E- Goushegir - نقد "صدای رباب شعری داشت" -مجموعه شعر از مهناز بدیهیان
عزت السادات گوشه گیر
معرÙÛŒ کتاب 2004
"صدای رباب شعری داشت" دومین مجموعه ی شعر مهناز بدیهیان است که در سال 2004 در انتشارات سیمرغ بچاپ رسیده است و بیش از این ترجمه ی آخرین اشعار پابلو نرودا بنام " پرسش ها "را بچاپ رسانده. همچنین مجموعه ی اشعار انگلیسی او در دست چاپ است.
رشد Ùˆ غنای زبان شعری بدیهیان بعد از مجموعه ÛŒ " Ù†Ùس عشق در دامن باد" ØŒ چشمگیر است.ÙˆÛŒ همچون غالب شاعران امروز
بطور ملموس تØت تاثیر زبان Ùروغ Ùˆ برخی از شعرای تغزلی آمریکای لاتین Ùˆ اسپانیاست. هرچند ÙˆÛŒ شاعر Øسی است اما در مجموعه ÛŒ اخیر ÙˆÛŒ از Øوزه ÛŒ Øس Ùراتر رÙته Ùˆ عبوری گسترده به دامنه ÛŒ تخیل Ùˆ تÙکر داشته است. در Øیطه ÛŒ زبان شعر، ÙˆÛŒ در جستجوی پیدا کردن زبانی ساده Ùˆ پیگیری در آزمودن Ùˆ اموختن، شعرش را صیقل خواهد داد.
عنوان کتاب،ساز Ùˆ زن را تداعی میکند. ساز Ú©Ù‡ زبان تن Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø§Ø³ØªØŒ Ùˆ زن Ú©Ù‡ تمام آواها را در خود متمرکز Ù…ÛŒ کند.
برای بعضی اشعار، توضیØاتی آمده است Ú©Ù‡ بدیهیان آن توضیØات را "گویا شعر" Ù…ÛŒ نامد. در یادداشت آغاز کتاب آمده است:
"او از ترکیب باز کردن راز درون شعر Ùˆ سپس بدنبال آن آوردن شعر را "گویا شعر" مینامد. زیرا اعتقاد بر این دارد Ú©Ù‡ در عصر تنگنای Ùرصت ها، اگر شاعر راز درون شعر را Ú©Ù…ÛŒ بگشاید، این بیان خواننده را بهتر Ùˆ سریعتر با شعرش نزدیک Ù…ÛŒ کند".
شاید اشعار خوب ÙˆÛŒ را اشعار کوتاه Ùˆ Ø·Ø±Ø Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ هایش تشکیل Ù…ÛŒ دهند. درشعر "بوی قهوه"ØŒ Ùضای شهر Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ است Ú©Ù‡ Øتا در جمع هنریش شاعر خود را تنها اØساس Ù…ÛŒ کند. اما از آنجایی Ú©Ù‡ توق٠و Ùرو رÙتن درمØاق تنهایی با Ø±ÙˆØ Ø´Ø§Ø¹Ø± خوانایی ندارد، ÙˆÛŒ با بوی قهوه ارتباط بر قرار Ù…ÛŒ کند تا Øرکت Ùˆ خیزش جدیدی را در زندگی آغاز کند.
صدایی است
در این بوی قهوه
که مرا به انتظار کشانده است
انتظار Ùرصتی
در شعر " سÙر از آبها" این تنهایی از شهر Ú©ÙˆÚ†Ú© به Ùضاهای وسیع تری گسترده Ù…ÛŒ شود. Øتا در سرزمینی Ú©Ù‡ در آنجا بدنیا آمده است، خود را بیگانه Ù…ÛŒ یابد.
وقتی باز گشتم
Ø´Ú¯Ùتا
چمدانم پر از شوق های مرده بود.
تنهایی، سرگشتگی از مکان زمینی Ùراتر Ù…ÛŒ رود Ùˆ دیگر Øس امنیت در Ù…Ùهوم مکان Ùˆ معنایی در هستی Ùˆ زمین نمی بیند. خانه معنای خود را از دست داده است!
آرزو به انتها رسیده است
....
تسمه ی زمین بریده است
.....
خانه ام کجاست ؟
تنهایی، غربت، نوستالژی Ùˆ عشق مایه ÛŒ اصلی شعرهای این مجموعه است. در شعر "مرگ Ú¯Ù„" Øس غربت را در چند Ø·Ø±Ø Ø¨Ù‡ نمایش Ù…ÛŒ گذارد.
شاخه گلی هستم
در زیبا ترین گلخانه ی جهان
می میرم....
در این Øس غربت، زندگی را گذرا Ùˆ عاریتی Ù…ÛŒ بیند. Øتا تن را.
پیراهنم
روØÙ…
و گیسوانم، عاریت است
در باغچه ی غربت
درخت انار
سراغ خانه را میگرÙت
و دانه های دلش را
می شمرد.(شعر عاریت)
در شعرهای عاشقانه ÛŒ او، اروتیسم به شیوه ای نه عریان، بلکه در پرده، اما ÙˆØØ´ÛŒ خود را نشان Ù…ÛŒ دهد.
پوستم
گرسنه ی نوازش تو
Ù…ÛŒ خواستم سÙره ÛŒ دامنم را
با تو تقسیم کنم در شب گرسنگی
در شعر تاریکی، شاعر در یک مثلث عاطÙÛŒ-Øسی با صدای انبساط اجسام در تاریکی رابطه بر قرار Ù…ÛŒ کند Ùˆ در شعر" بودن" با تصویری زیبا از مستØیل شدن در عشق سخن Ù…ÛŒ گوید.
تو صورتم را در یک شب
عاشقانه دزدیدی
و در درگیری درونی با خود، در انتهای شعر از هویت خود دست نمی کشد.
استقامتم را به تو می بخشم
در شعر" بلوغ شقایق" ، این هویت زنانه بشکل اعتراض به نضام پدر سالارانه و شکل سنتی خانواده و اجتماعی ظهور می کند.
پسرم !
دیدی
مادر، سلولهای مغزش را
که به اندازه ی نه (9) مرغ خانگی است
به تو داد
و تو بتهوون شدی
و مادر هنوز آن کولی بی هویت است
Ú©Ù‡ هر Ø¢Ùتاب دندانهایش را Ù…ÛŒ شمارند،
مبادا مروارید آن دزدیده شود.
نقطه ی اوج کتاب گویا شعر" خاشاک" است که شاعر به اوج رهایی و آزادی می رسد:
" از وقتی به او Ú¯Ùته بودند" آدم بی کس Ùˆ کاری هستی"،زمانیکه شنیده بود آدم مهمی نیست، زندگی برایش لذت بخش تر شده بود. اØساس سبکی Ùˆ رهایی Ù…ÛŒ کرد. آزاد، رها مثل خاشاک."
معرÙÛŒ کتاب 2004
"صدای رباب شعری داشت" دومین مجموعه ی شعر مهناز بدیهیان است که در سال 2004 در انتشارات سیمرغ بچاپ رسیده است و بیش از این ترجمه ی آخرین اشعار پابلو نرودا بنام " پرسش ها "را بچاپ رسانده. همچنین مجموعه ی اشعار انگلیسی او در دست چاپ است.
رشد Ùˆ غنای زبان شعری بدیهیان بعد از مجموعه ÛŒ " Ù†Ùس عشق در دامن باد" ØŒ چشمگیر است.ÙˆÛŒ همچون غالب شاعران امروز
بطور ملموس تØت تاثیر زبان Ùروغ Ùˆ برخی از شعرای تغزلی آمریکای لاتین Ùˆ اسپانیاست. هرچند ÙˆÛŒ شاعر Øسی است اما در مجموعه ÛŒ اخیر ÙˆÛŒ از Øوزه ÛŒ Øس Ùراتر رÙته Ùˆ عبوری گسترده به دامنه ÛŒ تخیل Ùˆ تÙکر داشته است. در Øیطه ÛŒ زبان شعر، ÙˆÛŒ در جستجوی پیدا کردن زبانی ساده Ùˆ پیگیری در آزمودن Ùˆ اموختن، شعرش را صیقل خواهد داد.
عنوان کتاب،ساز Ùˆ زن را تداعی میکند. ساز Ú©Ù‡ زبان تن Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø§Ø³ØªØŒ Ùˆ زن Ú©Ù‡ تمام آواها را در خود متمرکز Ù…ÛŒ کند.
برای بعضی اشعار، توضیØاتی آمده است Ú©Ù‡ بدیهیان آن توضیØات را "گویا شعر" Ù…ÛŒ نامد. در یادداشت آغاز کتاب آمده است:
"او از ترکیب باز کردن راز درون شعر Ùˆ سپس بدنبال آن آوردن شعر را "گویا شعر" مینامد. زیرا اعتقاد بر این دارد Ú©Ù‡ در عصر تنگنای Ùرصت ها، اگر شاعر راز درون شعر را Ú©Ù…ÛŒ بگشاید، این بیان خواننده را بهتر Ùˆ سریعتر با شعرش نزدیک Ù…ÛŒ کند".
شاید اشعار خوب ÙˆÛŒ را اشعار کوتاه Ùˆ Ø·Ø±Ø Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ هایش تشکیل Ù…ÛŒ دهند. درشعر "بوی قهوه"ØŒ Ùضای شهر Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ است Ú©Ù‡ Øتا در جمع هنریش شاعر خود را تنها اØساس Ù…ÛŒ کند. اما از آنجایی Ú©Ù‡ توق٠و Ùرو رÙتن درمØاق تنهایی با Ø±ÙˆØ Ø´Ø§Ø¹Ø± خوانایی ندارد، ÙˆÛŒ با بوی قهوه ارتباط بر قرار Ù…ÛŒ کند تا Øرکت Ùˆ خیزش جدیدی را در زندگی آغاز کند.
صدایی است
در این بوی قهوه
که مرا به انتظار کشانده است
انتظار Ùرصتی
در شعر " سÙر از آبها" این تنهایی از شهر Ú©ÙˆÚ†Ú© به Ùضاهای وسیع تری گسترده Ù…ÛŒ شود. Øتا در سرزمینی Ú©Ù‡ در آنجا بدنیا آمده است، خود را بیگانه Ù…ÛŒ یابد.
وقتی باز گشتم
Ø´Ú¯Ùتا
چمدانم پر از شوق های مرده بود.
تنهایی، سرگشتگی از مکان زمینی Ùراتر Ù…ÛŒ رود Ùˆ دیگر Øس امنیت در Ù…Ùهوم مکان Ùˆ معنایی در هستی Ùˆ زمین نمی بیند. خانه معنای خود را از دست داده است!
آرزو به انتها رسیده است
....
تسمه ی زمین بریده است
.....
خانه ام کجاست ؟
تنهایی، غربت، نوستالژی Ùˆ عشق مایه ÛŒ اصلی شعرهای این مجموعه است. در شعر "مرگ Ú¯Ù„" Øس غربت را در چند Ø·Ø±Ø Ø¨Ù‡ نمایش Ù…ÛŒ گذارد.
شاخه گلی هستم
در زیبا ترین گلخانه ی جهان
می میرم....
در این Øس غربت، زندگی را گذرا Ùˆ عاریتی Ù…ÛŒ بیند. Øتا تن را.
پیراهنم
روØÙ…
و گیسوانم، عاریت است
در باغچه ی غربت
درخت انار
سراغ خانه را میگرÙت
و دانه های دلش را
می شمرد.(شعر عاریت)
در شعرهای عاشقانه ÛŒ او، اروتیسم به شیوه ای نه عریان، بلکه در پرده، اما ÙˆØØ´ÛŒ خود را نشان Ù…ÛŒ دهد.
پوستم
گرسنه ی نوازش تو
Ù…ÛŒ خواستم سÙره ÛŒ دامنم را
با تو تقسیم کنم در شب گرسنگی
در شعر تاریکی، شاعر در یک مثلث عاطÙÛŒ-Øسی با صدای انبساط اجسام در تاریکی رابطه بر قرار Ù…ÛŒ کند Ùˆ در شعر" بودن" با تصویری زیبا از مستØیل شدن در عشق سخن Ù…ÛŒ گوید.
تو صورتم را در یک شب
عاشقانه دزدیدی
و در درگیری درونی با خود، در انتهای شعر از هویت خود دست نمی کشد.
استقامتم را به تو می بخشم
در شعر" بلوغ شقایق" ، این هویت زنانه بشکل اعتراض به نضام پدر سالارانه و شکل سنتی خانواده و اجتماعی ظهور می کند.
پسرم !
دیدی
مادر، سلولهای مغزش را
که به اندازه ی نه (9) مرغ خانگی است
به تو داد
و تو بتهوون شدی
و مادر هنوز آن کولی بی هویت است
Ú©Ù‡ هر Ø¢Ùتاب دندانهایش را Ù…ÛŒ شمارند،
مبادا مروارید آن دزدیده شود.
نقطه ی اوج کتاب گویا شعر" خاشاک" است که شاعر به اوج رهایی و آزادی می رسد:
" از وقتی به او Ú¯Ùته بودند" آدم بی کس Ùˆ کاری هستی"،زمانیکه شنیده بود آدم مهمی نیست، زندگی برایش لذت بخش تر شده بود. اØساس سبکی Ùˆ رهایی Ù…ÛŒ کرد. آزاد، رها مثل خاشاک."
Ùرزادشجاع نوشت
مرØبا به این نقد شما کارهای خانم بدیهیان واقعا"جای اینگونه نقدها را دارد کاش این کتاب به دست بنده هم میرسید تا بتوانم نقدی Ú©Ù‡ شایسته ایشان باشد بنویسم.
با اØترام Ùرزاد شجاع