دورمونده د آندراده

ترجمه مهناز بدیهیان

شانه های تو جهان را به اهتزاز می آورند
زمانی خواهد رسید
که ما قادر نیستیم بگوییم
خدای من.
زمان دور ریختن ها
زمانی که نمی توانیم بگوییم
عشق من.
زیرا که عشق بی فایده گیش را
به ثبوت رسانده.
چشم ها نمی گریند.
دستها فقط کار خشن می کنند
و قلب ها خشگ است.
به در خانه می زنند بی حاصل

ما در باز نمی کنیم.
تنها باقی می مانیم.
چراغ ها خاموش شده اند
و چشم های فراخ ما
در تاریکی می درخشند.
پر واضح است که دیگر نمی دانیم
چگونه رنج بکشیم.
از دوستانمان هیچ نمی خواهیم.
چه اهمیتی دارد که پیری برسد.
پیری چیست؟
شانه های ما جهان را به اهتزاز می آورند.
جهانی سبکتر از دستان کودکان.
این همه جنگ ، قحطی
دعوای در دل خانه ها
ادامه ی زندگی را ثابت می کنند
اما هنوز هیچکس خود را آزاد نکرده است.
افراد حساستر که بیرحمی واضح را می بینند
مرگ را ترجیح می دهند.
زمانی خواهد رسید که مرگ کمکی نخواهد کرد.
زمانی خواهد رسید
که زندگی یک دستور است.
فقط زندگی،بدون هیچ گریزی.

ترجمه : مهناز بدیهیان