راØله یار / دو غزل
ایـن شـعـر ها به درد٠دل٠من نمی خورد
این ها شعار هاست که خمپاره می شود
هـیـچ کـس نـیست Ú©Ù‡ بـنـدد ره سرقاÙله را ØŸ
کـاروانی کـه Ùــقــط داس وتـبــر Ù…ÛŒ آرد
آواره
Ú¯Ùتی Ú©Ù‡ عاقبـت غـم٠دل چاره Ù…ÛŒ شود؟
بـیـجا نـگـو که بـنـد٠دلـم پـاره می شـود
تـلـخـی٠شاعـرانـه از ایـن بـیشتـر مبـاد:
روزی که مـردم٠نگه ات خاره می شود
روزی کـه هـمـت٠قـلمـت بــاد می بـرد
روزی که چاره عاجز وبیچاره می شود
وقتی غــزل به پـشت٠دری در نمی زند
وقـتی که واژه هـیـزم٠کابـاره می شـود
شـعـر از نـگاه٠عـشق غریـبـانـه Ù…ÛŒ Ùتد
مثل٠دل٠شـکـسته ای بـیـکـاره می شـود
ایـن شـعـر ها به درد٠دل٠من نمی خورد
این ها شعار هاست که خمپاره می شود
ای عـشـق ای رÙـیـق٠دل٠دردمـنـد٠من!
شاعـر دوباره دورتـر آواره می شـود...
دسمبر 2008
---------
تـو چـه اسـتاده به چشم تـرمن زل زده ای؟
بـاد می رقـصـد و رقـصـیده شـرر می آرد
بــوی دل، بـوی تــن وبـوی جـگــر می آرد
دود سـرکـرده و از مــرگ سـخـن مـی رانـد
دل بـــارانـــی ام از کـــوره بـــدر مـی آرد
آه از ایـن شـیـوه ی آلــوده ی دامـان هــوا
لانـه ÛŒ مــرغ گـرÙـتـار بــه ســـر مـــی آرد
وای بــرجـان کـبـوتـرکه تن غرقه به خون
خــبــرسـوخــتـن مـرغ ســØــر مـی آرد
کـاروان بـشـری از پـی نـابـودی خـویـش
چــقــدر تـنـد و چـه پـیـوستـه خـطـرمی آرد
تـو چـه اسـتاده به چشم تـرمن زل زده ای؟
نـــÙــس بـاد نـگـر! آتــش Ùˆ پـــر مـی آرد
هـیـچ کـس نـیست Ú©Ù‡ بـنـدد ره سرقاÙله را ØŸ
کـاروانی کـه Ùــقــط داس وتـبــر Ù…ÛŒ آرد
جولای 2006