گیل آوایی----سنگسار دخترک 17 ساله دعا در کردستان عراق
بمناسبت سنگسار دخترک 17 ساله "دعا"
با درد و داغی از یک جنایت!
پای می کوبیدند نه آنکه رقص جو و گندم هر ساله را آغازیده باشند! نه!
پای می کوبیدند. نه آنکه دست در دست به نوای دهل و سورنای پیر ده، رقص خرمن برپا داشته بوده باشند! نه!
عرق ریزان تو گویی تندر وار Ù…ÛŒ خروشیدند. از دهانشان Ù†Ùیر Ù†Ùرت Ùˆ انتقام، هوای پاک Ùˆ زلال ده را Ù…ÛŒ آلود
خشم آگین پای Ù…ÛŒ کوبیدند. نه آنکه بخواهند خر پشته سنگلاخی هموار کنند یا Ú©Ù‡ بخواهند باریکه راهی از برای گذر صاÙ! نه!
چنان دیوانه وار پای Ù…ÛŒ کوبیدند Ú©Ù‡ گویی آتش اهریمنانه ای تمامی جانشان را در خود گرÙته بود Ùˆ بی قرار Ùˆ دیوانه وار، جان خویش Ù…ÛŒ Ú©ÙˆÙتند.
پرنده ای نبود در اسمان آن همه خشم بپروازد. تنها آهن پروازانی، هر از گاهی،نگاههای دمکراسی پایانه، Ù…ÛŒ باراندند به همدستانی Ú©Ù‡ برای خراÙÙ‡ Ùˆ جهالت این پایکوبان سر Ùˆ دست Ù…ÛŒ شکستند.
خورشید گرمی تن نوازش نبود. سر آن نداشت Ú©Ù‡ هستی بزاید تو گویی آتش Ùشان سترونیست برجان کوردلانی پایکوب Ú©Ù‡ آنگونه به Ù†Ùیر اهریمنانه نعره Ù…ÛŒ کشیدند. خورشید آتش بود در هیبت چهره های تÙته ز سنت دیرینه ای Ú©Ù‡ انسان بر پایداریش هماره مصلوب شد.
پای کوبانشان چنان بود Ú©Ù‡ تکرار جنایت هر روزه شان رنگ Ù…ÛŒ باخت Ùˆ انÙجار خونبار دمکراسی٠از آن سوی آبها گوش نمی خراشید Ùˆ ویرانی نسلهای خون Ùˆ جنایت تو گویی Ùراموش شده است.
بهار در دلی کوچک می طپید. شوق یک آغوش مهر مادرانه،ناباورانه در داغ بئ گناهی خویش له له می زد.
پای می کوبیدند. خشم آگین. پای می کوبیدند اهریمنانه. پای می کوبیدند، می کوبیدند می کوبیند کوردلانه، لجبازانه،
وای
وای
وای اگر که اینهمه خشم و انتقام بر آنانی بود که بایسته شان!
نه!
نبود!
و دریغ که نبود اینگونه!
پای می کوبیدند
بر نازک نازانه عاشقی که تنهاجرمش
جنسیت او بود
او
دختر بود
دختر
او
دخترکم دعا بود
نازانه
دلبرانه
عاشق
وای
ننگتان باد
بر پایکوبی اهریمنانتان!
که انسان به زنده بودنش شرمگین است از شمایان!
اشک امانم نمی دهد!
گیل آوایی
با درد و داغی از یک جنایت!
پای می کوبیدند نه آنکه رقص جو و گندم هر ساله را آغازیده باشند! نه!
پای می کوبیدند. نه آنکه دست در دست به نوای دهل و سورنای پیر ده، رقص خرمن برپا داشته بوده باشند! نه!
عرق ریزان تو گویی تندر وار Ù…ÛŒ خروشیدند. از دهانشان Ù†Ùیر Ù†Ùرت Ùˆ انتقام، هوای پاک Ùˆ زلال ده را Ù…ÛŒ آلود
خشم آگین پای Ù…ÛŒ کوبیدند. نه آنکه بخواهند خر پشته سنگلاخی هموار کنند یا Ú©Ù‡ بخواهند باریکه راهی از برای گذر صاÙ! نه!
چنان دیوانه وار پای Ù…ÛŒ کوبیدند Ú©Ù‡ گویی آتش اهریمنانه ای تمامی جانشان را در خود گرÙته بود Ùˆ بی قرار Ùˆ دیوانه وار، جان خویش Ù…ÛŒ Ú©ÙˆÙتند.
پرنده ای نبود در اسمان آن همه خشم بپروازد. تنها آهن پروازانی، هر از گاهی،نگاههای دمکراسی پایانه، Ù…ÛŒ باراندند به همدستانی Ú©Ù‡ برای خراÙÙ‡ Ùˆ جهالت این پایکوبان سر Ùˆ دست Ù…ÛŒ شکستند.
خورشید گرمی تن نوازش نبود. سر آن نداشت Ú©Ù‡ هستی بزاید تو گویی آتش Ùشان سترونیست برجان کوردلانی پایکوب Ú©Ù‡ آنگونه به Ù†Ùیر اهریمنانه نعره Ù…ÛŒ کشیدند. خورشید آتش بود در هیبت چهره های تÙته ز سنت دیرینه ای Ú©Ù‡ انسان بر پایداریش هماره مصلوب شد.
پای کوبانشان چنان بود Ú©Ù‡ تکرار جنایت هر روزه شان رنگ Ù…ÛŒ باخت Ùˆ انÙجار خونبار دمکراسی٠از آن سوی آبها گوش نمی خراشید Ùˆ ویرانی نسلهای خون Ùˆ جنایت تو گویی Ùراموش شده است.
بهار در دلی کوچک می طپید. شوق یک آغوش مهر مادرانه،ناباورانه در داغ بئ گناهی خویش له له می زد.
پای می کوبیدند. خشم آگین. پای می کوبیدند اهریمنانه. پای می کوبیدند، می کوبیدند می کوبیند کوردلانه، لجبازانه،
وای
وای
وای اگر که اینهمه خشم و انتقام بر آنانی بود که بایسته شان!
نه!
نبود!
و دریغ که نبود اینگونه!
پای می کوبیدند
بر نازک نازانه عاشقی که تنهاجرمش
جنسیت او بود
او
دختر بود
دختر
او
دخترکم دعا بود
نازانه
دلبرانه
عاشق
وای
ننگتان باد
بر پایکوبی اهریمنانتان!
که انسان به زنده بودنش شرمگین است از شمایان!
اشک امانم نمی دهد!
گیل آوایی