Edna Millay 1892-1950

اولین زنی که جایزه ی نوبل در شعر را از آن خود کرد.
خاکستر زندگی
عشق مرا تنها رها کرد
و روزها همه یکسانند.
خوردن باید مرا و خواب را.
و آنشب که می توانست اینجا باشد.
اما- آه- بیدار خوابیدن
و شنیدن ساعات آهسته که ضربه می زند.
میشود آیا که روز باشد ، دوباره !و شفق نزدیک!
.

عشق مرا تنها رها کردو
من نمیدانم چه باید کرد.
این و آن و یا آنچه خواستن است
برایم همه یکسان است.
و همه ی آنچه را آغاز کرده ام ، می گذارم
قبل از پایان یافتنم.
تا آنجا که من می بینم، همه چیز مصرقی ناچیز دارد.

عشق مرا تنها رها کرد و
همسایه ها در می زنند و قرض می کنند
و زندگی همچنان ، چون
زوزه های موشی ادامه دارد
و فر-دا و فر-دا و فر-دا.
تنها این خیابان کوچک است و
این خانه ی کوچک

ترجمه- مهناز بدیهیان