ادبيات ترکيه

فاضل حوسنو داغلارجا

Fazıl Hüsnü Dağlarca

برگردان : ياشار احد صارمی


مرده کور


سفيد جامه ، همه، مردگان از خواب و رويا برخاستند.

برخاستند با نوای آب و خاک و آتش و آفتاب

همه با هم به راه افتادند


مرده کور

راهش را پيدا نکرد

به عرش ذوالجلال


ايمان

ايمان دارد افتاب
آب را
آب تو را


الماس

آنها
از بس كه یکدگر را بوسيدند
به اعماق زمين رفتند
و نفس هاي الماس شده ی عشق را بیرون آوردند.




در سپيده دم

چنان معاشقه اي بود
كه زن در مرد ماند
و مرد در زن !





بيگانه گان

مي گردند و پيدا می‌كنند
جاهاي ديگر
جاهاي ديگرمان را
ما به اين معاشقه می‌گوييم .





ازدياد

دو نه
چهار تا نه
هزار سمت و سو دارند
وقتي كه به هم دگر دست مي سايند .





يكي شدن


دو عشق با هم چه مي كنند ؟!
كمي درنگ مي كنند
و بعد تا دلت بخواهد بوسه و نوازش و معاشقه



معاشقه از دو سو

پاي آن يكي
سر اين يكي بود
چنين برهنه شدند
و از خودشان بيرون آمدند.




در دور

چنان جامه از تن كندند و برهنه شدند
كه هر آنچه بوده در درونشان بود، ديگرنبود



مراسم

دو اجراي در هم تنيده و تناويده
يكي اجراي زن
يكي اجراي مرد !


بوسه ها

چه بي دهان زني
كه سراپا
همه دهان بود آن زن