متفاوت نیست ، متفاوت است
نقدِ کیان آذری بر شعراستانِ وحید ضیایی
تأملِ ثانی :


فرضِ خوانش و تن خواهی یِِ وضعیت در اقتصادِ شعراستان
کیفیت نا به هنگام شعراستان، به خاطر خطور از مشروعیت بخشیدن به روایات قراردادی و اصرار بر زمان مندی یِِ پارودیک، واقع گرایی را، چه از جنبه ی استلزام تاریخی و چه از جنبه ی استلزام زیباشناختی، به چالش می کشد. این امر در دشواری یِ برخورد با سازه های درک متنیت محتوم جلوه گر می شود. شعراستان های وحید ضیایی با ثبت بینامتن های تاریخی و ادبی در حالتی مضاعف و مستقل از ترسیمات انسانی با یکدیگر تعامل دارند. این پیوند، شکلی ایجاد شده از وجوه مشترک در خود نگری بر پنداشت های زیربنایی یِ متن است. شعراستان اقتدار نوشتار را با وضع گفتمانِ «فرد – رخداد – تحدید» در شبکه یِ علیت به پرسش می کشد.
وحید ضیایی معادلات منظم موجود در اقتصاد هویت را بر هم زده، خط سیر توصیفی توسط روایت های خطی را واژگون می سازد. در شعراستان، خط سیر روایی، از همگونی یِ مفروض هویت آغاز شده و به سوی ناهمگونی یِ همواره متکثری پیش می رود، و به این وسیله هویت همواره به تعویق افتاده و جایش را به سناریویی می دهد که در آن فرد یا چهره دائمن با خود متفاوت شده، با نفی دارایی، ورود به عرصه یِ دیگر بودگی را برمی گزیند.
در شعراستان، به جای آن که نفس یا خویش تن با یک روایت واحد متحد شود، در زیر انبوه روایت های متکثر، یا گذرگاه های هزارپیچی که هرگز به انسجام نرسیده یا دقیقن قابل قیاس با یکدیگر نمی شوند، ناپدید می گردد. این یعنی افزونگی یِ روایت، و همین افزونگی و فراروی ست که همسانی های منظم اقتصاد هویت را از بین برده، و کارکرد بازنمایی را در روایت به پرسش می گیرد. اما بازنمایی یِ وحید ضیایی دیگر مضاعف سازی یِ جایگزین گونه نیست؛ بازنمایی یِ شعراستان به لحاظ اقتصاد ادبی، عامل کژکارکردی ست.
پس، وحید ضیایی اقتصادی متفاوت، یعنی یک اقتصادِ تفاوت را مطرح می کند. او با شعراستان ادبیتی را خلق می کند که با موجودیت داشتن در طول زمان، پیوسته از چنگ هویت گریخته است؛ به این وسیله تمامیت مفروض یا مطلوب یک «خویش – تن» ِ واقعی همواره متمایل می شود، و این موجودیت همواره مخالف این جا بودن و حاضر بودن بر نفس است.
شعراستان همواره چیزی بیش از مجموعه عینیت یابی هایِ گذرای ذهنیت نشان می دهد. سیر پیشرفت روایت وحید ضیایی نمی تواند از نمود آغاز شده و به روشن گری یِ یک واقعیت ختم شود، بلکه این سیری از نمود به ناپدیدی و از آن جا به متفاوت است.
در شعراستان، ایده ی تقابل که بازنماینده ی نفس خواننده ی تاریخی محسوب می شود، ایده یی ناممکن می گردد، زیرا در متنِ ضیایی، همین فرضِ یک خود بودگی یِ واقعی و ماهوی یِ تمامیت یافته است که مورد نفیِ متن قرار می گیرد. به این ترتیب، صراحت این شیوه ی مبتنی بر فردگرایی یِ لیبرال به پرسش کشیده می شود.
خواننده ی شعراستان، برخلاف خواننده ی ادبی ی پیشین، فاقد امکان و آسایشِ آفریدنِ خویش تنی تام در روند خوانش است؛ تمامیت یک حقیقت فرضن مکشوف یا ماهیت واقعی یِ شخص، در نتیجه ی تکثر روایت هایی که در تناقض با چنان تمامیتی هستند نفی خواهد شد.
به علاوه، این یعنی که وحید ضیایی این احتمال را نقض می کند که خواننده می تواند سوژه ی سراپا روشن نگر و سلطه جویی دارای نظارت شناخت شناسانه ی کامل بر شعراستانِ بی نهایت متفاوت یا متغیر شود. خواننده برای خواندن شعراستان، اساسن باید از این چنین موضوع واحدی دست بکشد، چرا که او خود در جریان درک روایت هایی متفاوت و تن هایی متفاوت، همواره متمایل شده و جا به جا می شود. خواننده ی شعراستان باید از موضوع شبه مؤلفانه ی دست یابی یِ مفروض به حقیقت واحد متن جدا شده، و در تلاش خود برای مواجهه با روایت های متکثری که می خواند به مجموعه ی تمایلات توجه کند. پس، خواننده ی شعراستان فاقد امکان دست یابی به روایت تمامیت نگری ست که به او مجال دهد تا هویت خود را در برابر «دیگری» یِ پابرجای یک«من+تن=متن» ِ راز آمیز ثابت کند. خواننده ی شعراستان به جای چنین روایت تام روشن گرایانه یی که موجب دست یابی به یک حقیقت یکپارچه ی واحد می شود، تکثری از یگانگی ها، تکثری از روایت های موضعی یِ متفاوت را می نشاند که ابدن مدعی یِ یاقتن حقیقتی به مفهوم مطلق آن نیستند. این خواننده بهانه یی برای روایت هایی افزون تر است.
به این ترتیب، خواننده ی شعراستان های وحید ضیایی، در لایه لایه های یک وضعیت زمانی یا تاریخی قرارگرفته و به روایت جامعی از یک خود بودگی یِ حقیقی یا ماهوی دست رسی ندارد که بتوتند بر اساس آن، هستی یِ حاضرخود را جهت دهی کند.
در شعراستان، هیچ موضع واحد نهایی یا فراگیری برای نظم بخشی یِ نظام مند به روایت ها وجود ندارد، آن چه هست تنها اقتصادی ست که، باجهت گیری یِ اساسی یِ خود به سوی ناهمگونی، همواره به تولید روایت های متفاوتی هر چه بیشتر منجر می شود. شعراستان در عین حال که روایت جامع واحد یا اولویتی در میان روایت ها را تولید می کند که صورت بندی یِ روایتی از خویش تنِ پایدار را ممکن می سازد، زمان مندی یِ روایت و فرضِ تحول زمانی را نیز انکار می کند.