متفاوت نیست ، متفاوت است
نقدِ کیان آذری بر شعراستانِ وحید ضیایی
تأملِ نخست :
در جستجوی تقابل هایِ متکثرِ شعراستان




شعراستان نوعی نیست که به لحاظ تقویمی قابل تعریف باشد، بلکه یک شیوه ی عملکرد است. می توان گفت که شیوه گرایی یِ خاص خود را دارد. تخریب جریان سخن و کولاژ بروز گونه از وهله های بحرانی در شعراستان به فرازبانی منجر می شود تا ضمن اجتناب از معصومیت نا به جا، و با اعتراف به این که دیگر نمی توان معصومانه سخن گفت، حساب خود را با متوازی السطوح های محض تصفیه کند.
باید بگویم که این همه اغوایم می کند تا آن چه را که تا کنون تنها با تکان دادن سر تأیید کرده ام به بررسی یِ دقیق تر بکشم. گفتن ندارد که شعراستان های وحید ضیایی محل مناقشه اند. او با اصول زیبایی شناسانه ی خاص خود به میدان آمده، و این که دیگران درباره ی بازی یِ فرازبان شناسانه ی او چه می اندیشند اهمیت چندانی نخواهد داشت.
وحید ضیایی با برجسته کردن ساختار هستی شناسانه ی متن و دنیاهای داستانی، هوای واقعیت را به صورتی نظام مند بر می آشوبد. شعراستان تجربه ی لحظه ی بیداری از رویا در واقعیت، یا لحظه ی لغزیده از واقعیت به درون رویاهاست. ماهیت نشانه شناسانه ی زبان و اراده ی معطوف به معنای ضیایی، شعراستان را از این که نوشتاری درباره ی چیزی باشد باز می دارد.
شعراستان ها خوانندگان خود را می فریبند، به این مفهوم که با فریبندگی اقتدار خود در روایت گری را حفظ می کنند. این فریبندگی یِ روایی حائز همان راهکارهای متنوعی می نماید که در فریبندگی شهوانی یِ روزمره یافت می شوند؛ و گستره ی آن تا فراخوانی به دقت سنجیده، بی شباهت به نوع روابط جنسی افراد با یکدیگر در هر زمان نیست.
در شعراستان های وحید ضیایی، تن به عنوان یک اصل زبانی، دست کم به دو مفهوم، مرز شکن است. اگر که مؤلف خود شخصیتِ خود است و اگر که متن خوانده را می فریبد، پس این روابط متضمن تجاوز به حریم های هستی شناسانه است. ضیایی به شهادت شعراستان هایش درسطح هستی شناسانه یی ورای سطح هستی شناسانه ی معمول قرار می گیرد؛ زبان ستیز او در متن به معنی یِ پل زدن بر شکاف موجود میان تن و من است.به همین نحو، متنی که می آفریند به پُرسازی یِ شکافی هستی شناسانه می پردازد تا به نیرویی تن آگاه در دنیای واقعی یِ لذت نائل شود.
این مناسبات مرزشکنانه ازطریق اعمال مؤلفیت در پسِ خود آگاهی یِ متن برجسته و عریان می شود؛ حتا هر زمان که، در جهت مواجه ساختن مرزهای دنیاهای گوناگون با یکدیگر، زبان به عنوان ابزاری از مرزهای لذت، شعراستان را به اوج می رساند.
کارکرد تغییر یافته ی این رابطه ی معاهداتی را می توان در تحول ضمیر دوم شخص ملاحظه کرد. ضمیر دوم شخص حضور یک چرخه ی ارتباطی یِ پیوند دهنده بین خطاب کننده و خطاب شونده را نشان می دهد. وحید ضیایی با استفاده از امکان متغیر ضمیر دوم شخص، ثابت می کند که با ایجاد هرگونه تغییری در موقعیت گفتمانی سخن گو، مرجع آن تغییر می یابد. در شعراستان چرخه ی ارتباطی صورتی غیر مستقیم یافته، فریبندگی روایی نیز بیش تر غیر مستقیم می شود. ضیایی با بستر سازی های متفاوت برای دوم شخص موجب خلق امکان خوانش های متفاوت می شود؛ اما و در عین حال، بسیاری از این بسترها شواهد را در هم آمیخته و موجب خوانش هایی تن آگاه یا حتا متلذذ می شوند. پس در نهایت زبانِ متن به عنوان ابزار جنسی به خواننده و به نمودهای پنهان در لایه های اروتیک بیان و معنا ارجاع می کند.
گاهن در استفاده ی وحید ضیایی از مخاطب سازی یِ مستقیم نیز نوعی تعرض وجود دارد و در پاره یی از متن ها خواننده مورد تهدید قرار می گیرد. این نگرش متجاوزانه به خواننده می تواند به عنوان راهبردی برای فریبندگی ایفای نقش کند. از این گذشته، تعدی و سؤ استفاده نیز خود اشکالی از رابطه اند. چنان که تعدی می تواند بخش مکمل رابطه ی شهوانی باشد. در شعراستان هم این محتوای متن است که از رابطه ی سادومازوخیستی به عنوان الگویی برای ایفای نقش در کنار خواننده استفاده یا سؤ استفاده می کند.
در شعراستان های وحید ضیایی، دوم شخص دیگر به صورت مفرد مطرح نیست، بلکه دوم شخص جمع مشترکی ست که دیگری را، با شهوانیتی مشابه با شیوه ی خوانده شدن اش می خواند. در الگوی خوانش شهوانی مؤلف نقش مرد، خواننده نقش زن، و متن نقش آمیزش این دو را ایفا می کند. به این ترتیب رابطه ی اروتیک و مرز شکنانه ی خواننده و مؤلف به صورتی هجو آمیز برجسته می شود و متن را به ایجاد رابطه یی جنسی با خود دعوت می کند. در واقع لذت شعراستانِ ضیایی ازانتقال بارِ شهوانی به خود زبان ناشی می شود.
جنسی نگری مؤلف در شعراستان ( یعنی سکس به عنوان یک کیفیت زیبایی شناسانه ی مثبت ) نه در هرصحنه و در نمود محض یک کلمه ی رکیک، و نه در حجم انبوه هرزه درایی ها،بلکه در نتیجه ی ساخت عاشقانه ی اثر متبلور می شود. توجه وحید ضیایی در شعراستان بیش تر معطوف به الگو سازی برای شهوانیتِ متن ازطریق نقض صریح مرزهای هستی شناسانه است. بنا براین عشق بیش ازآن که موضوع بازنمایی باشد یک فرا موضوع، و سکس بیش از آن که یک مضمون باشد یک فرا مضمون است.
مشخصه ی بارز شعراستان، نه تعاملات ابزاری در دنیای متن، بلکه تعاملات میان متن و دنیای خود ازیک سو، و خواننده و دنیایش از سوی دیگر است.