شارلوت پرکینز اس. گیلمن - ترجمه ی پویا عزیزی Sharlot. P.S. Gilman
گوسÙند ٠سیاه
آغل های ٠شان را ترک کردند
Ùˆ منØر٠شدند بسیار
مرام شان خشن Ùˆ ÙˆØشیانه بود
از ستاره ÛŒ ٠بد ÛŒÙمنی تبعیت Ù…ÛŒ کردند
Ùˆ به راه هایی رÙتند Ú©Ù‡ سراب ٠رویا شان بود
اØتمالاً هنوز Ù…ÛŒ چرند
Ùقط میدان اش را وسیع تر کرده اند
مغرورانه در دامنه ی ٠پر شیب ٠برخی کوه
و عذاب های ٠کوچکی می کشند در کشورهای بیگانه
آن سوی ٠دروازه های ٠امیدواری
شاید ØŒ Ú©Ù‡ زنگوله ای با صدایی Ùریبنده
پاها ÛŒ ٠شان را برای ٠گام زدن Ùرا خوانده ست
در میان ٠سنگلاخ های ٠بی دادگر
جایی که گودال های ٠سر پوشیده ی ٠عمیق
و دام های ٠گسترده برای ٠شان کمین کرده اند
شاید ، که در لجاجت روزهای ٠رام نا شدنی
به خاطر ٠آزادی ای که ترک اش کردند
در قلب های ٠شان مرضی دارند
به جای ٠راه های ٠رÙیق بودن .
جمع شده بودند تا برادر ٠هم باشند !
اکنون ، بارها در شب
وقتی که تاریکی
نازل می شود آشکارا
و تپه ها بزرگ و تار جلوه می کنند
به صدای چوپانان گوش Ùرا خواهند داد
Ùˆ Ø§Ø±ÙˆØ§Ø Ø´Ø§Ù† به سوی ٠او پرواز خواهد کرد
در همین هنگام
شیون خواهیم کرد ما
گوسÙند ٠سیاه !!
گوسÙند ٠سیاه !!
مگر که بشنود او
معجزه ای اتÙاق بیÙتد
بیرون ، در سرما .
شعری از شارلوت پرکینز اس گیلمن – بریتانیا /1860
برگردان به Ùارسی : پویا عزیزی
آغل های ٠شان را ترک کردند
Ùˆ منØر٠شدند بسیار
مرام شان خشن Ùˆ ÙˆØشیانه بود
از ستاره ÛŒ ٠بد ÛŒÙمنی تبعیت Ù…ÛŒ کردند
Ùˆ به راه هایی رÙتند Ú©Ù‡ سراب ٠رویا شان بود
اØتمالاً هنوز Ù…ÛŒ چرند
Ùقط میدان اش را وسیع تر کرده اند
مغرورانه در دامنه ی ٠پر شیب ٠برخی کوه
و عذاب های ٠کوچکی می کشند در کشورهای بیگانه
آن سوی ٠دروازه های ٠امیدواری
شاید ØŒ Ú©Ù‡ زنگوله ای با صدایی Ùریبنده
پاها ÛŒ ٠شان را برای ٠گام زدن Ùرا خوانده ست
در میان ٠سنگلاخ های ٠بی دادگر
جایی که گودال های ٠سر پوشیده ی ٠عمیق
و دام های ٠گسترده برای ٠شان کمین کرده اند
شاید ، که در لجاجت روزهای ٠رام نا شدنی
به خاطر ٠آزادی ای که ترک اش کردند
در قلب های ٠شان مرضی دارند
به جای ٠راه های ٠رÙیق بودن .
جمع شده بودند تا برادر ٠هم باشند !
اکنون ، بارها در شب
وقتی که تاریکی
نازل می شود آشکارا
و تپه ها بزرگ و تار جلوه می کنند
به صدای چوپانان گوش Ùرا خواهند داد
Ùˆ Ø§Ø±ÙˆØ§Ø Ø´Ø§Ù† به سوی ٠او پرواز خواهد کرد
در همین هنگام
شیون خواهیم کرد ما
گوسÙند ٠سیاه !!
گوسÙند ٠سیاه !!
مگر که بشنود او
معجزه ای اتÙاق بیÙتد
بیرون ، در سرما .
mehraveh نوشت