نیچه درغروب بت ها - ترانه جوانبخت T.Javanbakht
نیچه درغروب بت ها
ترانه جوانبخت
اندیشه های نیچه را از کتابش غروب بتها در این مقاله بررسی Ù…ÛŒ کنم. نیچه در این کتاب گزین گویه های خود را آورده است. او مهمترین سئوال بشر را "چرا؟"ÛŒ زندگی Ù…ÛŒ داند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ بشر در صورت پاسخ دادن به این سئوال به Ùکر جواب دادن به "چگونه؟" ها Ù…ÛŒ تواند باشد. او Øقیقت را همانند زن دارای پوشش Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ خود را پنهان Ù…ÛŒ کند.
نیچه معتقد است همرایی Ùرزانگان Øقیقت را تعری٠نمی کند چون ممکن است خود آنان رو به تباهی بروند. او همچنین از دورینگ Ùیلسو٠آلمانی Ú©Ù‡ کتابی درباره ارزش های زندگی نوشته انتقاد Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ نمی توان زندگی را ارزش یابی کرد. نیچه سقراط را از مردم پست Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ بد سیرت بود Ùˆ مردم را نیز مثل خود به تبهکاری Ùˆ آشوب غرایزشان کشاند. نیچه معادله سقراطی عقل = Ùضیلت = سعادت را باطل Ù…ÛŒ داند. او از جدلگری سقراط انتقاد Ù…ÛŒ کند Ùˆ سقراط را دلقکی Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ با دلقک بازی خود Ù…ÛŒ خواهد مردم او را جدی بگیرند. سقراط با این کار از مردم نادان انتقام Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ آنها را با جدل بازی خود Ù…ÛŒ Ùریبد. به این دلیل او مورد Ù†Ùرت آنان واقع Ù…ÛŒ شود. چون آنها با جدل بازی سقراط به زورگویی نسبت به هم Ù…ÛŒ پردازند Ùˆ نیز چون با به جان هم اÙتادن غریزه هایشان زشتی سقراط به کار Ù…ÛŒ آید تا درمانی برایش باشد این دو عامل باعث ÙریÙتن آنها Ù…ÛŒ شود. سقراط عقل را نجات بخش معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کند عقلی Ú©Ù‡ خود عامل بدبختی ست. نیچه انتقاد Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ مردم مسیØیت را بد Ùهمیده اند Ùˆ سقراط را هم.
نیچه Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ جهان Øقیقی دروغ است Ùˆ ÙیلسوÙان آن را مومیایی شده تØویل مردم داده اند. آنها سعی کرده اند دنیای Øواس را دنیای خطاها Ùˆ اشتباهات معرÙÛŒ کنند Ùˆ به عقل بچسبند. نیچه از ÙلیسوÙان الئات انتقاد Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ Øواس را برای شناخت باطل دانسته اند. او Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ این Øواس نیستند Ú©Ù‡ به ما دروغ Ù…ÛŒ گویند بلکه آنچه از گواهی آنها Ù…ÛŒ سازیم یعنی عقلمان به ما دروغ Ù…ÛŒ گوید. او Øر٠هراکلیتوس را تایید Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ جهان بود را غیر واقعی Ù…ÛŒ دانست Ùˆ جهان نمود را جهان Øقیقی معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کرد.
یکی دیگر از اشتباهات ÙیلسوÙان Ú©Ù‡ نیچه یادآوری Ù…ÛŒ کند این است Ú©Ù‡ نخستین Ùˆ آخرین را به جای یکدیگر Ù…ÛŒ گیرند. ÙیلسوÙان ریشه در چیزی داشتن را بد Ù…ÛŒ دانند Ùˆ علت نخستین را به همین دلیل جستجو Ù…ÛŒ کنند اگر Ú†Ù‡ این نظر را نیچه قبول ندارد Ùˆ به همین دلیل متاÙیزیک علت نخستین را بی مورد Ù…ÛŒ داند. از نظر او Ù…Ùاهیم جوهر علت شیئیت Ùˆ وجود Ù…Ùاهیمی هستند Ú©Ù‡ بشر را به خطا Ù…ÛŒ اندازد Ùˆ اطمینان از یقین وجودی گریبان ÙیلسوÙان را گرÙته است. اطمینانی Ú©Ù‡ باید آن را رها کرد.
نیچه چند گزاره پیشنهاد می کند:
Ú†Ù‡ بسا دلایلی Ú©Ù‡ جهان را جهان نمود به ما معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کنند دلایل واقعی هستند Ùˆ واقعیت قابل اثبات دیگری وجود ندارد.
نشانه های شناسایی جهان نشانه های نیستی هستند Ùˆ تضاد جهان Øقیقی با جهان واقعی ساخته ذهن بشر است.
هر آنچه بشر درباره جهان دیگری غیر از این جهان (جهان نمود) جستجو می کند وهم و خیال است.
تقسیم بندی جهان به دو جهان Øقیقی Ùˆ نمود از کانت به ما رسیده Ùˆ اشتباه است. چنین تقسیم بندی معنی ندارد.
نیچه خطاهای گریبان گیر بشر را یادآوری می کند:
جهان Øقیقی برای Ùرزانگان دست یاÙتنی ست.
نمی توان به جهان Øقیقی اکنون دست پیدا کرد. اما آن را به Ùرزانگان Ùˆ زاهدان وعده داده اند.
جهان Øقیقی را نه Ù…ÛŒ توان به دست آورد نه Ù…ÛŒ توان اثبات کرد.
چون نمی توان به جهان Øقیقی دست پیدا کرد پس نمی توان آن را شناخت.
جهان Øقیقی Ùقط یک ایده است Ú©Ù‡ به درد نمی خورد Ùˆ Ùایده ای ندارد Ùˆ ایجاد وظیÙÙ‡ هم نمی کند پس باید آن را رها کرد Ùˆ دور انداخت.
Øالا Ú©Ù‡ از شر جهان Øقیقی راØت شدیم کدام جهان باقی Ù…ÛŒ ماند؟ ما از جهان نمود هم خلاص شدیم!
نیچه از کلیسا انتقاد Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ کلیسا Ù…ÛŒ خواهد هوس را در انسان نابود کند زیرا آن را زشت Ù…ÛŒ داند. این یعنی دندان خراب را به جای ترمیم از ریشه بکنیم. نیچه پیشنهاد زیبا کردن هوس را Ù…ÛŒ دهد. او کسانی را Ú©Ù‡ قصد ریشه Ú©Ù† کردن هوس را دارند اÙرادی سست اراده Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ به تباهی گرÙتار شده اند. نابود کردن هوس از نظر نیچه توسط کسانی پیشنهاد شده Ú©Ù‡ نتوانسته اند خودشان پارسا شوند.
نیچه خود را اخلاق ناباور Ùˆ مسیØیت ستیز معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کند Ùˆ. Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ رÙتارش با دشمن درونی چنان است Ú©Ù‡ آن را روØانی Ù…ÛŒ کند Ùˆ به ارزش آن Ù¾ÛŒ Ù…ÛŒ برد. کلیسا مردم را به داشتن آرامش Ø±ÙˆØ Ø¯Ø¹ÙˆØª Ù…ÛŒ کند ولی نیچه آن را یک بد Ùهمی Ù…ÛŒ داند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ با آرامش Ø±ÙˆØ Ø¯Ø± واقع Øیوانیت بشر در ساØت اخلاق یا دین قرار Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ شرارت ها Ùˆ تنبلی های ناشی از غرور لباس اخلاق Ù…ÛŒ پوشد. طبیعت گرایی اخلاقی یعنی اخلاقی سالم Ú©Ù‡ زیر قاعده بایست Ùˆ نبایست است اما اخلاق طبیعت ستیز همان اخلاقی ست Ú©Ù‡ دین به بشر یاد داده است Ùˆ این اخلاق در مقابل غریزه های Øیاتی قرار Ù…ÛŒ گیرد. نیچه مخال٠اخلاق طبیعت ستیز است زیرا این اخلاق غرایز را Ù…Øکوم Ù…ÛŒ کند Ùˆ به خواهش های زندگی جواب منÙÛŒ Ù…ÛŒ دهد. مسیØیت از نگاه نیچه طغیان علیه زندگی ست. در این نوع اخلاق خدا ضد زندگی معرÙÛŒ Ù…ÛŒ شود. نیچه دستورالعمل صادر کردن مسیØیت برای چنین Ùˆ چنان بودن بشر را Ù…Øکوم Ù…ÛŒ کند Ùˆ آن را باطل Ù…ÛŒ داند Ùˆ آن را نشانه تباهی زدگی Ù…ÛŒ داند.
نیچه به بررسی چهار خطا پرداخته است. اولین خطایی Ú©Ù‡ نیچه عنوان Ù…ÛŒ کند خطای جا به جایی نتیجه Ùˆ علت است. او مثال کسی را Ù…ÛŒ زند Ú©Ù‡ با رژیم غذایی سعی در لاغر کردن خود دارد Ùˆ علت عمر دراز خود را مدیون این رژیم غذایی Ù…ÛŒ داند. در Øالی Ú©Ù‡ چون سوخت Ùˆ ساز بدن او Ú©Ù… است این رژبم غذایی برایش مناسب است Ùˆ اگر Ùرد دیگری مثلا یک دانشمند با سوخت Ùˆ ساز بدنی بالا به این رژیم غذایی بپردازد از بین خواهد رÙت. نیچه رابطه Ùضیلت Ùˆ سعادت را بررسی Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ زندگی دراز پاداش Ùضیلت نیست بلکه Ùضیلت زندگی دراز را به وجود Ù…ÛŒ آورد. دومین خطای مورد نظر نیچه خطای رابطه نادرست علیت است. از نظر نیچه بشر به خطا ذهن انگیزه Ùˆ اراده را علت اندیشه Ù…ÛŒ داند Ùˆ نیز من (سوژه) به نظر او نمی تواند برای اندیشه علت باشد. نیچه Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ اراده چیزی را تغییر نمی دهد Ùˆ عوض نمی کند Ùˆ نمی تواند بازگو کننده چیزی باشد. او انگیزه را نیز به عنوان علت کردار Ù†ÙÛŒ Ù…ÛŒ کند. نیچه جهان ذهنی Ùˆ جهان اراده را وهم Ùˆ Ø¢Ùریده بشر Ù…ÛŒ داند. نیچه Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ بشر خودش واقعیت است اما به اشتباه خود را علت در نظر Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ به جستجوی واقعیت Ù…ÛŒ رود Ùˆ این واقعیت را خدا Ù…ÛŒ نامد. سومین خطایی Ú©Ù‡ نیچه Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ کند خطای علت های Øاصل از وهم Ùˆ خیال بشر است. علت جویی بشر نه به عنوان اØساس یک پیش آمد بلکه به عنوان معنای آن به میان آمده Ùˆ گمان های بشر به خطا به عنوان علت قرار گرÙته اند. ØاÙظه به دنبال تÙسیر علت هاست نه خود علت ها. چون ذهن بشر به تÙسیر علت ها عادت کرده در را به روی جستجوی علت ها بسته است. ذهن به دنبال خود علت نیست بلکه به دنبال گونه ای از علت است Ú©Ù‡ رهایی بخش Ùˆ سبک کننده باشد. اخلاق از علت های ناشی از خیال آدمی به وجود آمده است. اخلاق Ùˆ دین از مقوله روانشناسی خطا هستند. زیرا علت Ùˆ معلول جا به جا شده Ùˆ معلول یعنی باور Øقیقت را به جای خود Øقیقت نشانده اند. آخرین خطا مربوط به اراده آزاد است. اØساس مسئولیت کردن از خواست گناهکار بودن به وجود Ù…ÛŒ آید. زیرا هر کردار را Øاصل اراده Ù…ÛŒ دانند. نیچه خود را اخلاق ناباور معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ به دنبال ریشه Ú©Ù† کردن Ù…Ùاهیم گناه Ùˆ Ú©Ùراست. او Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ خصلت های انسانی از خود او از جامعه از نیاکانش Øاصل نشده است. وجود آدمی از یک اراده یا نیت Øاصل نشده است. صر٠کردن هستی خود برای یک هد٠از نظر نیچه معنی ندارد زیرا هد٠آÙریده ذهن بشر است.
از نظر نیچه چون علت Ùˆ معلول درباره دین جا به جا شده مذهبی ها Ù…ÛŒ گویند Ú©Ù‡ اÙراد باید چنین بکنند Ùˆ چنان نکنند تا سعادتمند شوند. در Øالی Ú©Ù‡ نیچه Ù…ÛŒ گوید Ùرد سعادتمند خودش Ù…ÛŒ داند Ú†Ù‡ بکند Ùˆ Ú†Ù‡ نکند Ùˆ سعادتمندی او موجب Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ این را تشخیص دهد Ùˆ نیازی به دین نیست.
نیچه واقعیت اخلاقی را قبول ندارد Ùˆ آن را Ù†ÙÛŒ Ù…ÛŒ کند. او داوری اخلاقی را نیز باور ندارد. او Øقیقت را به Ú©Ù„ انکار Ù…ÛŒ کند. او اخلاق را Ùقط زبان نشانه ها Ù…ÛŒ داند. او مسیØیت را ملامت Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ در صدد بهبود بخشیدن بشر است اما او را ناتوان Ùˆ اÙسرده کرده است. اخلاق از نگاه نیچه یک نژاد خاص را پرورش Ù…ÛŒ دهد Ùˆ انسان را به Ù…Ùهوم ضد خویش ترغیب Ù…ÛŒ کند تا به اÙرادی Ú©Ù‡ از نژادهای دیگرند بدی کند.
در مورد آلمانی ها در کتاب غروب بت ها نیچه به تÙضیل بØØ« کرده است. ÙˆÛŒ Ø±ÙˆØ Ø¢Ù„Ù…Ø§Ù†ÛŒ را به الکل Ùˆ مسیØیت مبتلا Ù…ÛŒ داند. ژرÙÛŒ Ùˆ جدیت آلمانی را رو به پایان Ù…ÛŒ داند. از نظر او Ùرهنگ آلمانی رو به زوال است. چون آموزش عالی همگانی شده Ùˆ دیگر Ùقط منØصر به اÙراد ویژه نیست نیچه Ù…ÛŒ گوید به این دلیل آموزش Ùˆ در نتیجه Ùرهنگ در آلمان اÙت کرده است. او دیدن آموختن را ارزشمند Ù…ÛŒ داند یعنی به هر طر٠نگاه کردن Ùˆ اراده قوی داشتن Ú©Ù‡ با اجبار در پاسخ گویی در تضاد است Ùˆ عینی گری ست. نیچه اندیشیدن آموختن را نیز واجب Ù…ÛŒ داند. او Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ باید ریزه کاری ها را Øس کرد Ùˆ رقصیدن سبک بالانه در اندیشیدن را Ù…ÛŒ ستاید. او از ÙلسÙÙ‡ Ù…Ùهوم پردازی متنÙر است Ùˆ از کانت به دلیل همین مورد انتقاد Ù…ÛŒ کند. او کانت را یک سنجشگر Ù…ÛŒ داند نه یک ÙیلسوÙ. نیچه Ù…ÛŒ گوید بعد از آموختن دیدن Ùˆ اندیشیدن باید نوشتن را هم آموخت Ùˆ خود را دارای هر سه امتیاز Ù…ÛŒ داند.
او خود را مرد نا به هنگام معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کند یعنی کسی Ú©Ù‡ زودتر از موعد مقرر آمده است. نیچه از اندیشمندان بسیاری انتقاد Ù…ÛŒ کند. او ارنست رنان را کسی معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ به هد٠نرسیده Ùˆ او را بیمار اراده Ù…ÛŒ داند زیرا در Ù…Ùاهیم مسیØÛŒ چرخیده است. نیچه Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ سنت بوو دور از منش مردانه است Ùˆ از نشان بزرگی دور است Ùˆ ذوقی سست بنیان دارد. نیچه مسیØیت را یک سیستم Ù…ÛŒ داند Ùˆ جورج الیوت را یک مسیØÛŒ Ú©Ù‡ به این سیستم مسیØیت مبتلا شده است. او Ù…ÛŒ گوید وقتی آدمی به این سیستم دچار شد نمی داند خیر او کدام است Ùˆ شر او کدام. اگر بشر به شهود بداند Ú©Ù‡ خیر او کدام است Ùˆ شر او کدام دیگر به اخلاق نیازی ندارد. نیچه ژرژ ساند را یک دروغگوی گزاÙÙ‡ Ú¯Ùˆ معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ مثل هوگو Ùˆ بالزاک بیمزه است. او مشاهده را برای مشاهده نمی خواهد Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ در هنگام تجربه نباید به خود نگاه کرد. کسی Ú©Ù‡ به طور غریزی روانشناس است نگاهش تنها برای نگاه کردن نیست بلکه برای شکار واقعیت است. از نظر ÙˆÛŒ هنر گزاÙÙ‡ گویی Ù…ÛŒ کند Ùˆ کژدیسه است یعنی دروغ نماست. دیدن آن Ú†Ù‡ هست کار هنرمندان نیست بلکه کار اÙراد واقعیت نگر است.
سرمستی شرط داشتن دید هنرمندانه است. یعنی بالا رÙتن Øساسیت اÙراد Ú©Ù‡ اØساس قوی در آنها به وجود آورد Ùˆ باعث اÙزایش نیرو شود. بشر با آرمانی کردن به دنبال ستایش شدن است. برخلا٠دید همگان آرمانی کردن کندن شاخ Ùˆ برگ ها Ùˆ آشکار کردن اصل نیست بلکه ریشه Ú©Ù† کردن جلوه های اصلی ست Ú©Ù‡ جنبه های دیگر را هم نابود Ù…ÛŒ کند. در این Øالت آدمی به همه چیز غنا Ù…ÛŒ بخشد Ùˆ همه چیز را پر از نیرو Ù…ÛŒ بیند.
نیچه دو معنای آپولونی Ùˆ دیونوسوسی را در زیباشناسی وارد کرده است. سرمستی آپولونی چشم را تیز Ù…ÛŒ کند Ùˆ برای نقاش Ùˆ مجسمه ساز Ùˆ شاعر لازم است ولی Øالت دیونوسوسی همه عاطÙÙ‡ را تیز Ù…ÛŒ کند Ùˆ قدرت دگرگون کردن همه چیز را به آدمی Ù…ÛŒ دهد Ùˆ دریاÙت او را بالا Ù…ÛŒ برد. این Øالت لازمه موسیقی دان شدن است. نیچه معمار را نه آپولونی Ù…ÛŒ داند نه دیونوسوسی بلکه کار او را کار اراده Ù…ÛŒ داند. او معماران را زیر Ù†Ùوذ قدرت Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ به سبک های شکوهمند معماری پرداخته اند. نیچه توماس کارلایل را صاØب اشتیاق برای داشتن ایمان Ù…ÛŒ داند اما این اشتیاق را دلیل بر داشتن ایمان نمی داند بلکه خلا٠آن Ù…ÛŒ داند. او امرسون را روشن اندیش تر Ùˆ ناب تر از کارلایل Ù…ÛŒ داند. امرسون Ùردی سرزنده Ùˆ شکرگزار است. نیچه درباره داروین Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ نظریه تکامل دار.وین را بیشتر گواهی کرده اند تا اثبات. نیچه Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ نبرد برای قدرت است. او نبرد در طبیعت را عکس آن چیزی Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ داروین Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡ است. نیچه Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ هیچ نوعی به کمال نمی رسد Ùˆ ناتوانان چون تعدادشان بیشتر از توانمندان است Ùˆ از آنها زیرک ترند بر آنها چیره Ù…ÛŒ شوند. نیچه مردم شناسان را درصدد برتری جستن بر مردم Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ Øساب خود را از Ùرودستان جدا Ù…ÛŒ کنند.
نیچه زیبایی را یک Ù…Ùهوم نمی داند بلکه یک کلمه توخالی Ù…ÛŒ داند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ آدمی جهان را غرق در زیبایی Ù…ÛŒ یابد در Øالی Ú©Ù‡ علت این زیبایی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ بیند خود اوست. نیچه هیچ چیز را به جز خود آدمی زیبا نمی داند. او Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ قدرت آدمی Ùˆ دلیری اش با زیبایی اÙزایش Ù…ÛŒ یابد Ùˆ با زشتی کاهش پیدا Ù…ÛŒ کند. آدمی از زشتی گریزان است زیرا از پست شدن نوع خود Ù†Ùرت دارد.
شوپنهاور از نگاه نیچه یکی از بزرگ ترین دروغگویان تاریخ است Ùˆ دیدگاه او میراث مسیØیت است. زیرا شوپنهاور زیبایی را مثل پلی Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ آدمی به آن سوی آن برای رسیدن به نجات ابدی برود. اÙلاطون از این نیز Ùراتر رÙته است. ÙلسÙÙ‡ اÙلاطون به دلیل وجود جوانان زیبا در آتن کاربرد یاÙته است. نیچه معتقد است Ú©Ù‡ دیدار این جوانان باعث کام پرستی اÙلاطون برای خلق ÙلسÙÙ‡ اش شده است.
هنر برای هنر شعاری ست Ú©Ù‡ نخستین بار ویکتور کوزن به آن پرداخت Ùˆ جهت اخلاقی کردن هنر به کار رÙت. نیچه Ù…ÛŒ گوید با گرÙتن هد٠اخلاقی هنر از آن دیگر هیچ هدÙÛŒ برای هنر باقی نماند. شور ناب Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ بی هدÙÛŒ Ùˆ بی غایتی برای هنر بهتر از هد٠و غایت اخلاقی داشتن آن است. هنر Ù…ÛŒ خواهد از زندگی رنجها را بزداید اما هنرمند جنگ با تراژدی درونش را انتخاب Ù…ÛŒ کند زیرا به رنج خو کرده است.
نیچه معتقد است اگر درباره موضوعی داد سخن برانیم دیگر آن را از ک٠داده ایم پس بهتر است سکوت اختیار کنیم. نیچه واگنر را طالب دیوانگی ناب Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ هنر را نشان Ù…ÛŒ دهد Ùˆ غریزه های ÙˆØØ´ÛŒ خوابیده در خود را بیدار Ù…ÛŒ کند. او ژولیوس سزار را تØسین Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ زیر Ùشار نبوغ Ùˆ کار زیاد به راه رÙتن در هوای آزاد Ù…ÛŒ پرداخت.
نیچه خودخواهی را به Ú©Ù„ بد نمی داند بلکه معتقد است خودخواهی Ú†Ù‡ بسا دارای ارزش است Ùˆ Ú†Ù‡ بسا بی ارزش است. این باارزش یا بی ارزش بودن خودخواهی بستگی به دارنده آن دارد Ú©Ù‡ آیا زندگی را Ùرازنده است یا Ùروشونده آن Ù…ÛŒ باشد. یعنی بسته به تاثیر خودخواهی بر زندگی Ù…ÛŒ توان درباره ارزشمند بودن یا بی ارزش بودن آن نظر داد.
نیچه اÙراد آنارشیست را قبول ندارد چون در وجود آنارشیست ها غریزه علت جویی ست Ú©Ù‡ آنها را به انتقاد از شرایط موجود Ù…ÛŒ کشاند. آنارشیست از همه Ù…ÛŒ نالد Ùˆ نالیدن بدون انتقام جویی وجود ندارد پس به Ùکر معامله به مثل است. سوسیالیست ها بد Øالی خود را به دیگران نسبت Ù…ÛŒ دهند Ùˆ مسیØیان آن را به خود مربوط Ù…ÛŒ دانند. نیاز به انتقام از نیاز به لذت Ù…ÛŒ آید تا کمبودهای خود را برطر٠کنند. نیچه مسیØÛŒ Ùˆ آنارشیست را تباه شده Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ دائم به Ùکر انتقاد از شرایط موجود هستند. Øتی کسی Ú©Ù‡ به Ùکر سود خود نیست از نظر نیچه Ùرد جالبی نیست چرا Ú©Ù‡ زندگی از نظر چنین Ùردی بی ارزش است Ùˆ همه چیز بی ارزش است. زندگی Ùروشونده از نگاه نیچه وقتی Øاصل Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ همه با هم برابر شوند Ùˆ شکا٠در جامعه از بین برود به این دلیل نیچه سوسیالیست ها را تباهی زده Ù…ÛŒ داند.
ارزش چیزها گاهی به آنچه به کار Ù…ÛŒ آید نیست بلکه به آنچه برایش پرداخت شده Ù…ÛŒ باشد. نیچه لیبرال ها را دشمنان آزادی Ù…ÛŒ داند زیرا قدرت را سست Ù…ÛŒ کنند Ùˆ مردم را ترسو Ùˆ لذت جو Ù…ÛŒ کنند. نیچه آزادی را جوابگوی رÙتار خود دانستن Ù…ÛŒ داند یعنی دیگران Ùˆ خود را در راه آرمان خود Ùدا کردن. مردمی Ú©Ù‡ به ارزش رسیدند به وسیله لیبرال ها نبوده است. نظر نیچه درباره مدرنیت این است Ú©Ù‡ نهادها دیگر به درد نمی خورند Ùˆ دموکراسی همان Ø´Ú©Ù„ Ùروپاشیده دولت آلمان است. او قدرت روسیه را پایدار Ù…ÛŒ داند. او نهادها را بی مسئولیت Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ این نهادها آنچه را Ú©Ù‡ واقعا آنها را نهاد Ù…ÛŒ کنند با Ù†Ùرت از خود دور Ù…ÛŒ کنند. او زناشویی مدرن را ضد مدرنیت Ù…ÛŒ داند چون نهاد خانواده در جامعه مدرن بسیار سست Ùˆ متزلزل است. نیچه پایه ازدواج را عشق نمی داند بلکه نیازهای جسمانی Ùˆ مالکیت دیگری Ù…ÛŒ داند. او سوسیالیست ها را به این دلیل قبول ندارد Ú©Ù‡ به کارگران Øقوقی بیشتر از آنچه باید داده اند Ùˆ به آنها ØÙ‚ اجتماع Ùˆ ØÙ‚ رای سیاسی داده اند یعنی آنها را از نظر نیچه برای سروری کردن ساخته اند. آزادی را â€Ù‡Ø± Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ خواهم Ù…ÛŒ کنم“ نمی داند زیرا آن را مایه تباه شدن Ù…ÛŒ داند.
آموزگاران اخلاق از نگاه نیچه اÙرادی ریاکارند Ú©Ù‡ ریا را به معصومیت تبدیل کرده اند Ùˆ به دنبال به دست آوردن اعتبار نزد دیگران هستند. این همان عقل عملی کانت است Ú©Ù‡ سعی Ù…ÛŒ کنند اعمال خود را توجیه کنند Ùˆ آنچه Ù…ÛŒ کنند اثبات کنند.
نیچه انسان های بزرگ را کسانی Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ انرژی زیاد در خود دارند. او ناپلئون را ستایش Ù…ÛŒ کند Ùˆ او را میراث تمدن قدرتمند Ù…ÛŒ داند. او نابغه را توانا Ùˆ پیر Ùˆ زمانه اش را ناتوان Ùˆ جوان Ù…ÛŒ داند یعنی زمانه ای Ú©Ù‡ نابغه در آن زندگی Ù…ÛŒ کند نسبت به خود نابغه Ú©Ù… تجربه Ùˆ خام است. چون نابغه به Ùکر خود نیست ریخت Ùˆ پاش Ù…ÛŒ کند Ùˆ طغیانگر است. نیچه تبهکاران را اÙرادی قوی Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ در شرایط ناجور قرار گرÙته اند Ùˆ غریزه خطر کردن Ùˆ نگون بختی در آنها وجود دارد Ùˆ در جامعه رام به تباهی کشیده Ù…ÛŒ شوند. نیچه زیبایی را همانند نبوغ Øاصل کار Ùˆ کوشش نسل ها Ù…ÛŒ داند نه یک پیشامد. او بازگشت به طبیعت را Ú©Ù‡ روسو پیشنهاد کرده اخلاقی دروغین Ù…ÛŒ داند Ùˆ به جای آن Ùراز آمدن از طبیعت را پیشنهاد Ù…ÛŒ کند. یعنی به جای برابری Ú©Ù‡ روسو پیشنهاد Ù…ÛŒ کند نیچه Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ نباید نابرابران را برابر کرد. نیچه گوته را آرمان پرست Ùˆ تاریخ ستیز معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ با گسست Øسانیت Ùˆ عقل جنگیده است.
نیچه سبک نگارش خود را Ú©Ù‡ شامل استÙاده از Øداقل کلمه هاست مدیون رومی ها Ù…ÛŒ داند اما Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ یونانی ها بر او اثر نداشته اند. او دیالوگ اÙلاطون را جدلی کودکانه Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ ملال آور است. او آرمان اÙلاطون را براندیشه مسیØÛŒ موثر Ù…ÛŒ داند اما سوÙسطائی را Ùرهنگ واقع نگر Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ جنبشی ارزشمند بوده است در Øالی Ú©Ù‡ مکتب های سقراطی مهار گسیخته بود Ùˆ جز تباهی غریزه های یونانی را نشان نمی دهد.
ارسطو از نظر نیچه اØساس تراژیک را بد Ùهمیده است همانند بدبینان روزگار خود نیچه اما خود او آری Ú¯Ùتن به خوشی های زندگی را دیونوسوسی نامیده است Ú©Ù‡ به جای رها کردن خود از ترس Ùˆ رØÙ… از جاودانه بودن لذت Ù…ÛŒ برد Ùˆ مجددا همه ارزش ها را در زایش تراژدی اولیه ارزیابی Ù…ÛŒ کند. نیچه خود را از این نظر شاگرد دیونوسوس Ù…ÛŒ نامد.
در آخرین بخش از کتاب غروب بت ها نیچه از زغال سنگ Ùˆ الماس Ù…ÛŒ نویسد. زغال سنگ به الماس Ù…ÛŒ گوید: ما خویشان نزدیک هستیم. سپس نیچه Ù…ÛŒ نویسد: چرا نرم Ùˆ سست بودن؟ چرا انکار در دل داشتن؟ چرا سرنوشت را در نگاه Ú©Ù… داشتن؟ Ø¢Ùرینندگان سخت هستند. خوشبختی در نوشتن آرزوی هزاره هاست. پس سخت شوید تا بتوانید چیزهای جدید به وجود آورید.
Ù†ÙÛŒ خدا در ÙلسÙÙ‡ نیچه باعث شده Ú©Ù‡ بتوان ÙلسÙÙ‡ او را یک سیستم بسته در نظر گرÙت Ú©Ù‡ توانایی Ùˆ قدرت بشری مبنای آن است.
نیچه Ù…ÛŒ گوید علت جویی بشر اØساس یک پیش آمد است نه معنای آن ولی من علت جویی را اØساس یک پیش آمد نمی دانم بلکه نیازی درونی Ù…ÛŒ دانم Ú©Ù‡ به شدت قوی Ùˆ Ù…Øرک است Ùˆ ذهن بشر را به جستجوی علت کشانده است. ÙˆÛŒ با جا به جایی علت Ùˆ معلول به این نتیجه Ù…ÛŒ رسد Ú©Ù‡ Ùرد سعادتمند خودش نیک Ùˆ بد را تشخیص Ù…ÛŒ دهد Ùˆ نیازی به راهنمایی دین ندارد اما سئوالی Ú©Ù‡ باید از نیچه پرسید این است Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ عاملی این سعادتمندی را در Ùرد سعادتمند تعیین Ù…ÛŒ کند؟ اصلا چگونه Ù…ÛŒ شود Ùرد را سعادتمند در نظر گرÙت؟ او سعادتمندی راعلت انجام خوبی Ùˆ بدی Ù…ÛŒ داند اما به نظر من سعادتمندی نمی تواند به خودی خود علت باشد چون Ùرد به سعادتمندی نمی رسد مگر به واسطه علت هایی دیگر از جمله کسب تجربه Ú©Ù‡ اصلا بدون آن نمی توان به مرØله ای از درک رسید Ú©Ù‡ سعادتمندی را تشخیص داد.
نیچه زیبایی را Ù…Ùهوم نمی داند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ بشر خودش زیباست Ùˆ به اشتباه جهان را Ú©Ù‡ زیبا نیست زیبا Ù…ÛŒ بیند یعنی او هیچ چیز را به جز انسان زیبا نمی داند اما به نظر من آدمی بدون در نظرگرÙتن جهان زیبا نیست Ùˆ زیبایی منØصر به آدمی نمی شود Ùˆ بخشی از زیبایی وجود انسان از طبیعت Ùˆ آنچه او از Ù…Øیط دریاÙت کرده به Ø±ÙˆØ Ø§Ùˆ منتقل Ù…ÛŒ شود. چگونه ممکن است یک نقاش زیبایی را در تابلویی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ کشد به وجود آورد؟ از نظر نیچه زیبایی تابلوی یک نقاش منØصرا از خود اوست اما به نظر من بخشی از این زیبایی به تاثیر طبیعت بر Ø±ÙˆØ Ù†Ù‚Ø§Ø´ مربوط است Ùˆ اگر او در طبیعت نمی زیست نمی توانست زیبایی را به تابلویی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ کشید منتقل کند.
منبع:
غروب بتها- نیچه- ترجمه داریوش آشوری- نشر آگه- ۱۳۸۲- تهران
علی نوشت