آذين بهرامي / جنگ كابل "
دریغ
باران جنگ
و خاورميانه زيارت خانه شد
زائران Ùراره دركوه ها مي رÙتند
" جنگ كابل "
كاش
توي Ùضايي غرق شوم
از تو وسنجاقك
كتاب هاي لوركا
Ùروغ را شاپور بزند
از درد
دادش بيايد و
تو از سينه هام دو كوه برقصي
تا روي خورشيد كم شود
كم شوم و تو
دست هام را خيس ابريشم
ببري تا تشنگي كودكان اÙغان
و جاي بودا
روي برقع زن كابلي
نجابت را گلدوزي كني
تا بال هاي ÙˆØشي خشخاش هاي بلند
بيا بدويم با كوÙÙŠ عنان
Ùˆ نگاه كنيم به آرزوي راه رÙتن پاها
( نمي دانم
چرا پاها Ùقط در آينه راه مي روند )
در آينه
دويدن تشنه بود و
هنوز
سينه هايم مي رقصيد
زماني كه
ترانه ممنوع شد
زنان مي خواستند شب را
ميان گرماي مردشان برقصند
دريغ
باران جنگ
و خاورميانه زيارت خانه شد
زائران Ùراره دركوه ها مي رÙتند
وگورهاي بخت دختران را مي كندند
زائران ÙˆØشي مي آمدند
يك به يك
در هم تنيده
خاردار
تنم شكوه يك ميهماني را نداشت
چشمم سنگين باروت بود و
پاهام
خسته ÙŠ نرÙتن
- بن لادن چه آدم بدي است -
در كنار آوازهاي سند
اين ترانه اي است كه مي رويد :
بن لادن چه آدم بدي است
و نيز
جنگ مهربان شد
شاپور هم
امّا تو
Ùˆ Øالا چگونه مي توان
جاي قدم هاي زنان را چمن كاشت
چگونه مي توان تابيد
به سينه گورهاي هندوكش
كه چهار كبوتر مكروه را دÙÙ† مي كنند
Ùروغ
دختر كابلي
من
شايد هم معشوقه ي لوركا .
آذين بهرامي