نقدی بر جستارهايي در نظريه و نقد ادبي جديد :..... نصرت الله مسعودي-----
پرتو اÙشاني بر چاه ويل
نقد ادبي و دموكراسي
( جستارهايي در نظريه و نقد ادبي جديد)
نويسنده: Øسين پاينده
پرتو اÙشاني بر چاه ويل
نقد ادبي و دموكراسي
( جستارهايي در نظريه و نقد ادبي جديد)
نويسنده: Øسين پاينده
انتشارات نيلوÙر- چاپ اول پاييز 85
شمارگان 2200 نسخه
كتاب نقد ادبي Ùˆ دموكراسي، يك عنوان Ùرعي هم دارد:( جستارهايي در نظريه Ùˆ نقد ادبي جديد)اين كتاب 228 صÙØÙ‡ اي بجز مقدمه شامل چهارده مقاله است. مقالات Øالتي اپيزوديك دارند يعني در Øين استقلال به سبب پيوندي كه از نظر ماهوي آنها را به هم مرتبط مي سازد همچون نوراÙكن هايي عمل مي كنند كه در يك پرتو اÙشاني همگن قصد دارند ساØت موضوع را هر Ú†Ù‡ بيشتر Ùˆ دقيق تر روشن سازند. شايد بتوان از ÙØواي كليه ÙŠ مقالات كتاب، اصلي ترين تم كتاب را چنين بيان كرد كه: نقد ادبي Ùˆ رشد آن بدون ساز Ùˆ كار دموكراتيك در هيچ جامعه اي ممكن نيست.
Øسين پاينده در مقدمه ÙŠ كتاب٠خودكه Øكايت از دل مشغولي هاي اجتماعي Ùˆ بالطبع انساني اش دارد، با گزارشي از انتشاركتاب ونشريات مرتبط با نقد Ùˆ نظريه هاي ادبي در كشورهاي غربي اين كاستي را در ايران بيشتر نشان مي دهد. او در همين زمينه مي نويسد: « به استناد نمايه ÙŠ نشريات ادبي غربي، مي توان مدعي شد كه در اين كشورها هر سال صدها عنوان كتاب Ùˆ مقاله در زمينه ÙŠ نقد ادبي منتشر مي شود.» Ùˆ در مقايسه با اين موقعيت ايده آل براي اينكه دست خالي ما را در معرض ديد بگذارد، اضاÙÙ‡ مي كند :« متقابلاً Øتي اجمالي ترين بررسي درباره ÙŠ وضعيت نقد ادبي در كشور ما Øكايت از آن دارد كه اين Øوزه از مطالعات ادبي هنوز در زمره ÙŠ عقب اÙتاده ترين Ùˆ كم منبع ترين بخش هاي رشته ÙŠ ادبيات است.» او با ادراكي تØليلي Ùˆ با صبغه اي ساده Ùˆ صميمي مي نويسد:« علت بنيادي نضج نگرÙتن نقد ادبي در كشور ما، Ùقدان ذهنيت دموكراتيك است.» عمده ترين عامل عدم ايجاد ذهنيت دموكراتيك نبود تساهل در ساØت عمومي اجتماع است . بدون تساهل Ùˆ تعامل ØŒ بويژه در كنش Ùˆ واكنش٠Øكومت گران Ùˆ وديگر اقشاراجتماع هرگز مناسباتي دموكراتيك متØقق نخواهد شد. خلاقيت اساساً متكي به پس زمينه آزادي است Ùˆ اگر دستاوردهاي هنري يك ملت از چنين معنايي منتج نشده باشد، اصالت آنها شبهه آميز است. طبيعتاً در چنين شرايطي بسياري عطاي اثر ونقد آن را به لقاي شرايط ناسالمي مي بخشند كه جبراً اصالت را هم از اثر وهم از نقد آزادانه ÙŠ آن دور كرده است. Øتماً داستان چگونگي شكل گيري Ùرماليست هاي روسي يادتان مانده كه بعد از با برپايي Øكومت توتاليتر مثلاً كارگري،چگونه بنيانگذاران اين ژانرادبي با ارعاب وتهديد هاي مختل٠به عذاب اليم دچار شدند!!... اگر Ú†Ù‡ Øدود تساهل Ùˆ مباني آن در جوامع مختل٠بسيار متÙاوت است اما به گمان من در Ùرهنگ ما توصيه ÙŠ دقيق اين معنا كه« منگر Ú†Ù‡ كسي مي گويد بنگركه Ú†Ù‡ مي گويد.» گزاره ÙŠ نابي است كه عناصر كارامدي در بطن خود دارد، اما تنها كساني مي توانند در عمل اين توصيه را بكار ببندند كه با اجتناب از من Ù…Øوري، گوشي هم براي شنيدن داشته باشند Ùˆ در برخورد با آنچه شنيده Ùˆ دانسته هاي خود بصورتي معقول Ùˆ منطقي دست به قياس Ùˆ انتخاب بزنند. پاينده به گواه تمام مقالاتش واق٠است كه پديده هاي Ùرهنگي، اجتماعي، اقتصادي Ùˆ سياسي اگر Ú†Ù‡ با وزن هايي متÙاوت اما تنها در كنشي متقابل وسالم مي توانند روندي رو به اعتلاء Ùˆ كارسازداشته باشند. Ùˆ با چنين ادراكي است كه اودر مقدمه ÙŠ كتاب مي نويسد:« پرداختن به نقد ادبي، ممكن نمي شود مگر آن كه نخست به ضرورت نقد ( به Ù…Ùهوم عام كلمه) پي ببريم Ùˆ جايگاه آن را در زندگي شخصي Ùˆ روابط ميان Ùردي با ساير Ø¢Øاد جامعه تشخيص دهيم.» Ùˆ نهايتاً در سطرهاي پاياني مقدمه ÙŠ كتاب خود مي نويسد:« ] اين كتاب [ با هد٠دامن زدن به تكثر آرا Ùˆ نيز به منظور تاكيد بر شالوده ÙŠ دموكراتيك اين Øوزه از علوم انساني منتشر مي شود .» Ùˆ اما در باره ÙŠ مقالات كتاب. چون بررسي كليه ÙŠ مقالات Ùرصتي بسيار بيشتر از امكان Ùˆ اقتضاي بخشي از يك صÙØÙ‡ ÙŠ ادبي روزنامه را طلب مي كند، من تلاشم را معطو٠آن خواهم كرد به بخشي از مقالات كتاب بپردازم.
يك :مقاله ÙŠ « بررسي يك آگهي تلويزيوني از منظر مطالعات Ùرهنگي» در اين مقاله دكتر پاينده از منظري بين رشته اي Ùˆ با درايتي خاص در يك رمزگشايي روش مند Ùˆ هوشيارانه نشان مي دهد ØŒ در دنيايي كه طبق پيش بيني ماكس وبر روزي علم Ùˆ عقل به Ù‚Ùس آهنين انسان تبديل مي شوند امتزاج تجارت وجهان٠مجاز در پي سود ØŒ Ú†Ù‡ ناروا از آنتنهاي قدرت Ùراگير مي شوند بي آنكه داعيه داران سعادت آدمي Øتي لبي به دعوي بگشايند!
پاينده در پرتو اÙشاني هاي خود بر عمق اين چاه هاي ويل Ùرهنگي نشان مي دهد كه چگونه با تلقين Ùˆ تزريق هاي روانگردان، سود باوران، Ùرهنگ سازي مي كنند،به شكلي كه بيننده ØŒ اين Ùرهنگ كاذب را جâ€Ø²Ø¡ طبيعت خود به Øساب مي آورد. Ù…Øض روشن شدن مطلب مثالي مي آورم: دو هزار Ùˆ پانصد Ùˆ اندي سال به ما تلقين Ùˆ تزريق Ùرموده بودند كه پادشاهان از Ùًره ايزدي برخوردارند Ùˆ در اين به بازي گرÙتن ها ÙŠ شعبده بازانه آنقدر به اشكال مختل٠اين معنا تكرار شده بود كه بي هيچ شك Ùˆ شبهه اي آن را قانوني طبيعي مي پنداشتيم. پاينده دراين مقاله ÙŠ ناروايي اين باورها را به دقت رمزگشايي مي كند...دو: در مقاله ÙŠ « نقد ادبي Ùˆ دموكراسي »كه عنوان كتاب نيز برگرÙته از آن است، نويسنده به ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ùˆ تÙسير نظرگاههايي مي پردازد كه گمان مي كنند كاركرد نقد ادبي منØصراً بايد به كنكاش در عناصر صوري اثر Ù…Øدود شود. گرايشي از اين دست با هر نيتي كه شكل گرÙته باشد، قصدي ندارد جز تعطيلي عواط٠و شعور خالقان آثار ادبي Ùˆ هنري در واكنش نسبت به پديده هاي اجتماعي وسياسي . چنين Ú¯Ùتمان ياس آميزي به اØتمال زياد دستاورد آناني است كه گويا خلاء زيست اند. Ùˆ زيستي اين گونه بي Øال Ùˆ هوا، آنان را چنان از رنج Ùˆ شادي آدمي دور كرده است كه خوش خوشان، به زيست در خلاء خويش مشغول اند Ùˆ نه مرگ پرنده دلتنگ شان مي كند Ùˆ نه شعله ÙŠ سوختن آدمي. اينان مدام در سوپر انتزاعي خود ساخته آن سان درگيرساخت وساز خويش اند كه نه با صبرا Ùˆ شتيلا كار دارند نه با سرمايه هاي بر باد رÙته كشورهاي پيراموني كه مدام قدرتمندان دنيا اين روزها با قداره هاي نوين براي شان خط ونشان مي كشند. Ùˆ البته تا اين Ú¯Ùته ها به زور ترÙندهاي تبليغاتي وبازي هاي زباني به سمت سوء تعبير رانده نشده اند بايد عرض كنم كه راقم اين سطور، صورت Ùˆ معنا را پديده هايي غير قابل انÙكاك مي داند، Øال Ú†Ù‡ مول٠را مرده بينگارند Ùˆ متن را به Ù†Ùع مطلق خواننده مصادره كنند Ùˆ يا مثل زيگموند Ùرويد بگردند تا در لابلاي آثار داستايوسكي پي به متراژ ميزهاي قمار اين نويسنده ببرند Ùˆ يا چون ليوتار بگويند Ú¯Ùتمان بازي زباني علمي با Ú¯Ùتمان بازي زباني روايت تا دلتان بخواهد متÙاوت است. به خاطر اØترام به تكثر انديشه بايد براي ديدگاه اين خلاء زيستان هم اØترام قابل بود. واما تنها خواهش اينكه اينان نوع نگرش خود را به عنوان يك Ùرا روايت Ùˆ تنها روايت ممكن تلقي Ù†Ùرمايند كه عمده ترين مشكل ليوتار هنگام Ùرار از Ùرا روايت اÙتادن در دام ÙÙرا روايتي خود ساخته بود.
سه :« تباين Ùˆ تنش در ساختار شعر نشاني» از ديگر مقالات كتاب دكتر پاينده است. اين شعر قشنگ سهراب سپهري را بسياري از منتقدين مورد بØØ« وبررسي قرار داده اند. از جمله دكتر رضا براهني Ùˆ دكتر سيروس شميسا. هر دوي اين بزرگواران با ارجاعات Ùرهنگي ØŒ به ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ùˆ تÙسير اين شعر مي پردازند كه پاينده هم در كتاب خود مختصراً به آنها اشاراتي دارد. اما نويسنده كتاب « نقد ادبي Ùˆ دموكراسي» سعي مي كند از نظر گاهي Ùرماليستي دنبال تبيين شعر « نشاني» برود Ùˆ با مولÙÙ‡ هاي زيبا شناختي اين سبك گره از زل٠هنري شعر باز كند. ناگزيرم قبل از هر توضيØÙŠ شعر « نشاني» را در اينجا بياورم:
« خانه ÙŠ دوست كجاست؟» / در Ùلق بود كه پرسيد سوار./ آشمان مكثي كرد./ رهگذر شاخه ÙŠ نوري كه بر لب داشت به تاريكي شن ها بخشيد/ Ùˆ به انگشت نشان داد سپيداري Ùˆ Ú¯Ùت: « نرسيده به درخت،/ كوچه باغي است كه از خواب خدا سبز تر است/ Ùˆ در آن عشق به اندازه ÙŠ پرهاي صداقت آبي است./ مي روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ سر به در مي آرد،/ پس به سمت Ú¯Ù„ تنهايي مي پيچي،/ دو قدم مانده به Ú¯Ù„ØŒ/ پاي Ùواره جاويد اساطير زمين مي ماني/ Ùˆ ترا ترسي Ø´Ùا٠Ùرا مي گرد./ در صميميت سيال Ùضا، خش خشي مي شنوي:/ كودكي مي بيني/ رÙته از كاج بلندي بالا، جوجه بر دارد از لانه ÙŠ نور/ Ùˆ از او مي پرسي/ خانه دوست كجاست.»
دكتر پاينده در رمز گشايي اين شعر مي نويسد: « ]....[ تنشي كه اشاره شده در همه ÙŠ اجزاء اين شعر بازتاب ياÙته است. سطر اول Ùˆ آخر شعر Ùˆ Ù†Øوه استÙاده ÙŠ شاعر از علائم سجاوندي، زمينه ÙŠ مناسبي براي بØØ« بيشتر در خصوص اين تنش Ùراهم مي كند. سطر اول شعر با جمله اي آغاز مي شود ( « خانه دوست كجاست؟») كه عيناً در سطر آخر شعر تكرار شده است با اين تÙاوت كوچك اما دلالت دار Ùˆ مهم كه در سطر آخرْ اين جمله نه با علامت سوال بلكه با يك نقطه تمام مي شود. ( « خانه دوست كجاست.»)« علامت سوال نشانه ÙŠ ابهام Ùˆ نا دانستگي است Ùˆ نقطه نشانه ÙŠ پايان جمله اي خبري. پس مي توان Ú¯Ùت آنچه در ابتداي شعر در پرده ابهام است، در پايان شعر از ابهام در مي آيد.» عجيب است كه دكتر پاينده به صر٠عدم علامت سوال، بدون Ù„Øاظ كردن شكل Ù†Øوي جملات Ùˆ معنايي كه از آنها منتج مي شود، سطر آخر را يك جمله خبري تلقي مي كند Ùˆ تصور مي نمايد با اين پايانبندي ابهام شعر مرتÙع مي شود. شايد اشاره به اين مساله كه به كارگيري علائم سجاوندي در كارهاي سپهري زياد هم دقيق نيست بتواند بخشي از بØØ« را روشن كند. مثلاً سپهري در شعر صداي پاي آب در پايان اين جمله خبري، « خواب مي دانم ريواس كجا مي رويد،» مي بايست نقطه مي گذاشت اما مي بينم ويرگول گذاشته است Ùˆ يا در بعضي از سطرهاي خطابي،از علامت خطاب ( !) استÙاده كرده ودر بعضي ها نه. مثلاً در شعر « نيايش» از دÙتر« شرق اندوه »كه ما به خطاب هاي مكرري مواجه ايم بصورت دقيق از علامت خطاب « ! » خبري نيست.مثلاً در سطرهاي پاياني شعر«هلا». ويا در پايان بندي شعر « اي شور، اي قديم»از مجموعه ي«ما هيچ،ما نگاه» در چهار سطر آخرمي بايست دوبار علامت خطاب را بكار مي گرÙت ولي Ùقط يك بار اين عمل را انجام داده است. اگر خوب دقت كنيد اسم شعر هم چون خطابي است به علامت خطاب نياز دارد،كه سپهري ازآن استÙاده نكرده است.وديگر آنكه با جمله ÙŠ آخر،كه جمله اي سوالي است،از منظري ÙلسÙÙŠ تازه سوال ابدي-ازلي انسان كه هميشه معلوماتش نسبت به مجهولات بمثابه ÙŠ ارزني است Øداقل در مقابل يك توپ Ùوتبال، شروع مي شود. ونه تنها ابهام شعرمرتÙع نمي گردد بلكه بصورتي راز آميز باقي مي ماند.انگار سپهري ØاÙظ وار مي گويد: كس ندانست كه منزلگه معشوق كجاست /آنقدر هست كه بانگ جرسي مي آيد.
سوالات بي پاسخ آدمي كه سويه اي ابدي دارند شروع مي شود:كس ندانست كه منزلگه معشوق كجاست/آنقدرهست كه بانگ جرسي مي آيد».
چهار :از ديگر مقالات خواندني كتاب دكتر پاينده، مقاله ي« شيوه هاي جديد نقد ادبي: مطالعات Ùرهنگي» است .در اين مقاله پاينده به معرÙÙŠ Ùˆ ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø±ÙˆØ´ شناسي خاص Ùˆ نوآورانه كريستو Ùرلش chritopher lasch مي پردازد Ùˆ مي نويسد لش با عدول از روش توصيÙÙŠ رويدادهاي تاريخي، براي ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ùˆ تبيين آنها جهت Ùهم شرايط Ùرهنگي از رمان هاي نويسندگاني چون جوز٠هلر Ùˆ نيز Ùيلمهاي هنرمنداني چون وودي آلن استÙاده مي كند. پاينده بر جسب آنچه در اين مقاله مي آورد بر اين گمان است كه در كتاب كريستوÙر:« تاريخ بر اساس داستان برآمده از تخيل تبيين شده است» Ùˆ بر Øسب ادراك خويش در تاييد روش شناختي خاص كتاب كه به نوعي با نقدي متØول در زمينه نقد ادبي مرتبط است، چنين Øكمي صادر مي كند:« اگر بخواهيم Ø±ÙˆØ Øاكم بر نقد ادبي جديد را با يك مشخصه واØد Ùˆ Ùراگير مشخص كنيم، آن گاه بايد بگوييم كاري كه كريستوÙرلش به منظوري غير از نقد متون ادبي در كتاب خود كرده (يعني ناديده انگاشتن مرزهاي معهود بين Øوزه هاي مختل٠علوم انساني)ØŒ دقيقاً همان وظيÙÙ‡ اي است كه منتقد ادبي زمانه ÙŠ ما، البته نه براي تبيين تاريخ بلكه به منظور كاوش در معناي متون ادبي (نقد ادبي) براي خود قائل است.» شايد از جهاتي اين نظر لش با نظر انگلس آنجا كه مي گويد من مسائل Ùرهنگي Ùˆ اجتماعي Ùˆ اقتصادي را از رمان هاي انوره بالزاك بسيار بيشتر از كتاب هاي علمي آموخته ام(نقل به معني) شباهت زيادي دارد.. Ùˆ اين بدان جهت است كه آثار مبضوط رسمي به علت نظارت زورمداران بر آنها بسيار كمتر از رمان هاي ناوابسته قابل اعتمادند. Ùˆ بهمين سبب است كه اين قول همه گير شده است كه Øاكمان (به قدرت رسيدگان تازه) تاريخ را دوباره مي نويسند.»و اما يقيناً هيچ تازه به قدرت رسيده اي نمي تواند برادران كارامازو٠و يا شازده اجتØاب Ùˆ يا كلاه كلمنتيس Ùˆ يا جاي خالي سلوچ را دوباره بنويسد. در بخشي از اين مقاله سعي شده مقايسه اي به عمل آيد بين عناصر داستانك (short short story) Ùˆ برخي اگهي هاي روايي تلويزيوني، اين مقايسه از ديدي بين رشته اي مورد تØليل گرÙته Ùˆ Ùرا درياÙت هاي آن بسيار تامل برانگيز اند.. در خصوص كميت واژگان، يكي از عناصر شناخت اين ژانر:« داستانك» تعداد كلمات است. در صÙØÙ‡126 كتاب نقد ادبي Ùˆ دموكراسي از قول هيوهلمن hugh helman Ùˆ ويليام هارمن آمده است: « داستانك، داستاني بسيار كوتاه كه بين پانصد الي دو هزار كلمه دارد.» پاينده براي نگاهي دقيق تر به اينگونه تعري٠ها Ùˆ باز تعريÙÙŠ واقعي تر، داستانك٠« صÙØÙ‡ Øوادث »علي قانع را كه در مجموع شامل 145 واژه است مورد بررسي Ùˆ تØليل قرار مي دهدتاگÙته باشد دگرگوني هاي بي وقÙÙ‡ مارا براي تعري٠دوباره ÙŠ پديده هاي دگرگون شونده، مدام در Øالت تعليق Ù†Ú¯Ù‡ مي دارند .پنج: Ùˆ امادرپايان اين نوشته اشاره اي خواهم داشت به مقاله ÙŠ « درباره ÙŠ چشم انداز جهاني شدن ادبيات معاصر ايران» . پاينده در اين باب كه چرا ادبيات كشور ما نمي تواند صبغه اي جهاني پيدا كند چنين مي نويسد: « همين بس كه آثار اكثر شاعران Ùˆ يا داستان نويسان Ùˆ نمايشنامه نويسان معاصر كشور ما هنوز از راه ترجمه آن چنان كه بايد به جهانيان معرÙÙŠ نگرديده است ص103 ØŒ Ùˆ يا « امروزه ترجمه رمان هاي خارجي در كشور ما رونق به مراتب بيشتري دارد تا نگارش رمان به قلم داستان نويسان ايراني.»
Ùˆ يا « مجموعه داستان هاي نويسندگان ايراني مبين اين Øقيقت است كه Øتي در داخل كشور نيز ذائقه عمومي چندان با توليدات ادبي امروز سازگار نيست Ùˆ ياÙتن مخاطبان جهاني براي اين توليدات پيمودن راهي طولاني را مي طلبد.» پاينده نهايتاً عناصر آسيب شناسانه ÙŠ خود را دراين خصوص به سه مساله كلي Ù…Øدود مي كند: يك: «پديد نيامدن سبك هاي ادبي از دل ضرورت هاي اجتماعي Ùˆ Ùرهنگي» دو: « Ùقدان Ú¯Ùت Ùˆ گوي انتقادي با Ùرهنگ». سه : « Ùقدان جريان جدي نقد ادبي». به گمان من سه مساله ÙŠ مذكور اصلاً قابل تÙكيك Ùˆ مرزبندي به صورتي كه پاينده آنها را مقوله بندي مي كند نيستند. ما مدام به علت شرايط تاريخي، دچار گسست Ùرهنگي بوده ايم Ùˆ شايد بتوان تمام اين مقولات را زاييده ي« استبداد شرقي» دانست. بن مايه استبداد شرقي همواره معادله ا ÙŠ بوده است با منا سبات «شبان – رمگي». در وضعيتي اين گونه، طبيعي است موجوداتي كه گله ها بي انساني تلقي مي شوند نه با شبان مي توانند Ú¯Ùت Ùˆ گويي داشته باشند Ùˆ نه به تبع لال گرديدنشان مي توانند جرياني در نقد پديد بياورند. نقادي در Ùضايي مي تواند اتÙاق بيÙتد كه طرÙين Ú¯Ùت Ùˆ Ú¯Ùˆ هيچكدام با پيش Ùرض Øقانيت Ùˆ كبير بودن خويش Øكم به ناØÙ‚ بودن Ùˆ صغارت ديگري نداده باشند. صغير وكبير بودن همواره مشكل لاينØÙ„ هستي نامتوازن سياسي، اجتماعي، اقتصادي Ùˆ Ùرهنگي ما بوده است كه نقد ادبي هم در گوشه اي از اين مجموعه ÙŠ كلان جا مي گيرد.Ùˆ مثلاً وجه كمرنگي از اين نگاه صغارت باور را Øتي در كتاب « نقد ادبي Ùˆ دموكراسي» به اين شكل ظاهراً نامØسوس ديده مي بينيم: « در سالهاي اخير بسياري از داستان نويسان جديد ما شيÙتگي Øيرت آوري به داستان نويسي به سبك پسامدرن از خود نشان داده اند ]...[ تجربه خواندن اين متون نشان مي دهد كه آگاهي منتقدان Ùˆ داستان نويسان ما از اين سبك Ùˆ نگارش آن تا Ú†Ù‡ Øد نازل Ùˆ سطØÙŠ Ùˆ Øتي نادرست Ùˆ مبتني بر Ù…Ùروضات مغلوط است.» ص 108. اولاً به استناد آنچه تئوريسين هاي پسامدرن در اين زمينه نوشته اند هنوز اجماعي بر مولÙÙ‡ هاي اين مقوله وجود ندارد كما اينكه نظريات دو نظريه پرداز بزرگ اين مبØØ« يعني ايهاب Øسن Ihab hassan با چارلز جنكز در برخي جاها بسيار متÙاوت مي نمايد براي درياÙت اين تÙاوتها مي توانيد به كتاب « صورتبندي مدرنيته Ùˆ پست مدرنيته» از Øسين علي نوذري ( انتشارات نقش جهان) مراجعه Ùرماييد. البته در بخش سوم كتاب « از مدرنيسم تا پست مدرنيسم» لارنس كهون ترجمه عبدالكريم رشيديان (انتشارات ني) نيز عرض بنده ملموس تر مي شود. ايكاش دكتر پاينده كه بيشتر مقالاتش را بسيار با وسواسي علمي قلمي كرده است در اينجا نيز از برچسب هاي « سطØي»، « نازل»، نادرست Ùˆ « Ù…Ùروضات مغلوط» اجتناب مي كرد Ùˆ با مصداق هاي هم در نقد وهم در داستان هاي مورد نظر، به روشي منطقي متوسل مي گرديد تا از كلي گوئيهاي ناسودمند پرهيز مي شد. بهر شكل زØمات دكتر پاينده در اكثرمقالات ماجور است Ùˆ من با آوردن بخشي از پاراگرا٠ص 232 كتاب كه پاينده بصورتي صائب مشكلات تدريس نقد ادبي را بيان مي كند به اين نوشته پايان مي دهم اما خاطره ÙŠ زيبايي هاي كتاب « نقد ادبي Ùˆ دموكراسي» با من خواهد ماند:« نقد ادبي را نمي توان به سهولت تدريس كرد زيرا ] اكثر[ مخاطبان ما هنوز به آن درجه از خودآگاهي Ùرهنگي Ùˆ سياسي نرسيده اند كه دموكراسي را به عنصري ساختاري در تÙكر خود بدل كنند. انديشه استبداد طلب تكثر نظريه هاي نقد ادبي را بر نمي تابد.»
نصرت الله مسعودي
مجید اصلانی نوشت