www.firstsecondbooks.com

دریغ
باران جنگ
و خاورميانه زيارت خانه شد
زائران فراره دركوه ها مي رفتند




" جنگ كابل "



كاش

توي فضايي غرق شوم

از تو وسنجاقك

كتاب هاي لوركا

فروغ را شاپور بزند

از درد

دادش بيايد و

تو از سينه هام دو كوه برقصي

تا روي خورشيد كم شود

كم شوم و تو

دست هام را خيس ابريشم

ببري تا تشنگي كودكان افغان

و جاي بودا

روي برقع زن كابلي

نجابت را گلدوزي كني

تا بال هاي وحشي خشخاش هاي بلند

بيا بدويم با كوفي عنان

و نگاه كنيم به آرزوي راه رفتن پاها



( نمي دانم

چرا پاها فقط در آينه راه مي روند )



در آينه

دويدن تشنه بود و

هنوز

سينه هايم مي رقصيد

زماني كه

ترانه ممنوع شد

زنان مي خواستند شب را

ميان گرماي مردشان برقصند



دريغ

باران جنگ

و خاورميانه زيارت خانه شد

زائران فراره دركوه ها مي رفتند

وگورهاي بخت دختران را مي كندند

زائران وحشي مي آمدند

يك به يك

در هم تنيده

خاردار

تنم شكوه يك ميهماني را نداشت

چشمم سنگين باروت بود و

پاهام

خسته ي نرفتن

- بن لادن چه آدم بدي است -

در كنار آوازهاي سند

اين ترانه اي است كه مي رويد :

بن لادن چه آدم بدي است

و نيز

جنگ مهربان شد

شاپور هم

امّا تو



و حالا چگونه مي توان

جاي قدم هاي زنان را چمن كاشت

چگونه مي توان تابيد

به سينه گورهاي هندوكش

كه چهار كبوتر مكروه را دفن مي كنند



فروغ

دختر كابلي

من

شايد هم معشوقه ي لوركا .





آذين بهرامي