الكساندر پارونكي - ALESSANDRO PARRONCHI
شعري از \"الكساندر پارونكي
ترجمه پیروز ابراهیمی- تقدیم به ، پدرم در رویا
لبخند مي زني و با نگراني مرا ترك ميگويي
بي اختيار, با بغض از خود ميپرسم:
\"مدت زماني است كه تو را در اغوش نگرÙتم\"
\"بازويت را دوستانه Ù†Ùشرده ام.\"
ØاÙظه از دست مي رود.رنگ مي بازد,همچو اسمان پاييزي
كه از ابرهاي تيره,اكنده مي گردد.
مي روي.
در زمان,Ú†Ù‡ بسيار ناگÙته هاي با تو مي يابم...Ùˆ Ú¯Ù†Ú¯ مي مانم.
انگاه كه روي بر ميگردانم.چرا ديگر انجا نيستي?
Ú†Ù‡ بسيار نا Ú¯Ùته هاست...باز تو را مي خوانم Ùˆ بر اين باورم
كه اين
به يقين
نمي تواند,رويا باشد.
ترجمه پیروز ابراهیمی- تقدیم به ، پدرم در رویا
لبخند مي زني و با نگراني مرا ترك ميگويي
بي اختيار, با بغض از خود ميپرسم:
\"مدت زماني است كه تو را در اغوش نگرÙتم\"
\"بازويت را دوستانه Ù†Ùشرده ام.\"
ØاÙظه از دست مي رود.رنگ مي بازد,همچو اسمان پاييزي
كه از ابرهاي تيره,اكنده مي گردد.
مي روي.
در زمان,Ú†Ù‡ بسيار ناگÙته هاي با تو مي يابم...Ùˆ Ú¯Ù†Ú¯ مي مانم.
انگاه كه روي بر ميگردانم.چرا ديگر انجا نيستي?
Ú†Ù‡ بسيار نا Ú¯Ùته هاست...باز تو را مي خوانم Ùˆ بر اين باورم
كه اين
به يقين
نمي تواند,رويا باشد.
مريم رييس دانا نوشت
"مدت زماني است كه تو را در اغوش نگرÙتم\"
\"بازويت را دوستانه Ù†Ùشرده ام.\"
شكر كه شعر را داريم تا گاهي نجات مان دهد.