Faiz Ahmed FaizÙیض اØÙ…د Ùیض/mahnaz badihian/Ù…-بدیهیان

وقتی شب با صورت دراز پوشیده در عزایش می لنگد
با من باش،رنج من،عشق من،نزدیک من باش
اکنون با من باش
رنج من،عشق من، کنار من باش
در این ساعت چون شب ÙØ±Ø§ رسد
هنگامیکه از زخم غروب می نوشم و شب
با مرØÙ… ناÙÙ‡ اش در دست Ùˆ دشنه ÛŒ الماس گونش ÙØ±ÙˆØ¯ Ù…ÛŒ آید
وقتی شب با گریه عزادارانه اش می آید

با خنده ها و آوازهایش
با خلخال های خاکستری درد آلودش
که با هر قدم بصدا در می اید
در این ساعت، وقتی قلب ها در اعماق پنهان است
بار دگر امید واری آغاز می شود، بستر انتظار آغاز می شود
زیرا که دستها در آستین تا شده اند
آنگاه که شرابها صدا کنان بجامها سرازیرمی شوند
هنگامیکه کودکان آرام نمی گیرند
و همه ی تلاش تو از ته دل بیهوده است
آنگاه که هر چه می خواهی انجام دهی، ناممکن است
وقتی همه چیز بی ÙØ§ÛŒØ¯Ù‡ است
در این ساعت وقتی شب ÙØ±ÙˆØ¯ Ù…ÛŒ آید
وقتی شب با صورت دراز پوشیده در عزایش می لنگد
با من باش،رنج من،عشق من،نزدیک من باش
------
Ùیض اØÙ…د Ùیض شاعر توانای پاکستان(1984-1911) Ú©Ù‡ شهرت ÙˆÛŒ در سرودن اشعار زیبا در مایه ÛŒ زبان کلاسیک اردو بوده است.
ترجمه از انگلیسی: مهناز بدیهیان
راØÙ„Ù‡ یار نوشت
اگر آدرس برقی تان را برایم بنویسید ممنون می شوم.
Ø¨Ø§Ù…ØØ¨Øª