مقدمه ای بر مجموعه شعرآستا Ù† های ÙˆØید ضیائی / دکتر قدمعلی سرَامی
روزگار ما ØŒ روزگاری هست Ú©Ù‡ Øتا قوانین پارلمانها هم از قطعیت معنا دهی جدا اÙتاده اند .هنر مدرن ØŒ هر Ú†Ù‡ هست ØŒ میکوشد تا تشویش Ùˆ اضطراب بشریت معاصر را باز نمون کند
مقدمه ای بر مجموعه شعرآستا Ù† های ÙˆØید ضیائی
دکتر قدمعلی سرَامی - بهار 87
Word is a bee
It sings
It stings
Then it flies!
این شعر اÙسون وار از آن شاعر عار٠مسلک انگلیسی زبان قرن نوزدهم امیلی دیکنسون است Ú©Ù‡ من تنها یک واژه ÛŒ انرا عوض کرده ام .یعنی نخستین کلمه را Ú©Ù‡ ( Fame- شهرت ) بوده است برداشته Ùˆ به جایش ( Word – کلمه ) گذاشته ام Ú©Ù‡ با ( world – جهان ) تنها یک Øر٠" L" Ú©Ù… دارد : ØرÙÛŒ Ú©Ù‡ تقاطع خطوط عمودی Ùˆ اÙÙ‚ÛŒ است : ØرÙÛŒ Ú©Ù‡ اول Lord ( خدا ) – Love ( عشق ) – Life ( زندگی ) – Light ( روشنایی ) – Law ( قانون ) Ùˆ Lojic (منطق ) است .
آهنگم از آغاز این یادداشت با این بازی کلامی این است Ú©Ù‡ بگویم : هر واژه ای Ù…ÛŒ تواند تا همگی دنیا اتساع یابد Ùˆ Ø¢Ùریننده تورات در اول سÙر تکوین به درستی همه چیز Øتا خدا را ( کلمه ) دیده است Ùˆ دیگر ستون ÙˆØیانی هم Ú©Ù‡ نطÙÙ‡ ÛŒ جهان خدا – Ø¢Ùرید را تنها تک هجای " Ú©Ù† " اعلام کرده اند گزا٠نگÙته اند .هر Ú†Ù‡ هست برای ما آدمها ØŒ هیچ Øقیقتی بر تر از همین هجاها Ú©Ù‡ یاخته های جهانند موجود نیست .
اگر در ادبیات مرسوم خواننده دریاÙت Ù…Ùاهیم Ùˆ معانی متن را تکلی٠خود به شمار Ù…ÛŒ آورد ØŒ در ادبیاتی از دست آنچه ÙˆØید ضیائی پخت Ùˆ پز کرده است اندک اندک در Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ ØÙ‚ دارد از درک Ù…Øتوای آثار هم به طور Ú©Ù„ÛŒ هم به صورت جزء به جزء عاجز بماند .بیگمان نویسنده هم به هنگام نوشتن این متن ها به خود ØÙ‚ Ù…ÛŒ داده است Ú©Ù‡ خواننده را دست بیندازد ( Øتی ) Ú©Ù†Ùت کند Ùˆ بالاتر از اینها نه دماغ سوخته Ú©Ù‡ دیاغ سوخته بÙرماید !
چنین Ù…ÛŒ نماید Ú©Ù‡ پیام اصلی این نوشته ها Øالی کردن این واقعیت برشته به مخاطبان است Ú©Ù‡ روزگار ØŒ روزگار گیجی Ùˆ منگی ØŒ کوری Ùˆ لنگی است Ùˆ نویسنده این مهم را با اندکی شوخی Ùˆ شنگی به انجام رسانده است .پیام عمده ÛŒ نویسنده این است Ú©Ù‡ بگوید : همه مان را سر کار گذاشته اند .بنابراین Ú†Ù‡ اشکالی دارد اگر من هم شما را سر کار گذاشته باشم .هد٠نویسنده این ست Ú©Ù‡ بگوید : در ظلمات بی آغاز Ùˆ پایانی سرگردانیم Ùˆ نمی توان تنها به امید رنگ باخته ÛŒ چشمه آب زندگانی دل خوش کرد ! اگر در ظلمات ادبیات Ùˆ هنر قدمایی ØŒ خضر ها به آب زندگانی میرسیدند Ùˆ اسکندر ها از آن بی بهره Ù…ÛŒ ماندند در ادب اکنون نه خضریان Ù…ÛŒ توانند به نوشیدن آب جادو Ùˆ انوشه شدن ایمان بیاورند Ùˆ نه اسکندریان را یارای آن است Ú©Ù‡ با Ú©Ùر بی نصیبی از آشامیدن آبگینه ÛŒ اعجاز بیعت کنند ! همه چیز در این نوشته ها در برزخ تاریکی Ùˆ روشنایی Ùˆ اعرا٠دانایی تا نادانی سیر Ù…ÛŒ کند .در این آثار به آسانی Ù…ÛŒ توان ادات " هل " را از آغاز پرسش بلند آوازه ÛŒ " هل یستوی الذین یعلمون Ùˆ الذین لا یعلمون " برداشت ! در این قلمرو جمع Ù†ÙÛŒ Ùˆ اثبات به درآزنای از صÙر تا بینهایت تواند بود .ناهید اللهوردیزاده به درستی دریاÙته است Ú©Ù‡ " خواننده ای Ú©Ù‡ عادت بر سلطه بر متن دارد ØŒ این جنون نگاری را برنمی تابد Ùˆ واقعا هم هد٠متن چیزی جز به تامل واداشتن Ùˆ دگر اندیشی Ùˆ دگر خواهی مخاطب نیست .آن هم با سلطه ستیزی تمام عیار " (1)
روزگار ما ØŒ روزگاری هست Ú©Ù‡ Øتا قوانین پارلمانها هم از قطعیت معنا دهی جدا اÙتاده اند .هنر مدرن ØŒ هر Ú†Ù‡ هست ØŒ میکوشد تا تشویش Ùˆ اضطراب بشریت معاصر را باز نمون کند .سرعت تغییرات در همه Ø³Ø·ÙˆØ Ùکری Ùˆ Ùرهنگی Ùˆ هنری Ùˆ در یک کلام مادی Ùˆ معنوی ØŒ استواری Ùˆ ثبات را از انسان Ùˆ جهان او باز گرÙته است .شعرآستان های ضیائی سوء ظن ØŒ عدم اعتماد ØŒ ناامنی ،و سرگشتگی را به خوانندگان خود تلقین Ù…ÛŒ کند Ùˆ اساسی ترین شالوده های روانی آدمیان را به لرزه در Ù…ÛŒ آورد .
در نگاه من آنچه در این متن ها آمده است ØŒ کوششیست Øاصل کششی ناشناخته ØŒ در اندرون Ø¢Ùریننده ÛŒ آنها .نویسنده در تمام طول سطر های نوشتار خویش در Øال جستجوست Ùˆ دست آخر بی آنکه خود به یاÙته ای مشخص رسیده باشد ( ØŸ) جستار را به خواننده وا Ù…ÛŒ گذارد Ùˆ خواننده هم در انتهای خواندار ها ØŒ با نویسنده به شدت اØساس همدردی Ù…ÛŒ کند Ùˆ تنها چیزی Ú©Ù‡ به طور قطع Ù…ÛŒ تواند دریاÙته باشد عدم قطعیت است .دانشی Ú©Ù‡ Ù…Øصول خوانش این نوشته ها است مدلول این بیت معرو٠است Ú©Ù‡ :
تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم
در متن های این مجموعه ØŒ به طرز Ø´Ú¯Ùتی ØŒ جد Ùˆ هزل ØŒ هنر Ùˆ بازی ØŒ ÙˆØ¶ÙˆØ Ùˆ ابهام ØŒ Øتا آسمان Ùˆ ریسمان به هم گره خورده اند .نویسنده Ù…ÛŒ خواهد Øالی مان کند Ú©Ù‡ لا Ùˆ الا ØŒ Ú©Ú˜ Ùˆ راست ØŒ مغز Ùˆ پوست ØŒ دو کمان یک دایره اند .این متن ها یاداور همان مار دم در در اساطیر اولینند .در انزوای ذهن آقای ضیائی سنگ Ùˆ کالا Ùرق چندانی با هم ندارند .به همان گونه Ú©Ù‡ تلاش Ùˆ تلاشی پشت هم را Ù…ÛŒ خاراند Ùˆ عقاب Ùˆ غراب زنده به خورد مردارند .شاید بتوان یکی از خواست های ناخوداگاه نویسنده را تØقیر خوانندگان به Øساب آورد .به انگاشت من اگر هنرمندان هم روزگارمان تنها خاصیت Ø¢Ùریده هاشان القای نادانی Ùˆ ناتوانی به مخاطبان باشد ØŒ کار کارستانی کرده اند .به راستی آدمهای زمانه ما خودشان را Ú¯Ù… کرده اند Ùˆ خیال Ù…ÛŒ کنند همه چیز را یاÙته اند . من Ú©Ù‡ با همه ÛŒ سالخوردگی از این جوان سالخوار سپاسگذارم Ú©Ù‡ به قلعه رÙتن شاهوار ØŒ ناگزیرم کرده است .خدا قوت جوان ØŒ خسته نباشی !
شاید هنوز شعر دوستانی باشند Ú©Ù‡ گمان کنند وظیÙÙ‡ ÛŒ نقد ادبی صرÙا روشن کردن ظلمات ذاتی سروده های شاعران است .اما خبرگان امر Ù…ÛŒ دانند Ú©Ù‡ سره گری ادبیات هم مثل همه پدیده های عالم کرداری تناقض آمیز است Ùˆ در عین Øال Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند نورانیتی به وجود آورد به انبوهی ظلمات خاکستری روان شعر خواهد اÙزود .من این یادداشت را بر مجموعه شعرآستان های ÙˆØید ضیائی نمی نویسم تنها به این قصد Ú©Ù‡ در Ùهم معانی تنیده در آنها خوانندگان را یاریگری کنم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ دانم Øاصل کارم ØŒ اÙزودن Ú¯Ù†Ú¯ÛŒ های تازه ای بر غموضشان نیز هست .Ùˆ این را هم خدمت به این نوشتار ها به Øساب Ù…ÛŒ آورم Ú©Ù‡ ابهام اÙزایی را از کارکرد های نقد ادبی Ù…ÛŒ دانم : " نقادی دود بر ابهام شعر اÙروختن Ù…ÛŒ اÙزاید ! شعر از آن مقوله ها نیست Ú©Ù‡ به میانجی تÙسیر کردن از Ú¯Ù†Ú¯ÛŒ آن کاسته شود Ú©Ù‡ هر گونه روشنگری در این باب به پیچیده تر شدنش Ù…ÛŒ انجامد .در اینجا هر هر گرهی Ú©Ù‡ به ظاهر Ù…ÛŒ گشاییم بستگی را بیشتر Ù…ÛŒ کنیم " (2) نقد ØŒ تاویل ØŒ تÙسیر Ùˆ هر ÙÙ† Ùˆ روشی Ú©Ù‡ به امید روشنگری کردن در ØÙ‚ آثار هنری در کار Ù…ÛŒ اوریم ØŒ در عین Øال تاریکی ها شان را اÙزونی خواهد داد هر باری هر به راه آوردنی در عالم هنر از راه بدر بردنی نیز خواهد بود .به باور من هنرمند روزگار نو در اندیشه ÛŒ نو کردن خود Ùˆ مخاطبان خویش است Ùˆ این کار در درازنای هزاره هایی Ú©Ù‡ در پیش روی است به انجام تواند رساند .هنر کیمیای روان انسانی است :
تغییر گوهر است زبان مرا ، هنر زرینه گوش کن که هیاهوی کیمیاست (3)
البته همینطور Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم ØŒ این کار روز Ùˆ Ù‡Ùته Ùˆ ماه Ùˆ سال Ùˆ دهه Ùˆ Øتی سده نیست .خیلی زمان میبرد اما هر Ú†Ù‡ هست این تنها امیدی است Ú©Ù‡ انسان روزگار ما میتواند داشته باشد .البته معجزات دانش بشری ØŒ از دست اعمال روش کلونینگ در تولید مثل را انکار نمیکنم .Øتما در مطبوعات مطالعه Ùرموده اید ØŒ دانشمندان ینگه دنیایی ØŒ جنین واره ÛŒ آدمیزاد را هم ساخته اند Ùˆ خوب با این تکنولوژی زیست شناسی نوین خیلی اÙسون گری ها Ù…ÛŒ توان کرد اما در کار هنر ØŒ سخن تدریجی بودن آن است .لابد Ù…ÛŒ دانید عجله کار شیطان است (!) Ùˆ هنر ذاتیتی الهی دارد Ùˆ روایت شده است Ú©Ù‡ التا Ù†ÛŒ للله.
هنر مندان هیچ شتابی ندارند ØŒ چون Ù…ÛŒ خواهند نرم اÙزار Ø¢Ùرینش آدمیت را دگرگون کنند Ùˆ این کار هر Ú†Ù‡ آرامتر صورت پذیرد بی خطر تر خواهد بود .
" شعر همانگونه Ú©Ù‡ یاخته ÛŒ آن : بیت از دو باره ÛŒ به ظاهر از هم جدا اما در باطن پیوسته Ùˆ با هم یگانه ØŒ Ùراهم Ù…ÛŒ آید .یگانه ای است دوگانه : مظهر تناقض ØŒ تناقض Ù„Ùظ Ùˆ معنا ØŒ راست ترین دروغ ØŒ آبستن هدایت Ùˆ ضلالت :
خیر و شر ،
توامان بطن بودن اند .
هر دو
در شیار زار کشتن و درودنند .
هر دو گرم بازی گره زدن ، گره گشودنند .
تاچگونه خواب تازه را توان گزارد ،
کوب کوب شان همیشه را بلند باد !
کوبه ی در خیال خانه ی سرودن اند !
راس اصل ماجراست ،
از تناÙر دو ضلع بگذریم
زاویه ØŒ همیشه ملتقای انØصاری دو خط راست
جوش خوردن دو خط و بر دو راستاست !!!(4)
" وقتی به پایه های هنر Ù…ÛŒ نگریم یکی از ویژگی های آنرا ستیزه کردن با وضعیت موجود Ù…ÛŒ بینیم .بنابراین اگر شعر از نظر مضمون هم Øاوی اسطوره نباشد از دیدگاه منطق ستیز بودن اسطوره است .من هنر Ùˆ علی الخصوص شعر را اسطوره ÛŒ جاری نام مینهم .مادام Ú©Ù‡ شعر را Ù…ÛŒ پذیریم ØŒ انگار اسطوره را پذیرÙته ایم .یکی از بنیاد های شعر ایرانی تناقض بارگی ان است .این خصوصیت را بیشتر از همه در سروده های مولانا Ùˆ بیدل Ù…ÛŒ توانیم دید .اتÙاقا در آثار این دو سراینده ØŒ با Øس آمیزی هم بیشتر دیدار Ù…ÛŒ کنیم .به اعتقاد من هنر پست مدرنیسم پیش از هر چیز تجسم درامیختن ناساز هاست .هد٠این هنر نه ابلاغ Ùˆ انتقال معانی Ú©Ù‡ خلق Øیرت Ùˆ Ø´ÛŒÙتگی Ùˆ هر Ú†Ù‡ گیج تر کردن مخاطبان Ùˆ ایجاد تشویشی مطبوع در ضمیر آنهاست .وقتی مولانا نور میخورد Ùˆ قطار مورد نظر هوشنگ ایرانی ØŒ غار کبودی دوان است Ú©Ù‡ جیغ بنÙØ´ میکشد ما با Ùضایی پست مدرن رویاروئیم .همانگونه Ú©Ù‡ در روان ما آدمها تمایل به نظم Ùˆ انسجام عقلانی هست ØŒ تناÙر نسبت به نظم Ùˆ انسجام نیز هست . این Øقیقت تلخ Ùˆ شیرین را ما با تÙØص در اسطوره ها ÛŒ اقوام Ùˆ ملل باستانی دریاÙته ایم Ùˆ جز از اسطوره ها رویاهای اکنون خودمان نیز ØŒ از همین Øقیقت متناقض درسرشت ما پرده برمیدارد .دنیاهای خواب Ùˆ بیداری ما از هم جدایند Ùˆ هنر کوشش روان ما برای ترکیب این دو عالم است...به بیان دیگر به یاری Ø¢Ùرینش هنری است Ú©Ù‡ ناخوداگاهی Ùˆ خوداگاهی مان را با هم در میامیزیم Ùˆ به میانجی این ابزار متعالی به اصل اساطیری خویش باز Ù…ÛŒ گردیم ." (5)
از دهه های پایانی قرن نوزدهم Ùˆ سالهای آغازین قرن بیستم Ú©Ù‡ بشر با کش٠جبر ژنتیکی خود اندک اندک امید خویش به آسمان را رنگباخته یاÙت Ùˆ ادبیات با سر در چاهسار ناتورالیسم ØŒ واژگون شد .زمینه برای سیاه بینی شاعران Ùˆ نویسندگان Ùراهم آمد .انسان به تبار قابیلی خویش وقو٠یاÙت Ùˆ دانست Ú©Ù‡ به عنوان سلاله آدم ØŒ اگر نخواهد چون هابیل Ùداشود باید راه Ùˆ رسم قابیلی پیشه کند .به یاداورد Ú©Ù‡ به موجب کتاب مقدس از نسل قاتلی مطرود Ùˆ ملعون ØŒ برادر Ú©Ø´ÛŒ ناپرواست .بنابر آن جهان خود را جهانی قابیلی پندار کرد Ùˆ بزودی به رای العین دید Ú©Ù‡ پیرامون ÙˆÛŒ را دزدان Ùˆ قاتلان ØŒ نامردان Ùˆ خیانت پیشه گان ÙراگرÙته اند .چونین شد Ú©Ù‡ اندک اندک اعتماد خود به همنوعان را از دست داد Ùˆ همه را با خود بیگانه دید Ùˆ تنها خود را با خویش اندکی آشنا یاÙت Ú©Ù‡ آن آشنایی هم پس از گذار چند دهه به از خود بیگانگی بدل شد .براین بنیاد Ùردیت در تمام شئون زندگانی ÙˆÛŒ از آن زمان در عوالم هنری او رسوخ کرد Ùˆ کار به آنجا رسید Ú©Ù‡ صراØت Ùˆ روشنایی در هنر بی ارج اند Ùˆ ابهام Ùˆ غموض قدر Ùˆ قیمت پیدا کرد .هنر به جای آنکه بیان همسانی های هنرمند با مخاطبان خود باشد به نمایش ناهمخوانی های او با جماعت تغییر ماهیت داد .در ادبیات هم روش دلی عقده سرودن Ùˆ نوشتن جای خود را به سخنان چند Ùˆ چند پهلو وا میگذارد .ادبیات لختک لختک بجای آن Ú©Ù‡ پاسخ به مساله ای از مسائل روانی آدمیان باشد به Ø·Ø±Ø Ù…Ø³Ø§Ù„Ù‡ مبدل شد Ùˆ مطالعه آثار ادبی در Øقیقت ورود به قلمرو پایان ناپذیر معما های ذهن بشری گردید .این معماگرایی تا آنجا پیش رÙت Ú©Ù‡ " کلینت بروکس " ناقد ØŒ گزاره های موسوم به " ناسازه " را Ú©Ù‡ تعبیری مدرن از جمله های Ø´Ø·Ø Ø¢Ù…ÛŒØ² است ØŒ زبان بایسته Ùˆ ناگزیر شعر شمار کرد .گذشتگان از سد Ù‡ های پیشین ØŒ از عقل Ùˆ ارشادات او ØŒ تا Øدی زیاد امید بریده بودند اما به عشق دل بسته بودند Ùˆ چار هجای دوس – تت – دا – رم را چاره ÛŒ کار Ù…ÛŒ دانستند .اما ظاهرا برای اکنونیان خدای عشق هم رنگی ندارد .من به باور تازه ای رسیده ام Ú©Ù‡ چندان هم تازگی ندارد Ùˆ آن هم درآمیختن این هر دو آن است :
کوریم Ùˆ عصای عشقمان بینایی ست خورشید ØŒ Ùراز گنبد مینایی ست
در سینه دلی ابو سعیدی داریم مغز سرمان ، ابو علی سینا ئی ست (6)
آری کوریم Ùˆ عصای عشقمان بینای ست .وقتی این رباعی خود را بی کلام در Ù…ÛŒ یابم همه Øقیقت را به جویندگان هنر Ú¯Ùته ام : همه از دریاÙت Øقیقت مطلق ناتوانیم Ùˆ تنها ابزاری Ú©Ù‡ میتواند دلمان را خوش کند عصای عشق است Ú©Ù‡ آنرا به اعجاز اندرون تاÙته از اژدهای Ù†Ùس در وجود آورده ایم :
عصا را اژدها کردن Ùسانه ست عصا Ú©Ù† اژدها را Ùˆ Ùسون Ú©Ù† !
Ùˆ نیز Ú¯Ùته ام نه با عقل ØŒ نه با عشق ØŒ با هیچکدام به تنهایی نمیتوانیم انسانی زیست Ú©Ù‡ باید هر دو را در کار آریم : باید معجون جنون Ùˆ عقل را درمان بزرگ قرن خویش بدانیم Ùˆ بدانیم Ú©Ù‡ :
این جوش و خروش در رگ و ریشه ی ماست
خون دل ماست این که در شیشه ی ماست
در کاسه ی سر به جای می در جوش است
اندیشه ی خون که خون اندیشه ی ماست ( 7)
در نگاه من پدیداورنده ÛŒ این متن ها در نوشتن آنها با این معجون دوپینگ کرده است .در این نوشته ها خواننده خود را با آمیختار دیوانگی Ùˆ خردمندی رویاروی میبیند Ùˆ همین تضاد اندرونی است Ú©Ù‡ Ø¢Ùریده های ضیائی را درنگریستنی کرده است .داستانی درباره ÛŒ لامینگ نقاش معاصر Ùرانسوی هست Ú©Ù‡ در مراسم هشتادمین سالگرد تولدش Ú¯Ùته بود :" در هنر قواعد Ùˆ قوانین به منزله ÛŒ دستورات طبی اند .انسان باید بیمار باشد تا از آنها پیروی کند " ( 8)
این سخن نقاش Ùرانسوی Øقیقتی انکار ناپذیر است .هنر همیشه رشد Ùˆ تکامل خود را مدیون قانون Ø´Ú©Ù†ÛŒ ها بوده است .براستی اگر نمایشنامه نویسان بعد از چند قرن ÙˆØدت های سه گانه ÛŒ ارسطویی را نمی شکستند امروز هنر های نمایشی به تکاملی Ú©Ù‡ تاکنون رسیده است ØŒ میرسید ØŸ
برای گوشهای هنر دوستان هیچ صدایی خوشتر و گوشنواز تر از تراک شکستن پیاپی معیار و میزانهای هزاره های پیشین نیست .انسان دلشکسته ی این هزاره همه چیز را شکستنی می خواهد !
آمیختن شعر Ùˆ داستان در جهان Ùˆ ایران ØŒ امری دیرینه است Ùˆ کار تازه ای نیست .درØقیقت شاهکارهایی چون شاهنامه ØŒ مثنوی معنوی ØŒ منطق الطیر Ùˆ صدها اثر دیگر از این آمیختگی Øاصل شده اند .همین طور Ú©Ù‡ همه موجودات Ù…Øصول آمیزش اضداد با هم اند Ùˆ در عالم جانداران ادامه ÛŒ راه Øیات Ùردی Ùˆ جمعی Ùˆ نوعی جز از طریق پیوند نر ها Ùˆ ماده ها میسور نمی تواند بود ØŒ هنر های ما آدمیان Ùˆ از آن جمله هنر های کلامی جز از راه درآمیختگی مداومت نمی توانند یاÙت .
کهن ترین سرود های بشری ØŒ Øماسه ها Ùˆ تغزلات ØŒ Ù…Øصول برخورد شاعرانه ÛŒ آدمیان با رویدادهای طبیعی اجتماعی Ùˆ Ùردی است .
هر واژه ای از واژه های زبانهای بشری از این بابت Ú©Ù‡ ما به ازائی در عوالم عین Ùˆ ذهن دارد به مثابه ÛŒ پیوند دهنده ÛŒ جهانهای کهین Ùˆ مهین است Ùˆ شعر Ùˆ داستان ØŒ هر دو از این بابت با هم یگانگی دارند .هر دو در آمیختن Ù…Øاکات های انسان Ùˆ دنیای اویند .امیلی دیکنسون کار خود Ùˆ همه شاعران جهان را عشق ورزیدن Ùˆ سرودن Ùˆ سرودن Ù…ÛŒ دانست :"کار من عشق ورزیدن است ØŒ امروز ØµØ¨Ø Ù¾Ø±Ù†Ø¯Ù‡ ای یاÙتم در آن پایین پایین ØŒ بر بوته ÛŒ Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ در انتهای باغ ØŒ پرسیدم : برای Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ خوانی وقتی کسی صدایت را نمی شنود ØŸ ØŒ با بغضی در گلو Ùˆ تپشی در سینه Ú¯Ùت : کار من خواندن است Ùˆ از آنجا پر کشید Ø› Ú†Ù‡ میدانم شاید Ùرشته ها روزی خودشان با همین شکیبایی گوش Ùرا دهند Ùˆ سرود بیشنونده ÛŒ مرغک را تشویق کنند " ( 9)
این سخن Øاکی از آن است Ú©Ù‡ هر موجودی ØÙ‚ دارد ØŒ در این کارناوال عظیم ازلی Ùˆ ابدی ØŒ صدای خودش را بلند کند Ùˆ هیچ صدایی را نباید خاموش کرد .نمیشود کسی را به این دلیل Ú©Ù‡ ØرÙهایش برایمان Ù…Ùهوم نیست به سکوت Ùراخواند .هزاران سال است Ú©Ù‡ هم کلاغان قار قار میکنند هم کبوتر ها بقبقبو Ùˆ هم گنجشکان جیک جیک Ùˆ ما معنای هیچکدام از آواز های بکرشان را اندر نمی یابیم .بنابراین این Ú©Ù‡ من نمیÙهمم توچه Ù…ÛŒ گویی نباید باعث شود Ú©Ù‡ من دهان تو را ببندم Ùˆ صدایت را Ø®ÙÙ‡ کنم .
" دیگر روزگار زبان را لقمه گرÙتن Ùˆ در گوش مخاطب Ùرو کردن نیست Ú©Ù‡ زمانه ÛŒ به چشمکی ØŒ چشمه ÛŒ معرÙت در دلها جاری کردن است " ( 10 )
اگر شاعر باید اشارات را به عبارات بدل کند شعر دوست هم باید بتواند عبارات ÙˆÛŒ را دیگر بار به اشارات برگرداند .روشنگری های Ù…Ùسران Ùˆ ناقدان تنها باید به هر دو گروه یاری کند تا بتوانند آسانتر عبارت ها Ùˆ اشارت ها را در یابند Ùˆ بدین ترÙند Ùاصله ÛŒ بینهایت موجود میان خودشان را متناهی کنند .بسیاری از اوقات ØŒ تنگناهای گوناگون اخلاقی ØŒ سیاسی ØŒ اجتماعی Ùˆ مذهبی Ùˆ Øتی اقتصادی در این دنیای اÙسار گسیخته ØŒ به آدم اجازه ÛŒ این کار را نمی دهد .اینجا هاست Ú©Ù‡ Ø®Ùقان گرÙتن Ùˆ خاموشی اختیار کردن را از هر بیانی ابلغ میابد .من خود وقتی سروده ام :
سکوت نغز ترین شعر روزگاران است
در آن دیار Ú©Ù‡ طوطی سخن شناس اÙتد ( 11)
این سخن را به هیچ وجه گزاÙÙ‡ نپندارید .گاهی وقتها واژه ÛŒ تک هجایی " هیس !" Ù…ÛŒ تواند دیوان کبیر شاعران بزرگ روزگار باشد به همانگونه Ú©Ù‡ در هزار Ùˆ چهار صد سال پیش تک هجای اول کلمه ÛŒ توØید :" لا " بزرگترین پیام مسلمانی بود .همین Øر٠نهنگ آسا ØŒ همین جاروی رÙت Ùˆ روب ماسوی الله .Øتا آنرا دوبار هم نمی شود Ú¯Ùت Ú©Ù‡ در ان صورت جز دعوت به خواب Ùˆ خموشی نمی بود !!
آمیختار شعر Ùˆ داستان در Øقیقت کوششی در خلق بکارت ادبی است .نویسنده با این کار قبل از هر Øر٠و سخنی میخواهد بگوید من از Ø¢Ùریدن در قالبهای کهن ادبیات تاØدی خسته شده ام Ùˆ بر سر آنم تا با پیوند پاره ای از آنها با یکدیگر ØŒ قالبی بدیع Ùراهم آورم .Øر٠دیگرش این است Ú©Ù‡ همیشه نو Ùرزندی است Ú©Ù‡ از Ù„Ù‚Ø§Ø Ú©Ù‡Ù†Ù‡ ها در وجود Ù…ÛŒ آید . برای هر Ø¢Ùرینش نوینی چاره ای جز رجوع به گذشته ها نداریم :
" من قطار سرنوشت را ،
دیده ام که میرود به پیش .
بی که بگسلد ز راه ، گام
بر دو خط بیت های خویش .
***
Ù„Ùظ ØŒ جیغ واره ÛŒ بنÙØ´ ØŒ
Ù…Øتوا ØŒ کبود گان غار ØŒ
ابتدا ، رمان از انتها :
هر گزینه ای همیشه زار ! ( 12)
انگار هزاره ÛŒ سوم هزاره ÛŒ نو کردن همه چیز است .ضیائی خواسته است با درآمیختن شعر Ùˆ داستان به این نیاز هزاره در Øد خویش پاسخی داده باشد .دلیل این کار او بیگمان درک یگانگی ذاتی آن دو بوده است ." شعر Ùˆ داستان ØŒ ذاتی یگانه دارند Ùˆ این یگانگی ذاتی Øاصل آن است Ú©Ù‡ هر دو ØŒ روندی از کردارند Ùˆ نوع مرغوبشان همیشه ØŒ معجونی از قبض Ùˆ بسط ØŒ گره Ùˆ گشایش است " ( 13)
عمومی ترین پیام هنر نو ØŒ بیان Ú¯Ù†Ú¯ÛŒ وضعیت ادبی جهان است .اینکه ابهام در هنر نو Øسن شمرده شده است به دلیل آن است Ú©Ù‡ پیام اصلی هنر در دوران نو همین است .هنر وظیÙÙ‡ ÛŒ خود Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ به آدمیان Øالی کند Ú©Ù‡ وضع پیچیده تر از آن است Ú©Ù‡ انسانهای گذشته Ù…ÛŒ اندیشیده اند .شاعر امروز با این کار نقصان دانایی خود را اعلام Ù…ÛŒ کند Ùˆ به همه مخاطبان خویش اعلام میکند Ú©Ù‡ هر کسی باید خود به Ùکر خود باشد چرا Ú©Ù‡ چاره ای همگانی یا خارجی وجود ندارد یا به این سادگی ها نمی توان آنرا پیدا کرد .آری در جهانی Ú©Ù‡ Ùردیت جانشین جامعه گرایی شده است هیچکس نمی تواند راهی همگانی به دیگران نشان دهد Ùˆ بقول شادروان شاملو :
کوهها با همند و تنهایند / مثل ما باهمان تنهایان .
دنیای عجیبی است .همه با هم Ùریاد میزنیم اما هیچکس جز صدای خودش را نمیشنود.شاعری با دربار صÙÙˆÛŒ تعهد کرد Ú©Ù‡ شعری بی معنی بسراید Ùˆ در ازاء هر بیت Ú©Ù‡ معنی داشته باشد کتک بخورد .ابیات مثنوی را خواندند .چند تا معنی دار پیدا کردند Ùˆ از بابت همانها ÙÙ„Ú©Ø´ کردند . گمان Ù…ÛŒ کنم ضیائی هم هوس ÙÙ„Ú© کرده است اما به او توصیه Ù…ÛŒ کنم : از گرمای کویری اندرون خود بکاهد تا از سگ Ù†Ùس او نمک برآورد :
من به ÙÙ„Ú© نمی روم گر ÙÙ„Ú©Ù… کند ÙÙ„Ú©
داغ کویر را بگو از سگ من نمک کند !
شعرآستان ساق ماهی اینگونه پایان می پذیرد : " آدم اگر عاشق باران است ، ماهی میشود / رنگین کمان طاق نصرت ماهی هاست "(14)
دال ها یگانه اند اما همنشینیشان با هم ØŒ میان مدلولهاشان درگیری ایجاد Ù…ÛŒ کند ." راستی آدم اگر آدم بود تا همین الان هم Ú©ÛŒÙور سیب Øوا میشد..."( شعلوک )
هنر روزگار ما هنر ترکیبی است .درآمیختن شعر Ùˆ داستان در Øقیقت خلق ادبیاتی نریانه است .از آن جنس Ú©Ù‡ چند دهه پیش سراینده ÛŒ " شاهین ها" دکتر تندر کیا به صورت " نثم " رو به راه کرد Ù‡ بود .او این نریانگی را از طریق در آمیختن نظم Ùˆ نثر با نام نثم Ùراهم آورد Ùˆ ضیائی از طریق آمیزش شعر Ùˆ داستان Ú©Ù‡ گونه ÛŒ دیگری از آمیزشهاست .ناپلئون بیجا Ù†Ú¯Ùته بود Ú©Ù‡ مرد نثرخدا Ùˆ زن شعر اوست .در نوشتار ضیائی این زن Ùˆ شوهر ادبی با هم آمیخته اند Ùˆ به همین دلیل ظلمت شبانه ÛŒ ابهام را برای آمیزش برگزیده اند .Ùˆ Øتا الÙاظ Ùˆ معانی را Ú©Ù‡ آنهم هر Ù„Øظه به رنگی در Ù…ÛŒ آید : سرخ ØŒ سبز ØŒ آبی ØŒ زرد ØŒ بنÙØ´ ØŒ کبود ØŒ نارنجی ...رویش گذاشته اند .این نوشتار ها هرگز صورت Ùیلم پورنوگراÙیک سکسی را نمی گیرند Ú©Ù‡ هماغوشی های ضد ها Ùˆ نقیض ها در آنها رو به خاموشی صوتی Ùˆ تصویریست .پیام اصلی این نوشتار ها به باور من هیچ جز بیان غموض Ùˆ Ú¯Ù†Ú¯ÛŒ روند های زندگانی Ùردی Ùˆ اجتماعی انسان در هزاره ÛŒ سوم نیست Ùˆ همین Øر٠Øساب درشتی است Ú©Ù‡ به همه Øرو٠الÙبای زبانهای بشری آبستن است .Ùریاد ضیائی این است Ú©Ù‡ نمی داند با خود Ùˆ جهانی Ú©Ù‡ در آن میزید چگونه سلوک کند .این نوشتار ها نوعی اعترا٠به نابینایی Ùˆ نادانی است .آری از خیر Ø¢Ùتاب گذشتیم آیا شب تالی روان تاریکمان را با نور آشنایی نخواهد داد؟
من
با تمام ژرÙا
چونانکه چاه ، دوخته ام چشم
عمری بر آسمان ،
شاید ستاره ای
آیینه ی زلال مرا بارور کند !
شاید
دوباره باهم
ژرÙا Ùˆ روشنی
همداستان شوند !
تا کی میان این دو جدائی ست ؟
هنگامه ی نیاز گشائیست ! ( 15)
می گویند نور جهان بیگم به کلیم کاشانی اعتقادی نداشت .کلیم وقتی با تبختر این بیت را خواند :
ز شرم آب شدم ، آب را شکستی نیست
به Øیرتم Ú©Ù‡ مرا روزگار چون بشکست !
نور جهان به بدیهه Ú¯Ùت :" یخ بست Ùˆ شکست ! " ( 16)
شاید بعضی ها با نوآوری های پدید آورنده ی این مجموعه چونین برخورد کنند و با طنزی آمیخته به ناباوری با آن درگیر شوند .
اما من مطمئنم که در هنر ، هیچ راهی جز تن دادن به تجربه های تازه راهگشا نمی تواند بود .
ÙˆØید ضیائی هنوز بسیار جوان است Ùˆ تا رسیدن به دیگر قله های Ø¢Ùریدن راهی دهشتناک Ùˆ درازینه Ùˆ دیریاب پیش روی دارد اما هر Ú†Ù‡ هست بقول خواجه ÛŒ شیراز : " زهد رندان نوآموخته راهی به دهی ست " من بیگمانم Ú©Ù‡ Ùرداهای این جوان روشنتر از این خواهد بود Ùˆ تØقق این امید مستلزم بردباری مخاطبان است Ùˆ بس !هیس ! نمرت بیس !
پی نوشت ها :
1-سایت اینترنتی ادبیان ، سوختن در هاوییه بینامتنیت ، ناهید اللهوردیزاده ، ژانویه 2006
2- از دو نقطه تا همه چیز ، قدمعلی سرامی ، انتشارات مشیانه ، تهران ، چاپ اول ، 1374
3- همان ، ص 8 .
4- از هرگز تا همیشه ØŒ قدمعلی سرامی ØŒ انتشارات ترÙند ØŒ تهران ØŒ چاپ دوم ØŒ 1385
5- همان ، ص 229 .
6- تا زادن بامداد باید خواند ØŒ قدمعلی سرامی ØŒ انتشارات Øدیث امروز ØŒ قزویم ØŒ چاپ اول ØŒ 1381.
7- از دونقطه تا همه چیز ، ص 23.
8- گنجینه ÛŒ لطای٠، گرداورنده Ù… . Ùرداد ØŒ به کوشش Ù…Øمد Øسین تسبیØÛŒ ØŒ انتشارات بنیاد ØŒ تهران ØŒ چاپ Ù‡Ùتم ØŒ 1372.
9- گزیده ی نامه ها و اشعار امیلی دیکنسون ، ترجمه سعید سعید پور ، انتشارات مروارید ، تهران ، چاپ اول ، 1385
10- از دو نقطه تا همه چیز ، ص 26 .
11- تازادن بامداد باید خواند ، ص 28 .
12- از هرگز تا همیشه ، ص 231 .
13- از دو نقطه تا همه چیز ، ص 7 .
14- ندیمه نورد ØŒ مجموعه شعرآستان ها ØŒ ÙˆØید ضیائی ØŒ سایت ادبی مانیÙست، 1385.
15- تا زادن بامداد باید خواند، ص 94 .
16- گنجینه ی لطای٠، ص 206 .