www.letralia.com

ترجمه : مهناز بدیهیان
* Matilde Urrutia ماتیلده اروتیا همسر پابلو نرودای شاعر به هنگامی که در پنجم ژانویه ۱۹۸۵ دیده از جهان فرو می بست فریاد بر آورد "خوشحالم ! میروم که سرانجام به پابلوی خود به پیوندم"
www.pabloneruda.it

ماتیلده اروتیا !
تنها می گذارمت!
آنچه داشتم آنچه نداشتم
آنچه هستم آنچه نیستم
عشق من کودکی گریان است
بیزار از رها کردن آغوشت
آن را برای همیشه به تو می سپارم
تو برگزيدهء من هستی


ماتيلده اوروتيا *

.تو برگزيدهء من هستی
توئی که گرايش ات به باد افزونتر است
تا به درختان نازک جنوب.
يا درخت، فندق در ماه آگوست
خوشگواری برای من چون نان داغ
قلبت زمینی است
دستهایت اما آسمانی.


قرمزی ، تندی
سفیدی و نمکینی
مثل ترشی پیاز.
پیانوی خندانی تو
با همه آوا نوشته های آدمی
و موسیقی از مژه هایت، از گیسوانت
روی من پخش می شود.
من غوطه می خورم در سایه ء زرين ات.
مدهوش گوشهای توام
هر چند آنها را از اين پيش دیده ام
در مرجان های زیر آب
برای حفظ ناخنهای تو در بستر دريا
ماهی ترسيده ای را گرفتم

زمانی که ديگر نباشيم
آمد و شد را بایستانیم،
زیر هفت پوشش خاک و
پاهای خشک مرگ،
دوباره بهم نزديکتر می شويم
وعشق، کنجکاو و گيج خواهد بود.

بالهای گوناگون ما،
چشمهامان که می پرند،
پاهامان که ناآشنايند باهم،
و بوسه های نقش بستهء ما
همه دوباره به هم برمی آيند
ما را چه سود اما
نزدیکی گورهای ما؟!

مرگ را چه اهميتی است؟
مگذار زندگی ما را جدا کند!


* Matilde Urrutia ماتیلده اروتیا همسر پابلو نرودای شاعر به هنگامی که در پنجم ژانویه ۱۹۸۵ دیده از جهان فرو می بست فریاد بر آورد "خوشحالم ! میروم که سرانجام به پابلوی خود به پیوندم"