ماتیلده اروتیا !- شعری از پابلو نرودا
ترجمه : مهناز بدیهیان
* Matilde Urrutia ماتیلده اروتیا همسر پابلو نرودای شاعر به هنگامی Ú©Ù‡ در پنجم ژانویه Û±Û¹Û¸Ûµ دیده از جهان Ùرو Ù…ÛŒ بست Ùریاد بر آورد "خوشØالم ! میروم Ú©Ù‡ سرانجام به پابلوی خود به پیوندم"
ماتیلده اروتیا !
تنها می گذارمت!
آنچه داشتم آنچه نداشتم
آنچه هستم آنچه نیستم
عشق من کودکی گریان است
بیزار از رها کردن آغوشت
آن را برای همیشه به تو می سپارم
تو برگزيدهء من هستی
ماتيلده اوروتيا *
.تو برگزيدهء من هستی
توئی Ú©Ù‡ گرايش ات به باد اÙزونتر است
تا به درختان نازک جنوب.
يا درخت، Ùندق در ماه آگوست
خوشگواری برای من چون نان داغ
قلبت زمینی است
دستهایت اما آسمانی.
قرمزی ، تندی
سÙیدی Ùˆ نمکینی
مثل ترشی پیاز.
پیانوی خندانی تو
با همه آوا نوشته های آدمی
و موسیقی از مژه هایت، از گیسوانت
روی من پخش می شود.
من غوطه می خورم در سایه ء زرين ات.
مدهوش گوشهای توام
هر چند آنها را از اين پيش دیده ام
در مرجان های زیر آب
برای ØÙظ ناخنهای تو در بستر دريا
ماهی ترسيده ای را گرÙتم
زمانی که ديگر نباشيم
آمد و شد را بایستانیم،
زیر Ù‡Ùت پوشش خاک Ùˆ
پاهای خشک مرگ،
دوباره بهم نزديکتر می شويم
وعشق، کنجکاو و گيج خواهد بود.
بالهای گوناگون ما،
چشمهامان که می پرند،
پاهامان که ناآشنايند باهم،
و بوسه های نقش بستهء ما
همه دوباره به هم برمی آيند
ما را چه سود اما
نزدیکی گورهای ما؟!
مرگ را چه اهميتی است؟
مگذار زندگی ما را جدا کند!
* Matilde Urrutia ماتیلده اروتیا همسر پابلو نرودای شاعر به هنگامی Ú©Ù‡ در پنجم ژانویه Û±Û¹Û¸Ûµ دیده از جهان Ùرو Ù…ÛŒ بست Ùریاد بر آورد "خوشØالم ! میروم Ú©Ù‡ سرانجام به پابلوی خود به پیوندم"
عباس موذن نوشت
اي كاش به چشم‌هايمان ياد مي داديم تا به قلب‌مان اعتماد كند. زيبايي يعني اعتماد.
عباس موذن