مثل سگ پاوولف
شرطي شده بودم
كه با هر نقاب سياهي
به ياد تو مي افتادم

زورو

مثل سگ پاوولف
شرطي شده بودم
كه با هر نقاب سياهي
به ياد تو مي افتادم
به ياد تو؛
شورشي ي بي دست و پاي من!
حتا زير چادر اكسيژن؛
تنفس دهان به دهان تو
آغاز مي شد.
دلم
توي طبقات خودش
تقطيع مي شد
و تايپو گرافي
روي تپه هاي تنت را
آغاز مي كردم.

بايد به عقب برگردم
به روزهاي قطبي
ميان ما.
بايد به عقب برگردم
و پاتيناژ
روي يخ هاي قلب تو را
دوباره آغاز كنم.

بهاره رضايي