سه شعر از " رافایل روبیو" شاعر جوان شیلی
1
null

و چنین شد
چنین شد که بچه ها از خیابان رفتند
و چنین شد که بچه ها غیبشان زد
زیر بارانی که در "بوداپست" می ریزد


اما این شهر را بوداپست نمی نامند
زیرا هرگز نمی توان کسی را در بوداپست نجات داد
زیرا هرگز نمی شود در بوداپست عاشق شد
و زنهایی هستند که می میرند و کسی نمی داند

خیلی وقت است که در بودا پست دیگر کسی نیست
و سگها جای کودکان را گرفته اند
در این شهری که بودا پست نیست

------------
2
و چنین است
که من به بچه های بودا پست گفتم
مرگ در آسانسورها افسار گسیخته
بخاطر بسپار که مرگ وحشی در آسانسورها آزاد است
آگاه باش ، آگاه از حضور مرگ در بودا پست

اما بچه ها گوش نکردند
اما بچه ها گوش نخواخند کرد
اما بچه ها دویدند به خیابانها
زیر باران و گوش نخواهند کرد

و چنین است که من به بچه ها در بوداپست گفتم
آگاه باشید، مواظب سگها

اما بچه ها گوش نکردند
اما بچه ها گوش نخواهند کرد
---------
3
تنها...
تنها تر از اشگی
در کنار پلک های
انسانی مرده
-----
ترجمه مهناز بدیهیان