گامى پر از نگين گم شده ى دريا Pooya Azizi/ M.Biyabani
گامى پر از نگين گم شده ى دريا
نيم نگاهى به مجموعه Ù‰ دستى پر از بريده Ù‰ مهتاب سروده Ù‰ Ù…Øمد بيابانى
پويا عزيزى
((جارى ست اضطراب / مى ترکم شب تاب / انسان: / Ú†Ù‡ ساده مى رود از دست / وقتى Ú©Ù‡ درد لخته لخته مى تراشد از غرور Ùˆ / آب مى شود اØساس / مى بينى بر آسمان چگونه مى شکاÙد Ùˆ / مى سوزد با آن مزار Ú©Ù‡ نا پيداست / وقتى Ú©Ù‡ از کنار زمين دور مى شد او / توÙان : تمام سادگى ما را از ريشه مى شکست ... / آيا کبوترى Ú©Ù‡ به قربان گاه / آن روز قطره قطره Ù‰ آزادى نوک مى زد آشکار / عمر شکسته Ù‰ من بود؟ / عمرى Ú©Ù‡ در ميان پر شکستن Ùˆ پرواز خاموش مى شود ØŸ ))
بله ! در واقع آدمى اويى را Ú©Ù‡ در مقابل اوست ØŒ تا وقتى Ú©Ù‡ آن او توجه اش به آدمى جلب نشده يا در واقع ØŒ آدمى اين را Øس نکرده است ØŒ نمى Ùهمد . اما وقتى او متوجه آدم مى شود در Øقيقت قضيه عکس اين مطلب است . يعنى او متوجه انسان باشد Ùˆ انسان متوجه او ØŒ هنگامه اى ست Ú©Ù‡ هر دو به پريشانى کشيده مى شوند .
انسان هميشه در توجه اش مرگ را دارد و مرگ هم متوجه ى اوست . در واقع مرگ ، شيء سان او را به انتظار نشسته است و اين در ذهن اوست که شکل مى گيرد . مرگ هميشه از اين لذت و امتياز برخوردار بوده که خودش ببيند ، بى ان که ديده شود . چهره ى پريده رنگى ست اما غالب وقتى که در برابر انسان هنرمند قرار مى گيرد چون هم اين متوجه اوست و در کمين، هم او متوجه اين پس در واقع هردو پريشان اند و از گير و دار نبرد آن که پيروز به رامش گاه مى ايد هردوى آن هايند .
پيروز بر جنبه Ù‰ مادى انسان مرگ است وقتى Ú©Ù‡ ماده Ù‰ زندهى او را به Ùنا مى برد Ùˆ پيروز از جهات ديگر هنر مند است Ú©Ù‡ در قبال واژگان Ùˆ ابزار هنرش چيزى جاودانه مى Ø¢Ùريند .اما به نظر مى آيد مرگ کمى غالب تر است . چون با از بين بردن ماديت راه Ø¢Ùرينش را سد مى کند Ùˆ خود جاويد مى ماند . هنر مند چون متوجه مرگ است در اين راستاى تقابل نيز ساکت ننشسته Ùˆ مرگ را چون هر چيز ديگرى به چلش مى کشد چون مخاطب اش را به مرگ توجه مى دهد Ùˆ در اين راستا وى را به غنيمت وقت براى جاودانه Ú¯Ù‰ سوق مى دهد از مرگ چهره اى پريشان تر از پيش مى سازد .
پس جاودانه Ú¯Ù‰ انسان در برهه اى زمانى Ø´Ú©Ù„ مى گيرد Ú©Ù‡ معطو٠به توجه وى به مرگ است Ùˆ Øاصل اش پريشانى . ((جارى ست اضطراب )). سرانجام رنج مول٠و نوع زيستن او ( Ùˆ در Øقيقت چگونه زيستن او ) ست Ú©Ù‡ گاه مى تواند ما را از نوع رنج او آگاه سازد . مثلا وقتى اين برهه Ù‰ زمانى در استعاره ØŒ کبوترى مى شود Ú©Ù‡ قطره قطره Ù‰ آزادى را نوک مى زند – يا وقتى در ميان پرواز وپر شکستن خاموش مى شود .
(( تØليل مى رود مخاط خاطره در شلاق / رد صداى گرگ ØاÙظه Ù‰ درياست ... )) .
(( هنوز اين سر دنيا/ درون دام سÙر مى کنند ماهى ها / Ùˆ مادرى Ú©Ù‡ نمى داند / Ùراز ماسه Ú†Ù‡ گورستانى / ميان Ùاخته گان Ùˆ صداى من/ تنهاست... ))
(( در چيتگر هميشه درختى هست / با خال ها Ùˆ پوکه هاى خالى / خواهان چيست دانوش / گردم قيام بختک Ùˆ پندار /آشوب سالهاى برنيامده پهلوى ديگرم /عمرى طوا٠دادند Ùˆ / من اينک / شبگير با Øواس پاره Ù‰ باران ها / Øتا به ياد خويشتن هرگز نمى رسم . )).
درياب Ú©Ù‡ ميهن آدمى ( موطن اجدادى اش ) به چشم خود سرزمين بيگانه اى مى نمايدکه جز يادبودى نيست از نارضايتى Ùˆ دردى . يادبودى چون هاله اى مه گون به گرد خورشيدى Ú©Ù‡ هر Ú†Ù‡ در ان کاوش هم مى کنى Øتا به خودت هم نمى رسى وقتى Ú©Ù‡ هستى ات از آتشى ست Ú©Ù‡ در درون ØŒ به زير خاکسترى از چهره نهان دارى . Øالا نگاه ات به جهان نگاه واشکاÙانه اى خواهد بود . به دنبال دليل خواهى گشت .به دنبال خودت . هنگامى Ú©Ù‡ با نگاه جهان را تا ته جويده اى Ùˆ خودت را نياÙته اى Ú©Ù‡ کجايى پس از تمام اين دنياى بزرگ گردت قيام بختک Ùˆ پندار است Ùˆ آشوب سال هاى بر نيامده پهلوى ديگرت .
اگر از پس آن بر آيم Ú©Ù‡ کوس اشتباه مى کنند را به گوش آن هايى بکوب ام Ú©Ù‡ زير علم هاى مختلÙÙ‰ از قبيل غير قابل Ùهم بودن شخصى بودن Ùˆ Ù†Ùوذ ناپذير بودن Ùˆ ديگر منÙÙ‰ ساز هاى شعر اکنون ايران سينه مى زنند . شعار نمى دهم اما بگويم Ú©Ù‡ بدانيم : سرودى است از همه Ùˆ براى همه .
انسانيت Ùˆ جامعه Ù‰ بشرى در گروه هاى جزء Ùˆ کلى هميشه از سوى قدرت مورد بيداد قرار مى گيرد اگر قدرت به گونه اى باشد Ú©Ù‡ وى بر نمى تابد . اما او از قدرت در اندازه Ù‰ خود بايد کسب اگاهى کرده باشد Ùˆ شناخت ØŒ Ú©Ù‡ اين شناخت جز از راه واشکاÙÙ‰ Ùˆ سوال گرى Ùˆ به چالش کشيدن قدرت غالب نيست . در واقع تا قدرت غالبى نباشد قدرت مورد بى داد قرار گرÙته اى نيست . در اين را شناخت هنر مند به يارى هنر خويش سعى در يارى مخاطب اش در امر سوال گرى Ùˆ واشکاÙÙ‰ داشته بل Ú©Ù‡ قدرت را Ú©Ù‡ هميشه کوشيده وى را به وضع Øخيوانى تنزل دهد مجبور کند Ú©Ù‡ دوباره او را به چشم انسان بنگرد.
اما شعر Ùˆ هنر را به اين ديده تنها در جوامعى Ú©Ù‡ Øقيقت را ÙŠÚ©Ù‡ مى پندارند Ùˆ هنوز تک بعدى Ùˆ خطى هستند Ùقط مى شود ديد . اما نمى دانم در دهکده اى Ú©ÙˆÚ†Ú© پر از وسايل ارتباط Ùˆ خبر رسانى به نام جهان آيا واقعيتى در لالاى اين همه تکثر Øتا اگر Ù…Øدود به مکانى خاص باشد وجود دارد ØŸ بگذريم !
١) زبان :
روى کرد مول٠در اين مجموعه Ùˆ به خصوص در دÙتر اول (سى پاره برهنگى دانوش ) روى کردى ست Ú©Ù‡ در آن ØŒ گاه سعى مى شود از واژه ØŒ استÙاده اى مضاع٠برده شود ØŒ نه تنها در راستاى خدمت به Ù…Øتوا Ùˆ دو گانگى بل Ú©Ù‡ در خدمت Ùرم زبانى اثر يا به تر است بگويم چينش واژگان .
واژگان به تنهايى در کنار يکديگر قرار مى گيرندو ترکيب ها به راØتى از يکديگر Ùاصله مى گيرند همان گونه Ú©Ù‡ سطر ها به راØتى زبر هم نوشته مى شوند . اما گاه بعضى واژه ها وتر کيب ها على رغم اين Ú©Ù‡ در Ùاصله ها Ùˆ يا در زير هم قرار گيرى ها جداى از يکديگرند ØŒ به Ø´Ú©Ù„ پلى عمل مى کنند Ú©Ù‡ ارتباط موسيقايى Ùˆ Ù†Øوى سطر ØŒ بند Ùˆ جمله را نه تنها به هم نمى ريزند ØŒ بل Ú©Ù‡ در راستاى سير طولى شعر ØŒ وظيÙÙ‡ Ù‰ بسيار بزرگى را بر عهده مى گيرند . به اين قسمت از اين از اين شعر توجه مى کنيم . اين گونه نوشته مى شود :
(( چشمى به روى چشم مى پرد اما
خواب زمين براى دايره ها کوتاه است ))
هم اين گونه :
(( چشمى به روى چشم/ مى پرد اما خواب زمين براى دايره ها کوتاه است ))
پس مول٠دويا چند Ø´Ú©Ù„ خوانش را در ÙŠÚ© Ùاصله گذارى ترکيبى در سطرهر ايجاد مى کند Ú©Ù‡ در راستاى اقتصاد واژگانى Ùˆ موجز کردن زبان شيوه اى ست غالب Ùˆ موÙÙ‚ . Ø´Ú© نيست Ú©Ù‡ خوانش غالب همان است Ú©Ù‡ (( مى پرد اما )) را پلى Ùرض کنيم Ùˆ هر دو خوانش را داشته باشيم Ùˆ Ú©Ù… نيست از اين Ø´Ú©Ù„ کاربرد مضاع٠در زبان اين مجموعه !
در شعرهايى از قبيل(( پيش از نماى قاÙله در مهتاب )) Ú©Ù‡ تر جيع بند هايى در جاى جاى مختل٠شعر Øضور پيدا مى کنند Ùˆ شع را در موقعيت تقابل قرار مى دهند . تقبلى Ú©Ù‡ از طريق سياليت Ùˆ تعليق ذهنى ايجاد شده است Ùˆ گاه به اعلا Ù… موقعيت هاى مختل٠مى پردازد Ú©Ù‡ از دو Ùضاى متÙاوت در کنار يکديگر قرار گرÙته اند . اين گونه نمايانده مى شود Ú©Ù‡ اين ها دو صداى متÙاوت اند Ú©Ù‡ شايد هم باشند ولى هم داراى Ø´Ú©Ù„ وساختار يکسانى هستند وهم ريتم ولØÙ† يکسان با بقيه Ù‰ اثر . مول٠در نشان دادن اين صداها تنها به درشت نويسى Øرو٠بسنده ميکند Ùˆ اين به گمان ام کمى شايد از درصد موÙقيت مول٠بکاهد . اين کهمول٠در نشان دادن صداها از طريق ريتم Ùˆ تغيير ريتم Ùˆ تغيير Ù„ØÙ† Ùˆ ساختن پرسونازهاى مختل٠ناموÙÙ‚ است Ùˆ شعر را از ديدگاه داناى Ú©Ù„ ارائه مى کند . به پرداختن اØساسات سطØÙ‰ در زمان کمتر مى پردازد Ùˆ بيش تر سعى ميکند Øسى باشد تا اØساساتى Ùˆ به همين خاطر است Ú©Ù‡ در Ùرا اØساس جايى براى زيبا نمايى Ùˆ تØليل بردن تمام Øس ها در قالب زبان پيدا مى کند .
((اکنون / Ú©Ù‡ جهان مى تراشدم / آسايش توÙان تيره Ú¯Ù‰ ست / سارى Ú©Ù‡ سوى تو سر بر مى گرداند )).
((دريا به رنگ چهره ى ما / رد چهار شاخه بر آن ديوار / مهتاب را به نيم جو / ازمن جلو زده است / نوباوه اى هنوز / جذر تو بر شقايق قربان گاه ))
(( دريا با خواب هاى تو در گير شد/ لبريز هرچه بخواهى / هرچند هرچه بخواهى ستاره نيست / نخل ولى پراز جوانه مى گذرم .))
Ú¯Ùته ها بيش تر به شكل استعاره ها Ùˆ كنايه بيان مى شوند Ùˆ در عمق دلالت گرانه Ùˆ اكسپرسيوند Ùˆ در كل زبان مول٠در اين مجموعه زبانى نيست كه به مذاق شاده انديشان Ùˆ سطØÙ‰ نگران خوش آيد . هر چند كه در سطر داراى بار تصويرسازى هاى زيبا Ùˆ موسيقى خاص خود است اما در عمق رويه اى نخبه گرايانه از انديشه را دردرون زبان درونى كرده است .
چنان به نظرم مى آيد كه مول٠در شيوه Ù‰ استÙاده Ù‰ از زبان تا Øدود زيادى موÙÙ‚ بوده است تا آن Ùاصله Ù‰ بين دال Ùˆ معنا را تا Øد زيادى از دست ندهد Ùˆ از اين راهگذر به ابهامى رسيده است كه پيشاپيش زمينه Ù‰ سهم مخاطب را Ùراهم مى آورد تا وى از روى كرد ابهام برداشت خويش را داشته باشد .
بيايبانى در اين مجموعه روى كرد موÙÙ‚ ترى را به زبان نسبت به مجموعه هاى قبلى نشان مى دهد هر چند Ùخر Ùروشى زبانى در شيوه Ù‰ استÙاده Ù‰ وى از كلمات مشهود است .
٢) تخيل شاعرانه و بررسى سويه هاى عينى و ذهنى :
تخيل هنگامى Ù…Ùيد مى اÙتد كه راه گشاى ما براى رسيدن به آن چيز باشد كه در تجربه Ù‰ ما از زندگى قابل تصور است Ùˆ عينيت آن را در سويه Ù‰ تخيل مى شود مشاهده كرد . هرچند كه تخيل خود Ùر آيندى ذهنى است اما با خيال باÙÙ‰ نبايد اشتباه گرÙته شود .
(( به خنده هاى در آتش گرÙته ام بنگر / به دست بى سبب ام / از زمين اگر خالى ست / دو چشم سر بريده به دنبال / Ùˆ من بر آينه او را بر آب مى پاشم .)) Ùˆ ...
ما در بر خورد با اين شعر ( Ùˆ شعرهاى ديگر در بيش تر اوقات ) با مصاديق كاملا" عينى روبه رو شده كه وجود آن ها را در دنياى Øقيقى نمى شود انكار كرد . اما از آن جا كه Ú¯Ùته شد خود امرى ذهنى است Ùˆ اين مصداق ها مصداق هايى هستند كه از Ùيلتر ذهن عبور كرده Ùˆ عينيتى دوباره ياÙته اند . يعنى سير عينيت Øقيقت به ذهنيت شاعرانه Ùˆ سپس ارائه Ù‰ تصوير عينى در شعر به وسيله Ù‰ زبان Ùˆ واژه را طى كرده اند Ùˆ Ùقط نگاه شاعرانه است كه عينيات را به ادبيات تبديل مى كند .
تصاوير عينى در جهان بسيارند كه گاه سخن هم مى گويند . اما براى اين كه در شعر وارد شوند يا در ادبيات به هر شكل ناچارند از ذهنيت مول٠عبور كنند تا دوباره به شكل كلامى به ظهور در عالم ديگر تن دهند .
(( مگر نسيم سØر را/ شراع باله بياراست/ گربه ماهى مرگ / كه از دو سوى زبان / موج : چراغ سايه به ÙƒÙ / پا برهنه مى لغزد / بر آبرود نگاه تو / كودك مرجان / كلاه پاره به سر / شر نهاده بر آرنج / هنوز ماسه Ù‰ تلواسه پس مى زند آرام ...)).
(( چرخيدن زمين / به گرد تو/ چرخيدن من است / ارثى كه گردباد به من داد/ ارثى كه بايد از اول / Ú¯Ù… مى كنم تو را كاش آن دو Ù„Øظه پيش Ùˆ پس نمى شد از اول .))
در اين روند تاثير گذارى ( عين بر ذهن Ùˆ ذهن بر عين ) بى گمان تخيل شاعرانه بى تاثير نبوده Ùˆ در واقع به همراهى ذهن آمده Ùˆ گاه ذهن را بر عين مى چرباند . چنان كه اگر Øتا عينيتى هم پديد آيد به ناچار باز هم ذهنيتى ست . هر Ú†Ù‡ قدر مول٠بتواند اين روابط را قوى تر ارائه بدهد پس بى شك موÙÙ‚ تر هم هست .شعر بيابانى اين كونه مى نماياند كه Øاصل Ù„Øظاتى در اوج تخيل است . همين روند است كه در شعرش اين گونه نمايان مى كند كه ذهن بر جنبه هاى عين برترى ياÙته Ùˆ بيش تر شعرى ذهنى ست تا عينى . به هر Øال ذهنيت بيش از Øد اجازه Ù‰ جاى گيرى مخاطب ذر اثر را نمى دهد Ùˆ مانع Ú¯Ùت Ùˆ گوى وى در متن است . اصلى كه مى بينيم بيابانى گاه خلا٠آن را هم ثابت مى كند Ùˆ وقتى كه با ذهنيت بيش تر عينيت كامل را به نماژيش مى گذارد .
Ù£ ) ديد تاريخى – Øماسى
بيابانى در Øال كوشش براى بازياÙت ابعاد تاريخى Ùˆ اجتماعى Ùˆ Øماسى زبان است Ùˆ از سوى ديگر به همان اندازه در برابر كهنه شدن زبان استÙاده از زبان گذشته Ùˆ يا به هر Ù†Øوى از گويش كه زبان را به زبان كلاسيك نزديك كند Ùˆ آن را از تنوع Ùˆ گوناگونى شكل باز دارد مقاومت مى كند .
اما ديد تاريخى بياتانى Ùˆ روى كرد Øماسى وى در طول زمان (سير در زمان ) از زبان وى ساختارى نا همگون در منزل هاى مختل٠زمانى مى سازد Ùˆ در واقع اين مخمصه اى ست براى آن كه مى خواهد در باره Ù‰ كاركرد زبانى وى دست به قلم برده Ùˆ يا به هر Øال پژوهش Ùˆ كسب تجربه كند .
(( از بر٠كه مى گذرد/ تاريكى جهان تو را جيغ مى كشد / آن زن تكيه داده بر اكنون /سرد است Ùˆ باز مسلسل ها / سرگرم قطع Øوصله Ù‰ عشق / پشتم Ú†Ù‡ تير مى كشد آن روز ...))
(( خاك / با عطر بى كرانه Ù‰ زيتون / گاهى كه بى پلنگ / دره هاى Ùلسطين / آرام مى شوند / Ùˆ او قرار Ùˆ خاك Ùˆ خاطر من اÙسوس / سال هزار Ùˆ سيصد Ùˆ چندم است / عمرم : جلو زده است از من / انگار دامنى از اتراق / خوابى كه لخته لخته مى برد اÙسون / از آستين شيطان .))
بيابانى Ù…Ùاهيم Ùˆ شكل هايى از Ù…Ùهوم را كه از نابودى سر پيچى مى كنند با ديدى Øماسى – تاريخى Ùعال مى سازد Ùˆ به بازسازى Ùˆ بازنمايى Ùˆ بازنگرى آن ها در بستر متن مى پردازد . البته اين چنين برخوردى با اين Ù…Ùاهيم Ùˆ اشكال Ùكورانه Ùˆ بر پايه Ù‰ تÙكر اومانيستى است كه شكل مى گيرد . اين برخورد براى خواننده كمابيش مبهم Ùˆ در امكان Ùهم شيوه هايى كش٠مى گردد كه ناهمگونى زمان Ùˆ موجودات انسانى همه را در هم گره مى دهد Ùˆ بر پايه Ù‰ روان - زيست شناسى مول٠در زمان شكل مى گيرد .
Ù£) تاثيرات زيست بوم Ùˆ Ù…Øيط بر Ùضا سازى شاعرانه
((پيدا نمى كنم/ چگونه در ان باران/ دريا :/ با خواب هاى تو در گير شد/ لبريز هرچه بخواهى ...))
(( در كوچ خاطرم اين گلبرگ/ گامى/ پر از نگين گم شده ى درياست ))
((Ù…Ù„Ø§Ø Ù…Ø±Ø¯Ù‡ مائده Ù‰ درياست / وال هميشه در گذر از جلگه ها / ومن .))
(( مگر نسيم سØر را/ شراع باله بياراست/ گربه ماهى مرگ / كه از دو سوى زبان / موج : چراغ سايه به ÙƒÙ / پا برهنه مى لغزد / بر آبرود نگاه تو / كودك مرجان / كلاه پاره به سر / شر نهاده بر آرنج / هنوز ماسه Ù‰ تلواسه پس مى زند آرام ...)).
زادگاه مول٠و Ù…ØÙ„ زندگى او تاثير مستقيم بر Ùضاسازى شاعرانه Ù‰ او دارد . Ù…Øمد بيابانى بر خلا٠نسبتى كه در نام خانواده Ú¯Ù‰ اش به بيابان هست Ùˆ داردخود زاده Ù‰ بو شهر بود Ùˆ بيش تر در بو شهر زندگى كرد . در كنار آب هاى آبى خليج با دريا Ùˆ Ù…Ù„Ø§Ø Ùˆ لنج Ùˆ موج . Ùˆ اين ها همانا تصاويرى ست كه ØÙƒ شده بر پس زمينه Ù‰ ذهنى اويند . در نا خود آگاه اش اين تصاوير را دارد Ùˆ قسمتى از ذهنيت وى هستند كه گاه نسبت به آن ها اØساس تعلق دارد . تخيل اش در بين همين تصاوير از پيش ØÙƒ شده سير مى كند . هر Ù…Ùهوم Ùˆ هر ارجاعى كه مى خواهد داشته باشد به ناجار از پيش ØÙƒ شده هاى ذهنى مجبور است استÙاده كند . بيابانى از دريا Ùˆ طبيعت Ùˆ جريانات در اطرا٠مØÙ„ زندگى اش خوب بهره مى گيرد Ùˆ آن ها را نه تنها از تعلق به منطقه اى خاص – مى راند بل كه آن ها را در Ùرا مكان جاداده Ùˆ جاى گاهى ادبى – جهانى براى شان Ùراهم مى آورد . او از موتي٠هاى Ù…ØÙ„ زندگى اش استÙاده مى كند تا به ارائه Ù‰ Ù…Ùهوم Ùˆ شكل هاى بزرگ ترى از Ù…Øتوا بپردازد . چراغ سايه بر ك٠موج مى گذارد Ùˆ گاه مرگ را گربه ماهى اى مى داند Ùˆ قتى كه نسيم سØرى شراع باله هايش را آرايش مى دهد . . به هر Øال اين كار كرد بينامتنى به ÙˆÙور در دستى پر از بريده Ù‰ مهتاب ديده مى شود Ùˆ به نظر مى آيد كه تا Øدود بسيارى هم موÙÙ‚ است . در اين كه با شكل گويش تصويرى خاص از منطقه Ù‰ زندگى Ùعلى خودش به ارئه Ù‰ Ù…Ùهوم هاى كلى ديگر مى پردازد .
چيزى كه هويداست اين كه بيابانى شاعر است Ùˆ بر شاعر خرده نمى شود گرÙت . اما به زعم من Ù…Øمد بيابانى در مجموعه Ù‰ دستى پر از بريده Ù‰ مهتاب موÙÙ‚ است در روى كرد خودش نسبت Ùˆ به سوى شعر . ايم مجموعه با تلاطم ها Ùˆ نا همگونى هاش مجموعه اى يكدست است Øالا به جز پاره شعر هاى در آخر مانند دريا زلدگاه مول٠اش كه به ظاهر پر تلاطم ست اما ماهيتى از آب Ùˆ يكدست دارد . مول٠گاه در بسيارى از شعرهاى اين مجموعه به زبانى امروزى تر Ùˆ بى زمانى Ùˆ بى مكانى خاصى مى رسد كه به همراه نگاهى كه به Ùرم دارد Ùˆ همره نگاه انسانى اش در شعر غوطه مى خورد .
اما اÙسوس كه انسانى به نام Ù…Øمد بيابانى خيلى زود شعر شد Ùˆ نماند تا دريچه هاى ديگر Ùˆ تازه تر را به روى خود Ùˆ شعرش بگشايد . سلام بر روان پاك Ùˆ شاعرش دارم .
(( سÙر هنوز تو را مى برد / Ùˆ مرده : از سر Ú¯Ù„ هاى تازه مى گذرد وعشق : خانه اگر دور مى شود / با اوست / Ùˆ من در آينه او را بر آب مى پاشم / بگو : در اين گاهواره ØرÙÙ‰ هست...))
mohsen mosavi نوشت
pooya dastad dard nakonad khli khoob bod