خلوتِ گردنه ها جایِ خطر بود بال هایِ پروانه ایت می دانستند

..
فقط ساعتی بعد از نوشتنِ خونِ تو سبز شدیم

با پیکرهایمان در باغچه

سرهایمان به اندازه در اهتزاز

ما پرچمی بالا نمی بریم.

&

خلوتِ گردنه ها جایِ خطر بود بال هایِ پروانه ایت می دانستند

نزدیک به ساعتی شدی که دلت یک تکه سفر بود

پیش از نوشتنِ خونِ تو

بر شتابِ پاها و شقیقه هات

&

ما

کشته هایمان را در سکوتی می شوریم

که باران ها می فهمند

دنیا نمی فهمد

سرد

وُ

تاریک

این خالی

سقفِ

شعله هایِ ماست

&

اکنون را با یک قطره خون در یک شعر ورق بزنیم

روزها می گذرند خواهند گذشت گذشته اند مثلِ گذشته ها

این سکو لبه ای ندارد

چشم بگردانیم به تهِ درّه رسیده ایم

......

از مجموعه یِ آوازِ پرنده هایِ ایرانی در قفس

رباب محب / استکهلم