گناهکار شعری از پابلو نرودا- Neruda
گناهکار
ترجمه مهناز بدیهیان
اعلام میکنم که گناهکار م
چرا که با دستهایی که به من داده اند
جارویی نباÙته ام.
چرا جاروئی درست نکرده ام؟
این دستها را چرا به من دادند؟
Ú†Ù‡ Ùایده ای داشته اند؟
اگر تنها کاری که کرده ام
تماشای آمیختن دانه ها بوده است
و گوش سپردن به باد.
چرا گرد نياوردم نی ها ی جوان را
از نیزار
آنهنگام که سبز بودند.
آن دسته های نرم را نچیدم
تا بخشکند،
تا آنها را به هم بباÙÙ…
در باÙÙ‡ هائی زرين
و به آن دامنهء زرد بکوبم
تا جارویی بسازم برای روÙتن کوره راه
راهی که چنین ادامه دارد.
چگونه زندگی من گذشت
بدون دیدن، یاد گرÙتن،
بدون گردآوردن و بهم آمیختن نخستين چیزها ؟
برای Øاشا کردن، بسی دير است
من وقت داشتم
اما
دست نداشتم.
پس چگونه بزرگی را نشانه می گیرم
اگر
هرگز نتوانسته ام جارویی بسازم
Øتی یک جارو
Øتی یکی
ترجمه مهناز بدیهیان
اعلام میکنم که گناهکار م
چرا که با دستهایی که به من داده اند
جارویی نباÙته ام.
چرا جاروئی درست نکرده ام؟
این دستها را چرا به من دادند؟
Ú†Ù‡ Ùایده ای داشته اند؟
اگر تنها کاری که کرده ام
تماشای آمیختن دانه ها بوده است
و گوش سپردن به باد.
چرا گرد نياوردم نی ها ی جوان را
از نیزار
آنهنگام که سبز بودند.
آن دسته های نرم را نچیدم
تا بخشکند،
تا آنها را به هم بباÙÙ…
در باÙÙ‡ هائی زرين
و به آن دامنهء زرد بکوبم
تا جارویی بسازم برای روÙتن کوره راه
راهی که چنین ادامه دارد.
چگونه زندگی من گذشت
بدون دیدن، یاد گرÙتن،
بدون گردآوردن و بهم آمیختن نخستين چیزها ؟
برای Øاشا کردن، بسی دير است
من وقت داشتم
اما
دست نداشتم.
پس چگونه بزرگی را نشانه می گیرم
اگر
هرگز نتوانسته ام جارویی بسازم
Øتی یک جارو
Øتی یکی
Ùريبا شادكهن نوشت