Ùروغ Ùˆ دستاوردهای شعر جدید Ùارسی ---علی‌اصغر اØسانی
«Ùروغ Ùرخزاد» بزرگ بانوی ادبیات معاصر را می‌باید خارج از چهارچوب‌های رایج ادبی Ùˆ نقدهای مرسوم، به بازخوانی نشست. چراکه Ùروغ نه صرÙÙ† به عنوان شاعر، بلکه به عنوان یک «جریان شعری» در ادبیات به ظرÙیت‌هایی دست یاÙت، Ú©Ù‡ بی‌اغراق می‌باید به نوعی شاعران بعد از او را وامدار Ùˆ میراث‌خوار دستاوردهای ÙˆÛŒ دانست
............
Ùروغ Ùˆ دستاوردهای شعر جدید Ùارسی
با نگاهی به شعر «ای مرز پرگهر...» از مجموعه‌ی «تولدی دیگر» علی‌اصغر اØسانی
shazdehkoocholu@gmail.com
آثار ديگری از اين نويسنده
.........
ÙØ§ØªØ Ø´Ø¯Ù…
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم
و هستی‌ام به یک شماره مشخص شد
پس زنده باد ۶۷۸ صادره از تهران.
«Ùروغ Ùرخزاد» بزرگ بانوی ادبیات معاصر را می‌باید خارج از چهارچوب‌های رایج ادبی Ùˆ نقدهای مرسوم، به بازخوانی نشست. چراکه Ùروغ نه صرÙÙ† به عنوان شاعر، بلکه به عنوان یک «جریان شعری» در ادبیات به ظرÙیت‌هایی دست یاÙت، Ú©Ù‡ بی‌اغراق می‌باید به نوعی شاعران بعد از او را وامدار Ùˆ میراث‌خوار دستاوردهای ÙˆÛŒ دانست. گرچه آثار بسیاری در بازخوانی Ùˆ بازشناسی شعر Ùˆ شخصیت Ùروغ Ùرخزاد به نگارش درآمده است، اما خاصیت شعر Ùروغ به گونه‌ای است Ú©Ù‡ با هربار بازخوانی می‌توان به نتایجی جدید Ùˆ بدیع دست یاÙت.
اگر شعر را به روایت «عین‌القضاﺓ همدانی» آینه‌ای بدانیم Ú©Ù‡ «هرکس نقد Øال خویش را در آن می‌بیند» Ú†Ù‡ به‌جاست Ú©Ù‡ «تأویل‌پذیری» را به عنوان رمز شعرهای Ùروغ، در جایگاهی برابر «ØاÙظ»، به ارمغان آورنده‌ی «جاودانگی» به شمار آوریم؛ «جاودانگی»ای Ú©Ù‡ با هر بار «خوانش» به بازشدن دریچه‌ای تازه از شعر برای مخاطب می‌انجامد
به خلاصه Ùˆ با تکیه بر «متن» شعرهای Ùروغ موارد زیر را می‌توان (در Øد بضاعت Øقیر) به عنوان عمده‌ترین دستاوردهای شعرهای Ùروغ نام برد:
Û± Ù€ تکیه بر زبان Ú¯Ùتاری Ùˆ بهره‌گیری مناسب از آن: امری Ú©Ù‡ عملن در شعرهای Ùروغ به نوعی «تشخص زبانی» می‌انجامد. زبان Ú¯Ùتاری Ú†Ù‡ آن‌جا Ú©Ù‡ با بهره‌گیری مناسب از تجربه‌های «زبانی Ù€ زمانی» به درونی‌کردن Ù…Ùاهیم رایج اجتماعی Ùˆ یاری کردن شاعر برای «شعر Ú¯Ùتن»، Ùˆ نه «شاعرانه ØرÙ‌زدن»، منجر می‌شود Ùˆ Ú†Ù‡ آن‌جا Ú©Ù‡ با پهلو زدن به زبان عامیانه به خلق Ùضایی ملموس در شعر «به علی Ú¯Ùت مادرش روزی...» می‌انجامد، در همه‌ی این موارد در خدمت Ù…Ùاهیمی قرار می‌گیرد Ú©Ù‡ بی‌اغراق در نبود این نوع خاص زبان، به غامض‌گویی Ùˆ نوعی «مانیÙست ÙلسÙی» مبدل می‌شد. به عبارتی دقیق Ùروغ با ظراÙتی کم‌نظیر، با بهره‌گیری از ظرÙیت زبان Ú¯Ùتار (Ú©Ù‡ تا پیش از این مهجور مانده بود) به سادگی، عمیق‌ترین Ù…Ùاهیم را به «شعریتی همه‌Ùهم» مبدل می‌کند.
Û² Ù€ رهایی از نظم «موزیکی» Ùˆ «عروضی» Ùˆ دستیابی به نظم «طبیعی» در شعر را می‌باید از نکات برجسته‌ی شعر Ùروغ به Øساب آورد؛ تجربه‌ای Ú©Ù‡ نیما در شعر «همسایه» به آن نزدیک شده بود. Ùروغ با بهره‌گیری مناسب از پتانسیل کلمات Ùˆ با نوعی کنار هم چیدن (خودآگاه Ù€ ناخودآگاه) کلمات، درØقیقت به ساختاری دست می‌یابد Ú©Ù‡ نیاز به وارد کردن وزن به شعر، به عنوان یک عنصر خارجی Ùˆ نگه‌دارنده‌ی (داربست ساختمانی) نیست؛ به عبارتی «پازل شعری» Ùروغ با بهره‌گیری از یک نقشه‌ی ذهنی Ú©Ù‡ نشأت‌گرÙته از تربیت ذهنی‌ـ‌زبانی شاعر است چنان کامل می‌شود Ú©Ù‡ نیاز موسیقیایی مخاطبی Ú©Ù‡ سال‌ها شعر را به وزن شناخته، ارضاء می‌کند، بی آن Ú©Ù‡ Ù…Ùاهیم را در مسلخ وزن قربانی کند:
دلم گرÙته است
دلم گرÙته است
به ایوان می‌روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم
چراغ‌های رابطه تاریک‌اند
چراغ‌های رابطه تاریک‌اند
Û³ Ù€ اگر «شعرهای خوب» را «ناتمام» بدانیم (چنان Ú©Ù‡ Ùروغ خود Ú¯Ùته است) در شعر Ùروغ این روایت ناتمام را می‌باید Øاصل نوع زندگی (Ú©Ù‡ البته در نوع خود ناتمام بود) Ùˆ نگاه Ùروغ به دنیای اطرا٠وی دانست.
«زبان، انسان، جهان» به عنوان سه عامل سازنده‌ی یک شعر با در خدمت هم قرار گرÙتن به خلق زیباترین اشعار به‌ویژه در دو مجموعه‌ی پایانی «تولدی دیگر» Ùˆ «ایمان بیاوریم...» می‌انجامد به گونه‌ای Ú©Ù‡ در غالب اشعار این دو مجموعه، Ùروغ با بهره‌گیری از تجربه‌های زندگی شخصی خویش Ùˆ با آغازکردن روایت از «من شخصی» به «من اجتماعی»ای می‌رسد Ú©Ù‡ آن‌چنان Ú©Ù‡ Ú¯Ùته شد، با گرÙتن آینه‌ای در مقابل تک تک اÙراد، رنگ Ùˆ لعاب‌های ظاهری آنان را به رخ‌شان می‌کشد؛ به‌ویژه این Ú©Ù‡ این امر با پیوند خوردن به عصیان شعری‌ـ‌شخصیتی ÙˆÛŒ به نوعی اØساس تنÙر یا چندش در مخاطبان، از موقعیت قرارگرÙته در آن منجر می‌شود.
اگر ویژگی یک روشنÙکر را «نقد Øال» برای رسیدن به آینده‌ای بهتر بدانیم، بی‌اغراق «وجه روشنÙکری» Ùروغ بخش غالب شخصیت او را تشکیل می‌دهد.
Û´ Ù€ بی‌گمان بازخوانی Ùˆ بازشکاÙÛŒ شعر «ای مرز پرگهر...» از مجموعه‌ی «تولدی دیگر» بیش از هر چیز مبین موارد اشاره‌شده در بالا است. شعری Ú©Ù‡ بی‌گمان می‌باید آن را چکیده‌ی زندگی Ùˆ نگاه Ùروغ دانست.
«ÙØ§ØªØ Ø´Ø¯Ù…
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم»
ضربه‌ی نخستین سطر شعر به کششی منجر می‌شود Ú©Ù‡ در سطرهای بعدی شاعر روایتی خلاصه از زندگی خویش را از کودکی تا Ù„Øظه‌ی نوجوانی Ùˆ پذیرÙته‌شدن به عنوان یک شاعر روایت می‌کند. امری Ú©Ù‡ با طعنه‌زدن به بدنه‌ی پوسیده‌ی اجتماع، هرگز به روایتی صرÙÙ† شخصی Ùˆ کسالت‌بار نمی‌انجامد.
«تولد Ùروغ»: تولدی Ú©Ù‡ در بدو خویش با عصیان از هنجارهای Ùرهنگی جامعه همراه است. Ùرهنگی Ú©Ù‡ عظمتش را در گذشته‌ای پراÙتخار می‌بیند Ùˆ با روایتی اسطوره‌ای از «آن‌چه Ú©Ù‡ بود» Ùˆ نه از «آن‌چه Ú©Ù‡ هست» در گذشته به تکرار می‌رسد. نسلی Ú©Ù‡:
«زنده است،
مانند زنده‌رود،
که یک روز زنده بود.»
و البته امروز تنها به نامی از «زنده‌بودن» دلخوش است.
Ùرهنگی Ú©Ù‡ شعر را به وزن می‌شناسد، مدرن‌بودن را در ادا درآوردن Ùˆ روشنÙکری را به قلمبه ØرÙ‌زدن، Ùˆ Ùروغ در چنین جامعه‌ای تولد خویش را عصیانی می‌سازد بر جامعه، جایی Ú©Ù‡ او با اولین نگاه رسمی‌اش از «لای پرده» شاعرانی را می‌بیند:
«که Øقه‌بازها همه در هیأت غریب گدایان
در لای خاکروبه،
به دنبال وزن Ùˆ قاÙیه می‌گردند»
و در «نخستین قدم رسمی‌اش» یکباره «از میان لجنزارهای تیره» بلبلانی را مشاهده می‌کند که «سیاهی لجنزار» آنان را به «کلاغ سیاه» مبدل کرده است.
اما رسالت Ùروغ نه در «نقد بدنه‌ی اجتماعی» Ú©Ù‡ در گامی Ùراتر در نقد «Ùضلای Ùکور» Ùˆ «Ùاضلان روشنÙکر» تکمیل می‌شود، جایی Ú©Ù‡ او با آینه‌گرÙتن در برابر آن‌ها اداهای آنان را به رخ می‌کشد.
روشنÙکری Ú©Ù‡ با:
«صر٠چند بادیه پپسی‌کولای ناخالص
Ùˆ پخش چند یاØÙ‚ Ùˆ یاهو Ùˆ وغ‌وغ Ùˆ هوهو»
هویتش را تثبیت می‌کند Ùˆ خوشØال از «شیوه‌ی درست‌نوشتن»:
«خود را برای ششصد Ùˆ Ù‡Ùتاد Ùˆ هشت دوره
به یک دستگاه مسند مخمل‌پوش
در مجلس تجمع و تأمین آتیه
یا مجلس سپاس و ثنا میهمان کنم.»
طعنه‌های اجتماعی Ùروغ به بخش‌های مختل٠در سطرهای بعدی همچنان ادامه می‌یابد، طعنه‌هایی Ú©Ù‡ طنز به کار رÙته در آن‌ها گاهی مرز میان تعریÙ‌ها Ùˆ تمسخرها را پنهان می‌کند. جایی Ú©Ù‡ او «در میان توده‌ی سازنده‌ای، قدم به عرصه‌ی هستی» نهاده است:
«که گرچه نان ندارد، اما به جای آن
میدان دید باز و وسیعی دارد»
جماعتی Ú©Ù‡ امنیت Ùˆ ثروت خدادادی‌شان آنان را به علاÙانی مبدل کرده است Ú©Ù‡ در سرزمین آن‌ها:
«از ØµØ¨Ø ØªØ§ غروب، Û¶Û·Û¸ قوی قوی هیکل Ú¯Ú†ÛŒ
به اتÙاق Û¶Û·Û¸ Ùرشته
... به تبلیغ طرØ‌های سکون Ùˆ سکوت مشغول‌اند»
بی‌تردید بخش پایانی شعر Ùروغ شاهکاری بی‌نظیر در نوع خود است، Ú†Ù‡ آن Ú©Ù‡ کالبدشکاÙÛŒ آن درØقیقت بیانگر سرنوشت Ù…Øتوم اکثریت روشنÙکران Ùˆ مبارزان واقعی یک قرن اخیر ایران است. امیرکبیر، مصدق، هدایت، اخوان Ùˆ... چندین بزرگی Ú©Ù‡ همت‌شان صر٠مبارزه در راه Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¶Ø¹Ù‌های Ùرهنگی، اجتماعی Ùˆ سیاسی ایران شد، ولی هرکدام پیش از آن Ú©Ù‡ مرگ Øقیقی‌شان به واقعیت بپیوندد، مرگ آرمان‌های‌شان را در باطن اØساس کردند Ùˆ این‌گونه است Ú©Ù‡ Ùروغ نیز به عنوان میراث‌دار Øقیقی روشنÙکری عمل‌گرا (Ùˆ نه از جنس ادا) در سطور پایانی شعری، Ú©Ù‡ در نوع خود زندگی است، بزرگ‌ترین اÙتخارش این است Ú©Ù‡ با ادای اØترام به این «سرزمین پرگهر» خود را دیوانه‌وار به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند، چرا Ú©Ù‡ او Øتا سقوطش را ÙتØÛŒ می‌بیند در تاریخ.
ÙتØÛŒ به قیمت رسوایی دوباره‌ی «استاد آبراهام صهبا»ها:
«ÙØ§ØªØ Ø´Ø¯Ù…ØŒ بله ÙØ§ØªØ Ø´Ø¯Ù…
پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران
که در پناه پشتکار و اراده
به آن‌چنان مقام رÙیعی رسیده است،
که در چهارچوب پنجره‌ای
در ارتÙاع Û¶Û·Û¸ متری Ø³Ø·Ø Ø²Ù…ÛŒÙ† قرار گرÙته‌ست
Ùˆ اÙتخار این را دارد
که می‌تواند از همین دریچه ـ نه از راه پلکان ـ خود را
دیوانه‌وار به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند
و آخرین وصیتش این است
که در ازای ۶۷۸ سکه،
Øضرت استاد ابراهام صهبا
مرثیه‌ای به قاÙیه‌ی Ú©Ø´Ú© در رثای Øیاتش رقم زند.»