زورو شعری از / بهاره رضائی
مثل سگ پاوولÙ
شرطي شده بودم
كه با هر نقاب سياهي
به ياد تو مي اÙتادم
زورو
مثل سگ پاوولÙ
شرطي شده بودم
كه با هر نقاب سياهي
به ياد تو مي اÙتادم
به ياد تو؛
شورشي ي بي دست و پاي من!
Øتا زير چادر اكسيژن؛
تنÙس دهان به دهان تو
آغاز مي شد.
دلم
توي طبقات خودش
تقطيع مي شد
Ùˆ تايپو گراÙÙŠ
روي تپه هاي تنت را
آغاز مي كردم.
بايد به عقب برگردم
به روزهاي قطبي
ميان ما.
بايد به عقب برگردم
و پاتيناژ
روي يخ هاي قلب تو را
دوباره آغاز كنم.
بهاره رضايي
بهرام نوشت