Eugino De Anderade- یوجینو د آندراده - مهناز بدیهیان
یوجینو د آندراده (2005-1923) معروÙترین شاعر معاصر پرتغال Ùˆ نویسند Ù‡ ÛŒ 29 مجموعه ÛŒ شعر است. ÙˆÛŒ همچنین چندین کتاب برای کودکان Ùˆ مجموعه ÛŒ داستان Ùˆ ترجمه ÛŒ چندین اثر به زبان پرتغالی از خود بجا گذاشته است. از جمله آثاری Ú©Ù‡ ترجمه کرده از کسانی چون گارسیا لورکا ØŒ سÙÙˆ ØŒ یانیس Ùˆ ریتسوس را Ù…ÛŒ توان نام برد
در ریر چند ترجمعه از شعرهای او را می خوانید
آواز سرگردانی
Øتا چشمها نمیدانند Ú†Ù‡ بگویند
به این Ú¯Ù„ لذت، Ø´Ú©Ùته در دستانم
و در گیسوان بلند روز.
آنچه خواب دیدم، خیلی ساده
Ùقط آب بود، بنÙØ´ شد از سرما.
در این اندوه گلی نمی گنجد.
سایه ی کشتی را به من بده.
کلمه
تمام روز به دنبال کلمه ای بودم کوچک
کلمه ای یک صدایی
بی صدایی ، تقریبا هیچ.
ولی من جای خالی این کلمه را Øس Ù…ÛŒ کنم.
این منم که میدانم چقدر دلتنگ این کلمه ام.
از ایترو مصرانه در پی آنم.
این کلمه می تواند مرا از سرمای ژانویه
ØÙظ کند
Ùˆ Øتا از خشگسالی تابستان.
Ùقط یک کلمه.
یک کلمه ی ساده.
رستگاری.
سکوت
وقتی لطاÙت Ùˆ مهر
خسته می شود،
و سر انجام بخواب می رود.
وقتی رنگ آبی از چشمهایت
Ùواره Ù…ÛŒ زند ØŒ در جستجوی
چشمهای من
برای کشتیبانی
همانجاست که من با تو از
آن دلتنگی و بی کسی
سخن میگویم
که با سکوت میخکوب شده..
نام من از آن گلی است....
نام من از آن گلی است
وقتی تو صدایم می کنی
و با سر انگشتان تو بر پوستم
نمی توانم بگویم
آیا آب دست نخورده ام
یا باغچه ای در دره...
گرد آوری و ترجمه: مهناز بدیهیان
در ریر چند ترجمعه از شعرهای او را می خوانید
آواز سرگردانی
Øتا چشمها نمیدانند Ú†Ù‡ بگویند
به این Ú¯Ù„ لذت، Ø´Ú©Ùته در دستانم
و در گیسوان بلند روز.
آنچه خواب دیدم، خیلی ساده
Ùقط آب بود، بنÙØ´ شد از سرما.
در این اندوه گلی نمی گنجد.
سایه ی کشتی را به من بده.
کلمه
تمام روز به دنبال کلمه ای بودم کوچک
کلمه ای یک صدایی
بی صدایی ، تقریبا هیچ.
ولی من جای خالی این کلمه را Øس Ù…ÛŒ کنم.
این منم که میدانم چقدر دلتنگ این کلمه ام.
از ایترو مصرانه در پی آنم.
این کلمه می تواند مرا از سرمای ژانویه
ØÙظ کند
Ùˆ Øتا از خشگسالی تابستان.
Ùقط یک کلمه.
یک کلمه ی ساده.
رستگاری.
سکوت
وقتی لطاÙت Ùˆ مهر
خسته می شود،
و سر انجام بخواب می رود.
وقتی رنگ آبی از چشمهایت
Ùواره Ù…ÛŒ زند ØŒ در جستجوی
چشمهای من
برای کشتیبانی
همانجاست که من با تو از
آن دلتنگی و بی کسی
سخن میگویم
که با سکوت میخکوب شده..
نام من از آن گلی است....
نام من از آن گلی است
وقتی تو صدایم می کنی
و با سر انگشتان تو بر پوستم
نمی توانم بگویم
آیا آب دست نخورده ام
یا باغچه ای در دره...
گرد آوری و ترجمه: مهناز بدیهیان