان بارت تمام Ù…ÛŒ كنم: «چيزی كه باعث پيوند نويسنده يا شاعر با جهان Ù…ÛŒ ‌شود، انتخاب روش نيست، به عكس گريز او از اين انتخاب است. جهان الگويی از پيش ساخته Ùˆ پرداخته نيست. علت وجود ادبيات همين است.»