( تو را دوست ندارم...) پابلو نرودا
( تو را دوست ندارم...) پابلو نرودا
دوستت ندارم
چنان که گویی زبر جدی یا گل نمک
یا پرتاب آتشی از درون گل میخک
تو را دوست دارم
همانند بعضی چیزهای سیاه
که باید دوست داشت
Ù…ØØ±Ù…انه، بین سایه Ùˆ روØ
تو را دوست دارم
همانند گلی
Ú©Ù‡ هرگز Ø´Ú©ÙØªÙ‡ نشد ولی
در خود نور پنهان گلی را دارد.
ممنون از عشق تو
شمیم راستینی از عطر
برخاسته از زمین
Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روید در روØÙ… سیاه
تو را دوست دارم
بدون آنکه بدانم
چگونه،چه وقت،از کجا
دوستت دارم
Ø³Ø±ÛŒØØŒØ¨ÙˆÙ† پیچیدگی Ùˆ غرور
تو را دوست دارم
چون راه دیگری نمیدانم که در آن
"من" وجود ندارم و تو...
چنان نزدیکی که دستهای تو
روی سینه ام،دست من است
چنان نزدیکی که چشمهایت بهم می آیند
وقتی بخواب میروم..
مترجم مهناز بدیهیان اوبا
تابوت پابلو نرودا
مهناز بدیهییان
این نوشته از روی یک نوار که توسط کارلوس اورنیز از مراسم عزاداری پابلو نرودا ضبط شده تهیه گردیده. متن را ریکاردو گری بی نوشته است.
مراسم عزاداری از خانه ÛŒ شاعر آغاز Ù…ÛŒ شود.جایی Ú©Ù‡ جسدش در ØØ¶ÙˆØ± همسر Ùˆ خواهرانش قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡.مراسم در میان اطاقی پراز Ú¯Ù„ Ùˆ لای Ùˆ آب Ú©Ù‡ زمانی کتابخانه شاعر بوده انجام Ù…ÛŒ شود.کتابها.نوشته هاو مدارک همراه با وسایل خانه در آب غرق اند زیرا روز قبل جریان آب توسط ارتش شیلی به خانه ÛŒ شاعر باز شده Ú©Ù‡ پس از شکستن آنچه شکستنی بوده با دسته ÛŒ تÙنگشان خانه را در ØØ§Ù„ غرق شدن رها کرده اند.
تابوت توسط دوستان نرودا از اطاق خارج شد.چند تایی انگشت شمار همراه همسر Ùˆ خواهران نرودا به Ø§ØªÙØ§Ù‚ سÙیر مکزیک مارتینز کوربالا تابوت را دنبال Ù…ÛŒ کردند.
شخصی پرسید Ú©ÛŒ مرده؟ به او Ù…ÛŒ گویند "پابلو نرودا".Ùˆ او Ù…ÛŒ گوید کی؟ بله آقا درست شنیدید"پابلو نرودا"......چیزی طول نمی کشد Ú©Ù‡ دهان به دهان این خبر Ù…ÛŒ پیچد Ùˆ نام نرودا سبب باز شدن درها Ùˆ پنجره هاو نیمه بسته شدن در مغازه ها Ù…ÛŒ شود.خبر سپس از طریق Ù†ÙØ³ های جاری در خطوط تلÙÙ† در Ø³Ø·Ø Ø´Ù‡Ø± منتشر Ù…ÛŒ شود.اتوبوس ها متوق٠می شوند ومردم دسته دسته از آنها پیاده Ù…ÛŒ شوند. مردم در خیابان های دور در ØØ§Ù„ دویدن هستند.مردمی Ú©Ù‡ هم اکنون در نزدیکی تابوت هستند همه Ù…ÛŒ گریند Ùˆ هنوز امید دارند Ú©Ù‡ خبر دروغ باشد.نام نرودا مثل معجزه ای از خشونت بصورت صد ها زن Ùˆ بچه Ùˆ مرد سرازیر Ù…ÛŒ شود.مردمی Ú©Ù‡ تقریبا همه Ùقیرند.همه ÛŒ مردم کپر نشین سانتیا Ú¯Ùˆ تبدیل به پابلو نرودا Ù…ÛŒ شوند.Ùˆ ما صدای غم زده ÛŒ Ú©ÙØ´ های مردم عادی را Ù…ÛŒ شنویم Ùˆ بوی بی نهایت گردو خاک را.در چشمانمان. Ù†ÙØ³ های ÙØ´Ø±Ø¯Ù‡ ÛŒ هزاران گلو را Ú©Ù‡ آماده ÛŒ Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±Ù†Ø¯ را ØØ³ Ù…ÛŒ کنیم.
سپس صدای خجول Ùˆ نیمه Ø®ÙÙ‡ ای پنهانی بگوش Ù…ÛŒ رسد Ú©Ù‡ میگوید: "رÙیق پابلو نرودا" Ùˆ صدا Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوید : "Ù†Ú¯Ùˆ Ú©Ù‡ من Ú¯ÙØªÙ…".ØØ§Ù„ا.همین جاوبرای همیشه.
از ان دورتر صدایی ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ù…ÛŒ زند "رÙیق پابلو نرودا". آنجا در ØØ§Ù„ خشم.."اینجا"
Ùˆ در ØØ§Ù„ پرتاب کلاه در ØØ§Ù„ Ù…ØÚ©Ù… کوبیدن قدمها بر روی زمین Ùˆ مواجه شدن با ارتشی Ú©Ù‡ Ú©Ù… Ú©Ù… جمعییت را Ù…ØØ§ØµØ±Ù‡ Ù…ÛŒ کرد.
در اینجا ØØ±Ú©ØªÛŒ آغاز Ù…ÛŒ شود عظیم Ùˆ تاریخی.چیزی بزرگتر از دنیای ادبیات.چیزی Ø´Ú¯ÙØª.جالب زیرا ØØ±Ú©ØªÛŒ است تخیلی Ú©Ù‡ امکان آن در گوشه Ùˆ کنارنیست .نوعی شعر عظیم Ú©Ù‡ برای آن جانها سپرده اند Ùˆ معلوم نیست Ú†Ù‡ تعداد برای هین شعر بلند جانشان را از دست خواهند داد.
صدا های لرزان در ØØ§Ù„ Ø´Ú©Ø§ÙØªÙ† جاده ها هستند"رÙیق پابلو نرودا".Ùˆ صدا های این مردم Ú©Ù‡ توسط میلیون ها جاسوس Ùˆ آدم Ú©Ø´ شنیده Ù…ÛŒ شود Ù…ÛŒ خوانند:
"اینجا با ما..ØØ§Ù„ Ùˆ برای همیشه"
در آنجا بالاتر.اینجا در راست Ùˆ Ú†Ù¾ در انتهای ستون راهپیمایان.ستون های سه هزار Ù†ÙØ±ÛŒ.شیلی Ù…ÛŒ گرید.قیام Ù…ÛŒ کند.
تلخی پایان نا پذیر.جرقه های نور"رÙیق پابلو نرودا"..."رÙیق پابلو نرودا"..."رÙیق پابلو نرودا"....."رÙیق پابلو نرودا"...."رÙیق سالوادر آلنده".."اینجا با ما..اکنون..برای همیشه....
ای مردم شیلی این ها شما را زیر پا Ù…ÛŒ گذارند.این ها شما را بقتل Ù…ÛŒ رسانند.شما را شکنجه Ù…ÛŒ کنند.مردم شیلی دلسرد نشوید انقلاب منتظر شماست.ما Ù…ÛŒ جنگیم تا جاییکه ØØ³Ø§Ø¨Ù…ان را با این خیانت کاران تمام کنیم.
موجی از گریه ..ÙØ±ÛŒØ§Ø¯..تهدید ..ناسزا ..از صداهایی Ú©Ù‡ از خشم Ø®ÙÙ‡ Ù…ÛŒ شوند.کلمات دیوانه کننده..کلمات جهنمی..کلمات بهشتی. سه هزار مردم مغلوب ناله کنان در آن میان ناله ای عظیم Ùˆ قدرتمند.صدای زنی شروع به خواندن شعرهای نرودا Ù…ÛŒ کند.
"من بارها زاده شده ام.از ریشه ها.از ستاره های مغلوب........."Ùˆ تمام جمعیت بقیه ÛŒ شعر را ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ مکنند. دوباره تهدید آغاز Ù…ÛŒ شود...."از ابدیتی Ú©Ù‡ با دستهایم Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù…....." جمعیت بخش هایی از شعر بلند Ùˆ معرو٠نرودا را Ù…ÛŒ خواند ..
...........................
............................
...........................
من بدرود می گویم.بر میگردم.
به خانه ام .در رویایم
.
به پاتاگونیا باز می گردم.جاییکه
باد طویله را می تکاند
و اقیانوس یخ می پراکند
من چیزی بیش از یک شاعر نیستم
و همه ی شما را دوست دارم
پرسه می زنم در دنیایی که دوست دارم.
در کشور من معدنچیان و سربازان به قضات دستور میدهند.
من اما ØØªØ§ ریشه ها را در کشور سردو Ú©ÙˆÚ†Ú©Ù… دوست دارم.
آنجاست که من خواهم مرد
اگر هزار بار دیگر متولد شوم
آنجاست که متولد خواهم شد.
نزدیک کاج های بلند
بادهای Ø·ÙˆÙØ§Ù†ÛŒ جنوب
رنکهای تازه ی خریده شده
بگذار کسی به من نیندیشد.
بگذار ما به تمام جهان بیندیشیم
و مشت هایت را با عشق بر میز بکوب
من دوباره خون نمی خواهم
که با آن نان ودانه ام و موسیقی ام را خیس کنم.
کاش آنها با من می آمدند
معدنچیا ن ودخترک
آن وکیل.خیاط.عروسک ساز
که با هم به سینما برویم و خارج شویم.
که قرمز ترین شراب را بنوشیم
من نمی آیم Ú©Ù‡ همه چیز را ØÙ„ کنم
آمده ام که آواز بخوانم
آمده ام که تو با من بخوانی.
دوستت ندارم
چنان که گویی زبر جدی یا گل نمک
یا پرتاب آتشی از درون گل میخک
تو را دوست دارم
همانند بعضی چیزهای سیاه
که باید دوست داشت
Ù…ØØ±Ù…انه، بین سایه Ùˆ روØ
تو را دوست دارم
همانند گلی
Ú©Ù‡ هرگز Ø´Ú©ÙØªÙ‡ نشد ولی
در خود نور پنهان گلی را دارد.
ممنون از عشق تو
شمیم راستینی از عطر
برخاسته از زمین
Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روید در روØÙ… سیاه
تو را دوست دارم
بدون آنکه بدانم
چگونه،چه وقت،از کجا
دوستت دارم
Ø³Ø±ÛŒØØŒØ¨ÙˆÙ† پیچیدگی Ùˆ غرور
تو را دوست دارم
چون راه دیگری نمیدانم که در آن
"من" وجود ندارم و تو...
چنان نزدیکی که دستهای تو
روی سینه ام،دست من است
چنان نزدیکی که چشمهایت بهم می آیند
وقتی بخواب میروم..
مترجم مهناز بدیهیان اوبا
تابوت پابلو نرودا
مهناز بدیهییان
این نوشته از روی یک نوار که توسط کارلوس اورنیز از مراسم عزاداری پابلو نرودا ضبط شده تهیه گردیده. متن را ریکاردو گری بی نوشته است.
مراسم عزاداری از خانه ÛŒ شاعر آغاز Ù…ÛŒ شود.جایی Ú©Ù‡ جسدش در ØØ¶ÙˆØ± همسر Ùˆ خواهرانش قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡.مراسم در میان اطاقی پراز Ú¯Ù„ Ùˆ لای Ùˆ آب Ú©Ù‡ زمانی کتابخانه شاعر بوده انجام Ù…ÛŒ شود.کتابها.نوشته هاو مدارک همراه با وسایل خانه در آب غرق اند زیرا روز قبل جریان آب توسط ارتش شیلی به خانه ÛŒ شاعر باز شده Ú©Ù‡ پس از شکستن آنچه شکستنی بوده با دسته ÛŒ تÙنگشان خانه را در ØØ§Ù„ غرق شدن رها کرده اند.
تابوت توسط دوستان نرودا از اطاق خارج شد.چند تایی انگشت شمار همراه همسر Ùˆ خواهران نرودا به Ø§ØªÙØ§Ù‚ سÙیر مکزیک مارتینز کوربالا تابوت را دنبال Ù…ÛŒ کردند.
شخصی پرسید Ú©ÛŒ مرده؟ به او Ù…ÛŒ گویند "پابلو نرودا".Ùˆ او Ù…ÛŒ گوید کی؟ بله آقا درست شنیدید"پابلو نرودا"......چیزی طول نمی کشد Ú©Ù‡ دهان به دهان این خبر Ù…ÛŒ پیچد Ùˆ نام نرودا سبب باز شدن درها Ùˆ پنجره هاو نیمه بسته شدن در مغازه ها Ù…ÛŒ شود.خبر سپس از طریق Ù†ÙØ³ های جاری در خطوط تلÙÙ† در Ø³Ø·Ø Ø´Ù‡Ø± منتشر Ù…ÛŒ شود.اتوبوس ها متوق٠می شوند ومردم دسته دسته از آنها پیاده Ù…ÛŒ شوند. مردم در خیابان های دور در ØØ§Ù„ دویدن هستند.مردمی Ú©Ù‡ هم اکنون در نزدیکی تابوت هستند همه Ù…ÛŒ گریند Ùˆ هنوز امید دارند Ú©Ù‡ خبر دروغ باشد.نام نرودا مثل معجزه ای از خشونت بصورت صد ها زن Ùˆ بچه Ùˆ مرد سرازیر Ù…ÛŒ شود.مردمی Ú©Ù‡ تقریبا همه Ùقیرند.همه ÛŒ مردم کپر نشین سانتیا Ú¯Ùˆ تبدیل به پابلو نرودا Ù…ÛŒ شوند.Ùˆ ما صدای غم زده ÛŒ Ú©ÙØ´ های مردم عادی را Ù…ÛŒ شنویم Ùˆ بوی بی نهایت گردو خاک را.در چشمانمان. Ù†ÙØ³ های ÙØ´Ø±Ø¯Ù‡ ÛŒ هزاران گلو را Ú©Ù‡ آماده ÛŒ Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±Ù†Ø¯ را ØØ³ Ù…ÛŒ کنیم.
سپس صدای خجول Ùˆ نیمه Ø®ÙÙ‡ ای پنهانی بگوش Ù…ÛŒ رسد Ú©Ù‡ میگوید: "رÙیق پابلو نرودا" Ùˆ صدا Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوید : "Ù†Ú¯Ùˆ Ú©Ù‡ من Ú¯ÙØªÙ…".ØØ§Ù„ا.همین جاوبرای همیشه.
از ان دورتر صدایی ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ù…ÛŒ زند "رÙیق پابلو نرودا". آنجا در ØØ§Ù„ خشم.."اینجا"
Ùˆ در ØØ§Ù„ پرتاب کلاه در ØØ§Ù„ Ù…ØÚ©Ù… کوبیدن قدمها بر روی زمین Ùˆ مواجه شدن با ارتشی Ú©Ù‡ Ú©Ù… Ú©Ù… جمعییت را Ù…ØØ§ØµØ±Ù‡ Ù…ÛŒ کرد.
در اینجا ØØ±Ú©ØªÛŒ آغاز Ù…ÛŒ شود عظیم Ùˆ تاریخی.چیزی بزرگتر از دنیای ادبیات.چیزی Ø´Ú¯ÙØª.جالب زیرا ØØ±Ú©ØªÛŒ است تخیلی Ú©Ù‡ امکان آن در گوشه Ùˆ کنارنیست .نوعی شعر عظیم Ú©Ù‡ برای آن جانها سپرده اند Ùˆ معلوم نیست Ú†Ù‡ تعداد برای هین شعر بلند جانشان را از دست خواهند داد.
صدا های لرزان در ØØ§Ù„ Ø´Ú©Ø§ÙØªÙ† جاده ها هستند"رÙیق پابلو نرودا".Ùˆ صدا های این مردم Ú©Ù‡ توسط میلیون ها جاسوس Ùˆ آدم Ú©Ø´ شنیده Ù…ÛŒ شود Ù…ÛŒ خوانند:
"اینجا با ما..ØØ§Ù„ Ùˆ برای همیشه"
در آنجا بالاتر.اینجا در راست Ùˆ Ú†Ù¾ در انتهای ستون راهپیمایان.ستون های سه هزار Ù†ÙØ±ÛŒ.شیلی Ù…ÛŒ گرید.قیام Ù…ÛŒ کند.
تلخی پایان نا پذیر.جرقه های نور"رÙیق پابلو نرودا"..."رÙیق پابلو نرودا"..."رÙیق پابلو نرودا"....."رÙیق پابلو نرودا"...."رÙیق سالوادر آلنده".."اینجا با ما..اکنون..برای همیشه....
ای مردم شیلی این ها شما را زیر پا Ù…ÛŒ گذارند.این ها شما را بقتل Ù…ÛŒ رسانند.شما را شکنجه Ù…ÛŒ کنند.مردم شیلی دلسرد نشوید انقلاب منتظر شماست.ما Ù…ÛŒ جنگیم تا جاییکه ØØ³Ø§Ø¨Ù…ان را با این خیانت کاران تمام کنیم.
موجی از گریه ..ÙØ±ÛŒØ§Ø¯..تهدید ..ناسزا ..از صداهایی Ú©Ù‡ از خشم Ø®ÙÙ‡ Ù…ÛŒ شوند.کلمات دیوانه کننده..کلمات جهنمی..کلمات بهشتی. سه هزار مردم مغلوب ناله کنان در آن میان ناله ای عظیم Ùˆ قدرتمند.صدای زنی شروع به خواندن شعرهای نرودا Ù…ÛŒ کند.
"من بارها زاده شده ام.از ریشه ها.از ستاره های مغلوب........."Ùˆ تمام جمعیت بقیه ÛŒ شعر را ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ مکنند. دوباره تهدید آغاز Ù…ÛŒ شود...."از ابدیتی Ú©Ù‡ با دستهایم Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù…....." جمعیت بخش هایی از شعر بلند Ùˆ معرو٠نرودا را Ù…ÛŒ خواند ..
...........................
............................
...........................
من بدرود می گویم.بر میگردم.
به خانه ام .در رویایم
.
به پاتاگونیا باز می گردم.جاییکه
باد طویله را می تکاند
و اقیانوس یخ می پراکند
من چیزی بیش از یک شاعر نیستم
و همه ی شما را دوست دارم
پرسه می زنم در دنیایی که دوست دارم.
در کشور من معدنچیان و سربازان به قضات دستور میدهند.
من اما ØØªØ§ ریشه ها را در کشور سردو Ú©ÙˆÚ†Ú©Ù… دوست دارم.
آنجاست که من خواهم مرد
اگر هزار بار دیگر متولد شوم
آنجاست که متولد خواهم شد.
نزدیک کاج های بلند
بادهای Ø·ÙˆÙØ§Ù†ÛŒ جنوب
رنکهای تازه ی خریده شده
بگذار کسی به من نیندیشد.
بگذار ما به تمام جهان بیندیشیم
و مشت هایت را با عشق بر میز بکوب
من دوباره خون نمی خواهم
که با آن نان ودانه ام و موسیقی ام را خیس کنم.
کاش آنها با من می آمدند
معدنچیا ن ودخترک
آن وکیل.خیاط.عروسک ساز
که با هم به سینما برویم و خارج شویم.
که قرمز ترین شراب را بنوشیم
من نمی آیم Ú©Ù‡ همه چیز را ØÙ„ کنم
آمده ام که آواز بخوانم
آمده ام که تو با من بخوانی.
اØÙ…د نوشت