درباره ما
تماس پیوند ها |
نقل مطالب ماه مگ بدون ذکر ماخذ ممنوع است |
|
|
نصرت‌اله مسعودى
تقديم به شهبازي توطئه در باران بسيار باهوش بود Ùˆ Øدس مي‌زد ريشه‌ي ماجرا بايد از جاي ديگري آب بخورد، اما باز به خودش مي‌گÙت: «نيشابوري قضاوت بر پايه‌ي Øدس Ùˆ گمان از نابخردي است. تشكيل اين جلسه‌ي سه Ù†Ùره هم به خواست او Ùˆ تنها بخاطر روشن شدن مسأله Ùˆ Ùيصله آن بود.
Ùˆ گاه تمامی Ùاصله ÛŒ بین ما ضخامتی به نازکی شیشه دارد.
با کلاه آبی......... نشسته بود ØŒ پشت پنجره ای Ú©Ù‡ رو بسوی کوه بلندی بود Ùˆ دامنه اش را سبزه های تازه رسته ÛŒ بهار پوشانده بود. â€Ø¯ÙˆÚ†Ø±Ø®Ù‡â€œ پیروز ابراهیمی از پنجره آزمايشگاه, يك گروه از بچه ها را مي بينم كه با دوچرخه شان با شور Ùراوان بازي مي كنند. دیدن این منظره مرا به سالهای دور Ù…ÛŒ برد. هنگامیکه کودکی بیش نبودم.
دو داستان کوتاه از هژبر
Ú¯Ù„ خشخاش - اگرچه آمنه ترشیده بود اما ØرÙاش هنوز شیرین بود Ùˆ چشاش سبزسبز. ازصداش قصه Ù…ÛŒ ریخت. یه روز توکسالت جمعه ای دوردامنش چسبیدیم تا برامون قصه بگه. اولش چند Ù…Ùشت خندیدیم. اوهم. بعد با پَر چادرش خنده های دوردهنشو پاک کرد Ùˆ برامون قصه Ú¯Ùت:
تنها در خانه عباس موذن
Ú¯Ùت: به مادرم می‌گویم بیاید. این مال وقتی بود Ú©Ù‡ هنوز شقایق به مدرسه نمی‌رÙت . زنگ زدیم از شهرستان آمد. دو Ù‡Ùته پیش ما بود ØŒ خسته شد،
قاچ گرد نارنگی تو خالی
ØµØ¨Ø Ø§Ø² پودر شب Ú˜Ù„ شده توی Ú©Ø´ Ùˆ قوس صلات ظهر …خلاصه بیدار شده بود .نوک شکسته ÛŒ انگشت شست پاش اولین چیزی بود Ú©Ù‡ توجه شو جلب کرد .ملØÙÙ‡ های پیچ پیچ Ùˆ سوزن نخ گیس Ø¢Ùتاب Ú©Ù‡ چر کای دیشبی رو به تنش وصله میزد .صبØ٠خونی …
- ای ایران -
- سویچ ماشین کو؟ - اونهاش رو تلویزیونه. - Ù…ÛŒ خوای بری؟ - برگشت ماهی سیاه کوچولو از دریا - .... ماهی پیر قصه اش را تمام کرد Ùˆ به دوازده هزار بچه Ùˆ نوه اش Ú¯Ùت: - دیگر وقت خواب است بچه ها بروید بخوابید. بچه ها Ùˆ نوه ها Ú¯Ùتند: - مادر بزرگ Ù†Ú¯Ùتی آن ماهی ریزه چطور شد. ماهی پیر Ú¯Ùت
- کوه ارغوانی -
باران پائیزی تازه شروع کرده بود. برگ درختان، به آرامی یکی پس ازدیگری به زمین Ù…ÛŒ اÙتادند. کناره های خیابان Ùˆ ک٠پیاده روها را لایه ای از برگهای قهوه ای Ùˆ زرد پوشانده بود. درØالی Ú©Ù‡ موهای سÙیدش کاملن خیس شده بود، بی توجه به باران قدم برمی داشت. به چهارراه Ú©Ù‡ رسید ایستاد. سرش را به عقب برگرداند تا ببیند Ú©Ù‡ هنوز دنبالش Ù…ÛŒ کند؟
اولین نامه من به دوستم
هر Ú©ÛŒ ندونه تو یکی – بهمن- باید خوب بدونی؛ آدمی Ú©Ù‡ پس از چند سال این در اون در زدن به هزار Ùˆ یک دوز Ùˆ Ú©Ù„Ú©ØŒ پاش به این ور آب Ù…ÛŒ رسه باید خیلی پخمه باشه Ú©Ù‡ از هول Øلیم بیÙته تو دیگ - پیش از اینکه راه Ùˆ چاه رو بشناسه - بخواد دست به کاری بزنه Ú©Ù‡ خبري از
به نام تو
Ùˆ بهار نا رنج انگشتش را گرÙته جلوی لب هایش . سال هاست همان جا روی دیوار ساکت مانده Ùˆ همان طور انگشتش را جلوی لب هایش Ù†Ú¯Ù‡ داشته است . نه پره های بینی اش از بین رÙته , نه انگشتانش کرخت شده , نه گوشه ÛŒ لب هایش به هم چسبیده , نه ابروها Ùˆ Ù…Ú˜Ù‡ هایش ریخته است .
در Øاشیه سÙر انوشه انصاری به Ùضا"تو کز Ù…Øنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی " " به جرم سنگدلی" "زن و شوهری به جرم "سنگدلی" توسط پلیس دستگیر شدند.
یک Ú¯Ùتگو....
- واسه چئ اینقدر پیشش کرنش مئ کنئ!؟ - خٌب کئ چئ؟
کلاغ مرده:
یک عمر لاشخوری کرده بود وبچه های ریقوو Ú©Ú†Ù„ پرنده ها را با تن سرخ Ùˆ چشم های کورشان از لانه ها شان دزدیده بود Ùˆ خورده بود تا این جور این جابیاÙتد. Ùلج Ùˆ ناتوان، Øتا برای این Ú©Ù‡ خودش را ازروی خاک بلند کند یا تکانی به پروبال اش بدهد . نای این را نداشت Ú©Ù‡
درختهاي خوابيده غلامعباس موذن
دوسه پك به دم باÙورزد. اØساس كرد كه روØØ´ آروم شده. دود رو توسينه Øبس كرد. دستش را روي سينه Ø´ كشيد. بريده بريده Ú¯Ùت: |
آرشـیـو داستان
mySQL error with query SELECT i.inumber as itemid, i.ititle as title, i.ibody as body, m.mname as author, m.mrealname as authorname, UNIX_TIMESTAMP(i.itime) as timestamp, i.itime, i.imore as more, m.mnumber as authorid, c.cname as category, i.icat as catid, i.iclosed as closed FROM nucleus_item as i, nucleus_member as m, nucleus_category as c WHERE i.iauthor=m.mnumber and i.icat=c.catid and i.iblog=3 and i.inumber<>15 and i.itime<="2024-05-02 03:17:30" and i.idraft=0 ORDER BY i.itime DESC LIMIT -44,200: You have an error in your SQL syntax; check the manual that corresponds to your MySQL server version for the right syntax to use near '-44,200' at line 1
|